بیوگرافی فروغ فرخزاد
شاعری نوپرداز و با احساس، هنرمند نقاش، فیلمساز، تهیه کننده فیلم خانه سیاه در مورد جذامیان و همچنین فعالیت در امور سینمایی.
اشعار فروغ به زبانهای زنده دنیا ترجمه شده و حتی در کشور لیتوانی آثار او ترجمه گردیده است.
آثار فروغ فرخزاد هم اکنون هم مورد توجه اغلب جوانها و علاقمندان به شعر نو می باشد.
فروغ فرخزاد در دیماه سال 1313 در محله امیریه تهران از پدر و مادری تفرشی پا به عرصه وجود نهاد.
پدرش محمد فرخ زاد یک نظامی سختگیر بود و مادرش زنی ساده و خوش باور.
او فرزند چهارم یک خانواده نه نفری بود.
چهار برادر به نامهای امیر مسعود، مهرداد و فریدون و دو خواهر به نامهای پوران و گلوریا.
پس از اتمام دوران دبستان به دبیرستان خسروخاور رفت.
در همین زمان تحت تاثیر پدرش که علاقمند به شعر و ادبیات بود.
کم کم به شعر روی آورد.
و دیری نپائید که خود نیز به سرودن پرداخت.
خودش می گوید که در سیزده چهارده سالگی خیلی غزل می ساختم ولی هیچگاه آنها را به چاپ نرساندم.
در سال 1329 در حالی که 16 سال بیشتر نداشت با نوه خاله مادرش پرویز شاپور که 15 سال از او بزرگتر بود ازدواج کرد.
این عشق و ازدواج ناگهانی بخاطر نیاز فروغ به محبت و مهربانی بود.
چیزی که در خانه پدری نیافته بود.
پس از پایان کلاس سوم دبیرستان به هنرستان بانوان می رود و به آموختن خیاطی و نقاشی می پردازد.
از ادامه تحصیلاتش اطلاعاتی در دست نیست.
می گویند که او تحصیلات را قبل از گرفتن دیپلم رها می کند
اولین مجموعه شعر او به نام اسیر در سال 1331 در سن 17 سالگی منتشر می گردد.
کم و بیش اشعاری از او در مجلات به چاپ می رسد.
با به چاپ رسیدن شعر گنه کردم گناهی پر ز لذت در یکی از مجلات هیاهوی عظیمی بپا می شود و فروغ را بدکاره می خوانند و از آن پس مورد نا مهربانی های فراوان قرار می گیرد.
گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد پیرانه بستند
در سال 1332 با شوهرش به اهواز می رود.
دیری نمی پاید که اختلافات زناشوئی باعث برگشت فروغ به تهران می شود
حتی تولد کامیار پسرشان نیز نمی تواند پایه های این زندگی را محکم سازد.
سرانجام فروغ در سال 1334 از شوهرش جدا می شود
قانون فرزندش را از او می گیرد.
حتی حق دیدنش را.
فروغ 16 سال تمام و تا آخر عمرش هرگز فرزندش را ندید
وقتی اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند
وقتی که چشم های کودکانه عشق مرا
با دستمال تیره قانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید
چیزی نبود.
هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم : باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم
مجموعه های از کارهای فروغ فرخزاد
الف : مجموعه شعر
اسیر 1331
دیوار 1336
عصیان 1338
تولدی دیگر 1341
و مجموعه نا تمام ( ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد)
ب : در حوزه سینما
پیوندفیلم (یک آتش) که در سال 1341 در دوازدهمین جشنواره فیلم های کوتاه و مستند ونیز در ایتالیا شایسته دریافت مدال طلا و نشان برنز شد.
بازی در فیلمی از مراسم خواستگاری در ایران.
سفارش موسسه ملی کانادا به گلستان فیلم بود.
همکاری در ساختن بخش سوم فیلم ( آب و گرما)
مدیر تهیه فیلم مستند ( موج و مرجان و خارا ) به کارگردانی ابراهیم گلستان
مدیر و تهیه و بازی در فیلم نیمه کاره ( دریا ) محصول گلستان فیلم
ساختن فیلم مستند ( خانه سیاه است ) از زندگی جذامیان که در زمستان سال 1342 برنده جایزه بهترین فیلم جشنواره ( اوبرهاوزن ) آلمان شد.
مجموعه های از کارهای فروغ فرخزاد الف : مجموعه شعر ـ اسیر 1331 ـ دیوار 1336 ـ عصیان 1338 ـ تولدی دیگر 1341 و مجموعه نا تمام ( ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد) ب : در حوزه سینما ـ پیوندفیلم (یک آتش) که در سال 1341 در دوازدهمین جشنواره فیلم های کوتاه و مستند ونیز در ایتالیا شایسته دریافت مدال طلا و نشان برنز شد.
ـ بازی در فیلمی از مراسم خواستگاری در ایران.
سفارش موسسه ملی کانادا به گلستان فیلم بود.
ـ همکاری در ساختن بخش سوم فیلم ( آب و گرما) ـ مدیر تهیه فیلم مستند ( موج و مرجان و خارا ) به کارگردانی ابراهیم گلستان ـ مدیر و تهیه و بازی در فیلم نیمه کاره ( دریا ) محصول گلستان فیلم ـ ساختن فیلم مستند ( خانه سیاه است ) از زندگی جذامیان که در زمستان سال 1342 برنده جایزه بهترین فیلم جشنواره ( اوبرهاوزن ) آلمان شد.
ـ بازی در نمایشنامه ( شش شخصیت در جستجوی نویسنده ) اثر لوئیچی پیراندلو در سال 1342 ـ و در سال 1344 از طرف یونسکو فیلمی نیم ساعته و از برناردو برتولوچی فیلمی پانزده دقیقه ای .
در رابطه با زندگی فروغ ساخته شد.
دهمین جشنواره فیلم ( اوبرهاوزن) آلمان جایزه بزرگ خود را برای فیلم های مستند به یاد فروغ نام گذاری کرد.
فروغ فرخزاد سرانجام در 24 بهمن سال 1345 به هنگام رانندگی بر اثر تصادف جان سپرد و روز 26 بهمن در گورستان ظهیرالدوله هنگامی که برف می بارید به خاک سپرده شد.
سال و محل تولّد: 1313 شمسی تهران سال و محل وفات: 1345 تهران زندگینامه: فروغ فرخزاد شاعره معاصر در سال 1313 شمسی در تهران به دنیا آمد.
فروغ پساز پایان کلاس سوم دبیرستان به هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی یاد گرفت.
درشانزده سالگی به پرویز شاپور یکی از بستگان مادرش که پانزده سال از او بزرگتر بود دل باخت و علیرغم مخالفت خانواده با او ازدواج کرد و به اهواز رفت; ولی کمتر از دو سالبعد از همسرش طلاق گرفت و به تهران بازگشت .
فروغ شاعری را از هفت سالگی آغاز کرد و نخستین مجموعه شعر او در سال 1331چاپ شد.
دومین مجموعه شعر فروغ (دیوار) در بیست و یک سالگی این شاعره چاپ شد و بدلیل برخی گستاخیها و سنت شکنی ها مورد نقد و سرزنش ادبا قرار گرفت.
فروغ فرخزاد یک سال بعد علیرغم ملامت شخصیتهای ادبی، سومین مجموعه شعر خود بنام عصیان را چاپ کرد; این سه مجموعه شعر اشعاری بودند زنانه ، سرکش، رومانتیک وبحث انگیز.
فروغ سپس جذب فعالیتهای سینمائی شد و در سال 1338 برای مطالعه و تجربه سینما به انگلستان رفت.
وی پس از بازگشت در سال 1341 فیلم مستندی از جذامیان تبریز بنام ( خانه سیاه است) تهیه کرد که این فیلم در سال 1342 برنده جایزه بهترین فیلم مستند فستیوال اوبرهاوزن ایتالیا شد.
مطالعات عمیق فروغ فرخزاد در زمینه سینما و فیلمبرداری و آشنائی با نویسندگانمعاصر سبب شد که وی در اواخر عمر کوتاه خود نگرش دیگری نسبت به هنر، شعر وجامعه پیدا کند.
این تحول فکری به اندازهای بود که شاعره چهارمین مجموعه شعر خودرا (تولدی دیگر) نام نهاد که دارای روح و حالتی متفاوت از قبل و مملو از اشعار اجتماعی و انتقادی بود.
مجموعه تولدی دیگر دنیای تفکرات این شاعره جوان را به گونهای نویننشان میداد و فروغ پس از چاپ این مجموعه، از آثار شعری گذشته خود اظهار تأسف کرد و این اشعار را بیان سادهای از جهان بیرون خود نامید.
فروغ فرخزاد در سال 1343 به ایتالیا،آلمان و فرانسه سفر کرد و در این ایام که در داخل و خارج از ایران به شهرت خاصیدست یافته بود، سازمان فرهنگی یونسکو فیلم نیم ساعتهای از زندگی او تهیه کرد.
فروغ در روز دوشنبه 24 بهمن 1345 دراثر سانحه تصادف رانندگی در سن سی ودو سالگی در گذشت.
در آثار فروغ فرخزاد شعر و زندگی به گونهای تفکیک ناپذیر درهم آمیخته است.مایه اصلی زندگی و شعر در آغاز برای او لذت جسمانی و هوسهای زودگذر بود کهحاصلی جز شکست و ناکامی به بار نیاورد.
شکست در زندگی اجتماعی و زندگیخانوادگی روح وی را پس از یک دوره ناامیدی ،بی اعتمادی و ناباوری به طغیان واداشت;با این حال روح عصیانگری فروغ بر ضد سنتها و اصول اخلاقی که در اشعار آغازین اومشهود است، پس از مجموعه تولدی دیگر تاحد زیادی تعدیل یافت و بی شک اگر زندگیطولانی تری مییافت به تجدید نظری اساسی در افکار و دیدگاههای خود می رسید.
ازویژگیهای شعر فروغ نمایان ساختن مظاهر خشن و ناهموار زندگانی مردم در قالب شعراست.
ابداع مضامین تازه و خلق تصاویر بدیع و اشیاء محیط اطراف با دیدی متفاوت و بهپرده شعر کشیدن مشهودات و دریافتهای خود از دیگر شاخصه های زیبای شعر فروغ فرخزاد است.
آثار: مهمترین آثار فروغ فرخزاد عبارت است از: اسیر(1331) ،دیوار ( 1335) ،عصیان( 1336) تولدی دیگر( 1342) ایمان بیاوریم بهفصل سرد( 1352) برگزیده اشعار( 1353) گزینه اشعار( 1364) که سه کتاب اخیر پس ازمرگ وی منتشر شدند.
منابع: 1- یاحقی، محمد جعفر: چون سبوی تشنه، تهران انتشارات جامی 1375، 2- حاکمی، اسماعیل : ادبیات معاصر ایران، تهران انتشارات اساطیر ، 1375 صدری، مصطفی صدر الدین: شرح حال رجال و مشاهیر نامی ایران، آبنوس ، 1374 4- رجبی، محمد حسن: مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی، تهران، سروش 1374 + نوشته شده توسط بامداد در پنجشنبه بیست و نهم دی 1384 و ساعت 12:12 | 2 نظر انتشار مجموعه اشعار فروغ در آلمان + نوشته شده توسط بامداد در پنجشنبه بیست و نهم دی 1384 و ساعت 12:9 | نظر بدهید می خواهم در باره شاعری بنویسم که در یاد و خاطر میلیونها انسان جاوید شده؛ شاعری که از احساس خود میگوید و با هر شعر خود ما را با احساساتش همراه می کند.
می خواهم در باره پریشادخت شعر معاصر ایران فروغ فرخزاد بگویم.
نام : فروغ نام خانوادگی :فرخزاد شماره شناسنامه: 678 صادره: تهران بخش :5 فروغ فرخزاد در پانزدهم دی ماه 1313 در یک خانواده متوسط با هفت بچه به دنیا آمد، پدرش یک افسر مستبد ارتش رضاخانی بود که در کودتای رضا خان نقش داشت وی بر خلاف اخلاق ارتشی اش و مستبد بودنش علاقه خاصی به شعر داشت و در تنهایی خود با اشعار حافظ و سعدی خلوت می کردو فروغ با شوق تمام به اشعاری که پدر می خواند گوش می داد.
و همین نقطه آغاز شاعری فروغ بود، او شعر سرودن را از نوجوانی آغاز کرد.
و در نقاشی استعداد خاصی داشت.
خانواده فروغ خانواده ای بسته و مرد سالار بود.
فروغ در سن 17 سالگی عاشق شد و با پرویز شاپور ازدواج کرد و به اهواز رفت.
در 29 خرداد 1331 تنها فرزندش کامیار متولد شد.
و پس از آن روزهای سختی را گذراندو بسیار زود از شوهرش جدا شد.
در سال 1331 نخستین مجموعه شعر خود را به نام اسیر و در سال 1335 دومین مجموعه را با نام دیوار منتشر کرد.
سومین مجموعه اشعار را با نام عصیان در بیست و دو سالگی به دست چاپ سپرد.
فروغ بعد ها این سه آثار خودرا ارزش و احساسات سطحی یک دختر جوان دانست.
در سال 1337 سینما توجه فروغ را جلب می کند.
و در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا می شود و این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر می دهد.
و چهار سال بعد یعنی در سال 1341 فیلم (خانه سیاه است) را در آسایشگاه جذامیان تبریز می سازند.
و در سال 1342 در نمایشنامه شش شخصیت در جیستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان می دهد.
در زمستان همان سال خبر می رسد که فیلم خانه سیاه است برنده جایزه اول فستیوال « اوبر هاوزن » شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیتراژ بالای سه هزار نسخهتوسط انتشارات مروارید منتشر کرد.در سال 1343 به آلمان و ایتالیا و فرانسه سفر می کند.
سال بعد در دومین فستیوال سینمای مولف در پزارو شرکت می کند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد می دهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش می شوند.
روز 24 بهمن 1345 آخرین برگ از دفتر زندگی این شاعر برجسته ورق خورد.
فروغ در این روز بر اثر تصادف رانندگی در جاده دروس-قلهک جان باخت- خود فروغ مدتی قبل از مرگش در جایی نوشته بود می ترسم قبل از آنچه فکر می کنم بمیرم و کارهایم نا تمام بماند و این درد بزرگیست.
جسم بی جان فروغ را روز چهارشنبه 26 بهمن ماه با مراسم تشیعی با شکوه توسط نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیر الدوله به خاک سپردند.
با اینکه در حال حاضر فروغ در کنار ما نیست ولی احساس می شود، فروغ با آثارش زنده است و در میان ماست شاید پر رنگ تر از زمانی که جسمش پیش ما بود.
فروغ از پیشتازان تجدد در ایران است، به این اعتبار که؛ اگر چه نیما در شعر فارسی صاحب این مقام است، ولی شعر فروغ با حضور زن دنیای معاصر در آن، با تمامی وجود و فردیت این زمانی خویش، تازگی دارد.
به این اعتبار که برای اولین بار زن به عنوان زن به شعر راه یافته است..
از این روست که می توان از او نیز، در شمار پیشگامان عرصه تجدد در ایران نام برد.
اسد سیف به همت و ویراستاری بهنام باوندپور، نشر نیما در آلمان، مجموعه آثار فروغ فرخزاد را در دو جلد منتشر کرده است.
دقت و وسواس ویراستار نشان از زحمتی دارد که او در فراهم آوردن این مجموعه متحمل شده است.
اگر بپذیریم برای شناخت فروغ بهترین مرجع همانا آثار اوست، باید با قاطعیت گفت که، مجموعه فراهم آمده، خواننده و یا محقق را از مراجعات مختلف به منابع گوناگون بی نیاز می کند.
برای اولین بار آثار فروغ را، پس از مرگ او، بدون سانسور و بر اساس تطبیق منابع مختلف با هم، در اختیار داریم.
و این موهبت بزرگی است که باید آن را گرامی داشت.
این مجموعه نه نقد و بررسی کارهای فروغ، بلکه مجموعه آثارش است در دو جلد شامل اشعار (جلد اول) و مقاله ها و مصاحبه ها و...(جلد دوم)؛ مجموعه ای که تا کنون در کتاب ها و دفترهایی مختلف، بارها و بارها ناقص و سانسور شده به چاپ های مکرر رسیده بود.
بهنام باوندپور کار سنگین و با مسئولیتی را با موفقیت به انجام رسانده است.
او کار اصلی را برای شناخت واقعی فروغ مهیا کرده است.
تا این مجموعه را نبینیم و نخوانیم، به ارزش کار ویراستار آن پی نخواهیم برد.
ویراستار در فراهم آوردن آن، اصل را بر این گذاشته که تمانی نسخه های موجود از کتاب ها و آثار فروغ که پس از مرگ او منتشر شده اند و یا اشعار او که در کتاب ها و مجموعه های گوناگون آورده شده اند، متونی ناپیراسته، دستکاری شده و چه بسیار سانسور شده هستند، و در واقع نیز چنین است.
دست یافتن به اولین نسخه ها که در حیات شاعر و با نظارت او صورت گرفته و تطبیق نسخ موجود با هم، کاری ست کارستان که ویراستار با احساس مسئولیت از پس آن، با موفقیت بر آمده است.
آنچه فراهم آمده، مجموعه ای کامل از نوشته های فروغ فرخ زاد است که می تواند پایه کار محقق و منتقد نیز قرار گیرد و خواننده شعر هم با اطمینان به آن رجوع کند.
و این قدمی ست بزرگ که باید آن را مدیون بهنام باوندپور باشیم.
بهنام باوندپور خود، برای هر جلد دیباچه ای کوتاه و خواندنی نوشته است که در آن ارزش شعر و شخصیت فرهنگی فروغ را مختصر، ولی پرمحتوا، شرح داده است.
از نشر نیما نیز باید متشکر بود که با احساس مسئولیت، با چاپ این مجموعه، گام مهمی در شناساندن فروغ فرخ زاد برداشته است.
چاپ این مجموعه در شمار افتخارات نشر نیما ثبت خواهد شد.
این نوشته برداشت من است از مشکلی به نام "شناخت فروغ فرخزاد" در رابطه با جامعه ایران، که می توان آن را به دیگر آثار و میراث ادبی ایران نیز بسط داد.
از انقلاب مشروطه تا کنون کشور ما عرصه زورآزمایی سنت و مدرنیته با یکدیگر بوده است.
حاصل این چالش اما در انقلاب سال به نفع سنت بود.
از آنجا که روند شکل گیری مدرنیته در ایران هنوز نامعلوم و نامشخص است، غور و بررسی موضوع، چکونگی اندیشه بر آن و عملکرد تاکنونی آن همچنان برای جامعه ما موضوع روز است.
تجدد کالا نیست که بتوان آن را به آنی خرید و صاحب شد.
محورهایی از تجدد، از جمله در عرصه سیاست، فرهنگ، ادبیات، زن، اقتصاد و دین بحث هایی را برای جامعه ما پیش آورده که موضوعاتی کلیدی در فرارویی جامعه سنتی ایران به مدرنیته است.
تجدد را باید آموخت، فرهنگ آن را کسب کرد، آن را زندگی کرد و در زندگی و رفتار اجتماعی به کار بست.
فردیت مایه مشترک تمانی این عرصه هاست.
و اینکه فرد و حقوق او را به رسمیت بشناسیم.
فردیت از جمله رسم و رسوم تازه ای بود که شعر نو، همچون داستان و رمان، در خلق و دریافت هنر به عنوان یک شکل ادبی جدید با خود به همراه آورد.
موضوع و مسأله زن یکی از مصادیق بارز تجدد و تجددستیزی در ایران است.
اگر چه دخالت مذهب در زندگی خصوصی افراد، در جامعه مدرن از بین می رود، ولی فرهنگ مذهبی مشکلی ست که سال های سال با ماست.
اینکه می توانیم اخلاقی را که سال ها آموخته و به کار بسته ایم، به راحتی واگذاریم، خود موضوعی ست قابل بحث.
در بحث از ادبیات نوین ایران، معمولا از هدایت و جمال زاده در داستان نویسی و نیما در شعر، به عنوان آغازگران این راه نام برده می شود.
فروغ فرخ زاد از جمله شاعران ایران است که آثار او تا کنون از راستای دغدغه مدرنیته مورد توجه جامعه شناسی ادبیات فارسی قرار نگرفته است.
اینکه آثار فروغ تا چه اندازه با مفاهیم مدرنیته همخوانی یا مغایرت دارد، و اینکه او تا چه اندازه توانسته است شکل و محتوای مدرن را در آثار خود درونی کند، پرسشی است که تا کنون برای منتقدان آثار او پیش نیامده است.
شاید بررسی آثار او از این زاویه بتواند کمکی باشد در شناخت بهتر معضل مدرنیته در جامعه شناسی ادبیات فارسی.
بی آنکه قصد بررسی آثار فروغ را داشته باشم، می خواهم برای این پرسش که چه رفتاری فروغ را از دیگر افراد جامعه و همچنین شاعران همدوره او متمایز می کند، پاسخی بیابم.
آیا این رفتار می تواند با ویژگی های مدرنیته همخوانی داشته باشد؟
شاید بتوان با این انگیزه، رفتار اجتماعی او را در شعرش نیز جستجو کرد.
می دانیم که زیبایی شناسی مدرن تنها در ذهن زاده نمی شود و به آن محدود نمی ماند.
عرصه عینی این ذهنیت در رفتار اجتماعی می تواند با توجه به رشد ذهنی جامعه و افراد آن، برجسته و یا کمرنگ شود.
جامعه سنتی، آنگاه که به بلوغ نرسیده باشد، رفتار مدرن را جلف، غیراخلاقی و فاسد می نامد و می داند.
به عبارتی دیگر، زیبایی شناسی مدرن با ذهن این جامعه ناهمزمان است.
انطباق زندگی و شعر فروغ با هم و از این زاویه با مدرنیسم همخوانی دارد.
رفتار و عمل اجتماعی فروغ در شعرش نیز نمایان است.
به اعتباری می توان گفت، فروغ از پیشتازان تجدد در ایران است، به این اعتبار که؛ اگر چه نیما در شعر فارسی صاحب این مقام است، ولی شعر فروغ با حضور زن دنیای معاصر در آن، با تمامی وجود و فردیت این زمانی خویش، تازگی دارد.
آنچه به نوآوری های شعر مربوط می شود، گام نخست را نیما برداشته بود، فروغ اما در تحول آن کوشید.
او خود را در شعر خویش به جامعه مردسالار ایران تحمیل کرد.
فروغ آن چیزی را می دید که مردان نمی دیدند، جامعه نمی دید و اصلا از نظر فکری با آن فاصله داشت.
جهان فروغ، بر خلاف شاعران زن پیش از او، شفاف و بری از رمز و رازهای آسمانی ست.
در انطباق با جهان طبیعی ست که شعر او را کفر نیز می دانند.
به زمین کشاندن خدا از آسمان گام نخست مدرنیته است.
در این زمان است که همه بخش های جهان انسان به نقد کشیده می شود.
از شناخت خود است که به شناخت جامعه می رسیم.
انسان دوران مدرن بی رمز و راز است، در هاله ای از تقدس به سر نمی برد.
او خود را، درون خود را، نیز عریان می کند.
او هیچ قداست الهی برای کسی قایل نیست.
از این روست که؛ شعر فروغ در آسمان ها سیر نمی کند، به طلسم سنت گرفتار نیست.
این نیز گفتنی ست؛ روشنفکر ایرانی هیچگاه فرصت نیافت با قدیسان الهی درگیر شود، آن طور که غرب درگیر شد.
تجدد همزاد خودشناسی است.
فروغ متجدد گام در شناخت خویش برداشته بود.
او می خواست خود را، آنچه و آنطور که هست، بشناسد، نه از دید فرهنگ مردسالار قرون حاکم بر ایران، ونه از چشم اخلاق حاکم.
او می خواست تجربه تاریخ ایران را به ذهن و زبان خود، با فکری جدید و ابزاری نو، بازیابد.
او نمی خواست بازخوان صرف و غیر شکاک گذشته قومی خویش باشد.
او سودای دیگر شدن و دیگر بودن را داشت و در این راه گام برداشت.
فروغ آن فردیتی است که می خواهدمحور تفکر سیاسی و قانونی باشد، می خواهد حقوق طبیعی و تفکیک ناپذیر خود را اعلام دارد، می خواهد از فرد خویش روایت تازه ای ارایه دهد.
او هستی خویش را با اندیشیدنش، با شعرش اعلام می دارد.
فروغ شاعر شهرنشین است، شهری که به دنیای نو و عصر تجدد تعلق دارد.
شاعران پیش از او به طبیعت پناه می بردند و در عالم خیال، ذهن خویش را پرواز می دادند.
فروغ اما به زمین بازگشت، از دامن طبیعت قدم به شهر گذاشت، کلمات کهنه شعر را به تاریخ ادبیات سپرد، واژه های نو برگزید و شعر ایران را لباسی نو پوشاند.
همان گونه که هر متن تاریخی در نهایت خویش یک اثر ادبی هم هست، اثر ادبی نیز خود در اصل تاریخ است، آیینه ای از تاریخ که می توان خود را در آن بازیافت و بررسید.
از این رو آثار فروغ تاریخ معاصر انسان ایرانی نیز هست، اثری که می توانیم خود را در آن ببینیم.
من قصد بررسی اشعار فروغ را ندارم، ولی می بینم که، منتقدین فروغ، بیشتر رفتارهای اجتماعی او را، جدا از شعرش، آنهم به ظاهر از سکوی دنیای مدرن ولی در واقع با عینک سنت بر چشم، بر می رسند، و در این بررسی، بیشتر در پی توهمات هستند تا واقعیات.
می خواهند ذهن ساده پندار خویش را تغذیه کنند.
از مشروطیت تا کنون ما فقط مدرنیته را بر زبان رانده ایم و در عرصه هایی ناقص به کار بسته ایم، ولی هنوز به فکر و اندیشه آن مجهز نشده ایم.
محتوای فکر و فرهنگ ما هنوز در سنت سیر می کند.
در حوزه اندیشه ما قادر نشده ایم به گسست قطعی فکر و عمل از سنت دست یابیم.
از این زاویه است که می توان به جرأت گفت، جامعه ما تا کنون نه فروغ را شناخته و نه شعرش را، زیرا به شرایط و عوامل لازم شناخت مسلح نیست، از او اسطوره می سازد، پس آنگاه در پندارهای واهی خویش می کوشد این اسطوره را بشناسد.
حاصل این عمل چیزی جز دامن زدن به ابهام گرایی نیست.
در دنیای سراسر تضاد انسان ایرانی طبیعی ست، فروغ همچنان گمنام بماند.
تا واقعیت این دنیا برای ما آشکار نشود، تا به کشف واقعی آن موفق نشویم، همچنان از فروغ خواهیم نوشت، زندگی مجهول او را مبهم تر و چهره او را در پس چهره خویش پنهان تر خواهیم کرد.
ما شیفته چهره مغشوشیم.
شاهکار انسان ایرانی مغشوش کردن تاریخ است.
ما از فروغ آن را می نویسیم، آن را می گوئیم، آن را به خاطر می آوریم، آن را گرامی می داریم، که به آن محتاجیم.
در احتیاجات و روزمرگی های ماست که فروغ بیان می شود.
و این چهره ای ست غیر واقعی از فروغ، و در اصل، حکایت به روزمرگی زندگی کردن انسان ایرانی.
ما نمی خواهیم، و شاید بهتر است گفته شود، نمی توانیم فروغ واقعی را بشناسیم، همچنانکه هدایت و حافظ و سعدی را.
در غبار زندگی آنهاست که ما زندگی خود را می یابیم.
و ما این غبار را دوست داریم.
این غبار با جامعه سنتی ما همخوان است.
غبارزدایی از چهره آنان، همانا کشف من ایرانی و هویت اوست در تاریخ.
شعر فروغ چهره پنهان ما را نیز در خود دارد، نیمه تاریک ما در آیینه زمان، نیمه ای که خوش داریم همچنان در تاریکی بماند، که این در "خمیره ماست که چهره هایی پنهان یا پنهانکار بمانیم" ما هیچگاه نخواستیم بر پرسشهای فروغ بیندیشیم و به آنها پاسخ گوئیم، زیرا سئوالهای او از زندگی، گره های وجود هر انسان ایرانی ست، گره های تاریخ ماست، گره های فرهنگ ماست.
ما نمی خواهیم به این گره ها فکر کنیم.
توان تاریخی آن را هم نداریم.
سالهاست که داریم حرفهایی کلیشه ای را در مورد فروغ، در لباسها و فرمهای گوناگون تکرار می کنیم.
برخلاف روشنفکر ایرانی که خود را همیشه ناجی می دانست، که این خود خلاف سنت روشنفکری ست، فروغ هیچگاه در این نقش ظاهر نشد.
او هیچ رسالتی، جز شعر، برای خود قائل نبود.
فروغ از پیشگامان عرصه روشنفکری ایران است که در رفتار خویش، همچون هدایت، نقش پیامبری را در جامعه پس زد و به کناری گذاشت.
اگر او را در این زمینه مثلا با آل احمد مقایسه کنیم؛ آل احمد می خواهد ناجی باشد، رسول بماند، ولی در فروغ چنین چیزی دیده نمی شود.
فروغ محبوب همگان نبود، زبان گزنده ای داشت که همه را از خود می رماند، رک گو و بی شیله پیله بود.
چاپلوس و پنهانکار نبود.
بر خلاف سنت فرهنگی ما که نویسده باید در دسترس نباشد، او شاعری در دسترس بود و از این طریق از شخصیت نویسنده تقدس زدایی کرد.
فروغ از نوادر روشنفکران ایرانی است که در حوزه عمل اجتماعی خود توانست گامی جلوتر بردارد و از محتوای سنتی فکر و عمل روشنفکر ایرانی فاصله بگیرد.
رفتارهای اجتماعی فروغ ارزش هایی مدرن دارند.
جهان شعر فروغ گرفتار روزمرگی نیست.
در کانون اشعار او مسائل فردی و هستی شناختی و روزمره به هم گره می خورند تا او -هنرمند- بتواند برای هستی پررنجش خود معنایی بیابد.
از این طریق است که او به هستی در جهان امروز معنا می بخشد.
یکی از بارزترین ویژگی های فروغ آن است که به هیچ کس و هیچ چیز باج نمی دهد.
از کسی هم باج نمی طلبد.
او نه مرید کسی است و نه می خواهد مراد کسی باشد.
پس هیچ مسلک و مشربی هم چهره خویش و شعر خود را پنهان نمی کند.
در مواجهه با اخلاق حاکم بر جامعه، و همچنین در برخورد با خوانندگان آثارش سخت بی پرده است.
برای بیان آنچه در ذهن دارد، جهان فرم و دنیای واژه ها را آنطور که خود می خواهد در اختیار گرفته و در این راه آثار ماندگار و خلاقی آفریده است که در ادبیات فارسی ماندگار خواهند ماند.
یکی دیگر از ویژگی فروغ فرار از آه و ناله و احساساتی گری های روزمره در شعر است.
او عاشقانه هایی ساخت بی همتا در شعر ایران، احساس های نابی مملو از جوشش شعری.
جسم و جان او پرسشند در شعر، و این پرسش پیش از آن که من مخاطبش باشم، خود اوست.
او می جوید و می کاود و کشف می کند.
او لالایی نمی گوید، بر مغز و فکر بیمار ما می کوبد، حقارت های ما را در برابر ما آیینه می می کند.
روزمرگی نویسان جسم فروغ را از جان او جدا می کنند و با ذهنی عقب مانده، آه و ناله و گناه و خطا در آن می جویند.
فروغ باری سنگین را در شناخت تن، در شعر عاشقانه ایران بر دوش کشید.
به همان نسبت که او در این کار موفق بود، منتقدین او ناموفقند.
ذهن های عقب مانده، "تن"ی دیگر را در شعر فروغ عمده می کنند، تنی که پرورده ذهن در بند خودشان است.
شعر فروغ، شعر دفاع از جسم و جان است، "احترام به جسم و ستایش تن است".
فروغ انسان مدرنی بود که در شعر خویش توانایی جسم و جان را کشف کرد.
جنسیت، آن گونه که او بر آن می اندیشید، خلاف ذهن بیمار جامعه و اخلاق حاکم بر آن بود.
او جسم را بر خلاف فرهنگ حاکم نه خوار و ذلیل، بل عزیز و گرامی کشف می کند.
فعل جنسی برای او نه هرزه گویی و هرزه نویسی، بل سراسر زندگی ست.
او بیزار از جسم خویش نیست، به آن می بالد، آن را شکوفاتر می خواهد، و انسان را به اندیشه بر آن وامی دارد.
جای تأسف است که؛ فکر سالم او در برابر فکر ناسالم جامعه هنوز هم به مقابله، قد برافراشته است.
"فروغ فرخ زاد به کشف تن بر می خیزد و صاحب جسم خود می شود".
و از تن و جسم خویش است که به تن و جسم جامعه می رسد.
فروغ در شعر خود به چالشی بزرگ بر علیه مناسبات اجتماعی جنسیت گرا برخاست.
تجربه عملی او و ریزه کاری هایی که او در این چالش اجتماعی شناخت، در زندگی و شعر او بازتاب روشنی دارند.
فروغ بی آنکه ادعای مبارزات آزادی خواهانه و برابرطلبانه داشته باشد، مبارز و منتقدی آزادی خواه بود و اگر در این عرصه و در این راه، خشم جامعه مردسالار را برانگیخت، مورد سانسور قرار گرفت و یا اثرش مورد بی مهری و سکوت فرهنگ جنسیت گرا قرار گرفت، امری ست طبیعی.
او انسان خودبنیادی بود که به خودآگاهی زنانه رسیده بود.
فروغ با شناخت از شیوه ها و رفتار مردسالار حاکم، در مواجهه با آن احساس ضعف نکرد، در اذهان پرسش هایی را برانگیخت که حقیقت موجود را به زیر سئوال کشاند.
در شعر فروغ، یعنی شعری که فرهنگ جدیدی با خود داشت، کلمات نیز عصیانگرند، واژه های سالها سرکوب شده تاریخ سر به شورش برداشته اند و به فرهنگ شعر ایران هجوم آورده اند.
و این کلمات هستند که هنوز هم جامعه آنها را طرد می کند، فرهنگ غالب دینی و جامعه دین سالار آن را بر نمی تابد.
اندیشه بر جسم هنوز هم در فرهنگ ما تابوست.
فرهنگ ایرانی انسان را تکه تکه بیشتر خوش دارد؛ در این فرهنگ پایین تنه منفور است، سر مقدس است، اگر چه تهی از اندیشه باشد.
در این فرهنگ می توان سری به ظاهر مدرن داشت ولی نباید مدرنیته را به تن گسترش داد.
و اینجاست که شعر فروغ ما را، همه آنان را که می خواهند نقش روشنفکر را در جامعه بازی کنند، رسوا می کند.
در این رابطه است که حضور فروغ به معضل اساسی ما مردان ایرانی بدل شده است.
فرهنگ ما زن بی چهره می خواهد، زنی فاقد جنسیت.
برخورد روشنفکر ایرانی با فروغ نشان داد که او نیز چون پاسداران سنت، عاشق زن بی هویت است.
از آنجا که درک ذهنیت فروغ برای ما مشکل بود، زندگی و شعر او نیز برای ما مشکل آفرید.
اینکه توده مردم با شعر فروغ مشکل داشته و یا دارند و یا خیر، امری ثانوی است.
مهم این است که روشنفکر ایرانی با فروغ مشکل دارد.
در این عرصه حتا شاعرانی که شعر نو می سرودند، در کج فهمی های خویش، او را محکوم می کردند.
"از چند استثنا که بگدریم، معاصران فروع با داوری هایشان...
به روشنی نشان داده اند که از رابطه با ذهنیت مدرن فروغ عاجز بوده و هستند".
یکی شعرهایش را "شعرهایی رختخوابی" می نامد، دیگری "بوی فرنگی و غرب زدگی" از آن به مشامش می رسد.
کسی دیگر آزاد زیستن او را چیزی می خواند که "بی بند و باری بیشتر به آن می برازد".
و آن دیگر شعر "دیوارهای مرز" او را "از همان حرفهاست" ارزشگذاری می کند.
کسی هم در پی انتشار "تولدی دیگر" کشف می کند که فروغ "از شر پایین تنه دارد خلاص می شود و این خبر خوشی است" و این اظهار نظرها را می توان به تمام جامعه بسط داد، که هیچ یک از آنها نمی تواند نظری شخصی باشد.