مولانا روز ششم ربیع الاول سال 604 ه ق / سی ام سپتامبر 1207 میلادی در بلخ به دنیا آمد . پدرش واعظ سر شناس شهر ، بهاءالدین محمد معروف به بهاء ولد بود . در منابعی که پس از شهرت مولانا نوشته شده بهاء ولد را از مشایخ صوفیان کبروی و دارای لقب سلطان العلماء می بینیم و از خود او نقل شده که این لقب را پیامبر در خواب به او عطا کرده است .
اما نوشتن سرگذشت مردی چون مولانا جلال الدین محمد ، کار آسانی نیست ، مردی که درباره او هر چه بگویند و بنویسند ، باز هم ناگفته ها بسیار است و آفریننده مثنوی مردی است به نام محمد ، با لقب جلال الدین ، که دوستان و یاران نزدیک او را مولانا می خواندند و در منابع دست اول شرح احوال او ، و نیز آثاری چون مقامات شمس به همین لفظ مولانا از او یاد شده ، و آنچه را به او منسوب بوده با صفت مولوی توصیف کرده اند . لقبها و توصیفهایی چون «خداوندگار» و « سر الله الاعظم » نیز برای او بکار رفته ، که در شمار اسم خاص یا شهرت او نمی آید . تکرار لفظ « خاموش » یا صورتهای مخفف آن در پایان تعدادی از غزلهای دیوان شمس ، نیز این تصور را پدید آورده که تخلص او در غزل خاموش است اما مولانا غالبا دران غزلها خاموش را با همان معنی لغوی و وصفی آن بکار برده و کمتر موردی است که این کلمه را بتوان تخلص شمرد در واقع تخلص مولانا د ر دیوان شمس تبریز است زیرا روح او چنان با روح شمس در آمیخته که خود را نیز شمس تبریز می دیده است از مولانا با عنوان روحی یا مولانای روحی نیز یاد شده است زیرا او در روم یا ترکیه امروزی میزیسته و آرامگاه او و خاندانش در شهر قونیه است .
مولانا در 24 سالگی در مسند تدریس و ارشاد به جای پدر نشست ، مفتی و فقیه و مدرس شد اما در پشت این سیمای فقیهانه وجودی دیگر از عشق می گفت و انتظار می کشید تا برهان الدین محقق ترمندی از راه برسد و آن ( پری رو ) را از مستوری به در آورد .