پیشگفتار
شاهنامه تبار نامه ملت کهن و عزیزمان ایران است و دارای داستانهای است که جنبه نمادین و آرمانی دارند و متعلق به دوران پهلوانی و اساطیری ایران هستند و به همین دلیل شخصیت فردوسی امروزه جهانی شده است و از نام بلند آوازه ی ایران جدا نیست.
اهمیتفردوسیحکیم به حدی است که از مرزهای ایران فراتر رفته و چه بسا در شناخت این حکیم طوس غربی ها از جوامع شرقی نیز پیشتر رفته اند.
شاهنامه تنها نامه شاهان وجنگ وگریز پهلوانی نیست بلکه آیینه ی تمام نمای گذشته این مرز بوم است، گذشته ای که نمی تواند از عشق جدا باشد.
داستانهای عاشقانه جذاب ترین و شاداب ترین قسمتهای شاهنامه را تشکیل می دهد که در زبان و گوش جانهای بیدار و عاشق طنین انداز است.
عشقهای این مردان وزنان پاک اسطورهای باعث تولد یافتنرستم و امثال آن شده استکهحافظ کیانواعتلایوطنوافتخاروغرور ملی شده و ما را در مقابل تهاجم ضحاکیان مصون نگاه میدارد.
عشق و محبت نمادین و اسطوره ای ایرانیان باستان گاهی بطور سحرآمیز توانسته است آتش کینه و عداوت میان ملتها و اقوام را فرد نشاند و بدون جنگ و خونریزی، محبت و دوستی را به ارمغان آورد.
با این اندیشه ی مطمئن که عشق سر لوحهی تمام اموروعاملحتمیسعادتهاوشقاوتهای بشری است،دراینمقالهسعیشده است ضمن تعریف و طبقهبندی به علل و انگیزه پدید آمدن عشق حماسی و نتایج بشگون و خجستهی آن پرداخته شود و وجه تمایز آن با انواع دیگر عشق بررسی گردد.
1- تعریف عشق
عشق در لغت مصدر عربی به کسر اول و سکون دوم به معنی دوست داشتن به حد افراط و دلبستگی و دلدادگی و دوستی مفرط است.
نقل است که عشق ماخوذ از عشقه است و آن نام گیاهی است ک آن را لبلاب نیز گویند.
این گیاه بر هر درختی بچسبد آن را زرد و خشک می کند و همین حالت نمایانگر عملکرد و عشق است در اصطلاح گویند که عشق مرضی است از قسم جنون، جنونی که ناشی از هیجانات روحی و روانی است و به واعق از دیدن سیرت یا صورت حسن وجمال پیدا می شود.
در قرآن کریم در یکصد و چهارده سورهی آن از عشق و محبت و دوستی سخن به میان آمده است برای نمونه می توان به آیه ای اشاره نمود:«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحبکم الله و یغفرلکم ذنوبکم و الله عفور رحیم» (آل عمران/31)
گذشته از این در یک سوره به تمامی در مورد شرح حال پیامبری جمیل و زیبا یعنی یوسف اختصاص داده شده است.
این سوره به جهت نتایج اخلاقی و محاسنی که دارد به «احسن القصص» یعنی نیکوترین داستانها شهرت یافته است.
کمتر عارفی است که در باب عشق و محبت در قرآن از «یحبهم و یحبونه» سخن به میان نیاورده باشد.
علاوه بر این در روایات نیز از عشق و دوستی سخنان فراوانی وجود دارد: برای مثال: «ان الله تعالی جمیل و یحب الجمال و یحب ان یری اثر نعمته علی عبده»
بزرگترین نیروی وجودی انسان عشق است عشق جان و حقیقت هستی است.
آدمی وپری و ملک ملکوت طفیل هستی عشقند.
عشق بود که ساز آفرینش را به نغمه در آورد وآتش به نهاد هستی زد.دریای عشق کرانهاش ناپیداست و فهم حقیقت عشق شاید در حوصله دانش بشری نباشد.
2- انواع عشق:
بزرگان نویسند وادبیان وعارفان درکتبمختلفبرایعشق انواعی انواعی قایل شدهاند که اهم آنها عبارتند از :
1- عشق حقیقی،2- عشق مجازی،3-عشق قدسی،4- عشق برزخی، 5- عشق دین و مذهب،6- عشق والدین و فرزندی– عشق (اصغر- اوسط – اکبر)،7- عشق معنوی وغیره اما همهی اینعناوین را میتوان در دو موضوع کلی خلاصه نمود که هرچه عنوان عشق تعلق پذیرد درزیرمجموعه ی دو موضوع باشد:1- عشق حقیقی (عشق به معبود ازلی و خداوند عالم)2- عشق مجازی (عشق به مخلوق و آفریده های خداوند است).
دراینرهگذرو عنوان مختص عشق حماسی یا پهلوانی رادرحدفهم خود شاهد نبودم ونظراینجانباین استکه،عشقحماسیجزء برجستهترینعشقهاستکه بهدلیلپیامدونتیجه مقدس وآرمانیاشبطورنمادین واسطورهای خجسته وبه شگون است .
دراینرهگذرو عنوان مختص عشق حماسی یا پهلوانی رادرحدفهم خود شاهد نبودم ونظراینجانباین استکه،عشقحماسیجزء برجستهترینعشقهاستکه بهدلیلپیامدونتیجه مقدس وآرمانیاشبطورنمادین واسطورهای خجسته وبه شگون است .
3- عشق حقیقی : اگرازعشقبه معنی مهرودوستی ومهربانی آغازکنیم به مفاهیم گسترده ای برمیخوریم که هر کدام خود تقسیم بندی خاص خود را خواهد داشت و این روش در حوصله و گنجایش بحث این بنده کم مقدار نیست لکن هر چه مفاهیم و معانی این کلمه مقدس محدودتر و خاص تر جستجو کنیم یا به همان مفاهیم شایع و عام توجه نماییم لااقل برای اینجانب نتیجه بهتری خواهد بخشید.عشق سرزمین بر جنب و جوش و پهناوری است که دارای قلههای پست و بلند فراوانی است که همانا بلندترین قلهی آن عشق حقیقی و عشق مجازی و انواع دیگر آن در مراتب پائین تر قرار می گیرند.
عشق حقیقی: در زبان عارفان حقیقی و در بیان اندیشه های آنان عشق آن حالت ملکوتی است که انسان را به معشوق حقیقی یعنی الله تعالی متوجه و مربوطه میسازد.
باباطاهر میفرماید: بـه دریـا بنگـرم دریـا تـو بینـم به صحرا بنگرم صحرا توبینم به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنـا تو بیـنم از نگاه اهل عرفان به غیر از عشق حقیقی که همانا عشق به خالق آفرینش است، عشق به غیر آن محکوم به فناست.
خدا در قرآن کریم می فرماید:«کل شیئی هالک الاوجهه» (قصص آیه 88 )و همچنین در آیه دیگر می فرماید:«کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذالجلال والاکرام»(رحمان/آیه27-26) بنابراین هر عشق و دوستی به غیر از عشق به احدیت محکوم به فناست.
عشق به موجودات دیگر باید از آن جهت باشد که آفریده ها و نشانههایی از معشوق ازلی هستند.
و عقل فضول را به جنون مقدس عشق راهی نیست.
حافظ شیراز می فرماید: سخنعشقنه آن است که آید به زبان ساقیا میده وکوتاه کناینگفت وشنید عشق نردبان عروج آدمی از خاک بر افلاک است و با تمسک بر عشق می توان از پوستین نفسانی خویش درآمد و هستی عارینی را نثار دوست کرد.
اسیران عشق از تعلقات هر دو عالم آزادند.
علت عاشق زعلت ها جداست عشق اصطرلاب اسرار خداست.
سائقهی عشق در وجود هر کس افتاد با او همان کرد که با مجنون و فرهادها کرد و گیاه لبلاب با تنه ی درختان کرد.
فردوسی فرموده است: پدید آمد آنگاه باریک و زرد چو پشت کسی که غم عشق خورد (نامه باستان ب/84) سقراط از زنی به نام «دیوتیما» اهل «مانتی نیا» نقل می کند که گفته است «عشق بین خدا و انسان قرار دارد و از نوع فرشتگان است و هنر او این است که جدایی بین انسانها و خدا را از بین می برد.
خدا با مردمان آمیزش ندارد و از راه عشق است که بین آدمیان و خدا در خواب و بیداری رابطه ایجاد می شود.» عشق بزرگترین عامل ایجا انگیزه و تحرک و جنب و جوش انسان است و به معنی عام خودسازی در تمام موجودات و ذرات عالم است.
در اصطلاح تصوف و عرفان بنیاد هستی بر عشق نهاده شده است و جنب و جوشی که سراسر وجود را فرا گرفته به همین مناسبت است پس کمال واقعی را در عشق باید جستجو کرد.
و عشق آفرین پایه محبت است و فرط محبت را عشق گویند.
عشق آتشی است که در دل افروخته میشود و بر اثر آن آنچه جز دوست است سوخته می گردد و گفتهاند عشقدریاییست پر از درد و رنج،دیگری گفته است عشق سوزش وکشته شدن است اما بعد از شهادت عاشق را از زندگانی جاوید نصیب گردد.
به طریقی که فنا و نیستی را به اطراف او راه نیست و هم گفته اند که عشق جنون الهی است که بنیان ویران میسازد.
مولوی میفرماید: هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل مانم از آن 4- عشق مجازی: مجاز صفت عربی یعنی کلمه ای که در غیر معنی حقیقی خود به کار رفته باشد و آن معنی از جهتی مناسبتی با معنی اصلی داشته باشد.
مجازی یعنی غیرحقیقی.
در اصطلاح عام وقتی از عشق سخن به میان می آید گویی از دو حال خارج نیست یا مجازی است یا حقیقی که همان عشق به معبود ازلی است.
اما در حد اطلاع بنده بزرگان صاحب نظر هیچیک عشق را به همین دوعنوان خلاصه نکرده اند خصوصاً در باب عشق مجازی طیف وسیعی را شاملدانسته اند.یعنیدوستی به هر چیز از آفریده های خداوند را عشق به شمار آورده اند، مثل عشق به پدر و مادر و فرزند و غیره.
نظر اینجانب بر این است که گرچه بر حکم نیروی غریزی مهر و محبت شدیدی در این موارد جاری هست.لکن ازنظر چیستی وهویت درونی با هم یکی نیستند.گذشته از عشق به والدین و فرزند اینچنین اکراه دارد از اینکه علاقه مندی به غیر مثل علاقه به پول وعلاقه به ماشین وغیره که در این زمره هستند،را عشق به شمار آورد.زیراعشقدر ذهن قداستی یافته است.
اولین مفهومی که در عشق مجازی در ذهن خطورمییابد دوستی مفرطبه جنس مخالف در انسان است، و به غیر از آن در عام شایع نبوده است دلیل گفتار فوق در فرهنگ دهخدا آمده است.
اما فلاسفه در مورد عشق به زیبا رویان اختلاف دارند که آیا این عشق قابل ستایش و خوب است یا اینکه مذموم است بعضی آن را مذمت کرده و بعضی دیگر آن را خوب دانسته اند.
بعضی گویند مرض نفسانی است و بعضی جنون الهی می نامند.
صدر الدین و اخوان الصفا عقیده دارند که این نوع عشق که نتیجه ی آن التذاذ است در نفس اکثر امت و ملتها وجود دارد و از قراردادهای الهیه است که تابع مصالح و حکم خاصی است....
عشق به زیبا رویان منشاء نکاح و ازدواج و بقای نوع است یعنی اگر عشقی پی آمد مبارک داشته باشد قابل ستایش است زیرا عشق به زیبا رویان موجب بقای نسل است.
عشقها از هر گونه که باشند که نام عشق بر آن تعلق پذیرد، مقدس و ستودنی هستند.
عشق به خداوند موجب پرهیزکاری انسان و خدمت رسانی به مخلوقات و بشریت و آبادانی جهانی می شود.
عشق به زیبا رویان موجب بقای نسل و عشق به وطن باعث پایداری و صیانت کشور و عشق به دین سبب ترویج آن و عشق به شهادت از علل و شهادتها و دلیریهاست.
در زبان افراد و غیر عارف و مردم عامی و همچنین در کلام داستان سرایان و افسانه پردازان، عشق یک معنای ظاهری و کاملا مجازی و غیر حقیقی داشته و همسان با جنون و دیوانگی یا حماقت و سرگشتگی و احیاناً با شکست و خودکشی همراه بوده است.
نویسنده کتاب چشمهی بقا عشق به مخلوقات وآنچه اثروفعلالهی محسوب می شود را نیز به نوعی شامل عشق حقیقی دانسته است.یعنی عشق مجازی به منزلهی پلی است برای رسیدن به حقیقت از این روگفته اند.«المجاز قنطره الحقیقه»همین کتاب عشق مجازی را جلوهای از جلوههای عشق حقیقی دانسته که مانند شکوفه از بهار نشان دارد و مثل سپیده دم از طلوع خورشید خبر میدهد.
5- عوامل عشق: عشق اعم از حقیقتی یا مجازی در بوجود آمدن آن دوعامل عمده دخالت دارد.
1- لذایذ نفسانی که اهل معرفت آن را مذموم و موهوم میدانند.
2- آرزوی وصول به غیر مطلق که در نظر عرفا پسندید و ستوده است.
عوامل سه گانهی دیگری چون لذت و خیر و نفع نیز در کتب اکثر حکیمان مشاهده میشود.
در همهی ما این داعیهی نیرومند هست که ما را به این سو و آن سو میکشاند و این درگاه با هم در آشتی و گاه در جنگ و چالشند.البته مصداق آیهی «کلمنعلیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام»(رحمان/27-26) در این چالش و جدال عشق حقیقی است که ابدی و باقی است.
بقول مولانا: عشق هایی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود.
علت اینکه عشق مجازی را برخی از عرفا مذموم دانستهاند به نظرم اطلاق این کلمه به برخی از علایق و روابط و منفعت طلبی های آلوده است که به گمراهی کشیده است وگرنه اگر عشق پدید آید هویت خاص خود را دارد که ستودنی است.
در کتاب پیوند عشق میان شرق و غرب آمده است.
اگر عاشق نتواند معشوق را تصاحب کند، گاه به فکر کشتنش می افتد و گاه به اندیشهی خودکشی که گفته اند«در آّب مرده بهتر از آرزوی آّبی» یعنی به گمان عاشق تنها معشوق قادر به تحقق آرزوی اوست که به علت محدودیتهای فطریش در این جهان برآورده نمی توان ساخت و آن اتصال دو هستی جدا مانده و گسسته است و این وحدت جز از طریق اتصال و به هم پیوستن بدست نمی آید (اروتیسم جسمانی).
در همین کتاب در زیرنویس به عشق ایرانی نیز اشاره شده است که بزرگترین قصهی عشقی مغرب زمین دارای پیشه ایرانی است.
افسانهی تریستات و ایزوت در غرب (چنانکه ویس ورامین و فرهاد و شیرین و لیلی و مجنون در شرق) مثالی یگانه و بیهمتا از عشق و شیفتگی است.
حقیقت عشق بلااست و عالم عشق با رفاه و حرص و مال دوستی و دنیاپرستی شدیداً منافات دارد عنصر المعالی فرزندش را از عشق منع میکند:«بدان ای پسر که تا کسی لطیف طبع نبود عاشق نشود، از آن چه عشق از لطافت خیزد....».«اما تو جهد کن عاشق نشوی، اگر گرانی و اگر لطیف از عشق بپرهیز که عاشقی با بلاست خاصه در مفلسی که هر مفلسی که عاشقی و زرد معاینه در خون خویش سعی کرده باشد...».«بدان که یک ساله راحت وصال به یک ساعت رنج فراق نه ارزد که سرتاسر عاشقی رنج است و درد دل و محنت» برای ورود به بحث عشق حماسی و شاهنامهای لازم بود که عشق در لغت و در اصطلاح عام و شایع آن بررسی و از داستانها و اشعار و قصص نمونههایی در حد توانایی آورده شود و نیز به عشق از نظر بزرگان و تقسیمبندی آن اشاره شود که خصوصا به نظر مولانا در باب عشق حقیقی اشاره گردید که عشق را در عرصهی عرفان اصطرلاب اسرارخداوندی میداند و نظربر این است که تکامل و سیروسوق انسانی درعشق صورت میگیرد .
برای روشن شدن موضوع باید مقایسهای هم بین انواع عشق حماسی ارائه نماییم .
لذا در ادامه بحث عشق را از نظر سعدی شیرازی وحافظ که از بزرگترینهای عرصه ادبیات و شعر و شاعری ایران زمین هستند بررسی می کنیم.
6- عشق در آثار سعدی استاد سخن سعدی شیرازی عشق و عرفان را در غزل به هم آمیخته است.
عشق سعدی نفس پرستی نیست بلکه او در گریز از شیطان اماره به عشق رو میکند، عاشق پاکباز(سعدی)تعالی را در عشق میجوید و همین بهانه برایش کافی است تا جان را فدای معشوق کند و میفرماید: دررفتنجان ازبدنگویندهرنوعیسخن منخودبهچشم خویشتن دیدم که جانم میرود عشق ازدیدگاه سعدی همان نردبان صعود است و هر مشاهدهای او را از جهانی به جهان دیگر میبرد : از در درآمدی و من از خود بدر شدم گویی از این جهان به جهان دگر شدم کثرت مخلوقات اگر به چشم خداپرست دیده آید نه تنها حایل نیست بلکه جلوهزار یاراست- سعدی عاشق مخلوقات است:به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست.
چهره معشوق در نظر سعدی هالهای از روحانیت و نورانیت است .
گرچه یارگاهی بصورت ملموس و دسترسی ظاهرمیشود اما در حقیقت شاهد سعدی به صورت مثالی درغزلهای وی ظاهر میشود و بیش از حظ نفسانی،طالب لذات روحانی است.
چنان گوید:«عنفوان جوانی چنان که افتدودانی با شاهدی سری و سرّی داشتم به حکم آنکه حلقی داشت طیب الاوا و خلقی کالبدر اذابدا».
آن کهنباتعارفشآبحیات میخورد درشکرش نگهکند هرکه نبات میخورد.
سعدی عشق را برای رسیدن به عرفان و عشق حقیقی میخواهد.عشق در آثار سعدی پیامد شناخت خداوندی را دارد .
سیردرگفتار سعدی سیر در عالم عرفان الهی است.در مکتب سعدی هدایت بشر با شهد شیرین غزلیات به سوی نور الهی است.
استاد سخن عشق را چه در مجاز و چه در عنوان دیگر ستوده میداند.همانگونه که قبلانیز اشاره شد عشقی که بیامدنیک داشتهباشد دارای ارزش وستایش است.اینکه بعضی خدا را از ترس جهنم- برخی برای رسیدن به بهشت و عده ای بخاطر عشق به احدیت عبادت میکنند،بایدگفت سعدی اهدافی بالاترو عشقی والاتر دارد و عشق مجازی سعدی نیز ابزاری برای این هدف است: تو پس پرده و ما خون جگر می ریزیم وه که گر پرده برافتد که چه شور انگیزیم باغ فردوس میارای که مارندان را سر آن نیست که در دامن حور آویزیم معشوق مجازی در نگاه سعدی جلوه ای از یار است که هدفش رسیدن به معشوق ازلی و ابدی است و در این وادی از تنگ نظری ها بدور است: تنگ چشمـان نظر به میـوه کننـد ما تماشـا کـنان بـســتانیم تو به سیمـای شخـص می نـگری ما در آثار صــنع حـیرانیم هر چه گفتیم و جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم 7- عشق از دیدگاه حافظ: اغلب شاعران عارف نیز هستند،شعر و شاعری از عشق بر می خیزد و عاشقان همان لطیف طبعان روزگار هستند.
در اصطلاح امروزیها انسانهای حساس گویند و این عاشقی است که به رسیدن به جمال دوست منتهی می شود.
تا آشنای راه عشق نباشی از رمز و رموز آن خبر نخواهی یافت.
حافظ عاشق است و شرح عشق او آسان نیست، چنانکه سروده است: در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی شرح این قصه مگر شمع برآورد به زبان ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی عدهای ازعارفان عشق حافظ را از نوع حقیقی دانسته و غزلیات حافظ را لطیف ترین اندیشههای عرفانی شمارندو ما نیز درتمام دوران تحصیلات همین را آموخته ایم که باید اصطلاحات اشعارحافظ را مانند ، می و شراب و معشوق و زیبا روی و مطرب و ...
را اصطلاحات عرفانی بشماریم که از رمز و رموز سالکان خاص است و ما را به کوی این محارم راهی نیست و بنده نیز بر این نکته واقفم که رمز و رموز عاشق و معشوق را هر چترچرانی نمی داند یا بقول حافظ: ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی تا راهرو نباشی کی راهبر شوی اما در اینجا لازم میدانمنوشته دکترداریوشصبور را بیان کنم که مینویسد: بر خلاف آنان که می خواهند حافظ را بدلیل حفظ قرآن دور از عشق زمینی و زیبایی و باده نوشی بدانند و سخنان او را به عرفان تعبیر کنند، سخنانی در اشعار حافظ وجود دارد که آشکار مینماید که می،همان می انگور و معشوق همان معشوق زیباروی زمینی ومطرب همان خنیاگر چربدست وهنرمند است و راه و پرده همان دستگاه ها و مقام های موسیقی است وجای هیچگونه تاویل و تفسیری نیست.
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد نقـش هر پرده که زد راه به جـایـی دارد عالـم از نالـهی عشـاق مـبادا خـالی که خوش آهنگ و فرهبخش نوایی دارد حافظ در هنر عشق به تعالی رسیدهاست و همانگونه که اسلام دین اقتصاد و اعتدال است، با توجه به محیط و دوران تاریخی حافظ بدور از تعصبات عامیانه در شعر ظاهر شده است و عرفان و عشق را به صورتی لطیف و در طبیعت خود عشق که از مجاز و حقیقت خالی نیست به میان کشیده است و این رمز ماندگاری عاشقانه های حافظ است.
حافظ آنگونه که خود می گوید مراحل سیر و سلوک را طی نموده است؛ سعی ناکرده و در این راه به جایی نرسی مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر عشق حافظ نه از حوزه مجاز خارج است و نه از عرفان چنان که می فرماید : مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمان این است و دیگرگون نخواهد شد.
شاید در مقابل شدت روحانیتو عرفان شعر سعدی که عشقش را آسمانی مینماید، بتوان حافظ رادارای عشق زمینی شمردکه هدف آن تجلی زیباییهاودرنهایت عشق هستی و منشاء هستی است.
8- عشق حماسی: شاهنامه تبارنامه و هویت ملیما است و فردوسی پاسبان زبان فارسی و حافظ هویت و مرزهای کشورعزیزمان ایران است.شاهنامه سجل و شناسنامه میهن است که بر فرزندان این بوم و بر زبان فارسی میآموزد و به آنان آداب و آئین اخلاقی و سنتی و حد و مرز و عمقتاریخ وطنشانرامینمایاند وطن دوستی است که وطن دوستی را بهجوانان می آموزد و بدون ایران، ایرانی را لایق زنده ماندن نمی داند.
نامبلندآوازهی ایران باافتخار چنان با نام فردوسی گره خورده است که گویی شاهنامه نامهی پاسداری از کیان و غرور آفرینی این سرزمین است.
فردوسی خود عاشق بوده و درد عشق کشیده و گویی کمر خود فردوسی است که از غم عشق خم گشته است.
پدید آمد آنگاه باریک و زرد چو پشت کسی که غم عشق خورد (نامه باستان ج1/ب84) فردوسیدر اشعار حماسی چون هنگام سخن عاشقانه میرسد با سادگی و در نهایت در شانو شکوه وهیبت پهلواناندر اینمیدان هنرنماییمیکند.البته دلشدگیها و عاشقانهها در بزمنامهی کهن با امروز متفاوت است.
یکیازاینتفاوتها این است که در بزمنامههای کهن و شاهنامه دو دلباخته از راه گوش و بدون اینکه یکدیگر را ببینند دل از دست میدهند و از دید جامعه شناختی، پایه این ویژگی درپرده بودن زن ایرانی میتواندباشدکه چندی درایران جزء هنجاروفرهنگ جامعه بوده است.
بر خلافعشقهایاروپایی که بخاطر رسیدنبه معشوقمجازیحماسه آفریده میشود.
در عشق ایرانیخصوصاً درعشقحماسی آرمان و اهدافی به مراتب والاتر دنبال میشود و آن وطن دوستی و نجات انسانها وسعادت بشری است.اگرچه در دراز مدت تقریبا تمامی عشقهایحماسی بدلیلنیرانی واهریمنی بودن نژاد عروسان ایرانی به فاجعه میانجامد.
(مثل عشق تهمینه و رستم که با بخون کشیده شدن سهراب به فاجعه می انجامد) 9- عشق در ایران باستان همانگونهکه در اسطوره ها نحوه اندیشه و فکر مردم را در برابر امور ماوراء الطبیعه و وظایف بشر را نمایان میسازند و منشورهایی در مورد رفتار و اخلاق دینی بدست داده و عقاید را تدوین میکنند،طبیعی است که عشق در شاهنامه نیز دارای هدفهای غائی و والاتری باشد.
خصوص در مورد عشق زناشوییکه چه در گذشته که در نخستین تمدن آریایی مهمترین واقعه زندگیبوده و چه در امروزه که بقوت خود باقیست.
به نظرمیرسدکه امروزه درک قصهیعاشقانه باستانکمیدشواراستچون با عشقهای رایج غیرحماسیتفاوت جدی دارد و آن در این عشقها چون سرنوشت وطن مطرح است ،دست شاهان نیزشدیداً درماجرا مشاهدهمیشودو صدای جرینگ جرینگ زر و زیورآلات را که نثار عاشق و معشوق می کنند به گوش طنین میاندازد و در داستان عشق را از عاشقانههای مولانا و حافظ متمایز میسازد.
دیگر اینکه در عشقهای حماسی که اکثریت به وصل میانجامد،فرهادی درکوه کندن ومجنونی درآوارگی بیابان مشاهده نمی شود البته به جز وصف زیباییهای دو دلداده کهدر همه عشقها مرسوم وتقریبا قریب به اتفاق وجه اشتراک در الفاظ دارند،درسایرجهات ازجمله نوع پدیدآمدن عشق ونوع برخوردو رفتارها کاملا متفاوت هستند.
عشق در شاهنامه با دیدن چهره به چهره پدیدارنمیشود بلکه شنیدن وصف معشوق است ، چنانکه در پدید آمدن عشق زال و رودابه آمده است: یکی نامـدار از مـیان مـهان چـنین گـفـت با پهـلـوان جـوان (نامه باستان ب/2425) پس پرده او یکی دختر است که رویش زخورشید نیکوتر است و...(نامهباستانب/2426) و همچنین است که با وصف زال رودابه به زال عاشق میگردد.
یعنی بر خلاف روال سایر عاشقانههای غیر حماسی اول دیدار و بعد عاشقی است، در شاهنامه اول شیفتگی و بعد دیدار روی می دهد.
تفاوتآشکار دیگری درعشقحماسیتا عشقعرفانیو زمینی(مجازی) سایر وجوددارد این است عروسان(معشوقزن)اکثریت نیرانیواهریمنیودامادها(معشوقمرد)ایرانی هستند.
برایمثالرودابه ازکابلستان و ازنژادهای اژدی هاک وتهمینه ازتوران ومنیژه از ارمانیان است.در پرداختن به عشقهایحماسیتوجه به چهار دورهیآفرینش در باورشناسی ایرای ازنظراسطورهای ونماد شناختی نیز نباید دور از نظر باشد که عشق رودابه به زال در دوره گمیچشن(دورهی آمیزشنور و ظلمت)قراردارد وازشادابترین و مهیجترین و خجستهترین و پرثمرترین قصههای عاشقانه ایرانی است.
البته اگرعشق رابه معنی مهرومحبت و دوستی مفرط در نظر بگیریم بر اساس شدت و ضعف در شاهنامه چند نوع عشق می توان نام برد.
از جمله : عشق به زیبارویان،زناشویی،عشق به وطن،عشق به پهلوانی،عشق به قدرت،عشق به پادشاهی،عشق بهجنگ،عشقبهفرزند،عشقبهثروتوعشق گسترش قدرت و غیره میتواند باشد از این میان آنچه برجسته و در نظر ماست: 1- عشق به وطن 2- عشق به زیبا رویان و زناشویی است،که در رقمزدن سرنوشت هرقوم وملتی شدیداًتاثیرگذار است و به طوری که از نامهنگاریهای پهلوانان و پادشاهان ورازو نیازهای آنان بر میآید، عشق به خالق آفرینشکه همانا عشق عرفانی وحقیقیاست نیز در جایجای و داستانها مطرحاست.
آغاز نامه رستم به زال چنین است: نخست آفرین بر خداوند حور خداوند مار و خداوند مور خداوند ناحید و بهرام و مهر خداوند این بر کشیده سپهر 10- حماسهی عشق از عشق حقیقیکه ساریوجاری در تمام ذرات عالم است کمی فروتر آییم، عشق به وطن سر لوحه دفتر حماسیخواهد بود و می توان گفت؛ عشقی که در داستان رودابه و زال و تهمینه و رستم و بیژن و منیژه پدید آمده است دارای اهداف مقدس میهن پرستی و پیامدهای خجسته ای است.
از جمله: 1- نجات وطن، 2- ایجاد انگیزه برای رشادتهای پهلوانی،3- دفع دشمنیهای قومی و نژادی و ایجاد صلح و آشتی،4- ادامه نسل پهلوانی و پادشاهی اسطورهای،5- ایجاد پیوند قوم وخویشی در بین دو کشوروآرامش پایدار،6- امید بخشی به زندگی و ایجاد نشاط در وطن 1- دستهای پنهانی و فرشته گونه در کار است که برای نجات وطن عشق می آفریند و آینده را به صلاح عموم جامعه و وطن رقم می زنند و با به هم پیوستن نور و ظلمت، خطر از مرز وطن دور می شود و آینده کشور تامین می گردد: یکـی نامدار از مـیان مــهان چنین گفت با پهلوان جوان (نامه باستان ب/2425) پس پرده او یکی دختـر است که رویش زخورشیدنیکوتراست(نامه باستان ب/2426) برآورد در زال را دل به جوش چنان شد کز اورفتآراموهوش(نامه باستانب/2433) 2- ایجاد انگیزهدر رشادتهای پهلوانی وحماسی از جمله پیامدهای بشکون و خجسته عاشقی در شاهنامه است.
فریدونازسهبغبانویاوستایی(آناهیتاودوژاسپهواشی)که میخواهدقدرت براندازی ضحاک و آزادیدو دلدار وی یعنی شهرناز و ارنواز رافراچنگآورد.درمیانابیات این حس عاشقی فریدون به شهرناز و ارنواز آشکار است و آنجا که وقتی فریدون داخل کاخ ضحاک می شود اول به سراغ شهرناز و ارنواز دختران جمشید می رود و سپس عاشق و معشوق به یاری هم به جنگ ضحاک می روند و به نظر بنده در نهایت نیرویی که به از پای درآمدن ضحاک کمک می کند ، نیز نیروی عشق است که از دو جهت به صورت مثبت و منفی بر ضحاک می تازد ، یعنی از سویی عشق فریدون باعث رشادت و دلیری می شود و از سویی عشق و رشک ضحاک، ضحاک را در ورطه هلاکت می اندازد.
وقتی ضحاک: پدیـد آن سـیه نرگـس شهـرنـاز پراز جادویی با فریدون به راز(نامه باستانب/997) به مغز اندرش آتش رشک خاست به ایوان کمند اندر افکند راست(ب/1000) نه از تخت یاد و نه جـان ارجـمند فرود آمـد از بـام کـاخ بـلند (ب/1001) زبـالا چـوپـی بر زمـین بـرنـهاد بیامد فریـدون به کـردار بـاد.
(ب/ 1004) 3- عشق حماسی در راستای صلاح جامعه دو وطن دشمنی های دیرینه کشوری و قومی نژادی را به دوستی پایدار تبدیل می کند.
بخندید و سنیدخت را سام گفت که:«رودابه را چند خواهی نهفت» (نامه باستان ب/ 3546) برفتـند شـادان و نیـکی منـش پر از آفرین لب، ز نیکی دهش (نامه باستان ب/3549) 4- ادامه پادشاهی و نسل پهلوانی از نتایج بشگون و خجسته ی دیگر عشق پهلوانان ایران باستان دست از پیوند مبارک و خجسته رودابه و زال غرور و افتخار ملی ایران یعنی رستم متولد می شود که حافظ نگهبان کیان ایران زمین در اعصار گوناگون است و این پدیده در ابدای پدید آمدن عشق رقم خورده بود آنجا که موبدان پیش بینی می کنند: از این دو هنرمند پیلی ژیان بیاید ببندد به مردی میان (نامه باستان ب/ 2818) جهانی به پای اندر آرد به تیغ نهد تخت شاه از بر پشت میغ...
(نامه باستان ب / 2819) پس عشق باعث ایجاد پیوند و قوم و خویشی در میان اقوام ومرزها گردیده و کینه و دشمنی را بهآسایش و دوستی مبدل میسازد و همچنین روحیه امید به زندگی و کسب و تجارب را در مردم زنده و زندگی را بارور و پر روزی می سازد.
عشق است که دلنشین تر از هر زمزمه ای است چه در عرفان چه در مجاز یا در حماسه و عشق است که با آمدنش راحتی را در جانها جاویدان می سازد.
در حماسه ی شاهنامه وطن دوستی و وطن پرستی بعد از یگانه پرستی هدف غایی و نهایی است و عشق حماسی پشتوانه عشق به وطن است.
نتیجه: عشق عامل جنبش و تکاپوی بشری در عرصهی حیات است و در تمام ذران عالم جاری و ساری است، عشق می تواند سر منشاء همهی موفقیتها وشکستهای بشر باشد.
عامل جذابیت و شادابی برخی از داستانهای شاهنامه جلوه ی عشق است.
عشق در حماسهو اسطورهی ایرانی بطور نمادین عامل نجات وطن و آسایش مردم ایران و همچنین رفع کینه و کدورت بین ملل و اقوام و به ارمغان آورنده ی صلح پایدار است.
عشق پیریزندهکیان و بنیان پادشاهی و پهلوانی و بر انگیزاننده ی رشادت و پایمردی و پدید آورنده غرور و افتخار ملی برای سرزمین کهنو دیرنده پای، ایران است.
عشق به نوامیس(شهرنازوارنواز)و وطن عامل قیام فریدونوعشقپاکو وصال زال و رودابه پیامدی بشگون و خجسته چون تولد رستم بهایران جاوید بخشید و روح جمعی را برای آیندهای پایدار ترسیم کرد.
عشقدردیدگاه مولانا وسعدی ازنوع عرفانی والهی است واگر مجازی هم باشد پلهای استبرای سلوک به عالم حقیقت عشق حافظ در مقایسه با سعدی و مولانا حال و هوایی زمینی و مجازی دارد.
بنابراین در اشعار این شاعران عشق حقیقی و مجازی بر انگیزاننده شورخداپرستی ونورانیت الهی وهمچنین شورو نشاط در زندگی مادی است.
اما در عشق حماسی و اسطوره ای بعد از خداوند جان آفرین پاسداری و صیانت از وطن و مرز و بوم و سنت و آئین اجتماعی جلوه ای نمادین و هدفمند دارد.
عشق تو مرا به آب و آتش خواند جان باختنی چنان سیاوش خواند هو شعله که از مهر تو بیرون آید تیریست که از کمان آرش خواند فهرست منابع و ماخذ 1- باباطاهر، دیوان باباطاهر و خیام،تهران، انتشارات اقبال، چاپ پنجم، 1377.
2- حافظ شیرازی، خواجه شمس الدین محمد، دیوان غزلیات، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، انتشارات صفی علیشاه، چاپ بیست و دوم ، 1377.
3- ستاری،جلال،پیوندعشقمیان شرق و غرب، اصفهان، نشر فردا، چاپ اول، 1369.
4- سعدی شیرازی، مصلح بن عبدالله، دیوان غزلیات، به کوشش خلیل خطیب رهبر، تهران، انتشارات مهتاب، چاپ 4، 1370، جلد 2 و 1.
5- سلماسی زاده، جواد، تفسیر مثنوی مولوی، بر اساس رینوالین نیکلسن، تهران، چاپ اقبال، چاپ اول، 1369.
6- صبور، دکتر داریوش، ذره خورشید، تهران، چاپخانه سپهر، چاپ اول، 1380.
7- عمید، حسن، فرهنگ عمید، تهران، چاپخانه سپهر، چاپ اول، 1363.
8- عنصر المعالی، کیکاووس بناسکندر،گزیدهقابوسنامه، به کوشش دکتر غلامحسین یوسفی، تهران، چابخانه سپهر چاپ سوم، 1368.
9-کزازی،دکتر میر جلالالدین،نامهباستان، تهران، انتشارات(سمت)، چاپاول،1379.
10- محمدی،کاظم،چشمه بقا،تهران،ناشر وزارتفرهنگو ارشاد اسلامی،چاپ اول،1368.
عنوانصفحهپیشگفتار2تعریف عشق3انواع عشق4عشق حقیقی5عشق مجازی8عوامل عشق10عشق در آثار سعدی12عشق از دیدگاه حافظ14عشق حماسی17عشق در ایران باستان18حماسه عشق21نتیجه24منابع و ماخذ25