.زمان بندی مراحل انجام تحقیق:
از بعد ماه رمضان شروع کرده ام.اول به دنبال تهیه فیش رفتم و بعد کتاب پیدا کردم و بعد از ماه رمضان با مطالعه کتب تهیه شده کار خود را آغاز کزدم هدف نخست جمع آوری مطالبی در خصوص سیره سیاسی حضرت بود که پس از چند ماه با توجه به مشگلات دیگری هم که داشتم موفق به دسته بندی آنها شدم،سپس در مورد سیره اخلاقی حضرت باید مطالبی را گرد آوری می کردم،روزهای بعدی هم به دسته بندی مطالب مذکور گذشت،پس از تمام مطالب را فصل بندی و تفکیک نمودم که حاصل آن پس از چند ماه تحقیق در قریب به 80 صفحه گشت امید دارم که مورد قبول پیشگاه حضرت حق قرار گیرد.
7. سر فصل ها وعانوین تحقیق:
سیره سیاسی امام علی (ع) شامل چهار فصل است که از پیوستن علی (ع) به پیامبر (ص) در 10 سالگی تا مردم گرایی که پایان این بحث می باشد.
سیره اخلاقی امام (ع) شامل 5 فصل است که از خواستگاری حضرت شروع شده تا مهمان داری ومهمان نوازی ایشان که آخرین فصل این بحث می باشد
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:اى على،جبرئیل علیه السلام مرا درباره تو خبرى داد که مایه روشنى چشم و شادى دلم شد،او به من گفت:اى محمد،خداوند به من فرموده :محمد را از سوى من سلام برسان و او را آگاه ساز که على پیشواى هدایت و چراغ تاریکیهاى ضلالت،و حجت بر اهل دنیاست،زیرا او صدیقاکبر و فاروق اعظم است (1) ،و من به عزت خویش سوگند خوردهام که به آتش نبرم کسى را که او را دوست داشته و تسلیم او و اوصیاى پس از او باشد،و به بهشت در نیاورم کسى را که دست از ولایت و تسلیم در برابر او و اوصیاى پس از او برداشته باشد. (2)
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:جبرئیل علیه السلام نزد من آمد و گفت:اى محمد،پروردگارت تو را به دوستى و ولایت على بن ابى طالب فرمان مىدهد. (3)
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:جبرئیل علیه السلام از سوى خداوند برگ سبزى از درخت آس برایم آورد که در آن به رنگ سپید نوشته بود:من دوستى على بن ابى طالب را بر آفریدگانم واجب نمودم،این را از جانب من به آنان برسان. (4)
جبرئیل علیه السلام از میکائیل،او از اسرافیل،او از لوح،او از قلم،او از خداى عز و جل آورده است که:ولایه على بن ابى طالب حصنى،فمن دخل حصنى امن من عذابى«ولایت على بن ابى طالب دژ محکم من است،هر که بدان در آید از عذاب من ایمن باشد». (5)
پىنوشتها:
1)یعنى بزرگترین کسى است که اسلام را باور کرده و در قول و عمل راستینترین مردم است و بالاترین کسى است که میان حق و باطل فرق مىنهد. (م)
2)بحار الانوار 27/ .113
3)همان 39/ .273
4)همان/ .275
5)همان/ .246
امام على بن ابیطالب علیه السلام ص 116
احمد رحمانى همدانى
منزلت على علیه السلام از دیدگاه امام خمینى (ره)
این روز (1) ،روزى است که على بن ابیطالب، سلام الله علیه، که باب وحى و امانتدار وحى بود متولد شد و این روزى است که قرآن کریم و سنت رسول اکرم به ولادت این مولود بزرگ مفسر پیدا کرد و پشتوانه وحى و پشتوانه اسلام به وجود این مبارک مولود قوى شد که اتمام بعثتبه وجود این مولود بزرگ شد.و باید بگوییم فتح باب وحى و تفسیر وحى و ادامه وحى به وجود مقدس این سرور.و من این روز را که هم روز بعثت است و هم روز ولایت است و هم روز نبوت است و هم روز امامت است، به همه آقایان و همه ملت تبریک عرض مىکنم. 28/2/60
ملائکه بالشان را زیر پاى امیر المؤمنین(ع) پهن مىکنند،چون مردى است که به درد اسلام مىخورد، اسلام را بزرگ مىکند، اسلام به واسطه او در دنیا منتشر مى شود و شهرت جهانى پیدا مىکند، با زمامدارى آن حضرت جامعهاى خوشنام و آزاد و پرحرکت و پر فضیلتبه وجود مىآید. البته ملائکه براى حضرتش خضوع مىکنند. و همه براى او خضوع و خشوع مىکنند. حتى دشمن در برابر عظمتش تعظیم مىکند.
ظل سایه است،سایه همه چیزهایش به ذى ظل است،خودش هیچ ندارد.ظل الله کسى است که تمام حرکاتش به امر خدا باشد،مثل سایه باشد.خودش هیچ،سایه خودش هیچ حرکتى ندارد.ذى ظل هر حکرتى کرد سایه هم همان طور حرکت کند.امیر المؤمنین ظل الله است،پیغمبر اکرم ظل الله است که هیچ حرکتى از خودش ندارد،هر چه هست از خداست. 16/12/57
امیر المؤمنین، سلام الله علیه، چون تمام وجودش فانى در وجود رسول الله است ظل الله است. 16/12/57
پیغمبر اکرم معلم همه بشر است و بعد از او حضرت امیر،سلام الله علیه، باز معلم همه بشر است. آنها معلم همه بشر هستند. 21/3/58
او یک مردى بود که معجزه بود،کسى نمىتواند مثل او باشد. 3/5/58
شخصیت این مرد بزرگ که امام امتشد،شخصیتى است که در اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسى مثل او نمىتواند سراغ کند. یک موجودى که امور متضاده را در خودش جمع کرده. کسى که جنگجوست اهل عبادت نمىشود. کسى که قوه بازو مىخواهد داشته باشد اهل زهد نمىتواند باشد. کسى که شمشیر مىکشد و اشخاصى را که منحرفاند درو مىکند، این نمىتواند که عاطفه و اهل عاطفه آن طور که این شخص داشت، باشد. این شخصیتبزرگ امور متضاده را در خودش جمع کرده، در عین حال که روزها روزه، و شب به عبادت مشغول و گفته شده است که شبى هزار مرتبه نماز مىخواند و در عین حالى که غذاى او آن طورى که در تاریخ ثبتشده است از نان و سرکه و فوقش یتیا نمک بیرون نبوده است، در عین حال قدرت بدنى، آن طور قدرت است که، آن طورى که در تاریخ است،آن درى را که از خیبر ایشان کنده است و چندین ذراع دور انداخته است، چهل نفر نمىتوانستند بلندش کنند.
در شمشیرزنى، شمشیرهایش آن طور بوده است که با یک ضربه از این طرف که مىزده دو نیم مىکرده است،از این طرف مىزده دونیم مىکرده،در صورتى که آنهایى که ضربه را مىخوردند خود آهنى داشتند، زره آهنى داشتند و گاهى هم دو تا زره به تنشان مىکردند. آدمى که با نان و سرکه زندگى مىکرده و بسیارى از روزها را روزه مىگرفته است و افطار را با چند لقمه نان و نمک یا نان و سرکه افطار مىکرده است، جمع کرده است ما بین آن زهد و این قوت بازو و این جمع بین دو امر متضاد است. آدمى که جنگجوستبه آن طور که جنگویان بزرگ را، دلاوران بزرگ را به هزیمت وا مىدارد و مىفرماید اگر تمام عرب یک طرف باشند به من هجوم کنند، من پشت نمىکنم، این آدم در عطوفت آن طور است که وقتى یک خلخال از پاى یک زن یهودى ربودهاند مىفرماید که مرگ براى انسان آسان است. قریب به این معانى که در عرفان و علم ماوراى طبیعت آن طور است که نهج البلاغه حکایت مىکند از مقام عرفانش. در عین حال شمشیر مىکشد و کفار و اخلالگران را از دم شمشیر مىگذراند.ما شیعه همچو اعجوبه معجزهآسا هستیم.
من مىگویم اگر چنانچه پیغمبر اسلام، صلى الله علیه و آله و سلم، غیر از این موجود تربیت نکرده بود، کافى بود برایش. اگر چنانچه پیغمبر اسلام مبعوث شده بود براى اینکه یک همچو موجودى را تحویل جامعه بدهد، این کافى بود. یک همچو موجودى که هیچ سراغ ندارد کسى و بعدها هم سراغ ندارد کسى. امروز روز (2) نصب اوستبه امامت امت. یک همچو موجودى امام امت است. البته کس دیگر به پاى او نخواهد رسید و بعد از رسول اکرم کسى افضل از او در هیچ معنایى نیست و نخواهد بود. 18/8/58
پیغمبر مىخواست همه مردم را على بن ابیطالب کند ولى نمىشد، و اگر بعثت هیچ ثمرهاى نداشت الا وجود على بن ابیطالب و وجود امام زمان، سلام الله علیه،این هم توفیق بسیار بزرگى بود. اگر خداى تبارک و تعالى پیغمبر را بعث مىکرد براى ساختن یک چنین انسانهاى کامل، سزاوار بود، لکن آنها مىخواستند که همه آن طورى بشوند، آن توفیق حاصل نشد. 20/3/59
در باره شخصیت على بن ابیطالب، از حقیقت ناشناخته او صحبت کنیم، یا با شناخت محجوب و مهجور خود؟ اصلا على(ع) یک بشر ملکى و دنیایى است که ملکیان از او سخن گویند یا یک موجود ملکوتى است که ملکوتیان او را اندازهگیرى کنند؟ اهل عرفان در باره او جز با سطح عرفانى خود و فلاسفه و الهیون جز با علوم محدوده خود با چه ابزارى مىخواهند به معرفى او بنشینند؟ تا چه حد او را شناختهاند تا ما مهجوران را آگاه کنند؟ دانشمندان و اهل فضیلت و عارفان و اهل فلسفه با همه فضایل و با همه دانش ارجمندشان، آنچه از آن جلوه تام حق دریافت کردهاند، در حجاب وجود خود و در آینه محدود نفسانیتخویش است و مولا غیر از آن است. پس اولى آن است که از این وادى بگذریم و بگوییم على بن ابیطالب فقط بنده خدا بود و این بزرگترین شاخصه اوست که مىتوان از آن یاد کرد، و پرورش یافته و تربیتشده پیامبر عظیم الشان است و این از بزرگترین افتخارات اوست. کدام شخصیت مىتواند ادعا کند که عبد الله است و از همه عبودیتها بریده است، جز انبیاى عظام و اولیاى معظم که على(ع) آن عبد وارسته از غیر و پیوسته به دوست که حجب نور و ظلمت را دریده و به تمدن و به معدن عظمت رسیده است، در صف مقدم است. و کدام شخصیت است که مىتواند ادعا کند از خردسالى تا آخر عمر رسول اکرم در دامن و پناه و تحت تربیت وحى و حامل آن بوده است جز على بن ابیطالب که وحى و تربیت صاحب وحى در اعماق روح و جان او ریشه دوانده. پس او بحق عبد الله است و پرورش یافته عبد الله اعظم. و اما کتاب نهج البلاغه که نازله روح او، براى تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیت و در حجاب خودخواهى خود، معجونى استبراى شفا و مرهمى استبراى دردهاى فردى و اجتماعى و مجموعهاى است داراى ابعادى به اندازه یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانى از زمان صدور آن تا هر چه تاریخ به پیش رود و هرچه جامعهها بوجود آید و دولتها و ملتها متحقق شوند و هر قدر متفکران و فیلسوفان و محققان بیایند و در آن غور کنند و غرق شوند. هان! فیلسوفان و حکمت اندوزان،بیایند و در جملات خطبه اول این کتاب الهى به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را براى درک واقعى آن ارضا کنند به شرط آنکه بیاناتى که در این میدان تاخت و تاز شده است آنان را فریب ندهد و وجدان خود را بدون فهم درستبازى ندهند و نگویند و بگذرند،تا میدان دید فرزند وحى را دریافته و به قصور خود و دیگران اعتراف کنند.(569) 27/2/60
صلوات و سلام بى پایان به رسول اعظم که چنین وجود الهى را در پناه خود تربیت فرمود و به کمال لایق انسانیت رسانید.و سلام و دورد بر مولاى ما که نمونه انسان و قرآن ناطق است و تا ابد نام بزرگ او باقى است و خود الگوى انسانیت و مظهر اسم اعظم است. 27/2/60
پىنوشتها:
1-سیزدهم رجب المرجب سال 1401 ه.ق.
2-روز عید غدیر خم.
سخنرانى امام مجتبى(ع) بعد از شهادت حضرت على(ع)
در فرداى روز دفن،امام مجتبى در مسجد کوفه در برابر مردم ظاهر شد و سخنرانى مختصرى براى آنها ایراد کرد.فرمود لقد قبض فى هذه اللیله رجل لم یسبقه الاولون بعمل و لا یدرکه الآخرون بعمل... (1) . در این شب مردى از دنیا رفت که از گذشتگان در عمل بمانند او دیده نشدند و از آیندگان کسى را یاراى همگامى با او در عمل نخواهد بود.
او با رسول خدا و به همراهى او به جهاد پرداخت و با جان خود از او صیانت کرد...از مال دنیا زر و سیمى باقى نگذارد جز هفتصد درهم که با آن مىخواستخدمتکارى براى خانواده خود اجیر کند و... سخن که بدینجا رسید امام گریست و مردم هم گریستند (2) و تدریجا به خود آمدند که چه گوهر گرانبهائى را از دست دادند.
1- کامل بن اثیر ج 3، ص 16.
2- تاریخ یعقوبى ج 2، ص 190
در مکتب امام على(ع) ص 431
دکتر على قائمى
کلامى از امام حسین علیه السلام
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود:از جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود:هر که دوست دارد به سان من زیست کند،و به سان من بمیرد،و به بهشتى که پروردگارم مرا وعده داده در آید،باید على بن ابى طالب و فرزندان و خاندان پاک او را که پس از من پیشوایان هدایت و چراغهاى شبهاى تار ضلالتاند،دوست بدارد.زیرا آنان شما را از باب هدایت بیرون نبرده و در باب ضلالت در نمىآورند. (1)
پىنوشت:
1 مناقب خوارزمى / 208
امام على بن ابیطالب علیه السلام ص 120
احمد رحمانى همدانى
پارهاى از فضائل على علیه السلام از زبان بزرگ زنانى«فاطمه»نام
1به روایت عامه
1فاطمه صغرى از[پدرش]حسین بن على علیه السلام،از[مادرش]فاطمه دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم که فرمود:رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به سوى ما بیرون شد و فرمود:همانا خداوند به شما افتخار ورزید و همگى شما را عموما و على را خصوصا آمرزید .من فرستاده خداوند به سوى شمایم.بدون هیچ باکى از قوم خود و بىهیچ ملاحظهاى درباره رابطه خویشاوندى این سخن گویم،این جبرئیل علیه السلام است که مرا خبر مىدهد:نیکبخت به تمام معنا و حق معناى نیکبخت کسى است که على را در حال زندگانى و پس از مرگ من دوست بدارد. (1)
2فاطمه دخت حضرت رضا علیه السلام،از فاطمه و زینب و ام کلثوم دختران امام کاظم علیه السلام،از فاطمه دختر امام صادق علیه السلام،از فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام (2) ،از ام کلثوم دختر فاطمه علیها السلام،از حضرت فاطمه علیها السلام که فرمود:آیا سخن رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را در روز غدیر خم فراموش کردهاید که فرمود:«هر کهمن مولاى اویم پس على مولاى اوست»؟و سخن او را که فرمود:«تو نسبت به من چون هارون نسبت به موسایى»؟! (3)
2به روایت خاصه
3فاطمه دختر حضرت رضا علیه السلام،از فاطمه و زینب و ام کلثوم دختران موسى بن جعفر علیه السلام،از فاطمه دختر امام صادق علیه السلام،از فاطمه دختر امام باقر علیه السلام،از فاطمه دختر امام سجاد علیه السلام،از فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام،از ام کلثوم دختر على علیه السلام،از فاطمه دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم که فرمود:از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که مىفرمود:شبى که مرا به معراج بردند به بهشت درآمدم قصرى از در سفید میان تهى دیدم که درى در و یاقوت نشان داشت و بر آن پردهاى آویخته بود،سر برداشتم دیدم بر آن در نوشته:«لا اله الا الله،محمد رسول الله،على ولى القوم»،و بر آن پرده نوشته بود:بخ بخ،من مثل شیعه على«به به،کیست مانند شیعه على؟!»در آن قصر وارد شدم،قصرى بود از عقیق سرخ میان تهى،و درى داشت از نقره که با زبرجد سبز زیور شده بود،و بر آن در پردهاى آویخته بود،سر برداشتم دیدم بر آن در نوشته است:«محمد رسول الله،على وصى المصطفى» (4) .
تعلیقات:
1اسنى المطالب فى مناقب آل أبى طالب/ .66
2سند ظاهرا افتادگى دارد،به سند حدیث بعد توجه شود. (م)
3اسنى المطالب فى مناقب آل أبى طالب/ .50
4بحار الانوار 68/ .76
امام على بن ابیطالب علیه السلام ص 133
احمد رحمانى همدانى
زبان حال یاران على(ع)
زورمندان گویند:
او،دلیرى بىهمتا بود و مبارزى قلعه گشا،هرگز به دشمن پشت نکرد و هیچگاه حریف را از دست نداد... به هر سو شتافت غلبه نمود.و به هر کس رو آورد چیره شد.گاه به دو شمشیر نبرد مىکرد،و زمانى بىاسلحه،گردان را به خاک مىافکند.چون شیر،هیبت داشت و چون کوه،عظمت.و پهنه میدان،زیر پاى او مىلرزید،و صحنه نبرد،در کنار او مىخروشید،و در عین حال،چنان بلند همتبود که امر مىکرد:
«اى سپاهیان!تا دشمن،ستیزه آغاز ننماید،بر او حمله مبرید.»
«و چون درماند و رو به گریز نهد،او را دنبال مکنید.»
«و چون زخمى شد و در افتاد،وى را مکشید.»
«به مال و منال او هم،دیده مدوزید.»
«بر زنان و کودکان خصم،رحمت آرید.»
او چندان عفت داشت که وقتى معاندى در مقام نبرد،دستبه حیله عاجزانه مىزد،و عورت خود ظاهر مىساخت، روى از او بر مىتافت.
و به محض اینکه دشمن،راه تسلیم مىگرفت،امان و نجات مىیافت.
آن بزرگوارىیى که او را در باب بیگانگان بود،ما فوق درک انسان بود و نمودار لطف خداى سبحان.
بر همان دشمن که آب را از او منع نموده بود،چون قدرت مىیافت،بذل آب مىکرد و بر همان مخالف، که وى را به دشنام گرفته بود،چون به درماندگیش پى مىبرد،مددش مىنمود،و راه چارهاش مىگشود.
ندانم که روح او چه عظمتى داشت،و افق اندیشه وى کجا بود!؟
امیران گویند:
او،امارت بر جانها داشت و نگهبان ارواح و دلها بود.افراد تحتحکومتخویش را،بزرگ مىداشت و از حد مملوک و رعیت،و زیر دست و محکوم،بس بالاتر کشیده،در مرتبه«برادر و برابر»مىنهاد.
گر چه جاهلان بىلیاقت را پاى از گلیم به در مىرفت،و باد نخوت و کبر در سر مىگرفت،باز او را تغییر روشى،حاصل نمىشد،و تحدید قدرتى در کار نمىآمد.
آزادى به معنى تمام،در حکومت او بود،و امنیت جانها به مفهوم تام،در امارت وى..تختش،سکوى مسجد بود،و دربارهاش،پهنه آن،و قراولانش،صحابه با ایمان.