رمان
علت پیدایش
رمان در قرن هفدهم پدید آمد.گفته اند که مجموعه ای از دلایل اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی باعث به وجود آمدن این شکل از داستان نویسی شد. این قرن مقارن با دوره روشنگری و نوزایی در اروپا بود. در دوره انقلاب صنعتی که در انگلستان آغاز شد و دامنه آن تمام اروپا را دربرگرفت طبقات اجتماعی متحول شدند. زمینداران اشراف به شهر آمدند و کارخانه دار شدند. کشاورزان بی زمین نیز تبدیل به کارگران کارخانه و صنعتگران و طبقات میانی دوره قبل نیز بدل به نوعی تکنوکرات و بوروکرات شدند. این دگردیسی طبقات ذائقه جدیدی را به و جود آورد و دیگر طبقات متوسط و بورژواها داستان های رمانس را که قالب بی رقیب دوره ی فئودالیسم نمی خواندند. از سوی دیگر
نکاتی پیرامون رمان و رماننویسی
نوشتن رمان فعالیتی است که در وهله نخست از تخیل نویسنده مایه میگیرد. تخیلی که خودریشه در احساسات و هیجانات نویسنده دارد. نویسنده میخواهد میان رویا و واقعیت پل بزند. از یک سو زندگی با محدودیتها و مسائل خاص خود و از سوی دیگر جهان رویاها و تخیلات. واقعیت و رویا اغلب با هم سازگار نیستند. زندگی یک نویسنده عجین با تخیلات ادبی و الهام است. نویسنده تمنا را فرا میخواند تا از طریق فراخواندن تخیلی تمنا راهی به سوی آن بجوید، راهی که واقعیتها آن را سد کردهاند. کسی که میخواند یا مینویسد میخواهد به زندگی خود معنا بدهد. و یا آن را اندکی بیشتر شورانگیز نماید.
جامعه بیبهره از ادبیات جامعهایی است که نمیتواند به خود بنگرد و زشتیها و زیباییهای خود را ببیند و بازشناسد. چنین جامعهایی نمیتواند با خود برخوردی انتقادی داشته باشد. رمان نه فقط فعالیت تخیل بلکه یکی از جلوههای اندیشه انتقادی است و باید این را هم در نظر بگیریم که این اندیشه از کشمکشها و تناقضهای جامعه مایه میگیرد. اعصار پر از تضاد و تناقض اعصاری بارور برای ظهور رمان هستند. زمانی که دن کیشوت خانهاش را ترک کرد تا جهان را همچنان که در کتابهای پهلوانی خوانده بود باز یابد، رمان نشان داد که جهانی که دن کیشوت بدان پا مینهد با جهان شناختهشده و آشنای کتابهایش زمین تا آسمان تفاوت دارد. در هر قدمش دامی و هر لحظهاش یقینهای سلحشور پیر را به چالش میخواند.
در دن کیشوت چالش میان خیال و واقعیت از طریق مهتر سلحشور پیر سانچو که پایی در واقعیت دارد به عرض ارباب میرسد، هرچند عرایض مهتر به زحمت میتواند خللی در رویاهای با شکوه ارباب پدید آورد. دن کیشوت رمانی است درباره واقعیت: صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی. واقعیت را باید کشف کرد و فهمید. واقعیت تکه تکه شده است، جهان یکپارچگی خود را از دست داده است. به قول کوندرا رمان زمانی زاده شد که واقعیت یکپارچه جای خود را به واقعیتهای نسبی داده بود. شکوفایی رمان خود واقعیتی تاریخی است. پس اهمیت هستیشناسانهایی که برا ی رمان قائلاند از کجا سرچشمه میگیرد؟ اگر رمان به دلیل تطابق با دوران تاریخیاش و به دلیل جوابگو بودن به الزامات تاریخی و اجتماعی رونق یافته است در آن صورت باید آن را به مثابه ژانری اجتنابناپذیر و قائم به ذات درشمار آورد. به هر حال چه رمان را زاییده نبوغ فردی و چه آن را مولود نیروهای اجتماعی و تاریخی بدانیم از آن نمیشود صرفنظر کرد. رمان برترین نوع ادبی زمان ماست. رسالت هستیشناسانه رمان کدام است؟ رمان نمیتواند تغییری در واقعیت به وجود بیاورد و نوع تغییری هم که در آگاهی عصر خود به وجود میآورد محدود به جماعتی روشنفکر است و آن هم خود جای چون و چرا دارد.