دانلود تحقیق سهراب سپهری

Word 117 KB 19463 29
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع

  • نحوه ی آفرینش و عدم تنوع در شعر سپهری
    اشعار سپهری فاقد استقلال ،به اعتبار «ساخت» و «فضا» ست.اما در عین حال نیز در شعر او نمی توان به دنبال تنوع موضوع گشت.چون او یک شاعر واقعی است و خود متوجه ،نه به چیزهای مجرد و موضوعهای منفرد و منحصر.او موقعیت آرمانی در جهان را می جوید و با نگاهی روان و گردان ،که از سرچشمه پنهان ذهن و خیال او جاری می شود در مسیرهای مختلف به راه می افتد و به دنبال تازگیها به قصد تازه بینی ها و نامگذاریهای نو می رود.او جز تماشاگر خود و جهان خود نیست.و جز خود را در شعر خود تعقیب می کند.و این پشتوانه ی فرهنگی و ذهنیت خاص و حساسیت تاریخی اوست که در لحظه ی آفرینش چون خونی در رگها شعر او بر پله ی ویژه ی خویش می نشاند.

    و نگاه روزگار را که مجاز حقیقت داوری انسان هنر شناس است،متوجه او می کند.و از همین روست که شاعرانی از این دست دوره ها ی مختلف شعری دارند و این ادوار از دوره ی ابتدایی تا دوره ی جستجو و از دوره ی جستجو تا دوره ی یافتن خط فکری شخص و زبان شعری مختص ،امتداد می یابد.
    و سرانجام چه از نظر فکر و چه از لحاظ زبان به مرتبه ای می رسد که شعر او بی امضاء نیز شناخته می شود.منتهای مراتب اینکه برخی از اینان دوره های سپهری بیشتری دارند و به عبارت دیگر ،سیر تدریجی فکر و زبان شعر آنان .مشخص تر است.مثل نیما و شاهد و سپهری و ...»
    سیر چگونگی بیان در دوره ی اول شعر سپهری
    دوره ی نخست که شامل چهار مجموعه ی اولین اوست:یعنی «مرگ رنگ»،«زندگی خوابها».«آوار آفتاب» و «شرق اندوه»، و دوره ی دوم که چهار مجموعه ی آخرین او را شامل می شود:«صدای پای آب»،«مسافر»،«حجم سبز» و «ما هیچ ما نگاه» با این تفاوت آشکار که در دوره ی اول و دوم ،هر مجموعه در حدود خود نسبت به مجموعه ی قبلی ،تشخص بیشتری می یابد.و این پس از طی مراحل مقدماتی تا چهل سالگی اوست که «صدای پای آب» را می شنود.
    صدای پای پری شعرش را ،که چهار مرحله ی اولین همراه شاعر پیش آمده است بی آنکه (جز گهگاه)سیمایش را ببیند و صدایش را بشنود.اما این مراحل چیست و چگونه در نور دیده شده است.

    باید گفت:
    1.سپهری تا مرز شنیدن«صدای پای آب»خاصه در کتاب«مرگ رنگ» و «شرق اندوه» که شامل شعر های موزون اوست،گذشته از قوافی دو به دو چار پاره ها که خود جزو لاینفک قالب این نوع شعر است:
    رخنه ای نیست در این تاریکی
    در و دیوار بهم پیوسته
    سایه ای لغزید اگر روی زمین
    نقش وهمی است ز بندی رسته(2)
    2.سپهری تا مرز شنیدن«صدای پای آب »درست در بحبو حه ی رواج «چار پاره»که نوع شعر محبوب امثال توللی و نادر پودر شیری است،یکی دو سال به این قالب روی آورد.اما بسیار زود آنرا رها کرد.اگر چه چار پاره های او از نظر زبان و فضا به شعر نیما نزدیکی بیشتری داشت:و به همین دلیل بسیار زود به این قالب پشت کرد و به قالب نیمایی و با همان زبان روی آورد چنانکه مصراعهای او نیز عیناً به تقلید شعر نیما پایان میگیرد.

    و این توجه به شعر نیما تا آنجا ست که برخی از اشعار مشهور او از جمله:«ناقوس»،خانه ام ابری است» و ...

    عیناً سر مشق سپهری در نوشتن شعر هایی به نام«دنگ» ،«دریا و مرد» ،«سرگذشت» و «نقش» میشود.
    من بجا ماندم دراین سو،شسته دیگر دست از کارم
    نه مرا حسرت به رگها ،می دوانید آرزویی خوش
    نه خیال رفته ها میداد آزارم
    لیک پندارم پس دیوار
    نقشهای تیره می انگیخت(3)
    3.سپهری تا مرز شنیدن «صدای پای آب» هیچگاه در شعر خود در استفاده از هنر نقاشی که هنر دیگر اوست،چه از نظر تصویر و چه از لحاظ بیان منفک نشده است:
    الف: در مجموعه ی «مرگ رنگ»، ریختن سرخ غروب
    جا به جا بر سر سنگ
    ب:در مجموعه ی «زندگی خوابها» تصویرم را کشیدم
    چگونه شیر در رگهای بی فضای این تصویر
    همه گرمی خواب دوشین را ریخت...
    ج:در مجموعه ی «آوار آفتاب»:
    انگشتم خاک را زیر و رو کرد
    و تصویر ها را بهم می پاشد،می لغزد،خوابش میبرد.
    تصویری می کشد،تصویری سبز،شاخه ها،برگها...
    د:در مجموعه ی «شرق اندوه»:
    و چه بود ان لکه ی رنگ ،ان دود سبک
    پروانه گذشت افسانه دمید.
    پروانه گذشت افسانه دمید.

    4.سپهری تا شنیدن «صدای پای آب »از سنگلاخهای تصاویر و مقابیر شاعرانه ای ،عبور کرده است که غالباً و نه در همه ی موارد،به صورت ترکیبهای اضافی و وصفی و نیز حسامیزی های افراطی است.و دو جزء ترکیب در کنار هم بیشتر جلیس مجبورند تا انیس مختار.به عبارت دیگر نیروی دافعه بیشترشان بسیار کمتر از نیروی جاذبه ی آنهاست: الف:در مرگ رنگ: رنگ خاموشی - طرح لب و ...

    ب:در زندگی خوابها: گلهای چشم پشیمانی و ...

    ج:در آوار آفتاب: سفال آسمان -جرقه ی لبخند - شب اندام - دود خواب و ...

    د:در شرق اندوه: تاریکی باد - برگ سپهر - ستون نگاه و ....

    5.سپهری تا مرز شنیدن «صدای پای آب» در کنار ترکیبهای افراطی و معتدل که به نمونه های آن اشاره رفت.خاصه در آوار آفتاب ،شرق اندوه،از مصراعهای ساده ی شاعرانه نیز که بعدها در آثار دوره ی دوم او دیده می شود ،و در حقیقت پایه های زبان اصلی شعر های بعدی اوست،استفاده می کند: سر برداشتم زنبوری در خیالم پر زد در بیداری بیمناک از کنار زمان خواهم گذشت 6.سپهری تا شنیدن «صدای پای آب»بخصوص در دو مجموعه ی «زندگی خوابها» و «آوار آفتاب»منطق و اسلوب نثر را براشعار خود حاکم میکند.

    واین مختصه ای است که به صورت حرفهای شاعرانه ،از صدای پای آب به بعد نیز ادامه می یابد: من در پس در تنها مانده بودم - همیشه خودم را در پس یک در تنها دیده ام گویی وجودم در پای این در جا مانده بود(زندگی خوابها) میان دو لحظه ی پوچ در آمد و رفتم - گورستان به زندگی ام تابید(آوار آفتاب)(4) سیر چگونگی بیان در دوره ی دوم شعر سپهری و اما در دوره ی دوم شعر سپهری ،که از «صدای پای آب»آغاز می شود،تنها مختصات بر شمرده ی سوم و پنجم و ششم اند که با چهره ای بارزتر ادامه می یابند.درست بر خلاف مختصات اول و دوم که در شعر های بعد هیچ اثری از آنها نیست:نه انواع قافیه و نه قالب چار پاره و نه زبان نیما و نه شعر وزن.

    و حد وسط در این میان فقط مختصه ی چهارم ،یعنی اصل ترکیبهاست که در دوره ی دوم شعر سپهری نیز به دو صورت دیده می شود.

    نخست:آنها که نیروی دافعه ی دو جزء شان نسبت به هم قوی تر است.یعنی ترکیبهای بد افراطی از این میانک از مرگ رنگ :کرم فکر - خنده لحظه - سرود زهر،....

    از زندگی خوابها :گلهای چشم پشیمانی - استخوان سرد علف - مار سیاه اندیشه و ...

    از آوار آفتاب:تراوش سیاه نگاه - جنبش ابری خواب -شاخه ی شبانه ی اندیشه و ...

    از شرق اندوه:ستون نگاه -سفالینه تاریکی -برگ سپهر،....

    و دوم آنها که دو جزء یا سه جزءشان با نیروی جاذبه ی بیشترند،یعنی ترکیبهای معمول از این دست: رنگ خاموشی(مرگ رنگ)- مر مر سبز چمن(زندگی خوابها) - (آوار آفتاب ) شب آرام آیینه - مو پریشانهای باد (آوار آفتاب)- تبر نقره نور(شرق اندوه) ترکیبهایی که همراه با حسامیزی های گوناگون او در حکم نقشهای مختلف اما یکنواخت و گاه ذهن آثار آزار بدنه او می شوند.

    و همراه چار مختصه ی اول ،که به اشاره گذشت،همچنان در اشعار او باز می مانند.و باز .به دو صورت ساده و شکل یا خوب یابد .یا جور یا ناجور یا همخوان و ناهمخوان.

    در صورت اول همچون این ترکیبها:لالایی سبز نوازش -خواهش روشن -بام اشراق و ...

    در صورت دومکتعمیر سکوت -اضلاع فراغت -دهان حوصله -...

    ترکیبهایی که خاصه وقتی از دو جزء بیشتر شدند،بیشتر ناهمخونی خود را نشان می دهند.مانند این ترکیبها: علفهای نرم تأمل -ارث پراکنده ی شب -شبنم ابتکار حیات-...

    و بالاخص شدت این ناهمخونی در ترکیبهای خطابی «ما هیچ ،ما نگاه».که به اغلب احتمال ،جزء به علت توقف او پس از سفره های شاعرانه ی مجموعه های قبلی و تفکر او به مرگ نیست.و از آنجا که هر خطابی ،ناشی از اصل «ندانستگی» است،یکبار دیگر جهان برای او سئوال برانگیز می شود.

    1-تأثیر نقاشی: اصلی که در دوره ی اول شعر او جای به جای به نشانه های آن بر می خوریم،و در دوره ی دوم نیز به نمونه های آن جای به جای میتوان برخورد: گاه به صورت اعتراف .به این معنی که شاعر مستقیماً به هنر نقاشی خود اشاره می کند: اهل کاشانم ،پیشه ام نقاشی است گاه گاهی قفسی میسازم از رنگ،می فروشم به شما تا به آواز شقایق که در آن زندانی است، دل تنهایی تان تازه شود،چه خیالی چه خیالی میدانم حوض نقاشی من بی ماهی است.

    و گاه از دید «نقاشانه».مثلاً در تکه ی زیر که بنای «تاج محل» را خاصه دو برآمدگی دو سوی آنرا که همچون دو «بال بزرگ.در آب پیش آمده اند چنین توصیف میکند: و نیمه ی راه سفر،روی ساحل «جمنا» نشسته بودم و عکس تاج محل را نگاه می کردم دوام مرمری لحظه های اکسیری و پیشرفتگی حجم زندگی در مرگ ببین دو بال بزرگ به سمت حاشیه روح آب در سفرند(6) «و گاه استمداد از هنر نقاشی و آرزوی تخلیه منظومی که لحظه ی بعد به شکلی دیگر در خواهد آمد،خاصه که در خیال شاعر در روز آخر زندگی خود می چرخند: یاد من باشد فردا لب -طرحی از بزها بردارم -طرحی از جادو ها ،سایه هاشان در آب و ...(7) حجم سبز ص 354 و گاه در حد پناه بردن به هنر نقاشی ،لحظه ای که کلمات را از توصیف تنهایی خود عاجز می بیند و بوسیله ی همین کلمات هنر نقاشی اش را به استمداد می طلبد.

    بهتر است که برخیزم-رنگ بردارم-روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم و گاه ،با استفاده از صفاتی که به نقاشی مربوط می شود .خاصه در جام ترکیبهای خاص غالب آفرین مجموعه ی او: «ما هیچ،ما نگاه»: شعر منقش....ادراک منور....یاس ملون....»(5) 2-اسلوب نثری یکی به معنی شیوه ی بیان مستقیم و نشستن اجزاء جمله در جای اصلی خود و دیگر به این اعتبار که این اصل از مختصات شعر «حرفی»است.گیرم«حرفهایی شاعرانه» و خاصه در شعرهایی که از اصل ساختار و شکل درونی عاری است بیشتر خود را نشان می دهد.و در هر حال در شعر او از آغاز تا پایان آشکار است.

    من همه ی شقهای هندسی ام را ،روی زمین چیده بودم آن روز ،چند مثلث در آب ،غرق شد من گیج شدم،جست زدم روی کوه نقشه جغرافی(7) 3-اسطوره ساده تلاشهای سپهری و تجربه های او را در کار اکتساب زبان شخص نشان میداد.میتوان گفت:هویت و تشخص زبانی او،در صدای پای آب و مسافر و حجم سبز از تلفیق سه نوع بیان ویژه فراهم آمده و چهره نموده است: 1:بیان اول بیانی که ترکیبهای افراطی و گاه لوس و بی نمک ،کمتر در آن دیده می شود.

    و به اصطلاح ،یا دو جزء ترکیب کمتر به هم لطمه میزنند و یا اساساً فاقد ترکیبند.ودر هر حال موفق ترین بیان شعر سپهری را در همین سطه های نمونه میتوان دید.همچون: من وضو با تپش پنجره ها می گیرم...

    2:بیان دوم بیانی که بیشتر به صورت اضافه های تشبیهی و استعاری است که یا دو جزء مرکب آن به یکدیگر لطمه می زنند و نسبت به بیانهای تازه تر شعر امروز ،حاکی از زبانی عقب مانده ترند،یا به علت ذهنیت خاص شاعر،لوس و بی نمک خاصه شاعر،آنجا که صنایع بدیعی به تعمد در شعر او راه می یابند و نه به تصادف.

    در صورت اول مثل این سطر:باد می آمد از سمت زنبیل سبز کرامت...

    در صورت دوم مثل این سطر:چینی نازک تنهایی من...

    3:بیان سوم بیانی که از فرط پیچیدگی -بیشتر یا کمتر -به شیوه ی هندی نزدیک شده است و صور مختلف آن ،بمثابه موانعی است که خواننده را در حین خواندن شعر به توقف بیجا ناگزیر می کنند.

    حیات غفلت رنگین یک دقیقه حواست...سهراب سپهری -شعر زمان- تخیل زائد در شعر سپهری شعری که چون نطفه ای که از پیش شکل خود را در خود دارد،زاده نشد و صرفاً جریان سیالی بود که از سرچشمه ی ذهن شاعر به حرکت آغاز کرد،شعر کاملی نیست.و چون نیست و معمولاً «شعر حرفی» است،شاعر ناگزیر خواهد بود برای اینکه جریان سیال ذهن ،در مسیر نثر نیفتد،و از جوهر شعر تهی نشود،آن را در جامه ی تخیلات افراطی و نفسگیر بپوشد و لاجرم در طول حرکت شعر ،در هیچ جا به خواننده اجازه ی توقف ندهد تخیلی که در حقیقت کارش ایضاح و تنویر شب ظلمانی است نه ابهام و تکویر روز نورانی ،و آیا نمونه های زیر بیشتر یا کمتر جز بیانگر این حقیقت اند؟

    و روی میز،هیاهوی چند میوه ی نوبر به سمت مبهم ادراک مرگ ،جاری بود.

    بیان مبهم این مفهوم که :میوه های تازه و نوبر روی میز احساس میکنند لحظه ی دیگر خورده خواهند شد.(27) شعر «حرفی» و نه «ساختاری» سپهری خوانندگان اشعار سپهری مصراعها را یکی یکی و پله به پله پشت سر می گذارندو به پله ی دیگر می رسندو همینطور تا آخر و در پایان نیز جز احساس شکسته بسته ای از آن چیزی با خود ندارند.

    و چه بسا که چنین شعری فقط باید احساس شود چون شعری «حرفی » است حرف شاعرانه و نه «ساختاری»که جز احساس شدن و به فهمیدن و فهمیده شدن و به کشف روابط خود نیز نیاز دارد.و این هم آگاهی کافی می خواهد.اشعار سپهری مجموعه ای از سطور پراکنده،کوتاه و سطری (شعر بلند،بیست سطری ،سی سطری،دویست سطری)و اغلب بی بند و در هر حال ،نه آنچنان شعری که بتوان جز مجموعه ی سطور گوناگون ،مجموعه ی چند بندش نیز گفت.از آن سان که مثلاً در شعر نیماست.بدین معنی که اگر هر سطر او جزئی از یک بند است هر بند نیز جزئی از کل متشکل شعر ساختاری اوست.همان که شعر سپهری در حوزه ی و محدوده آن نیست» شعر سپهری واجد«جوهر شعری» و «بیان خاص» و «جهان بینی» سپهری در شعرهایش فقط شاعرانه میزند.هر وقت که حال داشت و در حالت سرایش قرار گرفت قلم را بر می دارد و هر جا که از آن احساس به خود باز آمد و خسته شد قلم را زمین میگذارد.

    شعر او از نقطه ای به حرکت آغاز می کند و بر خطی مستقیم راه می افتد و به نقطه ی پایان می رسد .چنین شعری نطفه ندارد.نطفه ای بارور که در لحظه ی کمال به طور کمال و متشکل ،چون موجودی با هیئتی خاص به یکباره زاده شود و با شکل از پیش معین خود بر کاغذ ترسیم گردد.در شعر او جز چند مورد خاص چنین زاده ای را با این مختصات نمی توان دید.

    شعر سپهری سه اصل«جوهر شعری »«بیان خاص»و «جهان بینی »را دارد.سه اصلی که در شعرهای متشکل طراز اول در حکم سه رأس مثلث اند و مرکز ثقل و خاستگاه شکل آن ، و در حقیقت دائره محاط در این مثلث است که سه ضلع «جوهر»،«بیان»،«اندیشه» را بر گرده ی خود نگهمیدارد.

    در صورتی که در شعر سپهری این سه اصل در یک خط مستقیم برق می زند و در نتیجه شعر او را از پذیرش شکل و حجم یک اثر هنری که مهمترین ضامن قوام و دوامش «ساخت» دقیق و استوار است در می آیند.

    اشعار واقعی معماری کلام است که در هیئت متصور و متجسم خود فضائی است ساختمند شعر سپهری فاقد اصل «ساخت» شعرهای سپهری هر کدام خود قطعه ای مستقلند پس باز هم می توان تکرار کرد که اشعار سپهری ،جز در چند مورد مستثنی شکل طولی دارد.از اول بر خطی ممتد حرکت می کند و دور،خود نمی گردد،هیچ شکل هنری عینی و ذهنی به خود نمیگیرد.تکرارهایش حرفی است نه ساختاری.

    اشعار سپهری مستعد حذف: اگر اشعار سپهری میتوانست شکل دایره ای به خود بگیرد یعنی پایان شعر به نحوی به آغاز آن باز گردد.خود به نوعی از ساختار و انسجام ، استحکام می یافت.و دیگر استعداد حذف نمی داشت.زیرا هر آن ، بخشی از یک دایره برداشته شود،دیگر دایره ای نخواهد بود.

    برعکس ، اگر قسمتی از یک خط حذف شود همچنان از تعریف خط جدا نخواهد افتاد .

    و هم از این روست که میتوان از بیشتر نزدیک به همه ی شعرهای سپهری ،بخشهائی را حذف کرد.بی آنکه به کل متشکل شعر لطمه ای وارد آید.

    «ادراک» واژه ی کلیدی جهان بینی سپهری و اما سپهری از کدام مبدأ به اینجا رسیده است و از آغاز حیات شاعری خود به دنبال چه بوده و به جستجوی کدام نقش ناپیدا برخاسته و حرکت کرده و در کجا به مرز شناخت خاص خویش رسیده است،باید گفت: یکی از واژه های بسامدی شعر سپهری ،کلمه ی «ادراک» است که به تناوب در دوره های مختلف شعری او دیده می شودو اگر به ترتیب مورد مداقه قرار گیرد،حضور خود را نشان می دهد.زیرا بدیهی است که هر کلمه ،که در شعر یک شاعر وضع بسامدی یافت بی سببی نیست.خاصه اگر این کلمه ی ادراک باشد که خود مبین درک خاص شاعر .اگر نه جدید .از هستی است.

    ادراکهای حاصل از تابشی فزاینده ،که سرانجام به کانون حس و درک تبدیل می شوند یا از کانون ادراک و احساس انتشار می یابند.

    خدا دیگر واژه ی بسامدی شعر سپهری ادراکهای ساد ی بشر،که در آغاز صرفاً سرچشمه ی نظر داشته اند و بتدریج از تجربه و اندیشه نور گرفته اند.جهل،همه،عین علم شده است و ظلمت،همه محض نور.

    و این راه حرکت اندیشه و عرفان است.که منتهای شناخت آن مفهوم خداست .صور گوناگون خدایان نخستین و بعد،خدای ذهن حکما و فلاسفه قدیم،اعم از طبیعیون یا الهیون ،آنگاه خدای یکتا ادیان بزرگ ،و خاصه آن خدایی که هم نزدیکترین و هم دورترین است.هم«اقرب الیه من حبل الورید»و هم آنسوی «سوره المنتها»است.هم متجلی در انسان و هم متجلی در طبیعت و هم در آینه ی «وحدت وجود» عرفا است.«وحدت وجودی» که گاه چنان عینی و شهودی می شود که گویی شاعری همچون سپهری ،که از ابتدا به دنبال شناخت و معرفت او سفرهای گوناگون را متحمل شده است،به دیدار او «توفیق »می یابد.

    و در حقیقت،منظر و مرآی جهان بینی و ذهنیات وی همه آن چیزها و باورها میشود که در حرکت از سر چشمه ی ادراک تا احساس ادراک خدا در جای جای طبیعت بتدریج رخ ی نماید.

    و از رسیدن به حقیقت ملموس خدا ست از ابتدا به قصد درک او به جستن آغاز می کند.

    و چنین پیداست که در نهایت،چهره او را که حقیقت روشن محسوس در چهارچوب حواس پنجگانه اوست باز می یابد.(9) ارجاعات فصل اول: 1-حقوق،محمد،شعر زمان ما 3،انتشارات نگاه،تیراژ 4000 ،چاپ چهارم73 چاپ صور صفحه ی 13.

    2-مرگ رنگ ،مجموعه ای از اشعار سهراب سپهری صفحه ی 12 3-همان کتاب صفحه ی 52 4-زندگی خوابها ،سهراب سپهری.مجموعه ای از اشعار صفحه ی 48 5-حقوق،محمد،شعر زمان ما3،انتشارات نگاه ،تیراژ4000 ،چاپ چهارم73 چاپ صور صفحه ی 22 6-سپهری ،سهراب،مجموعه ی اشعار ،مسافر صفحه ی 323 7-همان کتاب .ما هیچ ما نگاه ،صفحه ی 112 8.حقوق،محمد،شعر زمان ما 3،انتشارات نگاه،تیراژ 4000 ،چاپ چهارم73 چاپ صور صفحه ی 27 9-همان کتاب،صفحه ی 28 و صفحه ی 49.

    فصل دوم: سپهری شاعر خردسال نه عارف سالخورد.........................................

    18 چگونگی وحدت در اشعار سهراب سپهری........................................

    18 نوع نگرش و طبیعت ستایی سپهری..................................................

    21 میزان توجه سپهری به عناصر اطراف................................................

    22 نظر گاههای مد نظر سپهری..............................................................

    25 سپهری شاعر خردسال،نه عارف سالخورد چون سهراب سپهری عاشق طبیعت است و آنچه را که بر این خاک است دوست دارد.چیزهای بدش را نیز ،سلیم است،تسلیم عاشقی به معشوقی که عیبهایش نیز زیباست.

    منتها شاعر،چنین عشقی را تنها برای خود نمی خواهد.برای همگان می خواهد.چرا که شاعری داعی است و پیام آور و اهل پیام و دعوت.او می خواهد همه کس همه چیز را جدی بگیرد.حتی یک زاغچه را.و هر کس عریان و برهنه ،بیرون از جامه عادتی خود جهان را بنگرد و همه مفاهیم را از جلد خود در آورد.واژه ها را بشوید و ذهن خود را آنچه بر آن هیئت «عادت» و قرارداد نقش بسته است پاک کند.و طبیعت را چنانکه هست بپذیرد.همانطور که به گل می نگرد به خار بنگرد و همانطور که به پروانه به مگس،و همان طور که به اسب به پلنگ و ...

    اگر تب دارد به مهتاب بد نگوید و کتابی که در آن باد نمی آید نخواند،و چون انسان اعصار نخستین با همه چیز بی حجاب واژه بر خوردکند،و نخواهد که به اکسیژن آب و راز گل سرخ راه برد چرا که اصل،شناوری در افسون آنهاست.و اینها همه بخشی از جهان دعوت ها و پیامهای شاعر داعی و پیامبری بنام سپهری است.که پیش از اینکه حاصل نگاه و ادراک عارفی سالخورده باشد،حاصل نگاه و احساس شاعری خردسال است.(1) چگونگی وحدت در اشعار سهراب سپهری در اشعار سپهری آنچنان عدم وحدت دیده می شود که به راحتی می توان دو یا سه شعر را به هم پیوند زد یا از هر شعری سطرهایی برداشت بدون اینکه از شعر چیزی کم بشود.موقعی که شعر وحدت نداشته باشد،می توان هر بلائی را به سر آن آورد.

    اغلب شعرهایی را که سپهری ،با مبنای فاعلاتن فعلاتن شروع کرده می توان داخل یکدیگر جا داد.به دلیل اینکه اگر فقط توقعمان از شعر محدود به معنی باشد و هرگز به دنبال حد و حصاری برای شکل ذهنی شعر نباشیم،تمام شعرهای سپهری داخل یکدیگر همان معنی را می دهند که تک تک آنها میدانند.ولی همه می دانیم که هنر فقط محتوی نیست،بلکه محتوی است در شکل ذهنی یکپارچه ای که با شکل ظاهری و عینی انطباق کامل داشته باشد.سپهری چند تصویر پراکنده را کنار هم می چیند ،در حالیکه یک آفریننده ی واقعی چند تصویر را داخل هم در محیطی از تأثیر متقابل تمام خصائص تصویرها پیش خود مجسم می کند.تصاویر سپهری اغلب به موازات یکدیگر حرکت می کنند و مثل دو خط آهن هرگز یکدیگر را قطع نمی کنند .و به یکدیگر نمی رسند در شعر خوب هارمونی هست ،مثل موسیقی کلاسیک که از تداخل آهنگها و تعامل «فرازها» و «فازهای»مختلف و تعامل آنها بر روی یکدیگر ،تکرار و تجدید صداها و حلول آنها در داخل صدائی دیگر ،و از ترکیب هماهنگ همه ی اجزای متشکله یکپارچگی خود را بدست میدهد.

    فرم ،یعنی هارمونی تصویری در هنر،یعنی ایجاد ریتمی همسان بین اجزاء شعر،و سپهری در زمزمه های عارفانه اش به این نوع فرم دسترسی پیدا نمی کند.(2) سپهری از نخستین شعر«حجم سبز» با نام «از روی یک شب» تا آخرین شعر این مجموعه ،سفر می کند و در این طی طریق ،سه منزل تحولی و تکاملی را می پیماید.هر منزل با مشخصاتی و خصوصیاتی ویژه خود.

    و آیا انتخاب این دو اسم برای اشعار آغاز و پایان کتاب،خود نشانه ی هدفی نیست؟از شب و پلکهای بهم آمده و خواب ،تا صبح که نبض پرطنین و طپشی دارد و زنده و بیدار است.

    در منزل نخست ،زبان سپهری زنانه و نرم است.گویی زبان خشن دیگران چنانش به پس پسکی رفتن واداشته که اکنون دارد از آن سربام فرو می افتد.حتی زبان گاه به شدت تو خالی و مضحک است .در این دوره پرداخت های عادی و ملموس است.فضا یکنواخت و بی رنگ و اشیاء طبیعت واقعی خود را همچنان حفظ کرده اند.شاعر به بطن اشیاء رسوخ نمی کند تجربه ی عمقی و عمیق و ذهنی خاصی را بر آنها سوار نمی نمایدو روابط آنها را با یکدیگر اساس بینش شاعرانه ی خویش قرار نمی دهد .اشیاء محدود و دست چین شده و حرفها تکراری و کسل کننده اند.

    و این همه اسباب حرف شاعری است که کار بخصوصی ندارد،در دو غمی آزارش نمی دهد و حتی باید،به خودش تلقین کند تا یادش نرود که تنهاست،تا همیشه جدائی و فاصله بگیرد و در حیاط خانه شان به نظاره آب و ماهی و سبزه سرگرم باشد و آسمان روشن مهتابی خدا را مشاهده کند.

    با این حال سپهری در این دوره ،شاعر بیتهای درخشان است،اما این ابیات خود به خود با کلیت عادی یا متوسط شعر ناهماهنگ هستند و این عدم یکدستی و کلیت و وحدت ،ارزش همین ابیات ناب را نیز مخدوش میکند.

    منزل دوم اشعار کتاب «حجم سبز» با شعر پیغام ماهی ها آغاز می شود.از اینجا به بعد نوعی پرداخت سورئالیستی در شعر راه می یابد و اشیاء ،طبیعت واقعی خود را فرو می نهند،تا برای بیان معانی گنگ تر و در عین حال حسی تر بکار آیند.اما این فضای سورئالیستی دارای هیچکونه ارزش سمبولیک نیست و چیزی را جز وجود یک روح کلی در اشیاء و طبیعت و نیز سیلان و گردش تناسخی در آنها نشان نمی دهد .در این دوره او صاحب شعوری والاتر میشود و مدینه ی فاضله اش شکلی ذهنی تر ،دور از دسترس و مشکل تر می یابد .در این مقام است که سپهری با فروغ فرخزاد «در تولدی دیگر» و پس از همه آن هماواز میشود و زبان هر دو بهم سخت نزدیک می شود و کلمات همسان و هم ارزش میگردند .اما متأسفانه سپهری فاقد آن گاهی درخشان اجتماعی فرخزاد است.

    دوره ی سوم حجم سبز با شعر آفتابی (نشانی از راه روشن و هموار )آغاز می شود تا با نبض خیس صبح (تلفیقی از سه واژه و مفهوم نامتجانس که با یکدیگر ترکیبی شگفت آفریده اند) به پایان می رسد.

    بهترین اشعار کتاب «حجم سبز» در همین دوره ساخته شده اند.این دوره زمانی است که همه چیز در آن تبلور خلاقه یافته و شاعر در غربت خویش از کالی به رسیدگی رسیده است .اکنون او خود را نه تنها ،که بیگانه با مردم می بیند و فراموش میکند که در این باره او خود قدم به سوی جدایی از آنان برداشته است .در همین دوره است که با وقوف شاعر به حوادث جهان پیرامون آشنا میشویم و روش او را در روبرو شدن با این حوادث در می یابیم .بدین ترتیب به راحتی می توان گفت که حجم سبز فقط شامل ده شعر کامل است و بقیه ی اشعار آن تمرینهای ناموفقی هستند که فقط به عنوان زیر بنای این ده شعر قابل پذیرشند.(3) نوع نگرش و طبیعت ستایی سپهری طبیعت ستایی سپهری بظاهر چیزی از طبیعت ستایی رومانتیسم اروپائی در خود دارد و آن عرفان ریشه هایش از دورنمایه ای عمیق تر آب می خورد و آن عرفان شرقی است .اما ظاهراً از عرفان خاور دور بیشتر مایه پذیرفته است تا عرفان اسلامی و ایرانی.

    خدایی که او به آن ایمان دارد آن خدایی نیست که عارفی از شوق دیدار و تب عشق او در حالت سماع سر از پا نمی شناسد.در او شوق ریختن و غبار تن و تهی شدن ار آلایش جسم و پیوستن به معشوق با تب و تاب نیست.

    آنکه در گوشش طنین ارجعی الی ربک پژواک دارد،آرام و قرار ندارد،اما آنکه در آرامش و سکوت دائوی جاودانه می آرمد و در خموشی و بی خودی و دست کشیدن از عمل «وو وی» خود را رها می کند تا چون ماهیی به دریای خود باز پیوندد،در او چنان تب و تاب و جوش و خروشی نیست که مثلاً در دیوان شمس میتوان یافت.در ادراک دائوئی از وجود ،مشیت و اراده و آفرینشی در کار نیست،بلکه هستی شگفتی است خودبخود،بی تصرف و اراده.

    خدای سپهری چنین خدایی است.خدایی در همین نزدیکی «لای این شب بو ها،پای آن کاج بلند،روی آگاهی آب ،روی قانون گیاه».اما این همه جا حاظر از وجود خویش بی خبر است.و تنها در عمل خود به خود خویش خویشتن را به ما می شناساند و پرستش چنین خدایی نزدیکی شاعرانه با نمودهای وجود اوست.او از ما چیزی نمی خواهد.زیرا یکسره بخشنده است و خود تهی سرشار.(4) آغاز تشخص فکر سپهری را باید در کتاب آواز آفتاب جستجو کرد.در این کتاب مقدمه کوتاهی است.که میتواند به درک شعر سپهری و راهی که بعدها می پیماید کمک می کند.سپهری در این مقدمه ضمن مقابله ی حکمت شرق و فاسفه ی غرب.برداشتهایی را ارائه می دهد که بعدها آن ها را آگاهانه در زمینه های فکری خود تجربه خواهد کرد.

    باید گفت که در این مقدمه و بعدها نیز توجه سپهری به شرق بیشتر دور است یعنی هند و ژاپن و چین و فلسفه و جهان بینی آنها .تفکری که نوعی کوشش در ایجاد هماهنگی بزرگ با طبیعت و کائنات است که باعث شده سپهری به همه چیز به طور یکسان نگاه کند و تا حدی آنچه را که ما بد و خوب و زشت و زیبا می گوئیم از هم متمایز نکند .شعرهای سپهری فقط بر مدار انسان نمی گردد،بخصوص انسان اجتماعی و طبقاتی .

    انسان به صورت جهانی در جهان بزرگ مطرح است ،این جنبه ی شعر سپهری را میتوان یکی از مشخصات یا برتریهای شعر او و یا یکی از نقاط ضعف آن دانست بر حسب آنکه ما میزان شعر را به طور کلی دردست بگیریم یا میزان مبارزه ی طبقاتی را.(5) میزان توجه سپهری به عناصر اطراف در جغرافیای مثالی سپهری باید بین دو عنصر تمایز قائل شد:یکی عنصر مادی و دیگری عنصر انتزاعی .عنصر مادی آب است که خمیر شعر سپهری را میسازد و این عنصر با رنگ سبز همراه است،رنگی که با تلئلوئات گوناگون چون طیفی سبز تمامی جغرافیای مثالی او را در برمی گیرد:چون سبزی واحد ها یا سبزی مرگ یا چمن های سبز قدیم یا فضاهای سبزی که ناگهان پدیدار میشوند همانند«کوچه باغی که از خواب خدا سبز تر است».

    و یا سبزی که چون خواب بر آئینه حوضچه ها ظاهر میگردد.

    ظهور ناگهانی یک سبز بین یک بینش شهودی است و هر بینش شهودی خود یک کشف حجاب است و هر کشف حجاب دست یافتن به فضای فراسوست فضایی که شعر سپهری مملو از آن است .ارتباط آب و رنگ سبز،یعنی بینش باغ ،باغ سبز بهشت،فضایی کیفی که عنصر اساسی هر بینش اساطیری شاعرانه است.در این فضای فراسو ارتباط علی جهان محسوس ،تسلسل منطقی زمان ،فضای متجانس اشکال هندسی جائی ندارد.سپهری این فضا را «لحظه ای در واحد» یا هیچستان می نامد.

    و هیچستان جایی است که در آن چتر خواهش باز است و در آنجا سایه ی نارونی تا ابدیت جاری است.هیچستان اقلیم هشتم و سرزمین صور معلقه است و ما را به یاد ناکجا آباد سهروردی می اندازد.

    همراه با این عنصر مادی ،عنصر انتزاعی شعر سپهری است که از دو مفهوم تشکیل شده است یکی «دوست» و دیگری «وقت».در این فضای شاعرانه ،لحظه روزنه ایست گشوده به حدوث یک واقعه .

    و واقعه «»تراویدن راز ازلی»و حضور در وقت است.

    و وقت لحظه ای است که زمان و مکان در بینش سرزمین مثالی یکی میشوند.وقت یک حال است،یک حال کیفی و درونی .و در چنین احوالی است که می توان به فضای فراسو راه برد و حضور در وقت حضور در چنین فضایی است در این فضا «عقربه های فواره در صفحه ی ساعت حوض زمان را به گردی بدل می کنند،و در اینجاست که شاعر ،پل می زند از خود به صخره ی دوست.

    بدین بیان است که شعر سپهری مملو از فضاهای فراسو است .همانند آنسوی دریاها ،آنسوی دیوارهای گلی آنسوی پرچین ها ،آنسوی اصوات.

    فضای فراسو یک آستانه است .حد فاصل بین اینجا و سرزمین مثالی است و آیا میان هر گذر از یک نحوه ی حضور به نحوه ای دیگر ،روزنه ای گشوده نیست؟روزنه ای باز هم آهنگی کاج و من و ترس؟


  • فصل اول:
    نحوه ی آفرینش و عدم تنوع در شعر سپهری................................................. 4
    سیر چگونگی بیان در دوره ی اول شعر سپهری............................................... 4
    سیر چگونگی بیان در دوره ی دوم شعر سپهری.............................…….............. 8
    تحلیل زائد در شعر سپهری.............................................................................. 12
    شعر«حرفی»و نه «ساختاری»سپهری...........................................................……….. 12
    شعر سپهری واجد «جوهر شعری»و «بیان خاص»و«جهان بینی»........................... 13
    شعر سپهری فاقد اصل «ساخت»..................................................................... 13
    اشعار سپهری مستعد حرف............................................................................... 14
    «ادراک»واژه ی کلیدی جهان بینی سپهری.......................................................... 14
    خدا دیگر واژه ی شعر سپهری............................................................................ 14

کلمات کلیدی: سهراب سپهری

تباين و تنش در ساختار شعر « نشاني» سروده سهراب شعر کوتاه «نشاني» در زمره‌ي معروف‌ترين سروده‌هاي سهراب سپهري است و از بسياري جهات ‏مي‌توان آن را در زمره‌ي شعرهاي شاخص و خصيصه‌نماي اين شاعر نامدار معاصر دانست. اين شعر ‏نخستين بار در سال 1346 در مجمو

سهراب سپهري نقاش و شاعر، 15 مهرماه سال 1307 در کاشان متولد شد. خود سهراب ميگويد : ... مادرم ميداند که من روز چهاردهم مهر به دنيا آمده ام. درست سر ساعت 12. مادرم صداي اذان را ميشنديده است... (هنوز در سفرم - صفحه 9) پدر سهراب، اسدالله سپهري، ک

روشني گل در برابر تاريخ مرغ قرار گرفته است از همين جا مي توان درباره ي سهراب سپهري آغاز سخن کرد.الدار شاعر فرانسوي وضع هنرمندان را به وضع برادران بيناي قرون وسطي تشبيه کرده است.اينان مردان بودند که با زنان کور ازدواج کرده بودند.شاعر مي گويد هنرمند

سهراب سپهري شاعر و نقاش معاصر ايران در ?? مهر ماه ???? در کاشان پا به عرصه حيات گذشت و در ?? ارديبهشت ???? در تهران درگذشت. وي پس از طي تحصيلات شش ساله ابتدايي در دبستان خيام کاشان (????) و متوسطه در دبيرستان پهلوي کاشان (خرداد ????) و به پايان ر

قصد از ايجاد اين محيط، آشنايي بيشتر با سهراب سپهري و عقايد دوست داران او و تبادل نظر در مورد آثار و سلوک سهراب است. بي شک سهراب پيامي آورد با نقش و کلام. طرحي زد ، نوشت و رفت و ما مانديم و اينهمه ابهام. حالا ... اينجا هستيم تا آنچه را که از او ميدان

خود سهراب مي گويد : ... مادرم مي داند که من روز چهاردهم مهر به دنيا آمده ام. درست سر ساعت 12. مادرم صداي اذان را مي شنديده است... سهراب سپهري پانزدهم مهرماه 1307 در کاشان متولد شد .محل تولد سهراب باغ بزرگي در محله دروازه عطا بود. سهراب از محل

زندگي سهراب در همه سالها که گذشت ، سالهايي که از نااميدي ، ما فقط خويش را در صفحه هاي تقويم مي يافتيم . سهراب, بي احتياط ومعصوم درست سرساعت دوازده ميان آفتاب نم دار مهرماه کنار آدميان اين دنيا ايستاد تا به ناباوري همه ما باور بياموزد و ما را در باور

سهراب سپهري نقاش و شاعر، 15 مهرماه سال 1307 در کاشان متولد شد خود سهراب ميگويد: مادرم ميداند که من روز چهاردهم مهر به دنيا آمده ام. درست سر ساعت 12. مادرم صداي اذان را ميشنديده است پدر سهراب، اسدالله سپهري، کارمند اداره پست و تلگراف کاشان، اهل ذوق

شعر اگر هجوم نباشد دفاعي براي مرگ است و توضيحي براي مردن پس لغت مرگ، اسم و مردن، فصل است، شعر دفاع کامل نيست، روز هم نيست، شب هم نيست، تکه‌اي سخت و جاندار از شبانه‌روز است، براي همين شبانه‌روز است که شاعر در نيمه راه تجربه‌ي شاعري دلواپس مي‌شود. اگر

سهراب سپهري شاعر و نقاش معاصر ايران در ?? مهر ماه ???? در کاشان پا به عرصه حيات گذشت و در ?? ارديبهشت ???? در تهران درگذشت. سهراب سپهري شاعر و نقاش معاصر ايران در ?? مهر ماه ???? در کاشان پا به عرصه حيات گذشت و در ?? ارديبهشت ???? در تهران درگذشت

خود سهراب مي گويد : ... مادرم مي داند که من روز چهاردهم مهر به دنيا آمده ام. درست سر ساعت 12. مادرم صداي اذان را مي شنديده است... سهراب سپهري پانزدهم مهرماه 1307 در کاشان متولد شد .محل تولد سهراب باغ بزرگي در محله دروازه عطا بود. سهراب از محل

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول