دانلود تحقیق شهریار وخانواده پدری شاعر

Word 150 KB 19639 23
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مقدمه
    زبان شیرین فارسی که ازدوران های بسیاردوردر تاریخ تا کنون یکی از زبان های رایج دربوده ، همواره با آثاری آمیخته بود که به آن شعر می گویند جملاتی شیرین تر از معمول که گاه با وزن و قافیه و منظوم و گاه غیر منظوم ، اما ناقل احساسات و عواطف شاعر که متاثر از جائی یا چیزی یا کسی شده باشد که چون خواننده نیز آن را بخواند تحت تاثیر قرار گیرد.با این تعریف لازمه شعر این نیست که منظوم باشد و به گونه ای تحت نظمی خاص قرارگیرد.


    حتی قبل ازآن که در دوران معاصر شاخه وسیع و گسترده ای به نام شعر نودر زبان پارسی به وجود آید نیز صاحب نظران بر همین عقیده بودند و تکیه اساسی روی
    خیال انگیز بودن مطلب قرار داشت.
    خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب ( اساس الا قتباس) وزن و قافیه را برای شعر امری فرعی می شمارد و معتقد است که اگرسخن دارای وزن و قافیه باشد ولی نیروی خیال شاعرانه بهآن راه نداشته باشد به آن سخن نظم گفته می شود نه شعر و ملک الشعرای بهار نیز چنین می گوید:

    (ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نیافت
    ای بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت)

    درزبان ما شعر جایگاه والایی دارد وصدها دیوان اعم ازدواوینی که درسطح جهان شهره خاص و عام گشته با آن که حتی به چاپ نرسیده در گسترش ، محبوبیت و غنای این زبان تاثیرات به سزایی داشته و دارند.

    با نگرش به ملل دیگر که هر کدام روزگاری برای خود استقلال داشته و با زبان ملی خود سخن می گفتند ، اما در برابر هجوم دیگران حتی در مرتبه اول همه چیز خود را از دست دادند ، من جمله زبان خود را ، شاید این شاید این گنجینه های پر ارزش نقش والایی داشتند اما اگر فاقد این ارزش ها بودیم هم چون ملل دیگر اکنون آثاری از زبان و تمدن اولیه خود نداشتیم .

    مثلاحفظ زبان شیرین پارسی پس از حملات ویران گری چون هجوم مغول یا اعراب ، بدون حضور
    شاعران وسخنان گوهر بارشان اگر غیر ممکن نمی نمود بسیار مشکل بود .در حالیکه در بیش از هفت قرن به صورت مسلم و قطعی امرا ، سلاطین و شاهان محلی حاکم بر ایران یا بیگانه بودند و یاهمچون نوکران چشم وگوش بسته ، به فرمان بیگانگان ودر
    حالی که دردوران های نکبت بار تسلط اعراب بر ایرانیان ، حیوانات ا نسان نمایی چون خلفای بنی امیه و بنی عباس بر سرنوشت جهان اسلام حاکم بودند و این خلفا تعصبات جاهلانه ای نسبت به قومیت خود داشتند.

    در حالی که کوچکترین بی اعتنایی به هر یک از مظاهر قومیت عرب جزایی کمتر از مرگ نداشت ، آیا اگرزبان شیرین شعر نبود که این امرا را جذب کند ما امروز زبانی به نام فارسی داشتیم ؟

    خیر.
    پس این هنرمندان بزرگ عصر سخنوری بودند که باژرف اندیشی و ظرافت خاص خود نه تنها در طول تمام دوران ها بیانگر عشق وعاطفه بودند و نه تنها با هنرمندی ، زبان شیرین فارسی درعمق وجود بیگانگان نیز می کاشتند و نه تنها با زیباترکردن کلام، وحشیانی چون مغولان و بیابان گردهایی چون اعراب را نیز مجذوب فارسی می کردند ، بلکه در طول تمام تاریخ پژواک رسایی برای بانگ و فریاد افراد تحت ظلم و طبقات ستم کش جامعه نیز بودند واگر از آن عده که سخن وری را روزی نامه خود کردند بگذریم سایر سخنوران را می توان سربازان دلیری بر شمرد که بانثار خون قلم خود ، حریم زبان پارسی را پاسداری کردند که البته این بزرگ مردان عرصه ی علم وادب برای همگان حتی بیگانگان نیز شناخته شده اند و با سخنان دُرّ وار خود وبا کلام دلنشین خود ، خود را و زبان فارسی را جاویدان ساختند .


    آثاری چون شاهنامه سراسر حماسه که پیغمبر سخن پارسی طوس سرود وکلام شیخ سعدی شیرازی که دریایی بی پایان از نصایحو پند حکمت است وحافظ سرور غزل سرایان جهان که با شاهکار خود عشق راستین را جاودان ساخت و....

    .

    در این تحقیق سرگذشت این بزرگ آمده است که آشنایی با زندگی آ ن شاید از جهات مختلف بر همگان لازم باشد.

    مست آمدم ای پیر که مستانه بمیرم مستانه دراین گوشه میخانه بمیرم!

    درویشم وبگذار قلندر نشانه کاکل همه انسن به سر شانه بمیرم !

    میخانه به دور سر من چرخدو اینم!

    پیمان که به چرخیدن پیمانه بمیرم!

    من بلبل عشاق به دامی نشوم رام در دام توام بی طمع دانه بمیرم!

    شمعی وطواف حرمی بود که می خواست پروانه بزایم من و پروانه بمیرم !

    من در یتیمم ، صدفم سینه دریاست بگذار یتیمانه ودردانه بمیرم!

    بیگانه شمرئنئ مرا در وطن خویش تا بی وطن واز همه بیکانه بمیرم!

    کُونی زن میخانه بگو به جان به لب آور تا با تب ولب بر لب جانانه بمیرم!

    آن سلسله زلف که زنار دلم بود در گردنم آویز که دیوانه بمیرم!

    در زندگی افسانه شدم در همه آفاق بگذار که در مرگ هم افسانه بمیرم!

    در گوشه کاشانه بسی سوختم اما آن شمع نبودم که به کاشانه بمیرم!

    سرباز جهادم من و از جبهه ی اطرار انصاف کجا رفته که در خانه بمیرم!

    تولد شهریار و خانواده ی پدری شاعر از جمله پرآوازه ترین شعرای کهن سرای معاصر ایران می توان از غزل سرای زبردست و عارف سوخته دل شهریار نمود .

    سید محمد حسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار در سال 1285 ه.ش در شهر تبریز ودرخاندانی از سلاله ی سادات پای به عرصه ی گیتی گذارد.پدرش حاجی میرزا آقا خشکنامی از سادات آذربایجان و متولد خشکناب تبریز و مردی متدین و وارسته بود که با علم و دانش آشنایی دیرینه داشت و اهل ونزل را نیز به دین سو رهنمون بود ، او دروزارت عدلیه ی آن دوران شاغل و به واسطه ی اعتماد مردم مورد تایید آشنایان قرار داشت ضمن این که ازخوشنویسان دوران خود نیز به شمارمی رفت.رشد اولیه و بچگی شهریار در ده بود« حیدر باباکوه» و بزرگ ترین شانس او در زندگی این بود که الفبا را نزد اشخاص با ایمان تعلیم دیده ، شهریار در طول دوران طفولیت و نوجوانی و جوانی ازمحضر و محبت پدر برخوردار بود و تحت تعلیمات وی قرار داشت .

    اوتحصیلات ابتدایی خود را در شهر تبریزگذراند و در آغاز نوجوانی برای کسب معلومات بیشتر به تهران رهسپارودر مدرسه دارلفنون ادامه تحصیل داد،ضمن اینکه در این مدت به شعر و شاعری نیز علاقه مند بودومورد توجه محافل ادبی قرار داشت .

    شهریار در سن (6) سالگی در خانه عمه اش ساکن بود در این سن به دو کتاب قرآن و حافظ علاقه بسیاری داشت و با آیات الهی آشنا بوده و مغز و قلب وی با این کلمات عجین شده بود.

    نخستین دوره تربیت و تحصیل شهریار به زبان فرانسه هم علاقه بسیاری داشت و در سن 14 سالگیبه 4 زبان تسلط داشت: ترکی ،فارسی،عربی ،فرانسه.

    ذوق ادبی اش را مدیون ادرش بود ، مادرش سواد خواندن و نوشتن نداشت اما چون پدری اهل علم وادب داشت محفوظات شیرین ادبی بسیار داشت ، اشعار بسیار لطیف ترکی ، فارسی، عربی به خاطر داشت و مخصوصا زمانی که خود او شعر می خواند اشک می ریخت و حال مادر در او هم منعکس شده بود.

    در 4 یا 5 سالگی اولین شعر لطیفی که به ذهنش رسید دو بیتی ترکی بود.

    مراتب شاعری شهریار در سن 7سالگی اشعار شاعر معروف آذربایجانی«صابر» را می خواند و حفظ می کرد.

    در سن 9سالگی برای اولین بار مصمتی فارسی ساخت: یاد دارم پدرم شیشه می دید شکست من چرا سبطه اجدادی خود داده زدست پی زونار شدم وای به من من گنه کار شدم وای به من مردم آزاد شدم وای به من...

    سومین شعر خود را دربابای کوه نی علی در هنگامی که نظاره گر منظره تبریز بود و در زمانی که مشغول به تحصیل فرانسه بود در وصف تبریز و مهتاب و...

    سرود.

    چهارمین شعر را در 12 سالگی سرود: گل کم از خارشوگر تو به گلزارآیی کار گل زار شود گر تو به گلزارآیی نرخ یوسف شکند چون تو به بازارآیی شعر پنجم را در سن 13 سالگی در سفری با پدر خویش در شهر مراغه سرود در کنار رودخانه صافی، مطلع آن این است: صوفی بیا که بر لب صافی مکانم هست وین صبح جاودانه صفا بخش جانم هست ازاین به بعد ذوق شعری شاعر راه افتاد تا به تهران رفت.در سال1308یعنی در سن 23 سالگی اولین مجموعه شعری شهریار به چاپرسیدکه اشعاری نغز و آبداری چون«بوی پیراهن» «سوز وساز» «مسارفت شاعرانه»و...در آن از جذابیت بیشتری برخوردار بود.

    در این سال ها شهریار مشغول تحصیل در مدرسه طب بود و علاوه بر تحصیل از سرودن شعر نیز غافل نبود به طوری که استاد ملک الشعرای بهار او را جوانی پر جوش خروش دانسته وآینده ای تابناک در عالم ادب را برایش پیش بینی می کرد .

    بسیار حیرت انگیز است که دانشجوی طب ضمن اینکه دروس مشکل و بی انتهای مدرسه طب را می خواند و در گذراندن آزمایشات نیز توفیق مطلوب دارد ، بتواند هم زمان نیز شعر بسراید و توجه محافل ادبی و ادیبان و شعر دوستان را نیز به خود جلب کند و این جای بسی خوشحالی داشت.

    تخلص شعری به نام شهریار در سن 14 سالگی در سال 1300در تهران دوستان شهریار برای تعویض تخلص از بهجت به شهریار به حافظ تفعلی زدند و این غزل آمد: دوام عمر وعز ومال او نخواه حافظ که چرخ سکه دولت به نام شهریاران زدند از این به بعد غالبا او را به نام شهریار خطاب می کردند.

    شهریار شاعر جوان ،خوش قریحه ، با ذوق وطا لب موضوعات نو در حال پرواز است ، پرواز به سوی قله شهرت و خوشنامی، زندگی نیز برایش مهیا و از هیچ بابت کسری ندارد.

    عشق شهریار شهریاردرسال آخرمدرسه طب تحصیل می کند که ناگاه کمند گیسوان دختری آشوب گر او را به دام می اندازد آری شهریار عاشق می شودودرعشق شکست می خورد ودرس را رها می کند.

    به کار شاعری می پردازد و اشعارش شور انگیز می شود و در این میان نه تنها به عشق خود نمی رسد که این امر باعث تغییر مسیر زندگی او نیز می شود کما اینکه کسی که تا میز طبابت فاصله چندانی نداشت ، برای گذراندن امور به مشاغل غیر پزشکی روی می آورد.

    در آغاز شهریار به خدمت اداره ثبت اسناد در می آید ودر نیشابور و مشهد چند سالی را در این حرفه می گذراند سپس به تهران آمده و به استخدام بانک در می آیدو این امر به سال 1315 رخ می دهد.

    شهریار ضمن اشتغال به کار دولتی به سرودن شعر نیز و حاصل عشق ناکامش اشعاری به یاد ماندنی می شودکه از آن جمله می توان یاد کرد از: «ماه سفرکرده» « غروب نیشابور» « ناله نومیدی» « شکرین پسته خاموش» «توشه سفر» و.....

    او همچنین خطاب به دوستان ادیب و فاضل خود چون هوشنگ ابتهاج ، نیما یوشیج نیز اشعاری می سراید: آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

    بی وفا حالا که من افتاده ام از پاچرا؟

    نوش دارویی وبعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا؟

    عمر مارا مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟

    نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟

    وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟

    ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا؟

    در خزان هجر گل ای بلبل طبع خزین خاموشی شرط وفاداری بود ، غوغا چرا؟

    شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر این سفر راه قیامت می زد ی تنها چرا؟

    شاعر شیرین سخن ما آرام آرام به پیش می تازد و سرانجام عشق زمینی او تبدیل به عشق عرفانی گشته و شور و حال دیگری را در اشعارش بوجود می آورد.

    شعر شهریار پرمحتوا و ارزنده است ، شهریار در بسیاری از اشعار خود چنان حق مطلب را ادا کرد که خواننده نه تنها شعر می خواند بلکه صحنه های بسیاری از زندگی ، از طبیعت ، از عشق، ازمراد ، ازنامردی، از خوبی را می بیند.

    شعر شهریار همچون تابلو نقاشی در دیده خواننده مجسم می شود،آنجا که سرود آبشار می سراید: چون خواب نوشین یاد دارم ماهتابی روشن تر از روز سپید کامکاران شاهکار حیدر بابا ، یالان دنیا دیوان شهریار همه شمول است، انواع مختلف شعر را در زیبا ترین شکل ممکن در آن یافت می کنید: غزلیات ، قطعات، رباعیات ، قصیده ،مثنوی، اشعار فارسی، ترکی که در این میان حیدر بابای شهریار واقعا اعجاز است و از جمله شاهکار های شعر معاصر است .

    حیدر بابا شخص نیست بلکه طبیعت است ، مکانی مرتفع که شاعر دوران کودکی را در پایش گذرا نده کوهی است در خشکناب اما شاعر در اثر نامرادی ها ی روزگار دل شکسته است ، با دیگران به ندرت حشر و نشر دارد ، منزوی است ، از شهرت بیگانه ، واز آوازه گریزان ، او با تخیلات شاعرانه خود زندگی می کندوحتی دوستان را به رغبت نزدخود نمی پذیرد.شهریار در اشعار خود غرق است و هنگام سرودن شعربا حال خود می سازد و از دنیای بیرونی کاملا جدامی شود بطوریکه در این مواقع اگرکسی براو وارد شود او را نمی بیند مگر آنکه با لمس کردنش ازحال مخصوصی که دارد بیرونش آورند.

    حیدربابا در اواخر عمر مادر شهریار با دلی شکسته سروده شد و انعکاس ویژه ای پیدا کرد: حیدر بابا حیدر بابا،ایلد یر یملار شاخاندا سئللر، صولار شاققیلد اییب آخاندا قیزلار اوناصف باغلاییب باخاندا سلام اولسون شوکیتزه ،ائلیزه منیم ده بیر آدیم گلسین دیلیزه حیدربابا ، کهلیک دراین اوچاندا کول دیبینده ن دووشان قالخیب ، قا چاندا باغچالارین چیچکلد نیب آچاندا، بیزدن ده بیر ممکن اولسا ، یادائله!

    آچیلمیان اوره کلدی شادائله!

    ودر شعر معروف دیگرش: یالان دنیا بو دنیا، فانی دیر، فانی این دنیا زودگذر است بودنیا ده قالان هانی؟

    توی این دنیا کسی مانده؟

    داود اغلو سلیمانی؟

    داود پسر سلیمان است؟

    تخت اوستوندن صالان دنیا از روی تخت دنیا می اندازد سنین بهره ن یئین کیم دیر؟

    کی بهره و استفاده قرار داده؟

    کیمینکی سن ییه کیم دیر؟

    همان بهره تو را هم کسی نخورده سنه دوغرو دئین کیم دیر ؟

    چه کسی تو را به باور رسانده؟

    « یالان دنیا ، یالان دنیا !» : دنیای بی وفا ، دنیای بی وفا !

    سنی فرزانه لر آتدی، دانشمندان تو را می اندازن بیرون قاپیب، دیوانه لر توتدی، آن ها انداختند دیوانه را گرفتند کیمی آلدی ،کیمی صاتدی، آن هم که گرفت و نگرفت خیری نداشت صاتان دنیا، آلان دنیا فروشنده دنیا ، خریدار دنیا.

    شهریار و ابیاتی در وصف حضرت علی(ع) شهریار اصولا آدم عاشق پیشه ای بود و هر چیز را که انتخاب می کرد و یا هر مرام یا عقیده ای را که نمی پذیرفت تا سر حد نهایت و عاشقانه پیش می رفت و یک بار که عشق دنیوی او را به کام کشید شوری دگر در او ایجاد کرد و بهجت را شهریار کرد ، آخر تخلص اولیه شهریار بهجت بود و او با تفالی که به دیوان حافظ زد این تخلص را برگزید.

    شهریار اکنون عاشق مولای متقیان امام علی(ع) شده است و در اوقات فراغت و زمان هایی که تنها به سر می برد دائم ذکر یا علی مددی و یا علی دارد و شعر : علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ما سوا فکندی همه سایه هما را عشق شهریار را به مولا می رساند و چون به خصائل مولا نیز آگاه است یک تابلو زیبا و کامل از چهره وزندگی و خصوصیات امام بزرگوار را ترسیم می کند آنجا که می گوید: به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا رافت و مهربانی امام را و بی اعتنایی او را به دنیا رسم می کند: بجز از علی که آرد پسری ابو العجائب که علم کند به عالم شهدای کربلا را شهریار شاعری مخلص و معتقد به مذهب ، متوکل به خدا و اهل توسل است .

    او در بین عرفای زمان خود نیز شناخته شده و مورد قبول است و احترام خاصی برخوردار بود.

    احترام شهریار به شعرای بزرگ شهریار به غالب شعرای بزرگ دوران های گذشته احترام می گذارد و به برخی ارادت خاص دارد او شعرائی چون سنائی ،فردوسی،مولوی ،نظامی،نظامی،سعدی و حافظ را بگونه ای دیگر نگاه می کند و تقریبا در سرودن اشعار مرشدش حافظ است: یاد باد آنکه به لبخند گلی خوشگل بود خوشگل او بود که دل کندن از او مشکل بود شهریارا تو کجایی و وصال حافظ آنچه تو می طلبی خواجه بدو واصل بود شهریار و شعر نو شهریار شعر نو نمی سراید اما آن را رد هم نمی کند و به نیما پدر شعر نو احترام می گذاردودر باره شعر نو می گوید شعر واجب نیست که منظوم باشد می توانیم بگوئیم شعر منثور است منتها شعر باید زیبا باشد و مطلبی را برساند.

    او جملات نا مفهوم بی خاصیت را که تحت عنوان شعر نو می سرایند رد می کند ، اما شعر نو وتازه ای را که رساننده مطلبی و پیغامی باشد می پذیرد او از شعر محتوی می خواهد و وزن و قافیه تنها را کافی نمی داند.

    پاسخ شهریار به نقدی که به شعر آزاد او شده بود از نظر قالب ، شعر نو، نوعی «بحر طویل» است و به ظن قوی تمام اشعار آزاد شهریار در این مقوله قرار دارد وی قطعه ای به نام «حمله پوشالی» دارد که در توضیح آن نوشته : به مناسبت تنقیدی که نمد مال جمله خواندنی ها از شعر آزاد من کرده بود.

    در این شعر به صراحت می گوید که شعر آزاد او همان «بحر طویل »است.

    در مجله «خواندنی ها »که صاحب امتیاز آن علی اصغر امیرانی بود ، خسرو شاهانی صفحه ای را به نام «کار گاه نمد مالی» اداره و سر پرستی می کرد ، و در آن صفحه که بیشتر جنبه طنز و مطایبه داشت ، حملاتی _درست یا نا درست_ به شعرا و نویسندگان می شد ، شهریار در پاسخ نقدی که به شعر آزاد او شده بود ، قطعه زیر را سروده است : حمله پوشالی ناقدی شعر مرا خرده گرفت که تو هم دق دلی خالی کن اگرت حربه پولادی نیست شل مشو حمله پوشالی کن سخن سخته اگر سفره شود پس بگو رندی و رمالی کن سکه ناسره را نقادی است سره نقدینه نقالی کن یا مشو حامل عیب دگران یا برو بیهده حمالی کن قلمم با همه بی حالی گفت نو کیش زن وحالی کن این همان بحر طویل است عمو پس به این چشم تو کحالی کن ول کن این رسم لگد مالی را به تو گفتند نمد مالی کن شهریار و معاصرانش شهریار که به هیچ حزب و دسته و گروه وابستگی نداشت و با سیر و سلوک معنوی ، فقر را از آن خویش ساخته بود ، با بیشتر شاعران و سخن وران روزگار خود بدون توجه به عقاید سیاسی آن ها رفیق خانه و گرمابه و گلستان بود.

    این خیل انبوه را میتوان به دو گروه تقسیم کرد.

    گروه نخست کسانی که کم وبیش هم سن و سال شهریار بودند از قبیل :بهار ، نیما ،امیری ، فیروز کوهی ، پژمان بختیاری، رهی معیری و...

    گروه دوم که شامل نسل جوان تر می شود ، سخنورانی چون : سایه ، اخوان ثالث ، فریدون مشیری، سیاوش کسرایی را در بر می گیرد.

    از میان این گروه شهریار با سایه انس و الفت بیشتری داشت ، سایه در غزلی شهریار را می ستاید و می گوید: با من بی کس تنها شده ، یارا تو بمان مه رفتند از این خانه خدا را تو بمان من بی برگ خزان دیده دگر رفتنی ام تو همه بار و بری ، بهارا تو بمان داغ ودرداست همه نقش و نگاردل من بنگراین نقش به خون نشسته نگارا تو بمان زین بیابان گذری نیست سواران رالیک دل ماخوش به فریبی است،غبارا تو بمان هردم ازحلقه عشاق ، پریشانی رفت به سر زلف تبان؟سلسله دارا تو بمان شهریارا تو بمان برسر این خیل یتیم پدرا ، یارا ، اندوه گسارا تو بمان سایه،در پای تو،چون موج،دمی زارگریست که سر سبز تو خوش بادکنارا تو بمان شهریار و موسیقی شهریار علاوه بر این که خط را خوش می نوشت با موسیقی نیز آشنا بود و سه تار را خوش می نواخت.

    نالد به حال زار من امشب سه تار من این مایه تسلی شب های تار من ای دل ز دوستان وفادار روزگار جز ساز من نبود کسی سازگار من در گوشه غمی که فراموش غالم است من غمگسار سازم و او غمگسار من اشک است جویبار من وناله سه تار شب تا سحر ترانه این جویبار من...

    و هنگامی که کلمات نمی توانستند اندوه دل سوخته اش را باز نمایند .

    به ساز پناه می برد و آرامش روح پریشان خود را در ناله های جانسوز آن می جست .

    روی همین آشنایی وعلاقه به موسیقی ، شهریار با بشتر اساتید موسیقی دوست و همنشین بود که از آن جمله می توان اقبال السلطان آذر ، حبیب سماعی ، شهنازی ، بنان و ابوالحسن صبارا نام برد.از آن میان آنقدر شیفته صبا و ساز او بود که در بیشتر اشعار خود ، به نوعی از آن هنرمند بزرگ یاد کرده است.

    شهریار این بزرگان عالم موسیقی را چه در ایام حیات و چه پس از مرگ آن ها بسیار عزیز و گرامی می داشت و اشعاری که در ستایش و مرگ آنان سروده همه گواه بر علاقه مفرط او به هنر و هنرمندان اصیل و ارجمند موسیقی است ، از میان آن اشعار چند بیت از اشعاری که در سوگ صبا سروده می توان یاد کرد.

    برگشت شهریار به وطن خویش سرانجام شاعر ژرف اندیش معاصر ما شهریار پس از نزدیک به 4 دهه دوری از وطن به تبریز باز میگردد و در این برهه از زمان است که مقایسه ای دارد میان تبریز 40 سال پیش و تبریزی که او اکنون به آن وارد شده و خود در این باره می گوید: «پس از 35 سال دوری از وطن به وطن اصلی خویش باز آمدم من در این شهر هیچ آشنایی نمی بینمحتی یک خشت بر دیواری ، و من به یک مومیایی شبیه هستم .

    که پس از قرن ها بار دیگر زنده شده و در اطراف خود هیچ آشنایی نمی بیند همه رفته اند حتی دیواره ها ، خیابان ها و باغ ها ، سایه و شبح گذشتگان را می بینم که از من پنهان می شوند .» چشم می مالم هنوز گویی از خواب قرون برخاستم زندگی گم کرده دنیای قدیم نیست یک خشتی که عهدی نو کنم خواب و بیداری چه کابوسی عبوس آشنایان رفته اند داغ یک دنیا عزیز وای وحشت می کنم توجه مردم به اشعار شهریار از آنجایی که شهریار شاعر مردم بود همواره اشعارش مورد توجه بود وشعرهایی چون: «ای وای مادرم» آهسته باز از بغل پله ها گذشت در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود اما گرفته دور و برش هاله ای سیاه او مرده است و باز پرستار حال ماست وشعر ساز صبای شهریار: بزن که سوز دل من به ساز می گویی ز ساز دل چه شنیدی که باز می گویی *** ازکوری چشم فلک امشب قمراین جاست آری قمرامشب به خداتا سحر این جاست و اگر بخواهیم شهرها ی خوب و جالب توجه شهریار را که در نظر مردم جلوه وجلای خاصی دارد بنویسیم بدون شک باید نود درصد از شعرهایش را نوشت که خود می شود دیوان کامل شهریار .

    پس به چند شعر دیگر از این بزرگ مرد بسنده می کنیم و مطلب را به پایان می بریم .

    شهریار پس از شکست در عشق اول خود و ناکامی آن ، با دختری از بستگان ازدواج کرد که حاصلش 3 فرزند بود به نام های شهرزاد ، مریم و هادی.

    شهریار وحافظ پس از آنکه خواجه شیراز با کلام جادویی خود آفاق غزل فارسی را تسخیر کرد ، کمتر شاعری را میتوان سراغ گرفت که غزل گفته باشد و به نحوی تحت تاثیر او قرار نگرفته باشد.

    آنان که پس ازحافظ آمدند همه به درستی اعتراف کردند که حافظ پایگاه سخن را در غزل ، به چکادی برده است که دستیابی به آن تقریبا غیر ممکن است .

    در میان انبوه پیروان طوطی شکر شکن شیراز ، شاید شهریار سر آمد آنان باشد ، شهریار مفاهیم بسیاری از حافظ اقتباس کرده و به شکل دیگری می گوید : دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست وندر آن آینه صد گونه تماشا می کرد گفتم این جام جهان بین به تو کی دادحکیم گفت آن روزکه این گنبد مینا می کرد شهریار در غزلی سروده: دیدمش در صدف جام یکی در یتیم که چو مه در شب تاری ید بیضا می کرد گفتم این تافته گوهر به تو کی داد حکیم گفت آن روزکه این توشه دریا می کرد از این گونه پیروی ها آنقدر در دیوان شهریار فراوان است که خود می تواند موضوع رساله مستقلی باشد.

    شهریار خود به این تاثیر پذیری اشاره میکند و میگوید من دیوانه وار و نا خودآگاه به استقبال حافظ میروم ومنظور من از این استقبال ها به هیچ وجه رقابت با حاظ نیست.

    شهریار که گاه خود را حافظ زمانه خویش می خواند: این زمان شاعری چومن قادر نادر افتد عزیز من نادر راستی حافظ زمان خودم به یقین صائب از گمان خودم در جای دیگر اعتراف می کند که اشعار او چیزی جز تقلید نیست و ا بتکار سخن همانا از سخن پرداز شیراز است.

    شهریارا تو همین صورت تقلیدی لیک ابتکار هنر از نابغه شیراز است به طور کلی می توان گفت که حافظ پیرو روشن ضمیری است که شهریار را در تمام دوران زندگی هنریش راهنمایی می کند و شهریار مریدی عاشق و جان سوخته که هیچ گاه نقش حافظ ار برابر دیدگاهش محو نمی شود.

    علت شیفتگی بی نهایت شهریار به حافظ در این است که شهریار، شعر حافظ را در حد کمال می داند و به آن صفت «اسرارآمیز» نیز می دهد ، او این مقام ومرتبت را برای هیچ شاعر دیگری قائل نیست.

    در مقدمه جلد اول اشعار خود می نویسد :( شعر حافظ کلا به حد کمال شعر رسیده است و تمام اجزای آن در لایتناهی است ، حتی برای شعر حافظ صفت و اسرارآمیزی را هم باید اضافه کرد).

    بعد حافظ دهنی خوش به غزل باز نشد عارفان قفل ادب بر در این خانه زدند وداع شهریار در 82 بهار درسال1367هجری شمسی جهان فانی را وداع گفت.پیکر مطهرش درمقبرهالشعرای تبریز در کنار دیگر بزرگان علم و ادب و شعرای نام دار خطه آذربایجان به خاک سپرده شد که از آن پس میعاد گاه دوست دارانش گردید.

    پیرم وگاهی دلم یاد جوانی می کند بلبل شوقم یاد نغمه خوانی می کند همتم تا می رود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز وناتوانی می کند بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گل فشانی می کنم طفل بودم، دزدکی پیر و علیلم ساختند می رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دم!

    چه گردون می کند با نهانی می کند دفتر دوران ما هم بایگانی می کند شهریارا گو دل از ما مهربانان نشکنی ور نه قاضی در قضا نا مهربانی می کند دانشگاه آزاد اسلامی واحد سما عنوان تحقیقی بر زندگی نامه استاد شهریار استاد ارجمند: جناب آقای غلامحسین وکیلیان تهیه وتنظیم : احسان حبیبی اصل بهار 87

  • فهرست مطالب
    عنوان صفحه
    مقدمه...................................................................................................................................صفحه2
    تولد شهریار وخانواده پدری شاعر...................................................................................صفحه6
    نخستین دوره تربیت وتحصیل........................................................................................صفحه7
    مراتب شاعری.......................................................................................................... ...........صفحه7
    تخلص شعری به نام شهریار..............................................................................................صفحه9
    عشق شهریار........................................................................................................................صفحه9
    شاهکار حیدر بابا ، یالان دنیا........................................................................................صفحه11
    شهریار وابیاتی در وصف حضرت علی(ع)............................................................ .......صفحه13
    احترام شهریار به شعرای بزرگ.................................................................................... صفحه14
    شهریار و شعر نو................................................................................................................صفحه15
    پاسخ شهریار به نقدی که به شعرآزاداو شده بود......................................................صفحه 15
    شهریار و معاصرانش.........................................................................................................صفحه16
    شهریار و موسیقی.............................................................................................................صفحه17
    بر گشت شهریار به وطن خویش...................................................................................صفحه18
    توجه مردم به اشعار شهریار............................................................................................صفحه19
    شهریار و حافظ..................................................................................................................صفحه20
    وداع شهریار.......................................................................................................................صفحه22

زندگي شهريار به سال ???? درتبريز متولد شد.دوران طفوليت خود را در روستاي مادري قايش قورشاق و روستاي پدري خشکناب در بخش قره‌چمن آذربايجان ايران سپري نمود. پدرش حاج مير آقا خشکنابي نام داشت که در تبريز وکيل بود. پس از پايان سيکل اول متوسطه در تبريز

زندگي شهريار به سال ???? درتبريز متولد شد.دوران طفوليت خود را در روستاي مادري قايش قورشاق و روستاي پدري خشکناب در بخش قره‌چمن آذربايجان ايران سپري نمود. پدرش حاج مير آقا خشکنابي نام داشت که در تبريز وکيل بود. پس از پايان سيکل اول متوسطه در تبريز

محمدحسين شهريار سيد محمدحسين بهجت تبريزي (???? - ?? شهريور ????) متخلص به شهريار (قبل از آن بهجت) شاعر ايراني بود که شعرهايي به زبان‌هاي فارسي و ترکي آذربايجاني دارد. از شعرهاي معروف او مي‌توان به «علي اي هماي رحمت» و «آمدي جانم به قربانت» به فارسي

این اثر مقدمه مترجم، پیشگفتار و مقدمه مولف و نه فصل را شامل می‌گردد. در مقدمه مترجم، او پس از توضیحی کوتاه پیرامون فردوسی و شاهنامه به شیوه‌ی پژوهش پروفسور دیویدسن اشاره می‌کند و بیان می‌دارد که او معتقدست اتکا به منابع مکتوب به تنهایی نمی‌تواند ما را به شاهنامه‌ی فردوسی رهنمون گردد. به اعتقاد او، بر اساس شواهد خود شاهنامه و شواهد بیرونی، فردوسی بخش مهمی از شاهنامه‌اش را از ...

نيما را درست نمي خوانند ________________________________________ از خلال گفت و گويي که با اين شاعر داشتيم، دريافتيم که با نگاهي چند سويه، خود افتخار مي کند که در کنار نيما بسيار چيزها را فرا گرفته و به گونه اي سرراست نيرو، خود را برترين شاگرد نيما

مقدمه سالهای سال است که از مرگ خداوندگار خرد و آگاهی می گذرد، سالهای سال است که حکیم بزرگ توس رخ در نقاب خاک کشیده است و جان نورانیش را به عالم بالا پرواز داده است، اما همانگونه که خود می گوید «نمیرم از این پس که من زنده ام… گواهی که نمرده است و هنوز هر ایرانی آزاده ای با شنیدن سخن نغزش جانی تازه می گیرد و اندیشه بلند و نیکش را ستایش می کند. گزیده حاضر نگاهی دارد به ده عنوان ...

زاده در سال1315ق در دهکده یوش در استان مازندران به دنیا آمدو در 16 دی 1338 خورشیدی در شمیران) شهر تهران درگذشت . او از شاعران معاصر ایرانی است. او را پدر شعر نو ایران می‌خوانند . نیما در سال 1276 هجری خورشیدی به دنیا آمد. خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از آخوند ده نداشت چون او را شکنجه می داد و در کوچه باغها دنبال نیما می کرد . پس از آن به تهران رفت و ...

بنام خدا سيد محمد حسين بهجت تبريزي فرزند حاج مير آقا خشگنابي در سال 1285 خورشيدي در تبريز به دنيا آمد ، کودکي شاعر در قرئيه ( شنگول آباد ) و ( قيش قرشاق ) و ( خشگناب ) همزمان با انقلاب تبريز عليه محمد شاه قاجار سپري شد. شهريار در هفده سالگي به

شهريار کلکسيوني کم نظير از نبوغ، احساس، عاطفه سرشار و البته استاد شعر است. او يکي از نوادر عصر حاضر در پهنه ‌ادب شرقي است که توانسته است علاوه بر قلب هم‌ميهنان خود قلوب بسياري را در آسياي مرکزي، شبه قاره هند و پاکستان، عراق، ترکيه، آذربايجان و... تس

استاد سيد محمد حسين بهجت تبريزي (شهريار) در سال ???? هجري شمس در سال ???? هجري شمسي در روستاي خشکاب در بخش قره چمن آذربايجان متولد شد. پدرش حاجي مير آقا خشکنابي و از وکلاي مبرز و مردي فاضل و خوش محاوره و از خوش نويسان دوره خود و با اينان و کريم الطب

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول