در این دفتر اهتمام بر آن است که حافظ را از زبان حافظ بشناسیم و واژههای مکتب وی را همچنانکه آمد از راه تطبیق این لغات در فضای خود دیوان بررسی و معنا نمائیم و کلامی از قول و برداشت خویش بر آن نیفرائیم چرا که در تمامی غزلیات خواجه کلامی نمیابی که لااقل چندین بار از جانب وی بروشنی و وضوح ترجمه و تشریح نگشته باشد بدین ترتیب حافظ خود مفسر حافظ است و دوستدارمحقق وی براستی بینیاز از اظهارنظهرهای شخصی و تأویل و توجیهات هفتصدساله میباشد!
خواندن سطور زیرین در بیان شاخص هنر شما را در کیفیت کشف معنای مختلف این لغت در دیوان خواجه قرار میدهد و مینمایاند که سبک مواجهه ما با شاخضهای لسانالغیب چگونه است و چسان در میدان تطبیق به صید معنای دیوان شمسالدین محمد میپردازیم و بدینسان حافظ را از زبان حافظ به تفسیر مینشینی.
عاشق و رند نظر بازم و میگویم فاش
تا بدانی که بچند هنر آراستهام
در بیت فوق با سه واژه عاشق – رند – ونظرباز روبرو هستیم که هر سه واژه مترادف با لغت هنر آمدهاست حال چنانچه در جستجوی لغت هنر و کاربرد معانی آن در سراسر ابیات دیوان برآئیم و تمام ابیاتی را که دارای این لغت میباشد با یکدیگر تطبیق کنیم از زبان خود لسانالغیب درخواهیم یافت که حضرتش این لغت را مترادف و مطابق با چه کلماتی آورده و نهایتاً این واژه شاخص کدام مفهوم عارفانه و دستآورد سالکانه اوست!
اشعاری را که ذیلاً میخوانیم همگی در داشتن لغت هنر مشترکاند:
1- عشق میورزم و امید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
2- روی خوست کمال هنر و دامن پاک
لاجرم هست پاکان دو عالم با اوست
3- روندگان طریقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است
4- حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است
5- حافظ ببر تو گوی فصاحت که مدعی
هیچاش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت
6- شرممان باد زپشمینه آلوده خویش
که بدین فضل و هنر نام کرامات بریم
7- بکوش خواجه و از عشق بینصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری
8- تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
رهرو گر صدها هنر دارد توکل بایدش
اینک با استخراج و اژههایئ که در ادبیات فوق از جانب خواجه همسان و هم معنای لغت هنر آمده براستی بینیاز از هر تأویل و توجیهی نسبت به این واژه شعر وی گشته و حقاً به تفسیر صحیح و معتبر حافظ از زبان حافظ دست یازیدهایم. تلقی حافظ را در پانصد غزل دیوانش از لغت هنر با هم بخوانیم.
« هنری » را که شمسالدین محمد خواجه حافظ شیراز به استناد اشعار بالا بدان معقتد است:
1- فن شریف است.
2- پاکدامنی و پاک همتی است.
3- مانع از بی ادبی است.
4- معیار ارزش هر ارزش دیگر برای روندگان طریقت است که خواجه خود از زمره آنهاست.
5- چیزی نیست که مدعیان بتوانند باعث اختفاء و استتار آن شوند( آشکارا و خود بروز است).
6- فصاحت و بلاغت است و ضد بیخبری است.
7- فضل و علم و دانش است که با دانش آن، دمزدن از کشف کرامات شرمآور میباشد.
8- منافی ومغیر عشق نیست و در اکتساب و تحصیلش میباید کوشش نمود.
9- از تقوا و دانش و صدها فضیلت دیگر برتر و مساوی با ملکه توکل است.