محمود اعتمادزاده « بهآذین »
به آذین ( متولد 1293) از نویسندگانی است که همزمان با علوی به مقابله با سنتهای پوسیده رماننویسی اولیه برخاست و در راه آفریدن رمانی واقعی کوشید. رمانی که او نوشت دختر رعیت (1331) همچون رمان علوی، افق تازه و گستردهتری از زندگی را در منظر خوانندگان ادبیات فارسی قرار داد. این دو نویسنده کوشیدند شیوه کهنه گسترش طرح کلی رمان تسلسل رویدادهای سرگرم کننده و تفسیرهای پندآموز را در هم بریزند و طرحی نو در اندازند. علوی در چشمهایش به مطالعهای روانشناسانه دست زد، اما بهآذین بر زمینه اجتماعی عینیتری پیش رفت.
بهآذین در اولین مجموعه داستانهایش پراکنده (1323) به خاطر پرداختن به مضمونهای جنسی و عرفانی و آفریدن قهرمانان رمانتیک و به دور از زندگی، تحت تأثیر ادبیات بازاری است. در این داستانها، همچون شینپرتو و ناظرزاده کرمانی، کمبود فرهنگ هنری و اجتماعی خویش را با کاربرد واژههای رنگارنگ و لفاظیهای آهنگین جبران میکند. هوس خودنمایی با کلمات بر نوشتههای بعدی نویسنده نیز تأثیری ناپسند میگذارد.
در کتاب دوم به سوی مردم (1327) بهآذین به موضوعهای اجتماعی روی میآورد. اما در این کتاب نیز زبان نویسنده از تصنعی خودنمایانه لطمه دیده است. گرایش آدمها از وضعیت اجتماعی و روحی آنها و کنش داستان ناشی نمیشود، بلکه نویسنده به جای همه حرف میزند و گاه به گاه شعار میدهد. از آنجا که روحیه و زندگی افرادی که دربارهشان مینویسد را خوب نمیشناسد. حرفهای روشنفکرانه خود را از دهان آنها بیان میکند. در داستان « مسأله تازه»، علیجان کارمند جزء پس از یک گفتگوی کوتاه به بیداری اجتماعی دست مییابد و در داستان « برق سر نیزه» درگیری با تظاهرکنندگان ناگهان « دگرگون میشود» و چون روشنفکری ماهر به تجزیه و تحلیل امور سیاسی میپردازد.
از دیگر آثار او: شهری چون بهشت سرگذشت مردی که برنگشت.