انسانها همواره در روند زندگی خود، برای این که بتواند به مقاصد و اهداف متعالی خود برسند، نیازمند شاخصهایی هستند تا در سیر خود، به سوی مقصود، از خظر انحراف مصون باشند. در تمام ادیان الهی، وجود راهنما و دلیل راه و «الگو»یی که پیش روی مؤمنان، و برای آنها مطرح شود، ضرورتی انکارناپذیر است.
در دین مبین اسلام نیز وجود الگو و اسوه، به شکلی اساسی بیان گردیده و وجود مقدس «رسول اکرم (ص)» به عنوان «اسوه حسنه» معرفی شده اند.
پس از آن حضرت، اهل بیت او شایستگی الگو و نمونه شدن را دارند. از این حیث، در میان ادیان و مذاهب گوناگون- هرکدام به نوعی از مسیر متسقیم الهی منحرف هستند. تنها «شیعه اثنی عشری» توفیق هدایت دارد و به «چهارده خورشید» فروزان هدایت چشم دوخته و از وجود پرفبض آنان بهره مند می باشند.
امروز استکبار جهانی، با استفاده از علوم روان شناسی، جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی و به کارگیری ابزارها و شیوه های متنوع تبلیغاتی، سعی در تلقین الگوها خود به قشر جوان در دنیا، بویژه در کشورهای مسلمان دا دادر. امروز، تهاجم فرهنگی مصداق بارز به انحراف کشاندن نسل جوان کشور اسلامی ما از سوی غرب است که برای تحقق این امر، از مدئرنترین و پیچیده ترین دستگاهها و ابزار تبلیغاتی سود می جویند.
اکنون رسالتی بس خطیر بر دوش نهادهای فرهنگی و هنری نظام اسلامی است که الگوهایی منطبق با موازین دینی را برای جوانان مسلمان معرفی نمایند.
زندگینامه
شهید حجت الاسلام فضا الله رضازاده، مشهور به محلاتی، روحانی مبارز و انقلابی معاصر در سال 1309 ه. ش در خانواده ای کشاورز و مذهبی در محلات بدنیا آمد. نامش را «فضل الله» نهادند. سید حیات و شهادتش، حقیقت نامش را به خوبی تفسیر نمود.
فضل الله را در شش سالگی به مدرسه ای به نام «مدرسه میرزا» سپردند که از نوع مکتبهای قدیمی بود. مدیر مدرسه میرزا مردی بود باسواد که در تربیت صحیح بچه ها می کوشید و آنها را به شیوه ای اسلامی می پروراند. فضل الله تا کلاس ششم را در این مدرسه درس خواند. او به تحصیل علاقه وافر داشت.
پدرش فردی مذهبی، متأثیر از اعتقادی که هنوز به گونه ای قوی و پررنگ در میان خانواده های مذهبی جریان داشت، نمی خواست و نمی گذاشت که فرزندانش برای ادامه تحصیل به مدارس دولتی بروند.
از طرفی میل داشت که فرزندش پیشه او را پی گیرد و مددکار او باشد و چون سواد نداشت، کسی را می خواست تا در تنظیم دفتر او را از غیر بی نیاز کند. از طرف دیگر، محلات شهری مذهبی به شمار می آمد و در ایام تابستان میزبان بسیاری از علما و حتی مراجع تقلید می شد.
بسیاری از آنان و از جمله آیت الله سید محمد تقی خوانساری و حضرت امام (ره) تابستانها به شهرستان محلات می آمدند.
وجود این علما و روحانیون چان فضای روحانی و ملکوتی و جذابی ایجاد می کرد که به زودی همق جان وجود فضا اله را تحت نفوذ خود گرفت و آتش عشق را در دل این نوجوان پرشور شعله ور ساخت.
در ماه رمضان یکی از این تابستانها که حضرت امام (ره) بعدازظهرها مسجد جامع درس اخلاق می گفت، فضا لله نیز با شور و شوق در این جلسات شرکت می جست و از آنها بهره می برد.
همین حضور باعث توجه و علاقه بیشتر او به طلبگی شد.
از طرف دیگر، حضرت امام (ره) به خانه آیت الله شهیدی که بعدها قضا اللهخ را به همسری دختر خویش پذیرفت، رفت و آمد داشت. در همین رفت و آمدها با آقا مصطفی فرزند بزرگ حضرت امام (ره) که همسال او بود، دوست و نأنوس شد، به گونه ای که با هم به گردش در باغها و بازی می رفتند.
آتش عشق به طلبگی در دل پرشور او برافروخته بود و او را بی تاب می ساخت اما پدر همچنان مخالف بود. فضا الله به دنبال راهی می گشت تا پذر را به رفتن خود راضی کند، کار به جایی رسید که در کتب ادعیه به جستجو پرداخت تا دعایی بیابد و حاجتش برآورده شود. او حتی اعمال «دام داوود» را به جا آورد.
سه روز در ماه رجب با اعمال خاصی که داشت روزه گرفت و حاجتش آنکه، پدر به رفتن او راضی شود.
فضا الله، یکی دو سال در زادگاه خود، پیش روحانیون و علمای آن دیار به تحصیل علوم دینی پرداخت. در این مدت، مقدمات و مقداری از مکتاب سیوطی و حاشیه آن را نزد آیت الله شهیدی و بعضی دیگر از علمای محلات خواند. در یکی از تابستانها که برحسب معمول آیت الله سید محمد تقی خوانساری، به محلات آمده بود، پیش ایشان رفت و با گریه و زاری مشکل خود را بیان کرد.
شور و عشق فضل الله این عالم بزرگ را بر آن داشت تا عمومی او را بخواهد و از او درخواست کند تا پدر فضل الله را به رفتن و طلبه شدن او راضی کند. آیت اله خوانساری، قول سرپرستی فضل اله را نیز به عموی او داد.
اصرار عمو، پدر را راضی کرد و فضل الله با دلی پر شور و مهری پرغوغا در سال 1324 ه. ش به شهر مقدس قم که یکی از بزرگترین مراکز علوم حوزه نیز به شمار می رفت، رهسپار شد. او در این زمان پانزده سال داشت.
در آغاز ایام طلبگی، سرپرست واقعی او آیت الله خوانساری بود. حجت الاسلام محلاتی به منزل این عالم بزرگ رفت و آمد داشت و اگر با مشکلی مواجه می شد از او کمک می گرفت. آیت الله خوانساری مردی بود بسیار متقی که در عین حال روخیه ای فداکارانه و مبارز داشت. او در جنگ عراق و انگلستان به همراه آیت الله کاشانی شرکت کرده بود و به مبارزه معتقد بود.