سا لیکه نیکو ست ،از بهارش پیداست.
خوب وبد از آغازش هویداست.
ماستی که ترش است از تغارش پیداست.
به باغ خود گرفتن وبه تاک خود بستن.
مجازات بر اساس واقیعت و شهود با ید صورت گیرد.
خائن خائف است .
خائن همیشه در خوف وترس قراردارد.
آنکس را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است.
آدم صادق و درسستکار بی هراس است.
مار از پودینه بدش.
می آید، پودینه دم غارش میروید.
از چیزیکه کسی بدش بیاید، ولی به آن روبرو شود.
بعد از مرگ سهراب نیشدارو ادویه طبیعی و طبی چه سود.
بعد از عمل انجام و مدوا سود ندارد.
کلوخی ندارد تاکلاغی بنشیند.
کنایه از فقر و ناداری.
دیگ به هرکاره گوید روی تو سیاه.
خود ندیده دیگری را نقد کردن.
پنج انگشت با هم برادر اند، اما نه برابر.
تفاوت واختلاف در موارد متعدد.
زبان موی کشیدن.
حرف ومطلبی به کرات گوشزد شدن.
ازماست که برماست.
هر چه میبینید ،از خود واطرافیان میبینید.
به یک گل بهار نمیشود.
کمبودی و انگشت شماری.
دو تربوز در یک دست گرفته نمیشود.
ناممکن بودن چند کار در یک زمان.
قدر زر را زرگر میداند.
آگاهی و شناخت وارزشیابی.
کس نگوید ماست من ترش است.
هیچ چیزی را از خود کم بها ندادن.
تف هرکس به دهان خودش شیرین است.
هرکس هر چیز خود را با ارزش میداند.
از زمستان هر چه بگوئید.
بوی سردی میآید.
از حرف بد جز سردی و تنفر چیزی حاصل نیست.
از دم نودان زیر شرشره نشستن.
از یک حالت بد به حالت بد تر قرار گرفتن.
مربی داری ،مربا بخور.
پشتوانه، وسیله و واسطه داشتن و از آن استفاده کردن.
آدم نیک معامله شریک مال مردم است.
صداقت و درستکاری در داد و ستد.
سرکه هر چند که ترش است به طلبیدن می ارزد.
کم بها ندادن و توقع بیش از حد نداشتن.
مشک آنست که خود بوید، نه که عطارگوید.
کیفیت وتبارز کیفیت از خود.
خر از همه گنده تر؛ ولی آب خوردنش از همه بالاتر.
کم مایه ولی کلانکار بودن.
آدم حسود به مقصد نمیرسد.
تنگ نظر وحسود به خواسته هایش نمیرسد.
شف شف نگو، شفتالو بگو.
روشن و بی پرده صحبت کردن.
نمک خوردن و نمکدان شکستن.
پاس و ارزشها را زیر پا گذاشتن.
از خود گویم، به کی گویم.
گله مندی خودمانی.
زبان سرخ میدهد سر سبز برباد.
بد زبانی و پیآمد آن.
قطره قطره جمع شود، عاقبت شود دریا.
هر چیز از کم آغاز و توسعه پیدا میکند.
در گوش خر یاسین خواندن سود ندارد.
کم شنوی حرف و بی اثر بودن آن.
سیلی نقد به از سودای نسیه.
مشکلات در بازیافت حق وحساب.
دنیا فقط دو روزه.
تشویق و ترغیب به بهتر و عاری از تشویش زیستن.
پیش همه پنج ، پیش صاحب پنج هم پنج.
رندی وچالکی که طرف بهتر آنرا میداند.
از شخص نو کیسه قرض بگیر؛ اما مصرف مکن.
گنجایش و ظرفیت مادی در شخص.
صد بار بیندیش، یکبار بینداز.
دقت هنگام صحبت کردن.
دشمن دانا؛ به از نادان دوست.
ارزش و اهمیت فهم و دانائی میان انسانها.
داشگر همیشه به کوزه شکسته آب میخورد.
از امکانات خود استفاده نکردن.
نان در آستین خوردن.
سخت و گرسنه صفت بودن.
چشم از چشم حیا میکند.
فرق رویا روئی تا غیاب گوئی.
هر که تنها پیش قاضی رود، سرخروی برمیگردد.
خود و با خود بودن.
لِک به ترِک خوردن.
به بند بهانه بودن.
آدم بیکار یا که غر است،یا که بیمار.
ضرر بیکاری بر روح و تن.
سر از پختگی نمیشکند.
کار و فکر سنجیده و درست زیانبار نیست.
گنج در ویرانه است.
ارزشها در مکان از نظر افتیده.
نخود در دهانش نم نمیکشد.
راز دار نبودن.
دوستی به زور نمیشود و میهمانی به تقلید.
بی مدعائی در روابط و ارتباطات.
آنچه بر خود نمی پسندید،بر دیگران مپسند.
هر چه به خود مناسب نمیدانید ،بدیگران مناسب ندان.
گوش خود را به گوشواره دیگران پیوند زدن.
دنبال حرف دیگران بدون فکر و اندیشه رفتن.
عکه رفت رفتار کبک کند، رفتار خود را هم گم کرد.
تقلید بیمورد از دیگران کردن.
سر بیگناه پیش دار میرود، بالای دار نه.
درستکاری و درست اندیشی فرجام بد ندارد.
دروغگوی حافظه ندارد.
دروغ ساخت ذهنی بوده نه واقعی چند لحظه بیش در ذهن گوینده باقی نیس.
تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.
سخن مُعرف شخصیت هر انسان است.است.
نمد کهنه شود؛ اما پیتوه پای بند نه.
ظرفیت و درونمایه گی در شخص.
مشک را به اندازه دوغش زدن.
هر کار را به اندازه ارزش آن انجام دادن.
آب از بالا خِط گِل آلود است.
عیب و نقص از بالا و مقتدران است.
هر جا سنگی است ، به پای لنگی است.
مصیبت و مشکلات بیشتر متوجه ناتوانان است.
تنور گرما گرم نان میگیرد.
انجام هر کار به وقت و زمان لازم آن.
از آتش خاکستر به عمل می آید.
عدم شباهت به اصل خویش.
پای بیشتر از گلیم دراز کردن.
از حد تجاوز کردن.
کور خود ، بینای مردم.
عیب خود ندیدن و بدیگران ایراد گرفتن.
هرکه لافید ،نه بافید.
لاف زن آدم کاره نیست.
نیم نان ، راحت جان.
کم داشتن ؛ ولی راحت زیستن.
نه به بیابان خواب شو، نه خواب پریشان ببین.
کاری انجام مده تا هراسان شوید.
از این نمد بما کلاهی نیست.
از امتیاز و امکانی برخوردار نشدن.
آش مردان دیر پخته میشود.
اشخاص جوانمرد صبر بثشتر دارند، تاکه عکس العمل نشان میدهند.
کل اگر طبیب میبود ، سر خودش را تداوی میکرد.
شخص قادر و توانا مشکل خود را خود حل میکند.
زمستان میرود، روی سیاهی به ذغال میماند.
کسیکه در زمانش کوتاهی میکند.
هر چه به دیگ باشد،به چمچه بالا میآید.
بالاخره آنچه باشد ،برملا خواهد شد.
آفتاب به دو انگشت پنهان نمی شود.
حقیقت پنهان نمیماند.
به سیلی روی خود را سرخ نگاه داشتن.
تبارز دادن نه بر اصل واقعی آن.
پیش جانانه ی من کشمیش و پندانه یکیست.
تفریق نداشتن، ارزش نگذاشتن.
ترک عادت ، موجب مرض است.
به آنچه عادت شود، ترکش مشکل است.
مرغ هر چه خاک پاله دهد ، بر سر خود پاله میدهد.
هر کس هر چه کند، بر خود میکند.
بُز به پاچه خود ،میش به پاچه خود.
هر کسی مسوُل عمل خود است، نه از دیگری.
در مُلک غیر نهال بنشانی ، صدای تبر میآید.
نا امیدی از غربت و دوری از وطن.
صدای دُهل شنیدن از دور خوش است.
میان شنیدن و دیدن فاصله هاست.
شنیدن کی بود مانند دیدن.
بر دریافت واقعیت باید دقت کرد.
از دیوار ما ته تر، پایانتر ندیدن.
کسی را ضعیف وناتوان یافتن.
هر کسی دستی سیاه کند ، بر روی خود میکشد.
کسی بد کند ، بر خود میکند.
پشت خر مرده گشتن ، تا نعلش را کندن.
پشت سود رایگان گشتن.
از گرسنگی آسیابانی کردن و از کلانکاری مزد نگرفتن.
با داشتن مشکل ،کلانکاری کردن.
زورش به خر نمیرسد، ده به پالانش میکند.
به زور آور زور نارس و به کمزور تاختن.
سود سر مایه را خوردن.
زمانی هم سود خواستن سرمایه را به خطر می اندازد.
شهر، شهر خربوزه است.
ابراز نا پرسانی و بی عدالتی.
یک بام و دو هوا.
تفاوت در عملکرد ها.
با گرگ دنبه خوردن وبا میش نوحه کردن.
سازگاری منفی وپنهانی.
دزد زور آور و صاحب مال کمزور.
غاصب زورمند.
به حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود.
آرزو و هوس چیزی دیگر است تا رسیدن به آن.
دستش به آلو نمیرسد ،میگوید آلو ترش است.
به چیزی دسترسی نداشتن و آنرا مزمت کردن.
آب نا دیده موزه را کشیدن.
قبل از وقت کاری کردن.
پیش از مرگ وا ویلا گفتن.
پیش از مشکلی داد و فریاد سردادن.
آدم سیل بین عقل چهل وزیر را دارد.
آدم نظاره گر فقط منتقد است و خوب فکر میکند تا کارکردن.
دود از کنده پوده میخیزد.
متانت و پختگی نظر به سن وسال.
هرکه بامش بیش، برفش بیش.
حیطه و سلطه بیشتر،مسُوولیت بیشتر.
نو آمد به بازار، کهنه شد دل آزار.
با آمدن چیزی یا کسی ، دیگری از نظر افتیدن.
ترب ها به ته جوال است.
هنوز همه عیان نشده.
کارد به استخوان رسیدن.
شدت و فشار آزار دهنده که حوصله را از میان برده است.
یکبار بجی بگریزی ملخک، دو بار بجی ملخک ،آخر به چنگی.
سرانجام گریز کار گرفتاری دارد.
مرغ زیرک به دو دام گیر میماند.
تیزی و چالاکی گرفتاری بیشتر دارد.
نا خوانده ملا بودن.
بر آنانیکه بجا و یا نا بجا صاحب نظر اند.
مرده و لگد.
بر ضعیف و ناتوان هم تاختن.
کسی را که به قریه راه نمیدهند، میخواهد اسپش را دم خانه ازباب ببندد.
طمع خواست گزاف داشتن .
پادشاهی یک ساعته هم غنیمت است.
دسترسی یافتن به امکان کوتاه مدت.
از خود ماندی ، از جهان ماندی.
اتکاَ برخود کردن.
خدا این دست را به آن دست احتیاج نسازد.
کسی در مواقع مشکل کمتر به داد کسی م شخص مار گزیده از طناب دراز میترسد.
مصیبت دیده از هر حادثه خوف بیشتر دارد.
مُشت و دروش وسیله نوک تیز که کفش دوز چرم را سوراخ میکند با هم برابر نیست.
مقایسه قوت وتوان در مقابله.
شتر در خواب بیند پنبه دانه .
توقعات و خیالات.
دشمنی میکنید ،از سر و دوستی میکنید ،از مال مترس.
اشاره برجوانمردی.
به لب لب سگ دریا نجس نمشه.
بها ندادن به حرفهای نامعقول.
قدر عافیت کسی داند ، که به مصیبت گرفتار آید.
دانستن نعمت میسر به اساس تجربه.
غم نداری ، بُز بخر.
خواست پُر درد سر.
بُزک ، بُزک نمیر بهار میآید.
به آینده ناممکن امید وار ساختن.
خر را بام بردن آسانست ، ولی پایان کردن مشکل به .
ا نجام دشوار و شروع ساده.
به بچه یکی نده ، که دوئی طلب نکند.
تقاضای بیش از حد.
یک سر داشتن و هزار سودا.
مشغله و گرفتار بودن.
موئی به ریسمان غنیمت است.
جزَ است که کُل میسازد.
از خرس موئی کنده شود.
ازسخت و لجوج چیزی جدا شود.
باجه که به باجه رسید ، خرس به کله پاچه رسید.
بدبینی نسبت به هم.
شُتر رفت که بزاید تولد کند تا بارش سبک شود ؛ ولی جُنگش چوچه هم سر بارش شد.
ثمر ندادن آرزوها.
هرجا که آش است ، کل فراش است.
ظاهر شدن نا خواسته.
به آب سیر شدن ، نان نخوردن.
لجاجت و سختی.
گا هی پشت زین ، گاهی زیر زین.
نوسانی زنده گانی.
پیش طبیب مرو ، پیش درد رسیده برو.
بها دادن به تجربه ها.
چیزیکه به دل مهمان است ، کاش به دل صاحب خانه هم میبود.
تفاوت حالات و تمایلات.
خرج که از کیسهَ مهمان بود ، حاتم طیشدن آسان بود.
دستگیری از انصراف.
سواره از دل پیاده چه خبر دارد.
تفاوت در امکانات وتخیلات.
درد دیگری به دیگری ، همچو انجیر تری.
احساس در قبال مشکلات دیگران.
از آسمان هفتم گز کردن.
کلانکاری وبزرگ منشی کردن.
آب دم خانه گِلوک و دختر همسایه خِلموک کثافت بینی است.
هر چیز دم دست کم بها است.
با ماه نشینی ،ماه شوی .
با دیگ نشینی ، سیاه شوی.
تاًثیر همنشین بر انسان.
خُلق خوش خلق را شکار کند.
پیشآمد نیکودر توسعه روابط انسانی.
یک شرم از خدا ، صد شرم از بنده.
رعایت آداب نزاکت.
شتر دزدی و پشت خم زدن.
کتمان حقایق.
دزد نا بلد در چاه است.
بی خبری از امری و یا کاری.
راه را نشان دادن ،چاه را نشان ندادن.
درست و کامل رهنمائی نکردن.
بترس از گرفتن کور و از زدن کر.
در نظر داشتن طرف.
دو تخته که با هم جور آید ، حاجت نجار نیست .
عدم ضرورت بر شخص ثالث.
افتادی ، ها.
افگار شدی ،نه .
زبان بستن از ابراز واقعیت.
خدا غم خوار را غم و بار خوار را بار داده.
اشاره بر طبع و طبعیت انسانها.
جو دو خر را از هم جدا نتوانستن .
دلالت بر کوتاه فکری ونادانی.
گربه مسکین اگر پر داشتی ، تخم گنجشک از هوا برداشتی.
دست نارس بودن.
جنگ سر شدیار ، آشتی سر خرمن.
روک و راست از ابتدا آنچه لازم است ، گفتن.
لقمه از دهن افتد ، بر دامن افتد.
از خود بر خود.
آفتابه ، خرج لیم است.
زحمت بی سود و عاید.
تا گوساله گاو شود، دل خاوند او آب شود.
رنج فراوان میبرد ،تا نهالی به ثمر رسد.
نیکی کن و به دریا دجله انداز.
کار نیک ثمرش بر جاست.
نان موذی ، شام قاضی.
سزای اعمال و پی آمد.
هر کسی دندان گوسالهً خود را بهتر میداند.
شناخت و معرفت از خود .
شبنم در خانهً مور ، توفان است.
توان هر کس به اندازه اش.
آبک زیر کاه.
ظاهر نرم و باطن زننده.
سزای قروت ، آب گرم.
پاداش اعمال.
از شهر بیرون شو ، از نرخش نه.
رعایت معیار ها.
نام رستم ، به از رستم.
هیبت و صلابت.
آقا را دیدی ، لالا را دیدی.
شبا هت های رفتاری.
نان پیاز ، پیشانی باز.
پیشآمد نیک در پذیرش.
کسی به در باز نمیرود ؛ بلکه به پیشانی باز میرود.
اصل معاشرت.
یا نان گندمی و یا زبان مردمی.
تحکیم روابط و ارتباطات.
مرغ کور وآب شور.
یکسانی و یکنواختی در رفتار.
بخاطری کسی بمیر که بخاطرت تب میکند.
دو طرف دوستی.
چراغی که به خانه رواست ، به مسجد نارواست.
تقدم کار ها و ضرورتها.
بانگ بی محل زدن.
حرف بیموقع.
صد زدن زرگر ، یک زدن آهنگر.
مقایسه و موًثریت.
شیشه بار داری ، جنگ سنگ مکن.
نگریستن بر حالت و احوال.
بچه یتیم را نه بزن ، نه بکن .نان زیر بغلش را بگیر.
ادب، تربیت و پاداش موًثر.
ده به کجا و درختها به کجا.
تفاوت های فاحش .
کفش کهنه در بیابان نعمت است.
ارزش هر چیز در جایش مشت نمونه خروار است.
جزً ،کل را معرفی میکند.
از سودای نقد ، بوی مشک میآید.
دادو ستد بدون تاًخیر در پرداخت.
تاس هم رفت وماست هم رفت.
هست ونیست از بین رفتن.
در شهر کوران ، یک چشم پادشاه است.
نادر وکمییابی وارزش آن.
کور از خدا چه میخواهد ، دو چشم بینا.
خواست بر اساس نیاز.
دیوانه را هوی بده ، بدستش چوئی چوبی بده.
تحریک شخص نادان.
کور نرود به بازار و کل نرود به حمام.
نقد در خرید متاع.
غم نان بخور ، که خربوزه آب است.
فکری در اصل واساس کردن.
آدم زنده ، گور کنده.
پیشبینی داشتن در اخیر عمر.
طمع را نباید که چندان کنی که صاحب کرم را پشیمان کنی.
طمع بیش از حد.
آدم حریص به دنیائی هم سیر نیست.
افزونی حرص.
سیر و پودینه را بر باد دادن.
همۀ راز را بر ملا کردن.
زعفران نخورده ، لب زرد بودن.
کاری نشده ، افشاً بودن.
سر بیدرد خود را بدرد آوردن.
خود بر خود مشکل درست کردن.
دنبه از بین خود کِرم می افتد.
هر مشکل از خود بوجود میآید.
هر که آب از دم شمشیر خورد، نوشش بود.
سزاوار است آنچه به زحمت بدست میآید .
مرغ هر چه چاغ تر شود ، مقعدش تنگتر میشود.
با انباشت سرمایه ، حرص و لجاجت افزون میگردد.
شراب مفت را قاضی هم میخورد.
چیز مفت بر همگان شیرین است.
پیری و هزار علت.
کنایه بر ضعف و نا توانی در هر چیز.
کارد دسته خودش را نمی بُرد.
خود ، بر خود کاری کرده نمتواند.
خربوزه خوب نصیب کفتار است.
هر آنچه خوب است ، در اختیار اشخاص زشت است.
مزن بر در کسی انگشت ، تا نکوبد بر دروازهً تو با مشت.
به کسی آزار مرسان ، تا آزار نبینی.
گلی به آب دادن.
فتنه و فساد کردن .
به گُل قالین نشستن .
شکست خوردن و به مشکل مواجه شدن.
عاقلان را اشارتی ، نادانان را مشت و لگدی.
فهم دانا و نفهمی نادان.
داشته آید به کار ، گرچه بود زهر مار.
هر چیزی در موقعی کار آمد است.
قرض که از سر کذشت ، هر شب بخور گوشت و پلو.
در هنگام تنگدستی ، شادی واضافه خرچ کردن.
جوینده ، یابنده است.
تجسس بالاخیره نتیجه در پی دارد.
احتیاج ، مادر ایجاد است.
ضرورت ، زایش است.
دست شکسته بالای شکم گرسنه.
صبر و غنائت داشتن.
آدم لیسک از آب چه میترسد.
بی تفاوت و بی ضرر بودن انجام امری.
آب که از سر گذشت ، چه یک نیزه و چه صد نیزه.
مشکل در هر حال مشکل است ، اندک ویا بزرگ.
آب که از سر گذشت ، بچه زیر پا است.
هرکسی در موقع بد در فکر خود است.
اگر دنیا را آب گیرد ، مرغابی را تا بند پایش است.
بی پروا و بی مسوُولیت بودن.
ماهی را هر زمان که از آب گیری ، تازه است.
هنوز دیر نیست.
هر زمانیکه از نقص برگردی ، فایده است .
کار مثبت ، دایم بخیر است.
دیگر ، دیگر است و جگر ، جگر.
تفریق خود و بیگانه.
آب میرود ؛ ولی ریگ میماند.
مانده گاری و زود گذری.
آئینه خود را به روی دیگران دیدن.
صفات و خصوصیات خویش را به دیگران نسبت دادن.
نه سیخ بسوزد و نه کباب .
انجام کاری بروی انصاف و در نظرداشت جانبین.
انگور خودش خود را به تاک شیرین میکند.
ایجاد صمیمیت و محبت.
اَلو ، به از پلو.
ارزش گرما در شدت سرما .
از گرسنه پرسند ۲+۲ چند است ، گوید ۴ نان.
هر کسی بر اساس نیازش می اندیشد.
به هر ساز رقصیدن.
از خود فکر و اندیشه نداشتن.
گربه را شب اول کشتن .
تاًمین حاکمیت یک زوج بر زوج دیگر در اولین روز های زنده گی مشترک آقا را دیدی ، لالا را دیدی.
شباهت های قریب و قرین در باب خواص و خصلت.
بکنی ، کنده نمیشه.
ببری ، بریده نمیشه.
پیوند نا گسستنی.
یار زنده و صحبت باقی.
موکول کردن دید و باز دید به زمان بعد.
حرفی که از دل خیزد بر دل نشیند.
جاذبه یکرنگی بر یکد یگر.
کلاه خود را قاضی کردن.
با وجدان خود فکر و قضاوت کردن.
سر در گریبان کردن و فکر کردن.
عمیق اندیشیدن.
خواب چله دیدن.
تفکرات و تخیلات واهی.
به شتر مرغ گویند به پر، گوید شترم .
گویند بار ببر ، گوید مرغم.
ا شارت بر شانه خالی کردن از هر کاری.
شتر را از چند جای گردن زدن.
ظلم مکرر بر کس روا داشتن.
بدست دادن و به پای دویدن .
سرگردانی در دریافت حق و حقوق.
خر ، همان خر است ؛ ولی جُل و پالانش عوض شده.
تغیر صوری و ظاهری در شخص نه تغیر واقعی.
دست زیر سنگ بودن.
در بند و گرفتار بودن.
گاو پایش را هنوز لگد نکرده.
ا ز تجارب زنده گی هنوز بر خوردار نشدن.
یک کلاغ ، چهل کلاغ شدن.
غیبت و وسعت یافتن حرف.
هر دم در یک شاخه بودن.
ثبات و پایمردی نداشتن.
سرش بر عرش و پایش بر فرش.
سر بلندی و خودخواهی.
به این بر روی زنی ، درد و بر آن بر روی زنی ،هم درد.
میان دو دوست قرار گرفتن.
عجله کار شیطان است.
شتابزده گی کار نامطلوب است.
یا تخت ویا بخت.
راه رسیدن به نیاز.
تا که احمق در جهان است ، مفلس در نمیماند.
کنایه بر جهالت و نادانی.
خدا شری دهد که بخیری انجامد.
با اتفاق افتادن عملی ، بهبودی در میان آید.
دوا نیدن گربه تا دم کاه دان.
فشار نیاوردن افزون بر کس.
مار را در آستین پرورش دادن.
بر ضد خود ، خود پروردن.
حاجی ، حاجی را به مکه دیدن.
بازدید در آینده خیلی دور.
روباه یکبار به خرسوار بر میخورد.
خطر آنی به سراغ میآید.
کوه به کوه نمیرسد ، آدم به آدم میرسد.
روابط ناگسستنی میان تمام انسان های روی زمین.
کوزه یکبار میشکند.
اتفاق ناگهانی میآفتد.
از کنار بلا در میان بلا بودن بهتر است.
جراًت وجسارت در آغاز وادامه کار.
خر لوشش پوست خربوزه و یا تربوز را تا که بر خاک نمالد ، نمیخورد.
بر حسب عادت شخصی تا کاری را خراب نکند ، انجام نمیدهد.
قصاب که دو شد ، گاو مردار حرام میشود.
چند دست شدن یک کار و خراب تر شدن آن.
دست به کاسه ، مشت به ابرو.
روابط نزدیک ؛ ولی متضاد.
سنگ پیش پای انداختن.
مشکل پیشروی قرار دادن.
بارانی است بر سر خلق.
عام بودن.
گوشت زاغ به زاغ نارواست.
از متاع یکی ، دیگری بی نصیب شدن.
هر کسی گلی زند ، بر سر خود میزند.
هر که عملی انجام دهد چه خوب و یا بد ، افتخار و سزایش را خود میبیند.
مهمان ، مهمان را دوست ندارد ، صاحبخانه هر دویش.
آرزو های نا متناسب.
یک سر و هزار سودا داشتن.
زیاد گرفتارومشغول بودن.
یحیی دانشگر، هالن