چکیده
آنچه پیش روی شماست بحثی است کوتاه در باب سماع در کشف المحجوب.ما در این بر نوشته، ابتدا مقدمه ای در تاریخچه ی سماع یادآور شده و بعد وارد بحث اصلی؛ یعنی بررسی این آیین از دیدگاه علی بن عثمان هجویری می شویم ونظرات او را در این خصوص تبیین می نماییم.
باید متذکر شوم که هدف ما در این مقاله، اثبات یا ردّ این آیین نیست، بلکه فقط نظر و دیدگاه مؤلّف کشف المحجوب را مورد کند و کاو قرار داده و جویا می شویم.
کلید واژه ها : کشف المحجوب، سماع ، احکام، آداب، مراتب
Sama in kashfolmahjub
The article which you are reading is a short discussion about sama in kashfolmahjub .
we have mentioned a introductory about history of sama in it‚then we will investigat the main discussion that is Investigation f this custom through Ali ebn osman ‘s view.
And will clarity his idea in this area.
It should be reminded that provening or rejecting of this custom is not our goal.
But only the idea and viewof the author of kashfolmahjub will be investigated.
Key words: kashfolmahjub‚ sama‚ordrs‚manners‚degrees.
مقدمه
اگربخواهیم زمان پیدایش سماع را به دقّت بررسی کنیم نباید آن را با زمان تولّد موسیقی یکی بدانیم ،زیرا انسان در آغاز که خود را شناخته، موسیقی را نخستین انعکاس التهاب و هیجان درونی خود دیده است که در خارج از وجود تحقّق یافته و موجب حالات وجد و شادی گردیده ؛ پس باید این مسأله را از زمانی در نظر بگیریم که این حالت نشاط و وجد فردی را جمعی کرده اند و آن را با سننی آمیخته اند.
این آیین قطعاً از زمانهای دور قبل از اسلام نیز در پرستشگاه ها مرسوم بوده تا به کمک آن در شنوندگان تأثیرگذاشته و رقّّت قلبی ایجاد کند ،همان گونه که امروزه به عنوان مثال درکلیسا ها می بینیم که شرکت کنندگان با موسیقی و آهنگ خاصّی دعای های خویش را زمزمه می کنند( ودر بسیاری از آیین های دیگر)
قدر مسلّم این است که در صدر اسلام سماع بدان صورت که در مجالس صوفیه برگزار می شده وجود نداشته است.
«این مراسم نزد صوفیان آن زمان شکل گرفت که در سال(245) هجری ذوالنّون مصری از زندان متوکّل رهایی یافته بود و صوفیان ارادتمندش در جامع بغداد دور او گرد آمده، همان موسیقی درباری و اشرافی قبل از اسلام را که با موسیقی حکمای الهی تفاوت بسیار داشت ودر اصطلاح فقهی مطربی خوانده می شد به کار گرفته بودند؛ قوّال شعری خواند و ذوالنّون هم ابراز شادمانی نمود.
به نظر می آید این گونه شادی ها که با موسیقی رایج غیر اسلامی به سرور و شادمانی مطربی توأم می شد...
نزد صوفیان به حلقه ی سماع و دست افشانی و پایکوبی آنان شکل می پذیرفت.»(حیدرخانی،1374،26 ).
این مراسم در ابتدا به صورت مراسم شعرخوانی بوده و کسانی که در آن شرکت می کردند تحت تأثیر قرار گرفته به شادمانی و پایکوبی می پرداختند، کم کم در این مراسم برای اینکه تأثیر بیشتری داشته باشد از دفّ و نی هم استفاده می شد.
مرا چون نی در آوردی به ناله چو چنگم خوش بساز و با نوا کن
اگر چه می زنی سیلیم چون دف که‹‹آواز خوشی داری صدا کن››
چو دف تسلیم کردم روی خود را بزن سیلی و رویم را قفا کن
همی زاید ز دفّ و کف یک آواز اگر یک نیست از همشان جدا کن
(شفیعی کدکنی،1362،383)
طعم خوش بیخودی وشیدایی صوفیان را متوجّه سماع نمود تا حدّی که بیش از هر مراسم دیگری به این مراسم پرداختند.
هجویری نیز در کتاب خود در باب الرّقص این مطلب را تأیید می کند که ابتدا این مراسم، به صورت رقص و پایکوبی بوده است و گروهی ظاهرآن را برداشت کرده و « من دیدم از عوامّ گروهی می پنداشتند که مذهب تصّوف جز این نیست؛ آن بر دست گرفتند .»
(هجویری،1383،605)
و این ظاهر بینی ازرقص و پایکوبی از نظر او هیچ جایگاهی ندارد .‹‹بدان که اندر شریعت و طریقت رقص را هیچ اصلی نیست.›› (هجویری،1383،605)
امّا او رقص را با اضطراب های درونی که حاصل خفّتی است که بردل پدیدار شده وهمچنین حاصل قوّت وقت باشد فرق می گذارد وآن اضطراب را گداختن جان معرّفی می کند نه رقص و پای بازی.
« امّا چون خفّتی در دل پدیدار آید خفقانی بر سّر سلطان شود؛ وقت قّْوت گیرد ، حال اضطراب خود پیدا کند ، ترتیب ورسوم بر خیزد .
آن اضطراب که پدیدارآید، نه رقص باشد و نه پایکوبی ونه طبع پروردن که جان گداختن بود .
و سخت دور افتد آن کس ازطریق صواب که آن را رقص خواند...» (هجویری،1383،606)
امّا او رقص را با اضطراب های درونی که حاصل خفّتی است که بردل پدیدار شده وهمچنین حاصل قوّت وقت باشد فرق می گذارد وآن اضطراب را گداختن جان معرّفی می کند نه رقص و پای بازی.
« امّا چون خفّتی در دل پدیدار آید خفقانی بر سّر سلطان شود؛ وقت قّْوت گیرد ، حال اضطراب خود پیدا کند ، ترتیب ورسوم بر خیزد .
و سخت دور افتد آن کس ازطریق صواب که آن را رقص خواند...» (هجویری،1383،606) اینکه از چه زمانی به این گونه مجالس اسم "سماع" نهادند تاریخ دقیقی نمی توان معیّن نمود؛ امّا چیزی که قطعی است، این است که توجّه و دلبستگی بیش ازحّد صوفیان به این مجالس باعث شد تا شرایطی را برای سماع در نظربگیرند تا هم از فتنه ی عوام در امان باشند و هم شوق وذوق صوفیان را تا حدّی کنترل کنند .
از همین تاریخ مکانی به نام " سماع خانه " بنا شد وسماع ازجمله رسوم صوفیان قرار گرفت که با آداب وسنن خاصّی برگزارمی شد .
و همان گونه که تصّوف در جا معه پذیرفته شده بود؛ سماع نیز به عنوان مراسم مذهبی صو فیان پذیرفته شد و صوفیه برای این که سماع را یک رسم مذهبی نشان دهند به استناداتی متوسّل می شدند وادّعا می کردند که در حضور رسول اکرم (ص) نیز مجلس سماع بر گزارمی شده است و روایاتی از عایشه نقل می کردند تا با این کار حرمت سماع را مطرح کنند.)1( البته آنها تنها به این روایات اکتفا نمی کردند بلکه جایی که در مباحث علمی باید از این رسم و آیین خویش دفاع می کردند وجوه مختلفی را برای سماع بیان می کردند تا مجادله کنندگان را قانع نمایند.
« گروهی می گفته سماع از آنجا ست که حق سبحانه گفت؛ الست بربّکم ؟
اوّل خطابی که از حق شنیدند وخوشترین سماعی آن است که ازخدا شنوی و به این صورت بلی جواب دادند و اکنون که سماع می شنوند شادی ایشان از لذّّت آن سماع اوّل است.
و گروهی گفته اند که اصل سماع از لذّت خطاب تکوین است...
وگروهی گفته اند سماع نصیب روح است نه نفس از بهرآنکه هر چیزی را به چیزی تعّلق است مگر روح را که عاوی است و به چیزی تعلّق ندارد و چون روح به کالبد بنده در آید به مجّرد فعل خدا درآید و واسطه در میان نباشد پس هر وقت سماع شنود آن لذّّت گردآوردن وی با تن ، اورا شادمان گرداند ...
.» (حاکمی اسماعیل،1361،9) واین کلام تفسیری بجاست از ابیات آغازین مثنوی معنوی که : بشنو از نی جون حکایت می کند واز جدایی ها شکایت می کند و این نی است که سینه ای شرحه شرحه ازفراق می خواهد تا شرح اشتیاق خویش باز گوید و هم اوست که حریف هجران کشیده ای است و حجاب ها ی او را ازهم می درد ...
به این صورت است که صوفیان در هر جا که شرایطی فراهم می شده، درپی توجیه این آیین خویش برمی آمدند.
ما اکنون به غورو تعمّقی درکشف المحجوب می پردازیم و این آیین را دراین کتاب ارزشمند مورد بررسی قرار می دهیم.
باید گفت هجویری این مسأله را درکشف المحجوب ابتدا از نظر لغوی و حسّی ریشه یابی می کند .
او می فرماید: «...چون سمع را علم به اصوات و اخبار، و بصر را علم به الوان و اجناس ، و مر ذوق را به حلو و مرّ؛ و شم را علم به نتن و رایحه و لمس را علم به خشونت ولین (است) .» (هجویری(تصحیح عابدی)،1383،571) او به پیروی از اهل سنّت سمع را به بصرفضل می نهد .
او می گوید با استفاده از حسّ شنوایی است که می دانیم که در بهشت رؤیت خواهد بود یا از طریق سمع این خبر، دانستیم که مؤمنان را مکاشف گرداند و حجاب اسرارشان برگیرد تا خدای را ببینند ؛ پس سمع بر بصر برتری دارد واولی تراست .
و معتقد است که همه ی احکام شریعت به حس شنوایی بنا شده است؛ زیرا اگر این حس نبود اثبات آنها محا ل بود ، چون ابتدا پیامبران الهی سخن گفتند و کسانی که مستمع بودند به آنها گرویدند و ایشان به مستمعان معجزه نمودند و اگر معجزه هم دیدند، تأکید آن هم بر سمع بود و به این طریق از نظر هجویری، اگر کسی حس شنوایی (سماع) را انکار کند، در حقیقت کلّ شریعت را انکارکرده باشد و حکم آن را به خود پوشیده باشد.
ازنظر هجویری شایسته ترین سخنی که باید شنیده شود که سبب لذّت دل و حظّ گوش می شود ، کلام ایزد تبارک و تعالی است.
از نظر او از معجزات قرآن آن است که : «1- طبع ازشنیدن و خواندن آن نفور نگردد از آنچه اندر آن دقّتی عظیم است تا حّدی که کفّار به شبها بیا مد ندی اندر نهان و پیغمبر (ص) اندر نماز بودی، ایشان می شنیدندی آنچه وی خواندی و تعّجب می نمودندی ؛ چون نصرین الحا دث ...
و عتبه بن ربیعه ...
و بوجهل هشام ...
ومانند ایشان.
2 - پند آن نیکو تر است از همه پند ها و لفظش مو جزتر از همه ی لفظ ها و امرش لطیف تر ازهمه ی امرها و نهیش زاجرتر از همه ی نهی ها و وعد ش دلربا تر ازهمه ی وعدها و وعید ش جانگداز تر از همه ی وعیدها و قصّه هایش مشبع تر از همه ی قصّه ها ...
هزار دل را سماع آن صید کرده است و هزار جان را حکایت آن به غارت داده ...
» (همان ،574،573) او از خود قرآن استفاده می کند و درباره آداب شنوندگان قرآن کریم سخن می گوید .
- و اذا قر ی القرآن فأ ستمعوا له و أنصیتوا (204، الأعراف )(2) - فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه ( 17 ، 18 ،الزّمر)(3) - الّذین اذا ذکراللّه و جلت قلوبهم ( 2 ، الأنفا ل )(4) -الّذین أمنو وتطمئنّ قلو بهم بذکر اللّه ألا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب ( 28 ، الرّعد )(5) او معتقد است که شنونده، کا مل حا ل تر از گوینده است.
و بیشتر دوست دارد تا از غیرخود بشنود ،از آنکه گوینده یا از حا ل گوید یا از غیر حا ل، ولی شنونده جز حا ل نشنود .
زیرا اندرنطق نوعی از تکبّر باشد ولی در شنیدن نوعی ازتواضع .
پس متواضعان بیشتر شنونده اند تا گوینده .
در مورد شنیدن شعر حکم مباح بودن را صادر می کند و آن را منوط به سخن حضرت رسول(ص)می داند که فرمود: از شعر، شعری است که به حقّ حکمت باشد و حکمت گمشده مؤمن است که از وی غا یب است آن که بیا بد به آن اولی تر است.
او در این قسمت با بیان سخنی از پیامبر (ص) یک آفت را بیان می کند و آن برداشت سلیقه ای از احادیث است.
او می گوید عمر بن الشّرید از پدرش روایت می کند که پیامبر فرمود: آیا هیچ روایت کنی از اشعار امیّه بن ابی الصلّت؟
من گفتم : بلی .
صد بیت روایت کردم و پیامبر (ص) در آخر هر بیتی می گفت "هِیَهِ یعنی دیگربگوی " اکنون عدّه ای از این حدیث این گونه برداشت کرده اند که منظور پیامبر این بوده که از چیزهای دیگری غیر ازشعر سخن بگو و به این صورت شنیدن همه ی اشعار را حرام دانسته اند ولی بر عکس گروهی این گونه برداشت کرده که " ابیا ت دیگری را(از دنباله ی آن) بخوان" و به این صورت شنیدن همه ی اشعار را حلال دانسته اند .
او نظر مشایخ متصّوفه را این گونه نقل می کند : از پیا مبر (ص) درباره ی استماع شعر پرسیدند وی گفت : « کلام خسنُهُ حسنٌ و قبیحُهُ قبیحٌ» یعنی شعر سخنی است که نیکوی آن نیکو بود و زشت آن زشت .
یعنی هر چه شنیدن آن حرام باشد چون غیبت وبهتان و فواحش و ذمّ کسی و کلمه ی کفر به نظم و نثر، همه حرام باشد و هر چه شنیدن آن به نثر حلال است چون حکمت و مواعظ واستدلال اندر آیات خداوند و نظر اندر شواهد حقّ، به نظم هم حلال باشد ( همان، 581 ) بحث دیگری که هجویری در کتاب گرانقدر خود درباره آن اظهار نظر می کند بحث شنیدن صوت ها و آوازها ست ابتدا با آوردن چند حدیث و یک آیه ، وجود و حضور آن را اثبات می کند ." یزیدُ فی الخلقِ ما یشاءُ " ( 1 ، فاطر ) مفسّران معتقدند که آنچه خداوند درآفرینش آفریدها می افزاید ، صوت خوش و زیباست .
او گاهی برای اثبا ت گفته خویش مثال هایی ازاخبار مشهور نیز نقل می کند « اندر اخبار مشهور است که اندر بهشت مر اهل بهشت را سماع باشد و آن چنان بود که ازهر درختی صوتی و لحنی مختلف می آید چون مؤلِّف شوند آن اصوات ، طبایع را اندر آن لذّّتی عظیم باشد .
» (همان ، 583 ) از قول ابراهیم خوّاص داستان غلامی را بیان می کند که با حُدی خوانی ، چنان اشتران تشنه را مست می کند که تشنگی را فراموش کرده و راه بیابان پیش می گیرند .
و یا گرایش کودک را به نوای مادر در گاهواره ، نشانه درستی حسّ وی می داند .
و این بیت سعدی را به زبان دیگری بیان می کند که : اشتر به شعرعرب در حا لت است و طرب گر ذوق نیست تو را کژ طبع جانوری و اظهار می کند که «هرکه گوید : مرابه الحان و اصوات و مزامیر خوش نیست یا دروغ گوید یا نفاق می کند و یا حس ندارد و از جمله مردمان و ستوران بیرون باشد.» (همان ، 585 ) و در پایان رأی نهایی خویش را اززبان فقها این گونه بیان می کند:« منع گروهی از آن (سماع)بدان است که رعایت امر خداوند کنند و فقها متفقّ اند که : چون ادوات ملاهی نباشد و اندر دل فسقی پدیدارنیاید ؛ شنیدن آن مباح است .
» (همان ، 586 -585 ) و البته او در اینجا زاویه دید خود را وسیع تر می کند و می فرماید:« اگر تأثیراندردل حلال باشد، سماع آن نیزحلال باشد و اگر اندر دل حرام ، شنیدن آن نیزحرام و اگر مباح باشد ،سماع آن نیز مباح است .»(همان،586) احکام سماع هجویری در باب احکام سماع شنوندگان را به طور کلّی به دو دسته تقسیم می کند.
1- آنان که معنی شنوند.
2- آنان که صوت شنوند .
او معتقد است در این هر دو دسته فواید و همچنین آفات بسیاری وجود دارد .« از آنچه شنیدن اصوات خوش غلیان معنی ای باشد که اندر مردم مرکّب بود.
اگر حق بود حق واگرباطل بود باطل .
» (همان ، 587 ) او در بیان احکام سماع از شش گروه نام می برد که هر یک در باب سماع حکم خاصّی دارند : 1- گروهی که برای حرام کردن سماع روایاتی را یافته اند و از پیشینیان صالح خویش پیروی کرده همانند مثال زجر کردن پیامبر(ص) شیرین را ، کنیزک حسّان بن ثابت ، ازغنا کردن و انکارکردن علی(ع) بر معاویه که کنیزکان مغنّیه داشت .
2- گروهی دیگر که ازترس اینکه مریدان وپیروانشان از آنها تقلید نکنند و در بلا و بطلان نیفتند و گرفتار مصیبت نشوند و هوی در ایشان قوّت نگیرد سماع نکردند و در میان اهل سماع ننشستند .
3- گروهی دیگر اهل سماع را به دو دسته تقسیم می کردند الف : لاهی که در عین فتنه باشد واز آن هراسی ندارد .
ب : الهی که به تمرین و مجاهد ت و با قطع دلبستگی به مخلوقات ،فتنه را از خود دور کند و ایمن شود .
4- گروهی دیگر گفتند: چون سماع باعث فتنه ی عوام می شود و از سماع ما اعتقاد مردمان دچار تشویش می شود و در درجه ی ما را در سماع نمی شناسند و دچارگناه می شوند پس بر عامّه مهربان یکرده و خواص را نیز نصیحت می کنیم و در هنگام غیرت دست ازسماع برداریم .
5- و گروهی مطابق سخن پیامبر که فرمود:«هرچه از آن می گزیرد دست برداشتن،از حسن اسلام است .» گفتند اگر به ما لا یعنی مشغول شوند ضایع کردن وقت باشد و وقت دوستان با دوستان عزیزباشد ، ضایع نباید کرد .
6- و بلاخره گروهی از خواص گفتند که: سماع خبر است و لذّت آن یافت مراد و سماع کار کودکان باشد، زیرا در هنگام دیدن ، شنیدن را مقدار و ارزشی نیست .
پس به سماع نپرداختند .
مراتب سماع هجویری معتقد است که هر یک از افراد در سماع مرتبتی دارند و ذوق هر یک نیزبه مقدار مرتبه ی اوست .
او سماع را آفتابی می داند که بر همه چیز می تابد و هر چیزی به مقدار مرتبه ی خویش از آن فیض می گیرد : یکی را می سوزد و یکی را می فروزد و یکی را می نوازد و یکی را می گدازد و در نهایت طوایف رابه سه دسته تقسیم می کند : 1- مبتدیان 2- متوسّطان 3- کاملان « بدان که سماع وارد حقّ است و تزکیت جدّ از هزل و لهو است .
و به هیچ حال طبع مبتدی قابل حدیث حق نباشد و به ورود آن معنی ربّانی ،مر طبع را زیر و زبری باشد و حرقت و قهر ؛ چنان که گروهی اندر سماع بیهوش شوند و گروهی هلاک گردند و هیچ کس نباشد الّا که طبع او ازحدّ اعتدال بیرون شود .» (همان ، 594) او با مثالی که ذکر می کند استفاده موسیقی را در درمان بعضی از بیماری ها خاطرنشان می کند .
می آورد که در سرزمین روم دربیمارستانی وسیله ای ساخته اند سخت عجیب که آن را( انگلیون ) خوانند در هفته دو روز بیماران را به اتاق مخصوصی می برند و متناسب بیماری، او را در معرض آواز این وسیله ی عجیب قرار می دهند و بعد او را از اتاق خارج می کنند و اگر افراد را بیشتر از حدّ نیاز در آنجا نگه دارند هلاک شوند .
در طی این مثال جا لب، نکته ای را خاطر نشان می کند و آن، این است که طبیبان پیوسته در معرض این آواز هستند و هیچ در آنان اثر نکند از آنکه، آن موافق است با طبع ایشان و مخالف با طبع مبتدیان .
بعد خاطر نشان می کند که طبع انسان می تواند با هر شرایطی وفق بگیرد و برای او طبیعی شود؛ به عنوان مثال در هندوستان کرمی می بیند که در میان زهر کشنده ای پدید آمده و در میان آن زندگی می کرد و در ترکستان موشی که به آتش خو گرفته و چون ازآتش بیرون می آید هلاک می شود .و از این مثال ها استفاده کرده و می گوید : «اضطراب مبتدی اندر حلول وارد حقّ تعالی بدو، از آن باشد که حسّ وی مر آن را مخالف است چون آن متواتر شد اندر آن ساکن شود .» ( همان، 595 ) که این دلیل به اضطراب مبتدیان و سکون منتهیان اندر سماع باشد .
علی بن عثمان هجویری کتاب ارزشمند خویش را با بیان آداب سماع به پایان می برد شاید این نکته عمدی باشد و او به این مطلب آگاهی داشته، که آغاز و پایان نوشته در نزد نویسند گان ارزش زیادی دارد و مطلبی که نویسنده، نوشته ی خود را با آن به پایان می برد، برماندگاری محتوا ی نوشته در ذهن خواننده تأ ثیرزیادی دارد.
از طرف دیگر با کمی دقّت به این مبحث پایانی ، می توانیم عقیده هجویری را در مورد این آیین، روشن ترببینیم؛ یعنی او با این آیین موافق بوده ولی باید شروطی داشته باشد از جمله : 1- تا ذوق آن ایجاد نشود سماع نکنی طوری که به عنوان یک عادت نشود.
2- دیر دیر انجام دهی تا تعظیم آن ازدل نرود.
3- در حضور پیری باشد و جایی ازعوام خالی و قوّال بحرمت و دل از هر کاری خالی و طبع از لهو نفور و تکلّفی در میان نباشد.
4- تا قوّت سماع پید ا نشود، شرط نیست که در آن زیاده روی کنی و چون قوّت گرفت، شرط نیست آن را از خود دفع کنی، از وقت پیروی کن که چه اقتضا می کند و باید بین قوّت طبع و حرقت و جدّ فرق گذاری .
5- مستمع را چندان دیدار باشد که وارد حق را قبول تواند کرد و داد آن بتواند داد.
6- باید که اندر حرکت از کس انتظار مساعدت نداشته باشد و اگر کسی مساعدت کند او را دفع نکند .
7- در سماع کسی دخالت نکند و وقت او را آشفته ننماید و او رابه آن نیّت او نسنجد که اندر آن بی برکتی زیادی باشد.
8- باید که اگر قوّال خوش خواند، نگوید خوش می خوانی و اگر ناخوش گوید ، نگوید که بهتر بخوان و در دل بر وی دشمنی نکند و قوّال را در میانه نبیند و حواله ی آن به حقّ کند و راست شنود .
9- اگرگروهی در سماع خوش بودند و وی را از آن بهره ای نباشد ،باید که به وقت نیازمند باشد و سلطان وقت را تمکین کند تا برکات آن بدو رسد .
امید که این برکات غیبی نصیب ما و خوانندگان ارجمند این مقاله نیز گردد .
پی نوشت ها 1- برای اطّلاعات بیشتر در این زمینه مراجعه شود به رساله قشیریّه (ص 595 و عوارف المعارف ص 94و ...) 2- چون قرآن خوانده شود، به آن گوش فرا دهید و خاموش باشید .
(الأعراف ، 204 ) 3- پس بندگان مرا بشارت بده، آن کسانی که به سخن گوش می دهند.(الزّمر،17-18) 4- کسانی هستند که چون نام خدا برده شود، خوف بر دلهایشان چیره گردد .
(الأنفا ل – 2 ) 5- آنان که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرامش می یابد .
آگاه باشید که دلها به یاد خدا آرامش می یابد .
(الرّعد ، 28 ) منابع 1- حاکمی ،اسماعیل ، سماع در تصوّف ،چاپ اول، تهران ، دانشگاه تهران ، 1361 2- حیدر خانی ،حسین ، سماع عارفان ، چاپ اول ،تهران ،سنایی ، 1374 3- شفیعی کد کنی ، محمدرضا ، گزیده غزلیات شمس،چاپ چهارم، تهران، 1362 4- قرآن کریم 5- محمد بن منّور، اسرارالتوحید ، به اهتمام حسین بدرالدّ ین ،چاپ اول ،تهران ، سنایی، 1377 6- موسوی سیرجانی ، سهیلا ، فرهنگ نامه تطبیقی (کشف المحجوب و مرصادالعباد)،چاپ اول،تهران،رواّر،1371 7-هجویری،علی بن عثمان،کشف المحجوب،تصحیح دکتر محمود عابدی،چاپ اول،تهران،سروش، 1383 دانشگاه تربیت معلم سبزوار عنوان : استاد ارجمند: جناب آقای دکتر مهیار علوی مقدم دانشجو: محمد رضا قلی زاده دانشجوی کارشناسی ارشد بهار 86