- سید قطب؛ نویسنده و شهید
بصام تیبی در کتاب «چالش بنیادگرائی» (The challenge of Fundamentalim) سید قطب را بعنوان یکی از دو «پدر روشنفکر (Intelectual fathers) جنبش بنیادگرائی اسلامی مدرن معرفی می کند.
(1) عرب شناس فرانسوی ژیل کوپل (Gilles Kepel) نیز سید قطب را بزرگترین ایدئولوگ تأثیر گذار بر روی جنبش اسلامگرای معاصر قلمداد میکند، (2) و این در حالی است که خاورشناس معروف جان اسپوزیتو (John Esposito) وی را معمار اسلام رادیکال معرفی می کند.
به نظر اسپوزیتو، سید قطب پدر جنبشهای افراطی مسلمانان در سراسر جهان است.
در بسیاری از موارد، حرکت او از یک روشنفکر تحصیل کرده، کارمند دولتی و ستایشگر غرب به سوی کسی که دولتهای آمریکا و مصر را محکوم میکند و از مشروعیت جهاد نظامی دفاع میکند، تأثیر زیادی بر نظامی گریها، از ترورکنندههای انورسادات تا پیروان اسامه بن لادن و القاعده، داشته است.
(3) مروری بر ادبیات به جا مانده از اسلام رادیکال از دهه 1980 به بعد نشان میدهد که سید قطب تأثیر غیر قابل انکاری بر روی این جنبشها داشته است و یا حداقل یکی از دو شخصیت مهم در این زمینه بوده است؛ نفر دوم نویسنده پاکستانی ابوالاعلی مودودی (5) میباشد.
سید قطب در سپتامبر 1906 در روستایی از شهر اسیوط مصر به دنیا آمد.
پس از طی دوران تحصیل ابتدائی در زادگاهش، در سال 1921 به قاهره فرستاده شد.
در سال 1925 در دانشکده تربیت معلم ثبت نام کرده و پس از فارغالتحصیلی در سال 1928 در کلاسهای دارالعلوم حضور می یابد و در سال 1933 از آنجا فارغالتحصیل می شود.
قطب برای شانزده سال به استخدام وزارت معارف درآمده و به تدریس مشغول میشود و در سال 1948 به دلیل مخالفتهایی که با ملک فاروق میکند وی را به طور غیر رسمی برای اقامتی نامحدود به ایالات متحده میفرستند.
ظاهراً هدف از این نصر این بوده است که وی به مطالعه سیستم آموزشی آمریکا بپردازد.
تجربه نصر به آمریکا به عوض اینکه او را شیفته آمریکا کند، «به اسلام و سپس به اخوان المسلمین نزدیکتر کرد.
«پس از بازگشت از ایالات متحده در سال 1951 عضو شورای مرکزی اخوان المسلمین (مکتب الارشاد) شد.(6) در این مدت و پیش از انقلاب 1952، وی جلسات منظمی با ناصر داشته است.
سازمان افسران آزاد قبل از انقلاب به تعلیم و مسلح کردن اعضای اخوان المسلمین اقدام میکرد.
سید قطب نیز به مدت شش ماه به سازمان مشاوره میداد و در سیاستگذاری آنها برای کشور مشارکت می نمود.
بعد از اینکه آنها در پذیرفتن عقاید قطب راجع به تأسیس دولتی اسلامی و دادن رهبری آن به کمیته مسلمانان متشکل از اعضای اخوان المسلمین موافقت نکردند، وی نیز سازمان را ترک کرد.
(7) در درگیری بعدی که بین اخوان المسلمین و افسران آزاد رخ داد، سید قطب جانب هضیبی مرشد اعظم اخوان المسلمین را گرفت و در نتیجه به مدت سه ماه در اوایل سال 1954 به زندان افتاد در 26 اکتبر همان سال یکی از اعضای اخوان سعی کرد ناصر را ترور کند.
این عمل بهانهای شد در دست ناصر تا بسیاری از اعضای اخوان از جمله سید قطب را دستگیر کند.
در 25 ژوئیه 1955 وی به بیست و پنج سال زندان با اعمال شاقه محکوم شد.
اما در سال 1964 و به درخواست عبدالسلام عارف، رئیس جمهور وقت عراق، آزاد شد و «به فردی تبدیل شد که بقایای طرفداران و حامیان اخوان در اطرافش گرد آمدند.» با اینحال مدت کوتاهی بعد در 13 اوت 1965 ناصر اعلام کرد که توطئه جدید اخوان المسلمین کشف شده است، در نتیجه سید قطب به عنوان رهبر اصلی آن دوباره دستگیر شد و پس از یک محاکمه کوتاه به همراه دو تن از همکارانش در سپیده دم 29 اوت 1966 به دار آویخته شدند.
(8)
سید قطب به همراه مودودی و [آیتالله] خمینی [ره] سه تن از مهمترین متفکران سیاسی اسلام در چند دهه اخیر به شمار می روند.
مودودی و سید قطب تفکرات نزدیک به هم داشته و مسلمانان سنی را تحت تأثیر قرار دادند، اما [آیتالله ] خمینی [ره] در بین شیعیان نفوذ داشت.
با اینحال، هر سه اسلام را به جنبشی سیاسی تبدیل کردند و خواهان استقرار یک دولت اسلامی بودند.
در حالی که هر سه نفر با ناسیونالیسم سکولار دهه 1960 مخالف بودند، اسلام سنتی را نیز که مبارزه سیاسی را در رتبه دوم قرار می داد، رد می کردند.
روش این سه نفر تفاوتهای زیادی با هم داشت؛ قطب روحانیون و طبقه متوسط را با هم متحد کرد.
مودودی خواستار بر پایی جمهوری اسلامی بود ولی ایدههایش از سوی تودهها حمایت نشد.
در این میان تنها [آیتالله] خمینی [ره] بود که توانست یک اتحاد کارآمد بین روشنفکران رادیکال، تودههای مردم و روحانیون بوجود آورد.(9)
ایدئولوژی سید قطب از متفکران مختلفی تأثیر پذیرفته است.
اولین شخص ابن تیمیه میباشد.
وی نیز همانند ابن تیمیه جوامع را به دو گروه تقسیم می کند که در یک طرف نیروهای خوب قرار دارند و در طرف دیگر نیروهای بد (شیطانی)، حد میانهروی وجود ندارد.
(10) در واقع اهمیت سید قطب در این است که استدلات استفاده شده توسط ابن تیمیه بر علیه حکمرانان کافر را به گونهای تفسیر کرد که بتوان آنها را به مشکلات اسلام در دنیای مدرن تعمیم داد.
(11) از متفکران دوره معاصر نیز حسن البناء، مؤسس اخوان المسلمین مصر و ابوالاعلی مودودی، بنبانگذار جماعت اسلامی پاکستان، تأثیر زیادی بر روی او داشته اند به تبعیت از البناء و مودودی، قطب نیز غرب را بعنوان دشمن تاریخی اسلام و مسلمانان و تحت عناوینی از قبیل صلیبیون و مستعمره گرایان تفسیر می کرد.
(12)
مودودی معتقد بود که اسلامگرائی باید از بالا باشد.
البته این امر باید در دولتی محقق شود که در آن حاکمیت به نام الله بوده و شریعت اسلام در آن جاری باشد.
به نظر او سیاست جزئی از اسلام میباشد و در دولت اسلامی، تنها فعالیت سیاسی مسلمانان است که می تواند مشکلات آنها را حل کند، به زعم وی پنج رکن اصلی اسلام (ایمان، نماز، روزه، زیارت و صدقه) مقدمهای هستند برای جهاد؛ نبرد بر علیه کسانی از آفریدگان خدا که حاکمیت او را از بین بردهاند.
برای به اجرا گذاشتن جهاد، مودودی در سال 1941 جماعت اسلامی پاکستان را تأسیس کرد.
وی این جماعت را همانند مدل لنینیستی، پیش آهنگ (Vanguard) انقلاب اسلامی تصور می کرد.
بدین منظور وی از پیش آهنگی در زمان پیامبر یاد می کند که با کفار مکه مبارزه کرده و بعد از هجرت هم، دولت اسلامی را در مدینه بر پا کردهاند.
با قلم مودودی، مذهب به سمت یک ایدئولوژی بر ای مبارزه سیاسی تغییر جهت داد.
وی اولین متفکر مسلمان قرن بیستم بود که توانست بر روی پایههای اسلام تئوری سیاسی بسازد.
(13)
به دلیل اینکه نوشته های مودودی از انسجام کافی برخوردار بوده و تئوری جدیدی درباره امت اسلامی ارائه داد، تأثیر غیرقابل انکاری در دنیای اسلام و بویژه داشته دنیای عرب است.
تأثیر او در مصر دو چندان بود؛ اول اینکه نوشتههایش توسط اخوان المسلمین به عربی ترجمه شد و دوم اینکه توسط رژیم ناصر ممنوع اعلام شد.
(14) .
در واقع سید قطب انتقال دهنده (Transmiter) عقاید مودودی میباشد.
(15) از نظر این دو نفر اسلام در حال جنگ با امپریالیسم غر بی می باشد.
در نتیجه هدف نهایی مدرنیزاسیون (Modernization) چه سرمایهداری و چه کمونیسیم، استثمار (Colonization) دنیای اسلام از جنبههای مختلف از جمله اخلاقی و فرهنگی میباشد.
در این میان اسلام نیز باید به مقابله با غرب بپردازد و ارزشهای غربی را انکار کند.
(16)
نوشته های قطب و مودودی ارزشهای ناسیونالیستها را رد کرده و اسلام را بعنوان روح فرهنگی، اجتماعی و سیاسی استاندارد در بین همه مسلمانان معرفی کرد.
اولین نبرد آنها در این جنگ فرهنگی (Cultural war)، تغییر دوباره گذشته بود.
بعد از کسب استقلال، ناسیونالیستها به دنبال ارائه تاریخی بودند که در آن قبل از ناسیونالیستها هیچ چیزی وجود نداشته است و تاریخ آنها از نو شروع میشد.
اما برای قطب و پیروانش، تاریخ بعد از استقلال کشورهای اسلامی هیچ ارزشی به ارث نگذاشته است.
او این دولتها را با دولتهای قبل از اسلام یکی دانسته و آنها را جاهلی نامید.
از نظر قطب مسلمانان دوره ناسیونالیستی آگاهی خیلی کمی نسبت به اسلام دارند؛ همانند عربهای کافر که در عصر جاهلیت بتهای سنگی را می پرستیدند، عربهای عصر حاضر نیز بتهایی از قبیل ملت (Nation)، حزب (Party) ، سوسیالیسم (Socialism) و غیره را می پرستند.
(17) 2- سید قطب؛ قدرت اندیشه به طور کلی بر اساس سیر تاریخی ، نوشتههای سید قطب و یا حیات فکری وی به سه دوره تقسیم می شوند؛ دوره اول دهه 1930 است که وی منتقد ادبی میباشد.
در نوشته های این دوره بسیاری از مباحثی را که هیچ ارتباطی با اسلام نداشته اند مطرح کرده است از جمله در جایی در ضرورت جدایی دین و هنر سخن رانده است.
دوره دوم در اواخر دهه 1940 شروع میشود و تا 1964 ادامه پیدا می کند.
در این دوره سید قطب نوشته های خود را در مورد ضرورت ایجاد یک جامعه بر اساس قوانین شریعت اسلامی انتشار داد.
علی رغم اینکه وی بین سالهای 64-1954 در زندان به سر می برد، اما به نوشتن خود ادامه میدهد.
دوره سوم در سال 1964 و زمانی شروع شد که وی ضرورت استفاده از زور در صورت لزوم و برای سرنگونی رژیمهای موجود را مورد تأکید قرار داد.
قتل عام زندانیان اخوان المسلمین در سال 1975، این ایده را در او تقویت کرد که تنها با یک حرکت رادیکالی میتوان سیستم قدیمی را از بین برد و سپس یک جامعه ایدهآل بر اساس قوانین خداوندی ایجاد کرد.
(18) پژوهش حاضر بر روی دورههای دوم و سوم نوشتههای قطب و تأثیر آنها بر روی اسلامگرهای معاصر متمرکز خواهد شد.
از نظر نگارنده اندیشه سید قطب در پاسخ به سه سؤال اصلی بوده است: 1- وضعیت فعلی جهان و بویژه دنیای اسلام و علل آن چیست؟
2- وضعیت مطلوب کدام است و به چه سمتی باید رفت؟
3- راه حل مشکل در چیست؟
پاسخ به سه سؤال مذکور سه مفهوم جاهلیت، حاکمیت (عبودیت) و جماعت را تداعی میکند که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.
(19) 2-1- جاهلیت واژه جاهلیت چهار بار در قرآن آمده است.
(20) بعد از صدر اسلام این واژه در نوشتههای ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب نیز آمده است.
ابن تیمیه مسلمانان معاصر خود را جاهلی خواند و عبدالوهاب نیز اعتقاد داشت که وضعیت مسلمانان دنیا حتی آنهایی که در شبه جزیره عربستان به سر میبرند، همانند وضعیت دوره جاهلی قبل از اسلام است.
در اوایل قرن بیستم اصلاح طلب معاصر محمد عبده و رشید رضا یعنی منار (Manar)، ویژگیهای جوامع خود را با عصر جاهلیت مقایسه کرده و متذکر شد که بعضی از جوامع اسلامی در عصر حاضر از نظر اخلاقی و مذهبی بیشتر از مردمان دوره جاهلیت، فاسد شدهاند و آیات قرآنی مورد اشاره، بیشتر شامل حال آنها میشود.
(21) با این همه شخصی که واژه جاهلیت را وارد دنیای مدرن کرد، کسی نبود جز مودودی و شاگردش ابوالحسن ندوی (1979- 1903م).
آنها جوامع غربی و کمونیست را جاهلی نامیدند اما همانند سید قطب هیچ گاه آن را به جوامع اسلامی تسری ندادند.
از نظر مودودی دولتهایی در عصر جاهلیت به سر میبرند که مخالف فرهنگ، اخلاق، روش و تفکر و رفتار اسلامی میباشند.
ندوی نیز دوره روم و یونان باستان را با جوامع مدرن اروپایی یکسان دانسته و آنها را جاهلی خواند.
در همان سال که سید قطب کتاب معروف خود «معالم فی الطریق» را چاپ کرد (1964)، برادرش محمد قطب نیز کتابی با عنوان «جاهلیت در قرن بیستم» (22) نوشت و مدعی شد که همه جهان در عصر جاهلیت به سر می برند.
بنابراین ریشه واژه جاهلیت به سید قطب بر نمیگردد، بلکه وی بیشتر از دیگران به جنبههای رادیکال آن پرداخت.
(23) جامعه جاهلی از نظر سید قطب چه نوع جامعهای است؟
وی در پاسخ به این سؤال و در کتاب «معالم فی الطریق» (نشانه های راه) چنین پاسخ میدهد: هر جامعهای که اسلامی نباشد، جاهلی است؛ اگر بخواهیم تعریف دقیقتری ارائه دهیم، باید بگوئیم که جامعه جاهلی ، جامعهای است که در ایمان، عقاید و قوانین آن چیزی به غیر خدا پرسش میشود.
طبق این تعریف همه جوامعی که در حال حاضر وجود دارند، در قلمرو جاهلیت قرار میگیرند.
(24) در ادامه قطب همه جوامع موجود را بررسی می کند.
از نظر وی در رأس جوامع جاهلی، جامعه کمونیستی قرارداد؛ اول اینکه وجود خداوند را انکار میکند و دوم اینکه بجای خداوند حرب در آن مورد پرستش قرار میگیرد.
ایدئولوژی و سیستم کمونیستی، ارزش انسان را تا حد یک حیوان و حتی ماشین پائین میآورد.
در مرحله بعدی جوامع بت پرستی از قبیل هندوستان، ژاپن، فلیپین و آفریقا قرار دارند که به خدایگان دیگری در کنار و یا بدون الله اعتقاد دارند.
همه جوامع یهودی و مسیحی نیز جز و جوامع جاهلی هستند.
چرا که آنها از اعتقادات اولیه خود دور شده اند و از قوانین ساخته و دست بشری اطاعت میکنند.
بالاخره تمام جوامعی نیز که خود را اسلامی می خوانند، در جاهلیت به سر می برند.
در جوامع مسلمانان، عدهای به سکولاریسم اعتقاد داشته و رابطه خود با دین را انکار میکنند؛ عدهای دیگر نیز تنها در زبان به دین اقرار میکند ولی در زندگی اجتماعی به طور کامل آنرا طرد می کنند؛ عدهای نیز قوانین دلخواه خود را میسازند و آنرا به اسم «شریعت خداوند» ارائه میدهند.
همه این جوامع در یک چیز مشترکاند و آن اینکه تنها از خداوند اطاعت نمیکنند.
(25) سید قطب با توجه به آیه پنجاه سوره مائده در کتاب «سایه های قرآن» جاهلیت را چنین تعریف میکند: همانطور که خداوند در این آیه شرح میدهد، جاهلیت حکومت انسان بر انسان است.
در این حکومت عدهای بنده دیگران میشوند و بدین ترتیب بر علیه خواسته خداوند شورش میکنند و الوهیت خداوند را مورد انکار قرار داده و آنرا به انسان واگذار میکنند.
جاهلیت یک دوره [خاص] از زمان نیست بلکه به شرایطی اطلاق میشود که دیروز وجود داشته، امروز و فردا نیز وجود خواهد داشت.
بشریت در هر زمان و مکانی تحت حاکمیت خداوند قرار دارد و بر اساس شریعت او زندگی می کند.
اگر از این شرایط خارج شود و تحت حکومت قوانین ساخته دست بشری قرار گیرد، از راه منحرف شده و در جاهلیت قرار میگیرد.
کسانی که حکومت خداوند را رد می کنند حکومت جاهلیت را قبول دارند و کسانی که شریعت خداوند را قبول ندارند، شریعت جاهلی را قبول داشته و در جاهلیت زندگی میکنند.
(26) به نظر سید قطب در سایر ملکها و مرامها به غیر از اسلام «مردم خدایان متعددی را عبادت میکنند؛ همه آنها را لایق پرستش می دانند و در برابر همه کرنش و تعظیم میکنند و با همه حق بندگی میگذارند .
.
این وضع اجتماعی که مبتنی بر پرستش بندگان است در هر زمان و مکان و محیط و با هر شکل و لباسی که ظاهر میشود، در منطق اسلام نظام جاهلیت میباشد و منفور و مطرود است».
(27) بنابراین، «معیار ضروری و کافی تشخیص اسلامی بودن یا جاهلی بودن جامعهای، در نوع عبادت و حاکمیتی نهفته است که در جامعه اعمال میشود.
در جامعه اسلامی تنها خداوند مورد ستایش قرار میگیرد و حاکمیت نیز در اختیار اوست.
اما در جامعه جاهلی فرد یا چیز دیگری به جز خدای یکتا مورد پرسش قرار گرفته و حاکمیت در دست او قرار میگیرد.» (28) سید قطب در کتاب «معالم فی الطریق» و در بخشی به نام «تمدن واقعی اسلام است»، نظرات خود را در مورد جوامعی که خود را مسلمان میخوانند و در واقع جاهلی هستند، چنین بیان میکند: از نظر اسلام، تنها دو نوع جامعه وجود دارد: جامعه اسلامی و جامعه جاهلی.
جامعه اسلامی جامعهای است که اسلام در آن به کار گرفته میشود.
اسلام یعنی ایمان، ستایش خداوند، قانونگذاری، سازمان اجتماعی (تئوری) خلقت و (شیوه) رفتار.
جامعه جاهلی نیز جامعهای است که اسلام در آن به کار نمیرود.
جامعه جاهلی نه بر اساس ایمان استوار است، نه بر اساس جهانبینی اسلامی، نه ارزشها، نه مفهوم تساوی حقوقی، نه خلقت و نه شیوه رفتاری آن .
بنابراین جامعهای که قانونش بر اساس قانون الهی (شریعت الله) استوار نیست ، نمیتوان جامعه اسلامی باشد.
هر چند که افراد آن جامعه ادعای مسلمانی داشته باشند و حتی نماز بخوانند، روزه بگیرند و به زیارت حج بروند.
جامعهای که یک اسلام ساخته و پرداخته، به جای اسلامی که خداوند وضع کرده و توسط پیامبرش تشریح شده، خلق کند و بطور مثال ادعای «اسلام روشنفکرانه» بنماید، نمیتواند اسلامی باشد.
جامعه جاهلی میتواند چهرههای گوناگون به خود بگیرد: نفی وجود خدا و تبیین تاریخ از طریق ماتریالیسم و تضاد، به عبارت دیگر اجرای سیستم معروف به «سوسیالیسم علمی».به رسمیت شناختن و قبول وجود خداوند، و در عین حال محدود دانستن قلمرو قدرتش به آسمانها و محروم کردن او از امور این جهانی.
چنین جامعهای وجود خود را بر اساس قانون الهی و ارزشهای جاودانهای که او اساس و پایه آن را وضع کرده، قرار نداده است.
اگر چه به مردم اجازه میدهد در کتیبهها، کلیساها و مساجد به عبادت و ستایش خدا بپردازند، اما نمیگذارند تقاضا کنند که قانون الهی بر آنها حاکم باشد.
بنابراین جامعه مذکور یا صلاحیت الهی خداوند بر زمین را انکار میکند و یا آنرا بیتأثیر میگرداند،.
این جامعه نیز به این نسبت بک جامعه جاهلی است.
(29) به همین دلیل است که سید قطب جاهلیت قرن بیستم را وخیمترین نوع جاهلیتی میداند که در تاریخ بشریت بر روی زمین ظاهر شده است.
به نظر وی تلاشهای پیامبر برای از بین بردن دشمنانش آسانتر از تلاشهایی است که باید برای پایان دادن به جاهلت در عصر حاضر، صرف شود.
وی دلیل این امر را در دشمنی دوگانهای میداند که مؤمنان باید با آن مبارزه کند؛ دشمن خارجی (عمدتاً فرهنگ غربی) و دشمن داخلی در میان دنیای اسلام.
(30) با توجه به تئوری سید قطب راجع به جاهلیت، میتوان سه نکته را از آن اخذ کرد؛ اولاً جاهلیت عبارتست از رد حاکمیت خداوند بخاطر حاکمیت بشر؛ ثانیاً جاهلیت به دوره خاصی مربوط نمیشود و به شرایط اجتماعی و روحی جامعه مربوط میشود که در هر زمانی ممکن است وجود داشته باشد .
این واژه به دلالت داده است میکند که بطور متناوب در تاریخ تکرار شده است؛ ثالثاً وی بین اسلام و جاهلیت مقایسه خشکی (Stark contrast) انجام میدهد.
از نظر وی همه جوامع در جاهلیت به سر میبرند و هر جامعهای غیر از جامعه اسلامی، جاهلی میباشد.
(31) حال که تئوری جاهلیت سید قطب را بررسی کردیم، بهتر است که به دلایل بوجود آمدن چنین وضعیتی نیز بپردازیم.
به عبارت دیگر، از نظر سید قطب چه عواملی باعث بوجود آمدن وضعیت فعلی تمدن بشری و عقب ماندگی جهان اسلام شده است؟
وی عوامل بوجود آمدن وضعیت فعلی تمدن بشری را که انسانیت را به فنا و نابودی کشانده است، در چهار مورد خلاصه میکند: (32) 1- ابی اطلاعی از حال انسان؛ از نظر قطب با وجودی که انسانها از سایر علوم معلومات خوبی دارند، اما به دلیل عدم شناخت انسان، با ویژگیها و خصوصیات انسانی حذف آشنایی ندارند، در نتیجه در برنامهریزی برای انسان نیز با مشکل مواجه میشوند.
2- آشفتگی و سردرگمی انسانها؛ انسانها علی رغم اینکه قادر نیستند برنامه ای برای خود طرح ریزی کنند، برنامه و فرستاده شده از سوی خداوند یعنی اسلام را نیز نمیپذیرند.
3- تمدن مادی کنونی؛ این تمدن« با طبیعت انسان ناسازگار و نسبت به ویژگیهای انسانی او بیاعتناست.» 4- بی اعتنایی به صفات ویژه انسان؛ در عصر تمدن مادی، ملتها نیز به صفات ویژه انسانی توجه ندارند و در عوض« کوشیدهاند روش ماشینی و حیوانی را بر زندگی انسان تطبیق دهند.» از نظر سید قطب دو عامل عمده نیز علت اصلی عقب ماندگی جوامع اسلامی میباشد.
اول اینکه «اجتماع اسلامی عصر ما به هیچ وجه اسلامی نیست».
از نظر وی «در اجتماع فعلی ما با آنچه خدا نازل کرده حکومت نمیکنیم» .
دوم اینکه «اجتماع اسلامی تا روزی که به اسلام تمسک کرده بود، ضعیف نگردید و از کاروان بشریت عقب نماند، بلکه هنگامی ناتوان گشته و عقب ماند که از اسلام دور شد.» (33) در این میان استعمار اروپا و به تعبیر سید قطب «جهان آزاد» (34) نیز در عقب ماندگی جوامع مسلمانان بیتأثیر نبوده است.
از نظر وی عناصر مخالف اسلام در راستای پیاده کردن اهداف خود، اقدامات متعددی انجام داده است.
اولین اقدام آنها این بود که اسلام را در دایره عبادات و اعتقادات محدود کنند و از دخالت آن در شئون مختلف زندگی جلوگیری کنند.
اقدام بعدی آن بود که « اسلام را بکلی از هستی ساقط کنند و آنرا از موقعیت عقیدتی نیز تنزل دهند و جای خالی عقاید اسلامی را با اوهام و تصورات باطل که ساخته و پرداخته افکار ناقص بشر است پر کنند و این تصورات واهی و بی اساس را ایدئولوژی و عقیده نام نهند.» به موازات این اقدامات نیز، استعمارگران جنبشها اسلامی را با ضربات وحشیانهای از بین بردند.
(35) اما دلایل مخالفت غرب با اسلام چیست؟
چرا هنوز هم روح تعصب آمیز ضد اسلامی تا این حد در دل اروپائیان باقی مانده است؟
از نظر سید قطب این موضوع دو دلیل عمده می تواند داشته باشد.
اولاً فسادی که اروپائیان در جنگهای صلیبی بوجود آوردند، تنها ادوات نظامی نبود «بلکه قبل از هر چیز و در مقدمه هر چیز فساد فرهنگی بود.» در این دوره رهبرانی در اروپا حکومت می کردند که «درباره تعلیمات اسلامی و نمونههای عالی اخلاقی آن در میان توده مردم غرب سمپاشی کردهاند و از اینجا بود که در میان اروپائیان این عقیده مضحک پیدا شد که اسلام یک دین شهوانی و زور حیوانی بوده و به یک سلسله فرضیههای خیالی تکیه کرده و هیچ گونه تزکیه و پاکی قلبی در آن وجود ندارد.» چنین برداشتهایی باعث شد تا جنگهای اندلس بوقوع بپیوندد، در نتیجه دوران درخشان اسلامی در اسپانیا ریشه کن شد.
اما اتفاق سومی که منجر به قطع رابطه جهان غرب و اسلام شد، سقوط قسطنطنیه به دست ترکها بود.
این اتفاق باعث شد تا دشمنی اروپا با اسلام علاوه بر بعد فرهنگی، اهمیت سیاسی نیز پیدا کند و این خود بر شدت این دشمنی افزود.
(36) دومین عامل عمده از نظر سید قطب این بود که « استعمار غرب نمیتوانست فراموش کند که روح اسلامی به مثابه سد مقاومت در برابر گسترش استعمار است و چاره ای جز نابودی این سد- یا لااقل تکان دادن آن- وجود ندارد.
اسلام به تجهیز قوا دستور میدهد و به مقاومت ترغیب می کند و کسانی را که تسلیم می شوند، یا پاداشی میگیرند و ساکت مینشیند، به عاقبت بد و نکبت در دنیا و آخرت تهدید میکند.
در واقع دین نیروی روحی و دعوت به نیروی مادی است.
دین صخره مقاومت و دعوت به مقاومت شدید است.
پس استعمار غربی چارهای جز دشمنی بود با آن ندارد پس عامل حقیقی و اساسی دشمنی غرب با اسلام» روح صلیبی است که در خون غربیها جریان دارد و در ضمیر ناخودآگاه آنان جولان میدهد».
(36) 2-2- حاکمیت و عبودیت در راستای کم اهمیت جلوه دادن ایده آلهای ناسیونالیستها، قطب بر روی دو مفهومی که پیشتر توسط مودودی ابداع شده بودند، تأکید کرد: حاکمیت و عبودیت.
(38) ایده حاکمیت مودودی بر این عقیده است که حاکم مطلق و نهایی همه موجودات خداوند ندارند.
می باشد.
طبق این حاکمیت بندگان هیچگونه حقی برای سؤال کردن و سرپیچی از دستورات خداوند خداوند مالک و ناظر همه چیز در جهان است.
(39) از دیدگاه مودودی «حاکمیت به هر معنی که تصور شود مخصوص پروردگار است حاکم حقیقی و واقعی اوست و اصولاً حکومت جز برای او شایسته نیست.» (40) از نظر مودودی «ریشه پلیدی در جهان تسلط انسان بر انسان است چه به صورت مستقیم و چه بصورت غیر مستقیم .
وقتی الوهیت و ربوبیت انسان بر انسان مقرر و محرز میشود، استثمار و نابرابری مفرط و غیرقانونی به نهایت درجه حاکم میگردد و در پی آن روح انسانی به ناچار از آزادی طبیعی خود محروم میماند و قلب و روح و استعدادها و شایستگیهای ذاتی او تابع چنین محدودیتهای آزار دهندهای می گردد و سبب عقیم ماندن رشد و تکامل وی میگردد.» از نظر وی «تنها را نجات از این بیماری وحشتناک انکار همه خدایان دروغین (انسان، حزب، سازمان و .
) و شناختن خداوند به عنوان تنها الله و رب و قادر متعال میباشد.» (41) بر همین اساس مودودی نوع خاصی از حکومت را برای جامعه اسلامی طرحریزی میکند که آنرا تئودموکراسی (Theo- Democracy) یا حکومت دموکراتیک الهی مینامد.
حکومت خدائی مختص طبقه خاص و کاهن و مشایخ (برخلاف تئوکراسی اروپائی) نیست بلکه در اختیار تمام مسلمان است و همه آنها به حکم کتاب خدا و سنت پیامبر در تمام امور و شئون مداخله و مباشرت دارند .
در این حکومت برای تمام مسلمانان در دائره محدود به حدود پروردگار توانا حق اقتدار شناخته شده است و قوه مجریه با رأی مسلمانان انتخاب میشود و از طرف آنان عزل می گردد و در پیش آمدهای اجتماعی اگر حکم روشن شرعی به آن دیده نشود با رأی جمع مسلمین قطع و فصل می گردد.
(42) بنابراین طبق نظر مودودی دولت اسلامی سه ویژگیری اصلی داد که وی آنها را از آیات قرآن استنباط کرده است.
اولاً «هیچ فرد یا خاندان یا طبقه یا حزب یا سایر طبقات در دولت هیچگونه حق حاکمیت ندارند، چرا که حاکم حقیقی فقط خداست.» ثانیاً هیچ کس جز خدا حق ندارد هر چند که پیشینیان یکدیگر باشند در امر تشریح دخامتی کند.» و ثالثاً دولت اسلامی فقط باید بر اساس مشروعات و قوانینی که از جانب پروردگار نازل شده، تأسیس شود.» (43) تفاوت دیدگاه قطب راجع به حاکمیت با مودودی تنها در تأکیدی است که قطب بر روی ایده حاکمیت دارد.
از دیدگاه وی حاکمیت الهی به حدی گسترده است که حاکمیت همه بشریت و قدرتها را در برمیگیرد.
حاکمیت غیرالهی طاغوت میباشد، که غیر مشروع، غیرمذهبی و استبدادی است.
(43) از نظر قطب حاکمیت قبل از شریعت قرار دارد.
وی با استناد به آیه 164 سوره آل عمران خاطر نشان میکند که در اسلام نبرد برای اصلاح مفاسد اجتماعی و اخلاقی بعد از نبرد برای استقرار حاکمیت اسلام قرار دارد.
به دیگر سخن، بعد از استقرار حاکمیت اسلام، همه مفاسد اجتماعی و اخلاقی اصلاح خواهند شد.
در واقع عمل به شریعت تنها در سایه استقرار حاکمیت اسلام میسر خواهد شد و حاکمیت در اسلام مختص خداوند است.
ترجیح این عقیده در اندیشه سید قطب این است که هیچ گونه زندگی اسلامی بدون اعتقاد به حاکمیت خداوند امکانپذیر نیست.
(45) سید قطب جهان بینی اسلامی را بر دو پایه استوار میداند: الوهیت و عبودیت.
الوهیت خاص «الله» است و عبودیت که موجودیت ماوراء ذات او در آن مشترکند.
خدای تعالی در صفات و ویژگیهای خداوندی یکتاست و بندگان، همانگونه که در بندگی مشترک و یکسانند، همانطور از خواص الوهیت مبرا و برهنهاند.
الوهیت، خاص الله تعالی است و عبودیت از آن هر آنچه جز اوست و برقراری رابطهی خلق و خالق بر اساس عبودیت است و بس، نه رابطهای بر اساس نسبت و پیوند نسبت و نه مشارکت و مشابهت در ذات یا صفات یا مختصات وی.
(46) از نظر سید قطب یکی از جنبههای دین اسلام عملی بودن آن است.
بدین معنی که باید در تمام جوانب زندگی انسان به کار گرفته شود.
قوانین آن نیز تنها در جامعهای به مورد اجرا درخواهد آمد که حاکمیت خداوند را پذیرفته باشد.
اسلام یک تئوری سیاسی نیست، بلکه راه و روش زندگی میباشد.
بنابراین اولین شرط برای ایجاد جامعهای اسلامی این است که اعضای آن به «لا اله الا الله» اعتقاد داشته و تنها از خداوند اطاعات کنند و قانونی را بپذیرند که طبق شریعت الله بنا شده باشد.
تنها در چنین صورتی است که اسلام می تواند مشکلات بوجود آمده را حل کند.
اما اگر بخواهیم اسلام را تنها در قالب یک تئوری ارائه دهیم، در واقع آن از یک روش و دیدگاه الهی به یک راه و روش ساخته دست بشر (man- made) تقلیل دادهایم و این در حالی است که چنین روشی نمیتواند از آنچه که خداوند ساخته است، برتر باشد.
(47) سید قطب در فصل پنجم از کتاب «معالم فی الطریق» تحت عنوان «لا اله الا الله:» تنها روش زندگی در اسلام»، اعتقاد به پرستش بیچون و چرای خداوند و اطاعات از فرامین وی را تنها روش زندگی دانسته و اعلام می دارد که جامعهای اسلامی خواهد بود که همه قوانین شریعت را اجرا کند.
به عبارت دیگر ویژگی متمایز کننده جامعه اسلامی با سایر جوامع در این است که تنها بر پایه پرستش خداوند بنا شده است.
در واقع «لا اله الا الله» تنها روشی است که اولین گروه مسلمانان بر پایه آن بوجود آمد و در ادامه با تکیه بر آن توانست جامعه اسلامی بوجود آورد و با جامعه جاهلی به مقابله بپردازد.
(48) از این رو قطب تعریفی تازه از دارالاسلام و دارالحرب ارائه میدهد که تا آن زمان سابقه نداشته است؛ به نظر وی تنها یک مکان بر روی زمین وجود دارد که میتوان آن را سرزمین اسلام یا دارالاسلام نامید.
این سرزمین جایی است که دولت اسلامی استقرار یافته و شریعت اسلامی حاکم باشد.
بقیه جهان دارالحرب خواهد بود.
مسلمانان نیز تنها در دو صورت می توانند با درالحرب رابطه داشته باشند؛ یا معاهده صلح برقرار کنند و یا اینکه بجنگند.
(49) از دیدگاه سید قطب اسلام نمیتواند همزمان با نظام جاهلی به موجودیت خود در دنیا ادامه دهد و حتی نمیتواند با چنین نظامی در یک سرزمین مشترک همزیستی مسالمت آمیز داشته باشد.
این امر در طول تاریخ اسلام سابقه نداشته است.
بنابراین یا باید اسلام بماند و یا جاهلیت؛ امکان ندارد که جامعهای نیمه اسلامی و نیمه جاهلی متصور شد.
اگر چیزی حقیقت نداشته باشد، پس دروغ است.
ترکیب و همزیستی حقیقت و دروغ نیز امکان پذیر نیست و نمیتوان حقیقت را تقسیم کرد.
وی با توجه به آیه های متعددی از قرآن کریم (50) نتیجه می گیرد که تنها دو روش بر ای زندگی بشریت وجود دارد و روش سومی در کار نیست؛ جامعهای اسلامی و مطیع خداوند و پیامبر او و جامعه جاهلی.
(51) با توجه به اندیشههای سید قطب در مورد حاکمیت خداوند به نظر میرسد که «پدید آمدن جامعه اسلامی، یک ضرورت انسانی و فطری و غیرقابل تخلف است که امروز یا فردا و اینجا یا آنجا، بالأخره انجام خواهد گرفت.
انجام میگیرد تا از «نابودی انسان بوسیلهی نابودی ویژگیهای او» جلوگیری کند و زندگی انسان را که فقط در صورت وجود داشتن انسان و پرورش صفات ویژهای، قابل وجود است، از فنا و نابودی مصون بدارد.» (52) اما جامعه اسلامی و ایدئولوژی اسلامی چه ویژگیهایی دارند که سید قطب برای استقرار و تشکیل آنها پافشاری میکند؟
سید قطب با جامع الاطراف خواندن طرز فکر اسلامی (53) آینده را در قلمرو اسلام میداند: تردیدی نیست که آینده در قلمرو اسلام خواهد بود.
برنامه کامل و همه جانبه اسلام و نیاز بشر به این برنامه خود بزرگترین گواه ابدیت این آیین و حاکمیت مطلق آن در روزگار آینده است.
بدون تردید اسلام در آینده رسالتی بزرگ بر عهده دارد، رسالتی که هیچ عقیده و هیچ برنامه دیگری قادر بر ادای آن نیست و فقط اسلام است که از جانب پروردگار نامزد برگزاری آن می باشد.
بنابراین بشر نمیتواند روزگار درازی خود را از اسلام بینیاز بداند و نسبت به آن بیاعتنا بماند.
این حقیقت روشن و غیرقابل انکار بیش از این نیازمند تکرار و تأکید نیست.
(53)