دانلود مقاله فردوسی

Word 128 KB 19815 19
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • فردوسی
    استاد بزرگ بی بدیل حکیم ابوالقاسم منصوربن حسن فردوسی طوسی ، شاعر بزرگ حماسه سرای ایران و یکی از شاعران مشهور عالم و ستاره درخشنده آسمان ادبیات فارسی و از مفاخر نامبردار ملت ایرانست ، و بسبب همین عظمت مقام و مرتبت سرگذشت او مانند دیگر بزرگان دنیای قدیم با افسانه ها و روایات مختلف در آمیخته است .

    مولد او قریه باژ از قراء ناحیه طابران ( یا : طبران ) طوس متولد شده بود یعنی همانجا که امروز آرامگاه اوست ، و او در آن ده در حدود سال 329 - 330 هجری ، در خانواده یی از طبقه دهقانان چشم بجهان هستی گشود .


    چنانکه می دانیم « دهقانان » یک طبقه از مالکان بودند که در دوره ساسانیان ( و چهار پنج قرن اول از عهد اسلامی ) در ایران زندگی می کرده ویکی از طبقات اجتماعی فاصل میان طبقه کشاورزان و اشراف درجه اول را تشکیل می داده و صاحب نوعی از «اشرافیت ارضی» بوده اند .

    زندگانی این دسته در کاخهایی که د راراضی خود داشتند می گذشت و بوسیله «روستائیان» از آن اراضی بهره برداری می نموده و در جمع آوری مالیات اراضی با دولت ساسانی و سپس در عهد اسلام با دولت اسلامی همکاری داشته اند و تا حدود حمله مغول بتدریج بر اثر فتنه ها و آشوبها و تضییقات گوناگون از بین رفتند .

    اینان در حفظ نژاد و نسب و تاریخ و رعایت آداب و رسوم ملی تعصب و سختگیری خاص می کردند و بهمین سبب است که هر وقت در دوره اسلامی کسی را «دهقان نژاد» بدانند مقصود صحت نژاد ایرانی اوست و نیز بهمین دلیل است که در متون فارسی قرون پیش از مغول « دهقان » بمعنی ایرانی و مقابل «ترک» و «تازی» نیز استعمال می شد .


    فردوسی از چنین طبقه اجتماعی ایران و بهمین روی از تاریخ ایران آ‎گاه بود ، بایران عشق می ورزید ، بذکر افتخارات ملی علاقه و از سرگذشت نیاکان خویش آگهی داشت .

    وی از خاندانی صاحب مکنت و ضیاع وعقار بود و بقول نظامی عروضی صاحب چهار مقاله در دیه باژ « شوکتی تمام داشت و بدخل آن ضیاع از امثال خود بی نیاز بود » ولی این بی نیازیش پایدار نماند زیرا او همه سودهای مادی خود را بکناری نهاد و وقتی تاریخ میهن خود و افتخارات گذشته آنرا در خطر نیستی و فراموشی یافت هم خود را باحیاء تاریخ گذشته مصروف داشت و از بلاغت و فصاحت معجزه آسای خود در این راه یاری گرفت ، از تهیدستی نیندیشید ، سی سال رنج برد ، و بهیچروی ، حتی در مرگ پسرش ، از ادامه کار باز نایستاد ، تا شاهنامه را با همه رونق و جلا و شکوه و جلالش ، جاودانه برای ایرانی که می خواست جاودانی باشد ، باقی نهاد « که رحمت بر آن تربت پاک باد » .


    فردوسی ظاهراً در اوان دقیقی ( حدود 367 - 369 ه .

    ) بنظم داستانهای منفردی از میان داستانهای قدیم ایرانی سرگرم بود ، مثل داستان « بیژن و گرازان » ، که بعدها آنها را در شاهنامه خود گنجانید ، و گویا این کاررا حتی در عین نظم شاهنامه ابومنصوری یا بعد از آن نیز ادامه می داد و داستانهای منفرد دیگری را مانند اخبار رستم ، داستان رستم و سهراب ، داستان اکوان دیو ، داستانهای مأخوذ از سرگذشت بهرام گور ، جداگانه بنظم در می آورد ، اما تاریخ نظم این داستانها مشخص نیست و تنها بعضی از آنها دارای تاریخ نسبه روشن و آشکاریست مثلاً داستان سیاوش در حدود سال 387 ه .

    سروده شده و نظم داستان نخجیر کردن رستم با پهلونان در شکارگاه افراسیاب در 389 شروع شد .


    آغاز نظم شاهنامه : اما نظم شاهنامه ، یعنی شاهنامه یی که در سال 346 هجری بامر ابومنصور محمدبن عبدالرزاق سپهسالار خراسان فراهم آمده بود ، دنباله اقدام دقیقی شاعرست در همین مورد .

    پیش ازین گفتیم که دقیقی بعد از سال 365 که سال جلوس نوح بن منصور سامانی بود ، بامر او شروع بنظم شاهنامه ابومنصوری کرد ولی هنوز بیش از هزار بیت آنرا بیت آنرا بنظم در نیاورده بود که بدست بنده یی کشته شد .

    بعد از شهرت کاردقیقی در دهه دوم از نیمه دوم قرن چهارم و رسیدن آوازه آن و نسخه یی از نظم او بفردوسی ، استاد طوس بر آن شد که کار شاعر جوان دربار سامانی را بپایان برد .

    ولی مأخذی را که دقیقی در دست داشت مالک نبود و می بایست چندی در جست و جوی آن بگذراند .

    اتفاق را یکی ازدوستان او درین کار با وی یاوری کرد و نسخه یی از شاهنامه منثور ابو منصوری را بدو داد و فردوسی از آن هنگام بنظم شاهنامه دست یازید ، بدین قصد که کتاب مدون و مرتبی از داستانها و تاریخ کهن ترتیب دهد .

    تاریخ این واقعه یعنی شروع بنظم شاهنامه صریحاً معلوم نیست ولی با استفاده از قرائن متعددی که از شاهنامه مستفاد می گردد و انطباق آنها بر وقایع تاریخی ، می توان آغاز نظم شاهنامه ابومنصوری را بوسیله استاد طوس سال 370 - 371 هجری معلوم کرد .

    این کار بزرگ ، خلاف آنچه تذکره نویسان و افسانه سازان جعل کرده اند ، بامر هیچیک از سلاطین ، خواه سامانی و خواه غزنوی ، انجام نگرفت بلکه استاد طوس بصرافت طبع ، بدین مجاهدت عظیم دست زد و در آغاز کار فقط از یاوری دوستان خود و یکی از مقتدرین ایرانی نژاد محلی در طوس بهره مند شد که نمی دانیم که بود ولی چنانکه فردوسی خود می گوید او دیر نماند و بعد ازو مردی دیگر ، هم از متمکنان و بزرگان محلی طوس ، بنام « حیی» یا «حسین» بن قتیبه شاعر را زیر بال رعایت گرفت و در امور مادی ، حتی پرداخت خراج سالانه ، یاوری نمود ، و مردی دیگر بنام « علی دیلمی » هم در ینگونه یاوریها شرکت داشت .

    اما اینان همه از یاوران و دوستان و بزرگان محلی طوس یا ناحیه طابران بودند و هیچیک پادشاه و سلطان نام آوری نبود .

    تذکره نویسان در شرح فردوسی نوشته اند که او بتشویق سلطان محمود بنظم شاهنامه پرداخت و علت این اشتباه آنست که نام محمود در نسخ موجود شاهنامه ، که دومین نسخه شاهنامه فردوسی است ، توسط خود شاعر گنجانیده شده ، چنانکه بموقع خواهیم گفت ، و نسخه اول شاهنامه که منحصر بود بمنظوم ساختن متن شاهنامه ابومنصوری ، موقعی آغاز شده بود که هنوز 19 سال از عمر دولت سامانی باقی بود و اگر فردوسی تقدیم منظومه خود را بپادشاهی لازم می شمرد ناگزیر بدرگاه آل سامان ، که خریدار اینگونه آثار بودند ، روی می نمود و بهرحال نمی توانست در آن تاریخ بدرگاه سلطانی که هنوز روی کار نیامده بود بشتابد .

    محمود ترکزاد غزنوی نه تنها در ایجاد شاهنامه استاد طوس تأثیری نداشت بلکه تنها کار او قصد قتل گوینده آن ، بگناه دوست داشتن نژاد ایرانی و اعتقاد به تشیع ، بوده است و بس .

    اتمام اولین نسخه شاهنامه : گفتیم که فردوسی ، مدتی پیش از بدست آوردن نسخه شاهنامه منثور ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی ، در دوران جوانی و پیش از چهل سالگی ، سرگرم نظم بعضی از داستانهای قهرمانی بود تا بنابر شرحی که گذشت در حدود سال 370 - 371 هجری نسخه شاهنامه منثور ابومنصوری را بیاری یکی از دوستان طوسی خود بدست آورد و بنظم آن همت گماشت ، و پس از سیزده یا چهارده سال ، در سال 384 یعنی ده سال پیش از آشنایی با دربار محمود غزنوی ، آنرا بپایان رسانید .

    تاریخ مذکور در پاره یی از نسخ قدیم شاهنامه دیده می شود مثلاً در یک نسخه از شاهنامه موجود در موزه بریتانیا در لندن تاریخ ختم آن چنین است : سرآمـــد کنـــون قصــه یزدگرد بماه سفند ارمذ روز ارد ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چار بنام جهـان داور کردگـار و در یک نسخه دیگر از کتابخانه شهر استرازبورگ (فرانسه) تاریخ ختم کتاب بدینگونه است : گذشته از آن سال سیصد شمار برو بر فزون بود هشتاد و چار و در ترجمه یی که فتح بن علی بنداری اصفهانی بحدود سال 620 - 624 از شاهنامه بعربی ترتیب داد ، باز تاریخ ختم شاهنامه سال 384 است .

    مقایسه ترجمه البنداری با شاهنامه معمول این نکته را بر ما روشن می کند که بسیاری از مطالب موجود در شاهنامه های متداول در آن ترجمه موجود نیست و ازینجا دریافته می شود که نسخه مورد استفاده البنداری کوتاهتر و مختصرتر بود .

    علت آنست که فردوسی ، نخستین بار که شاهنامه را بنظم در می آورد ، از شاهنامه ابومنصوری استفاده کرد یعنی از کتابی که خیلی از داستانهای اضافی که فردوسی از مآخذ دیگر بدست آورده بود ، در آن وجود نداشت ، درست مثل کتاب غرر اخبار ملوک الفرس ثعالبی که مأخذ اساسی آن هم همان شاهنامه ابو منصوری بود .

    ختم دومین نسخه شاهنامه : دومین نسخه شاهنامه محصول تجدید نظر چندین ساله فردوسی در منظومه خود و افزایش مطالبی بر آن از مآخذ دیگر مخصوصاً از اخبار رستم تألیف « آزادسرو » نامی است که در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری می زیسته است .

    در حالی که این افزایشها بر نخستین نسخه شاهنامه صورت می گرفت ، موضوع آشنایی شاعر با عمال محمود غزنوی و دربار آن پادشاه جهانجوی هم بپیش آمد .

    حصول این آشنایی مقارن بود با شصت و پنج یا شصت و شش سالگی شاعر یعنی سال 394 یا 395 و ده سال بعد از ختم نسخه اول شاهنامه منظوم ، و گویا که این ارتباط بوسیله ابوالعباس اسفراینی نخستین وزیر محمود ( عزل و حبس او در سال 401 اتفاق افتاد ) و برادر سلطان یعنی نصربن ناصر الدین سبکتکین ( م 412 هـ ) اتفاق افتاده باشد .

    تا این تاریخ یعنی تا سال 394 - 395 هجری ، نخستین نسخه منظوم شاهنامه شهرت بسیار یافته بود و طالبان از آن نسخه ها برداشتند و با آنکه پدید آورنده آن شاهکار به پیری گراییده بود و تهیدستی بر او نهیب می زد ، هیچیک از بزرگان و آزادگان با دانش که از منظومه زیبایش بهره مند می شدند در اندیشه پاداشی برای آن آزاده مرد بزرگوار نبودند در حالی که او نیازمند یاری آنان بود و می گفت : در چنین حالی بود که دلالان تبلیغاتی محمود ترکزاد باندیشه‌ استفاده از شهرت دهقان زاده بزرگوار طوس افتادند و او را به صلات جزیل محمود ، که برای گستردن نام و آوازه خود بشاعران می داد ، امیدوار کردند و بر آن داشتند که شاهنامه خود را که تا آن هنگام بنام هیچکس نبود باسم او درآورد .

    او نیز پذیرفت و بدین ترتیب یکی از ظلمهای فراموش ناشدنی تاریخ انجام یافت .

    فردوسی باز بتجدید نظر و ترتیب و تنظیم نهایی شاهنامه و افزودن داستانهای نوسروده بر آن و گنجانیدن مدح محمود غزنوی در موارد مختلفی از آن پرداخت و نسخه دوم شاهنامه در سال 400 - 401 هجری آماده تقدیم بدستگاه ریاست و سلطنت محمودی شد و فردوسی از ارتکاب این اشتباه آن دید که می بایست !

    اختلاف با محمود و فرار از غزنین : پس از ختم شاهنامه چنانکه نظامی عروضی گفته است علی دیلمی آنرا در هفت مجلد نوشت و فردوسی آنرا از طوس بغزنین برد و بمحمود تقدیم کرد و خلاف انتظاری که داشت محل توجه و محبت پادشاه غزنین قرار نگرفت و با آنکه بنابر روایات مختلف پادشاه غزنوی تعهد کرده بود که در برابر هر بیت یک دینار بدو دهد بجای دینار درهم داد و این کار مایه خشم دهقان بزرگ منش طوس گشت چنانکه بنابر همان روایات همه دراهم محمود را بحمامی و فقّاعی بخشید !

    علل اختلاف فردوسی و محمود بسیار است و مهمترین آنها اختلاف نظر آن دو بر سر مسائل سیاسی و نژادی و دینی است .

    فردوس مانند همه ایرانیان اصیل آن روزگار بسیاست نژادی که پیش ازین شرح داده ایم معتقد بود و این معنی از نامه رستم فرخ زاد که در پایان این مقال نقل خواهد شد بنیکی بر می آید .

    علاوه بر این او در شاهنامه بارها بر ترکان تاخته بود و حال آنکه محمود ترک زاده بود و سرداران و حاجبان او همه ترکان بودند و او و فرزندانش فقط با «تاجیکان» بپارسی سخن می گفتند و با این احوال طبعاً تحمل دشنامهای فردوسی بآباء و اجداد او برایش دشوار بود .

    بدتر از همه اینها فردوسی شیعی بود و مانند همه شیعیان در اصول دین به معتزلیان نزدیکی داشت و بالاتر از اینها مشرب فلسفی او هم از جای جای شاهنامه آشکارست .

    اما محمود دشمن هر شیعی و کشنده و بر دارکننده هر معتزلی و هر فلسفی مشرب بود .

    او سنی متعصب و کرّامی خشک خام اندیشی بود و فقط با خام اندیشانی که برگرد او زبان به تأیید اعمالش در خراسان و ری و هندوستان می گشودند سر سازگاری داشت نه با آزاده مرد درست اندیشه آزاد فکری چون فردوسی که از پشت آزادگان و بزرگان آمده بود .

    بهرحال فردوسی ناگهان حربه تکفیر را بالای سر خود دید و تهدید شد که بجرم الحاد در زیر پای پیلان ساییده خواهد شد .

    پس ناگزیر از دام بلا گریخت و از غزنین به هرات رفت و باسمعیل ورّاق پدر ازرقی شاعر پناه برد و شش ماه در خانه آن آزاده مرد پنهان بود تا طالبان محمود بطوس رسیدند و بازگشتند و چون فردوسی ایمن شد از هرات بطوس و از آنجا بطبرستان نزد پادشاه شیعی مذهب باوندی آن دیار بنام « سپهبد شهریار» رفت و بدو گفت که در این شاهنامه همه سخن از نیاکان بزرگ تو می رود ، بگذار تا آنرا بنام تو کنم .

    لیکن او که از بیم تیغ محمود لرزان بود بدین کار تن در نداد .

    از فردوسی خواهش کرد تا صد بیت هجونامه محمود را که بر آغاز شاهنامه افزوده و در آن بعلل عهد شکنی «پرستارزاده» غزنوی اشاره کرده بود ، بصد هزار درهم بدو واگذارد تا بآب بشوید .

    فردوسی نیز چنین کرد اما آن هجونامه خلاف آنچه برخی پنداشته اند بتمامی از میان نرفت زیرا بعید نیست که فردوسی آن را پیش از رفتن بطبرستان منتشر کرده بوده باشد.

    بعد ازین حوادث فردوسی از طبرستان بخراسان بازگشت و آخرین سالهای نومیدی و ناکامی خود را بتجدید نظرهای نهایی در شاهنامه و بعضی افزایشها بر ابیات آن گذرانید تا بسال 411 هجری در زادگاه خود « باژ » درگذشت و در باغی که ملک او بود مدفون گردید .

    همانجا که اکنون مزار اوست .

    بفردوسی غیر از شاهنامه چند بیتی از قطعه و غزل وامثال آنها و نیز منظومه یوسف و زلیخا ببحر متقارب که بطبع نیز رسیده است نسبت داده شده است و این منظومه اخیر مسلماً از فردوسی نیست و دلایل بطلان این انتساب در اصل این کتاب بتفصیل آمده است.

    همینقدر باید بدانیم که منظومه مذکور را یکی از درباریان طغانشاه بن الب ارسلان سلجوقی چندین سال بعد از مرگ فردوسی در هرات ساخته و بآن پادشاه زاده تقدیم کرده است .

    و اما شاهنامه فردوسی متضمن تاریخ داستانی ایرانست .

    ریشه های روایات آن از اوستا خصوصاً از یشتها و یسناها آغاز شد و با روایات دینی و تاریخی دوره های اشکانی و ساسانی تکامل یافته بدوره اسلامی کشید و سپس از نیمه دوم قرن سوم در شاهنامه های منثور و رمانهای قهرمانی تدوین شده بدوران حیات فردوسی رسید و برای آنکه اصالت روایات فردوسی را در شاهنامه او بشناسیم باید بقسمت نثر از همین دوره خاصه آنجا که از شاهنامه های منثور و از روایات قهرمانی و ملی مکتوب سخن گفته ایم مراجعه شود .

    شاهنامه چه از حیث حفظ روایات کهن ملی و چه از لحاظ تأثیر شدید آن در نگاهبانی زبان پارسی دری بزرگترین سرمایه فرهنگ ملی ماست و بیهوده نیست که آنرا قرآن عجم نام نهاده اند .

    اندیشه ها و اندرزها وحکمتهای نیاکان ما و راه و رسم آنان در دفاع از آب و خاک خود و جانفشانیشان در محافظت مرزهای ایران از دشمنان و مهاجمان همه در این اثر عظیم اعجاب انگیز ، که مقرون بفصاحتی معجزه آمیزست ، درج شده و اجتماع این صفات آنرا بدرجه یی رسانیده است که محققان جهان در ردیف بزرگترین حماسه های ملی جهانش در آورده اند .

    درباره این اثر جاودانی تحقیقات و مطالعات متعددی بزبان فارسی و بسیاری از زبانهای زنده عالم شده و چندین ترجمه از آن بزبانهای مختلف از عربی و ترکی گرفته تا زبانهای اروپایی ترتیب یافته است .

    زبان فردوسی در بیان افکار مختلف ساده و روان و درهمان حال بنهایت جزل و متین است ، و بیان مقصود در شاهنامه عاده بسادگی و بدون توجه بصنایع لفظی صورت می گیرد زیرا علو طبع و کمال مهارت گوینده بدرجه ییست که تصنع را مفلوب روانی و انسجام می کند و اگر هم شاعر گاه بصنایع لفظی توجه کرده باشد ، قدرت بیان و شیوایی و روانی آن خواننده را متوجه آن صنایع نمی نماید .

    قابل توجهست که فردوسی در عین سادگی و روانی کلام بانتخاب الفاظ فصیح و زیبا هم علاقه مند است و بهمین سبب سخنش در یک حال هم ساده است و هم منتخب ، هم روانست و هم حساب شده و دقیق ، چنانکه روانتر ازآن ننمی توان گفت و برگزیده تر از آن هم نمی توان آورد ، و چنین سخنی است که صفت « سهل ممتنع » بآن می دهند .

    بیهوده نیست که نظامی عروضی که خود مردی سخن شناس بود درباره کلام استاد طوس گفته است : « الحق هیچ باقی نگذاشت و سخن را بآسمان علیین برد و در عذوبت بماء معین رسانید » و باز فرموده است : « من در عجم سخنی باین فصاحت نمی بینم و در بسیاری از سخن عرب هم .» انتخاب شعر از کتابی که سراپا مقرون بفصاحت و زیباییست دشوار است .

    پس در اینجا بنقل « نامه رستم فرخزاد » اکتفا می شود که از میدان جنگ « قادسیه » به برادرش نوشته بود و مشتمل است بر توضیحات روشنی درباره وضع سیاسی و اجتماعی و دینی ایران در آغاز قرن پنجم .

    مسلماً نظرها و افکار مؤلفان شاهنامه ابومنصوری در انتقاد از وضع آشفته یی که بر اثر تسلط تازیان و غلبه غلامان ترک و ترکزادان امارت جوی در پایان قرن چهارم پدید آمده بود ، در این سند بسیار بزرگ تاریخی مؤثر بوده است .

    فهرست مطالب عنوان 3 - وضع عمومی زبان و ادب فارسی 4 - آغاز نظم شاهنامه 5 - اتمام اولین نسخه شاهنامه : 6 - ختم دومین نسخه شاهنامه 7 - اختلاف با محمود و فرار از 8 - بعضی از اشعار فردوسی موضوع : زندگینامه فردوسی دبیر مربوطه : جناب آقای عطائی تهیه کننده: مبین عباسزادگان بهار 84 موضوع : زندگینامه فردوسی دبیر محترم : جناب آقای کریمی نژاد تهیه کننده: فرشاد دلیری زمستان 84 چو بگذشت سال از برم شصت و پنجفزون کردم اندیشه درد و رنجبتاریخ شاهان نیاز آمدمبه پیش اختر دیرساز آمدمبزرگان و با دانش آزادگاننبشتند یکسر سخن رایگاننشسته نظاره من از دورشانتو گفتی بدم پیش مزدورشانجز احسنت ازیشان نبد بهره امبکفت اندر احسنتشان زهره امسر بدره های کهن بسته شدوز آن بند روشن دلم خسته شد بیاورد صلاّب و اختر گرفتز روز بلا دست بر سر گرفتیکی نامه سوی برادر بدردنبشت و سخنها همه یاد کردنخست آفرین کرد بر کردگارکزویست نیک و بد روزگاردگر گفت کز گردش آسمانپژوهنده مردم شود بدگمانگنهکارتر در زمانه منماز ایرا گرفتار اهریمنمکه این خانه از پادشاهی تهیستنه هنگام پیروزی و فرهیستز چارم همی بنگرد آفتاببجنگ بزرگانش آید شتابز بهرام و زهره است ما را گزندنشاید گذشتن ز چرخ بلندهمان تیر و کیوان برابر شدستعطارد ببرج دو پیکر شدستچنین است و کاری بزرگست پیشهمی سیر گردد دل از جان خویشهمه بودنیها ببینم همیوز آن خامشی برگزینم همیچو آگاه گشتم ازین راز چرخکه مارا ازو نیست جز رنج برخبایرانیان زار و گریان شدمز ساسانیان نیز بریان شدمدریغ آن سر و تاج و اورنگ و تختدریغ آن بزرگی و آن فرّ و بختکزین پس شکست آید از تازیانستاره نگردد مگر بر زیانبدین سالیان چارصد بگذردکزین تخنه گیتی کسی نسپردنداند کسی راز گردان سپهردگرگونه گشتست با ما بچهرچو نامه بخوانی تو با مهترانبرانداز و بر ساز لشکر روانهمه گرد کن خواسته هر چه هستپرستنده و جامه های نشستهمی تاز تا آذرآبادگانبجای بزرگان و آزادگانز زابلستان گر ز ایران سپاههر آنکس که آیند زنهار خواهبدار و بپوزش بیارای مهرنگه کن بدین کارگردان سپهرکزو شادمانیم و زو پر نهیبزمانی فراز و زمانی نشیبسخن هر چه گفتم بمادر بگوینبیند همانا مرا نیز رویدرودش ده از ما و بسیار پندبدان تا نباشد بگیتی نژندور از من بدآگاهی آرد کسیمباش اندرین کار غمگین بسیچنان دان که اندر سرای سپنجکسی کو نهد گنج با دسترنجزگنج جهان رنج پیش آورداز آن رنج او دیگری بر خوردهمیشه بیزدان ستایش کنیدجهان آفرین را نیایش کنیدکه من با سپاهی بسختی درمبرنج و غم و شوربختی درمرهایی نیابم سرانجام ازینخوشا باد نوشین ازانزمینچو گیتی شود تنگ بر شهریارتو گنج و تن و جان گرامی مدارکز آن تخمه نام دار ارجمندنماندست جز شهریار بلندنگهدار او را بروز و بشبکه تا چون بود کار من با عربز کوشش مکن ایچ سستی بکاربگیتی جز او نیست پرودگارز ساسانیان یادگارست و بسکزین پس نبیند ازین تخمه کسدریغ آن سر و تاج و آن مهر و دادکه خواهد شدن تخت شاهی ببادتو بدرود باش و بی آزار باشهمیشه به پیش جهاندار باشگر او را بد آید تو سر پیش اویبشمشیر بسپار و یاوه مگویچو با تخت منبر برابر شودهمه نام بوبکر و عمر شودتبه گردد این رنجهای درازنشیبی درازست پیش فرازنه تخت و نه دیهیم بینی نه شهرز اختر همه تازیان راست بهرچو روز اندر آید روز درازشودشان سر از خواسته بی نیازبپوشند ازیشان گروهی سیاهز دیبا نهند از بر سر کلاهنه تخت و نه تاج و نه زرینه کفشنه گوهر نه افسر نه رخشان درفشبرنجد یکی دیرگی برخوردبداد و به بخشش کسی ننگردشتابان همه روز و شب دیگرستکمر بر میان و کله بر سرستز پیمان بگردند و از راستیگرامی شود کژی و کاستیپیاده شود مردم رزمجویسوار آنکه لاف آرد و گفت و گویکشاورز جنگی شود بی هنرنژاد و بزرگی نیاید ببررباید همی این از آن آن ازینز نفرین ندانند و با زآفریننهانی بتر ز آشکارا شوددل مرمان سنگ خارا شودبداندیش گردد پدر بر پسرپسر همچنین بر پدر چاره گرشود بنده بی هنر شهریارنژاد و بزرگی نیابد بکاربگیتی نماند کسی را وفاروان و زبانها شود پر جفااز ایران و از ترک و از تازیاننژادی پدید آید اندر میاننه دهقان نه ترک و نه تازی بودسخنها بکردار بازی بودهمه گنجها زیر دامن نهندبکوشند و کوشش بدشمن دهندچنان فاش گردد غم و رنج و شورکه رامش بهنگام بهرام گورنه جشن و نه رامش نه گوهر نه نامبکوشش ز هر گونه سازند دامزیان کسان از پی سود خویشبجویند و دین اندر آرند پیشنباشد بهار از زمستان پدیدنیارند هنگام رامش نبیدبه پیشی و بیشی ندارند هوشخورش نان کشکین و پشمینه پوشچو بسیار زین داستان بگذردکسی سوی آزادگان ننگردبریزند خون از پی خواستهشود روزگار بد آراستهدل من پر از خون شد و روی زرددهان خشک و لبها پر از باد سردکه تا من شدم پهلوان از میانچنین تیره شد بخت ساسانیانچنین بی وفا گشت گردان سپهردژم گشت و از ما ببرید مهراگر نیزه بر کوه قارن زنمگذاره کنم ز آنکه رویین تنمکنون تیر و پیکان آهن گذارهمی بر برهنه نیاید بکارهمان تیغ کان گردن پیل و شیرفگندی بزخم اندر آورد زیرنبرّد همی پوست بر تازیانز دانش زیان آمدم بر زیانمرا کاشکی گر خرد نیستیگر آگاهی روز بد نیستیبزرگان که در قادسی با مننددرشتند و با تازیان دشمنندگمانند کاین بیشه پر خون شودز دشمن زمین رود جیحون شودز راز سپهری کس آگاه نیستندانند کاین رنج کوتاه نیستچو بر تخمه یی بگذرد روزگارچه سود آید از رنج و از کارزارترا ای برادر تن آباد باددل شاه ایران بتو شاد باد

کلمات کلیدی: فردوسی

به نظر من اين که مي‌گويند سلطان محمود فردوسي را تشويق به سرودن شاهنامه کرد و براي فردوسي توسي دستمزد تعيين کرده بود که در برابر هر بيت شاهنامه يک سکه به او بدهد داستاني بيش نيست. فردوسي سرودن شاهنامه را در زمان سامانيان و به خاطر عشقش به فرهنگ ا

حکيم ابولقاسم فردوسي حکيم ابولقاسم فردوسي ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ايراني در سال 329 هجري قمري در روستايي در نزديکي شهر طوس به دنيا آمد . طول عمر فردوسي را نزديک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاريخ درگذشت وي مي گذرد. فردوسي او

حکيم ابوالقاسم حسن بن علي طوسي معروف به فردوسي (حدود ??? تا حدود ??? هجري قمري)، شاعر حماسه‌سراي ايراني و گوينده? شاهنامه? فردوسي است که مشهورترين اثر حماسي فارسي است و طولاني‌ترين منظومه به زبان فارسي تا زمان خود بوده است. او را از بزرگ‌ترين شا

حکيم ابوالقاسم حسن بن علي طوسي معروف به فردوسي (حدود ??? تا حدود ??? هجري قمري)، شاعر حماسه‌سراي ايراني و گوينده? شاهنامه? فردوسي است که مشهورترين اثر حماسي فارسي است و طولاني‌ترين منظومه به زبان فارسي تا زمان خود بوده است. او را از بزرگ‌ترين شا

بارخدايا! ما را از کساني قرار ده که به ريسمان قرآن چنگ مي‌زندد و در فهم متشابهاتش به پناهگاه محکم و استوارش پناه مي‌برند، و در سايبان آن آرام مي‌گيرند و به روشني بامدادش راه مي‌يابند و به درخشيدن روشنايي آن اقتدار مي‌کنند، از چراغ آن چراغ مي‌افرو

حکيم ابوالقاسم حسن بن علي توسي معروف به فردوسي (حدود سال ??? تا حدود ??? هجري خورشيدي) در ناحيه توس خراسان به دنيا آمد و همانجا درگذشت و به خاک سپرده شد. او شاعر حماسه‌سراي ايراني و گوينده? شاهنامه? فردوسي است که مشهورترين اثر حماسي فارسي است و طو

سعدي شيخ مصلح الدين سعدي شيرازي يکي از بزرگترين شعراي ايران است که بعد از فردوسي آسمان زيباي ادبيات فارسي را با نور خود روشن ساخت و او نه تنها يکي از بزرگترين شعراي ايران بلکه يکي از بزرگترين سخنوران جهان مي باشد . ولادت سعدي در سالهاي اول سده

سعدي شيخ مصلح الدين سعدي شيرازي يکي از بزرگترين شعراي ايران است که بعد از فردوسي آسمان زيباي ادبيات فارسي را با نور خود روشن ساخت و او نه تنها يکي از بزرگترين شعراي ايران بلکه يکي از بزرگترين سخنوران جهان مي باشد . ولادت سعدي در سالهاي اول سده

درباره ي فردوسي وشاهنامه حکيم ابوالقاسم فردوسي از ستارگان قدراوّل آسمان ادب وفرهنگ ايران است که در دوره هاي گذشته ي تاريخي،با کتاب گرانقدرخود شاهنامه،درميان مردم شهرت يافته است واز غايت روشني بعدها زندگي اودرغباري از تيرگي وناشناختگي فرورفته ا

حکيم فردوسي در "طبران طوس" در سال 329 هجري به دنيا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادي داراي ثروت و موقعيت قابل توجهي بود. از احوال او در عهد کودکي و جواني اطلاع درستي در دست نيست ولي مشخص است که در جواني با درآمدي که از املاک پدرش داشته به

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول