دانلود تحقیق شمس تبریزی

Word 74 KB 19725 10
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • شمس الدین محمد پسر علی پسر ملک داد تبریزی از عارفان مشهور قرن هفتم هجری است، که مولانا جلال الدین بلخی مجذوب او شده و بیشتر غزلیات خود را بنام وی سروده است.

    از جزئیات احوالش اطلاعی در دست نیست؛ همین قدر پیداست که از پیشوایان بزرگ تصوف در عصر خود در آذربایجان و آسیای صغیر و از خلفای رکن الدین سجاسی و پیرو طریقه ضیاءالدین ابوالنجیب سهروردی بوده است.

    برخی دیگر وی را مرید شیخ ابوبکر سلمه باف تبریزی و بعضی مرید باباکمال خجندی دانسته اند.

    در هر حال سفر بسیار کرده و همیشه نمد سیاه می پوشیده و همه جا در کاروانسرا فرود می آمد و در بغداد با اوحدالدین کرمانی و نیز با فخر الدین عراقی دیدار کرده است.

    در سال 642 هجری وارد قونیه شده و در خانه شکرریزان فرود آمده و در آن زمان مولانا جلال الدین که فقیه و مفتی شهر بوده به دیدار وی رسیده و مجذوب او شد.

    در سال 645 هجری شبی که با مولانا خلوت کرده بود، کسی به او اشارت کرد و برخاست و به مولانا گفت مرا برای کشتن می خواهند؛ و چون بیرون رفت، هفت تن که در کمین ایستاده بودند با کارد به او حمله بردند و وی چنان نعره زد که آن هفت تن بی هوش شدند و یکی از ایشان علاءالدین محمد پسر مولانا بود و چون آن کسان به هوش آمدند از شمس الدین جز چند قطره خون اثری نیافتند و از آن روز دیگر ناپدید شد.

    درباره ناپدید شدن وی توجیهات دیگر هم کرده اند.

    به گفته فریدون سپهسالار، شمس تبریزی جامه بازرگانان می پوشید و در هر شهری که وارد می شد مانند بازرگانان در کاروانسراها منزل می کرد و قفل بزرگی بر در حجره میزد، چنانکه گویی کالای گرانبهایی در اندرون آن است و حال آنکه آنجا حصیر پاره ای بیش نبود.

    روزگار خود را به ریاضت و جهانگردی می گذاشت.

    گاهی در یکی از شهرها به مکتبداری می پرداخت و زمانی دیگر شلوار بند میبافت و از درآمد آن زندگی میکرد.


    ورود شمس به قونیه و ملاقاتش با مولانا طوفانی را در محیط آرام این شهر و به ویژه در حلقه ارادتمندان خاندان مولانا برانگیخت.

    مولانا فرزند سلطان العلماست، مفتی شهر است، سجاده نشین باوقاری است، شاگردان و مریدان دارد، جامه فقیهانه میپوشد و به گفته سپهسالار (به طریقه و سیرت پدرش حضرت مولانا بهاءالدین الولد مثل درس گفتن و موعظه کردن) مشغول است، در محیط قونیه از اعتبار و احترام عام برخوردار است، با اینهمه چنان مفتون این درویش بی نام و نشان میگردد که سر از پای نمی شناسد.


    تأثیر شمس بر مولانا چنان بود که در مدتی کوتاه از فقیهی با تمکین، عاشقی شوریده ساخت.

    این پیر مرموز گمنام دل فرزند سلطان العلما را بر درس و بحث و علم رسمی سرد گردانید و او را از مسند تدریس و منبر وعظ فرو کشید و در حلقه رقص و سماع کشانید.

    چنانکه خود گوید: در دست همیشه مصحفم بود در عشق گرفته ام چغانه اندر دهنی که بود تسبیح شعر است و دوبیتی و ترانه حالا دیگر شیخ علامه چون طفلی نوآموز در محضر این پیر مرموز زانو می زند (زن خود را که از جبرئیلش غیرت آید که در او نگرد محرم کرده، و پیش من همچنین نشسته که پسر پیش پدر نشیند، تا پاره ایش نان بدهد) و چنین بود که مریدان سلطان العلما سخت برآشفته و عوام و خواص شهر سر برداشتند.

    کار بدگوئی و زخم زبان و مخالفت در اندک زمانی به ناسزا رانی و دشمنی و کینه و عناد علنی انجامید و متعصبان ساده دل به مبارزه با شمس برخاستند.

    شمس تبریزی چون عرصه را بر خود تنگ یافت، بناگاه قونیه را ترک گفت و مولانا را در آتش بیقراری نشاند.

    چند گاهی خبر از شمس نبود که کجاست و در چه حال است، تا نامه ای از او رسید و معلوم شد که به نواحی شام رفته است.

    با وصول نامه شمس، مولانا را دل رمیده به جای باز آمد و آن شور اندرون که فسرده بود از نو بجوشید.

    نامه ای منظوم در قلم آورد و فرزند خود سلطان ولد را با مبلغی پول و استدعای بازگشت شمس به دمشق فرستاد.

    پس از سفر قهر آمیز شمس افسردگی خاطر و ملال عمیق و عزلت و سکوت پر عتاب مولانا ارادتمندان صادق او را سخت اندوهگین و پشیمان ساخت.

    مریدان ساده دل که تکیه گاه روحی خود را از دست داده بودند، زبان به عذر و توبه گشودند و قول دادند که اگر شمس دیگر بار به قونیه باز آید از خدمت او کوتاهی ننمایند و زبان از تشنیع و تعرض بربندند.

    براستی هم پس از بازگشت شمس به قونیه منکران سابق سر در قدمش نهادند.

    شمس عذر آنان را پذیرفت.

    محفل مولانا شور و حالی تازه یافت و گرم شد.

    مولانا در این باره سروده است: شـمـس و قـمـرم آمـد، سمـع و بـصـرم آمد وآن سیـمـبـرم آمـد، آن کـان زرم آمـد امــروز بــه از دیـنـه، ای مــونــس دیــــریـنـه دی مست بدان بودم، کز وی خبرم آمد آن کس که همی جستم دی من بچراغ او را امـروز چـو تـنـگ گــل، در رهگـذرم آمـد از مــرگ چــرا تـرسـم، کــاو آب حـیـات آمـد وز طعنه چرا ترسـم، چون او سپرم آمد امـروز سـلـیـمـانــم، کــانـگـشـتـریـم دادی زان تـاج مـلـوکـانـه، بر فرق سرم آمـــد پس از بازگشت شمس ندامت و سکوت مخالفان دیری نپائید و موج مخالفت با او بار دیگر بالا گرفت.

    تشنیع و بدگوئی و زخم زبان چندان شد که شمس این بار بی خبر از همه قونیه را ترک کرد و ناپدید شد و به قول ولد (ناگهان گم شد از میان همه) چنانکه دیگر از او خبری خبری نیامد.

    اندوه و بیقراری مولانا از فراق شمس این بار شدیدتر بود.

    چنانکه سلطان ولد گوید: بانگ و افغان او به عرش رسید ناله اش را بزرگ و خرد شنید منتهی در سفر اول شمس غم دوری مولانا را به سکوت و عزلت فرا می خواند، چنانکه سماع و رقص و شعر و غزل را ترک گفت و روی از همگان درهم کشید.

    لیکن در سفر دوم مولانا درست معکوس آن حال را داشت؛ آن بار چون کوه به هنگام نزول شب، سرد و تنها و سنگین و دژم و خاموش بود، و این بار چون سیلاب بهاری خروشان و دمان و پر غریو و فریاد گردید.

    مولانا که خیال می کرد شمس این بار نیز به جانب دمشق رفته است، دوباره در طلب او به شام رفت؛ لیکن هر چه بیشتر جست، نشان او کمتر یافت و به هر جا که میرفت و هر کس را که می دید سراغ شمس میگرفت.

    غزلیات این دوره از زندگی مولانا از طوفان درد و شیدائی غریبی که در جان او بود حکایت می کند.

    میخائیل ای.

    زند درباره هم جانی شمس تبریزی و مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) چنین اظهار نظر می کند: « بطور کلی علت اینکه مولوی دیوان خود و تک تک اشعار آن را نه بنام خود، بل به نام شمس تبریزی کرد، نه استفاده از آن به عنوان ابزار شعری و نه احترام یاد رفیق گمگشته را ملحوظ کرده بود.

    شاعر که رفیق جانان را در عالم کبیر دنیای مادری گم کرده بود، وی در عالم صغیر روح خویشتن می یابد.

    و مرشدی را که رومی بدین طریق در اندرون خویش می یابد، بر وی سرود میخواند و شاعر تنها نقش یک راوی را رعایت می کند.

    لکن از آنجا که این اشعار در روح او زاده شده اند، پس در عین حال اشعار خود او هستند.

    بدین طریق جلال الدین رومی در عین حال هم شمس تبریزی است که سخنانش از زبان وی بیرون می آید و هم شمس تبریزی نیست.

    و شمس ذهنیت شعر است، آفریننده شعر است، قهرمان تغزلی این اشعار است، و در عین حال در سطح اول، سطح تغزلی عاشقانه که در اینجا به طور کنایی پیچیده شده است، عینیت آن نیز بشمار میرود.

    تمایل جلال الدین به سوی وحدت مطلق است.

    لکن شمس تبریزی به درک حقیقت آسمانی نایل آمده بود، در آن محو شده بود، و بخشی از آن گردید بود.

    بدین ترتیب نخستین سطح ادراک که در شعر صوفیانه معمولا به وسیله یک تعبیر ثنوی از سطح دوم جدا میشود، در اینجا به طور دیالکتیکی به سطح دوم تعالی می یابد.

    در هر حال زندگانی شمس تبریزی بسیار تاریک است.

    برخی ناپدید شدن وی را در سال 643 هجری دانسته اند و برخی درگذشت او را در سال 672 هجری ثبت کرده اند و نوشته اند که در خوی مدفون شده است.

    (لازم به توضیخ است: نگارنده (رفیع) در سفری که به سال 1366 خورشیدی به قونیه کردم، آرامگاهی مجلل در شهر قونیه ترکیه بنام آرامگاه شمس تبریزی مشاهده نمودم).

    این عارف کم نظیر ایرانی یکی از آزاد اندیشان جهان است که بشریت به وجودش فخر خواهد کرد.

    مجموعه تقریرات و ملفوظات وی بنام مقالات موجود است که مریدانش آن را جمع کرده اند.

    از جمله گفته است: « این مردمان را حق است که با سخن من الف ندارند، همه سخنم به وجه کبریا می آید، همه دعوی می نماید.

    قرآن و سخن محمد همه به وجه نیاز آمده است، لاجرم همه معنی می نماید.

    سخنی میشنوند، نه در طریق طلب و نه در نیاز، از بلندی به مثابه ای که بر می نگری کلاه می افتد.

    اما این تکبر در حق خدا هیچ عیب نیست، و اگر عیب کنند، چنانست که گویند خدا متکبرست، راست گویند و چه عیب باشد؟»

کلمات کلیدی: شمس - شمس تبریزی

مولوي جلال الدين محمد بن بهاءالدين محمد بن حسيني خطيبي بکري بلخي معروف به مولوي يا ملاي روم يکي از بزرگترين عارفان ايراني و از بزرگترين شاعران درجه اول ايران بشمار مي رود. خانواده وي از خاندانهاي محترم بلخ بود و گويا نسبش به ابوبکر خليفه ميرسد و پ

شمس تبريزي شمس الدين محمد بن ملکداد تبريزي در شهر تبريز بدنيا آمد و از همان دوران کودکي ناآرام بود و رفتاري داشت که موجب اضطراب پدر مي شد و او در جواب پدر مي گفت: ما از دو جنسيم و مثال آورد که تخم مرغابي را چون در زير مرغ خانگي بگذارند جوجه ها بز

شمس تبريزي شمس الدين محمد بن ملکداد تبريزي در شهر تبريز بدنيا آمد و از همان دوران کودکي ناآرام بود و رفتاري داشت که موجب اضطراب پدر مي شد و او در جواب پدر مي گفت: ما از دو جنسيم و مثال آورد که تخم مرغابي را چون در زير مرغ خانگي بگذارند جوجه ها بز

شمس الدين محمد بن ملکداد تبريزي در شهر تبريز بدنيا آمد و از همان دوران کودکي ناآرام بود و رفتاري داشت که موجب اضطراب پدر مي شد و او در جواب پدر مي گفت: ما از دو جنسيم و مثال آورد که تخم مرغابي را چون در زير مرغ خانگي بگذارند جوجه ها بزرگ و بزرگتر

شمس الدین شمس تبریزی محمد بن ملکداد تبریزی در شهر تبریز بدنیا آمد و از همان دوران کودکی ناآرام بود و رفتاری داشت که موجب اضطراب پدر می شد و او در جواب پدر می گفت: ما از دو جنسیم و مثال آورد که تخم مرغابی را چون در زیر مرغ خانگی بگذارند جوجه ها بزرگ و بزرگتر شده به حکم طبیعت به آب می زنند و مادر که شنا نمی داند در کنار جوی مانده از غرق شدن جوجگان خود به هراس می افتد و متوحش می ...

مختصري از زندگي نامه ي مولانا: جلال الدين محمد بلخي محمد بن حسين الخطيبي البکري درششم ربيع الاول سال604 هجري دربلخ متولد شد. وي از بزرگترين شعراي مشرق زمين است. پدرش محمد بن حسين الخطيبي البکري ملقب به بهاء الدين ازبزرگان مشايخ عصرخود بود وبه علت شه

بعد از گذشت قرنها از دیدار شمس تبریز، جلال الدین محمد بلخی هنوز این سوال برای بسیاری از صاحبنظران مطرح است که چه شد و شمس چه گفت که آن استاد بزرگ روم شرقی را ناگهان از مسند تدریس و بحث به محافل سماع رهبری کرد و وی را وادار به پایکوبی و چرخندگی در کوی و برزن حتی در بازار نمود؟ چرا نظریات و دیدگاههای گروهی از دانشمندان آن زمان که در قونیه بودند با مولانای تحول یافته هماهنگ و همسو ...

ميرزا محمد علي، متخلص به صائب، از معروفترين شاعران عهد صفويه است. تاريخ تولدش معلوم نيست، و محل تولد او را بعضي در تبريز و بسياري در اصفهان دانسته‏اند؛ اما خاندان او مسلماً تبريزي بوده‏اند. پدرش از بازرگانان اصفهان بود و خود يا پدرش به دستور ش

صائب تبريزي : زندگينامه ميرزا محمدعلي فرزندميرزا عبدالرحيم معروف به صائبا در سال 999 درتبريز متولد شد . پدرش بازرگاني معتبر بود و خاندان او از اعقاب شمس الدين محمد شيرين مغربي تبريزي شاعر مشهور قرن هشتم ونهم بوده است . صائب از خاک پاک تبريز اس

صائب تبريزي ميرزا محمد علي صائب تبريزي، بزرگترين غزلسراي قرن يازدهم هجري، در حدود سال 1000 هجري قمري يا يکي دو سال بعد از آن در تبريز (و به قولي در اصفهان ) زاده شد. پدر او ميرزا عبدالرحيم، تاجري معتبر بود. خانواده صائب جزو هزار خانواري بودن

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول