طنز در نثر:
به نظر من کمدی، چه در شعر و چه در نثر و چه در هنر نمایش، به سه دسته اصلی تقسیم میشود : طنز، هزل و هجو. هر یک از این سه، زیرمجموعههایی دارد :
- زیرمجموعههای طنز عبارتند از:
لطیفه، ظریفه، مطایبه، بذله، شوخی، تعریض و تجاهل العارف سقراطی، نقیضهگویی طنز یا به عبارت کوتاهتر : نقیضه طنز.
زیرمجموعههای هزل عبارتند از:
ذم شبیه به مدح، مدح شبیه به ذم، مزاح، ضحک، سخریه، تهکم، اشتلم، تسخر زدن، ریشخند، طعنه، کنایه، بیغاره یا سرزنش، استهزاء و نقیضه هزل.
زیرمجموعههای هجو عبارتند از:
ژاژ، فحش، دشنام، سقط، تقبیح، بیهودهگویی، ذم، بدگویی، بدزبانی، بددهانی، ترّهات و خزعبلات، سبکساری، فضولی، قذف، چرند و پرند، لاغ، گستاخی، لودگی، لعن و طعن، هرزه لافی، هرزه درایی، استهجان و نقیضه هجو.
حال به سراغ تعاریف طنز و هزل و هجو می پردازیم:
1- هزل (faceteae) آن است که به لفظ نه معنای حقیقی و نه معنای مجازی آن را اراده کنند و آن ضدّ جدّ است و در فن بدیع از محسنات معنوی است و آن در حقیقت جدّی است که مطلب در آن، بر سبیل شوخی و مطایبه ذکر شود و این البته ظاهر امر باشد و غرض از آن، امر درستی باشد. مانند اینکه شاعر گوید :
اذا ما تمیمیُ اتاکَ مفاخراً فقل عُد عن ذاک کیفَ اکلُکَ لِلضَبِ
(تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج 2، ص 532)
تمیمی چو آید به پیشت دوان کند نازش و فخر چون مهتران؛
بگویش رها کن تو این ادّعا وزغ را چگونه خوری مهترا؟
2- هجو (satire) عبارت از این است که : معایب کسی یا گروهی یا چیزی را به نظم یا نثر بیان کنند و این نوع گاه با دشنام و سخنان تند نیز همراه باشد. در ادب پارسی و تازی و همین طور غربی، هجو و طنز غالباً در کنار هم بودند. مانند موش و گربه عبید زاکانی و سفرهای گالیور سویفت.
3- طنز (Irony) عبارت از این است که : زشتیها یا کمبودهای کسی یا گروهی یا اجتماعی را برشمارند و فرق آن با هجو در این است که صراحت تعبیرات هجو در آن نیست و اغلب به طور غیرمستقیم و به تعریض، عیوب کاری یا کسی یا گروهی را بازگو میکند. مانند این ابیات از نظامی (گنجینه، سط، وحید، 1317 هجری شمسی).
دو بیوه به هم گفتگو ساختند سخن را به طعنه درانداختند
یکی گفت : کز زشتی روی تو نگردد کسی در جهان شوی تو
دگر گفت : نیکو سخن راندهای تو در خانه از نیکویی ماندهای...
به این تعریفها چند اشکال وارد است :
هزل، اگر نه به معنای حقیقی و نه به معنای مجازی لفظ باشد، پس چیست؟ آیا به معنای تضمنّی یا التزامی یا خارجِ لازم آن است؟
به علاوه، فرق هزل با طنز (با توجه به تعریفی که از طنز به دست داده شده) چیست؟
در این تعاریف، طنز، همان هجو دانسته شده. با این فرق که صراحتِ هجو را ندارد یعنی در آن زشتیها را پوشیدهتر از هجو، بیان میکنند.
در مثالی که برای هزل ذکر شده، میگویند :
اگر تمیمی به قبیله یا اجداد خود تفاخر کند، به او بگو این سخن را کنار بگذار و نخست معلوم کن که سوسمار را چگونه میخوری؟ یعنی تمیمی سوسمارخور را چه رسد به تفاخر. بنابر این در اینجا تمیمی به طور پوشیده، هجو شده است، نه هزل، پس باید طنز نامیده میشد، زیرا، این درست برابر با تعریف داده شده برای طنز است.
مثالی هم که برای طنز آمده، میتوانست مثالی برای هزل باشد. زیرا در آن زنی بی شوی در پاسخ زن دیگری که او را زشترو خوانده و او نیز بی شوی مانده، به طعنه میگوید: تو راست میگویی، چرا که تو از زیبایی در خانه ماندهای!
یعنی در اینجا نیز هجوی کتابی به کار رفته است که باز درست برابر است با تعریفی که از هزل به دست دادهاند. یعنی چیزی گفتهاند و چیزی دیگر اراده کرده اند.
بنابر این تعریفاتی که از طنز و هزل و هجو به دست داده شده، استحسانی است و دقیق نیست. به ویژه اگر آنها را نه با تعابیر و معانی قدیمی آنها در فرهنگها و کتب بدیعی گذشتگان، بلکه با آنچه از معانی و تعاریف امروزین طنز و هزل و هجو در اذهان خود داریم، بسنجیم.
ما گمان میکنیم که اگر قرار بر استحسان باشد، پیشنهاد ما، بهتر است، زیرا:
اولاً : برای تمام الفاظ مربوط به حوزه کمدی، عموماً، سه مجموعه با سه سرشاخه اصلی، پیشنهاد شده که به ترتیب عبارتند از : طنز، هزل و هجو.
ثانیاً : مرز معنایی هر یک را با درجه زیبایی و لطافت لفظی و معنوی هر یک و نیز بهرهوران و مخاطبان آن، بدین گونه تعیین کردهایم که :
●طنز، قلقلک ارواح فرهیخته و فرزانه است.
●هزل، برای بهرهوران و مخاطبان معمول و متوسط.