شاهنامه فردوسی که در حدود پنجاه هزار بیت دارد، شامل قسمتهای اساطیری و داستانهای تاریخی و ملی است.
این اثر جاویدان بر اثر نفوذ شدیدی که میان طبقات مختلف ایرانیان یافت در همه ادوار تاریخی مورد توجه بود، چنانکه همه شاعران حماسه سرای ایرانی تا عهد اخیر تحت تاثیر آن بوده اند، بدین ترتیب فردوسی را زنده کننده مجدد و بزرگی دیرین ملت ایران و نگاهدارنده زبان، فرهنگ و ادبیات و هنر ایرانی و برگزیده جاویدان اتحاد ملی ایران باید دانست.
فردوسی حدود چهار هزار بیت درباره پادشاهی انوشیروان سروده است که در اینجا به بررسی اشعار وی پرداخته میشود:
بر تخت نشستن انوشیروان و اندرز او به ایرانیان:
پادشاهی انوشیروان چهل و هشت سال بود.
انوشیروان پسر قباد چون به تخت نشست اندرزهایی به ایرانیان داد وگفت : جمله هستی به فرمان خداست و … کسری مردم را به دادگری خود نوید داد و کشور را به چهار بخش تقسیم کرد و باژ را تقلیل داد و آن را در سه قسط وصول کرد.
شاهان، به ویژه شاه چین و هند که آوازه او را شنیدند باژ را پذیرفتند و فرستادگانی به درگاهش گسیل داشتند.
انوشیروان آنگاه به اطراف و اکناف کشور خود سفر کرد و به گرگان و خراسان و آمل رفت و به کوهی رسید که جای فریدون بود، و در آنجا بود که آگاه شد ترکان چه ستمهایی به مردم روا می دارند سپس فرمان داد تا دیواری عظیم بنا کردند و راه ترکان را بستند.
آنگاه به هندوستان رفت و مورد استقبال گرم قرار گرفت و از آنجا به سرکوبی بلوچان و گیلانیان- پرداخت و از آنجا به پایتخت خویش (مداین ) مراجعت کرد.
رسیدن منذر نزد انوشیروان و دادخواهی او از بیداد قیصر روم: هنگامی که انوشیروان از گیلان بسوی مداین می آمد در راه نعمان بن منذر از دست قیصر روم به او پناه آورد و انوشیروان سی هزار نفر سپاهی به منذر داد و به نبرد با قیصر فرستاد، و خود نیز لشکری به روم برد و در آنجا به فتوحاتی دست پیدا کرد.
سپس رهسپار انطاکیه گشت و او را به حدی از این شهر خوش آمد که فرمان داد شهری بنام زیب خسرو همانند انطاکیه بسازند.
قیصر که از پیشرفت انوشیروان در روم متوحش شده بود، فرستادگان نزد انوشیروان فرستاد و باژ پذیرفت.
سپس انوشیروان نامه ای به قیصر روم نگاشت و قیصر نیز بدو پاسخ داد: پس از آن انوشیروان درصدد جنگ با قیصر روم برآمد و بدان سوی لشکر کشید: انوشزاد و شورش او پس از صلح با قیصر روم، انوشیروان به شام و اردن رفت و در آنجا شایع شد که در گذشته است، و در نتیجه فرزندش انوشزاد که از همسر مسیحی وی بود در جندی شاپور سر به شورش برداشت.
انوشیروان به مرزبانان مداین نامه ای نوشت، تا به نبرد با انوشزاد بپردازند و در نتیجه انوشزاد سرکوب و سپس در بند و اسیر گردید و در نهایت کشته شد.
سپس شرح بیمار شدن انوشیروان می آید و فتنه ای که بدنبال آن نوشزاد بر پا کرد: پس از آگاهی یافتن از فتنه نوشزاد، انوشیروان نامه ای به رام برزین نگهبان مرز مداین می نویسد مبنی بر اینکه نوشزاد را سرکوب و اسیر نماید: و انوشزاد طی نبرد با رام برزین کشته می شود: خواب دیدن انوشیروان وتعبیر آن بوسیله بزرگمهر چون انوشیروان به پایتخت باز آمد خوابی دید که خوابگزاران از تعبیر آن درماندند.
اما در این میان کودکی بنام بزرگمهر را به نزدش آوردند و او توانست، خواب شاه را اینگونه تفسیر نماید مبنی بر اینکه در حرم سرای شاه مردی در جامه زنانه زندگی می کند.
بنابراین انوشیروان پس از جستجو، غلامی را در جامه زنانه یافت ، و دستور داد تاوی را بردار کشند.
و بدین ترتیب بزرگمهر در دستگاه شاه منزلتی فراوان یافت.
داستان مهبود وزیر انوشیروان و کشته شدن او و پسرانش به افسون زروان یهودی: مدتی پس از آن ماجرای مهبود پیش آمد که فرزانهای خردمندبود و به نیرنگ زروان، انوشیروان او و دو فرزندش را کشت ولی بعداً به بی گناهی آنان وقوف یافت و زروان وجهودی را که در این کار گناهکار بودند، هلاک کرد.
پیرامون نیرنگی که زروان بکار بست فردوسی چنین روایت می کند: انوشیروان وزیری به نام مهبود داشت، که بسیار پاک نهاد بود و انوشیروان تنها از دست وی غذا می خورد و این مسئله باعث حسادت زروان شده بود.
اتفاقاً روزی جهودی از زروان مبلغی وام خواست و بدین مناسبت با زروان آمد و شد پیدا نمود.
وی که جادویی مخصوص می دانست، به زروان گفت که می تواند، با مسموم کردن خورش شاه که همراه با شیر بود به مهبود آسیب برساند.
روزی که دو فرزند مهبود خورش را از خانه می آوردند جهود با افسون آن خورشها را فاسد کرد.
هنگامی که خورش برای خوردن شاه مهیا شد.
زروان نزد شاه رفت و گفت: خورشگر زهر در شر ریخته است.
کسری به دو جوان نگریست و آنان با اطمینان از آن شیر و شهد خوردند و در دم جان دادند، شاه سپس دستور قتل مهبود را داد.
اما بعدها به نیرنگ زروان پی برد و از کرده خود پشیمان گشت، و رزوان و مرد جهود هر دو را بکشت.
سگالش کردن خاقان چین در این هنگام خاقان چین که در جستجوی دوستی با انوشیروان بود فرستاده ای به نزد وی گسیل داشت اما « غاتفر» شاه چغانی که از دوستی ایران و چین بیمناک بود و فرستاده را کشت و خواسته ها را با تاراج برد.
چون خاقان از ماجرا آگاه شد به نبرد با غاتفر شتافت و او را کشت.
هنگامیکه انوشیروان از این ماجرا آگاه شد، لشکر به خراسان گسیل کرد، ولی خاقان فرستاده ای ویژه نزد وی فرستاد و با هدایای زیاد دوستی خود را به وی نشان داد و انوشیروان فرستادگان چینی را گرامی داشت.
فرستادگان چینی چون نزد خاقان بازگشتند و شکوه انوشیروان را بازگفتند، خاقان صلاح خود را در پیوند با کسری دید و بر آن شد تا دختر خود را به همسری وی درآورد.
او این پیشنهاد را با فرستادگان انوشیروان در میان نهاد و انوشیروان پذیرفت، پس مهران را به شبستان خاقان فرستاد تا بهترین دختر وی را برگزیند.
پس از مرحله انتخاب و گزینش، دختر خاقان را با گنجه ای فراوان و غلامان به درگاه انوشیروان آوردند.
درخواست خاقان چین برای دادن دختر خود به انوشیروان : پاسخ انوشیرون به نامه خاقان و فرستادگان مهران ستاد را برای دیدن و آوردن دختر خاقان: فرستادن شطرنج به ایران : از دیگر وقایع دوران انوشیروان ورود شطرنج به ایران است.
روزی انوشیروان در بارگاه خود جلوس کرده بود که خبر آوردنداز نزد شاه هندوستان فرستاده ای با ادوات بسیار به سوی ایران پیش می آید.
فرستادگان نامه شاه هند را با صفحه و دستگاهی به نام شطرنج عرضه کردند در آن نامه از شاه ایران خواسته شده بود تا دانایان خود را بخواند تا شیوه بازی و به کار بردن مهرها را بیابد.
چنانچه توفیق یافتند ایشان همچنان خراجگزار خواهند بود اما چنانکه موفق نشوند شاه ایران باید به هندوستان باج دهد.
دانشمندان ایران نتوانستند شگرد بازی آنرا بیابند، ولی نهایتاً بزرگمهر نه تنها توانست رمز آنرا بگشاید، بلکه بازی دیگری را به فرستاده ارائه کرد( نرد) که فرستاده از تعبیر آن عاجر ماند.
لشکر کشیدن کسری به روم و سرگذشت کفشگر با انوشیروان: پس از درگذشت قیصر روم، انوشیروان نامه ای به جانشین وی نوشت ولی قیصر جدید به تندی بدو پاسخ داد و فرستاده ، انوشیروان را خوار داشت.
انوشیروان به نبرد با وی شتافت واو را شکست داد و سی هزار اسیر گرفت.
اما قیصر مقاومت کرد.
سپاه ایران را به زر و سیم نیاز آمد، وانوشیروان با رایزنی بزرگمهر بر آن شد تا این مبلغ را از بازرگانان وام گیرد.
در شهری موزه فروشی تمام نیاز شاه را برآورد و در برابر از او درخواست کرد تا شاه اجازه دهد فرزند او را به فرهنگیان سپارند انوشیروان این درخواست را نپذیرفت و همه شترهای پول را بازگرداند.
در همین هنگام قیصر نیز فرستادگان به نزد خسرو فرستاد و آشتی کرد و باژ پذیرفت و انوشیروان به تیسفون بازگشت.
آمدن فرستادگان قیصر نزد انوشیروان با پوزش و باج: پند نامه انوشیروان به هرمزد پسر خویش : چون انوشیروان به هفتاد و چهار سالگی رسید، از میان شش پسری که داشت هرمزد را که از همه مهتر بود جانشین خودکرد و عهدی به وی نوشت و از او خواست، تا کاخی در دور دستی بلند جایگاه برای وی برافرازد و او را در آن جا دخمه سازد.
پادشاهی خسرو انوشیروان به روایت مورخان اسلامی 1- دینوری انوشیروان شاهنشاهی ایران به 4 چهار بخش بزرگ تقسیم کرد و حکومت هر اقلیمی را به یکی از معتمدان خویش سپرد.
یکی از اقلیم ها شامل خراسان و سیستان و کرمان، دیگری اصفهان و قم و آذربایجان و ارمنستان ، سومی شامل فارس و اهواز تا بحرین و بخش چهارم عبارت از سرزمین عراق [عجم] تا مرزهای روم بود.
انوشیروان سپاهی برای مقابله با هیاطله گسیل داشت و طخارستان و زابلستان و کابلستان را بگشاد.
پادشاه ترکان« سنجبو خاقان» مردم خود را گرد آورد و لشکر به خراسان کشید.
همین که انوشیروان از این امر آگاهی یافت سپاه انبوهی را بفرماندهی پسرش هرمز که ولیعهد وی بود برای جلوگیری از تجاوز ترکان فرستاد.
پادشاه ترکان چون از نزدیک شدن هرمزد با خبر گردید آنچه را که تصرف کرده بود رها کرد و به خاک خویش بازگشت.
انوشیروان پسری انوشزاد نام داشت که مادرش از پیروان دین مسیح و به زیبایی ممتاز بود.
انوشیروان از او خواست که از کیش مسیح دست بردارد و آئین زرتشت را بپذیرد ولی آن زن امتناع کرد و پسرش انوشزاد هم عقیده با مادرش بود و در کیش خود با پدر مخالفت می ورزید، بنابراین انوشیروان بر او خشمناک شد و دستور داد وی را در جندی شاپور زندانی کنند.
انوشزاد از بیماری انوشیروان در شام و توقف او در حمص مطلع شد، زندانیان را برانگیخت و فرستادگان خود را نزد مسیحیان جندی شاپور و شهرستانهای دیگر اهواز فرستاد و در زندان شکست و بیرون آمد.
کارداران پدر را از شهرستانهای اهواز براند و اموال و خزائن را متصرف گردید و گفت پدرم مرده است و آماده حرکت به عراق شد.
قائم مقام انوشیروان در تیسفون قیام انوشزاد و ماجراهایی که بدست او ربوده بود به انوشیروان نوشت و وی به او پاسخ داد سپاهیان را برای جلوگیری او بفرست و برای دستگیری او چاره جویی نما، هر گاه به حکم قضا کشته شد بدان خونی رایگان ریخته شد و مرد خردمند داند که آسایش دنیا بی خلل نباشد و راحت آن پایدار نیست.
ای بسا کسانی باشند که از باران راحت شوند و ساختمانهایشان فرو ریزد و چه بسیارند کسانی که بر اثر سیل و رعد و برق تلف می شوند.
پس ماده فساد را که در محیط تو نشو و نما کرده ریشه کن کن و از انبوه دشمنان مهراس، هر گاه انوشزاد و همراهان او تسلیم شوند آنان را که زندانی بوده ند بجای خود بازگردان و در خوراک و پوشاک و چیزهای دیگر بیش از گذشته بر آنان سختگیری مکن، پس سران و سلحشوران ایشان را به قتل برسان و درباره آنان ترحم روا مدار.
پس از آن انوشیران از بیماری شفا یافت و به ملک خویش آمد و با انوشزاد که اسیر شده بود بر طبق دستور او رفتار شد.
2- حمزه اصفهانی خسرو انوشیروان پیروانش منقش به رنگهای گوناگون و شلوارش آسمان گون بود.
وی شهرهای متعدد ساخت از جمله آنها شهر به از اندیوخسرو است یعنی بهتر از انطاکیه، و نیز خسرو شاپور و شهرهای دیگر، وی سد در بند باب الابواب را نیز بنا کرد که طول آن از دریا تا کوه در حدود بیست فرسنگ است.
به هر ناحیه ای امیری از سپاه گذاشت و آنجا را به اقطاع وی داد و از آبادانی های آن ناحیه طعام ایشان را فراهم کرد و چنان قرار داد که آن ناحیه با ضیاع خود پس از مرگ حاکم وقف اولادش باشد و فرزندان ایشان تا این زمان نگهبانان آن سد هستند و هنگام فرستادن هر امیر به نگهبانی مرزی که بدانجا تعیین شده بود خلقی از دیبا منقش به نوعی از تصویر به وی می بخشید.
خسرو سپاهیان را که شماره آنان به هشتصد و نه تن می رسید و بیشتر آنان از فرزندان ساسان و بهمن ابن اسفندیار بودن به فرماندهی و هرز که از فرزندان بهافریدبن ساسان بن بهمن بن اسفندیار بود به جنگ حبشه گسیل کرد.
سیف بن ذی یزن گفت که ای شاهنشاه، اینان چگونه می توانند با سپاه حبشه مقاومت کنند؟
خسرو گفت : بدانکه هیزمی بسیار را آتشی اندک بسنده است.
انوشیروان هنگام مرگ فرمان داد که بر تابوت سنگی او چنین نویسند: «هر کار نیکی که کردیم نزد خدائی است که ثواب را کم نمی کند و هر کار ناپسندی که انجام دادیم نزد خدایی است که از کیفر دادن ناتوان نیست.
3- گردیزی: انوشیروان با مزدک مناظره کرد و بر حجت و برهان ثابت کرد که مزدک ناحق است پس بفرمود تا او را کشتند و پوست او بیاهیختند و پر کاه کردند و از در ایوان بر گذرگاه حشم بیاویختند.
پس فرمود مزدکیان را طلب کردند و اندر نیم روز هشتاد هزار مرد مزدکی را بکشت.
پس اهل مملکت را بفرمود، دین آموزید و کار دین را بپردازید تا اندر شناختن و دانستن دین ماهر گردید تا چون مزدکی بیرون آید دروغ خویش بر شما روا نتواند کند.
زمانی که انوشیروان گرگان رفت آنجا بناها ساخت.
از رخام کوشکی بنا کرد که اندر جهان چنان ندیده بودند.
دیواری که یزدگرد بن بهرام بنا کرده بود و اساس آن نهاده بود و تمام نکرده بود، انوشیروان تمام کرد.
و چون از گرگان باز آمد از خاقان بزرگ ملک ترکستان و از هیاتلان و از فعفور چین و از قیصر روم رسولان آمدند با هدیه های بسیار و نامه ها آوردند و از وی صلح جستند.
شاه هندوستان پذیرفت هر دخلی که او را باشد از ولایت خویش هفت یک آن را به نزد خسرو فرستد و هر سال ده خیل و دویست هزار پاره چوب درخت ساج و عاج بدهد.
4- کامل ابن اثیر خسرو انوشیروان، پسر قباد، همین که تاج بر سر نهاد برای مردم سخنرانی کرد و خدای را سپاس گفت و ستود و تباه شدن کارها و آیین و فرزندان مردم را به یادشان آورد و مژده داد که همه آنها را اصلاح خواهد کرد پس فرمان داد تا سرهای مزدکیان را از تن جدا کنند.
انوشیروان پس از کشتن مزدکیان فرمان داد تا کسانی را هم که به دارایی مردم دست اندازی کرده بودند، بکشند.
انوشیروان پسری داشت به نام انوشزاد به خسرو خبر دادند که انوشزاد زندیق است- یعنی از کیش مزدک پیروی می کند- انوشیروان نیز او را به جندی شاپور تبعید کرد.
زمانی که وی در جندی شاپور بود شنید که پدرش ضمن لشکرکشی به روم بیمار شده است، انوشزاد فرصت را غنیمت شمرد و به کسانی که مراقب وی بودند حمله برد و آنان را کشت و در زندان را گشود و گروهی از تباهکاران پیرامون وی گرد آمدند.
نماینده پدر وی شورش انوشزاد را به خسرو خبر داد.
انوشیروان بدو نامه ای نوشت و فرمان داد که در کار انوشزاد سختگیری کند و او را اسیر سازد.
او نیز حلقه محاصره را در گندی شاپور تنگ تر کرد تا اینکه توانستند شهر را تسخیر کنند و انوشزاد را گرفتار کنند.
5- ابن خلدون چون انوشیروان به پادشاهی رسید چهار اسپهبد برگزید.
اسپهبد مشرق را در خراسان و دو اسپهبد مغرب را در آذربایجان و بلاد خزر جای داد ، و بخشهایی را که همسایگان به تصرف آورده بودند باز پس گفت وی از جرامقه و آلان کشتار بسیار کرد، اینان در همسایگی ارمینه بودند و همواره به ارمینیه دستبرد می زدند، انوشیروان در آنجا کشتار کرد و باقی شان را در آذربایجان جای داد.
آنگاه پادشاه ترک (سنجبو) لشکر کشید، اما از مواجه با انوشیروان خودداری کرد.
آنگاه انوشیروان به کشور روم لشکر کشید و حلب و حمص و انطاکیه و سپس اسکندریه را در تصرف آورد، و بر پادشاهان قبطی باج نهاد، پادشاه روم مالی به عنوان فدیه به نزد او فرستاد و پادشاهان چین و تبت هدایا تقدیم داشتند.
پسر ذی یزن که از نسل ملوک تبابعه بود نزد او آمد و از او در راندن حبشیان از کشورش یاری طلبید، انوشیروان سرداری از سرداران دیلم با او روانه کرد.
اینان مسروق پادشاه حبشه را کشتند و یمن را تسخیر کردند انوشیروان وسیف بن ذی یزن را بر آن سرزمین پادشاهی داد و به او فرمان داد که سپاه خود را به هند بفرستد و او یکی از سرداران خود را به آنجا فرستاد و او پادشاه آن دیار را کشت و بر کشورش مستولی شد.
کسری سپس به سوی هیاطله روانشد تا انتقام نیای خود فیروز را بستاند، پس پادشاهشان را کشت و خاندانش را از جای برکند.
آنگاه بسوی بلخ و سرزمینهای آن سوی آن سپاه برد وی سپس بار دیگر به روم لشکر بود و کشتار بسیار کرد و بر آنان جزیه نهاد.
6- مسعودی وی می نویسد: “چون انوشیروان مزدک و پیروان او را که هشتاد هزار تن بودند بکشت از آن روز او را انوشیروان گفتند که به معنی پادشاه نوین است.
وی مردم را بر دین زرتشتی گرد آورد و آنان را از اظهار نظر در آن دین و خلاف آوردن منع کرد.
وی بسوی باب الابواب و فیروز کوه رهسپار شد و از هجوم قوام آن نواحی به ایران جلوگیری کرد و دیواری بر پوستهای بادکرده گاو با سنگ و آهن و سرب در دریا بساخت و هر گاه که بنا بالا می رفت آن خیک ها در ته دریا فرو می رفتند و چون دیوار ارتفاع یافت غواصان بدریا فرو رفتند و با خنجر ها وکاردهای خود آن خیکها را بشکافتند تا آن دیوار در ته دریا قرار گفت و آن حصار تا به امروز که سال سیصد و سی دو هجری است باقی می باشد و آن دیوار سدی در برابر کشتی ها می باشد که از هجوم دشمنان از ماوراء قفقاز به ایران جلوگیری می کند.” گویند انوشیروان روزی در تیسفون بود و فرستادگان ممالک دیگر با هدایا به دربار وی میآمدند، از جمله فرستاده قیصر پادشاه روم بود که هدیهها و تحفهها همراه داشت و این فرستاده ایوان مداین را بدید که ساختمانی نیکو داشت اما در صحن آن کجیای نمایان بود.
گفت : “این صحن باید چهارگوش میبود”.
بدو گفتند“در محل کجی پیرزنی خانه داشت شاه خواست خانه او را بخرد اما او نخواست بفروشد و شاه وی را به فروش مجبور نکرد و کجی چنانکه میبینی به جا مانده است.” رومی گفت “این کجی نیک تر از راستی است.” بزرگمهر گوید که من دو خصلت متضاد در انوشیروان دیدم که مانند آن در دیگران ندیده بودم.
روزی انوشیروان بار عام داشت، مردی از خاصان او درآمد و زیرش و را دور کرد، انوشیروان به وزیر گفت که برخیزد و یکسال از وی دور باشد.بار دیگر او را در مجلس خصوصی دیدم که در آن مجلس در امور مملکت تدبیر می کردیم.
خدمت گزاران در پشت تخت او با یکدیگر گفتگو می کردند، چنان صدایشان بلند شده بود که ما را از کار باز می داشت شاه را آگاه کردند وی گفت ما پادشاه بر رعیت خود هستیم و نوکران وخدمتگذاران ما پادشان بر ارواح ما هستند و ما را از تحمل ایشان چاره نیست.
انوشیروان همواره می گفت: پادشاهی به سپاه و سپاه به مال و خراج و خراج به آبادانی و آبادانی به دادگری و دادگری به اصلاح کارداران و به استواری وزیران قرار گیرد.
کتابنامه : 1- آموزگار، ژاله و تفضیلی احمد، زبان پهلوی ادبیات و دستور آن، تهران، 1377.
2- آلتهایم، فرانتس و استیل، روت، تاریخ اقتصاد دولت ساسانی، ترجمه هوشنگ صادقی، 1382.
3- ابن اثیر، عزالدین، تاریخ کامل، ترجمه ابوالقاسم حالت، جلد 5، تهران، 1362.
4- اصفهانی، حمزه، تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، تهران، 1346.
5- بوسایلی، ماریو، هنر پارتی و ساسانی، ترجمه یعقوب آژند، تهران، 1374.
6- بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، 1332.
7- بهار، مهرداد، بندهش، تهران، 1380.
8- بیانی، ملک زاده، تاریخ سکه، 1339.
9- پروکوپیوس، جنگهای ایران و روم، ترجمه محمد سعیدی، تهران، 1382.
10- پورداود، ابراهیم، یشتها، جلد 2، تهران، 1373.
11- پیرنیا، حسن، ایران قدیم، تهران، 1373.
12- تبریزی، محمدحسین ابن خلف، برهان قاطع، ج 1 و 2، تهران، 1375.
13- تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1378.
14- ثعالبی، عبدالملک ابن محمد، غرر اخبار ملوک الفرس وسیرهم، تحقق هـ .
زتنبرگ، ترجمه محمد فضائلی، جلد اول، تهران، 1368.
15- ثعالبی مرغنی، حسین ابن محمد، شاهنامه کهن، ترجمه سید محمد روحانی، مشهد، 1372.
16- حقیقت، عبدالرفیع، فرهنگ شاعران زبان پارسی، تهران، 1368.
17- خسروی، خسرو، جامعه دهقانی در ایران، تهران، 1375.
18- دبیر سیاقی، سید محمد، نامور نامه باستان، تهران، 1379 .
19- دنت، دانیل، مالیات سرانه و تأثیر آن در گرایش به اسلام، ترجمه محمدعلی موحد، تهران، 1358.
20- دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، ج پنجم، تهران، 1373.
21- دینوری، ابوحنیفه، احمدابن داود، اخبارالاطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، 1364.
22- دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، مجمل التواریخ و القصص، تصحیح محمدتقی بهار، تهران، 1378.
23- راشد محصل، محمدتقی، زند وهمن یسن، تهران، 1378.
24- رستگار فسایی، منصور، فرهنگ نامهای شاهنامه، جلد 2، تهران، 1379.
25- ریپکا، یان، تاریخ ادبیات ایران، ترجمه عیسی شهابی، تهران، 1354.
26- زرینکوب، عبدالحسین و زرینکوب، روزبه، تاریخ ایران باستان، تهارن، 1379.
27- زرینکوب، عبدالحسین، در قلمرو وجدان، تهران، 1369.
28- زرینکوب، روزبه، “ایران: ساسانیان” ، دایره المعارف بزرگ اسلامی، جلد 10، تهران، 1380.
29- سامی، علی، تمدن ساسانی، شیراز، 1342.
30- سلوود، دیوید، “سکههای ساسانی“، در: یار شاطر، احسان و دیگران، تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان: پژوهش دانشگاه کیمبریج، ترجمه حسن انوشه، جلد سوم، قسمت اول، تهران، 1380، ص 452-429.
31- شهبازی، ع.
شاپور، “خداینامه در متن یونانی”، در: افشار، ایرج و رویمر، هانس روبرت، سخنواره: پنجاه و پنج گفتار پژوهشی به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری، تهران، 1376، ص 586-579.
32- صفا، ذبیحا...، دانشهای یونانی در شاهنشاهی ساسانی، تهران، 1330.
33- عریان، سعید، متون پهلوی، تهران، 1371.
34- فرای، ر.ن.، “تاریخ سیاسی ایران در دوره ساسانیان”، در: یارشاطر، احسان و دیگران، تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی سلسله ساسانیان: پژوهش دانشگاه کمبریج، ترجمه حسن انوشه، جلد سوم، قسمت اول، تهران، 1380، ص 276-217.
35- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه فردوسی، تصحیح ژولمول، تهران، 1381.
36- قبادیانی بلخی، ناصر ابن خسرو، دیوان، به کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، 1353.
37- کریستین سن، آرتور، سلطنت قباد و ظهور مزدک، ترجمه احمد بیرشک، تهران، 1352.
38- کریستین سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران، 1378.
39- کلسینکف، آ.ای.، ایران در آستانه یورش تازیان، ترجمه م.ر.
ریاحی، تهران، 1375.
40- گردیزی، ابوسعید عبدالحی، زینالاخبار، تصحیح سعید نفیسی، تهران، 1332.
41- گیبون، ادوارد، انحطاط و سقوط امپراتوری روم، ترجمه فرنگیس شادمان، جلد دوم، تهران، 1370.
42- گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران، 1355.
43- لاکهارت، لارنس، “تاریخ سیاسی ایران”، ترجمه شاپور راسخ، ایرانشهر، شماره بیست و دوم، تهران، 1342، ص 528-268.
44- مسعودی، ابوالحسن علی ابن الحسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، جلد اول، تهران، 1365.
45- مسکویه رازی، ابوعلی، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، جلد اول، تهران، 1369.
46- مکنزی، دیوید نیل، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، تهران، 1379.
47- نخجوانی، محمد ابن هندوشاه، صحاح الفرس، به کوشش عبدالعلی طاعتی، تهران، 1334.
48- نفیسی، علی اکبر، فرهنگ نفیسی، جلد اول، تهران، 1342.
49 - نفیسی، سعید، تاریخ تمدن ایران ساسانی، تهران، 1331.
50- نولدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها درزمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب خویی، تهران، 1358.
51- ویسهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، 1370.
52- ویلسن، جی.
کریستی، تاریخ صنایع ایران، ترجمه عبدا...
فریار، تهران، 1376.
53- یار شاطر، احسان، “کیش مزدکی”، ترجمه م.
کاشف ایران نامه، سال دوم، شماره اول، پاییز 1362.
54- یار شاطر، احسان، “آیین مزدکی”، در: یار شاطر، احسان و دیگران، تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان: پژوهش دانشگاه کیمبریج، ترجمه حسن انوشه، جلد سوم، قسمت دوم، تهران، 1380، ص 476-447.
منابع لاتین: Bartholomae, ch.
Altiranische woreterbuch,Berlin, 1961.
Freiman, A pand namag zardust, Wien, 1906.
Gershevitch, Ilya, the Avestan hymn to Mithra,London, 1959.
Justi, Ferdinand, Geshichte Irans von den altesten zeiten bis Zum, Ausgang der sasaniden, grudriss der Irani shen philologie,Berlin,vol 2, 1974.
Mochiri, M.
I.
, Etude de numismatique,Iranienne sous les sassanides et Arab- sasanides, tome, 2.
Belgique , 1983.
Modi, j.j., cama oriental institute papres, Delhi, 1928.
Nyberg, S.H, A manual of pahlavi,Wiesbaden, 1974.
Paruk, F.D.J, sassanian coins,Bombay, 1965.
Thorrsian,H., Histoire de l , Armenie et du peuple Armeniens, , 1957.
Unvala, j.
M.
, notes sur des monnaies trourees a suse,Paris, 1934.
Abstract: The word “Khosrow” means “well-known” and that of Anoushirvan means “never- to be died soul”.
Khosrow Anoushirvan began reformation with one hand and suppressing Mazdakians and internal and external enemies with the other hand from the earlier days he ascended the throne.
One form of his reforms at the beginning of his reign was his, resolution to establish peace and order in the country.
This peace and order were established only by crushing and slaughtering he Mazdakians and internal opponets.
Having completed suppressing his opponents, khosrow began to reform and reconstruct the ruins left behind the Mazdakians’ rebellion.
One more very important reforms andertaken by khosrow, was his effort to change the ways in which taxes were collected.
As ordered by him , the new rates of tax were levies according to new rules and regulations, this change of way in which the tax was collected was so effective in view of justice and as consented by the subjects that the would-be states including Abbassid and Omavid caliphs copied it.
Khosrow not only tackled the in ternal problems but suppressed the foreign countries.
He waged wars several times with overseas countries, He fought Romans and troops belonging to eastern territories in which he often Won over them.
One interesting point about khosrow Anoushirvan is that he always cared for gaining knowledge and acquirements and paid attention to culture and art in spite of the fact that he was profoundly busy exercising political and military concerns.
He honoured the men of knowledge.
Seven philosophers from Atenian school who were discharged from by order of the then Emperor, were warmly received by Khousrow Anoushirvan.
He proceeded time and again to discuss with these philosophers.
He showed so much interest in these discussions that it was got a rumour in the west that in a philosopher has ascended the throne.
The philosophy that was founded.
At that period became later a natural disposition of many Iranian philosophies.
The Jondi-shah-pour Medical school that was very active in the past, promoted in.
his sovereighty Indian.
Thdian tranian and Roman medicine was tanght there.
Jondishahpour hospital be came one of the most important hospitals in its time .
it kept this greatness until the time when Abbasid caliphs-made as a scientific and medical center in the area.
Khosrow Anoushirvan cared too much for construction and reconstruction.
He is known to have developed many cities, towns and buildings the most noticeable of them is Iewan madayen which was the most marvellously renowned monumehs of sassanid time and represented the greatness and grandeur of knosrow’s Royalttly.
Khosrow Anoushirvan showed tolerance against different religions promoting in his territory such that he rarely prosecuted and persecuted other religious Adherents than Zoroastrians- Mazdakians were excepted from this rule.
چو کسری نشست از بر تخت عاجبه سر بر نهاد آن دل افروز تاجبزرگان گیتی شدند انجمنچو بنشست سالار با رایزنسر نامداران زبان برگشادز دادار نیکی دهش کرد یادچنین گفت کز کردگار سپهردل ما پر از آفرین باد و مهرکزویست نیک و بد وکام و نامازو مستمندیم ، ازو شادکامبه فرمان او ابد از چرخ خورازویست فر و بدویست زورز رای و ز پیمان او نگذریمنفس جز به فرمان او نشمریمبه تخت مهی بر هر آنکس که دادکند، در جهان باشد از داد شادهر آنکس که اندیشه بد کندبه فرجام بد تا تن خود کنداز اندیشه دل کس آگاه نیستبدین تنگی اندر مرا راه نیستز ما هر چه پرسید پاسخ دهیمبه پاسخ همی رای فرخ نهیماگر پادشا را بود پیشه دادشود بیگمان هر کسی از داد شاداز امروز کاری به فردا ممانچه دانی که فردا چه گردد زمانگلستان که امروز باشد ببارتو فردا چتی گل نیاید به کاربدانگه که یابی تنت زورمندزبیماری اندیش و درد و گزندپس زندگی یاد کن روز مرگچنانیم با مرگ چون باد و برگهـر آنـکه کـه در کـار سـستی کنیهـمی رای ناتنـدرستـی کـنــدچه چیره شود بر دل مرد رشکیکی درمندی بود بی پزشکوگر بر خرد چیره گردد هوانخواهد به دیوانگی بر گوادگر مرد بیکار و بسیار کوینماندش نزد کسی آبرویبه کژی ترا راه تاریکترسوی راستی راه باریکتربه کاری که تو پیشدستی کنیبد آید که کندی و سستی کنیاگر جفت گردد زبان با دروغنگیرد ز تخت سپهری فروغسخن گفتن کژ ز بیچارگیستبه بیچارگان بر بباید گریستچو برخیزد از خواب شاه از نخستز دشمن بود ایمن و تندرستخردمند و از خوردنی بینیازز دشمن بود ایمن و تندرستاگر شاه با داد و بخشایشستجهان پر ز خوبی و آرایشستوگر کژی آرد به رای اندرونکبستش بود خوردن و آب خونهر آنکس که هست اندرین انجمنشنید این برآورده آواز منبدانید و سرتاسر آگه بویدهمه ساله با بخت همره بویدکه ما تاجداران بسی دیده ایمبه داد وخرد راه بگزیده ایمولیکن ز دستور باید شنیدبد و نیک بی او نیاید پدیدهر آنکس که آید بدین بارگاهبه بایسته کاری به بیگانه و گاهنباشم ز دستور همداستانکه برمن بپوشد چنین داستانبه درگاه بر کارداران منز لشکر نبرده سواران منچو روزی بریشان نداریم تنگنگه کرد باید به نام و به ننگهمه مردمی باید و راستینباید به داد اندرون کاستیهر آنکس که باشد ز ایرانیانببندد بدین بارگه بر میانبیابد ز ما گنج و گفتار نرمچو باشد پرستنده با رای و شرمچو بیداد گیرد کسی زیردستنباشد خردمند و ایزدپرستمکافات یابد بدان بد که کردنباید غم ناجوانمرد خوردشما دل به فرمان یزدان پاکبدارید و از ما مدارید باککه اویست بر پادشا پادشاجهاندار و پیروز و فرمانروافروزنده تاج خورشید و ماهنماینده ما را سوی داد راهجهاندار و بر داوران داورستاز اندیشه هر کسی برترستزمان و زمین آفرید و سپهربیاراست جان و دل ما به مهرنگهدار تاجست و تخت بلندترا بر پرستش بود یارمندشما را دل از مهر ما برفروختدل وچشم دشمن به فرمان بدوختهمه تندرستی به فرمان اوستهمه نیکوی زیر پیمان اوستز خاشاک تا هفت چرخ بلندهمان آتش و آب و خاک نژندبه هستی یزدان گوایی دهندروان ترا آشنایی دهندستایش همه زیر فرمان اوستپرستش همه زیر پیمان اوستچو نوشیروان این سخن برگرفتجهانی ازو مانده اندر شگفتهمه یکسر از جای برخاستندبرو آفرینی تو آراستندشهنشاه دانندگان را بخواندسخنهای گیتی سراسر براندجهان را ببخشید بر چهار بهروزو نامزد کرد آباد شهرنخستین خراسان ازان یاد کرددل نامداران بدو شاد کرددگر بهره زو بد قم و اصفهاننهاد بزرگان و جای مهانوزان بهره ای آذرآبادگانکه بخشش نهادند آزادگانوز آرمینه تا در اردبیلبپیمود دانا بر و بوم گیلسوم پارس و اهواز و مرز خزرز خاور ورا بود تا باخترچهارم عراق آمد و بوم رومچنین پادشاهی و آباد بوموزین مرزها هر که درویش بودنیازش به رنج تن خویش بودببخشید آگنده گنجی برینجهانی برو خواندند آفرینزشاهان هر آنکس که بد پیش ازویاگر کم بدش جاه اگر بیش از ویبجستند بهره ز کشت و درودنرسته ست کس پیش ازین نابسودسه یک بود یا چاریک بهر شاهقباد آمد و ده یک آورد راهز ده یک بر آن بد که کمتر کندبکوشد که کهتر چو مهتر کندزمانه ندادش بر آن درنگبه دریا بس ایمن مشو از نهنگچوکسری نشست از بر تخت عاجببخشید بر جای ده یک خراجشدند انجمن بخردان و ردانبزرگان و بیدار دل موبدانهمه پادشاهی شدند انجمنزمین را ببخشید و بر زد رسنگزیتی نهادند بر یک درمگر ایدونکه دهقان نگردد دژمکسی را کجا تخم یا چارپایبه هنگام ورزش نبودی به جایز گنج شهنشاه برداشتیزکشتن زمین خوار نگذاشتیبه ناکسته اندر نبودی سخنپراگنده شد رسمهای کهنگزیت رز بارور شش درمبه خرمستان بر همین زد رقمز زیتون و از گوز و هر میوه دارکه در مهرگان شاخ بودی ببارز ده بن، درم، یک رسیدی به گنجنبودی جزین تا سر سال رنجوزان خوردنیهای خرداد ماهنکردی به بار اندرون کس نگاهکسی کش درم بود و دهقان نبوددیدی غم و رنج کشت و درودبراندازه از ده درم تا چهاربه سالی ازو بستدی کاردارکسی بر کدیور نکردی ستمبه سالی به سه بهر بود این درمگزارنده بردی به دیوان شاهازین باژ بهری به هر چار ماهدبیر و پرستنده شهریارنبودی به دیوان کسی بی شمارگزیت و خراج آنچه بد نام بردبه سه روزنامه به موبد سپردیکی آنکه بر دست گنجور بودنگهبان آن نامه دستور بوددگر تا فرستد به هر کشوریبه هر کارداری و هر مهتریسدیگر که نزدیک موبد بردگزیت سر و باها بشمردبه فرمان او بود کاری که بودز باژ و خراج و ز کشت و درودپراکنده کارآگهان در جهانکه تا نیک و بد زو نماند نهانهمه روی گیتی پر از داد کردبه هر جای ویرانی آباد کرد