تولد و دوران کودکی
جبران در خانوادهای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس) که به خلیل جبران شهرت داشتند به دنیا آمد. مادرش زنی هنرمند بود که کامله نام داشت. در دوازده سالگی با مادر ، برادر و دو خواهرش لبنان را ترک و به ایالات متحده امریکا رفت و در بوستون ساکن شد. وی در بوستون به مدرسه رفت، نظر به تقاضای مادرش به لبنان رفت و شامل مدرسه معروف «الحکمت» در بیروت گردید. خلیل جبران پس از پایان تحصیلاتش در لبنان به گردشگری پرداخت. وی تمام سرزمین مادری خویش را گشت و جنبههای فرهنگی زادگاهش را بازخوانی نمود.
در آن زمان، لبنان بخشی از سوریه ی بزرگ(شامل سوریه، لبنان و فلسطین) و یک ایالت تحت سلطه ی عثمانی بود، که به منطقه ی لبنان حکومت خود مختار داده بود. مردم لبنان، سال ها برای استقلال از حکومت عثمانی جنگیده بودند، و بنا بود خود جبران هم بعدها به این جنبش بپیوندد و یکی از اعضای فعال آن شود. منطقه ی لبنان، به خاطر دخالت های خارجی که به نفرت مذهبی میان مسیحیان، به ویژه فرقه ی مارونی و مسلمانان دامن می زد، منطقه ای پردردسر بود. بنا بود بعدها جبران فرقه های مذهبی گوناگون را با یکدیگر متحد کند و بدین وسیله کینه ها و نفرت های مذهبی را از بین ببرد. فرقه ی مارونی که در دوره ی اشتقاق در کلیسای بیزانسی در قرن پنجم پس از میلاد بنیان گزاری شده بود، گروهی از مسیحیان سوریه را در بر می گرفت که به پیروی از راهبی به نام مارون قدیس، فرقه و اصول فکری خود را شکل دادند.
وی در بوستون به مدرسه رفت، نظر به تقاضای مادرش به لبنان بازگشت و وارد مدرسه معروف «الحکمت» در بیروت گردید. خلیل جبران پس از پایان تحصیلاتش در لبنان به گردشگری پرداخت. وی تمام سرزمین مادری خویش را گشت و جنبههای فرهنگی زادگاهش را بازخوانی نمود.
خلیل جبران
مادر جبران کامله رحمه، سی ساله بود که جبران را از شوهر سومش خلیل جبران به دنیا آورد. شوهرش مردی بی مسئولیت بود و خانواده را به ورطه فقر کشاند. خانواده ی کاملیا سابقه ی مذهبی معتبری داشتند که اداه ی نیرومندی را در کاملیای تحصیل ناکرده رشد داده بود و بعدها به او کمک کرد به تنهایی خانواده اش را در آمریکا سرپرستی کند.
جبران خلیل یک برادر ناتنی به نام پیتر، شش سال بزرگتر از خودش، و دو خواهر کوچکتر به نامهای ماریانه و سلطانه داشت که در تمام عمرش به آنها وابسته بود. از آنجا که جبران در فقر بزرگ میشد، از تحصیلات رسمی بی بهره ماند و آموزشهایش محدود به ملاقاتهای منظم با یک کشیش روستایی بود که او را با اصول مذهب و انجیل و زبانهای سوری و عربی آشنا کرد. جبران هشت ساله بود که پدرش به علت عدم پرداخت مالیات به زندان افتاد و حکومت عثمانی تمام اموالشان را ضبط و خانواده را آواره کرد. سرانجام مادر جبران تصمیم گرفت با خانواده اش به امریکا کوچ کند. در ۲۵ ژوئن سال ۱۸۹۵، جبران در دوازده سالگی با مادر، برادر و دو خواهرش لبنان را ترک و به ایالات متحده آمریکا رفت و در بوستون ساکن شد. وی در بوستون به مدرسه رفت، در مدرسه، اشتباهی در ثبت نام، نام او را برای همیشه تغییر داد و به کهلیل جبران Kahlil Gibran تبدیل کرد که علی رغم تلاشهایش برای بازیابی نام کاملش، تا پایان عمرش بر جا ماند. جبران در سال ۱۸۹۶ با فرد هلند دی ملاقات کرد و از آن به بعد وارد مسیر هنر شد. دی جبران را با اساطیر یونان، ادبیات جهان، نوشتههای معاصر و عکاسی آشنا کرد.
جبران که در ناحیه ی سرسبز البشری رشد می کرد، کودکی منزوی و متفکر بود که از مشاهده ی آبشار های عظیم، صخره های نوک تیز، و سروهای فراوانِ پیرامونش لذت می برد و این زیبایی تأثیر نمادین و شگرفی بر نقاشی ها و نوشته های او داشت. از آن جا که در فقر بزرگ می شد، از تحصیلات رسمی بی بهره ماند، و آموزش هایش محدود به ملاقات های منظم با یک کشیش روستایی بود که او را با اصول مذهب و انجیل، و نیز با زبان های سوری و عربی آشنا کرد. آغاز به آموختن مقدمات الفبا و زبان به او کرد، و جهان تاریخ، علم و زبان را به روی او گشود.
در ده سالگی، جبران از صخره ای سقوط کرد و شانه ی چپش آسیب دید که تا پایان عمرش هم ضعیف ماند. خانواده اش، برای جا انداختن شانه اش، او را به یک صلیب بستند و تا چهل روز بسته نگه داشتند، و این حادثه ی نمادین که مصلوب شدن مسیح را به یاد می آورد، در ذهن جبران تأثیری عمیق گذاشت و برای همیشه در خاطره اش نقش بست.