دانلود تحقیق حکیم ابولقاسم فردوسی

Word 83 KB 19555 21
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • حکیم ابولقاسم فردوسی ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ایرانی در سال 329 هجری قمری در روستایی در نزدیکی شهر طوس به دنیا آمد .

    طول عمر فردوسی را نزدیک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاریخ درگذشت وی می گذرد.


    فردوسی اوایل حیات را به کسب مقدمات علوم و ادب گذرانید و از همان جوانی شور شاعری در سر داشت .

    و از همان زمان برای احیای مفاخر پهلوانان و پادشاهان بزرگ ایرانی بسیار کوشید و همین طبع و ذوق شاعری و شور و دلبستگی او بر زنده کردن مفاخر ملی، باعث بوجود آمدن شاهکاری برزگ به نام «شاهنامه» شد .
    شاهنامه فردوسی که نزدیک به پنجاه هزار بیت دارد ، مجموعه ای از داستانهای ملی و تاریخ باستانی پادشاهان قدیم ایران و پهلوانان بزرگ سرزمین ماست که کارهای پهلوانی آنها را همراه با فتح و ظفر و مردانگی و شجاعت و دینداری توصیف می کند .
    فردوسی پس از آنکه تمام وقت و همت خود را در مدت سی و پنج سال صرف ساختن چنین اثر گرانبهایی کرد ،در پایان کار آن را به سلطان محمود غزنوی که تازه به سلطنت رسیده بود ، عرضه داشت ، تا شاید از سلطان محمود صله و پاداشی دریافت نماید و باعث ولایت خود شود.سلطان محمود هم نخست وعده داد که شصت هزار دینار به عنوان پاداش و جایزه به فردوسی بپردازد.

    ولی اندکی بعد از پیمان خود برگشت و تنها شصت هزار درم یعنی یک دهم مبلغی را که وعده داده بود برای وی فرستاد.
    و فردوسی از این پیمان شکنی سلطان محمود رنجیده خاطر شد و از غزنین که پایتخت غزنویان بود بیرون آمد و مدتی را در سفر بسر برد و سپس به زادگاه خود بازگشت.
    علت این پیمان شکنی آن بود که فردوسی مردی موحد و پایبند مذهب تشیع بود و در شاهنامه در ستایش یزدان سخنان نغز و دلکشی سروده بود ، ولی سلطان محمود پیرو مذهب تسنن بود و بعلاوه تمام شاهنامه در مفاخر ایرانیان و مذمت ترکان آن روزگار که نیاکان سلطان محمود بودند سروده شده بود.همین امر باعث شد که وی به پیمان خود وفادار نماند اما چندی بعد سلطان محمود از کرده خود پشیمان شد و فرمان داد که همان شصت هزار دینار را به طوس ببزند و به فردوسی تقدیم کنند ولی هدیه سلطان روزی به طوس رسید که فردوسی با سر بلندی و افتخار حیات فانی را بدرود گفته بود و در گذشته بود و جالب این است که دختر والا همت فردوسی از پذیرفتن هدیه چادشاه خودداری نمود و آن را پس فرستاد و افتخار دیگری بر افتخارات پدر بزرگوارش افزود.معروف ترین داستانهای شاهنامه : داستان رستم و سهراب ، رستم و اسفندیار ، سیاوش و سودابه زال و رودابه است.




    هویت ایرانی در شاهنامه

    هویت ایرانی ریشه در اسطوره‌هایی دارد که از هزاران سال پیش نیاکان ما آن‌ها را خلق کردند و استمرار بخشیدند و داستان‌های حماسی درباره شاهان و پهلوانان آرمانی ایرانیان چون کیخسرو و گرشاسپ و آرش و رستم، در تاریخ ایران پشتوانه‌های فکری و معنوی نیرومندی بود که همبستگی ملّی را سخت تقویت می‌کرد.

    از سپیده‌دم تاریخ تاکنون به‌رغم آن‌که ایران بارها در معرض هجوم دشمنان خود بوده، و گاه شکست‌های وحشتناکی متحمّل شده و سرتاسر کشور به‌دست بیگانگان افتاده، ولی ایرانیان هیچ‌گاه هویت خود را فراموش نکردند و در سخت‌ترین روزگاران که گمان می‌رفت همه‌چیز نابود شده، حلقه‌های مرئی و نامرئی هویت ملّی چنان آنان را با یک‌دیگر پیوند می‌داد که می‌توانستند ققنوس‌وار ازمیان تلی از خاکستر دگربار سر برآورند.
    شاهنامه منبعی بسیار غنی از میراث مشترک ایرانیان است که در آن می‌توان استمرار هویت ایرانی را از دنیای اسطوره‌ها و حماسه‌ها تا واپسین فرمان‌روایان ساسانی آشکارا دید.

    فردوسی بی‌گمان در احیای زبان فارسی که از ارکان هویت ملّی است، نقش بی‌چون‌وچرایی داشته‌است و محتوای شاهنامه دارای ویژگی‌هایی است که سبب شده‌است تا هویت ملّی تا امروز استمرار یابد.

    برخی از این ویژگی‌ها عبارت‌اند از:
    1.یک‌پارچگی سیاسی: در سراسر شاهنامه هیچ دوره‌ای نیست که ایران بدون فرمان‌روا باشد حتّی فرمان‌روای بیگانه‌ای چون اسکندر را از تاریخ حذف نکرده، بلکه هویت ایرانی بدو داده‌اند.
    2.

    یک‌پارچگی جغرافیایی: از آغاز شاهنامه تا دوران فریدون، فرمان‌روایان ایرانی بر کلّ جهان فرمان می‌رانند و از ایرج به بعد بر ایران‌شهر که تا پایان شاهنامه کانون رویدادهاست، هرچند در دوره‌های مختلف مرزهای ایران‌شهر تغییر می‌کند.

    مثلاً زمانی ارمنستان بخشی از قلمرو ایران است و زمانی دیگر نیست.
    3.

    یک‌پارچگی روایات: در شاهنامه برخلاف دیگر منابع فارسی و عربی درباره تاریخ ایران روایات یک‌دست است.

    بدین‌معنی که خواننده هیچ‌گاه با روایات گوناگونی از یک رویداد واحد روبه‌رو نمی‌شود.
    3.

    بدین‌معنی که خواننده هیچ‌گاه با روایات گوناگونی از یک رویداد واحد روبه‌رو نمی‌شود.

    این ویژگی‌ها به خود شاهنامه مربوط نمی‌شود، بلکه هرسه در کتابی به پهلوی به نام خودای نامگ (xwadāy-nāmag) ، تاریخ رسمی دوره‌ ساسانی که در زمان خسرو انوشیروان مدوّن شده، جمع بوده‌است .

    این کتاب از قرن دوم هجری به بعد به عربی و فارسی ترجمه شد و منظومه‌های گران‌قدری براساس تحریرهای منثور فارسی شکل گرفت و فردوسی کاخ بلند نظم خود را بر پایه یکی از تحریرهای فارسی خدای‌نامه، یعنی شاه‌نامه ابومنصوری تألیف یافته به سال 345 هجری پی افکند.

    بنابراین هنرِ اصلی فردوسی در انتخاب مهم‌ترین منبع در زمینه تاریخ و حماسه ملّی است که حاکی از نبوغ اوست در درک شرایط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ایران در آن روزگاران.

    در عصر تاریخی شاهنامه، ایده ایرانی یک‌پارچه به‌لحاظ سیاسی و دینی در سه مقطع آشکارا قابل تشخیص است و در سرتاسر دوره ساسانی به‌عنوان جریانی مستمر حضور دارد: مقطع نخست، زمانِ دارای دارایان، آخرین پادشاه کیانی در تاریخ ملّی است که داریوش سوم، آخرین پاده هخامنشی را فرایاد می‌آورد و برخی رویدادهای مربوط به پادشاهی اوست که در دوران این پادشاه کیانی بازتاب یافته‌است.

    دوران این پادشاه در خدای‌نامه محلّ تلاقی دو ایده کلیدی در اندیشه ایرانیان باستان است: یکی ایده ایرانی یک‌پارچه به‌لحاظ سیاسی با مرکزیت ایران‌شهر و دیگری ایده دینی واحد در سراسر قلمرو پادشاهی.

    تدوین‌کنندگان خدای‌نامه ایرانی یک‌پارچه به‌لحاظ سیاسی و دینی در عصر هخامنشی را در دوره دارای دارایان تجسّم بخشیدند.

    به گـزارش دینـکرد و ارداویراف‌نامه ، دارای دارایان 2 نسخه از همه نسک‌های اوستا را در اختیار داشت که یکی در خزانه شاهی نگهداری می‌شد و دیگری در دز نِبِشت، ولی اسکندر مقدونی آن‌ها را برآورد و سوخت.

    بنابراین اسکندر هم یک‌پارچگی سیاسی ایران‌شهر را درزمان دارای دارایان نابود کرد و هم یک‌پارچگی دینی را.

    هم‌چنان‌که از زمان اسکندر، قلمرو ایران‌شهر مرکزیت خود را ازدست داد و به ایالت‌هایی با شاهان مختلف تقسیم شد، اوستا نیز که نماد یک‌پارچگی دینی آن دوران بود، پراکنده گشت و ازهمین‌رو فرمان‌روایان سراسر دوران اسکندر تا اردشیر یکم ساسانی را «ملوک‌الطّوایف» خوانده‌اند.

    مقطع دوم، پادشاهی اردشیر بابکان است که از یک سو به گزارش تاریخ طبری ، مدعی بود به کین‌خواهی پسرعم خود دارای دارایان برخاست و بنابر گزارش کارنامه اردشیر بابکان ، سراسر ایران‌شهر را در نظام پادشاهی واحدی متمرکز ساخت و از دیگر سو به هیربدان عصر خود، تنسر یا توسر دستور داد تا متون پراکنده اوستای عهد اشکانی را گِرد آورد و سامان بخشد.

    متون پهلوی، شکل‌گیری دوباره یک‌پارچگی سیاسی و دینی در زمان ساسانیان را با عباراتی چون: abāzārāyīh ī Ērānšahr و Abāz ō ewxwadāyīh بیان کرده‌اند.

    ولی دراین‌باره مسئله بحث‌انگیز این است که در شاهنامه و خدای‌نامه، گذشته از خاطره مبهمی از داریوش سوم هخامنشی که در دارای‌دارایان کیانی باقی مانده، سخنی از پادشاهان ماد و هخامنشی نیست و مسئله‌ای که ذهن پژوهش‌گران تاریخ ملّی را مشغول داشته این است که آیا ساسانیان از پادشاهان هخامنشی اطّلاعی نداشته‌اند؟

    در حالی که آنان از همان ایالتی برخاستند که سالیان سال موطن و تخت‌گاه هخامنشیان بوده‌است.

    نخست این فرضیه پیش کشیده شد که علّت خالی بودن تاریخ ملّی از ذکر پادشاهان ماد و پارس این است که داستان‌های مربوط به نواحی جنوب و مغرب ایران در دوره اشکانیان به‌تدریج جای خود را به داستان‌ها و روایاتی سپرد که هسته اصلی آن از قوم اوستایی یا کیانی برخاسته بودند.

    تأثیر و نفوذ محافل دینی زردشتی در تدوین خدای‌نامه سبب شد تا ساسانیان از هخامنشیان بی‌اطّلاع بمانند .

    بی‌گمان تأثیر محافل زردشتی را در حذف تاریخ هخامنشی از تاریخ ملّی نمی‌توان نادیده گرفت ولی برخی ایران‌شناسان شواهدی عرضه کرده‌اند که نشان می‌دهد برخلاف آن‌چه در تاریخ رسمی دوره ساسانی گزارش شده، ساسانیان از هخامنشیان بی‌اطّلاع نبوده‌اند ، برخی از این شواهد عبارت‌اند از: 1.

    در مجموعه مانوی کلن، قطعه‌ای هست که در آن مانی اردشیر یکم را « دارا اردشیر» نامیده‌است و این نامِ ترکیبی گواه کوشش آگاهانه ساسانیان است که خود را با دودمان شاهی هخامنشی پیوند دهند.

    2.

    ساسانیان سنگ‌نبشته‌ها و پیکره‌نگاری‌های خود را نزیکِ سنگ‌نبشته‌های هخامنشیان در فارس برپا کردند و با همان عناوینی خود را معرّفی کرده‌اند که پادشاهان هخامنشی .

    3.

    سکوت تاریخ ملّی درباره هخامنشیان مدرک قانع‌کننده‌ای برای این نظر نمی‌تواند باشد که پادشاهان اوّلیه ساسانی از هخامنشیان بی‌اطّلاع بوده‌اند.

    هم‌چنان‌که از سکوت خدای‌نامه و شاهنامه درباره کرتیر موبدان موبد پرآوازه ساسانی یا کشمکش‌های نرسه با بهرام سکانشاه نمی‌توان نتیجه گرفت که ساسانیان از کرتیر یا این کشمکش‌ها اطّلاعی نداشته‌اند .

    4.

    یهودیان، ارمنیان و مسیحیان نسطوری که در ایران دوره ساسانی می‌زیسته و گاه روابط نیکویی با دربار داشته‌اند، بعید است که اطّلاعات موجود در کتاب مقدّس درباره هخامنشیان به‌ویژه کورش را به ساسانیان انتقال نداده‌باشند .

    سرانجام مقطع سوم زمان خسرو انوشیروان در قرن ششم میلادی است که این معمار واقعی شاهنشاهی ساسانی از یک سو پس‌از کشته شدن پدربزرگش پیروز در جنگ با هپتالیان و تاخت‌وتاز اقوام وحشی در مرزهای شمالی یک‌پارچگی سیاسی غرور ملّی از دست رفته ایرانیان را بازسازی کرد و از دیگر سو به دنبال تشتّّت دینی در زمان پدرش قباد یکم که پیامد ظهور مزدک و رواج آموزه‌های او بود، دستور داد تا روایات پراکنده دینی و ملّی در قالب خدای‌نامه مدوّن گردد.

    گذشته از این به روایتی، در همین زمان مجمعی از موبدان زردشتی به ریاست وه‌شاپور موبدان موبد خسرو انوشیروان، 21 نسک اوستا را تعیین کرد و به اتّفاق نظر بر رأی خود مهر نهاد .

    خدای‌نامه تاریخی بود مشتمل بر زنجیره‌ای پیوسته از دودمان‌ها و شاهانی که از قدیم‌ترین ایام تا زمان تدوین آن یکی پس از دیگری بر ملّت و کشوری واحد فرمان می‌راندند این امر به‌علاوه شرح دلاوری‌ها و پهلوانی‌های پهلوانان در هر دوره می‌توانست غرور ملّی ایرانیان را در جنگ با دشمنان شمالی بیدار و تقویت کند.

    شرح پُرآب‌وتاب جنگ‌های مداوم ایران و توران در دوره کیانی و تطبیق تورانی و ترک، ابزار مناسبی بود برای ترویج روحیه فداکاری و جان‌فشانی در دفاع از مرز و بوم ایران‌شهر دربرابر دشمنان شمالی.

    پس‌از فتح ایران به‌دست اعراب مسلمان، یک‌پارچگی سیاسی و دینی از ایران رخت بربست.

    ولی ایده ایرانی یک‌پارچه با ترجمه خدای‌نامه به زبان عربی و فارسی دری باقی ماند و در قرن چهارم هجری با سرایش شاهنامه شکل نهایی یافت.

    به‌تازگی تابوتی در استانبول کشف شده که به یک ایرانی مسیحی به نام خرداد پسر هرمَزدآفرید که در قرن نهم میلادی به بیزانس سفر کرده‌بود، تعلّق دارد.

    در کتیبه‌ای که به پهلوی برروی این تابوت نوشته شده، خرداد موطن خود را که در آن زمان بخش شرقی سرزمین خلافت اسلامی بوده، و آن را دارالسلام می‌گفتندجالب کتیبه این است که در زمانی که ایران‌شهر وجود خارجی نداشته یک ایرانی مسیحی موطن خود را هم‌چنان ایران‌شهر دانسته‌است.

    فردوسی جامه فاخری بر تحریر ویژه‌ای از خدای‌نامه پوشاند و در زمانه‌ای که هویت ایرانی جدّاً در معرض تهدید بود و بیم آن می‌رفت که فرهنگ ایرانی نیز مانند فرهنگ‌های ملل دیگر در فرهنگ قوم غالب حل شود با نمایش گذشته شکوهمند ایران، احساس ایرانی بودن را در دل‌ها نشاند.

    گفتیم که فردوسی تحریر ویژه‌ای از خدای‌نامه را مبنای کار خود قرار داد.

    این تحریر ویژه چه بوده‌است که چنین تأثیر شگرفی را برجای نهاده‌است؟

    این تحریر نه تماماً ساخته و پرداخته دستگاه شاهی و دبیران دربار بوده‌است و نه ساخته و پرداخته دستگاه دینی ساسانی.

    به احتمال زیاد طبقه متوسّط اجتماعی و عمدتاً طبقه دهقان در شکل‌گیری و استمرار این تحریر که بی‌گمان اساس آن همان خدای‌نامه رسمی بوده، نقش اساسی داشته و ازقضا شاهنامه را نیز دهقان فرزانه‌ای سروده‌است.

    ویژگی اصلی این تحریر این است که در بخش مفصّلی از آن که بر آن بخش پهلوانی نام نهاده‌اند، به‌جای شاهان بیش‌تر با پهلوانان هم‌دلی شده و دربرابر، پادشاهی چون گشتاسپ که در تحریر رسمی خدای‌نامه سخت محبوب است، جاه‌طلب و نیرنگ‌باز معرّفی شده‌است.

    پس‌از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی، هویت دینی ایرانی رنگ باخت، ولی ملیت‌گرایی موجود در خدای‌نامه در شاهنامه تبلور و تکامل یافت.

    با این‌که در دوره ظهور شاهنامه برخلاف دوران شکل‌گیری کهن الگوی آن، خدای‌نامه، یک‌پارچگی سیاسی بر ایران حاکم نبود، ولی تا اندازه‌ای می‌توان این دو دوران را با یک‌دیگر سنجید.

    در قرن چهارم هجری دشمنان شمالی همان ترکانی بودند که این بار جذب فرهنگ ایرانی شده و خود حکومت را به‌دست گرفته‌بودند.

    به‌جای امپراتوری روم، اعراب مسلمانی بودند که هویت خود را در تحقیر ملّت‌های دیگر به‌ویژه ایرانیان مسلمان می‌جستند و از دین جدید چون ابزاری برای فزون‌خواهی و باج‌خواهی هرچه بیش‌تر نیک بهره می‌بردند و از همین رو در شاهنامه تازیان در هیئت اژی‌دهاکه آزمند دشمن قدیمی ایرانیان تجسّم یافته‌است.

    پس‌از فردوسی هویت ایرانی نه در بستر حکومتی یک‌پارچه به‌لحاظ سیاسی و دینی، بلکه در بستری فرهنگی، ادبی و هنری استمرار یافت.

    ایرانیان، شاهنامه را چون شناسنامه ملّی خود حفظ کردند و منتظر فرصتی بودند تا یک‌پارچگی سیاسی و جغرافیایی روزگار کهن را زنده کنند که کردند.

    پس‌از خلق شاهنامه تا 500 سال بعد که صفویان یک‌پارچگی سیاسی را به ایران بازگرداندند، به‌رغم وجود حکومت‌های محلّی، ایده ایران‌شهر هم‌چنان به حیات خود ادامه داد.

    گواه این معنی در مدیحه‌های شاعرانی چون خاقانی و نظامی، سنایی، خواجوی کرمانی و عبید زاکانی نهفته‌است که پادشاهان ممدوح خود را ولو آن‌که بر شهر کوچکی چون مراغه حکم می‌راندند، «شاه ایران» یا «خسرو ایران» خطاب می‌کردند.

    هویت ایرانی در شاهنامه در تحقیر ملّت‌های دیگر نیست که رنگ و جلا می‌یابد، که خود بر بنیادهای فکری، معنوی و اخلاقی نیرومندی استوار است و از همین رو ملّی‌گرایی ایرانیان در طول تاریخ، هیچ‌گاه به نژادپرستی منفوری چون نازیسم و فاشیسم در قرن بیستم مبدّل نشد.

    در قرن بیست‌ویکم ایرانیان می‌توانند با تعمیق این بنیادها، به‌ویژه بنیادهای اخلاقی که در سرتاسر شاهنامه موج می‌زند، در دنیایی که به‌سبب پیشرفت‌های برق‌آسای بشر در فنّاوری ارتباطات، بیم آن می‌رود که بسیاری از فرهنگ‌های بومی فراموش شوند، هویت ایرانی خود را حفظ کنند و آن را استمرار بخشند.

    سخن آخر این‌که اگر دیوان حافظ ناخودآگاه جمعی ایرانیان را بازمی‌تاباند، شاهنامه خودآگاه جمعی ایرانیان است شاهنامه : گذر از اسطوره تا حماسه در این نکته که حماسه‌ی ملی ایران بنیانی اساطیری دارد، اکثر دانشمندان اتفاق نظر دارند، اما باید چگونگی و کیفیت گذار از اسطوره به حماسه را در شاهنامه، تا آنجا که مقدور است، بررسی و تحلیل کرد.

    اساطیر هر ملتی پیرامون آفرینش، ایزدان، انسان و طبیعت، و ارتباط میان انسان و هستی، و نگهدارنده‌ی کهن نمونه های آن ملت است.

    از این رو، اسطوره های شاهنامه به نوعی روایتگر ساختارهای اجتماعی، آیین ها و نمونه های اخلاقی و رفتاری ایرانیان باستان به شمار می روند.

    از سوی دیگر، حماسه به روایاتی طولانی گفته می شود که عمدتا منظوم اند و «به زبانی پهلوانانه سروده شده، از دلاوری های پهلوانان و شاهان بلند آوازه و قهرمانان قوم در زمانی بسیار کهن (ولی نه آغازین بدان گونه که در اساطیر وجود دارد)، یا در عصر تاریخی و از فتوحات جهان گشایانه‌ی آنان یاد می کنند.» در حماسه نیز می توان با رفتارهای اجتماعی و ساختار قومی آشنایی پیدا کرد، اما در اساطیر بیشتر با برداشت های جهان شناختی روبه رو هستیم.

    اسطوره و حماسه گاه چنان در هم ادغام شده اند که نمی توان آنها را کاملا از هم جدا کرد.

    مثلا کیومرثِ شاهنامه را نمی توان کاملا از گیومرتن اساطیری جدا پنداشت.

    چون این دو مکمل یکدیگرند.

    کیومرث شد بر جهان کدخدای نخستین به کوه اندرون ساخت جای کیومرث در اوستا gayo.maretan و در پهلوی gayomard به معنای «زندگی میرنده» نام نخستین انسان است.

    در بندهش آمده که گیومرث پهنایش با درازایش برابر است، او را بیشتر به نطفه‌ی نخستین شبیه می سازد تا انسان واقعی و میان او و آسمان که آن هم درازا و پهنایش برابر است، نوعی شباهت و ارتباط دیده می شود.

    (بهار، 1375: 49) این نطفه همان تخمه‌ی کیومرث است که از آن گیاه ریواس رویید که به نخستین جفت انسان، یعنی مشی و مشیانه مبدل شد (یارشاطر، 1368: 526) معمولا در اساطیر همه‌ی اقوام، خدایان اساطیری به نیاکان و فرمانروایان برتر تبدیل می شوند یا برعکس، «خدایان اساطیری گذشته خدایی را فرو نهاده، از عالم اساطیر به جهان حماسه فرود آمده اند و در عداد فرمانروایان و پهلوانان بزرگ و آغازین قوم خویش قرار گرفته اند.» (همان: 95) بررسی و تحلیل داستان های شاهنامه در ایام باستانی بدین شکل نبوده و در طول روزگاران متمادی تحول یافته و دگرگون شده است.

    «مطالب اوستایی، چه آنها که در اوستای موجود دیده می شوند و چه آنها که از دست رفته و تنها ذکری از آنها در دینکرد بازمانده، فقط از شاهان پیشدادی و کیانی سخن می گویند، آن هم تا عصر گشتاسب.

    از داستان ها و قهرمانی های خاندان سام، زال و رستم در اوستا نشانی نیست و چنان نشانی نیست که به حذف شباهت داشته باشد، و معلوم است هنوز این داستان ها در عصر اوستایی شکل نگرفته بوده است، زیرا وجود همین داستان هاست که شاهنامه را به اثری عظیم تبدیل کرده است.» (بهار، 1385، 103) اگر داستان خاندان زال و رستم در دوره‌ی اوستایی وجود داشت، در متون اوستا اشاره هایی به آن می شد.

    برعکس، همه جا در اوستا سخن از گرشاسب، قهرمان و دلاور دینی، است.

    در حالی که تنها نام خاندان گرشاسب و لقب او، سام نریمان، به صورت نام پدر و پسر به شاهنامه رسیده است.

    نام سام در شاهنامه و گرشاسب نامهی اسدی طوسی، ربطی به روایات اوستایی و پهلوی مربوط به گرشاسب ندارد.

    در اوستا از بهمن، نوه‌ی گشتاسب، و تداوم خاندان او تا اسکندر نیز سخنی به میان آورده نمی شود.

    از این رو، می توان نتیجه گرفت که در گذار از اسطوره به حماسه تحولی عظیم و بنیادی رخ داده است.

    حماسه‌ی ملی ایران، هرچند ریشه در اساطیر کهن زرتشتی دارد، اما بیشتر مبتنی بر حفظ روایان شفاهی اساطیری حماسی بوده است و در این گذار، روند خاص خود را پیموده، دگرگونی و استحاله یافته تا به عصر اسلامی رسیده و در شاهنامه‌ی فردوسی بازتاب یافته است.

    در حقیقت، شاهنامه بیش از آن که به سنت اوستا و متن های پهلوی زرتشتی وابسته باشد، به سنت زنده و پویای روایات شفاهی و گاه مکتوب شرق ایران وابسته است و دلیل تفاوت های جدی آن با متن ها و مطالب اوستایی و زرتشتی پهلوی همین است.

    تنها شباهت عمدهء شاهنامه با روایات حماسی زرتشتی کهن و میانه، در نام شاهان پیشدادی و کیانی است.

    هرچند بنیان اساطیری شاهنامه امری مسلم است، اما «حماسه‌ی ملی ایران در تدوین نهایی اش، که اینک به دست ما رسیده، نمای ظاهری تالیفی از نوع تواریخ ایام و کارنامه‌ی شاهان دارد و طرح کلی آن در بازگویی تاریخ ایران باستان به شیوه ای پرداخته شده است که ضمن آن زمان اساطیری با تدبیری زیرکانه به زمان تاریخی پیوسته و آنچه اسطوره‌ی محض بوده، اینک به صورت بخشی از تاریخ و پاره ای از آن وانمود شده است.(سرکاراتی، 1378: 71-72) درباره‌ی پیشدادیان که در مروج الذهب (چاپ پاریس، ج 2: 237) « از آنان با عنوان جالب " الخداهان" یاد شده، می توان تقریبا با اطمینان گفت که از دیرباز همه همداستان بوده اند که شاهان این طبقه سرشت اساطیری دارند.

    اما دربارهء کیانیان چنین اتفاق آرایی وجود ندارد.» (همان: 73) برخی از دانشمندان مانند لومل و دومزیل کیانیان یا برخی از شاهان این سلسله را اساطیری می دانند و برخی دیگر مانند هرتل و هرتسفلد آنها را تاریخی می شمارند و برخی مانند کریستنسن آنها را سلسله ای از فرمانروایان شرق ایران می دانند که پیش از هخامنشیان حکومت های محلی داشته اند.

    اگر به متون اوستایی استناد کنیم، کیکاووس و کیخسرو که پادشاه هفت کشورند و بر مردمان، دیوان، جادوان و پریان مسلط اند، مانند هوشنگ و تهمورث اساطیری اند.

    پس پادشاهان پیشدادی و کیانی یا دست کم بسیاری از آنها جنبه‌ی اساطیری دارند.

    حتی می توان گفت که کیکاوس یک شخصیت اساطیری هند و ایرانی است.

    رستم و سهراب نیز سگزی اند و به حماسه های سکایی مربوط اند.

    دومزیل در کتاب "اسطوره و حماسه"،« برای اثبات نااستواری بنیادی تاریخی سلسله‌ی کیانی کوشیده است که جنبه های افسانه ای شخصیت کاووس را بازنماید و با بررسی دقیق قراین اوستایی درباره‌ی کوی اوسن Kavi Usan/usa₫an و شواهدی هندی باستان درباره‌ی Kāvya Ušanas نشان داده که کیکاووس، بیش از آن که فردی تاریخی و متعلق به سلسله ای از شاهان ایران شرقی باشد، یک شخصیت افسانه ای هند و ایرانی است که اخبارش در اوستا و هم در ریگ ودا و حماسه‌ی مهابهاراتا آمده است.» از پیشدادیان تا پایان عصر کیخسرو تقریبا یک دوره‌ی سه هزارساله‌ی تاریخ حماسی ماست که شامل سه بخش است: از نخستین ایام تا ضحاک، فرمانروایی هزارساله‌ی ضحاک، و عصر فریدون تا به آسمان رفتن کیخسرو.

    در هزاره‌ی اول، پادشاهان با فره اند، در هزاره‌ی دوم ضحاک بی فره و پیرو اهریمن است، و در هزاره‌ی سوم، افراسیاب از میان می رود و کیخسرو شاه و موبد پیروز می شود و حکومت سلطنت و دین، و پیروزی راستی بر دروغ شکل می گیرد.

    چون بنابه روایت شاهنامه، پیشدادیان 1441 سال، ضحاک 1000 سال و کیانیان تا کیخسرو 310 سال پادشاهی می کنند و مجموعا از نظر تاریخی، کیومرث تا به آسمان رفتن کیخسرو 2750 سال طول می کشد.

    (بهار 1385: 1-5) این تاریخ روایی حماسه ملی ایران، «ملهم از نحوه‌ی روایت تحول عالم در روایات ایرانی است که بر طبق آن اورمزد، خدای بزرگ، جهان را به نه هزار سال آفرید: سه هزار سال جهان آسوده از هر پلیدی و اهریمنی، در آرامش مطلق بود.

    پس، اهریمن حمله کرد و سه هزار سال بر جهان مادی فایق بود، و سرانجام با ظهور زردشت و آمدن پسرانش، به صورت نجات بخشان رأس هزاره های واپسین، جهان در آخرین سه هزاره از اهریمن و دیوان رهایی خواهد یافت.

    آن تقسیم سه بخشی تاریخ حماسی با این تقسیم سه بخشی تحول عالم نباید بی ارتباط بوده باشد.» (همان: 105-106 ) این نگرش هزاره گرا خود نشان دهنده‌ی گذار از اسطوره به حماسه در شاهنامه است.

    شاهنامه در کلیت حماسی خود، بنی اساطیری دارد.

    در اینجا به مهم ترین شخصیت های اساطیری شاهنامه اشاره می کنیم و چگونگی گذار آنها به مرحله‌ی حماسه را شرح می دهیم.

    1.

    جمشید در ریگ ودا یمه (Yama) نام دارد.

    پدرش ویوسونت ( سنسکریت: ، Vivasvant ، اوستا Vivahvant ، در پهلوی و فارسی "ویونگهان" برگرفته از صفت اوستایی Vivanghāna) نام دارد که خدایی خورشیدی است.

    یمه نیز مانند پدر خدایی خورشیدی است و جمشید هم با خورشید و درخشندگی مربوط است.

    ترکیب اوستایی Yama.xšaeta به معنی "جم درخشان" یا "جم مقتدر" است.

    یمه و خواهرش یمی نخستین زن و مرد ودایی اند که در روایات فارسی به صورت جم و جمیگ درآمده اند.

    اما در ادبیات زردشتی به مشی و مشیانه تبدیل شده اند که در شاهنامه منعکس نشده اما در روایات عامه محفوظ مانده است.

    گناه یمه در بعد اساطیری منبعث از همبستری او با خواهرش یمی است که در شاهنامه به صورت ادعای خدایی و غرور جمشید تجلی یافته است.

    ضحاک یا "اژی دهاکه" Ažidahāka بر سلطنت جمشید فایق می آید.

    ضحاک در اوستا اژدهای سه سر است ولی در شاهنامه به شکل پادشاهی ستمگر آمده که دو مار بر شانه ها دارد.

    ضحاک اساطیری به شکل اژدهای سه سر منشاء هند و ایرانی دارد و نمودگار پلشتی، قحط سالی و بد یمنی است.

    در اساطیر هندی نیز آمده که ویشو روپه Višva.rupa اژدهایی سه سر و شش چشم بود.

    (همان: 111) 3.

    فریدون که بر ضحاک چیره می شود، در ریگ ودا تریته Trita و در اوستا Thrita نام دارد، و بنا به مندرجات ریگ ودا، ویشو روپه اژدهای سه سر را می کشد.

    تریته لقب ودایی اش ptyaĀ است که برابر thvyaĀ اوستایی است.

    از این رو، در فارسی آبتین (دارای ریشه‌ی سنسکریت) و آتبین (دارای ریشه‌ی اوستایی) است.

    در شاهنامه نیز فریدون پسر آبتین یا آتبین است.

    کیقباد در اوستا نام برده نشده، اما بنا به متون پهلوی از جمله بندهش، او را پس از تولد در جعبه ای نهادند و در آب رها کردند، هنگامی که از آب گرفته شد، به سلطنت رسید.

    (بهار 1369: 150) در بندهش، از رفتن رستم به کوه، آوردن قباد و بر تخت نشاندنش سخنی نیست.

    این نشان می دهد که شاهنامه در داستان کیقباد از روایات زردشتی بهره برده است.

    همان گونه که مثلاً داستان اساطیری آرش کمانگیر در شاهنامه نیامده، در حالی که این داستان در تیشتریشت اوستایی وصف گردیده است.

    (Panaino, 1990: 30seq ) هر چند قباد شخصیتی هند و ایرانی نیست، اما «از آب گرفتن وی یا در کوه بودن و از کوه فرود آمدن و به سلطنت رسیدن وی، خود نمونه ای از بن مایه های مربوط به سرسلسله ها یا پیامبران اعصار کهن است.» (بهار، 1385: 117-118) 5.

    کیکاووس که قبلا به خاستگاه اساطیری اش اشاره کردیم که برابر کاوی اوشنس (Kāvi.

    Ušanas ( ودایی، حکیم و خردمندی مرتبط با آیین های قربانی، است.

    کاووس اوستایی نیز شخصیتی پرهیزگار و پهلوانی درستکار است، اما در شاهنامه به پادشاهی بی خرد و مستبد بدل شده است.

    6.

    گشتاسب اوستایی نیز با گشتاسب شاهنامه تفاوتی اساسی دارد.

    گشتاسب شاهنامه شخصیتی محبوب نیست، قهر می کند و به روم می رود و با کتایون دختر قیصر ازدواج می کند، اژدهاکش است و به سلطنت می رسد، اما گشتاسب در اوستا و متون پهلوی بس ستوده و محبوب است.

    چون پشتیبان زرتشت و دین بهی بوده است.

    7.

    گرشاسب پهلوان نام آور و بزرگ نوشته های اوستایی و پهلوی است.

    می توان او را قهرمان دینی خواند که یکی از سه پاره‌ی فره جمشید به او می رسد.

    اما گرشاسب در شاهنامه جای خاصی ندارد.

    برعکس، رستم قهرمان بزرگ ملی ایرانیان است.

    در حالی که ادبیات رسمی زردشتی از او یادی نکرده اند.

    در اوستا نامی از رستم برده نشده و تنها یک بار در بندهش از او یاد شده حتی بدون ذکر نام زال.

    در دینکرد نیز نام زال و رستم نیامده است.

    در حالی که زال و رستم مهم ترین نقش را از عصر منوچهر پیشدادی تا بهمن کیانی در شاهنامه ایفا می کنند.

    یکی از دلایل منطقی برای عدم ذکر نام رستم در اوستا،«مقدم بودن عصر اوستا بر عصر تدوین داستان های زال و رستم است.

    در حالی که تدوین یشت‌های اوستایی حداکثر، اواسط عصر هخامنشی به انجام رسیده است، داستان های زال و رستم ...

    باید به احتمال بسیار، در حوالی آغاز میلاد مسیح شروع به شکل گرفتن و تلفیق یافتن با روایات پیشدادی و کیانی در شرق ایران کرده باشد؛ و این زمانی است که بلخ و شمال شرق نجد ایران دیگر مرکز دین زردشت نیست.» (همان: 132) آشکار است که فردوسی به بهترین وجه از شیوه‌ی حماسه سرایی شرق ایران پیروی می کند و با گرینش یا حذف داستان های اساطیری حماسی و تدوین شکل نهایی حماسه‌ی ملی ایران، نبوغ خود را نشان داده است.

    نتیجه از طرح مباحث فوق می توان نتیجه گرفت که بنیاد حماسه ملی ایران، اساطیر کهن هند و ایرانی است که در اعصار متاخر شکل اساطیری اش کمرنگ تر شده و شکلی حماسی و شبه تاریخی گرفته است.

    ایزدانی چون یمه از پایگاه ایزدی خود هبوط کرده، به پادشاه بدل می گردند و بدین گونه، روند گذار از اسطوره تا حماسه را در داستان های اوستا ، متون پهلوی و شاهنامه می توان دنبال کرد.

    در این گذار و تغییر و تحولات آن، سنت شفاهی و روایت سینه به سینه و درک شرایط اجتماعی، اقلیمی و فرهنگی را نباید نادیده گرفت.

    سنت حماسی ایران و به ویژه شاهنامه نشان داد که هرگز به شکل یکسو نگرانه و صرفا از روایات دینی زمانه و سنت زردشتی تقلید نکرده، بلکه با اتکا به روایات شفاهی محفوظ در سینه‌های مردم، در صدد تکمیل آن بوده است.

    تردیدی نیست که روش فردوسی در تشریح گذار از اسطوره به حماسه کاملا بخردانه بوده است.

حکيم ابولقاسم فردوسي ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ايراني در سال 329 هجري قمري در روستايي در نزديکي شهر طوس به دنيا آمد . طول عمر فردوسي را نزديک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاريخ درگذشت وي مي گذرد. فردوسي اوايل حيات را به کسب مقدما

حکيم ابولقاسم فردوسي حکيم ابولقاسم فردوسي ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ايراني در سال 329 هجري قمري در روستايي در نزديکي شهر طوس به دنيا آمد . طول عمر فردوسي را نزديک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاريخ درگذشت وي مي گذرد. فردوسي اواي

حکیم ابولقاسم فردوسی ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ایرانی در سال 329 هجری قمری در روستایی در نزدیکی شهر طوس به دنیا آمد . طول عمر فردوسی را نزدیک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاریخ درگذشت وی می گذرد. فردوسی اوایل حیات را به کسب مقدمات علوم و ادب گذرانید و از همان جوانی شور شاعری در سر داشت . و از همان زمان برای احیای مفاخر پهلوانان و پادشاهان بزرگ ایرانی بسیار کوشید ...

حکيم ابولقاسم فردوسي ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ايراني در سال 329 هجري قمري در روستايي در نزديکي شهر طوس به دنيا آمد . طول عمر فردوسي را نزديک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاريخ درگذشت وي مي گذرد. فردوسي اوايل حيات را به کسب مقدما

حکيم ابولقاسم فردوسي حکيم ابولقاسم فردوسي ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ايراني در سال 329 هجري قمري در روستايي در نزديکي شهر طوس به دنيا آمد . طول عمر فردوسي را نزديک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاريخ درگذشت وي مي گذرد. فردوسي او

ابوالقاسم فردوسي :نام فردوسي :لقب 329ه‍‍ ق :تولد 405 يا 409 ه‍‍ ق :وفات شاهنامه :آثار حکيم ابوالقاسم فردوسي طوسي بزرگترين حماسه سراي

حکيم ابوالقاسم حسن بن علي طوسي معروف به فردوسي (حدود ??? تا حدود ??? هجري قمري)، شاعر حماسه‌سراي ايراني و گوينده? شاهنامه? فردوسي است که مشهورترين اثر حماسي فارسي است و طولاني‌ترين منظومه به زبان فارسي تا زمان خود بوده است. او را از بزرگ‌ترين شا

به نام خداوند جان و خرد کزين برتر انديشه بر نگذرد حکيم ابوالقاسم فردوسي شاعر حماسه سراي بزرگ ايراني در سال 329 يا 330 هجري قمري در قري? فاز يا پاز طابران طوس به دنيا آمد او از دهگانان طوس و از خاندان قديمي و اصيل آنجا بود . در آن روزگار، دهگانان

اثر جاويدان حکيم ابوالقاسم فردوسي بزرگترين شاعر دوره ساماني و غزنوي، حکيم ابوالقاسم فردوسي است. فردوسي در طبران طوس به سال 329 هجري بدنيا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و در آن ولايت مکنتي داشت. از احوال او در عهد کودکي و جواني اطلاع درستي نداري

حکيم ابوالقاسم فردوسي شاعر حماسه سراي بزرگ ايراني در سال 329 يا 330 هجري قمري در قري? فاز يا پاز طابران طوس به دنيا آمد او از دهگانان طوس و از خاندان قديمي و اصيل آنجا بود . در آن روزگار، دهگانان تلاش مي کردند در برابر ارزش هاي جديدي که دين اسلام م

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول