دانلود تحقیق شاه بردیا

Word 107 KB 19718 13
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • بردیا
    بَردیا (به پارسی باستان: ‎ ‎‎ ‎‎ ‎‎ ‎) (درگذشتهٔ ۵۲۱ (پیش از میلاد)) نام پسر کوچک‌تر کوروش بزرگ هخامنشی و برادر کمبوجیه دوم بود.
    کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استان‌های شرقی شاهنشاهی ایران گماشت.

    کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش می‌ترسید دستور کشتن بردیا را داد.

    هرچند برخی نیز معتقدند که کمبوجیه دستور کشتن بردیا را نداده است.
    مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ (پیش از میلاد) شخصی به نام «گئوماته مغ» خود را به دروغ بردیا نامید و بر کوهی نزدیک شهر ایرانی پَیشیاوادا اعلام شاه بودن کرد.

    در متون تاریخی از وی به عنوان «بردیای دروغین» یاد شده است.
    نام او
    نام بردیا را یونانیان اِسمِردیس نوشته‌اند.

    نام بردیا از ریشه -bard (بلند بودن) پارسی باستان مشتق شده و معنی این نام «والا» و «متعالی» است.

    واژه‌های برزو و همچنین بخش -برز در نام البرز با این واژه همریشه هستند.
    داستان بردیا‌یکی از مبهم ترین رویدادهای زندگی ایرانیان است و چنین می آید که حقیقت رویدادها هیچگاه روشن نخواهد شد.

    گاهنویسان‌یونانی با نبشته‌ی بیستون همسخنند که آنکه برتخت نشسته بود نه خود بردیا، که مغی (به گفته‌ی داریوش، گئومات نام) بوده است.

    به نظر می آید داریوش کوشیده است تا روایت رسمی را که در بیستون آورده، به همگان بقبولاند و در اشاعه و رسمیت بخشیدن به آن کوشیده است و شاید از اینروست که همه‌ی گاهنویسان با وی همسخنند.

    هرودت می نویسد که کمبوجیه در بستر مرگ به بزرگان ایرانی می گوید که وی (به گفته‌ی بیستون پیش از حمله به مصر) دستور مرگ بردیا را به پرخشاسپ داده و وی نیز آن را انجام داده است، بزرگان سخن وی را باور نکردند و می پنداشتند آنکه در ایران برتخت نشسته بردیا پسر کورش است؛ به طبع پرخشاسپ نیز کشتن بردیا را انکارمی کرد.
    با آنکه گاهنوسیان‌یونانی در مهم ترین نکته ها با نبشته‌ی بیستون همسخنند، باز گاهشناسان امروزی در واقعیت کشتن بردیا از سوی برادرش تردید دارند و این نگره را مطرح می کنند که شاید، آنکه به دست داریوش و همپیمانانش کشته شده است، خود بردیا پسر کورش بزرگ بوده است.

    داریوش در بیستون، برخلاف دیگر شورشیان، درباره‌ی گئومات توضیح مشروحی نمی دهد که کی بوده و از کجا برآمده است؛ ازین گذشته چگونه می شود کشته شدن مهم ترین شهربان شاهنشاهی،‌یعنی بردیا برای پنج سالی که کمبوجیه در بیرون از ایران به سر می برد، پنهان مانده باشد؟

    همچنین بنا به گفته‌ی بیستون و هرودت، [۴] ایرانیان تردید نداشتند که پسر کوروش برآنان فرمان می راند؛ هرچند که گفته شده بردیا خود را از انظار پنهان می نمود.

    به نظر می آید که ایرانیان گفته های داریوش مبنی بر دروغین بودن بردیا را باور نداشتند؛ چه پس از مرگ بردیا، کس دیگری به نام وهیزداد در پارس به پاخاست و نقاط مهمی از ایران را گرفت؛ در ماد نیز شورش های بزرگی پدید آمد که مورد پشتیبانی توده های مردم بود، چه خود داریوش می گوید مردمی که در خانه های خود بودند، شوریدند.

    حتی در داده ای‌یونانی‌یعنی اسخیلوس بردیا پادشاهی قانونی است که با نیرنگ از سوی ویندافر،‌یکی از هفت تن کشته شده است، از گفته های وی بر می آید که بردیا از آنرو کشته شد که سیاستی را برخلاف وی و‌یاران دیگر اعمال می نمود.

    در نبشته‌ی بیستون نیز داریوش هنگامی که می خواهد آنانی را که در کشتن مغ، او را‌یاری رساندند نام برد، نخست نام ویندافر را می آورد.


    در داده های‌یونانی آمده است که غاصبان شاهنشاهی، دو برادر بوده اند که به نیرنگ دست زدند؛ شاید این دو تن، آنکه بر تخت نشسته، خود بردیا پسر کورش بوده است و دیگری مغی است که رایزن او بوده است و کارهایی که بردیا با نشستن بر تخت انجام داده است، با پیشنهاد او بوده است.

    از دوران کمبوجیه در برخی کشورها، ناخشنودی هایی پدید آمده بود و دروغ در کشورها بسیار شده بود؛ که شاید دلیل آن، باج سنگین دریافت شده برای تامین هزینه‌ی جنگ مصر بوده باشد.

    در چنین شرایطی بردیا بر تخت نشست و دست به اصلاح هایی زد و این، سبب آرامش در شاهنشاهی شد.

    در گام نخست، باج سه سال را بخشود تا آنکه سازمان دارایی را اصلاح کند؛ هرچند که وی فرصت این کار را نیافت و آنرا داریوش به انجام رسانید.

    برخی برآنند که کارهای بردیا، در برابر سود بزرگان پارسی بوده است و او عایدی بزرگان را قطع کرد، در حالی که نبشته‌ی بیستون او را دشمن همه‌ی مردم می داند؛ از اینروست که بزرگان پارسی با‌یکدیگر همپیمان می شوند که وی را از میان بردارند.

    با گسترش قلمروی ایران، پایه و اساس اجتماعی می بایست استوار می گردید و برای تحکیم مبانی قدرت، علیه امتیازهای بزرگان اقدام هایی انجام می شد و گروه های گسترده تری از اجتماع که نیروی اساسی کشور هستند مورد توجه قرار می گرفت؛ در حالی که بزرگان خواستار اختیار نامحدود در قلمروی خود بودند.

    از اینجا تناقض هایی میان بزرگان و نیروی شاه پدید آمد؛ پس از کوروش، کمبوجیه و بردیا دست به چنین اقدام هایی زدند، از گفته های هوتن در انجمن هفت تن چنین برمی آید که در دوران کمبوجیه بی نظمی های پدید آمده بود و بردیا نیز چنین کرده بود؛ این بی نظمی ها را اقدام هایی علیه امتیاز بزرگان می دانند.

    در حقیقت بردیا می کوشید تا اساس و پایه‌ی اجتماعی شاهنشاهی را با جذب صنف های مختلف ملل، توسعه و تحکیم بخشد.

    هرودت می گوید بردیا در مدت پادشاهی، کارهای نیک فراوان برای همه‌ی اتباع خویش انجام داد؛ به گونه ای که هنگامی که کشته شد، همه در آسیا دریغ خوردند، مگر خود پارسیان.

    از آنجا که داریوش از اقدام های منفی بردیا، ویرانی پرستشگاه ها را نیز برشمرده است، روشن می شود که فرمانروایی وی، دربردارنده‌ی اصلاح دینی نیز بوده است.

    این‌یادگاه ها نمی تواند اشاره ای به پرسشتگاه های مردمان بیگانه باشد، چه هخامنشیان به علت حشمت درونی آیین زرتشتی با ادیان دیگر خوشرفتاری می کردند.

    از این گذشته، در صورت وقوع چنین چیزی، مردم این کشورها می شوریدند؛ در حالی که فرمانروایی بردیا باعث آرامش در شاهنشاهی شد.

    پس باید گفت که چنین جایگاه هایی، پرستشگاه های بغان ایرانی بوده است و چون در مزدیسنای سره، ساختن پرستشگاه و گرامیداشت این بغان پسندیده نیست، بردیا به ویرانی آنها فرمان داد.

    در حقیقت، اقدام های بردیا نخست مبارزه‌ی اجتماعی و سیاسی بود؛ در چنین موقع تاریخی، بردیا نظر خود را معطوف دین سره‌ی زرتشت نمود که دارای جنبه‌ی جهانی بود و استعداد و قابلیت آنرا داشت که دین شاهنشاهی هخامنشی شود؛ وی برآن بود تا در مبارزه با بزرگان، با متمرکز کردن دین، از قدرت و اهمیت پرستشگاه ها بکاهد.

    بغان کهنه‌ی آریایی، منظور تمرکز دولت را تامین نمی کردند؛ این کار تنها با آیین زردشت امکانپذیر بود.

    این تمایلات و علایق، آن اندازه به موقع بود که داریوش نیز به دنبال آن رفت، هرچند که وی‌یادگاه هایی که بردیا ویران ساخته بود، زنده کرد.

    داریوش پس از رسیدن به تخت، بخشی از امتیازهای بزرگان را برگرداند، که شاید همین، موجب بروز شورش هایی در کشورهای مختلف شده باشد.

    تنها کشورهای فرای فرات به هخامنشیان وفادار ماندند و این از آنرو بود که مردم آن کشورها، حکومت ایران را بسی بهتر از سلطه‌ی پیشین آشور و بابل می دانستند و چون کمابیش از نعمت آزادی برخوردار بودند، از این وضع خرسند بودند و بیم آن داشتند که اگر کار به دست سرداران بومی بیفتد، بیش از ایرانیان بی رحمی و بهره کشی کنند.

    داریوش در عین حال می کوشید تا مردم را از سوء رفتار بزرگان محفوظ بدارد، ولی نفوذ و ثروت بزرگان را نیز از تعدی مردم حراست می نمود.

    به گفته‌ی هرودت، هوتن نخستین کسی بود که شک برد آنکه بر تخت نشسته، بردیا نیست.

    پیام هایی که وی با دخترش رد و بدل می کرد، این باور را در او تقویت کرد؛ از اینرو بانی توطئه شد و‌یارانی برای خود فراهم آورد.

    از سوی دیگر، پس از مرگ کمبوجیه، داریوش که فرمانده‌ی ستاد ارتش بود، رهبری را بدست گرفته، پس از رسیدن به ایران و شرکت در انجمن‌یاران و اطمینان ازاین که آنکه برتخت نشسته، بردیا نیست، با شش تن از بزرگان، دو برادر را می کشند (در نبشته‌ی بیستون سخن از برادر وی نیست و داریوش می گوید که تنها گئومات کشته شده است).

    پس از آن به مردم می گویند که وی بردیا نبوده و بردیا به دستور برادرش از سوی پرخشاسپ کشته شده است، پرخشاسپ نیز خودکشی می کند.

    البته از نبشته‌ی بیستون چنین بر می آید که نبردی صف آرایی شده روی داده است.

    با آنکه برخی گاهشناسان بیان می دارند که چنین بر می آید که هرودت، روایت مرگ بردیا را نادرست می داند، باز با توجه به گزافه گویی و افسانه پردازی گاهنویسان‌یونانی در سخن از ایرانیان می توان گفت که شاید سخن داریوش درست باشد، چراکه اگر سخنی درباره‌ی نادرستی کار داریوش در دست داشتند، نقل می کردند؛ چنانکه هرودت را نمی توان دوستدار داریوش دانست، از آنرو که داریوش به سرزمین‌یونان تاخت.

    با توجه به راستی دوستی ایرانیان، نباید سخن داریوش را تنها سخنی تبلیغی دانست.

    همچنین، نبشته‌ی بیستون در کوهستان بغستان که به گفته‌ی گاهنویسان‌یونانی وقف اهورامزدا بوده است، نوشته شده و این را نمی توان گفت که داریوش به خدای خود، اهورامزدا، دروغ گفته و هم خود را راستگو برشمرده است.

    همچنین رونوشت هایی از این نبشته به سراسر شاهنشاهی فرستاده شد و در برابر دیدگان همه قرار گرفت، پس اگر موضوع رازآمیزی در میان بوده، همواره امکان دقت و خرده گیری وجود داشته است.

    هرودت می گوید پس از مرگ بردیای دروغین، هفت تن بزرگ پارسی، درباره‌ی آینده‌ی فرمانروایی بر شاهنشاهی به بحث پرداختند و حتی‌یکی از آنها (هوتن) خواستار برقراری مردم سالاری شد (البته برای پارسیان) و سرانجام براین شدند که اسب هرکدام از آنان که در بامداد زودتر شیهه کشید، او به شاهنشاهی برسد و داریوش با نیرنگ مهترش به شاهنشاهی رسید.

    داستان شیهه‌ی اسب افسانه به نظر می آید؛ از آنچه هرودت درباره‌ی نیرنگ مهتر داریوش می گوید، بر می آید که وی نظر خوبی به داریوش نداشته است.

    به نظر می آید که داریوش توانست دلایلی به نفع ماندگاری پادشاهی اقامه نماید.

    گرچه گفته می شود پس از چیش پش فرزند هخامنش، پادشاهی پارس میان کورش‌یکم و آریارمن، دو فرزندش بخش شد و پس از آن نیز آرشام اندکی شاه بوده است و پس از چندی پادشاهی به خاندان کورش بزرگ رسید (این نگره از اینروست که داریوش در بیستون می گوید هشت تن پیش از وی، از خاندان هخامنشی شاه بوده اند: هخامنش، چیش پش، کورش‌یکم و آریارمن وآرشام، کمبوجیه‌یکم و کورش دوم و کمبوجیه دوم) پس باید نتیجه گرفت داریوش در صدد رسیدن دوباره به شاهی بوده است؛ باید متوجه بود که داریوش نمی توانست به نسب خانوادگی خود برای رسیدن به تخت تکیه کند، چه اگر او از خانواده‌ی هخامنش بود، هوتن نیز چنین امتیازی داشت، حتی آنچه داریوش درباره‌ی شاه بودن نیاکانش می گوید مورد تردید است.

    در به تخت نشستن داریوش آنچه او را‌یاری رساند، در درجه‌ی نخست، فرماندهی ارتش بازگشته از مصر و تدبیر و درایت او بوده است.

    هرودت می نویسد که بیشتر بزرگان با گزینش داریوش موافقت نمودند ولی نه همه، چراکه ویندافر مدعی بود، البته ویندافر در سرکوبی شورش های پدید آمده پس از برتخت نشستن داریوش او را‌یاری رسانده، هرچند کسانی مانند اومستد حدس می زنند که وی در این کار، در اندیشه‌ی دست‌یابی به قدرت بوده است.

    داریوش در آغاز ترسید که مبادا رفتار ویندافر نشان از توطئه‌ی همه‌ی بزرگان دهد، ولی همه را جداگانه دعوت کرد و با آنها سخن گفت و هنگامی که دریافت توطئه شخصی است، وی را دستگیر و اعدام نمود.

    البته شاید داده‌ی هرودت درباره‌ی مرگ ویندافر خیلی درست نباشد.

    این بود داستان بردیا و رسیدن داریوش بزرگ به شاهنشاهی، داوری درباره‌ی این داستان را به خواننده واگذار می کنم.

    اینرا نیز باید گفت که هرچند داریوش از بزرگترین فرمانروایان ایران و نیرومندترین آنها است، وی مهربانی کورش بزرگ بنیادگذار هخامنشیان را ندارد و بیشتر شورشیان را کشته، درباره‌ی برخی از آنان کیفرهای بی رحمانه‌ی رایج آن روزگار را به کار برده است.

    داریوش و گئومات بردیای دروغین به سال 522پیش از میلاد کمبوجیه مصر را به یکی از سرداران و خویشاوندان خود به نام آریاندس سپرد و رهسپار میهن شد.در اگباتانا،نزدیک به کوه کرمل،به وی خبر رسید که بردیا بر اریکه ی پادشاهی تکیه زده تاج بر سر نهاده است.کمبوجیه که بیش از هرکس به حقیقت امر آگاه بود،خود را به هلاکت رساند.

    حال ببینیم بردیا که بود،بنا به نوشته گروه اندکی از مورخان،پس از عزیمت کمبوجیه به مصر،مغی گئوماتا(Gaumata) نام،خود را بردیا خواند-و بعدها وی را به لقب بردیا یا اسمردیس غاصب (دروغین)ملقب ساختند.چون بردیا به سلطنت رسید دستور داد تا همه پرستشگاه های کشورهای تابع ایران را ویران سازند.روشن است که صدور این دستور از تعصبات مذهبی وی سرچشمه می گرفته است،زیرا وی به یکی از قبایل مغان ماد تعلق داشت.ضمناً صدور فرمان تخریب معابد از طرف این شخص می رساند که او از مبانی سیاسی بی اطلاع بود-و شاید همین موضوع سقوط وی را از سریر شاهی فراهم آورده باشد.اما از سوی دیگر برای جلب دل های مردم،مالیات سه سال را بخشود و خدمت نظام را از میان برداشت.

    یونانیان بردیا را با اسامی گوناگونی چون ماردوس،اسمردیس،ماروفیوس،م رفیس،تنااکسارس و تاینوکسارس می شناختند.جمعی از دانشمندان و مورخان او را برادر تنی کمبوجیه می دانند.

    به عقیده هرودت و اومستد (A.T.Olmstead) و گروه دیگری از مورخان نامی،این بردیا همان برادر کمبوجیه بود که پس از مرگ پدر کارهای ماد،ارمنیه و کادوسیه به وی واگذار گردید.او در یازدهم مارس522 (ق.م.) در کاخی به نام پیشیائوودا بر کوه ارکدرش خود را شاه خواند و تا چهاردهم آوریل 521(ق.م.) در بابل پذیرفته شد.

    بردیا غالباً دور از مردم به سر می برد و بین درباریان هم ظاهر نمی شد.از آنجا که شاهان به اعتبار مقام سلطنت و تشریفات ویژه ی آن کمتر با مردم در تماس بودند،در آغاز کناره گیری بردیا از مردم و خودداری از مصاحبت با درباریان چیز غیر عادی نمی نمود.اما تاکیدش در مورد قطع روابط افراد خاندان سلطنتی با وی موجبات بد گمانی درباریان به خصوص روئسای خاندان های هفتگانه نجیب زادگان ایران را فراهم آورد که در هر زمان می توانستد بدون اجازه با شاه دیدار کنند.این بد گمانی افراد موصوف را به جست وجوی علت حقیقی رفتار بردیا انداخت.پس از پژوهش های فراوان بر آنها روشن شد که پادشاه آنها بردیای حقیقی نبوده و وی می خواسته با دور نگه داشتن خود،هویت حقیقی خویش را پوشیده نگاه دارد.آنان برای اطمینان از درستی بررسی های خویش،به فدیم (Phedime) دختر اتانس (Otance) – یکی از بزرگان دربار-که همسر گئوماتا بود،دستور دادند که به طور پنهان بررسی کند که آیا گوش های شاه بریده است یا نه.* هنگامی که مشخص شد شاه کسی جز گئوماتا نیست ،چند نفر برای کشتنش پیمان بستند.

    سپس افراد مزبور خود را به محلی واقع در ماد رساندند و پس از کشتن نگاهبانان،بردیای دروغین را به هلاکت رساندند آنگاه سر وی را به مردم نشان داده و به کشت و کشتار و غارت مغان پرداختند.

    بنا به روایت های گوناگون از مورخان کسی که گئوماتا را به هلاکت رساند داریوش کبیر بود.

    *گئوماتا در جوانی مرتکب جرم شده بود و به عنوان کیفر گوش های او را بریده بودند.

    بردیای دروغین یا گئوماتا شخصی بود که خود را به دروغ صاحب سلطنت هخامنشی دانست و با اینکه کمبوجیه میدانست که بردیا (برادرش) به فرمان خودش کشته شده در راه برگشت از مصر وقتی خبر اینکه بردیا در پایتخت تاج گذاری کرده خودش را کشت گئوماتا سرانجام به دست داریوش کبیر که از نجیب زادگان دربار حکومتی به شمار می آمد به هلاکت رسید.

    و با کاری که کرد توانست خودرا پادشاه ایران بنامد منابع تواریخ هرودوت.

    سنگ‌نوشته بیستون.

کلمات کلیدی: بردیا - شاه بردیا

کوروش یکم کوروش یکم شاه پارس و آنشان بود.اَنشان یا انزان نام بخشی از حوزهٔ تمدن عیلام وهمچنین نام مرکزآن بوده‌است. پادشاهان عیلامی خود را "شاه انشان و شوش" می‌‌نامیده اند. در قرن هفتم پیش از میلاد این شهر به دست پارسها افتاد. کوروش بزرگ در سنگ‌نبشته‌ها، از پدر و نیاکان خود (کمبوجیه اول، کوروش اول و چیش‌پیش) به عنوان شاه انشان یاد می‌کند. نظرات مختلفی در مورد محل منطقه و شهر ...

کوروش یکم کوروش یکم شاه پارس و آنشان بود.اَنشان یا انزان نام بخشی از حوزهٔ تمدن عیلام وهمچنین نام مرکزآن بوده‌است. پادشاهان عیلامی خود را "شاه انشان و شوش" می‌‌نامیده اند. در قرن هفتم پیش از میلاد این شهر به دست پارسها افتاد. کوروش بزرگ در سنگ‌نبشته‌ها، از پدر و نیاکان خود (کمبوجیه اول، کوروش اول و چیش‌پیش) به عنوان شاه انشان یاد می‌کند. نظرات مختلفی در مورد محل منطقه و شهر ...

احمد شاملو شاعر بزرگ معاصر ايران در ماه آوريل 1990 (1369) در آمريکا ميهمان مرکز پژوهش و تحليل مسائل ايران (سيرا) بود و در هشتمين کنفرانس اين مرکز در دانشگاه کاليفرنيا، برکلى سخنرانى کرد. کتابى که در دست داريد متن کامل اين سخنرانى است. سخنرانى شامل

به نام خدا خلاصه تاريخ ايران زمان ميلادي زمان هجري سلسله پادشاه رويدادها پايتخت حدود 720 تا 550 پيش از ميلاد مادها ديا اکو ديااکو هفت قبيله آريايي را در

داريوش بزرگ داريوش بزرگ (داريوش اول) (???-??? ق. م.) نام و نسب: اسم اين شاه در کتيبه‌هاي هخامنشي داري ووش يا داراي واوش، بزبان بابلي درياووش و در کتيبه‌هاي مصريان بزبان مصري آن تريوش و يا تاريوش. و مورخين يوناني: داريس. در تورات: داريوش و دَريا

مورخان اسلامی نوشته­اند نخستین کسی که به زبان پارسی سخن گفت «کیومرث» بود و معلوم است که این سخن افسانه­ای بیش نیست. اما آن­چه تا امروز از روی آثار صحیح و تاریخی به دست آمده است قدیم­ترین کلامی از زبان ایرانی که در دست ما می­باشد همان سخنان اشو زرتشت سپیتمان است که در سرودهای دینی «گاثه» مندرج است و بعد از آن قسمت­های قدیم اوستا که غالب آن­ها نیز نظم است نه نثر؛ گاثه به زبانی است ...

مساحت :,1,001,449 كيلومترمربع (بيست هشتمين کشور جهان) جمعيت : 66,341,000 نفر ( هفدهمين کشور جهان) رشد سالانه جمعيت : 2.6 درصد پايتخت : قاهره زبان : عربي – بربر دين : اسلام – مسيحي واحد پول : پوند مصر

مقدمه احمد شاملو شاعر بزرگ معاصر ایران در ماه آوریل 1990 (1369) در آمریکا میهمان مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران (سیرا) بود و در هشتمین کنفرانس این مرکز در دانشگاه کالیفرنیا، برکلى سخنرانى کرد. کتابى که در دست دارید متن کامل این سخنرانى است. سخنرانى شاملو به دلایل متعدد بحث‏هاى زیادى را برانگیخت. بویژه آنکه نسخه‏هاى دستکارى شده یا ناکاملى از آن نیز در جراید چاپ و یا در رادیوها و ...

مهاجرت وسیع روستاییان بواسطه عدم درآمد کافی، نبود شغل،کمبود امکانات رفاهی در سطح روستا،سبب گردیده تا پیامدهای اجتماعی و اقتصادی مخربی که از رونق افتادن کشاورزی و دامداری و از طرفی روی آوردن مهاجرین به مشاغل کاذب ایجاد معظلات اقتصادی و اجتماعی را به دنبال داشته باشد. از این رو جهت پاسخگویی به نیاز اقتصادی و رفاهی روستاییان طرحههای توسعه روستاییان با هدف بررسی امکانات بالفعل و ...

رفیق راه ما حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی گوینده ونویسنده ومتفکر برجسته ایرانی است وی در ماه ذیقعده سال 394 ه. ق در قریه قبادیان بلخ تولد یافت چون روزگاری دراز در مرو به سر برده خودرا مروزی خوانده است از آغاز جوانی به فراگرفتن دانش های گوناگون همت گماشت وگذشته از ادب پارسی وتازی با بیشتر معارف وفنون زمان خویش چون حساب هندسه نجوم طب وداروسازی اقسام موسیقی، الهیات وتفسیر آشنا شد از ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول