زمینه فعالیت شاعر
تولد ۱۵ دی ۱۳۱۳
تهران
مرگ ۲۴ بهمن ۱۳۴۵
تهران
ملیت ایرانی
فروغ فرخزاد (۱۵ دی، ۱۳۱۳ - ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ در سانحه تصادف) شاعر معاصر ایرانی است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از بهترین نمونههای شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل بدرود حیات گفت.
فروغ با مجموعه های «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعه «تولدی دیگر» تحسین گسترده ای را برانگیخت، سپس مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید.
بعد از نیما یوشیج فروغ در کنار احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث از پیشگامان شعر معاصر فارسی است. نمونههای برجسته و اوج شعر نوی فارسی در آثار فروغ و شاملو پدیدار گردید.
زندگینامه
میان دو تاریخ 1345و1313شاید تنها پل پیوند نام زنی باشد که به حق ((خاتون بزرگ شعر ایران)) نام گرفته است فروغ در خانواده ای بدنیا آمد که پیش از او سه فرزند دیگر نیز چشم به جهان گشوده بودند و با گذشت 5 سال جمع خانواده((سرهنگ محمد فرخزاد)) به هفت نفر رسید.چهار پسر به نامهای امیرمسعود مهران و فریدون و سه دختر پوران گلوریا و فروغ.
کودکی فروغ با روحیه نظامیگیری و خشن پدر وی همواره از بوی خشونتی سرد لبریز بود آن گونه که خواهر وی می گوید:((چهره پدر همیشه از یک خشونت عجیب مردانه پر بود او تلخ تلخ سرد سرد و خشن خشن بود.)) ولی برعکس پدر مادر فروغ همچون تمام مادران شرقی زنی ساده دل و مهربان و خوش باور بود و تمام آدمهای دنیا را از چشمی که خود به آن می نگریست می دید نگاه خوبی و مهربانی.
با اینهمه دنیای کودکی فروغ بواسطه حضور پدربزرگی مهربان که قصه های زیادی می دانست در میان قصه های کودکی گذشت.این قصه ها بعدها در تکوین شخصیت فروغ تاثیرات شگرفی بر جای نهاد.به گونه ای که همیشه در جستجوی زمان گمشده کودکی های خویش که ((پر بود از نور و عروسک نسیم و پرنده و روشنی و آب))می گفت((هنوز که هنوز است وقتی اوایل پاییز هرسال مادرم لباسهای زمستانی بچه ها را از صندوق ها بیرون می آورد تا به قول خودش آفتاب بدهد دیدن لباسهای کودکیم که مادرم به حفظ آنه علاقه دارد جستجو در جیب های آنه و پیدا کردن نخودچی یا کشمش گندیده ای که غالبا در ته جیب ها وجود دارد در من حالت عجیبی ایجاد می کند.مرا به گذشته خیلی دوری بر می گرداند و آن احساسات لطیف و شاد کودکانه را در من بیدار می کند.))
فروغ ازهمان کودکی جداگانه خویش را با زبانی مخصوص ترسیم می کند:
((-فروغ دلت می خواد که دستت آنقدر دراز بشه که به آسمون برسه.
-آره چون آن وقت به آرزوم می رسم و می تونم ستاره ها را مشت مشت بچینم.
-می خوای ستاره ها را چیکار کنی؟
- هیچی شاید از اونا یک گلوبند درست کنم و به گردنم بیندازم.شاید هم اونا را خرد کنم تا بفهمم میان اونا چی چی وجود داره))
دنیای کودکانه فروغ بسیار زودتر از دیگر کودکان پایان یافت با آغاز مدرسه و تحصیل آن دنیای پر نشاط و پرنور جای خود را به دنیای واقعیت های خشک و زشت سپرد.
بعدها فروغ در سوگ روزگار کودکی چنین می سراید:
ای هفت سالگی
ای لحظه شگفت عزیمت
بعد از تو هر چه رفت در انبوهی از جنون و جهالت رفت
حسرت گزنده از دست دادن شادترین دوران عمر همراه همیشگی فروغ در زندگی و شعرش بود شاید گزافه نباشد که گزافه نباشد که بگوییم پایه و اساس شعر فروغ در کودکی ریخته شده بود فریدون فرخزاد درباره این حسرت جاودانه فروغ می گوید:((آن وقتها که با هم بودیم ویا هر وقت به ایران بر می گشتم و می دیدمش حرفمان بیشتر بر سر کودکی بود.من و او ساعتها از اینکه دیگر کودکی وجود ندارد حرف می زدیم.تاثرفروغ از این حقیقت به تاثر کودکی پنج ساله می مانست که عروسک عزیزش را از دست داده باشد.