مقدمه
کوبیسم پیش از آنکه وارد ادبیات شود ، در نقاشی قدم به عرصهی وجود گذاشت. در آغاز قرن بیستم هنوز اصول مکتب « اکسپرسیونیسم » بر عالم نقاشی حکمرانی می کرد .
مکتبهای بعدی ، مانند مکتب مکتب های ادبی به نظریات افراطی و تندرو متمایل شدند و درگیری همیشگی میان طرفداران نو و نگهبانان اصول کهنه را بیدار کردند .
کژمکاتب « پیشرو » تقلید دنیای خارج و تشریح موبه مو قوانین کهن طرح و نقش را مسخره و تحقیر میکردند . مکتب اکسپرسیونیسم ، میخواست احساسهای خاص هنرمند را ، ولو اینکه عجیب و غریب و استثنایی باشد ، بیان کند .
مکتب کوبیسم ، که هنر « انتزاع » است میکوشد تا بینش خود از اشیا و حتا موجودات را به صورت ترکیب اشکال هندسی درآورد . پایه گذاران این مکتب نخست «پیکاسو Picasso» (1881) و « براک » braque (1882) و « درن » draine (1880) و چند تن از طرفداران آنها بودند .
بهطور خلاصه میتوان این مکتب را چنین تعریف کرد که :کوبیستها میخواهند در نقش هر منظره ، گذشته از آن قسمتی که به چشم دیده می شود ، قسمتهای پنهان و نامرئی را نیز نشان دهند و تمام جهات و عناصر اساسی هر چیز را در عین واحد مجسم سازند . به این ترتیب کوبیست ها نقاشی را کاملا از حقیقت واقع دور میسازند ، یعنی نمونهی آنچه را که نقاش کوبیست روی پرده آورده است ، هیچوقت به همان صورت در جهان خارج نخواهیم دید . تابلویی را در نظر بگیرید ، در این تابلو یک چپق ، یک گیتار ، که نیمی از ان دیده میشود و یک چرخ لکوموتیو و سبیلهای راننده قطار و نیمرخی از زن نقاش ، وجود دارد . همهی این چیز ها با هم مخلوط شده و سیمهای تلگراف و اشعهی آفتاب نیز به آنها اظافه گشته است . این تابلو « غروب در آتوی » نام دارد و معلوم است که نقاش میخواسته احساسهای مختلف مربوط به یک لحظه را در یکجا گرد آورد .
میگویند روزی هانری ماتیس ، هنگام تماشای یکی از تابلوهای« براک » می گوید « اوه ، کوب(مکعب)های کوچولو را ببینید ! » از آن پس این لفظ به اینگونه نقاشی اطلاق شد .
کوبیسم در ادبیات
نخستین شاعری که کوبیسم را بت موفقیت وارد ادبیات کرد گیوم آپولینز (1881-1918) بود که از هواخواهن جدی کوبیسم در نقاشی محسوب میشد و کتابی با عنوان « نقاشان کوبیست » نوشته بود . آپولینز پیش از آن طرفدار مکتب سمبولیسم بود و سپس با حدت و ولع سرسامآوری به همهی مکتبهای پیشرو میپیوست و طرح جدیدی برای انها میریخت و اصول تازهای وضع میکرد و با نبوغ شعری و نفوذ کلام و قدرت تنوع و تازهجویی خود راههای شگفتانگیزی پیش پای شاعران جوان میگذاشت . اورا باید پیشوای مسلم همهی سبکهای جدید و تندرو و افراطی به شمار اورد . زیرا همهی شاعرانی که پس از او بنای مکتب تازهای را گذاشتند تحت تاثیر افکار و عقاید و اشعار او بوده اند .
او در سال 1910 به این فکر افتاد که شاعر ، مانند نقاش کوبیست به جای نشان دادن یک جنبه از هر چیز ، بهتر است ، تمام جهات آن را نشان دهد : بدین معنا که اجزای اشیا خارجی را « منتزع و مجرد » کند و اگر نتواند ، دستکم ترتیب و تنظیمی را که عادت ذهن ، به درک و بینش اشیا تحمیل کرده است را درهم بریزد و سپس آن اجزا را از نو پهلوی هم بچیند . بی آنکه آنها را با روابط منطقی و خاطره ، احساس و استشهاد و تصور و تصدیق به یکدیگر پیوند دهد . بدینطریق شاعر میتواند به واقعیت برتر ( سورئال ) نایل شود و روش خاصی برای دوباره آفریدن جهان به دست آورد .