دانلود تحقیق سیمرغ و زال شاهنامه

Word 63 KB 19597 9
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • سیمرغ و زال
    ________________________________________
    سام نریمان، امیر زابل و از پهلوانان سر آمد ایران زمین بود ولیکن فرزندی نداشت .
    سالها گذشت و خداوند به وی فرزندی داد . کودکی سفید و سرخ و زیبا رو ولیکن با موهای سفید همچون موهای پیرمردان .
    کسی جرات نمی کرد که این خبر را به سام برساند ، تا اینکه دایه کودک که زنی شیردل بود به نزد سام رفت و گفت : این روز بر سام فرخنده باشد که آنچه از خداوند می خواستی به تو عطا کرد . بیا و فرزندت را ببین که تمامی اندام او زیبا است و هیچ زشتی در او نخواهی دید ، تنها همانند آهو موی سفید دارد . ای پهلوان بخت تو اینگونه بود و نباید دلرا غمگین کنی .

    سام از تختش فرود آمد و بسوی نوزاد رفت . موهای کودک همانند پیران سفید بود . کسی تا حالا چنین چیزی ندیده و نشنیده بود . پوست تنش سرخ و موهایش همچون برف بود .
    وقتی فرزند را اینگونه دید از جهان ناامید شد و از سرزنش دیگران ترسید . روی به آسمان کرد و گفت : ای خدای بزرگ من چه گناهی مرتکب شده ام که بچه ای همچون اهریمن با چشمان سیاه و موهای سفید داده ای . اگر بزرگان از این بچه بپرسند چه بگویم . همه بر من خواهند خندید و با این ننگ چگونه می توانم در این دیار زندگی کنم . این کلمات را با خشم بر زبان آورد و از آنجا بیرون رفت .



    دستور داد که کودک را از آن سرزمین دور کنند . کودک را بدامن کوه البرز بردند ، همانجایی که لانه سیمرغ در آن بود . کودک را آنجا رها کردند و برگشتند .
    آن طفل بیچاره که تفاوت سیاه و سفید را نمی دانست و پدرش او را از مهر محروم کرده بود مورد عنایت و توجه پرودگار قرار گرفت .
    کودک شب و روز بدون پناه در آنجا بود و گاهی انگشت دستش را می مکید و زمانی گریه می کرد .
    و زمانی که جوجه های سیمرغ گرسنه شدند ، سیمرغ به پرواز در آمد . کودکی شیرخوار بر زمین دید که جامه ای به تن نداشت و گرسنه بود و خاک زمین دایه او بود .
    خداوند مهر کودک را بر دل سیمرغ انداخت و سیمرغ از خوردن بچه گذشت و از آسمان فرود آمد و او را نزد بچه هایش برد .
    زمان زیادی گذشت و آن کودک، جوانی برومند شد . کاروانیان گهگاهی جوانی سفید موی بر کوه و کمر می دیدند . آوازه جوان در همه جهان پراکنده شد و این خبر به گوش سام نریمان هم رسید .



    خواب دیدن سام

    شبی سام خواب دید که از کشور هند، مردی با اسب تازی آمد و به او مژده داد که فرزندش زنده است . سام بیدار شد و موبدان را فرا خواند و خوابش را گفت و نظر آنها را خواست : آیا ممکن است که این کودک از سرمای زمستان و گرمای تابستان جان سالم بدر برده باشد ؟
    موبدان سام را سرزنش کردند و گفتند : ای پهلوان ، تو بر هدیه پرودگار ناسپاسی کردی . همه حیوانات چه شیر و پلنگ ، چه ماهی دریا ، فرزندانشان را با مهر بزرگ کردند و پروردگار را سپاس گفتند اما تو آن کودک بی گناه را بخاطر موی سپیدش از مهر خودت محروم کردی . بدان که یزدان نگاهدار او بوده و آن کس که پروردگار نگاهدارش باشد ، از سرما و گرما در امان خواهد بود . برو به درگاه خدا توبه کن و به جستجوی فرزندت باش .

    سام تصمیم گرفت فردا به سوی کوه البرز برود . آن شب دوباره در خواب دید که از کوه هند ، غلامی زیبارو با پرچمی و سپاهی پدیدار شد . در دست چپش مردی موبد و درست راستش مردی خردمند بود . یکی از آن دو پیش سام آمد و به سردی با او سخن گفت که : ای پهلوان ناپاک، آیا از خدا شرم نکردی که مرغی دایه کودک تو باشد . پس این پهلوانی به چه درد می خورد . اگر موی آن کودک سپید بود ، موی تو نیز الان سفید است و اینها هدیه ی خداست . اگر این کودک نزد تو خوار بود اکنون خداوند حامی او است که او مهربانتر دایه ای وجود ندارد .

    سام هراسان از خواب برخاست ، همانند شیری که در دام گرفتار شود . از آن خواب ترسید . خردمندان و سران سپاه را نزد خود فرا خواند و سراسیمه بسوی کوه البرز آمد ، تا آنچه را آنجا رها کرده بود ، بجوید .

((انسان ، آن چيزي ميشود که مي پرستد)) « پرستش » درفرهنگ سيمرغي، با صلوه درشريعت اسلام، فرق دارد . « صلوه » ، بيان عبودت انسان و تعظيم الله ، يا بسخني ديگر، گواهي دادن برآنست که وجود انسان، « گوهري جداگانه » از الله و« ناچيزدربرابر» الله است ، وباي

شاد باش به سيمُرغ ((انسان ، آن چيزي ميشود که مي پرستد)) « پرستش » درفرهنگ سيمرغي، با صلوه درشريعت اسلام، فرق دارد . « صلوه » ، بيان عبودت انسان و تعظيم الله ، يا بسخني ديگر، گواهي دادن برآنست که وجود انسان، « گوهري جداگانه » از الله و« ناچيزدربرا

مقدمه سالهای سال است که از مرگ خداوندگار خرد و آگاهی می گذرد، سالهای سال است که حکیم بزرگ توس رخ در نقاب خاک کشیده است و جان نورانیش را به عالم بالا پرواز داده است، اما همانگونه که خود می گوید «نمیرم از این پس که من زنده ام… گواهی که نمرده است و هنوز هر ایرانی آزاده ای با شنیدن سخن نغزش جانی تازه می گیرد و اندیشه بلند و نیکش را ستایش می کند. گزیده حاضر نگاهی دارد به ده عنوان ...

ما آنچیزی نیستیم ، که ساخته اند ما آنچیزی میشَویم ، که میجوئیم ما خدائی را میجوئیم که آب روانست، و تخم هستی ما، آنرا شب و روز مینوشد، تا بروید و درفرازش ، خوشه بینش شود ، وتا ازمکیدن این آب، تخم هستی ما ، بروید و دراین گیتی بهشت ازما برآید، و سراپایمان ، خنده شود . تا ازخنده وشاد شدن ، گوهرما و اوباهم، زیباشود ، تا باهم اصل زیبائی باشیم .ما خدائی را میجوئیم که درهم به پیچیم ، ...

ما آنچيزي نيستيم ، که ساخته اند ما آنچيزي ميشَويم ، که ميجوئيم ما خدائي را ميجوئيم که آب روانست، و تخم هستي ما، آنرا شب و روز مينوشد، تا برويد و درفرازش ، خوشه بينش شود ، وتا ازمکيدن اين آب، تخم هستي ما ، برويد و دراين گيتي بهشت ازما برآيد، و

صفویان تبریز اول « ایران از سال ( 850 ه.ق) سال مرگ شاهرخ تیموری، عملا به دو بخش مهم شرقی و غربی تقسیم شد . در بخش شرقی بازماندگان تیمور، به خصوص از سال (875 ه.ق) به بعد سلطان حسین بایقرا (حک 911 -875 ه) حکومت می راند و بخش غربی آن نیز به دست ترکمنان (قراقویونلوها و آق قویونلو) اداره می شد. هرات و تبریز دو تختگاه مطرح شرق و غرب ایران بود. در زمانی که ترکمنان و تیموریان از سال ...

از مرگ شاه اسماعیل دوم در سال 985 ه . ق تا پادشاهی شاه عباس اول حدود 10 سال اوضاع سیاسی کشور دچار آشفتگی و نابسامانی بود . در این سالها حاکم اسمی حکومت محمد خدابنده بود . پس از وی شاه عباس 16 ساله وارث تاج و تخت گردید . از اولین اقدامات وی برای سامان دادن به این اوضاع جابجایی پایتخت از قزوین به اصفهان در سال 995 ه . ق بود . کم کم اصفهان نماد قوت و ثبات سیاسی ایران گشت . او به ...

رستم نام آورترين چهره? اسطوره‌اي در شاهنامه و به تبع آن برترين چهره? اسطوره‌اي ايران است. او فرزند زال و رودابه وتبار پدري رستم به گرشاسپ (پهلوان اسطوره‌اي و چهره? برتر اوستا) ميرسيده. رستم به دست شغاد (برادرش) کشته شد. رستم در شاهنامه رستم در ش

نبرد رستم و اسفنديار رستم نام آورترين چهره? اسطوره‌اي در شاهنامه و به تبع آن برترين چهره? اسطوره‌اي ايران است. او فرزند زال و رودابه وتبار پدري رستم به گرشاسپ (پهلوان اسطوره‌اي و چهره? برتر اوستا) ميرسيده. رستم به دست شغاد (برادرش) کشته شد. رستم در

چهره زن در شاهنامه آميزه ي مهر و خرد و وفاداري در شاهنامه ي فردوسي نزديک به ?? زن نقش آفريني مي کنند که البته بيش تر آن ها در دوري پهلواني مي زيند. به درستي مي توان گفت که در هيچ کتاب ديگري در ادب کهن پارسي تا بدين پايه زنان خردمند و ستوده وجو

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول