سعدی شیرازی
ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله مشهور به سعدی شیرازی (حدود ۵۸۵ یا حدود ۶۰۶ ۶۷۱ یا ۶۹۱ هجری قمری) شاعر و حکایتنویس فارسیزبان شیرازی بود.
از وی شعرهایی به زبان عربی نیز در دست است.
زندگینامه
سعدی در شیراز متولد شد.
پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی، فرمانروای فارس شاغل بود
پس از درگذشت پدر، سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز برای تحصیل به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزههای امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان غزالی را «امام مرشد» مینامد).
غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهابالدین سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت.
معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی بوده است که در هویت اصلی وی بین پژوهندگان (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد.
گلستان سعدی
گلستان سعدی کتابی است که سعدی یک سال پس از اتمام بوستان، کتاب نخستش، آن را به نثر روان فارسی نوشت.
رفتار شاهان، منش درویشان، مزایای سکوت، جوانی و پیری از جمله موضوعاتی است که سعدی در هشت باب گلستان از آنها سخن میراند.
پایان یافتن گلستان به دست سعدی در بهار سالی اتفاق افتاده است که در زمستان همان سال مغولان بغداد را فتح کردند.
1
نظرات دربارهٔ تاریخ تولد و وفات
بر اساس تفسیرها و حدسهایی که از نوشتهها و سرودههای خود سعدی در گلستان و بوستان میزنند، و با توجه به این که سعدی تاریخ پایان نوشته شدن این دو اثر را در خود آنها مشخص کرده است، دو حدس اصلی در تاریخ تولد سعدی زده شده است.
نظر اکثریت مبتنی بر بخشی از دیباچهٔ گلستان است (با شروع «یک شب تأمل ایام گذشته میکردم») که بر اساس بیت «ای که پنجاه رفت و در خوابی» و سایر شواهد این حکایت، سعدی را در ۶۵۶ قمری حدوداً پنجاهساله میدانند و در نتیجه تولد وی را در حدود ۶۰۶ قمری میگیرند.
از طرف دیگر، عدهای، از جمله محیط طباطبایی در مقالهٔ «نکاتی در سرگذشت سعدی»، بر اساس حکایت مسجد جامع کاشغر از باب پنجم گلستان (با شروع «سالی محمد خوارزمشاه، رحمت الله علیه، با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد») که به صلح محمد خوارزمشاه که در حدود سال ۶۱۰ بوده است اشاره میکند و سعدی را در آن تاریخ مشهور مینامد، و بیت «بیا ای که عمرت به هفتاد رفت» از اوائل باب نهم بوستان، نتیجه میگیرد که سعدی حدود سال ۵۸۵ قمری، یعنی هفتاد سال پیش از نوشتن بوستان در ۶۵۵ قمری، متولد شده است.
اکثریت محققین (از جمله بدیعالزمان فروزانفر در مقالهٔ «سعدی و سهروردی») این فرض را که خطاب سعدی در آن بیت بوستان خودش بوده است، نپذیرفتهاند.
حکایت جامع کاشغر نیز توسط فروزانفر و مجتبی مینوی داستانپردازی دانسته شده است، اما محمد قزوینی نظر مشخصی در این باره صادر نمیکند و مینویسد «حکایت جامع کاشغر فیالواقع لاینحل است».
محققین جدیدتر، از جمله ضیاء موحد (موحد ۱۳۷۴، صص ۳۶ تا ۴۲)، کلاً این گونه استدلال در مورد تاریخ تولد سعدی را رد میکنند و اعتقاد دارند که شاعران کلاسیک ایران اهل «حدیث نفس» نبودهاند بنابراین نمیتوان درستی هیچیک از این دو تاریخ را تأیید کرد.
وفات سعدی را اکثراً در ۶۹۱ قمری میدانند.
ولی عدهای از جمله سید حسن تقیزاده احتمال دادهاند که سعدی در حدود ۶۷۱ قمری فوت کرده است.
محمد قزوینی در نامهای به تقیزاده مینویسد که احتمالِ ۶۷۱ بسیار قوی است ولی آن را «خرق اجماع مورخین» و «باعث طعن» میداند.
سعدی و زبان فارسی
محمدعلی فروغی دربارهٔ سعدی مینویسد «اهل ذوق اِعجاب میکنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته است ولی حق این است که [...] ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموختهایم سخن میگوییم».
ضیاء موحد دربارهٔ وی مینویسد «زبان فارسی پس از فردوسی به هیچ شاعری بهاندازهٔ سعدی مدیون نیست».
زبان سعدی به «سهل ممتنع» معروف شده است، از آنجا که به نظر میرسد نوشتههایش از طرفی بسیار آساناند و از طرفی دیگر گفتن یا ساختن شعرهای مشابه آنها ناممکن.
از شاعران بعد از سعدی شعرهای ایرجمیرزا را نیز سهل ممتنع گفتهاند.
2 درآرزوی تو باشم در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم به آن امید دهم جان که خاک کوی تو باشم در لحظه ای که بمیرم در آرزوی دیدار با تو باشم با آن امید مرگ را می پذیرم که مقبول در گاه تو قرار گیرم به وقت صبح قیامت که سر زخاک بر آرم به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم در روز قیامت که به فرمان تو سر از خاک بر آورم سخنم فقط درباره ی عشق توست و تلاشم برای دست یابی به توست به مجمعی که در آیند شاهدان دو عالم نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم در روز قیامت که همه در بارگاه تو جمع شوند نگاه من فقط به سوی توست و غلام حلقه به گوش تو هستم حدیث روضه نگویم ، گل بهشت نبویم جمال حور نجویم، دوان به سوی تو باشم سخن بهشت نمی گویم ، گل بهشت را بو نمی کنم ، زیبایی حوریان بهشتی را دنبال نمیکنم، فقط به سوی تو می شتابم به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم به خواب عافیت آن گه به بوی موی تو باشم اگر حتّی هزار سال در قبر بخوابم در گور نیز آرزوی وصال تورا دارم می بهشت ننوشم ز جام ساقی رضوان مرا به باده چه حاجت که مست بوی تو باشم من شراب بهشتی را از دست ساقی بهشت نمی خواهم وقتی از عشق تو مستم هزار بادیه سهل است با وجود تو رفتن اگر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم تحمل هزاران سختی و مشکل با یاد تو برای من آسان می شود و ای سعدی راه خلاف آن است که اعمالم از سر خود خواهی باشد 3 حافظ شیرازی : شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب از مشهورترین شعرای تاریخ ایران و از تابناکترین ستارگان آسمان علم و ادب ایران زمین است که تا نام ایران زنده و پابرجاست نام وی نیز جاودان خواهد بود.
زندگینامه شمس الدین از دوران طفولیت به مکتب و مدرسه روی آورد و پس از سپری نمودن علوم ومعلومات معمول زمان خویش به محضر علما و فضلای زادگاهش شتافت و از این بزرگان بویژه قوام الدین عبدا...بهرهها گرفت.
خواجه در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی روزگار خود تسلط یافت و هنوز دهه بیست زندگی خود را سپری ننموده بود که به یکی از مشاهیر علم و ادب دیار خود بدل گشت.
وی در این دوره علاوه براندوخته عمیق علمی و ادبی خود قرآن را نیز کامل از حفظ داشت و این کتاب آسمانی رابا صدای خوش و با روایتهای مختلف از بر میخواند و از این روی تخلص حافظ را بر خود نهاد.
دوران جوانی این شاعرگران مایه مصادف بود با افول سلسله محلی اتابکان سلغری فارس و این ایالات مهم به تصرف خاندان اینجو، از عمال ایلخانان مغول، در آمده بود.
حافظ که در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود موردتوجه و عنایت امرایاینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق حاکم فارس دست یافت.
دوره حکومت شاه ابو اسحاق اینجو توأم با عدالت و انصاف بود و این امیر دانشمند و ادب دوست در دوره حکمرانی خود که از سال 742 تا 754 ه.
ق بطول انجامید در عمرانی و آبادانی شیراز و آسایش و امنیت مردم این ایالت بویژه شیراز کوشید.
حافظ نیز از مرحمت و لطف امیر ابو اسحاق بهرهمند بود و در اشعار خود با ستودن وی درالقابی همچون (جمال چهره اسلام) و (سپهر علم و حیاء) حقشناسی خود را نسبت به این امیر نیکوکار بیان داشت.
پس از این دوره صلح و صفا امیر مبارز الدین مؤسس سلسله آل مظفر در سال 754 ه.ق بر امیر اسحاق چیره گشت و پس از آنکه او را در میدان شهر شیراز به قتل رساند حکومتی مبتنی بر ظلم و ستم و سختگیری را در سراسر ایالت فارس حکمفرما ساخت.
امیر مبارز الدین شاهی تندخوی و متعصب و ستمگر بود و بویژه در امور دینی ومذهبی بر مردم خشونت بسیاری جاری نمود.
در دوره حکومت وی مردم از بسیاری از آزادیها و مواهب طبیعی خود محروم شدند و امیر خود را مسلمانی متعصب جلوه میداد که درصدد جاری ساختن احکام اسلامی است.
این گونه اعمال با مخالفت و نارضایتی حافظ مواجه گشت و وی با تاختن بر اینگونه اعمال آن را ریاکارانه و ناشی از خشک اندیشی و تعصب مذهبی قشری امیر مبارز الدین دانست.
سلطنت امیر مبارز الدین مدت زیادی به طول نیانجامید و در سال 759 ه.ق دو تن از پسران او شاه محمود و شاه شجاع که از خشونت بسیار امیر به تنگ آمده بودند توطئهای فراهم آورده و پدر را دستگیر کردند و بر چشمان او میل کشیدند.
شاه شجاع و شاه منصور از دیگر امرای آل مظفر همعصر با حافظ بودند و به سبب از بین بردن مظاهر تعصب و خشک اندیشی در شیراز و توجه به بازار شعر و شاعری مورد توجه حافظ قرار گرفتند.
این دو امیر نیز به 4 نوبه خود احترام فراوانی به خواجه میگذاشتند واز آنجا که بهرهای نیز از ادبیات و علوم داشتند شاعر بلند آوازه دیار خویش را مورد حمایت خاص خود قرار دادند.
اواخر زندگی شاعر بلند آوازه ایران همزمان بود با حمله امیر تیمور و این پادشاه بیرحم و خونریز پس از جنایات و خونریزیهای فراوانی که در اصفهان انجام داد و از هفتاد هزار سر بریده مردمان شوریده بخت آن دیار چند مناره ساخت روبه سوی شیراز نهاد.
داستان ملاقات تاریخی و عبرت انگیز خواجه حافظ با تیمور نیز اگر صحت و اعتبارداشته باشد ظاهرا در سال 790 ه.
ق و یک سال پیش از مرگ شاعر نامدار صورت گرفته است.
براساس این داستان پس از آنکه دروازههای شیراز به روی مؤسس سلسله تیموریان گشوده شد امیر تیمور قاصدی را به نزد حافظ فرستاد و او را به نزد خود خواند و گفت: من اکثر ربع مسکون را با این شمشیر مسخر ساختم و هزاران جای و ولایت را ویران کردم تا سمرقند و بخارا را که وطن مألوف و تختگاه من است آبادان سازم و تو آن گاه به یک خال هندوی ترک شیرازی سمرقند و بخارای ما را در یکی از ابیات خود به فروش میرسانی.
گویند خواجه زیرکانه در جواب وی به فقر و نداری خود اشاره کرده و میگوید: ای سلطان عالم از این بخشندگی است که بدین روز افتادهام.
این پاسخ زیبا وشوخ طبعانه مورد پسند تیمور واقع میگردد و او را مورد عنایت خود قرار میدهد.
نظرات دربارهٔ تاریخ تولد و وفات با وجود شهرت والای این شاعران گران مایه در خصوص دوران زندگی حافظ بویژه زمان به دنیا آمدن او اطلاعات دقیقی در دست نیست ولی به حکم شواهد و قرائن ظاهرا شیخ در حدود سال 726 ه.ق در شهر شیراز، که به آن صمیمانه عشق میورزیده، به دنیا آمده است.
مرگ خواجه یک سال پس از این ملاقات صورت گرفت و وی در سال 791 ه.ق در گلگشت مصلی که منطقهای زیبا و باصفا بود و حافظ علاقه زیادیبه آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت.
نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفروی میدانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند.
در مشاجرهای که بین دوستداران شاعر و مخالفان او در گرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار او واگذارند.
پس از باز کردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد: قدیم دریغ مدار از جنازه حافظ که گرچه غرق گناه است میرود به بهشت 5 شعر حافظ حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و برخلاف سعدی به جز یک سفر کوتاه به یزد و یک مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز همواره در شیراز بود و از صفا و زیبایی شهر محبوبش و اماکن تفریحی آن همچون گلگشت و آب رکنآباد لذت میبرد.
وی در دوران زندگی خود به شهرت عظیمی در سرتاسر ایران دست یافت و اشعار او به مناطقی دور دست همچون هند نیز راه یافت.
نقل شده است که وی مورد احترام فراوان سلاطین آل جلایر و پادشاهان بهمنی دکن هندوستان قرار داشت و سلاطینی همچون سلطان احمد بن شیخ اویس بن حسن جلایری (ایلکانی) ومحمود شاه بهمنی دکنی با احترام زیاد او را به پایتختهای خود دعوت کردند.
حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به بندر هرمز رسید و سوار کشتی شد طوفانی درگرفت و خواجه که درخشکی آشوب و طوفان حوادث گوناگونی را دیده بود نخواست خود را گرفتار آشوب دریا نیز سازد از این رو از مسافرت پشیمان شد.
شهرت اصلی حافظ و رمز پویایی جاودانه آوازه او به سبب غزلسرایی و سرایش غزلهای بسیار زیباست.
غزل بویژه نوع عارفانه آن توسط حافظ به اوج فصاحت و بلاغت و ملاحت رسید و او جدای از شیرینی و سادگی و ایجاز، روح صفا و صمیمیت را در ابیات خود جلوهگر ساخت.
خواجه شیراز در غزلیات خود تمامی منویات قلبی خویش نظیر عشق به حقیقت و یکرویی و وحدت و وصال جانان و از سوی دیگر خشم و تنفر خود را در مقابل اختلاف و نفاق، ریا و تزویر و ستیزگیهای قشری بیان کرده است.
در غزلیات زیبای حافظ که از همه حیث اوج غزل فارسی محسوب میشود کلمات و تعبیرات خاصی وجود دارد و خواجه که خود مبتکر این سبک است از آن طریق مقصود خود را بیان داشته است.
کلمات و عباراتی همچون طامات، خرابات، مغان، مغبچه، خرقه، سالوس، پیر،هاتف، پیر مغان، گرانان، رطل گران، زنار، صومعه، زاهد، شاهد، طلسمات، شراب و...
از این گونهاند که هر یک بیانگر قریحه عالی و روح لطیف و طبع گویا و فکر دقیق و ذوق عارفانه و عرفان عاشقانه وی است.
خواجه در اشعارش اغلب از خود به عنوان رندی پاک باخته و بینیاز یاد کرده که با همه هشیاری و دانایی به آداب و رسوم و مقررات اجتماعی بیاعتناست.
وی از ریا و تزویر زاهدان درونی در رنج و اضطراب است و حتی صوفیان ریایی را که به طریقت حافظ انتساب میورزند ولی اهل ظاهر بوده و در ژنده پوشی و قلندری تظاهر میکنند سخت سرزنش میکند و در اشعار خود دام حیله و تزویر این ظاهر پرستان را پاره میسازد.
لسان الغیب با بهرهگیری از برخی تشبیهات معمول شاعران همچون تشبیه زلف به کفر و زنجیر وسنبل و دام، تشبیه ابرو به کمان، تشبیه قد به سرو، صورت به چراغ و گل و ماه و دهان به غنچه و پسته و...
ناپدیداری اوضاع زمان، بی دوامی قدرت و شکوه و جلال پادشاهان و لزوم دل نبستن به مظاهر دنیوی را متذکر میشود.
حافظ معتقد است آدمیان باید از زیباییها و خوشیهای طبیعت و لحظههای خوش محبت و دوستی و صفا و صمیمیت برخوردار شوند و عمر کوتاه خود را با شادی و شادکامی سپری سازند.
خواجه حقیقت هستی را خدای تعالی میداند که در این جهان جلوه کرده است و مظهر او را عشق معنوی و دل آدمی میداندکه در همه جا با خود آدمیان است و برای دریافتن سر وجود او باید به حقیقت نفس پی برد.
شاعر در برخی از اشعار خویش گوش خود را به پیام اهل راز و صدای هاتف و پند پیر و سخن کاردان و ناله رباب و چنگ باز نموده است وحقایقی از زبان اینان که در حقیقت همه از یک زبان گویند میشنود و از عالم حال رو به زاهدان پرقیل و 6 قال کرده رندانه سخنها میگوید.
حافظ در جای دیگر از اصطلاحات باده و می و میکده در بیان مقاصد عرفانی خود سود میجوید; مقصود او از می و میخوارگی در مواردی همانا تازیانهای است که برای پرده دری از روحانیون ریایی عوام فریب به کار میرود و میکده واقعی را درگاه حق میداند که مستی عارفان از آنجاست و برای رسیدن و نایل آمدن بهآن رنجها میکشند و اشکها میریزند و خاک راه معرفت را به رخسار میسایند.
خواجه بزرگ شعر و ادب میپرستی را آن میداند که آدمی را از خود بیخود میکند و آن را در مقابل خودپرستی به کار میبرد و عشقورزی و بادهگساری عارفان را حقپرستی و گذشتن از حرص و شهوت و آرزوی وصال حقیقت میداند که حاضرند در راه حق رنج برند و درد کشند و شکایتی نکنند.
وی عشق عارف را عشقی معنوی میداند که جوینده آن سعی دارد خود را از چاه طبیعت بیرون برد و در بحر عمیق عشق حق که کرانه ندارد غرق شود.
از زیباترین جلوهها و مضامین غزلیات خواجه حافظ آن است که اگر چه او مخالف با روش شهوت پرستان و پیروان طبیعت و دشمن ریا و سالوس و زهد فروشی و عوام فریبی است و فراموش کردن عالم روحانی و پرداختن به جهان جسمانی را شرط عقل و معرفت نمیداند ولی در عینحال انسانها را به بهرهمندی از زیباییها و دوستیهای جهان هستی، که آفریدگار آن را مقدمه آن جهان قرار داده،دعوت میکند به شرط اینکه از راه عقل و خرد دور نیفتند.
خواجه آدمیان را به برخورداری از لطایف خلقت و جمال طبیعت دعوت میکند و با شاهد آوردن از زندگی خود که در حفظ نشاط و داشتن روح قوی و فکر بلند و میل به وفا و مروت و رغبت به سعی و عمل سرمشق بوده، انسانها را به خوش بودن و خوش داشتن زندگی خود دعوت میکند.
در مجموع میتوان گفت اشعار حافظ آمیزهای است از معانی عاشقانه و اجتماعی و عرفانی و در هر یک از غزلیات خود در کنار عبارات معمولی مقاصد عالی خود را نیز در باب هستی و محبت و مدارا و گذشت وخشونتها و ریاکاریهاو مردم فریبیهای نوخاستگان به قدرت رسیده و لطایف خلقت و جمال طبیعت و اراده عارفانه اندیشه نیرومند به نمایش میگذارد که هریک از این مضامین بسیار آموزنده و عبرتانگیز است و راه و رسم زندگی را به انسانها میآموزد.
حافظ اندیشمندی است که با غزلیات نافذ و روح نواز خود مرزهای قرون و اعصار را در نوردیده و در اعماق دل تک تک ایرانیان رسوخ کرده است; از این روی کمتر خانهای را در ایران میتوان یافت که دیوان حافظ در آن نباشد ومورد مطالعه قرار نگیرد.
ایرانیان دیوان حافظ را سخت گرامی میدارند و از طریق تفأل به اشعار این شاعر جاودانی، با او به راز و نیاز میپردازند و از اینروست که به او لقب لسان الغیب و ترجمان اسرار دادهاند.
اندیشه و افکار والای این حکیم و عارف نامدار به سایر ملل نیز راه یافته است و شعرای بزرگی همچون گوته آلمانی او را از بزرگترین اندیشمندان تاریخ هستی لقب دادهاند که به انسانها درس عشق و محبت داده است.
دیوان حافظ به دهها زبان ترجمه شده و در زمره معروفترین کتب ادبی جهان است.
سالیانه چندین سمینار در ارتباط با بررسی شخصیت این شاعر برجسته در ایران و سایر کشورهای جهان برگزار میشود و سازمان یونسکو وی را یکی از ذخیرههای جاودانه ادب در جهان دانسته است.
میعادگاه حافظیه در شیراز زیارتگه رندان جهان است و بسیاری از ادب دوستان از سراسر جهان با حضور در این مکان پر رمز و راز بر عمق معرفت و دانش او تحسین میورزند.
7 دل می رود ز دستم دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا ای عارفان من نیز اسیر عشق الهی گشته ام افسوس که از شدّت عشق به زودی این عشق آشکار می شود کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که باز بینیم دیدار آشنا را ما دردریای عشق مانند کشتی شکستگان گرفتار شده ایم پس باد موافق بوز و ما رابه سوی معشوق ببرتا او را ملاقات کنیم ده روزه مهر گردون افسانه است و افزون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا این چند روز زندگی دنیا مانند قصه و جادو است پس در این فرصت کم عمر نیکی در حق یاران را غنیمت بشمار ای صاحب کرامت ، شکرانه ی سلامت روزی تفقدی کن درویش بی نوارا ای انسان عارف به شکرانه ی سلامت جسم و روحی که خدا به تو داده تو نیز در حق درویش بیچاره خوبی کن و به او درس بیاموز آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است: با دوستان مروت با دشمنان مدارا ای انسان زمانی می توانی در دنیا و آخرت به آرامش برسی که به این دو حرف توجه کنی: با دوستان جوانمردی و با دشمنان مدارا کنی هنگام تنگ دستی در عیش و کوش و مستی کین کیمیای هستی قارون کند گدا را ای انسان وقتی که از علایق دنیوی دل بریدی وتهی دست شدی در راه عشق خدا کوشش کن زیرا عش خدا روح انسان را به ثروت معنوی می رساند سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد دلبر که در کف او موم است سنگ خارا در راه عشق ، از فرمان معشوق سر پیچی نکن وگرنه محبوب که ههمه چیز در ید قدرت اوست، تو را در آتش غیرت خود خواهد سوزاند آیینه ی سکندر جام می است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا قلبِ انسانِ پاک مانند آیینه ی اسکندر صاف است که آنچه در عالم هستی می گذرد به تو نشان می دهد خوبان پارسی گوی،بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا را شاعران فارسی زبان باعث طولانی شدن عمر عارفان می شوند پس ای پیام آور عشق این مژده را به عارفان برسان حافظ به خود نپوشید این خرقهی می آلود ای شیخ پاک دامن،معذور دار مارا ای شیخ عارف و پاکدامن حافظ را ببخش و عذر او را بپذیر زیرا حافظ به اختیار خود لباس عارفان که بوی عشق میدهد نپوشیده است 8 ایهام " ایهام " در شعر به معنی در شک ، وهم و گمان انداختن است .
ایهام عمدتاً در معنای قریب و بعید بکار می رود ، که در نگاه ء نخست معنای قریب آن در ذهن متبادر می شود ، اما اگر دقت گردد ، منظور شاعر در کاربرد ایهام متکی به معنا ی بعید ایهام است.
ایهام جزء لاینفک شعر ناب می باشد.
حافظ از ایهام خوب ترین استفاده را نموده است.
او خواسته که با بکار گیری از این " ایهام " ها از شر فتنه ء زمان خویش در امان باشد ، وهم ناگفته هارا باید بگوید.
چون در سنن عرفانی هویدا کردن راز مکروه است.
چنانچه از این پیش در مقاله ء " منصور حلاج فرازین شهید تاریخ " مثالی را ازیک عجوزه ء سبو بردوش ، آورده بودیم که در روز سنگسار ساختن منصور حلاج از آنجا میگذشت و گفت : .
بز نید این حلاجک رعنا را !
اورا چه به هویدا ساختن اسرار لذا عارف اندیشمند ومتفکر ، ملزم به آموختن رمز است و راز آموزی عارفانه زبان خاص خود را دارد ، به ویژه عارفی که به زبان شعر سخن می گوید ، ناگزیر است که در این رمز پردازی ، از استعاره ها ، نماد ها وسمبولها به گونه ء استفاده نماید که هم تناسب ظریفانه ای شعرش بر هم نخورد ، هم سخن عارفانه اش را بگوید وهم معنا ی قریب وبعید از آن مستفاد شود.
شعر حافظ، شعر ایهام و ابهام است، ابهام شعر حافظ لذت بخش و رازناک است.
نقش موثر ایهام در شعر حافظ را می توان از چند نظر تفسیر کرد: اول، آن که حافظ به اقتضای هنرمندی و شاعریش می کوشیده است تا شعر خود را به ناب ترین حالت ممکن صورت بخشد و از آنجا که ابهام جزء لاینفک شعر ناب محسوب می شود، حافظ از بیشترین سود و بهره را از آن برده است.
دوم آن که زمان پرفتنه حافظ، از ظاهر معترض زبانی خاص طلب می کرد؛ زبانی که قابل تفسیر به مواضع مختلف باشد و شاعر با رویکردی که به ایهام و سمبول و طنز داشت، توانست چنین زبان شگفت انگیزی را ابداع کند؛ زبانی که هم قابلیت بیان ناگفته ها را داشت و هم سراینده اش را از فتنه های زمان در امان می داشت.
سوم آن که در سنن عرفانی آشکار کردن اسرار ناپسند شمرده می شود و شاعر و عارف متفکر، مجبور به آموختن زبان رمز است و راز آموزی عارفانه زبانی خاص دارد.
از آن جا که حافظ شاعری با تعلقات عمیق عرفانی است، بی ربط نیست که از ایهام به عالیترین شکلش بهره بگیرد: دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر گفتا غلطی خواجه، در این عهد وفا نیست ایهام در کلمه "عهد" به معنای "زمانه" و "پیمان" 9 دل دادمش به مژده و خجلت همی برم زبن نقد قلب خویش که کردم نثار دوست ایهام در ترکیب "نقد قلب" به معنای "نقد دل" و "سکه قلابی" عمرتان باد و مرادهای ساقیان بزم جم گر چه جام ما نشد پر می به دوران شما ایهام در کلمه "دوران" به معنای "عهد و دوره" و "دورگردانی ساغر" تفکر حافظ عمیق و زنده پویا و ریشه دار و در خروشی حماسی است.
شعر حافظ بیت الغزل معرفت است.
10 خود آزمایی 1.مقصود از کیمییای هستی درمصراع «کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را» چیست؟
عشق الهی 5.در غزل سعدی مقصود از «مجمعی که شاهدان دو عالم » درآن گرد می آیند،چیست؟
قیامت 6.مناسبت این جمله ی خواجه عبد الله انصاری با کدام بیت سعدی بیشتر است؟
الهی گلهای بهشتِ دریای عارفان خار است ،جوینده ی تو را به بهشت چه کار است؟
می بهشت ننوشم ز جام ساقی رضوان مرا به باده چه حاجت که مست بوی تو باشم 11 فهرست سعدی شیرازی..................................................................................................1 در آرزوی تو باشم....
.........................................................................................
3 حافظ سیرازی..................................................................................................4 شعر حافظ.........................................................................................................6 دل می رود ز دستم..............................................................................................8 ایهام..............................................................................................................9 خود آزمایی..................................................................................................11 منابع وماخذ.....................................................................................................12 منابع و ماخذ موحد، ضیاء، سعدی.
چاپ دوم، تهران: طرح نو، ۱۳۷۴.
احمدیان محمد، سعدی.
چاپ اول اصفهان:1385 دیوان خواجه شمسالدین محمد حافظ گام به گام منشور دانش 12