مقدمه:
مثنوی به حق دریایی است بیکران انباشته از دره های گرانمایه و پر قیمت کهدر کمتر مکتوبی میتوان بدانها دست یافت. در عین حال، نوشتاری است بلند و طولانی که شاید خواندن سراسر آن از حوصله بسیاری خارج باشد، و نیز به شعر است و چه بسا برخی نتوانند به آسانی مضمون این اشعار را دریابند و با کندی و تأمین پیش بروند، و این کار برای افراد کم حوصله ملال آور است. همچنین کتابی است کم عنوان و مطالب متنوع و گوناگون در ضمن داستانهای بلند در آن مندرج شده است. و موانا بیشتر از دیدگاه اسلام نگاه کرده ولی تبعیت از هیچ دینی را قبول نکرده است. هدف من در این گزیده آن بوده که روزنهای بگشایم به روی شما برای بهرهمند شدن از آن چشمه نور.
امیدوارم این نوشتار شما را علاقمند کند تا سراغ مثنوی روید و تمام آن را بخوانید و جان را از آن زلال معرفت سیراب کنید.
گر شدی عطشان بحر معنوی فرجهای کن در مثنوی
چکیده ای از موضوع:
در مثنوی درباره موضوعات گسترده بحث شده است که در این تحقیق درباره چکیدهای از موضوعات آن نوشتهام. در چند سطر درباره زندگی مولانا جلال الدین و آثار ارجمند او نوشته شده و به پندهایی که در ادبیات مثنوی پنهان است اشاره کردهام که مثنوی بسیار پندهای آموزنده برای خوانندگن خود دارد به مثال میتوان به انسانهای شیطان نما که در نظر مولانا وجود دارد اشاره کرد که با آنها بیعت نباید کرد.
مولانا کتابهای تألیف شده توسط افراد دیگر زیاد دارد که یکی از آنها محمد تقی جعفری است که عظمت عقل را از دیدگاه مولانا و دیدگاه دانشمندان دیگر مقایسه کرده است در مورد عقل مولانا دیدگاه خاصی دارد که من به چند نکته اشاره کردهام که یکی عظمت عقل و دیگری عقل و تقلید است.
همچنین در مورد نقش ابلیس در زندگی انسان سخن گفته که ابلیس در تمامی مراحل زندگی انسان نقش دارد و در مورد آن اشعار مولانا که در رابطه این موضوع است اشاره کردهام.
1-1- شرح حال مولوی
مولانا جلال الدین محمد بن حسین خطیبی، معروف به مولوی که او را خداوندگار نیز میخواندند، در ششم ربیع الاول سال 604 ه.ق در بلخ به دنیا آمد، پدرش که به بهاء الدین ولد معروف بود، سلطان العلما لقب داشت و عارف و عالم مشهور بود و کتاب معارف بهار ولد تألیف اوست.
بهاء ولد به علت رنج از سلطان محمد خوارزمشاه از بلخ خارج شد و عازم حج شد، در نیشابور به دیدن شیخ فرید الدین نایل آمد، شیخ عطار کتاب اسرار نامه را به هدیه به مولانا جلال الدین داد و مولانا بهاء الدین را گفت:« زود باشد که این پسر تو آتش در سوختگان عالم زند.»
بهاء ولد، پس از حج به لارنده رفت و مولانا جلال الدین در این شهر در سن هیجده سالگی با دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه پسر به نامهای سلطان ولد، بهاء الدین محمد و علاء الدین محمد بود.
پس از درگذشت پدرش مولانا جلال الدین در سن بیست و چهار سالگی به خواهش مریدان به جای پدر نشست و به وعظ و ارشاد و فتوی دادن پرداخت تا برهان محقق ترمدی- از سادات حسینی ترمد- به مراقبت و آزمایش او پرداخت. بعد از هفت سال اقامت در حلب و دمشق، به روم بازگشت و به دستور برهان الدین به ریاضت پرداخت و سه چله گذراند که در این زمان سید او را در کنار گرفت و گفت:« در جمیع علوم عقلی و نقلی و کشفی و کسبی بینظیر عالمیان بودی و الحاقه هذه در اسرار باطن و سر سیر اهل حقایق و مکاشفات روحانیان و دیدار مغیبات انگشت نمای انبیا و اولیا شدی.»
مولانا و شمس ارتباط نزدیکی با هم داشتن و مردم قونیه و مریدان از او خشمگین شدند و این بار کمر به قتل شمس بستن و و او ار بد دین و نامسلمان خواندند، سرانجام گروهی از مریدان و وابستگان و خویشان مولانا فتنه برانگیختند و اقدام به قتل شمس کردند، که عاقبت او معلوم نشد.