همانطور که بر پویایی و پیچیدگی محیط افزوده میشود،سازمانها هم به منظور شناسایی فرصتهای جدید برای عملکرد بهتر،بایستی کارآفرینانهتر عمل نمایند.کارآفرینی سازمانی، دربردارندهی یادگیری است و به وسیلهی همکاری،خلاقیت و تعهد افراد پرورش مییابد.بنابراین، باید تحقیقاتی پیمایشی برای تبیین نقش مدیریت منابع انسانی در توانمند ساختن سازمان برای مبادرت به فعالیتهای کارآفرینانه صورت گیرد.مقالهی حاضر که نتایج یک تحقیق توصیفی- پیمایشی را ارایه میکند،سعی دارد نقش نظام مدیریت منابع انسانی را در پرورش اقدامات کارآفرینانهی سازمانی نشان دهد.بدین منظور،وضعیت و تأثیر زیرسیستمهای اصلی مدیریت منابع انسانی،از جمله ارزیابی عملکرد،پاداش و حقوق و دستمزد بر کارآفرینی سازمانی بررسی شدهاند.
این تحقیق در ادارات مرکزی سازمانهای دولتی خدماتی ایران هک از محل انجام فعالیت اصلی خود کسب درآمد دارند،انجام شده است.نتایج تحقیق حاضر،تأثیرگذاری معنیدار سیستمهای ارزیابی عملکرد و حقوق و دستمزد را بر کارآفرینی سازمانی در سازمانهای مورد مطالعه تأیید نمود؛اما معنیداری تأثیر سیستم پاداش در سطح اطمینان 95 درصد تأیید نگردید.بر اساس یافتههای تحقیق حاضر و همچنین بررسی ادبیات موضوع،پیشنهاداتی برای ارتقای وضعیت کارآفرینانه نظام مدیریت منابع انسانی ارایه گردیده است.
کارآفرینی سازمانی بر توانایی یک سازمان در یادگیری از طریق کشف دانش جدید و بهرهگیری از دانش موجود مبتنی است(زهرا و دیگران،1999؛هاریتون،2005).این فرایندهای یادگیری به سرمایهی فکری و بهویژه سرمایهی انسانی و اجتماعی متکی هستند(کانتر،1985؛ استیونسون و جاریلو،1990).طی سه دههی گذشته،تحقیقاتی تجربی در زمینهی رابطه بین فعالیتهای مدیریت منابع انسانی و کارآفرینی سازمانی انجام شده است.با این حال،ماهیت چندبعدی پدیدهی کارآفرینی سازمانی،چالشی اساسی در این زمینه ایجاد کرده است.در واقع، کارآفرینی سازمانی،شامل:نوآوری،ایجاد کسب و کارهای جدید در سازمان و انجام پروژههای مخاطرهآمیز،و فعالیتهای مربوط به بازسازی استراتژیک سازمان را در بر میگیرد(گات و گینسبرگ،1990).نکتهی مهم در این رابطه،این است که سازمانها به طور فزایندهای در صدد بهکارگیری استراتژیهای مبتنی بر کارآفرینی و نوآوری هستند و در نتیجه نیازمند شناخت عوامل و محرکهای اصلی و مهم منابع انسانی در این استراتژیها میباشند.کارآفرینی سازمانی،جنبهی مهمی از عملکرد سازمان را تشکیل میدهد و انتظار میرود سیستمهای مدیریت منابع انسانی بر آن تاثیرگذار باشند.تحقیقات پیشین،تأثیرات فعالیتهای مدیریت منابع انسانی را هم بر کل پدیدهی کارآفرینی سازمانی و هم بر ابعاد مختلف آن مانند نوآوری،ریسکپذیری و پیشگامی بررسی کردهاند.در نوشتار حاضر،تأثیرات سیستمهای مختلف مدیریت منابع انسانی از جمله سیستم پاداش،سیستم پرداخت و حقوق و دستمزد و سیستم ارزیابی عملکرد بر شکلگیری کارآفرینی سازمانی بررسی شده است.
کارآفرینی سازمانی،یک رویکرد استراتژیک است که بازتولید محصولات،فرایندها، خدمات،استراتژیها یا حتی کل سازمان را در بر میگیرد(کوین و مایلز،1999).بدینترتیب، کارآفرینی سازمانی از طریق ایجاد و بهرهگیری مداوم از منابع جدید دانش از مزیتهای رقابتی سازمان حمایت میکند.بنابراین،کارآفرینی سازمانی،میتواند تأثیر چشمگیری بر عملکرد سازمانی داشته باشد.با این حال،به دلیل چندبعدی بودن پدیدهی کارآفرینی سازمانی،در ابتدا لازم است مفهوم مورد نظر در نوشتار حاضر از کارآفرینی سازمانی مشخص گردد.
کارآفرینی سازمانی
تا اوایل دههی 1970،تحقیقات در زمینهی کارآفرینی بر اقدامات یا ویژگیهای افراد متمرکز بود.محققان،متعاقبا تشخیص دادند که خود سازمانها نیز مبادرت به فعالیتهای کارآفرینانه میکنند(میلروفریسن،1981؛جنینگز،1994؛برگلمن،1983؛پینکات،1985؛زهرا، 1986؛کورن وال و پرلمان،1990).این امر،باعث ایجاد ایدهی کارآفرینی سازمانی شد.
کارآفرینی سازمانی بر فعالیتهایی که سازمانها انجام میدهند1به جای چگونگی انجام آنها2 متمرکز است.کارآفرینی سازمانی مفهومی است که بر سازمان-و نه افراد-و بر فرهنگها و فرایندهای سازمانی متمرکز است(کورن وال و پرلمان،1990؛کوهن،1993؛جنینگز،1994).
کارآفرینی سازمانی،با کارآفرینی درونسازمانی متفاوت است.بحث کارآفرینی درونسازمانی، توسط پینکات(1985)وارد مباحث مهم و نوین کارآفرینی گردید.وی مشخص نمود که کارآفرینان درونسازمانی،افرادی هستند که توسط سازمانها استخدام شده و سعی در ایجاد و ارایهی محصولی جدید دارند.تقریبا در همان زمان،برگلمن(1983)توجه محققان را به مفهوم کارآفرینی سازمانی به طور عام جلب نمود.نایت(1986)،کارآفرین درونسازمانی را به عنوان عضوی از سازمان میداند که یک پروژهی نوآورانه را در محیط سازمان معرفی و مدیریت میکند به گونهای که قبلا یک کارآفرین مستقل بوده است.در این مفهوم،کارآفرینی درونسازمانی، فردکارآفرینی است که در داخل یک محیط سازمانی فعالیت میکند.
تا اوایل دههی 1970،تحقیقات در زمینهی کارآفرینی بر اقدامات یا ویژگیهای افراد متمرکز بود.محققان،متعاقبا تشخیص دادند که خود سازمانها نیز مبادرت به فعالیتهای کارآفرینانه میکنند(میلروفریسن،1981؛جنینگز،1994؛برگلمن،1983؛پینکات،1985؛زهرا، 1986؛کورن وال و پرلمان،1990).این امر،باعث ایجاد ایدهی کارآفرینی سازمانی شد.
کارآفرینی سازمانی،با کارآفرینی درونسازمانی متفاوت است.بحث کارآفرینی درونسازمانی، توسط پینکات(1985)وارد مباحث مهم و نوین کارآفرینی گردید.وی مشخص نمود که کارآفرینان درونسازمانی،افرادی هستند که توسط سازمانها استخدام شده و سعی در ایجاد و ارایهی محصولی جدید دارند.تقریبا در همان زمان،برگلمن(1983)توجه محققان را به مفهوم کارآفرینی سازمانی به طور عام جلب نمود.نایت(1986)،کارآفرین درونسازمانی را به عنوان عضوی از سازمان میداند که یک پروژهی نوآورانه را در محیط سازمان معرفی و مدیریت میکند به گونهای که قبلا یک کارآفرین مستقل بوده است.در این مفهوم،کارآفرینی درونسازمانی، فردکارآفرینی است که در داخل یک محیط سازمانی فعالیت میکند.
بررسی و سنجش رفتار کارآفرینانه بسیار دشوار است(آتری،2003؛براون و دیگران، 2001)،و معمولا به عنوان رفتاری آگاهانه که بر اساس رویدادی خاص جهتگیری شده است در نظر گرفته میشود.بر اساس نظرات مایر(2002)،رفتار کارآفرینانه در یک سازمان موجود، «مجموعهای از فعالیتها و اقدامات را در بر میگیرد که توسط افراد در سطوح مختلف انجام شده است و ترکیب تازهای از منابع را برای شناخت و پیگیری فرصتها به کار میگیرد»(مایر، 1:2002).نکتهی مهم این است که عواملی که ظهور کارآفرینی سازمانی را به عنوان رشتهای از تحقیق و عمل تحریک نمودهاند،به نقاط ضعف درکشده از متدهای سنتی مدیریت سازمان (1)- What (2)- How مربوط میشوند(مثلا مقرراتی شدن زیاد،سلسلهمراتب سخت،تمرکز کوتاهمدت،پیشفرضهای حداقلسازی هزینهها و حذف خوابیدگیها،مشاغل کاملا تعریفشده و...)این متدهای سنتی مدیریت میتوانند سازمانها را وارد مسیرهای بوروکراتیک نمایند و اغلب نیاز به تغییر و نوآوری را نادیده میگیرند.به نظر میرسد که این نوع از مدیریت در جهت تقویت خود1عمل میکند، زیرا کارکنان با تفکر کارآفرینانه را مأیوس نموده و مدیران اجرایی هم سازمانهایی که از طریق قوانین و مقررات خشک بوروکراتیک مدیریت میشوند،گریزانند(هایس و آبرناتی،1980، کانتر،1985؛کوراتکو و دیگران،1993).
کارآفرینی سازمانی،به عنوان احیا و بازسازی سازمانهای موجود تلقی میشود.کارآفرینی سازمانی،به عنوان ابزاری برای توسعه و بهبود کسب و کار،افزایش درآمد و سودآوری، پیشگامی در ایجاد و توسعهی محصولات،خدمات و فرایندهای جدید مورد استفاده قرار میگیرد (کوراتکو و دیگران،1990؛لامپکین و دس،1996؛مایلز و کوین،2002؛زهرا،1991؛زهرا و کوین،1995؛زهرا و دیگران،1999).
جای تعجب نیست که انتظارات از کارآفرینی سازمانی بسیار بالا است.هرچند که موفقیتهای چشمگیری از طریق کارآفرینی سازمانی به دست آمده است؛اما شکستها و ناکامیهایی را هم در پی داشته است(سایکز،1986).در واقع،کارآفرینی سازمانی،بهویژه از نظر عملکرد مالی کوتاهمدت برای سازمان پرمخاطره است(زهرا و کوین،1995).
یکی از ابهامات در قلمرو کارآفرینی سازمانی،مشکل تعریف آن است.نویسندگان، واژههای مختلفی را برای توصیف جنبههای مختلف کارآفرینی سازمانی مورد استفاده قرار دادهاند(زهرا،1991).حتی عناوین مختلفی را برای این اصطلاح به کار گرفتهاند مانند:کارآفرینی، کارآفرینی سازمانی،کارآفرینی درونسازمانی،جهتگیری کارآفرینانه،و علاوه بر این، در خصوص عملیاتی کردن واقعی این مفهوم و شاخصهای آن هم ناسازگاری وجود دارد(مایلز و کوین،2022).ریشهی مشکل تعریف کارآفرینی سازمانی را میتوان به فقدان یک تعریف پذیرفتهشده و جامع از سازهی زیربنایی آن؛یعنی،کارآفرینی نسبت داد.تأکید بر کارآفرینی سازمانی،فقط باعث افزایش پیچیدگی میشود(کریر،1996).کارآفرینی موضوع بسیار گستردهای (1)- Self-reinforcing است که مجموعهای از عناوین تحقیقاتی را در بر میگیرد(شین و ونکاتارامان،2000).مشکل تعریف کارآفرینی و تعیین محدودهی تحقیقات کارآفرینی هنوز هم حل نشده است(برایات و ژولین،2001؛اکباساران و دیگران،2001؛میس،2003؛لاک و ورین،2006).واژهی کارآفرینی،برای تعریف حیطهی گستردهای از فعالیتها به کار رفته است از جمله:ایجاد،تأسیس، اتخاذ و مدیریت یک کسب و کار مخاطرهآمیز.وجود دیدگاههای بسیار زیاد و مختلف دربارهی کارآفرینی،در مطالعهی گارتنر مشخص شد(گارتنر،1990).گارتنر با استفاده از تکنیک دلفی،از 382 نفر که شامل دانشگاهیان،مدیران کسب و کارهای مختلف و سیاستمداران میشد،در نظر داشت تا کارآفرینی را تعریف کند.از بین پاسخها،فقط 44 نفر از این پاسخگویان بیش از نود شاخص دربارهی کارآفرینی ارایه نمودند.شاخصهایی مانند ایجاد یک کسب و کار جدید، استفاده از فرصتها برای بهرهبرداری از یک فرصت درکشده،خرید یک کسب و کار موجود، تخریب وضعیت فعلی،اصلاح یک ایدهی خلاق و استفاده از آن در یک فرصت بازاری و...
تاکنون مشخص شده است که یک تعریف قابل پذیرش عمومی از کارآفرینی سازمانی را نمیتوان تحمیل کرد یا حتی فرض نمود.این امر،چالش بسیار بزرگی را بر سر راه محققان کارآفرینی قرار میدهد.معضل تعریف کارآفرینی سازمانی حل نخواهد شد؛مگر اینکه در ابتدا منبع و ریشهی موضوع تحقیق؛یعنی،کارآفرینی مورد بررسی قرار گیرد.
تحقیقات قبلی نشان میدهند که برای یک تعریف عینی از کارآفرینی سازمانی،تعاریف متعددی را میتوان با هم مرتبط نمود.بریا مثال،شومپیتر(1947)معتقد بود که یک مدیر فقط زمانی کارآفرینی است که با توجه به نیروهای بازار،نوآور باشد.تعریف آنسف(1979)که بیان میکرد کارآفرینی به صورت جایگزین کردن ترکیبات مطلق بازار تولید با ترکیبات جدیدتر که قابلیت سودآوری بیشتری دارند،در نظر گرفته میشود،دنبالهای از کار شومپیتر بود.
همبریک(1983)تعریف آنسف را به کار گرفت و کارآفرینی را با میزان توسعهی بازار سنجید.
جنینگز و لامپکین(1989)،کارآفرینی سازمانی را به عنوان میزان ایجاد محصولات یا بازارهای جدید تعریف کردند.یک سازمان،در صورتی کارآفرینی است که بیش از سطح میانگین به تولید محصولات جدید یا خلق بازارهای جدید مبادرت نماید.کرلند و همکارانش(1984)، کارآفرینی را با مدیریت و مالکیت کسب و کارهای کوچک برابر در نظر گرفتهاند(کرلند و دیگران،1984)؛در حالی که کارآفرینی درونسازمانی با سازمانهای بزرگ مرتبط دانسته شده است(پینکات،1984).همانطور که نیلسن،پیترز و هیسریچ(1985)بیان میدارند،کارآفرینی درونسازمانی،توسعهی درون یک سازمان بزرگ از نظر بازارهای داخلی و واحدهای نسبتا کوچک و مستقل میباشد که برای خلق،آزمون بازار و توسعه یا نوآوری در خدمات،فنآوریها یا شیوههای انجام کار در سازمان طراحی میشوند.این امر،از استراتژی مدیریت کارآفرینی سازمانهای بزرگ متفاوت است.این استراتژی سعی دارد واحدهای داخلی کارآفرین را ایجاد کند که هدفشان توسعهی جایگاه سودآوری در بازارهای بیرونی است(پیترز و هیسریچ،2002)؛ نیلسن،پیترز و هیسریچ(1985)بیان کردند که کارآفرینی درونسازمانی،عمل کارآفرینی در درون یک سازمان بزرگ است.
آنچه مشخص است،این است که با وجود انجام تحقیقات مختلف،فرایند کارآفرینی سازمانی و علل آن چندان روشن نیست(برگلمن،1983؛کوین و مایلز،1999؛همزبی و دیگران، 2002؛میس،2003؛زامپتاکیس و موستاکیس،2007).علاوه بر این،تفاوتهای موجود در واژهشناسی مورد استفاده برای توصیف این فعالیتهای کارآفرینانه،ابهامبرانگیز است.
مدیریت کارآفرینی سازمانی کارآفرینی سازمانی را میتوان به عنوان نتیجه جستوجوی موفقیتآمیز برای فرصتهای کارآفرینانه دانست که از گوناگونیها و تنوعات بازار یا دانش تکنولوژیک نشات میگیرند.با جستوجوی این گوناگونیها،سازمانهای کارآفرین قادر میشوند که مزیتها و سودهای کارآفرینانه را استخراج نمایند(شومپیتر،1934).سازمانهایی که جهتگیری کارآفرینانه دارند، قادرند به طور مستمر چنین فرصتهایی را شناسایی و از آن بهرهبرداری نمایند(لامپکین و دس، 1996).بدین منظور،سازمانها باید بتوانند و بخواهند که مخاطرات را بپذیرند،و نوآور و پیشگام باشند(میلر،1983).پاداش اینچنین جهتگیری،عملکرد بهتر و عالیتر است(آنتونکیک و هیسریچ،2001؛چندلر و دیگران،2000؛لوف و حشتمی،2002؛زهرا و کوین،1995).زیربنای یک جهتگیری کارآفرینانه در سازمان،تمایل به پیگیری ایجاد و کسب دانش جدید و ترکیب دانشها و توانمندیهای جدید با منابع موجود در شکل ترکیبات جدید است(کویین،1979؛ شومپیتر،1934).بنابراین،کارآفرینی سازمانی به توانایی یک سازمان برای یادگیری و ترک عادتها و اقدامات غلط وابسته است(فلوید و وودریج،1999؛مک گراث،2001).
مدیریت کارآفرینی سازمانی،به دلیل شرایط عدم اطمینان بیشتر و دانشمحورتر بودن،از مدیریت سنتی متمایز میشود(کانتر،1985).سازمانها،نیاز مستمری برای کسب دانش جدید و جذ آن دارند و تا حد زیادی از طریق روابط میانوظیفهای و فراسازمانی1محقق میگردد(کانتر، 1983).چالش بزرگتر برای مدیریت کارآفرینی سازمانی این است که در سازمانهای کارآفرین،افراد مجبور میشوند به طور سریع بین جریانها و گزینههای عملیاتی مختلف انتخابهای خود را انجام دهند،بهویژه زمانی که اطلاعات کافی برای تصمیمگیری در خصوص زمینههای کاملا عقلایی وجود نداشته باشد(بوزینتس و بارنی،1997).نتیجهی این پویایی، پیچیدگی و عدم اطمینان،آن است که کارآفرینی سازمانی،نیازمند همآهنگی از طریق تعدیل متقابل به جای کنترل و فرماندهی بوده و به وسیلهی تعهد و نه توافق و اجماع هدایت میشود(کانتر، 1985؛مک میلان،1978).پرورش کارآفرینی سازمانی،نیازمند یک رویکرد روشنفکرانهتر به مدیریت است؛از جمله:تمرکززدایی اختیارات،مشارکت در تصمیمگیری،همکاری،اجتناب از بوروکراسی و تشویق ریسکپذیری و خلاقیت(لاچ سنگر و بگبی،1987).بنابراین،عموما چنین فرض میشود که فعالیتهای مدیریت منابع انسانی،میتواند در تشویق کارآفرینی سازمانی تأثیر قابل توجهی داشته باشد.
جلوههای کارآفرینی سازمانی محققان،جلوههای متعددی را از کارآفرینی سازمانی توصیف کردهاند.برخی از این جلوهها،نمایانگر تغییرات جزئی در روش فعالیت یک سازمان هستند و برخی دیگر نشاندهندهی تغییرات ریشهای و عمده.نوآوری،تنها ایدهی زیربنایی مشترک در همهی اشکال کارآفرینی سازمانی است(کوین و مایلز،1999).با اینکه نوآوری یک شرط کافی در کارآفرینی تلقی (1)- Extra-organizational نمیشود؛اما کوین و مایلز(1999)مدعی هستند که بدون نوآوری،کارآفرینی سازمانی هم وجود نخواهد داشت.با پذیرفتن این مسأله که نوآوری یکی از ویژگیهای کارآفرینی سازمانی است، بین محققان در خصوص اینکه محصولات جدید باید در درون سازمان ایجاد شوند تا بتوان آنها را جلوهای از کارآفرینی سازمانی دانست،اختلاف نظر وجود دارد.برای مثال،راسل(1999) اظهار میکند که کارآفرین سازمانی به ایجاد نوآوری درون سازمان مربوط میشود.وی، کارآفرینی سازمانی را به عنوان بهبود توانمندیهای سازمان و بسط و گسترش فرصتهای سازمان از طریق نوآوریهایی که درون سازمان ایجاد شدهاند،تعریف میکند.جلوههای زیر، نشاندهندهی درجات مختلفی از کارآفرینی سازمانی هستند: 1.یک فرد یا یک گروه،یک ایدهی تولیدی جدید را درون یک سازمان معرفی کرده و از آن حمایت میکند؛بدین منظور که از آن یک منبع جدید درامد ایجاد شود(کاراتکو و دیگران، 1993).
2.یک سازمان،یک محصول جدید یا یک ترکیب بازاری جدید از خدمات را درون سازمان و اضافه بر وضعیت فعلی مورد بهرهبرداری قرار میدهد(شین و ونکاتارامان،2000).
3.یک سازمان،برای ارایهی یک محصول یا خدمت جدید،یک گواهی ابداع کسب میکند(سیث،1988).
4.سازمان،یک محصول یا یک فرصت بازاری را به سازمان یا فرد دیگری میفروشد(شین و ونکاتارامان،2000).
5.سازمان،محصولات و خدمات جدیدی را جایگزین محصولات و خدمات فعلی خود میکند(دراکر،1985).
6.سازمان،یک واحد کسب و کار استراتژیک را منحل کرده و به جای آن،یک واحد جدید یا یک واحد خریداریشده را مستقر میکند(سیث،1988).
7.سازمان،سازمانی دیگر یا محصول یا خدمت جدیدی را خریداری میکند؛بدین منظور که وارد یک صنعت جدید شود(همان).
8.سازمان،وارد یک بازار خارجی شده یا اینکه به طور اساسی فروش خارجی خود را افزایش میدهد(مک دوگال و اویات،1992؛سایمی و دیگران،1993؛برکین شاو،1997).
9.سازمان،سازمان جدید دیگری را ایجاد میکند؛بدین منظور که از یک بازار جدید بهرهبرداری نموده و یا یک محصول یا خدمت جدیدی را آغاز نماید(برگلمان،1985).
10.سازمان،از اطلاعات جدید،مواد جدید یا رسانهها(مانند اینترنت)برای ایجاد درآمد استفاده میکند(شین،2001).
11.سازمان،یک نوآوری شومپیتری را معرفی کرده که قواعد رقابت را در صنعت خود تغییر میدهد.بنابراین،جریانهای درآمدی جدیدی را ایجاد میکند(شومپیتر،1934؛گاث و گنیسبرگ؛1990).
جلوههی فوق از کارآفرینی سازمانی کاملا از هم متمایز نیستند و ممکن است همراه با هم درون یک سازمان واحد وجود داشته باشن(کوین و مایلز،1999).جلوههای دیگری از کارآفرینی سازمانی هم وجود دارند که بحث ایجاد درآمد را مدنظر ندارند؛مانند:تحقیق و توسعه،بهبود در سیستمها،روشها،فرایندها،یا حتی محصولات،به گونهای که هدف از این بهبودها ایجاد درآمد از منابع جدید نمیباشد.همچنین کارآفرینی در بخش دولتی که در آن نوآوریها به منظور بهبود کارآیی،پاسخگویی و خدمترسانی به مشتریان انجام میگیرند نیز در این دسته قرار میگیرد(موریس و جونز،1999).
عوامل سازمانی مؤثر بر کارآفرینی سازمانی در دههی 1990،محققان تلاشهای زیادی را برای انجام مطالعات تجربی انجام دادند تا پیشزمینههای فعالیتهای کارآفرینی سازمانی را بررسی نمایند(زهرا و کوین،1995؛زهرا، 1991).یافتههای تجمعی تحقیقات،نشان میدهد که عوامل درونسازمانی به طور خاص،نقش مهمی در تشویق کارآفرینی سازمانی ایفا میکنند(کوین و اسلوین،1991).هرچند،توافقی در خصوص اینکه چه عوامل درونسازمانی،کارآفرینی سازمانی را برمیانگیزاند وجود ندارد(کانتر،1985).محققان در صدد بودهاند تا برخی از متغیرهای کلیدی را که میتوانند پیگیری کارآفرینی سازمانی توسط سازمان را متأثر سازند،شناسایی نمایند.عواملی مانند سیستمهای پاداش و کنترل سازمان(سیث،1985)،فرهنگ(کانتر،1985؛هیستریچ و پیترز،1986)، ساختار سازمانی(کوین و اسلوین،1991؛نامان و اسلوین،1993)،و حمایت مدیریتی(استیونسون و جاریلو،1990؛کوراتکو و دیگران،1993).این عوامل،به طور مجزا و نیز به طور ترکیبی پیشزمینههای مهمی برای تلاشهای کارآفرینی سازمانی به شمار میروند؛زیرا،محیط داخلی سازمان را متأثر میسازند؛محیطی که تمایل به اقدامات کارآفرینانه و حمایت از آنها را در یک سازمان موجود،تعیین میکند.تحقیق برگلمن(1983)،به روشنی نشان میدهد که عوامل درونسازمانی،نوع فعالیتهای کارآفرینی سازمانی در یک سازمان را متأثر میسازند.
نکتهی مهم این است که هیچگونه توافق جهانی در مورد اینکه چه عواملی در ارتقای تلاشهای کارآفرینی سازمانی مهمتر هستند وجود ندارد.هرچند به نظر میرسد،نوشتههای اخیر در این خصوص،دربارهی حداقل پنج عامل همگرا هستند.عامل اول،استفادهی مناسب از پاداشهاست(اسکن لان،1981؛سودر،1981؛کانتر،1985؛سات،1985؛فرای،1987؛سایکس، 1992؛بارینگر و میلکوینچ،1998).عامل دوم،حمایت مدیریت است که بر تمایل مدیران برای تسهیل و ارتقای فعالیت کارآفرینانه در سازمان دلالت دارد(کوئین،1985؛هیسرینچ و پیترز، 1986؛مک میلان و همکاران،1986؛سایکس و بولک،1989؛سات،1989؛استیونسون و جاریلو،1990؛کوراتکو و همکاران،1993؛پیرس و همکاران،1997).عامل سوم،منابع(از جمله زمان)و در دسترس بودن آنها برای فعالیت کارآفرینانه است(سودر،1981؛کانتر،1985؛ سات،1986؛سایکس،1986؛هیسریچ و پیترز،1986؛کاتز و گرتنر،1988؛اسلوین و کوین، 1997).عامل چهارم،وجود یک ساختار سازمانی حمایتی است(سودر،1981؛سات،1985؛ هیسریچ و پیترز،1986؛سایکس،1986؛برگلمن و سایلز،1986؛گیت و گینزبرگ،1990؛کوین و اسلوین،1991؛زهرا،1991؛هورنس بای و همکاران،1993).عامل پنجم،ریسکپذیری است که به تمایل اعضای سازمان برای ریسکپذیری اشاره دارد و بر تحمل شکست دلالت دارد (مک میلان و همکاران،1986؛سات،1985 و 1989؛سایلز،1986؛برگلمن،1983؛بیرد،1988) نقش نظام مدیریت منابع انسانی در کارآفرینی سازمانی طی سه دههی گذشته،ادبیات محدودی-اما رو به رشدی شکل یافته است که به طور تجربی به بررسی رابطهی بین فعالیتهای مدیریت منابع انسانی و کارآفرینی سازمانی پرداختهاند.
همانطور که سازمانها به طور فزایندهای استراتژیهای مبتنی بر کارآفرینی و نوآوری را به کار میگیرند(مهیر و هپارد،2000).نیازمند شناسایی محرکهای کلیدی منابع انسانی در مورد این استراتژیها هستند(بکر،هاسلید و اوریچ،2001).کارآفرینی سازمانی،یک جنبهی مهم در عملکرد سازمان است که انتظار میرود تحت تأثیر سیستمهای مدیریت منابع انسانی قرار گیرد.در ادامه،نقش فعالیتهای مدیریت منابع انسانی و همچنین تأثیرات سیستمهای مدیریت منابع انسانی در نوآوری و کارآفرینی سازمانی شرح داده میشوند.
فعالیتهای مدیریت منابع انسانی و نوآوری یکی از جنبههای کارآفرینی سازمانی که از دیدگاه منابع انسانی بسیار مورد مطالعه قرار گرفته،نوآوری است.از میان همهی فعالیتهای مدیریت منابع انسانی،تأثیر پرداخت و جبران خدمات بر عملکرد نوآوری،بیشترین توجه را به خود جلب کرده است(بالکین و بانیستر،1993؛ بالکین و گامز-مجیا،1987؛بالکین و همکاران،2000).بالکین و همکارانش(2000)بیان داشتهاند که به منظور تشویق محافظهکاران برای انجام اقدامات مخاطرهآمیز و نوآورانه،سطوح پرداخت به این افراد بایستی بالاتر بوده و بخشی از کل پرداخت،باید بر مبنای سطوح ریسکپذیری باشد نه اینکه مبتنی بر ستادههای نوآوری مانند سود متکی باشد.با این حال،شواهد نشان میدهند که احتمال استفاده از پرداختهای انگیزشی در سازمانهای با فنآوری پیشرفته و در مراحل اولیهی چرخهی حیات آنها بیشتر است.زمانی که حجم فعالیت پایین بوده و ترک خدمت و جا به جاییها بالاست(بالکین و گامز-مجیا،1984).بنابراین،تحقیقات حاکی از این هستند که رابطهی اقتضایی بین فعالیتهای پرداختی که نوآوری را حمایت میکنند با استراتژی سازمانی،میزان پیچیدگی محیطی و مرحلهی چرخهی حیات سازمانی وجود دارد.
سیستمهای مدیریت منابع انسانی و کارآفرینی سازمانی مطالعات اندکی به بررسی تأثیر سیستمها یا مجموعهای از فعالیتهای منابع انسانی بر نوآوری پرداختهاند.سوتاریس(2002)در مطالعهی خود بیان داشت که هم توجه به سرمایهی اجتماعی و هم پاداشهای ارایهشده،به مشارکت،در نوآوری از اهمیت زیادی در نوآوری سازمانها برخوردارند.در نتیجه،این مطالعه نیاز به تقویت ریسکپذیری و فعالیتهای نوآورانه را از طریق پاداشهای بیرونی پیشنهاد میکند.مطالعهی از این جهت جالب توجه است که از میان همهی فعالیتهای منابع انسانی که مطالعه شد،جبران خدمات و پرداخت،بیشترین اهمیت را برای نوآوری داشت.لارسن(2002)و لارسن و فاس(2003)عنوان میکنند که فعالیتهای نوین مدیریت منابع انسانی(مانند کار تیمی،تفویض اختیار و پرداخت مرتبط با عملکرد)وقتی که به طور ترکیبی به کار میروند،تأثیر بیشتری بر نوآوری دارند و این رابطه بر حسب میزان دانشمحوری صنایع تغییر میکند.این امر،بدین خاطر مورد انتظار است که این اقدامات عدم تمرکز،همآهنگی بهتر و ترکیب بهتر دانش و مهارتها را ارتقا میدهند.بنابراین،این مطالعات به طور ضمنی،یک دیدگاه یادگیری سازمانی را مفروض میدارند.فعالیتهای تیمی،به طور مثبتی با نوآوری در صنایع با دانشمحوری متوسط مرتبط میشوند.پرداخت مرتبط با عملکرد،در صنایع با دانشمحوری بالا نقش مهمی دارند.در سطح سیستمی،ترکیبی از فعالیتهای مدیریت منابع انسانی با نوآوری در صنایع با دانشمحوری متوسط و بالا مرتبط شدند.لارسن و فاس(2003)در مطالعهی دیگری در سوئد دریافتند که انسجام وظیفهای و آموزش داخلی،نوآوری را پیشبینی و تبیین میکنند.بنابراین،این مطالعات،از یک دیدگاه رفتاری درباهی مدیریت منابع انسانی و نوآوری حمایت میکنند که در آن فعالیتهای منابع انسانی باعث هدایت رفتارهای مطلوب میشوند(دلری و دوتی،1996؛جکسون و همکاران،1989).
به طور خلاصه،تحقیقات تجربی در زمینهی تأثیر مدیریت منابع انسانی بر جنبهی نوآوری کارآفرینی سازمانی موضوعات متعددی را مطرح میکنند که نیازمند بررسی بیشتر است.مشخصا فراهم کردن انگیزهها و پاداشهایی برای ریسکپذیری،زمانی که نقش مشارکتهای آگاهانهی افراد در کارآفرینی سازمانی مورد توجه است،یک موضوع محوری میباشد.همانطور که جونز و همکارانش(1995)ذکر کردهاند:«کارکنان بایستی فرصتگراتر،خلاقتر،و موفقیتگراتر بوده و از سطح تحمل ابهام و تمایل به ریسکپذیری بالاتری برخوردار باشند»(جونز و دیگران،1995: 86).
پژوهشهای مدیریت منابع انسانی » شماره 1 (صفحه 189) ایدهی دیگری که توسط تحقیقات در زمینهی سیستمهای منابع انسانی و نوآوری مورد تأکید قرار گرفته است،این است که فعالیتهای مدیریت منابع انسانی،میتوانند محیطی را ایجاد کنند که حامی همکاری و مشارکت بوده و موجب شکلگیری و ارتقای توسعهی سرمایههای انسانی و اجتماعی شود و در نتیجه،یادگیری سازمانی را تشویق کند.با اینکه تئوری یادگیری سازمانی به طور صریح در این مطالعات مورد استناد قرار نگرفته است؛اما روشن است که فعالیتهای مدیریت منابع انسانی میتوانند باعث ارتقای زمینهی سازمانی برای یادگیری باشند.بنابراین، تحقیقات تجربی در زمینهی منابع انسانی و نوآوری،دو مسیر مهم را برای بررسیهای بیشتر پیشنهاد میکنند:ارتقای ریسکپذیری از طریق تبادل اقتصادی1و ایجاد یک محیط تعاملی اجتماعی که باعث خلق دانش و تسهیم آن گردد.
مطالعات در زمینهی سیستمهای مدیریت منابع انسانی،رویکردی را اتخاذ میکنند که به طور فزایندهای در بررسیهای مدیریت منابع انسانی و پیآمدهای سطح سازمان متداول شده است(هنمن و تنسکی،2002؛هوسیلد،1995).عموما چنین عنوان میشود زمانی که فعالیتهای مدیریت منابع انسانی از نظر درونی سازگار هستند،به تقویت یکدیگر میانجامند؛به طوری که مجموع آنها تأثیری همافزایانه بر رفتارهای مطلوب کارکنان خواهند داشت(دیلری و داتی، 1996).هرچند،فقط مطالعات اندکی تأثیر مجموعهای از فعالیتهای مدیریت منابع انسانی را بر سطح کلی کارآفرینی سازمانی بررسی کردهاند و در بیشتر موارد،بحث همافزایی به طور مستقیم بررسی نشده است.
هورنزبی و همکارانش(1999)پنج عامل موفقیت را شناسایی کردهاند که فعالیتهای منابع انسانی را به کارآفرینی سازمانی مرتبط میسازند.این عوامل عبارتند از:استفادهی مناسب از پاداشها،فراهم کردن حمایت مدیریت برای نوآوری،در دسترس بودن منابع برای نوآوری، یک ساختار سازمانی که موجب یادگیری و همکاری شود و ریسکپذیری فردی.موریس و جونز(1993)در مطالعهای در 112 شرکت از صنایع مختلف،پنج مجموعه از فعالیتهای مدیریت منابع انسانی را که با کارآفرینی سازمانی مرتبط میشوند،شناسایی نمودند:ارزیابی عملکرد، پرداخت،آموزش،استخدام و توسعهی مسیر شغلی و طراحی شغل.اول،ارزیابی عملکردها (1)- Economic exchange به سمت اهداف-به جای وسایل-جهتگیری میشوند،هم عملکرد فردی را میسنجند و هم عملکرد جمعی را.محتوای آنها شامل رفتارهای نوآورانه و ریسکپذیر میباشد.منعکسکنندهی تحمل شکست هستند و نسبت به مدیریت سنتی،چارچوبهای زمانی بلندمدتتری را در نظر میگیرند.دوم،در سازمانهای کارآفرین،پرداخت بر برابری بیرونی به جای برابری درونی تأکید دارد،پرداخت مبنا،پایینتر است و مقدار زیادی از پرداخت به ریسک تعلق دارد.سازمانهای کارآفرین،همچنین بین عملکرد کوتاهمدت و بلندمدت و عملکرد فردی و گروهی تعادل ایجاد میکنند.سوم،سازمانهای کارآفرین،زمان و تلاش زیادی را صرف یاددهی میکنند و آموزشهای گروهی را بیشتر مدنظر دارند.چهارم،سازمانهای کارآفرین،بر بازار کار بیرونی تأکید دارند و مسیرهای شغلی متنوعی را ارایه میکنند.نهایتا طراحی شغلها کمتر ساختاریافته و پیچیدهتر بوده و آزادی عمل و اختیارات بیشتری را ارایه میکنند.با این حال،تأثیرات همافزای این فعالیتها بر کارآفرینی سازمانی چندان مورد بررسی واقع نشدهاند.تومی1و هریس2(2000) مدرکی دال بر همبستگی بین وجود دستهای از فعالیتهای منابع انسانی(انتخاب،آموزش، مدیریت عملکرد،پاداشها،و فعالیتهای توسعهی مسیر شغلی)را گزارش میکنند که رفتارهای کارآفرینانه و کارآفرینی سازمانی را تشویق میکنند.متأسفانه،استنباط از این مطالعه به خاطر ماهیت همبستگی شواهد و استفاده از یک منبع واحد برای جمعآوری دادهها محدود میشود.
نهایتا هیتون(2004)،بین فعالیتهای مدیریت منابع انسانی آگاهانه و هوشمندانه و فعالیتهای سنتی تمایز قابل میشود.فعالیتهای آگاهانه و هوشمندانه مانند پرداختهای انگیزشی،طرحهای پیشنهاد کارکنان و برنامههای رسمی مشارکت کارکنان،فعالیتهایی هستند که تعهد کارکنان، همکاری،تسهیم دانش و رفتارهای داوطلبانه و فرانقشی3را تشویق میکنند.در مقابل،فعالیتهای منابع انسانی سنتی،بر تعریف و تعیین مشاغل،نیرویابی برای مشاغل از طریق یک فرایند منطبقسازی و پایش عملکرد تعیینشده متمرکز هستند.هیتون(2004)در مطالعهای از مؤسسات کوچک و متوسط در ایالات متحده شواهدی را ارایه میکند مبنی بر اینکه فعالیتهای آگاهانه و هوشمندانه باعث ارتقای کارآفرینی سازمانی میشود و این رابطه برای سازمانهایی که در صنایع با (1)- Extra-role (2)- Twomey (3)- Harris فنآوری پیشرفته فعالیت میکنند قویتر است.
یک رویه مشترک که که در این مطالعات که دربارهی فعالیتهای مدیریت منابع انسانی و کارآفرینی سازمانی انجام شدهاند،به منظور تشویق همکاری و اجتناب از محدودیتهای غیر ضروری بوروکراتیک،به سیستمهای منابع انسانی برای حمایت از فعالیتهای غیر رسمی کارکنان نیاز دارند.هرچند،با اینکه از نظر مفهومی،منطقی است که انتظار داشته باشیم فعالیتهای مدیریت منابع انسانی در تأثیرگذاری بر کارآفرینی سازمانی به روشی همافزا بر یکدیگر تأثیر خواهند داشت؛اما تاکنون شواهد و مدارک،بسیار اندک هستند.اگرچه برخی از فعالیتهای سازگار در این زمینه وجود دارند(مانند فراهم ساختن حمایت سازمانی،طراحی دقیق پرداختها و سیستمهای مدیریت عملکرد)؛اما زمانی که جزئیات این فعالیتها بررسی میشود،اقتضائات مهمی مانند تکنولوژی،استراتژی،محیط یا چرخهی عمر سازمان به ندرت مدنظر قرار میگیرند.
محدودیت دیگر در زمینهی تحقیق دربارهی رابطهی بین سیستمهای مدیریت منابع انسانی و کارآفرینی سازمانی،فقدان کلی تئوریهای مرتبط و مناسب میباشد.
سیستمهای پاداش و پرداخت سیستمهای تشویق و پاداش و پرداخت از زیرسیستمهای اصلی نظام مدیریت منابع انسانی در سازمانها به حساب میآیند.مدیریت سیستم پاداش و پرداخت برای ایجاد شر ایط کارآفرینانه، نیازمند توجه به چهار موضوع است:پاداشهای خوب،دیدگاه زمانی کوتاهمدت و بلندمدت، استفاده از پاداشهای متنوع،و توجه به اصل برابری(کمورن وال و پرلمان،1990).بالکین و همکارانش(2000)بیان داشتهاند که به منظور تشویق ریسکپذیری و نوآوری در سازمان،بخشی از کل پرداخت باید بر سطح نوآوری و ریسکپذیری مبتنی باشد و نه بر پیآمدها و دستآوردهای نوآوری مثل افزایش سود.بنابراین،برای تشویق ریسکپذیری،نوآوری و کارآفرینی،بایستی سطح پرداخت با این رفتارها مرتبط باشد.در سازمانهای کارآفرین،معیارهای تشویق و پاداش، به طور روشن و صریح اعلام میشوند و ریسکپذیری،نوآوری و رفتارهای پیشگامانه مورد حمایت و تشویق قرار میگیرند.
جنینگز و لامپکین(1989)دریافتند که سازمانهای کارآفرین تمایل چندانی ندارند که مدیران را در صورت شکست پروژههای پرمخاطره جریمه کنند.آنها این فرضیه را بر اساس کار پاسکال و آتوس(1981)ارایه نمودند.کسانی که معتقد بودند سازمانهای نوآور دارای مدیریتی هستند که ریسکپذیری را تشویق میکند و فرایندهایی را ایجاد میکند که ایدهها را تبدیل به عمل میکنند.
یک مسألهی مرکزی و مهم،نحوهی ایجاد تعادل در برابری درونی و برابری بیرونی در فعالیتهای کارآفرینانه است.در حالی که برابری بیرونی از جذب و نگهداری کارکنان حمایت میکند؛برابری درونی،همکاری و تبادل دانش را مورد توجه قرار میدهد.از یک طرف، پرداختها باید در ایجاد یک جوّی کارآفرینانه از طریق برانگیختن و تحریک مشارکتهای کارآفرینانه و پذیرش ریسک شغلی بیشتر و نیز جلوگیری از ترک خدمت کارکنان نقش خود را ایفا کند.(استیل و بیکر،1986).این امر نشان میدهد که در طراحی سیستم پرداخت،باید بر حفظ برابری بیرونی از طریق ایجاد یک ساختار پرداخت ویژهای ایجاد رفتارهای کارآفرینانه تأکید شود.
از طرف دیگر،مباحث در خصوص تاکید بر برابری درونی بین کارکنانی که در پروژههای کارآفرینانه فعالیت میکنند و سایر کارکنان سازمان شامل مشاهدههایی است که هیچگونه ریسک مالی برای کارآفرین درونسازمانی وجود ندارد و اینکه فعالیتهای پرداخت با بقیهی جریانات درآمدی کسب و کار جدید همراستا باشد(سایکس،1992).
چالش بسیار پیچیدهای در این زمینه وجود دارد؛زیرا،پرداختها،بازخوری را در زمینهی عملکرد موفقیتآمیز فراهم میآورند و در ایجاد تعهد و پشتکار پایدار که برای موفقیت کسب و کارهای جدید سازمان ضروری هستند،نقش مهمی ایفا میکند(مک میلان،1987).هرچند، سنجش موفقیت در کسب و کارهای جدید سازمان بسیار مشکل بوده و با عدم اطمینان زیادی مواجه است.علاوه بر این،یک سیستم پاداش،نباید پاداشها و انگیزههایی برای پیگیری یک پروژهی کارآفرینانه شکستخورده فراهم آورد(همان).
سایکس(1992)،استراتژیهای پرداخت را در سازمانهایی که مبادرت به فعالیتهای رسمی کارآفرینانه میکردند،مورد بررسی قرار دارند و بیان داشتند که هیچ الگوی روشن و مشخصی از طراحی سیستم پرداخت در پروژههای کارآفرینانهی موفق وجود ندارد.تحقیق وی،همچنین اقتضای مهمی را برای طراحی سیستمهای پرداخت در پروژههای کارآفرینانه پیشنهاد میکند: مرتبط بودن پروژههای کارآفرینانهی جدید به سازمان،از نظر منابع و توانمندیها.بنابراین،رابطه بین استراتژی پرداخت و ایجاد اثربخش کسبوکار جدید در سازمان،به وسیلهی مرتبط بودن کسبوکار جدید به کسبوکار فعلی تعدیل میگردد.
سیستمهای پاداش در بخشهای دولتی و خصوصی با هم متفاوتند.در بخش خصوصی معمولا انگیزههای مالی نقش مهمی ایفا میکنند.این انگیزههای مالی در بخش دولتی نقش کماهمیتتری دارند.مدیران بخش دولتی معمولا نسبت به مدیران بخش خصوصی از پاداش کمتری برخوردار میشوند و انگیزههای مالی شخص کمی برای دستیابی به اهدافشان دارند؛ حتی در مواردی که حقوق و مزایا مبتنی بر عملکرد است،میزان سود و منفعت احتمالی برای مدیر دولتی معمولا چندان چشمگیر نیست(سلولر،2000).با توجه به دشوار بودن سنجش اهداف در بخش دولتی،میتوان گفت که انگیزههای مالی در هرصورت در بخش دولتی نامناسب بوده یا در واقع این انگیزهها به طور سنتی،سازگاری با وضعیت موجود را پاداش میدهند.
وقتی کارکنان بدانند که مدیران به ایدههای نو پاداش میدهند،خواهند کوشید تا به ایدهسازی بپردازند.پرداخت پاداشهای محسوس و قابل درک،بهترین راه برای جلب اعتماد کارکنان به مدیران و ایدهسازی است.یک سیستم پاداش را میتوان بر مبنای انگیزانندههای یک سازمان،معیارهای پرداخت پاداش و فرایند توزیع پاداش تعریف نمود.سیستم پاداش،با مشخص نمودن نوع مبادلهی فرد و سازمان و به عبارتی با مشخص نمودن نوع مشارکت و تلاش مورد انتظار از افراد و انتظارات آنها در قبال عملکردشان و از طرف دیگر ارزشها و هنجارهای یک سازمان، رابطهی سازمان و اعضای خود را مشخص میسازد.به طور کلی،میتوان گفت که مدیران در سازمانهای نوآور،با چند موضوع اساسی در رابطه با سیستم پرداخت و پاداش سروکار دارند: الف)تعریف و ارزیابی آنچه باید مورد پاداش قرار گیرد،که شامل تعریف معیارهای موفقیت در یک سازمان است مانند نتایج مالی(سود،بازگشت سرمایه)و نتایج غیر مالی(استفادهی بهتر از ظرفیت تولید،پیشرفت فنی و کسب شهرت در بازار)ب)اجرا و مدیریت موفقیتآمیز سیستم پاداش و پرداخت،که شامل تنوع پاداشها و پرداختها میشود ج)نگرش کوتاهمدت و بلندمدت به پرداختها و پاداشها د)برقرار نمودن ارتباط مناسب برای اطلاع از سطح انتظارات افراد وحصول اطمینان از کارکرد واقعی سیستم پاداش و پرداخت هـ)توجه به عدالت در پرداختها و پاداشها(کورن وال و پرلمان،1990).
در مجموع،باید گفت که سیستم پاداش سازمانهای نوآور به لحاظ فلسفهی استفاده از پاداش،معیار و ترکیب آن با هم متفاوت میباشد.ویژگیهای سیستم پاداش سازمانهای نوآور در مقایسه با سازمانهای سنتی،در جدول(1)خلاصه شده است: جدول 1-مقایسهی سیستمهای پاداش در سازمانهای نوآور و سنتی منبع:کارنوال و پرلامان،1990.
سیستم ارزیابی عملکرد نظام ارزیابی عملکرد،زیرسیستم دیگری از نظام مدیریت منابع انسانی است که میتواند نقش مهمی در شکلگیری رفتارهای کارآفرینانه داشته باشد.ارزیابی عملکرد،فرایندی است در کل فرایند مدیریت عملکرد و بدینصورت تعریف شده است:ارزشیابی عملکرد کاری هرفرد، به منظور اتخاذ تصمیمات عینی پرسنلی(رابینز و دیگران،2000:413).اهداف ارزیابی عملکرد باید مبتنی بر رسالت و استراتژی سازمان باشد(وودز،2033).به طور کلی،ارزیابی عملکرد در سازمان، باید از ویژگیهایی برخوردار باشد تا خلاقیت و کارآفرینی در سازمان بهتر پرورش یابند.ارزیابی عملکرد در سازمانهای کارآفرین،معیارهای مختلف کوتاهمدت،بلندمدت،و میانمدت خاصی را برای خلاقیتها مدنظر قرار میدهد.ارزیابی جهشها در آینده متمرکز است و بین آزادی عمل و کنترل توازن ایجاد میکند(مقیمی،1383).
ماهیت ارزیابی عملکرد و مدیریت عملکرد در دولت،برای تحقق دستور العملهای جدید، در حال تغییر است.متسون(1998)توصیف میکند که چهگونه بسیاری از کشورها به این نتیجه میرسند که سیاستهای متمرکز خدمات دولتی،مانعی برای ارایهی مؤثر خدمات دولتی در شرایط مدرن رقابت جهانی هستند.وی اظهار میدارد که یک رویکرد جایگزین در مدیریت دولتی در حال شکلگیری است که بر اساس آن کیفیت عملکرد فردی و سازمانی،جایگزین کیفیت قابل قبول به عنوان اصل اساسی مدیریت میشود.بسیاری از دولتها-در حال حاضر- در حال تغییر تعادل سیستم مدیریت دولتی خود به سمت سیستمهای مدیریت دولتی عملکرد محور هستند.متسون(1998)هشت ویژگی یا شاخص سیستمها یا سازمانهای عملکرد محور را بیان میدارد:1)وضوح نقش 2)وضوح هدف 3)مدیران مسؤول و پاسخگو 4)پاداش برای عملکرد خوب 5)سیستمهای مدیریتی و بودجهریزی که عملکرد را حمایت میکند 6)مسوولیتپذیری و شفافیت 7)توانمندیهای مناسب کارکنان 8)فرهنگ و ارزشهایی که با عملکرد سازمانی همراستا هستند.فهرست ویژگیهای متسون میتواند یک نقطهی شروع مناسب برای بررسی تلاشهای مختلف کشورهای مختلف برای اصلاح عملکرد و فعالیتهای دولت برای افزایش بهرهوری آن و تحقق نیازهای شهروندان باشد.
به طور معمول واژهی سیستمهای کنترل مدیریت،یادآور استفاده از تکنیکهای مختلفی است که در سازمانهای سلسلهمراتبی،با هدف نظارت بر کارکنان و ارزیابی عملکرد آنان در ارتباط با اهداف تعیینشده از سوی مدیریت به کار گرفته میشوند.بر اساس این تعریف، سیستمهای کنترل سنتی به دنبال بهبود اثربخشی عملیاتی هستند؛ولی از آنجا که اثربخشی عملیاتی،امروزه دیگر به عنوان یک عامل ایجاد مزیت رقابتی از قدرت چندان بالایی برخوردار نمیباشد.سیستمهای کنترل مدیریت نیز باید به گونهای توسعه یابند تا با پرورش مشارکت و خلاقیت کارکنان،به آنان اجازهی بهره گرفتن از فرصتهای کسبوکار را بدهد.دسی و رایان(1987)،نشان دادند که ارزیابی حمایتی و آگاهیدهنده،میتواند باعث برانگیختن افراد از درون شود؛به نحوی که این امر منجر به خلاقیت گردد(دسی و رایان،1987:1024).
روش تحقیق نوشتار حاضر،بر اساس یک تحقیق توصیفی-پیمایشی تدوین گردیده است که در تعدادی از سازمانهای دولتی ایران به انجام رسیده است.با توجه به نقش محوری دولت در تدوین و اجرای برنامههای توسعه در کشور اسلامی ایران و ضرورت کارآمدی و پویایی سازمانهای دولتی در تحقق این رسالت خطیر،میتوان گفت که این سازمانها در راستای اجرای برنامههای توسعه،از نقشی استراتژیک برخوردار هستند.سازمانهای استراتژیک،سازمانهای کلانی هستند ه مستقیما در توسعهی اقتصادی و اجتماعی کشورها درگیر هستند(گیگاندا،1986).وضعیت استراتژیک سازمانها،به اهمیت وظایفی بستگیدارد که سازمانها برای تحقق اهداف برنامههای توسعهی ملی بر عهده دارند(فرازمند،1989).در این بین،سازمانهای خدماتی دولتی در کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه،نقشهای مهمی را ایفا میکنند(دراکر،1985).نقشی که دولتها در جوامع بر عهده دارند،نقشی مهم و غیر قابل انکار است.سازمانهای دولتی نیز،ابزار اصلی ایفای نقشهای دولت محسوب میشوند و عملکرد مطلوب این سازمانها،همواره مدنظر دولتها بوده است.در چند دههی اخیر،روندها رشد چشمگیر بخش خدمات را به وضوح نشان میدهند و در بسیاری از کشورها،نقش بخش خدمات از بخش صنعت فراتر رفته است؛به گونهای که درصد بیشتری ازتولید ناخالص داخلی آنها به بخش خدمات اختصاص یافته است.لذا،این بخش،سهم عمدهای را در متغیرهای کلان اقتصادی همچون اشتغال در اختیار دارد(استاک و همکاران،2004؛ مارکلند و همکاران،1998؛شاهین،2004).سازمانهای دولتی خدماتی ایران،با توجه به اهمیتی که در انجام وظایف عمومی و دولتی و ارایهی خدمات اساسی به شهروندان بر عهده دارند،از موقعیتی استراتژیک در تحقق اهداف توسعهی اقتصادی و اجتماعی کشور برخوردار هستند.
بنابراین،چنانچه کارآفرینی در چنین سازمانهایی توسعه یابد و این سازمانها بتوانند با حرکت به سمت کارآفرینی،کارآمدی و اثربخشی خود را بهبود بخشند،میتوان انتظار داشت که چرخ توسعهی اقتصادی و اجتماعی کشور،روانتر و راحتتر به حرکت خود ادامه دهد.