دانلود تحقیق بابا طاهر عریان

Word 389 KB 19495 49
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع

  • بابا طاهر عریان همدانی یکی از شاعران اواسط قرن 5 هجری قمری است که ولادت او اواخر قرن 4 می باشد.

    درباره زندگانی این شاعر عارف اطلاعات دقیقی در دست نیست.

    تنها روایتها و داستانهایی از مقام علمی و عرفانی این شاعر وجود دارد و گفته اند که به این دلیل به او عریان می گفتند چون از علایق دنیا دست کشیده بود و گفته شده که او معاصر با پادشاهی طغرل بیک سلجوقی بوده و این پادشاه ملاقاتهایی با بابا طاهر داشته است.

    با دقت کردن در رباعیات او می توان به برخی از احوال او پی برد.

    به عنوان مثال او در این رباعی فرموده است: نصیحت بشنو از پور فریدون که شعله از تنور سرد نایو، متوجه می شویم که نام پدر او فریدون بوده است و همچنین گفته شده که بابا طاهر فرزندی به نام فریدون داشته که در زمان حیات او فوت شده که در سوگواری او گفته: فریدون عزیزم رفته از دست / بوره کز نو فریدونی بسازیم که معنای آن این است که فریدون عزیزم از دست رفته و از خدا فرزندی دیگر بطلبیم و نکته دیگر از زندگانی بابا طاهر این است که او روزها را بیشتر در کوه و بیابان می گذرانده و شبها را به عبادت و ریاضت مشغول بوده است و در مورد سال وفات این شاعر عارف نظریه های مختلفی بیان شده و به طور یقین نمی توان سال وفات او را مشخص کرد.
    ویژگی سخن
    اشعاری که از بابا طاهر باقی است رباعیاتی است که به لهجه لری سروده شده است.

    با خواندن این اشعار متوجه می شویم که او با سخن بسیار روان و ساده و بی پیرایه خود نیکو کاری، خیر خواهی و احسان و ترک ظلم و ستم به خلق را به خوبی بیان کرده، او عشق و ایمان و دلباختگی خود به مذهب شیعه و توسل به ائمه اطهار و تضرع به درگاه خدا را چنان با جاذبه بیان می کند که خواننده از خواندن رباعیات خسته نمی شود و ناله جانسوز طاهر یکی از انوار عشق الهی است که در کلمه به کلمه اشعار او این انوار را می بینیم و سوزش و آتش آن را حس می کنیم.


    بابا طاهر
    بابا طاهر عریان پیری وارسته و درویشی فروتن بود که دل به حقیقت بسته و صفای عشق به معبود را با خلوت دل در هم آمیخته بود.

    بابا طاهر از شاعران اواسط قرن پنجم هجری قمری و از معاصران طغرل بیک سلجوقی بوده است .امروز آگاهی زیادی از زندگی بابا طاهر در دست نیست.

    فقط در بعضی از کتب صوفیه ، ذکری از مقام معنوی و مسلک و ریاضت و درویشی، تقوی و استغنای او آمده است .

    نامش طاهر و باطنش طاهرتر و منزه تر از نامش ، شهرتش به بابا به خاطر سیر کامل او در طریقت زهد ، عشق به حقیقت و شیدایی او بوده است.

    کلمه عریان که به او نسبت داده اند به علت بی توجهی به علایق دنیوی و لخت و عور زیستن وی می باشد.

    او مسلک درویشی و از خود فانی بودن و بی توجهی به علایق دنیوی را در زندگی همواره مراعات می کرد.

    آنچنانچه در خور سالکان حقیقی است دل در گرو دوست بسته و از جنبه خودبینی و خویش گرایی دور ساخته و موجب شده که او هیچگاه در صدد تظاهر و خودستایی بر نیاید.

    مقبره بابا طاهر در شهر همدان واقع است که اکنون مرقدش طوافگاه اهل دل می باشد.


    • شب تاریک و راه باریک و من مست قدح از دست ما افتاد و نشکست
    • نگه دارنده اش نیکو نگه داشت و گرنه صد قدح نفتاده بشکست
    • ز دست چرخ گردون داد دیرم هزاران ناله و فریاد دیرم
    • نشسته، دلستانم با خس و خار دل خود را چگونه شاد دیرم
    • دلا، خوبان دل خونین پسندند دلا خون شو ، که خوبان این پسندند
    • متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی آن ، گروهی این پسندند
    • ندونم لوت و عریونم که کرده خودم جلادو بی جونم که کرده
    • بده خنجر که تا سینه کنم چاک ببینم عشق بر جونم چه کرده
    • بشم، واشم از این عالم بدر شم بشم از چین و ماچین دورتر شم
    • بشم از حاجیان حج بپرسم که این دیری بسه یا دورتر شم
    • اگر دل دلبره ، دلبر کدمه؟

    وگر دلبر دله ، دل را چو نومه؟
    • اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چونست و آن چون
    • یکی را داده ای صد گونه نعمت یکی را قرص جو آلوده در خون
    • مرا نه سر نه سامان آفریدند پریشانم پریشان آفریدند
    • ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد
    • بسازم خنجری نیشش ز پولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد



    بابا طاهر عریان
    زندگی نامه
    بابا طاهر عریان همدانی یکی از شاعران اواسط قرن 5 هجری قمری است که ولادت او اواخر قرن 4 می باشد .

    درباره زندگانی این شاعر عارف اطلاعات دقیقی در دست نیست تنها روایتها و داستان هایی از مقام علمی و عرفانی این شاعر وجود دارد و گفته اند که به این دلیل به او عریان می گفتند چون از علایق دنیا دست کشیده بود و گفته شده که او معاصر با پادشاهی طغرل بیک سلجوقی بوده و ملاقاتهایی این پادشاه با بابا طاهر داشته است .

    با دقت کردن در رباعیات او می توان به برخی از احوال او پی برد به عنوان مثال او در این رباعی فرموده است : نصیحت بشنواز پور فریدون که شعله از تنور سرد نایو ، متوجه می شویم که نام پدر او فریدون بوده است و هم چنین گفته شده که بابا طاهر فرزندی به نام فریدون داشته که در زمان حیات او فوت شده که در سوگواری او گفته : فریدون عزیزم رفته از دست بوره کز نو فریدونی یسازیم که معنای آن این است که فریدون عزیزم از دست رفته و از خدا فرزندی دیگر بطلبیم و نکته دیگر از زندگانی بابا طاهر این است که او روزها را بیشتر در کوه و بیابان می گذرانده و شیها را به عبادت و ریاضت مشغول بوده است و در مورد سال وفات این شاعر عارف نظریه های مختلفی بیان شده و به طور یقین نمی توان سال وفات او را مشخص کرد .

    مقبره بابا طاهر در شهر همدان قرار دارد نزدیک بقعه امامزاده حارث بن علی واقع است .

    اینک چند مورد از روایتها و داستانهایی که در مورد بابا طاهر عریان بیان شده است ذکر می کنیم .

    حکایت اول : گویند شاه سلجوقی (طغرل بیک) در دوران سفر و فتوحاتش به شهر همدان می رسد و به خدمت بابا طاهر ، از او پند و اندرزی خواست بابا طاهر به او گفت من با تو آن را می گویم که خدای متعال در قرآن فرمود : ان ا… یامر کم بالعدل و الاحسان با بندگان خدا عدل و احسان کن و سپس بابا طاهر لوله ابریقی را که با آن وضو می گرفت شکست و به جای انگشتر در انگشت طغرل کرد و گفت برو به یاری خدا پیروز خواهی شد و گویند تا زمانی که آن انگشتر در دست او بود پیوسته در جنگها فاتح و پیروز بود چون آن شکست او هم در جنگها شکست خورد .

    حکایت دوم : گویند طاهر در آغاز جوانی روزی با شوق و علاقه بسیار به مدرسه ای وارد شد و تصمیم به فراگیری علم و دانش گرفت اما هنگامی که سخنان علمی طلاب را با شوق فراوان می شنید مطالب آنها را نمی فهمید لذا به یکی از طلاب گفت شما چه می کنید که به این علوم آگاه می شوید آن شخص به شوخی به او گفت : بسیار رنج و زحمت می کشیم ، در این حوض یخ را شکسته و در سرمای شب غسل کرده و چهل بار سر را در آب فرو می بریم چون بیرون می آییم اسرار این علوم بر ما معلوم و فراگیری آن بر ما آسان می شود ، بابا طاهر ساده دل با عشق و شوق به معرفت الهی این سخنان به شوخی را حقیقت دانست و چون شب شد در هنگام خواب طلاب به مدرسه آمد و یخ حوض را شکست و در آب غسل کرد و چهل بار سر را در آب فرو برد و چون از این کار فارق شد شعلهای از آسمان فرود آمد و به قلب او وارد شد و پنهان گردید و توانست در راه عرفان و شناخت به مقام بالایی رسید .

    حکایت سوم : درویشی قصد دیدار بابا طاهر کرد و برای دیدن او به کوه همدان شتافت ، مسافتی را پیمود تا به خدمت طاهر رسید .

    دید همه اطراف طاهر را برف گرفته و لیکن اطراف او تا حدی بر اثر حرارت بدن طاهر برفها آب شده و زمین خشک است چون نزدیک ظهر شد درویش گرسنه بود و با خود فکر کرد که امروز گرسنه خواهم ماند زیرا نزد طاهر هیچ غذایی نیست .

    طاهر از فکر او آگاه شد و گفت ای درویش اکنون وقت ظهر است نماز را به جا آوریم و در فکر شکم مباش که روزی را خدا می رساند چون از خواندن نماز فارق شدند درویش دید به دعای بابا طاهر جوی آبی پدید آمد و سفره ای کنار آن جوی پهن شد و غذاهای گوناگون و معطر در ان سفره چیده شد .

    طاهر گفت درویش بسم ا… هم اینکه درویش دست به غذا برد غذا از نظرش پنهان شد او فکر کرد که طاهر سحر می کند ولی طاهر از فکر او آگاه شد و به او گفت نه درویش سحر نیست تو بدون نام مولی دست به غذا بردی بسم ا… بگو چون درویش بسم ا… گفت غذا ظاهر شد و درویش و طاهر از آن غذا میل نمودند .


    ویژگی سخن
    اشعاری که از بابا طاهر باقی است رباعیاتی است که به لهجه لری سروده شده است با خواندن این اشعار متوجه می شویم که او با سخن بسیار روان و ساده و بی پیرایه خود نیکو کاری ، خیر خواهی و احسان و ترک ظلم و ستم به خلق را به خوبی بیان کرده ، او عشق و ایمان و دلباختگی خود به مذهب شیعه و توسل به ائمه اطهار و تضرع به درگاه خدا را چنان با جاذبه بیان می کند که خواننده از خواندن رباعیات خسته نمی شود و ناله جانسوز طاهر یکی از انوار عشق الهی است که در کلمه به کلمه اشعار او می انوار را می بینیم و سوزش و آتش آن را حس می کنیم .


    معرفی آثار
    از بابا طاهر مجموعه ای از سخنان او به زبان عربی باقی مانده است که در آن عقاید عرفانی را در علم و معرفت و عبادت بیان کرده است و هم چنین مجموعه ای که شامل سروده های او به زبان لری است از او به یادگار مانده است .


    گزیده ای از اشعار غزل دلا در عشق تو صد دفتر ستم که صد دفتر ز کونین از بر ستم منم آن بلبل گل ناشکفته که آذر در ته خاکستر ستم دلم سوجه ز غصه ور بریجه جفای دوست را خواهان نز ستم مو آن عودم میان آتشستان که این نه آسمان ها مجمر ستم شد از نیل غم و ماتم دلم خون به چهره خوشتر از نیلوفر ستم درین آلاله در کویش چو گلخن به داغ دل چو سوزان اخگر ستم نه زور ستم که با دشمن ستیزم نه بهر دوستان سیم و زر ستم ژ ز دوران گر چه پر بی جام عیشم ولی بی دوست خونین ساغر ستم چرم دایم در این مرز و در این کشت که مرغ خوگر باغ و بر ستم منم طاهر که از عشق نکویان دلی لبریز خون اندر بر ستم * * * قصیده بتا تاز ار چون تو دلبر ستم به تن عود و به سینه مجمر ستم اگر جز مهر تو اندر دلم بی به هفتاد و دو ملت کافر ستم اگر روزی دو صد بارت بوینم همی مشتاق بار دیگر ستم فراق لاله رویان سوته دیلم وز ایشان در رگ جان نستر ستم منم آن شاخ بر نخل محبت که حسرت سایه و محنت بر ستم نه کار آخرت کردم نه دنیا یکی بی سایه نخل بی بر ستم نه خور نه خواب دیرم بی تو گویی به پیکر هر سر مو خنجر ستم جدا از تو به حور و خلد و طوبی اگر خورسند گردم کافر ستم چو شمعم گر سر اندازند صد بار فروزنده تر روشن تر ستم مرا از آتش دوزخ چه غم بی که دوزخ جز وی از خاکستر ستم سمندر وش میان آتش هجر پریشان مرغ بی بال و پر ستم درین دیرم چنان مظلوم و مغموم چو طفل بی پدر بی مادر ستم نمی گیرد کسم هرگز به چیزی درین عالم ز هرکس کمتر ستم به یک ناله بسوجم هر دو عالم که از سوز جگر خنیاگر ستم به بالینم همه الماس سوده همه خار و خسک در بستر ستم مثال کافرم در مومنستان چو مومن در میان کافر ستم همه سوجم همه سوجم همه سوج بگر می چون فروزان اخگر ستم رخ تو آفتاب و مو چو حربا و یا پژمان گل نیلوفر ستم به ملک عشق روح بی نشانم به شهر دل یکی صورت پر ستم رخش تا کرده در دل جلوه از مهر به خوبی آفتاب خاور ستم بمیرا دل که آسایش بیابی که مو تا جان ندادم وا نر ستم من از روز ازل طاهر بزادم ازین رو نام بابا طاهر ستم * * * دو بیتی اگر یار مرا دیدی به خلوت بگو ای بی وفا ای بی مروت گریبانم ز دستت چاک چاکو نخواهم دوخت تا روز قیامت * * * فلک نه همسری دارد نه هم کف به خون ریزی دلش اصلا" نگفت اف همیشه شیوه کارش همینه چراغ دود مانیرا کند پف فلک در قصد آزارم چرایی گلم گر نیستی خارم چرایی تو که باری ز دوشم برنداری میان بار سر بارم چرایی * * * ز دل نقش جمالت در نشی یار خیال خط و خالت در نشی یار مژه سازم به دور دیده پر چین که تاونیم در نشی یار * * * اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ اگر ملک سلیمانت ببخشند در آخر خاک راهی عاقبت هیچ موضوع مقاله : شرح احوال باباطاهر عریان بابا طاهر عریان از شاعران وعارفان اواسط قرن پنجم معاصر طغرل سلجوقی است وی از عرفا و اولیاء جبال می باشد که در سیر تکاملی عرفان وتصوف اسلامی نقش موثری داشته است بعضی به دلیل ملاقات بابا طاهر با طغرل سلجوقی تولدش را در اواخر قرن چهارم می دانندوی در دوران حکومت دیلمیان می زیسته است .

    تاریخ تولد ووفات باباطاهر مورد اختلاف است که این به دلیل عزلت وگوشه گیری درویشانه او می باشد .وی به احتمال قوی وطبق شواهد تاریخی بعد از سال 450هجری قمری در همدان وفات یافت وهمانجا دفن شده ومقبره او که در غرب شهر همدان بالای تپه مرتفعی مقابل بقعه امامزاده حارث بن علی واقع است همواره مورد توجه وزیارت صاحب دلان واهل معرفت حتی مردم عادی بوده است .

    یکی از قدیمی ترین اسناد تاریخی درباره باباطاهر در راحه الصدور وآیه السرور راوندی درتاریخ آل سلجوق آمده است مولف این کتاب چنین نقل می کند(( شنیدم که چون سلطان بک به همدان آمد از اولیاء سه پیر بودند باباطاهر وباباجعفر وشیخ حمشاء کوهکی است بر در همدان آنرا خضر خوانند برانجا ایستاده بودند نظرسلطان برایشان آمد کوکبه لشکر بداشت وپیاده شد وبا وزیر ابونصر الکندری پیش ایشان آمد و دستهاشان ببوسید .

    باباطاهر پاره ای شیفته گونه بودی او را گفت ای ترک با خلق خدا چه خواهی کرد؟

    سلطان گفت : آنچه توفرمایی .

    باباگفت : آن کن که خدا فرماید : ان الله یامر بالعدل والاحسان سلطان بگریست وگفت چنین کنم بابا دستش بستد وگفت از من پذیرفتی سلطان گفت آری بابا سر ابریقی شکسته که سالها از آن وضوکرده بود در انگشت داشت بیرون کرد ودر انگشت سلطان کرد وگفت مملکت عالم چنین در دست تو کردم .

    بر عدل باش سلطان پیوسته ان در میان تعویذ ها داشتی وچون مسافی پیش آمدی آن در انگشت کردی اعتقاد پاک وصفای عقیدت او چنین بود ودر دین محمدی صلعم از او دیدار تر وبیدارتر نبود.(1) مرحوم دکتر عبدالحسین زرینکوب ضمن اشاره به این روایت راوندی چنین می گوید (( این بابای شیفته گونه که در وجود این فاتح ناتراش صحراها چنین تاثیری کرد بدون شک همان صوفی وعارف نام آوریست که هنوز در همدان مقبره او مزار عام است ووجود او در چنان هاله یی از قدس وکرامات مستور است که شناخت حقیقت حالش برای مورخ دشواری بسیار دارد در واقع روایات راجع به او به قدری افسانه آمیز است که وی را از یکسو با آل بویه وابن سینا معاصر جلوه می دهد واز سوی دیگر شاهد قتل عین القضات وحتی هم عصر خواجه نصیر طوسی می سازد.در هر حال چون قدیمی ترین مآخذی که درباب وی هست حاکی از آنست که در هنگام ورود طغرل به همدان هنوز زنده بوده است سال 410 را که بعضی مآخذ متاخر در باب تاریخ وفاتش ذکر کرده اند قابل قبول نمی توان یافت اما ملاقات طغرل به قول کسانی که وی را معاصر دیالمه دانسته اند البته منافات ندارد.

    از روایات دیگر آنچه وی را با عین القضات و.خواجه نصیر همعصرمی کند نیز نه با یکدیگر می سازد نه با این یکتا برگه روایت راوندی معهذا ممکن هست از این اقوال استنباط شود که بابا طاهر همدانی متعدد بوده است ویا آنکه شاید این پیوند با نام عین القضات وخواجه نصیر اشارتی باشد به وجود یک رابطه نامرئی بین وجود باباطاهر از یکسو وتعالیم عین القضات و بعضی فرقه های شیعه از سوی دیگر ))(2) منبعی کهنتر از راحه الصدور که اشاراتی به طاهر ومزار او در همدان دارد نامه های عین القضات همدانی است که میان سالهای 520 و525 نوشته شده است در این نامه ها از طاهر د رکنار دو تن دیگر از عارفان بزرگ آن شهر شیخ بَرَکه وشیخ فَتحه یاد شده و به احتمال قریب به یقین منظورهمان باباطاهر همدانی عارف است .(3) دکتر زرین کوب رحمه الله علیه در شرح حال بابا طاهر می نویسد (( در اینکه ذکری هم در کتب صوفیه چون تذکره الاولیاء ونفحات الانس وجز آنها از باباطاهر در بین نیست حاکی از آن است که طریقه او در ترد مشایخ صوفیه معهود یا مقبول نبوده است با اینهمه بعد از عین القضات واحتمالا به سبب تاثیر آثار اوذکر طاهر در ادب شفاهی صوفیه تدریجا انتشار یافته است واز همین جاست که مخصوصا از قرن نهم به بعد از نشر مقالات حروفیه واهل حق عنوان عارف وقدوه العارفین هم گه گاه در حق او بکار می رود هر چند در مآخذ قدما جز در راحه الصدور وشاید مکتوبات عین القضات ذکری از طاهر همدانی نیست .(4) بابالقبی است که مردم بر سبیل تفخیم بر نام اصلی عرفا واولیاء وپیروان می افزوده اند عین القضات بدون ذکر این لقب می نویسد : (( از برکه قدس سره شنیدم که طاهر گفت مردم می آیند وریش خود را به افسوس ما فرامی دارند .پس افسوس می برند وبه ریش خود می دارند )) (5) یا ((فتحه رحمه الله علیه می گوید هفتاد سال است تامی کوشم مگر ارادت در حق طاهر درست کنم نمی توانم ...))(6) یا (( ای عزیز !

    این نبشته هم بر سر تربت طاهرنبشتم روز شنبه ...))(7) و((...بر تربت فتحه و هم بر تربت طاهرخاطر بر این قرارگرفت که چیزی دیگر نویسم ...))(8) از این عبارات بر می آید که طاهرتقریبا هفتاد سال پیش از عین القضات می زیسته وبنابراین او همان باباطاهری است که در گزارش راوندی از او یاد شده است ونیز پیوند عقیدتی یا طریقتی عین القضات از طریق استادانش برکه وفتحه به باباطاهر معلوم می شود گذشته از این شواهد دیگری نیز دال بر وابستگی معنوی عین القضات با طاهر عارف وجود دارد .

    باباطاهر عریان از عرفا واولیاء جبال می باشد که در سیر تکاملی عرفان و تصوف اسلامی نقش موثری داشته است این عارف صاحب دل دردمندان اشعاری را سروده وکتبی به زبان فارسی وعربی تصنیف نموده است از جمله تقریرات وی کلمات قصاری به عربی است که عقاید تصوف را بیان نموده است شهرت بابا ی سوته دلان بیشتر به خاطر دو بیتی هایی است که به زبان محلی با لهجه لری سروده ودر آنها از پریشانی وتنهایی شکایت کرده واز این راه اشتقیاق معنوی خود را به وعبود بروز داده است بر کلمات قصار باباطاهر چنین شرح نوشته اند شرحی به نام(( الفتوحات الربانیه فی الاشارات الهمدانیه )) بعلاوه شرحی مربوط به سال 890هجری اثر جانی بیک العزیزی ونیز شرحی به وسیله مرحوم حاج ملا سلطان علیشاه گنابادی به رشته تحریر در آمده است .

    باباطاهر عریان عارفی است در نهایت زهد وعابدی است در نهایت عرفان گرچه دوبیتی های بابای سوته دلان از جنبه های ادبی اجتماعی وغیره شایسته تحقیق وبرسی است اما بیشتر از هر چیز از نظر حکمت وعرفان سزاوار بسی تعمق وامعان نظر است .

    دکتر زرین کوب دلیل شروح فراوانی که بر دیوان وکلمات باباطاهربه رشته تحریردر آمده است چنین بیان می کند ((وجود این شروح حاکی است از اهمیتی که باباطاهر در نزد صفویه بعد از قرن نهم داشته است ودر واقع علاوه بر کلمات قصار که به اشارات مشهور بوده است تالیف 21رساله دیگر را هم به او نسبت داده اند که از ماهیت و وجود آنها اطلاع موثقی در دست نیست ))(9) وی در دنباله می فرماید (( اما کلمات قصار بدینگونه که هست به تعریف واشاره می ماند و23باب است که شاید آن 22 رساله که در بعضی روایات به باباطاهر منسوب شده است عبارت از همین ابواب کلمات قصر در نسخه خاص باشد .مسائلی که در این ابواب واشارات است بیشتر مربوط است به علم، معرفت، الهام، فراست، عقل، نفس ،دینی، عقبی، سماع، ذکر، اخلاص، اعتکاف ومانند اینها پاره ای از این اشارات را در تعدادی از دوبیتی ها هم می توان یافت چنانکه نظایر برخی از آنها رادر کلام مشایخ دیگر از جمله جنید نیز می توان سراغ داد.(10) نمونه ای از کلمات بابای سوته دلان را با شرح سلطان علیشاه نقل می کنیم : ((مجاوره الرحمن فی داره بغیه العالمین وحبس العارفین )) مراد به عالم کسی است که پیوند ولایت به وجود او رسیده باشد واز مرتبه کثرات ومقتضیات نفس تجاوز نکرده باشد به او دار رحمن بهشت نعیم است واین را طالبند صاحبان خیال وبرای عارف که شناسای حق شده ولذت شهود یافته اگر به دار نعیم برند او را محبس او خواهد بود .

    الهی زاهد از تو حور می خواهد قصورش بین به جنت می گریزد از درت یا رب شعورش بین دکتر زرین کوب بنا به دلایلی که مطرح می فرمایند بیان می کنند که رابطه ای بین عین القضات وبابای سوته دلان برقرار بوده است آنجا که در کتاب جستجو در تصوف خود می نویسد (( ارتباط بابا طاهر با لهجه ای که ظاهرا شیخ ومرشد واقعی عین القضات شیخ برکه نیز به همان لهجه سخن می گفته است وجنبه مرموز تعالیم او که به هر حال می بایست در احوال قاضی همدان تاثیر قوی داشته باشد نیز می تواند حاکی از وجود این ارتباط باشد.))12) بابای سوته دل همواره ساده وبی تکلف می زیسته وگوشه گیر وعزلت نشین بوده است وسخت خواهان آن بوده است که گمنام باقی بماند واز تظاهر جاه ومقام دوری می جسته است بدین لحاض است که چیز زیادی از شرح حال وزندگی وی بجای نمانده است .

    باباطاهر عرفان را به عنوان راهی جهت آگاهی ونیل به کمالات معنوی وشناخت بیشتر وجود سرمدی می نگرد مکتب او مکتب تفکر وجهان بینی است که عارف با آن پیوسته در کثرت وحدت را نگرد وگوید : در هر چه نظر کردم سیمای تو دیدم .

    به صحرا بنگرم صحرا توبینم به دریا بنگرم دریا توبینم به هر جا بنگرم کوه و در ودشت نشان از قامت رعنا توبینم طاهر از خود فانی ودر دوست باقیست وبی خبر از خویش است وبا خبر از خالق خویشتن وی خورشید تابان وجود را با نور بی فروغ شمع استدلال نمی جوید وی عارفی است ملکوتی ولاهوتی که رو به سوی عرفان یکتای عالم وجود وفرمانروای ملک خلود دارد مرغ اندیشه وسیمرغ روح بلند پروازبابا طاهر پیوسته پای بر ملک خاک دارد وبال بر ملکوت عالم پاک وآدمی را به سیر آفاق وانفس وامیدارد وهمواره خدا را حاکم بر خود می داند.

    درباره زندگی وکرامات باباطاهر نیز افسانه های فراوان رایج است حکایت کرده اند که روزی باباطاهر از طلاب مدرسه ای در همدان خواست که شیوه علم آموزی را به او تعلیم دهند .طلاب برسبیل مزاح گفتند که باید درزمستان شبی را در آب سرد حوض بگذراند باباطاهر اندرز ایشان را بکار بست وصبح روز بعد خود را صاحب معرفت یافت وفریاد برآورد (امسیت کردیا واصبحت عربیا ) ((دیشب کرد بودم وامروز صبح عرب شدم )) (13) ویا در میان توچال الوند کوه از سوز درون خویش برف ویخ کوهستان را بگدازد قهرمانی مناسب می سازد یک داستان عشقی هم با بی بی فاطمه نام که قبرش در کنار اوست –در افواه راجه به او هست که می تواند به این احوال خارق العاده وکرامات آمیز پیر همدان تا حدی رنگ محسوس ببخشید (14) دکتر زرین کوب در باره عناصر تصوف در منطقه جبال می گوید :عناصر تصوف در عقاید اهل در بین بعضی طوایف لر وکرد وعناصر دیگر بومی در ولایات جبال رایج است باقی است واینکه امثال باباطاهر وباباجعفر وباباحمشاء در کتب قدماء صوفیه بی نام ونشان بوده اند قطعا می بایست به سبب انتساب آنها به یک فرقه مظنون ومخفی بوده باشد.(15) به تحقیق بابا طاهر رو بسوی خورشید لایزالی قرآن داشته وعارفی است مجذوب حق شده وشیفته معشوق خود می باشد عاشقانه سخن گفته وسوخته دلی است که رو به سوی معبود وگوش به نای اهل راز داشته است .

    هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب واخر متشابهات فاما الذی فی قلوبهم زیغ فیتبعون ماتشابه منه ابتغاء تاویله وما یعلم تاویله الا الله والراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا ومایذکر الا الوالالباب ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب (16) باباطاهر چنان از خیال معشوق سخن می گوید که به قول سعدی تو گویی معشوق خود در برابر چشمش مصور ومجسم است او نه تنها این گونه سخن سر می دهد بلکه از هم آغوشی با خیال معشوق سخن می گوید : چو شو گیرم خیالت را در آغوش سحر از بسترم بوی گل آیو (17) بابا طاهر عریان دشت ودریا و کوه وصحرا را آیتی ونشانی از یار بی نشان خود دیده وبه تمامی عالم عشق ورزید.

    تجلیات جمال را در عالم خاک عزیز داشته ودل را سرا پرده محبت دوست می داند ودر نهایت از خود فانی ودر دوست باقی شده است .

    منابع وماخذ 1- راحه الصدور وآیه السرور راوندی ص 98 و99 2- جستجو در تصوف ایران عبدالحسین زرینکوب ص187 3- همان ص193 4- همان ص 189 و190 5- نامه های عین القضات همدانی ج 1 ص 45 6- همان ج1 ص 258 7- همان ج1 ص 351 8- همان ج1 ص 433 9- جستجو در تصوف ایران عبدالحسین زرینکوب ص190و 191 10 – همان ص191 11- شرح کلمات قصار باباطاهر چاپ خواجه ص57و 58 12- جستجو در تصوف ایران عبدالحسین زرینکوب ص190 13- همان ص191 14- همان ص 192 15- همان ص 192 16- آیات 7 و8 سوره آل عمران 17 – دیوان بابا طاهر عریان تهیه وتحقیق : فرشاد علییاری کارشناسی ارشد رشته ادیان وعرفان بابا طاهر عریان : عارف وارسته بابا طاهر همدان، از شاعران معروف اواسط قرن پنجم هجری ایران و معاصر طغرل بیک سلجوقی بوده است.

    " بابا " لقبی بوده که به پیروان وارسته می داده اند و " عریان " به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بوده است.

    ترانه ها یا د بیتیهای باباطاهر در بحر هزج مسدس محذوف، و به لهجه لری سروده شده است.

    2 قطعه و چند غزل با لهجه لری مجموعه کلمات قصار به زبان عربی و کتاب گ سرانجام " از آثار دیگر وی است.

    اشعار او سرشار از معانی دل انگیز و عواطف رقیق است .

    کتاب سرانجام، شامل دو بخش عقاید عرفا و صوفیان و " الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی " است.

    از خاندان، تحصیلات و زندگی باباطاهر اطلاعات صحیحی در دسترس نیست .

    اما در سال 447 هجری با طغرل سلجوقی دیدار کرده و مورد احترام او نیز قرار گرفته است.

    و در یکی از دو بیتی های مشهورش، سال تولدش را به حروف ابجد گنجانیده که پس از محاسبه توسط میرزا مهدی خان کوکب در عهد قاجار به سال 326 هجری رسیده است و پس از 85 سال زندگی سراسر عشق و شور وفات یافته است.

    آرامگاه وی در شمال شهر همدان در میدان بزرگی به نام وی قرار دارد.

    بنای مقبره باباطاهر در ادوار گذشته چندین با باز سازی شده است.

    در قرن ششم هجری برجی آجری و هشت ضلعی بوده است، در دوران حکومت رضا خان پهلوی نیز بنای آجری دیگری بجای آن ساخته شده بود.

    درجریان این بازسازی ، لوح کاشی فیروزه ای رنگی مربوط به قرن هفتم هجری به دست آمد، که دارای کتیبه ای به خط کوفی برجسته و آیاتی از قرآن مجید است و هم اکنون در موزه ایران باستان نگهداری می شود.

    احداث بنای جدید در سال 1344 شمسی با همت انجمن آثار ملی و شهرداری وقت همدان و توسط مهندس محسن فروغی انجام شده است.

    در اطراف بنای جدید فضای سبز وسیعی احداث شده، که زیبائی آنرادو چندان کرده است.

    برخی از بزرگان و ادیبانی که در جوار مزار باباطاهر آرمیدهاند عبارتند از : محمد ابن عبدالعزیز از ادبای قرن سوم هجری، ابولفتح اسعداز فقهای قرن ششم، حاجی میرزا عل نقی کوثر از دانشمندان قرن سیزدهم و مفتون همدان از شعرای قرن چهاردهم ( متولد 1268 در همدان، متوفی به سال 1330 و صاحب دیوان شعر و انسان کامل ) این بنای تاریخی طی شماره 1780 مورخه 21/2/1376 به ثبت آثار تاریخی و ملی ایران رسیده است.

    به صحرا بنگرم صحرا ته وینم به دریا بنگرم دریا ته وینم بهر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان روی زیبای ته وینم * * * غمم غم بی و همراز دلم غم غمم همصحبت و همراز و همدم غمت مهله که مو تنها نشینم مریزا بارک الله مرحبا غم * * * غم و درد مو از عطار واپرس درازی شب از بیمار واپرس خلایق هر یکی صد بار پرسند تو که جان و دلی یکبار واپرس * * * خوشا آندل که از غم بهره‌ور بی بر آندل وای کز غم بی‌خبر بی ته که هرگز نسوته دیلت از غم کجا از سوته دیلانت خبر بی * * * یکی درد و یکی درمان پسندد یک وصل و یکی هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد * * * ته که ناخوانده‌ای علم سماوات ته که نابرده‌ای ره در خرابات ته که سود و زیان خود ندانی بیاران کی رسی هیهات هیهات * * * خدایا داد از این دل داد از این دل نگشتم یک زمان من شاد از این دل چو فردا داد خواهان داد خواهند بر آرم من دو صد فریاد از این دل * * * دلا خوبان دل خونین پسندند دلا خون شو که خوبان این پسندند متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست گروهی آن گروهی این پسندند * * * بی ته اشکم ز مژگان تر آیو بی ته نخل امیدم نی بر آیو بی ته در کنج تنهائی شب و روز نشینم تا که عمرم بر سر آیو * * * مکن کاری که پا بر سنگت آیو جهان با این فراخی تنگت آیو چو فردا نامه خوانان نامه خونند تو وینی نامه‌ی خود ننگت آیو * * * غم عالم نصیب جان ما بی بدور ما فراغت کیمیا بی رسد آخر بدرمان درد هرکس دل ما بی که دردش بیدوا بی * * * دو زلفانت گرم تار ربابم چه میخواهی ازین حال خرابم ته که با مو سر یاری نداری چرا هر نیمه شو آیی بخوابم * * * عزیزا کاسه‌ی چشمم سرایت میان هردو چشمم جای پایت از آن ترسم که غافل پا نهی تو نشنید خار مژگانم بپایت * * * زدست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد * * * بیا تا دست ازین عالم بداریم بیا تا پای دل از گل برآریم بیا تا بردباری پیشه سازیم بیا تا تخم نیکوئی بکاریم * * * درخت غم بجانم کرده ریشه بدرگاه خدا نالم همیشه رفیقان قدر یکدیگر بدانید اجل سنگست و آدم مثل شیشه * * * اگر شیری اگر میری اگر مور گذر باید کنی آخر لب گور دلا رحمی بجان خویشتن کن که مورانت نهند خوان و کنند سور * * * اگر دل دلبری دلبر کدامی وگر دلبر دلی دل را چه نامی دل و دلبر بهم آمیته وینم ندانم دل که و دلبر کدامی * * * چرا دایم بخوابی ای دل ای دل ز غم در اضطرابی ای دل ای دل بوره کنجی نشین شکر خدا کن که شاید کام یابی ای دل ای دل * * * شب تار و بیابان پرورک بی در این ره روشنایی کمترک بی گر از دستت برآید پوست از تن بیفکن تا که بارت کمترک بی * * * مو کز سوته دلانم چون ننالم مو کز بی حاصلانم چون ننالم بگل بلبل نشیند زار نالد مو که دور از گلانم چون ننالم * * * اگر مستان هستیم از ته ایمان وگر بی پا و دستیم از ته ایمان اگر گبریم و ترسا ور مسلمان بهر ملت که هستیم از ته ایمان * * * ز کشت خاطرم جز غم نروئی ز باغم جز گل ماتم نروئی ز صحرای دل بیحاصل مو گیاه ناامیدی هم نروئی * * * سیه بختم که بختم واژگون بی سیه روجم که روجم سرنگون بی شدم آواره‌ی کوی محبت زدست دل که یارب غرق خون بی * * * بشم واشم ازین عالم بدر شم بشم از چین و ما چین دورتر شم بشم از حاجیان حج بپرسم که این دوری بسه یا دورتر شم * * * به قبرستان گذر کردم کم وبیش بدیدم قبر دولتمند و درویش نه درویش بیکفن در خاک رفته نه دولتمند برده یک کفن بیش * * * هر آنکس مال و جاهش بیشتر بی دلش از درد دنیا ریشتر بی اگر بر سر نهی چون خسروان تاج به شیرین جانت آخر نیشتر بی * * * هر آنکس عاشق است از جان نترسد یقین از بند و از زندان نترسد دل عاشق بود گرگ گرسنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد * * * اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ اگر ملک سلیمانت ببخشند در آخر خاک راهی عاقبت هیچ * * * ته که نوشم نه‌ای نیشم چرایی ته که یارم نه‌ای پیشم چرایی ته که مرهم نه‌ای بر داغ ریشم نمک پاش دل ریشم چرایی * * * فلک در قصد آزارم چرائی گلم گر نیستی خارم چرائی ته که باری ز دوشم بر نداری میان بار سربارم چرایی * * * جره بازی بدم رفتم به نخجیر سبک دستی بزد بر بال من تیر برو غافل مچر در کوهساران هران غافل چرد غافل خورد تیر * * * مو آن رندم که نامم بی‌قلندر نه خان دیرم نه مان دیرم نه لنگر چو روج آیو بگردم گرد گیتی چو شو آیو به خشتی وانهم سر * * * مرا نه سر نه سامان آفریدند پریشانم پریشان آفریدند پریشان خاطران رفتند در خاک مرا از خاک ایشان آفریدند مو که چون اشتران قانع به خارم جهازم چوب و خرواری ببارم بدین مزد قلیل و رنج بسیار هنوز از روی مالک شرمسارم * * * شب تاریک و سنگستان و مو مست قدح از دست مو افتاد و نشکست نگهدارنده‌اش نیکو نگهداشت وگرنه صد قدح نفتاده بشکست * * * مو آن رندم که پا از سر ندونم سراپایی بجز دلبر ندونم دلارامی کز او دل گیرد آرام بغیر از ساقی کوثر ندونم * * * تن محنت کشی دیرم خدایا دل با غم خوشی دیرم خدایا زشوق مسکن و داد غریبی به سینه آتشی دیرم خدایا * * * غم عشقت بیابان پرورم کرد فراقت مرغ بی‌بال و پرم کرد بمو واجی صبوری کن صبوری صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد * * * سه درد آمو بجانم هر سه یکبار غریبی و اسیری و غم یار غریبی و اسیری چاره دیره غم یار و غم یار و غم یار * * * خوشا آنانکه پا از سر ندونند مثال شعله خشک وتر ندونند کنشت و کعبه و بتخانه و دیر سرائی خالی از دلبر ندونند * * * خوشا آنانکه سودای ته دیرند که سر پیوسته در پای ته دیرند بدل دیرم تمنای کسانی که اندر دل تمنای ته دیرند * * * ته که دور از منی دل در برم نی هوایی غیر وصلت در سرم نی بجانت دلبرا کز هر دو عالم تمنای دگر جز دلبرم نی * * * غم عشقت بیابان پرورم کرد فراقت مرغ بی‌بال و پرم کرد بمو واجی صبوری کن صبوری صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد * * * سه درد آمو بجانم هر سه یکبار غریبی و اسیری و غم یار غریبی و اسیری چاره دیره غم یار و غم یار و غم یار * * * خوشا آنانکه پا از سر ندونند مثال شعله خشک وتر ندونند کنشت و کعبه و بتخانه و دیر سرائی خالی از دلبر ندونند * * * خوشا آنانکه سودای ته دیرند که سر پیوسته در پای ته دیرند بدل دیرم تمنای کسانی که اندر دل تمنای ته دیرند * * * ته که دور از منی دل در برم نی هوایی غیر وصلت در سرم نی بجانت دلبرا کز هر دو عالم تمنای دگر جز دلبرم نی * * * دگر شو شد که مو جانم بسوزد گریبان تا بدامانم بسوزد برای کفر زلفت ای پریرخ همی ترسم که ایمانم بسوزد * * * دلم بی وصل ته شادی مبیناد زدرد و محنت آزادی مبیناد خراب آباد دل بی مقدم تو الهی هرگز آبادی مبیناد * * * نمیدانم دلم دیوانه‌ی کیست کجا آواره و در خانه‌ی کیست نمیدونم دل سر گشته‌ی مو اسیر نرگس مستانه‌ی کیست * * * چو آن نخلم که بارش خورده باشند چو آن ویران که گنجش برده باشند چو آن پیری همی نالم درین دشت که رودان عزیزش مرده باشند * * * دلا غافل ز سبحانی چه حاصل مطیع نفس و شیطانی چه حاصل بود قدر تو افزون از ملایک تو قدر خود نمیدانی چه حاصل * * * خور از خورشید رویت شرم دارد مه نو زابرویت آزرم دارد بشهر و کوه و صحرا هر که بینی زبان دل بذکرت گرم دارد * * * اگر شیری اگر ببری اگر کور سرانجامت بود جا در ته گور تنت در خاک باشد سفره گستر بگردش موش و مار و عقرب و مور * * * دلا اصلا نترسی از ره دور دلا اصلا نترسی از ته گور دلا اصلا نمیترسی که روزی شوی بنگاه مار و لانه‌ی مور * * * بسر شوق سر کوی ته دیرم بدل مهر مه روی ته دیرم بت من کعبه‌ی من قبله‌ی من ته ای هر سو نظر سوی ته دیرم * * * خدایا خسته و زارم ازین دل شو و روزان در آزارم ازین دل مو از دل نالم و دل نالد از مو زمو بستان که بیزارم ازین دل وای آن روزی که قاضی مان خدا بی به میزان و صراطم ماجرا بی بنوبت میروند پیر و جوانان وای آنساعت که نوبت زان ما بی * * * غم عشق تو مادر زاد دیرم نه از آموزش استاد دیرم بدان شادم که از یمن غم تو خراب آباد دل آباد دیرم * * * عزیزان از غم و درد جدایی به چشمانم نمانده روشنائی بدرد غربت و هجرم گرفتار نه یار و همدمی نه آشنائی * * * دلی دیرم خریدار محبت کز او گرم است بازار محبت لباسی دوختم بر قامت دل زپود محنت و تار محبت * * * خوشا آنانکه تن از جان ندانند تن و جانی بجز جانان ندانند بدردش خو گرند سالان و ماهان بدرد خویشتن درمان ندانند * * * قلم بتراشم از هر استخوانم مرکب گیرم از خون رگانم بگیرم کاغذی از پرده‌ی دل نویسم بهر یار مهربانم * * * محبت آتشی در جانم افروخت که تا دامان محشر بایدم سوخت عجب پیراهنی بهرم بریدی که خیاط اجل میبایدش دوخت * * * الهی ار بواجم ور نواجم ته دانی حاجتم را مو چه واجم اگر بنوازیم حاجت روا بی وگر محروم سازی مو چه ساجم * * * مو آن دلداده‌ی بی خانمانم مو آن محنت نصیب سخت جانم مو آن سرگشته خارم در بیابان که چون بادی وزد هر سو دوانم * * * بیته گلشن چو زندان بچشمم گلستان آذرستان بچشمم بیته آرام و عمر و زندگانی همه خواب پریشان بچشمم * * * بشو یاد تو ای مه پاره هستم بروز از درد و غم بیچاره هستم تو داری در مقام خود قراری مویم که در جهان آواره هستم * * * غریبی بس مرا دلگیر دارد فلک بر گردنم زنجیر دارد فلک از گردنم زنجیر بردار که غربت خاک دامنگیر دارد * * * دلا راهت پر از خار و خسک بی گذرگاه تو بر اوج فلک بی شب تار و بیابان دور منزل خوشا آنکس که بارش کمترک بی * * * شبم از روز و روز از شو بتر بی دل آشفته‌ام زیر و زبر بی شو و روز از فراقت ناله‌ی مو چو آه سوته جانان پر شرر بی * * * عزیزا مردی از نامرد نایو فغان و ناله از بیدرد نایو حقیقت بشنو از پور فریدون که شعله از تنور سرد نایو * * * دل دیوانه‌ام دیوانه‌تر شی خرابه خانه‌ام ویرانه‌تر شی کشم آهی که گردون را بسوجم که آه سوته دیلان کارگر شی * * * گلان فصل بهاران هفته‌ای بی زمان وصل یاران هفته‌ای بی غنیمت دان وصال لاله رویان که گل در لاله زاران هفته‌ای بی * * * شبی خواهم که پیغمبر ببینم دمی با ساقی کوثر نشینم بگیرم در بغل قبر رضا را در آن گلشن گل شادی بچینم * * * وای آن روجی که در قبرم نهند تنگ ببالینم نهند خشت و گل و سنگ نه پای آنکه بگریزم ز ماران نه دست آنکه با موران کنم جنگ * * * دلا راه تو پر خار و خسک بی درین ره روشنایی کمترک بی گر از دستت بر آید پوست از تن بیفکن تا که بارت کمترک بی * * * سرم بالین تنم بستر نداره دلم جز شوق ته در سر نداره نهد دور از ته هر کس سر ببالین الهی سر ز بالین بر نداره * * * سیاهی دو چشمانت مرا کشت درازی دو زلفانت مرا کشت به قتلم حاجت تیر و کمان نیست خم ابرو و مژگانت مرا کشت * * * اگر دردم یکی بودی چه بودی وگر غم اندکی بودی چه بودی به بالینم طبیبی یا حبیبی ازین هر دو یکی بودی چه بودی * * * چه خوش بی‌مهربانی هر دو سر بی که یکسر مهربانی دردسر بی اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت دل لیلی از آن شوریده تر بی * * * الهی ای فلک چون مو زبون شی دلت همچون دل مو غرق خون شی اگر یک لحظه ام بی غم بوینی یقین دانم کزین غم سرنگون شی * * * بنادانی گرفتم کوره راهی ندانستم که می‌افتم بچاهی بدل گفتم رفیقی تا به منزل ندانستم رفیق نیمه راهی

کلمات کلیدی: باباطاهر - عریان

بابا طاهر عريان از شاعران وعارفان اواسط قرن پنجم معاصر طغرل سلجوقي است وي از عرفا و اولياء جبال مي باشد که در سير تکاملي عرفان وتصوف اسلامي نقش موثري داشته است بعضي به دليل ملاقات بابا طاهر با طغرل سلجوقي تولدش را در اواخر قرن چهارم مي دانند وي در د

بابا طاهر عريان همداني يکي از شاعران اواسط قرن 5 هجري قمري است که ولادت او اواخر قرن 4 مي باشد. درباره زندگاني اين شاعر عارف اطلاعات دقيقي در دست نيست. تنها روايتها و داستانهايي از مقام علمي و عرفاني اين شاعر وجود دارد و گفته اند که به اين دليل به ا

گل مینای چمنی گل و گیاه نام علمی: Bellis perennis خانواده: COMPOSITAE گیاهی است دائمی و کندرشد که اغلب به صورت دوساله پرورش داده می شود. گلها در رنگهای سفید و صورتی کمرنگ تا تیره در فصل بهار ظاهر می شوند. حداکثر بلندی و گستردگی آن به ۲۰-۱۵ سانتیمتر می رسد. نیازها: مکان آفتابی یا نیم سایه، خاک سبک با زهکش بسیار خوب، گلهای پژمرده را مرتبا می چینند. حداقل دمای قابل تحمل آن ۱۵- درجه ...

به گواهي تاريخ و دانشمندان تمامي عصرها، انسان همواره موجودي ناشناخته بوده است. فلاسفه و انديشمندان و پيامبران در طي هزاره‌ها آمده‌اند، طرحها، نظريات و برنامه‌هايي را هم ارائه نموده‌اند. اما هرگز کسي نتوانسته است اين عنصر مرموز و مشکوک را بشکافد و در

مطلب با گذار به دوره بعدي زندگي مرحوم هدايت پي گرفته مي شودعنوان مطلب « آثار دوره جواني » است : (( هدايت نوشتن را از همان مدرسه آغاز کرد و در آن زمان دو جزوه منتشر کرد ، " رباعيات خيام " و " انسان و حيوان " که هر دو شناختي از تصورات و حالات آن هنگ

پيشگفتار اين مطالعات دير انجام که با ادبيات معاصر امريکا آغاز شد طولي نکشيد که سر زندگي اصالت و توانايي اين ادبيات ،همه حواسم را به خود مشغول داشت . فاکنر ،اونيل و همينگوي نويسندگان ژرف انديش و قدرتمندي بودند که مقام رمان و نمايش امريکا را تا حد ر

مد و مدگرایی در مورد پدیده مد عقاید متفاوتی است. عده ای مد را دلیل نوگرایی و تنوع طلبی می دانند. عده ای دیگر دلیل شور و اشتیاق جوانی میدانند. عده ای دیگر عقیده دارند که بعضی ها به دلایل مختلفی چون سرخوردگی و یا نداشتن اعتماد به نفس و یا عقده خود کم بینی و یا نداشتن مهارتهای علمی و یا تخصصی و یا نداشتن نقاط مثبت کاربردی اجتماعی و برای جلب توجه دیگران به مدگرایی روی می آورند . و ...

چیست هنر؟[1] (هنر چیست؟)[2] در سال 1997 نیویورک تایمز[3] نظرسنجی‌ای را با موضوع طبیعت هنر منتشر کرد که از مجموع مصاحبات انجام شده با هفده متخصص سرشناس گردآوری شده بود: [این متخصصان عبارتند بودن از:] مورخان هنر، متصدیان موزه، منتقدان، یک فیلسوف، هنرمندان، یک خبرنگار، و یک عضو کنگره آمریکا در ارتباط با [سازمان] موقوفات ملی برای هنرها.[4] از آن‌ها پرسش‌هایی به عمل آمد که عنوان ...

آرايه‌هاي لفظي به آن دسته از آرايه‌هاي ادبي که از تناسب هاي آوايي و لفظي ميان واژه ها پديد مي‌آيد مي‌گو يند. واج آرايي (نغمه حروف) به تکرار يک واج صامت يا مصوت در يک بيت يا عبارت گفته مي‌شود به گونه‌اي طنين آن در گوش بر جاي بماند و باعث پيدايش

بدون شک در عصر ما، که بعضي نام آن را عصر برهنگي و آزادي جنسي گذارده‌اند، و افراد غرب زده، بي بند و باري زنان را جزئي از آزادي او مي دانند، سخن از حجاب گفتن براي اين دسته ناخوشايند و گاه، افسانه اي است متعلق به زمان هاي گذشته. ولي فساد بي حسا

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول