در آستانه کودتای سوم اسفند (حوت) 1299 شمسی در ایران و به قدرت رسیدن رضاخان سردار سپه، ایران دارای چندین نیروی نظامی مستقل از هم و پراکنده و در عین حال وابسته به دولتهای قدرتمند خارجی و بیگانه بود که به جای حراست از ایران و ایجاد امنیت و آسایش مردم، و جلوگیری از تجاوز دشمن به مرزهای میهن، صرفاً ابزار سرکوب و توسعه منافع سیاسی و اقتصادی دولتهای حامی خود بودند و عملاً به عامل جلوگیری از رشد و توسعه مردم ایران تبدیل شده بودند.
در شمال و مناطقی از مرکز ایران، قوای قزاق وجود داشت. قزاقان به طور سنتی وابسته به روسیه تزاری بودند و مجری فرمانهای امپراتور روسیه در ایران، اما با انقلاب اکتبر 1917 میلادی و سرنگونی خاندان رومانوفها در روسیه و پایان عصر تزارها در این کشور، نیروهای قزاق در ایران، پس از مدتی سرگردانی، تحت سیطره دولت انگلستان درآمدند و اجراکننده سیاستهای استعماری انگلیسیها در ایران شدند. در همین راستا بود که رضاخان با حمایت انگلیسیها، «کلرژه»، فرمانده نسبتاً مستقل قزاقهای مقیم ایران را طی کودتایی، از کار برکنار و «استاروسلسکی» وابسته به انگلیسیها را روی کار آوردند و بدین وسیله، زمینه نفوذ در قزاقها و وابسته کردن این نیرو را به سیاست بریتانیا در ایران، فراهم آوردند.
در تهران و برخی از شهرستانها، نیروی ژاندارمری فعال بود. این نیرو که پس از انقلاب مشروطیت و چند سالی پیش از آغاز جنگ جهانی اول به وجود آمده بود، در ماجرای جنگ، به دلیل هم سویی با افکار عمومی و آرمانهای ضد استعماری ملت ایران، از محبوبیت برخوردار بود، در اواخر جنگ جهانی اول، چنان توسط روس و انگلیس قلع و قمع شد که نیروی اصلیاش را از دست داد و حتی در برخی مناطق، از جمله فارس، منحل و در دیگر نیروهای نظامی ادغام شد. در میان این نیرو، افسران عالی مقام و ایران دوست و تحصیل کرده و با سواد زیاد بود.
بین قزاقان و ژاندرمها، رقابت و حتی خصومتهای فراوانی وجود داشت، که در دوران رضاشاه به نفع قزاقان به پایان رسید.
انگلیسیها از سال 1334 ه.ق./ 1916م. برای سرکوب جنبش مقاومت مردم فارس و جنوب غربی ایران (به خصوص نیروهای تنگستانی، دشتی، دشتستانی و قشقایی) قوایی تشکیل داده بودند که نام آن «پلیس جنوب ایران» (S.P.R) بود. نقش این قوا که مجری فرمان انگلیسیهای اشغالگر بود، سرکوب سران و سرداران جنبش مقاومت جنوب ایران بود. یکی از دلیرانی که به دست قوای مزدور پلیس جنوب ایران به شهادت رسید، «شیخ حسین خان چاهکوتاهی» بود که در طول سالهای جنگ جهانی اول، به سان سد استواری، جلو عبور قوای متجاوز بریتانیا از بوشهر به شیراز را سد کرد و موفق شد در ظرف چهار سال جنگ، ضربات سنگینی بر قوای خصم وارد کند.
با فرو ریختن قدرت امپراتوری تزارها و به قدرت رسیدن اولین دولت کمونیستی جهان در روسیه، دنیای سرمایهداری غرب، و در رأس آن انگلستان که در آن سالها رهبری جهان سرمایهداری غرب را به عهده داشت، سخت احساس خطر کرد و برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم و سوسیالیسم در خاورمیانه و آسیا، که تأمین کننده اصلی مواد خام و به ویژه انرژی برای بریتانیا بود، تدابیری اندیشید.
تا پیش از این تاریخ، در ایران، ترکیه، تبت و برخی از همسایگان دیگر روسیه، انگلستان از سیاست عدم اقتدار دولت مرکزی و چند پارگی سیاسی حمایت میکرد، اما پس از سال 1918 م. روی کار آوردن یک قدرت و دولت نظامی قوی و مقتدر در این مناطق، در دستور کار قرار گرفت. در همین راستا بود که در ترکیه «مصطفی کمال آتاتورک» و در ایران «رضاخان پهلوی» از طریق شیوههای نظامی به قدرت رسیدند و هر یک دیکتاتوری نظامی خشنی را در کشور خود به وجود آوردند که در تحلیل نهایی، ضد شوروی و طرفدار و حامی غرب بودند.
در ایران، رضاخان که تا پیش از کودتا یکی از افسران قوای قزاق بود، با حمایت و طراحی انگلیسیها کودتا کرد و ظرف کمتر از یک سال، کلیه قوای پراکنده نظامی در ایران را که تا آن تاریخ، تمام هزینههای آن قوا را بریتانیا میپرداخت، منحل کرد و برای نخستین بار، ارتشی منسجم و متحد را تشکیل داد. ارتش رضاشاه اگر چه از نظر سازمانی و تجهیزات لجستیکی به غرب وابسته بود و اساساً توسط آنان طراحی شده بود، اما عناصر تشکیل دهنده آن در سطح رهبری را همان قزاقان قدارهبند دیروزی تشکیل میدادند که بجز زور و خشونت، زبان دیگری نمیفهمیدند و از نظر فردی و شخصیتی، اغلب فاسد، طماع و غارتگر اموال مردم تهیدست بودند. از این رو، ارتشی که قرار بود نظم، امنیت، آسایش و آرامش را برای مردم میهن خود به ارمغان آورد، دستاورد عمدهاش زور، ظلم، فساد، غارت و چپاول توده محروم بود.
در رأس ارتش، رضاخان قرار داشت که خود با غصب اموال دهقانان و کشاورزان، بیشتر زمینهای مرغوب شمال کشور را به نفع خود مصادره کرد و دست افسران و زیردستان خود را برای در پیش گرفتن رفتاری مشابه، باز گذاشت.
اتحادیه چپاولگران:
فساد در ارتش رضاشاهی، تا آنجا ریشه دوانیده بود که حتی پستهای حساس فرماندهی نیز خرید و فروش میشد. انتصابها نیز بدون اخذ رشوه صورت نمیگرفت. مطلب زیر، زوایای تاریک این قضیه را از زبان یکی از مورخان خارجی روشن میکند:
مقامهای فرماندهی و انتصابهای سودآور نیز خریدوفروش میشد و بالاخره افراد آموزش ندیده و بیلیاقت بر آن مسند مینشستند. انتصابات نظامی معمولاً … از دیدگاه امکان بالقوه سودآوری مالی آنان، ارزش داشت و به گفته نایب سرهنگ پیکوت، وضعیت افسران ارتش از سال 1279 ش. [1900] به صورت یک «اتحادیه برای چپاول بودجه ارتش» درآمده بود. کوتاهی و قصور در بر طرف کردن این نقاط ضعف، و حتی تشویق و ترغیب نقاط ضعف مزبور از بعضی جهات، کلاً عامل اصلی بحران سال 1305 ه.ش [در ارتش رضاخان] بود. عواقب سوء مدیریت داخلی و جاهطلبیهای مهار نشده افسران ارشد، اینک به وضوح مشاهده میشد.
شورش لاهوتی:
به دلیل بافت ناهمگون ارتش رضاشاه، گاهی شورشهایی در ارتش اتفاق میافتاد. یکی از این شورشها، شورش لاهوتی بود. یکی از پژوهشگران خارجی در این باره نوشته است:
از بارزترین نمونههای نارضایتی ژاندارمری پس از ادغام رسمی آن با قزاقها، شورش ماژور ابوالقاسمخان لاهوتی است که در بهمن 1300 ش. در آذربایجان به وقوع پیوست.
شورشی که نام لاهوتی بر آن نهاده شده است، در تاریخ 11 بهمن 1300 ش. در صوفیان شروع شد و واحدهای ژاندارمری اقدام به قطع خطوط تلفن و منهدم کردن راهآهن نمودند. ژاندرمهای شرفخانه به این جنبش ملحق شدند و فرمانده خود به نام کلنل محمدخان [محمودخان] پولادین را دستگیر کردند. سپس ژاندرمهای دو منطقه مزبور، به سمت تبریز حرکت کردند و در حوالی این شهر، با یک نیروی قزاق که برای متوقف کردن آنان اعزام شده بود، روبهرو شدند. قزاقها ناگزیر به عقبنشینی و پناه گرفتن در سربازخانههایشان شدند و در آن جا بود که تسلیم ژاندرمها شدند.