عبید زاکانی
عبید زاکانی از خاندان زاکنیان قزوین بوده و بهمین سبب به «زاکانی» اشتهار داشته و در شعر «عبید» تخلص میکرده است.
مدتی از عمر او در خدمات دیوانی و چندی در سیاحت و سفر گذشته و بسال 772 هجری
(=1370میلادی) وفات یافته است.
وی در اسلوب انشاء و در سبک ظاهری اشعار خود بیشتر متتبع روش سعدی بوده و اهمیت او خصوصاً در داشتن روش انتقادی و بیان مفاسد اجتماع با زبانی شیرین و بطریق هزل و شوخی در آثار منظوم و منثورست.
عبید بیشتر از هر کسی وضع نا مطلوب اخلاقی و اجتماعی عهد خویش را شناخته و محیطی را که تحت تأثیر استیلای تاتار ، وجور حکام و اعمال مغول و آشوب و فتنه و قتل و غازرت و ناپایداری اوضاع و جهل و نادانی غالب زمامداران و غلبه مشتی غارتگر فاسد و نادان بوجود آمده بود ، مجسم ساخته است.
کلیاد عبید زاکانی شامل منظومها و رساله های منثور اوست.
در میان این آثار مقداری اشعار جدی از قصیدها و غزلها موجودست و از آن گذشته منظومه انتقادی موش و گربه .
و مثنوی عشاق نامه ، ورساله های اخلاق الاشراف ، ده فصل .
دلگشا و صدپند را باید از آثار خوب او شمرد.
درباره حوال و آثار اورجوع شود به: مقدمه کلیات عبیدزاکانی بتصحیح و اهتمام مرحوم عبالس اقبال چاپ 1321 – تاریخ مفصل ایران ، مرحوم اقبال ،
درباره حوال و آثار اورجوع شود به: مقدمه کلیات عبیدزاکانی بتصحیح و اهتمام مرحوم عبالس اقبال چاپ 1321 – تاریخ مفصل ایران ، مرحوم اقبال ، ج1، ص550-552.
آه آشتین در ماه بناز می نگرد دل ربای ما بیگانه وار می گذرد آشنای ما بی جرم دوست پای زمابر کشیده باز تا خود چه گفت دشمن ما در قفای ما با هیچ کس شکایت جورش نمی کنم ترسم بگفت و گو کشد این ماجرای ما مادل بدرد هجر ضروری نهاده ایم زیرا که فارغست طبیب از دوای ما بر کوه اگر گذر کند این آه آتشی بی شک بسوزدش دل سنگین برای ما قلندران جوقی قلندرانیم بر ما قلم نباشد بود و وجود مارا باک از عدم نباش سلطان وقت خویشیم گرچه زروی ظاهر لشگر کشان ما را طبل و علم نباشد مشتی مجردانیم بر فقر دل نهاده گرهیچمان نباشد از هیچ غم نباشد در دست و کیسه مادینارک س نبیند بر سکه دل ما نقش درم نباشد چون ما بهیچ حالی آزار کس نخواهیم آزار خاطر ما شرط کرم نباشد در راه پاکبازان گولاف فقر کم زن همچون عبید هر کو ثات قدم نباشد