فرزند آقا سید اسماعیل موسوی معروف به حاج میرآقا خشکنابی در سال 1325 هجری قمری (شهریور ماه 1286 هجری شمسی) در بازارچه میرزا نصراله تبریز واقع در چای کنار چشم به جهان گشود .
در سال 1328 هجری قمری که تبریز آبستن حوادث خونین وقایع مشروطیت بود پدرش او را به روستای قیش قورشاق و خشکناب منتقل نمود .
دوره کودکی استاد در آغوش طبیعت و روستا سپری شد که منظومه حیدر بابا مولود آن خاطرات است.
درسال 1331 هجری قمری پدرش او را جهت ادامه تحصیل به تبریز بازآورد و او د رنزد پدر شروع به فراگیری مقدمات ادبیات عرب نمود و در سال 1332 هجری قمری جهت تحصیل اصول جدید به مدرسه متحده وارد گردید و در همین سال اولین شعر رسمی خود را سرود و سپس به آموختن زبان فرانسه و علوم دینی پرداخته و از فراگیری خوشنویسی نیز دریغ نمی کرد که بعد ها کتابت قرآن ، ثمره همین تجربت می باشد .
در سیزده سالگی اشعار شهریار با تخلص بهجت در مجله ادب به چاپ می رسد .
در بهمن ماه سال 1299 شمسی برای اولین باربه تهران مسافرت کرده و در سال 1300 توسط لقمان الملک جراح در دارالفنون به تحصیل می پردازد .
شهریار در تهران تخلص بهجت را نپسندیده و تخلص شهریار را پس از دو رکعت نماز و تفعل از حافظ می گیرد.
شهریار از بدو ورود به تهران با استاد ابوالحسن صبا آشنا شده و نواختن سه تار و مشق ردیف های سازی موسیقی ایرانی را از او فرا می گیرد .
او همزمان با تحصیل در دارالفنون به ادامه تحصیلات علوم دینی می پرداخت و در مسجد سپهسالار د رحوزه درس شهید سید حسین مدرس حاضر می شد.
د ر سال 1303 وارد مدرسه طب می شود واز این پس زندگی شورانگیز و پرفراز و نسیب او آغاز می شود .
در سال 1313 و زمانی که شهریار در خراسان بود پدرش حاج میر آقا خشکنابی به دیار حق می شتابد .
او سپس در سال 1314 به تهران بازگشته و از این پس آوازه شهرت او از مزارها فراتر می رود .
شهریار شعر فارسی و آذری را با مهارت تمام می سراید و در سالهای 1329 تا 1330 اثر جاودانه خود حیدر بابایه سلام را خلق و برای همیشه به یادگار می گذارد .
منظومه حیدر بابایه سلام تنها در جماهیر شوروی به 90 در صد زبانهای موجود ترجمه و منتشر شده است.
درتیر ماه 1331 مادرش دارفانی را وداع می کند .
در مرداد ماه 1332 به تبریز آمده و با یکی از منسوبین خود به نام عزیزه عمید خالقی ازدواج می کند که حاصل این ازدواج سه فرزند به نام های شهرزاد و مریم و هادی هستند .
در حدود سالهای 1346 شروع به نوشتن قرآن،به خط زیبای نسخ نموده که یک ثلث ان را به اتمام رسانده و دیوان اشعار فارسی استاد نیز چندین بار چاپ و بلافاصله نایاب شده است.
در مدت اقامت درتبریز موفق به خلق اثر ارزنده سهندیه دررمانتیک ترکی می گردد .در سال 1350 مجددا به تهران مسافرت نموده و تجلیل های متعددی از شهریار به عمل می آید .
ولی در سال 1354 داغ دیگری از فوت همسر به دلش می نشیند و د رسال 1357 شهریار با حرکت توفنده ا زانقلاب اسلامی همصدا شده و با اعتقاد راسخ و قلبی مالامال از عشق به امام خمینی (ره) دهه آخر عمر خود را سپری می کند .
دراردیبهشت ماه سال 1363 تجلیل باشکوهی از استاد در تبریز به عمل آمد .
استاد شهریار به لحاظ اشتهار در سرودن اشعار کم نظیر درمدح امیر مومنان و ائمه اطهار علیه السلام به شاعر اهل بیت (ع) شهرت یافته .
او پس از یک دوره بیماری در 27 شهریورماه سال 1367 دار فانی را وداع و د رمقبره الشعرا به خاک سپرده شد.
شهریار
استاد شهریار ضمن اینکه شخص بسیار مهربانی بود و قلب رئوفی داشت مردی متدین و از مسلمانان متعهد و پای بند به اصول دین وانجام فرایض دینی نیز بود و این خصوصیات در اشعاری که سروده کاملاً هویدا ست ودر عین حال ارادت خاصی به حضرت امیرالمؤمنان علی ابن ابیطالب (ع) امام اول شیعیان و خلیفه چهارم اهل سنت داشت ودر نعت حضرت علی (ع) چندین شعر زیبا سروده که با توجه به طولانی بودن هر کدام و زیاد بودن تعداد آنها از ذکرآنها خودداری می شود ؛ علاقه مندان می توانند آنها را دردیوان استاد بیابند .
ولی یکی از زیباترین آنها شعر «علی ای همای رحمت » است که ماجرای سرودن این شعر خواندنی است و گوئی پیام یا الهامی است که به شهریار رسیده و تحت آن پیام ، شهریار این شعر را سروده است که درروزنامه اطلاعات آورده شده .
پس از در گذشت شاعر نام آور ایران مرحوم سید محمد حسین شهریار ، رسانه ای گروهی دوباره این شاعر آذربایجانی مطالب بسیاری نوشتند ، اما آنچه که اینک به لطف خداوند براین قلم جاری میشود تاکنون کسی آن را ننوشته و شاید بیش از چند نفر از چگونگی آن گاه نباشند .
چند روز قبل آقای حاج رضا حداد عادل از قول حجت الاسلام آقای شجاعی واعظ معروف که از معبرین خواب بنام می باشند ، داستانی نقل کردند که برای اطلاع از جزئیات آن ، شخصاً با آقای شجاعی تماس گرفتم ؛ آقای شجاعی اظهار داشتند دو یا سه روز قبل از درگذشت آیت اله نجفی مرعشی باتفاق چند نفر دیگر در خدمتشان بودیم .
مرحوم آیت اله فرمودند شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیاء خدارا در خواب ببینم .آن شب در عالم خواب دیدم درزاویه مسجد کوفه نشسته ام و امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام با جمعی حضور دارند .
حضرت فرمودند: شعرای اهل بیت ما را بیاورید .
دیدم چند نفر از شعرای عرب را آورده اند .
حضرت فرمودند: شعرای فارسی زبان را بیاورید آنگاه محتشم و چند تن از شعرای فارسی آمدند .
حضرت فرمودند : شهریار را بیاورید .
شهریار آمد .
حضرت خطاب به شهریار فرمودند شعرت را بخوان : شهریار این شعر را خواند : علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ما سوا فکندی همه سایه هما را دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنانماند چو علی گرفته باشد سرچشمه بقا را مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ به شرارقهر سوزد همه جان ما سوارا برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را به جزاز علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب که علم کند بعالم شهدای کربلا را چو به دوست عهد بندد زمیان پاکبازان چو علی که می تواند که به سر برد وفا را نه خدا نوانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را بدو چشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت که زکوی او غباری به من آر، توتیارا به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت چه پیامهاسپردم هه سوز دل صبا را چو توئی قضای گردون ، بدعای مستمندان که زجان ما بگردان ره آفت قضا را چه زنم چو نای هر دم زنوای شرق او دم که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوارا «همه شب در این امیدم که نسیم صبح گاهی به پیام آشنائی بنوازد آشنا را » زنوای مرغ یا حق بشنو که دردل شب غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا حضرت آیت اله مرعشی فرمودند وقتی شعر شهریار تمام شد ، از خواب بیدار چون من شهریاررا ندیده بودم .
فردای آن روز از اطرافیان پرسیدم که شهریار شاعر کیست گفتند شاعری است که در تبریز زندگی می کند حضرت آیت اله فرمودند از جانب من او را دعوت کنید به قم نزد من بیایند .
چند روز بعد شهریار آمد.
دیدم همان کسی است که من اورا در خواب در حضور حضرت امیر علیه السلام دیده ام ؛ از او پرسیدم این شعر علی ای همای رحمت را کی ساخته ای ، شهریار با حالت تعجب از من سئوا ل کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام .
چون من این شعر را نه به کسی داده ام ، نه در مورد آن با کسی صحبت کرده ام و از متن آن هیچ کس اطلاعی ندارد .....
مرحوم آیت اله مرعشی به شهریار می گویند چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت علی علیه السلام تشریف دارند .
حضرت فرمودند شعرای فارسی زبان را بگوئید بیایند .
آنها نیز آمدند بعد فرمودند شهریار را بیاورند و شما هم آمدید آنگاه حضرت علی علیه اسلام فرمودند شهریار شعرت را بخوان و شما شعری را که مطلع شعر چنین بود :«علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را» شهریار فوق العاده منقلب می شود و می گوید من فلان شب این شعر را ساخته ام و همانطور که قبلاً عرض کردم تا کنون کسی را درجریان سرودن این شعر قرار نداده ام .
آقای شجاعی اظهار داشت مرحوم آیت اله مرعشی فرمودند وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت ، معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده ، من آن خواب را دیده ام .آقای شجاعی اضافه کردند: حضرت آیت اله مرعشی موضوع خواب را مذکور را علاوه بر من با آقای رحمانی واعظ هم درمیان گذاشته بودند و می توانید با ایشان هم تماس بگیرید ، با آقای رحمانی تماس گرفته شد ، ایشان هم همین را تأیید کردند .
این ماجرا خواب حضرت آیت اله نجفی مرعشی رحمت الله علیه بود .
بنابراین معلوم می شود بعد از ین ملاقات بوده که شهریار این شعر معروف را منتشرکرده است .
آنهائیکه تا سال 57 به نجف اشرف مشرف شده اند ، این شعر را که با خط خوش درداخل قابی بالای ضریح مطهر حضرت علی علیه السلام قرارداشته مشاهده کرده اند .
و من خود آنرادیده ام ولی نمیدانم که به وسیله چه کسی این شعر به آنجا برده شده وچه کسی آنرا بالای ضریح گذاشته است .
انّالله وانّاالیه راجعون شب بیستم آذرماه 1366خورشیدی شهریار در تبریز بیمار می شود و بوسیله فرزندش هادی با اورژانس به بیمارستان امام خمینی تبریز منتقل می گردد و بستری شده تحت معالجه قرار می گیرد .
آقایان دکتر حیدر نژاد طبیب معالج استاد شهریار ودکتر سلطانی و همه پرسنل بیمارستان بیمارستان از جان به مداوای استاد کمر همت می بندد و مدت طولانی قریب سه ماه شهریار بستری و مداوا می شود ودر نوروز سال 1367 از بیمارستان ترخیص و بمنزل دخترش خانم شهرزاد بهجت تبریزی منتقل می گردد ، ولی معالجعه قطعی نبوده و مداوا همچنان در منزل ادامه دارد و پاهای استاد سخت ورم کرده است و این دفعه تحت معالجه آقای دکتر شکاریان قرار داشته اند و شهریار او را “ طبیب عیسی دم “ لقب داده بودند .
بیماری شهریار شدت می یابد و برای معالجه امید بخش در اوایل مردادماه سال 1367 بعد از هشت ماه بیماری (ریوی) به دستور حضرت آیت الله خامنه ای که در آن زمان سمت ریاست جمهوری اسلامی را داشتند ، با هوا پیما به تهران اعزام ودر بیمارستان مهر در اطاق 513 بستری می گردد و معالجات پیگیر آغاز می شود .
پزشک معالج ایشان آقای دکترنبیل متخصص مشهور قلب بودند که در طول مدت معالجه از هیچگونه کوشش فروگذاری نکردند و اغلب شبها نیز در مجاورت اطاق استاد در بیمارستان می ماندند و با منتهای توان برای بهبودی استاد می کوشیدند .
روزهای زوج هفته که از بیمارستان عیادت می شد ، به دیدار استاد شتافته واز ساعت 15تا 17 در محضرایشان بودم ، در تمام مدت بیماری شهریار، برادر ارجمندش آقای مهندس سید رضا خشگنابی استاد دانشگاه علم وصنعت تهران و خواهران استاد بویژه کوچکترین خواهرش خانم آزاده خشگنابی که طبع شعر هم دارند ، اکثراً در حضورشان بودند و بسیاری از دوستان وآشنایان شهریار را دراین روزها در ملاقات شهریار می دیدیم وبا آنان آشنا می شدیم ، حتی رئیس جمهور وقت نیز بعد از ظهری به دیدار ایشان آمدند و از شهریار عیادت نمودند .
استاد شهریار پس از به پایان رسیدن ساعات ملاقات به من اجازه مرخصی از حضورشان نمی دادند و می فرمودند : یکی دوساعت بیشتر در حضورشان نمی دادند و می فرمودند: یکی دوساعت بیشتر در حضورشان مانده و از اشعار صاحبان سخن ، حافظ ، مولوی ، نظامی و سعدی و دیگران برایشان شعر بخوانم ، بویژه بخواندن و گوش دادن منظومه سحر آسای “ حیدربابا “ توجه خاصی مبذول می داشتند و من هم آنقدر شعر می خواندم تا بخواب روند .
این ،کار تقریباً بطور منظم و عادی وظیفه من بود و بعضاً نیز اگر اوامر و شفارشاتی داشتند ، با منتهای فوریت و دقت انجام می دادم ؛ برای چاپ آثارش یکی دو دفعه با جناب آقای خاتمی وزیر فرهنگ وارشاد اسلامی وقت ملاقات کردم و سفارشات استاد را به اطلاع ایشان رساندم واز این قبیل فرمایشات دیگر اجرا می شد .
شهریار در طول تمام مدت بستری شان در بیمارستان مهر تأکید و تمایل شدیدی داشتند که با استاد محمد علی جمال زاده که درسوئیس مقیم بودند ، تلفنی تماس بگیرند ، ولی متأسفانه موفق نشدند زیرا در ژنو در بیمارستان بستری بودند و نیروی شنوائی خود را نیز از دست داده بودند .
این بود که با همه تلاش ها ، این آرزوی شهریار را نتوانستیم بجای آوریم و همه کوششها بیفایده ماند .
استاد چندین بار یاد از استاد مهدی روشن ضمیر فرمودند و حتی در ساعات بحرانی می گفتند مرابه پیش روشن ضمیر ببرید .
ناگفته نماند که پرستار آن روز و عروس امروزی شهریار در تبریز ودر تهران ودر تمام دوران دیر پای بیماری استاد ،آنچنان در پرستاری صداقت و صمیمیت نشان داد که بی نظیر بود وی مانند دختری وفادار پرستارشهریار شده و با منتهای فداکاری و کوشش صادقانه شبانه روز از بیمارمواظبت می نمود ، بویژه در ظرف 48روز آخر عمر ایشان که در بیمارستان مهر بستری بودند .
این دختر فداکار و جان نثار خواب رابر چشمانش حرام کرده و استراحت را بخود راه نمی داد و با این اخلاص صادقانه و فداکاری ، لیاقت و صمیمیت و شخصیت یک زن آذربایجانی را جلوه گر می نمود ، شب وروز در پاس استاد ایستاده بود .
در تمام این 48 روز ، کلیه پرسنل بیمارستان مهر همانند بیمارستان امام خمینی تبریز و همچنین متخصصین و بسیاری مهر همانند بیمارستان امام خمینی تبریز و همچنین متخصصین وبسیاری ازاساتید دیگر پایتخت منتهای کوشش و تلاش صمیمانه خود رابرای بهبود و بازگشت سلامتی و مداوای استاد محبوب ادب ایران بعمل آورده اند ؛ بویژه تکرار می کنم ، جناب آقای دکتر نبیل تا سر حد امکان و توان فداکاری نمودند ولی چه سود که روزبه روز بیماری استاد شدیدتر و خطرناکتر میشد ؛بدین معنی که در این مدت هرگونه معاینات و مشاوره های پزشکی پشت سر هم بعمل آمد ، و آزمایشهای لازم و دقیق انجام گرفت و آنچه که لازمه معالجه و مداوا بود ، بکار گرفته شد ، لیکن بیماری از یک طرف و پیری و سالخوردگی از طرف دیگر دست به دست هم دادند و سلامتی استاد را به خطر انداختند و یاران و بستگان استاد را مأیوس و ناامید ساختند .
در یکی ازاین روزهای بستری بودن که ایشان گوئی به اسکلتی تبدیل شده بود ، اتفاق عجیبی روی داد ، من در بالین استاد در سمت راست نشسته و مهندس سیدرضا خشگنابی در طرف چپ سر پا ایستاده بود ، خانم پرستار نامبرده نیز حضور داشتند ، ما شاعر را سرگرم می کردیم که این احوالات روی داد، قضیه از این قرار است : شهریار دوست صمیمی دیرینه و رفیق ایام جوانی خود یعنی آقای لطف الله زاهدی را بیش از سی (30) سال بود که ندیده بود ، او را مرده می انگاشت ، حتی مجلس ختم و احسان نیز برای وی ترتیب داده بود .
خوشبختانه آقای لطف الله زاهدی زنده و تندرست و شاداب بوده ودر تمام این مدت و غیبت طولانی در پاریس زندگی می نموده است ، تصادفاً آن زمان پس از سالهادوری در همین روزهای بیماری استاد به تهران برمی گردد و از شهریار پرس وجو می کند و بستری بودنش در بیمارستان مهر را به او اطلاع می دهند و همان ساعت راهی بیمارستان می شود ودر حدود ساعت 5/4 بعد از ظهر بود که دفعتاً درب اطاق 513باز شد ، و مردی بلند قامت وارد اطاق شد ، به محض اینکه چشمان درشت و گیرای شهریار به مرد تازه وارد افتاد ، فریاد زد لطف الله ؛ اسکلت شهریار از جا کنده شد و اگر من و خانم پرستار و برادرشان از سه طرف او را نگرفته بودیم ؛ از تخت برزمین می افتاد و حادثه ناگواری رخ می داد .
ولی شکر خدا که بخیر گذشت ، این دو یار دیرین در هم پیچیدند و شورو غوغایی بر پاشد ، این دودوست صادق چنان اشک شوق ریختند و زار گریستند که بیمارستان به لرزه درآمد .
من از اطاق خارج شدم ، بعد از چند دقیقه که به اطاق برگشتم ، استاد آیه ای از قرآن مجید تلاوت می نمودند و خطاب به من فرمودند بیش از هشتاد سال زندگی کرده ام آثار و اولادی دارم که آنها باقیات صالحات من هستند ، من به سید رضا و فاضل گفتم و به شما نیز می گویم ، تمایل من چنین است که بعد از مرگم اگر درتهران خواستند مدفونم سازند ، مرا در جوار مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم بخاک سپارند و اگر در موطنم آذربایجان خواستند دفنم کنند یادر دامن کوه حبدربابا که آنقدر آن رادوست داشته ام ، یا در مقبرهالشعرا تبریز در سرخاب مدفونم سازند .
ما به او تسلی ودلداری دادیم ولی همه چیز برای او روشن و معلوم بو.د .
استاد هشتاد وسه سال داشتند (1367ـ1285)ـ (1988ـ1906) .پیری و بیماری به ایشان امید بهبودی را نمی داد ، ایشان سالهای طولانی از بیماری ریوی (برنشیت مزمن )و یا بقول دکتر معالجشان آقای دکتر نبیل از (سابقه بیماری مزمن ریوی) رنج میبرد و کهولت سن وسال نیز مزید برعلت شده دست بدست هم داده ، امید بهبودی و شفای شاعر را قطع می نمودند .
وضعیت جسمانی شاعر هر آن روی به وخامت می گذاشت بطوریکه در مدت سه روز آخر حیاتش به آریتمی کامل قلبی دچار شده بود ، دیگر اکسیژن کافی به مغز و سایر بافتهایش نمی رسید و به کم خونی مغزی دچار شده بود ، تا اینکه شاعر محبوب ملت ایران به حالت اغماء درآمد ، قدرت تشخیص و تکلم راازدست داد و به اطاق ویژه ( مراقبت خصوصی ) منتقل گردید .
پزشکان هر آنچه که درتوان داشتند و لازم بود بکار بستند ، لیکن معالجات مؤثر واقع نشده و در بامداد روز 26شهریور ماه 1367 ساعت 5/5 صبح وضعیت ایشان بکلی بحرانی شد ، از پزشک ودارو ودرمان دیگر کاری ساخته نبود .
درست دررأس ساعت 45/6صبح روز شنبه 26 شهریور 1367 خورشیدی مطابق با 17 سپتامپر 1988 میلادی ، قلب مهربان شهریار از طپیدن ایستاد و دفتر زندگانی پر افتخارآن انسان بزرگ بسته شد ، شهریار کشور شهر وادب به ابدیت پیوست .
روز یکشنبه 27 شهریور جنازه شهریار در ساعت 9صبح از بیمارستان مهر تهران با تشریفات مخصوص به فرودگاه منتقل گردید ، در غرفه دولت اکثریت صاحبان فضل و هنر و رجال دولت ودانشمندان و شاعران که دررأس آنها آقای خامنه ای رئیس جمهوری وقت بودند ، گرداگرد جنازه جمع شدند ، قبل از انتقال جنازه به هواپیمای مخصوص از طرف آقای دکتر موسوی گرمارودی سخنرانی کوتاه پر مضمونی بعمل آمد، یکی از دونفراز شعرا ، اشعاری قرائت نمودند ، چند ناطق ، از هنر و فضل و شخصیت علمی و ادبی استناد به اختصار سخن راندند و یکی دوساعت این تشریفات طول کشید .
درست رأس ساعت 12 ظهر جنازه را بداخل هواپیما منتقل نمودند .
هواپیما با 25 نفر سر نشین ( خانواده استاد و مشایعت کنندگان ) به هوا برخاست وبسوی موطن شاعر یعنی شهر تبریز مرد خیز به پرواز درآمد .
در ساعت 5/13 به آسمان صاف تبریز رسیدیم ، شاعر بلند پرواز شعر وادب ایران برای آرمیدن ابدی به شهر تبریز فرود آمد .
تبریزیهای جوانمرد و قدردان ، شهریار فرزند گرامی خود را با چه عظمت و شهر یارانه استقبال نمودند ؛ جنازه را با تشریفات نظامی و نواختن مارش عزا استقبال نمودند ، زمین و آسمان تبریز سوگوار بود .
مراسم تدفین به روز بعد محول گردید .
جنازه را به سرد خانه انتقال دادند .
انبوده جمعیت با سکوتی مرگبار فرودگاه را ترک گفتند ، شهر تبریز غرق در ماتم و اندوه بود .
درست ساعت هشت شب در سالن شهید مدنی تبریز از طرف آقای پرهیزگار ، استاندار وقت آذربایجان شرقی مراسم برگزاری یادبود شهریار بزرگ آغاز گردید ، شعرا و ادبا و نزدیکان شهریار درباره فقدان اسفناک استاد بزرگ و میراث ادبی به اجمال سخن گفتند ، از طرف شخص استاندار رسماً سه روز عزای عمومی در تبریز اعلام گردید.
روز دوشنبه 28 شهریور ماه 1367 در ساعت 5/8 بامداد مراسم تشییع بی مثل و مانند شهریاردر زادگاه محبوبش تبریز از مصلای تبریز از مصلای امام خمینی آغاز گردید ، امام جمعه تبریز آیت الله مسلم ملکوتی برای استاد نماز خواندند ، جنازه با ناله و فریاد بیش از یک میلیون نفر بر دوشها کشیده شد ، تابوت شهریار شعروادب ایران سردست جوانمردان آذربایجان از مصلا به وقبره الشعرا منتقل گردید .
همه مردم سیاه پوش بودند، از تمام نقاط ایران از هر قوم وملت نمایندگان خود را به تبریز رسانده در این مراسم شرکت کرده بودند .
در حوالی ساعت 10پیکر نحیف استاد سید محمد حسین شهریار بهجت تبریزی معلم علم وادب و اخلاق و فرزند بزرگ آذربایجان در سرزمین سرخاب تبریز همان طوریکه خودش خواسته بود در مقبرهالشعرا در جوار استادان سلفش مانند : قطران تبریزی ، خاقانی شروانی ، ظهیرفاریابی ، انوری ، شمس الدین سجاسی ، شاهپور بن محمد ، اوحد الدین ، امیر طوسی ، شکیبی تبریزی ، نامی شیرازی ودیگر بزرگان شعر وادب تاریخ ، بخاک سپرده شد ، رحمت الله علیه .
شهر تبریز فرزند شاعرش را به آغوش کشید