آب از آسیاب افتادن :
کارها دوباره به مسیر خود افتاد ، فتنه ها خوابید ، سر و صداها ، شور و شر ها پایان پذیرفت .
از اسب افتادیم ولی از اصل نیافتادیم :
اگر دچار فقر و تنگدستی شده ایم ولی نجابت و انسانیت خود را حفظ کرده ایم
به گربه گفتند فضله ات درمان است خاک رویش ریخت :
مضایقه کردن چیز ناقابل ، کسی که جنبه کاری و خاصیتی نداشته باشد .
پا در یک کفش کردن :
سر حرف خود ایستادن ، در کاری اصرار و لجاجت ورزیدن .
تا ابله در جهان است مفلس در نمی ماند :
افراد زیرک از خوش باوری و سادگی اشخاص برای مقاصد خود استفاده می کنند.
جایی که نمک خوری نمکدان نشکن :
اجر حقوق و محبت های دیگران را با نامهربانی ضایع نکن .
چشم و گوش بسته :
از هیچ جا و هیچ چیز با خبر نبودن ، چیزی نیاموخته و بی تجربه .
حرف راست را باید از بچه شنید :
باطن بی غل و غش کودک نظیر بزرکترها نیست هرچه بداند به زبان می آورد .
خدا میان گندم هم خط گذاشته است :
هرکسی در زندگی سهم و قسمت خود را می برد و به آن قانع باشد .
در شهر کوران آدم یک چشم پادشاه است :
در میان یک عده بیسواد آدم کم سواد هم شخص معتبری است .
ذوق زده شدن :
از به دست آوردن چیزی و وقوع امری سخت شاد شدن
رگ دیوانگیش گل کردن :
از شدت خشم به کارهای نامعقول و غیر طبیعی زدن .
زاغ سیاه کسی را چوب زدن :
کسی را به طور پنهانی تعقیب کردن ، سر از کار کسی در آوردن .
ژاژ خایی کردن :
بد دهنی و هرزه گویی کردن ، بر علیه کسی بیهوده گویی کردن .
سال به سال ، دریغ از پارسال :
افسوس که آنچه امروز از دست می رود فردا نظیر آن را به دست نخواهیم آورد .
شمشیر را از رو بستن :
دشمنی و عداوت خود را علنی کردن .
صابونش به تن ما خورده :
آزارش به ما هم رسیده ، ما هم از او صدمه دیده ایم .