دانلود تحقیق مولانا

Word 75 KB 19934 15
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • « مولانا جلال الدین محمد مولوی »

    6ربیع الاول سال 604هجری قمری:« مولانا جلال الدین محمد مولوی» عارف ، متفکر و شاعر پرآوازه ایرانی متولد شد.

    او از اهالی بلخ بود اما همراه پدر به قونیه رفت و سالیان متمادی در این شهر زندگی کرد.

    مولانا درحلب و دمشق ، مسند وعظ و خطابه داشت.

    درقونیه تدریس می کرد و دراین ایام بعد از آشنایی با شمس تبریزی روحش پریشان و آشفته شد و تدریس را رها کرد.

    مردم قونیه و شاگردان مولانا شمس را از قونیه بیرون راندند اما بار دیگر بر پریشانی مولانا افزوده شد.

    سرانجام شمس به قونیه بازگشت اما در سال 645 هجری قمری ناپدید شد و تا ابد داغ هجر او بر دل محزون مولانا نشست.

    از آن پس مولوی به تهذیب نفس پرداخت و سرودن مثنوی را آغاز کرد.

    از دیگر آثار این شاعر پرآوازه « فیه مافیه ، کلیات شمس و مجالس سَبعِه» را می توان نام برد.
    خلاصه شرح حال مولوی از بستان السیاحه
    عالم عامل و عارف کامل صاحب علم الیقین مولانا جلال الدین محمد بن محمد بن الحسین البلخی قدس سره مولود شریفش در قبه الاسلام بلخ از بلاد خراسان در ششم ربیع الاول سنه 604 هجری روی نمود.

    پدران آنجانب از علما و فضلای کبار آن دیار بوده اند.

    گویند مولانا در کودکی به هر سه یا چهار روز یک بار افطار می نمود و در سن شش سالگی با والد خود مولانا بهاالدین محمد ملقب به سلطان العلما او را اتفاق سفر افتاد .

    مولانا بهاالدین در نیشابور با جناب شیخ فریدالدین عطار قدس سره ملاقات نموده جناب شیخ کتاب اسرار نامه را که یکی از مولفات خود بود به مولانا جلال الدین عنایت فرمود و به مولانا بهاالدین گفت که این فرزند را گرامی بدار زود باشد که از نفس گرم آتش به سوختگان عالم بزند.

    سپس مولانا بهاالدین جناب شیخ را وداع کرده عازم بیت الله الحرام گردید و به بغداد آمد و در بغداد بزرگان و دانشمندان لوازم احترام نسبت به آن جناب به جای آوردند مولانا بهاالدین در آنجا مدت یک ماه تفسیر بسم الله فرمود چنانکه تقریر روز اول به ثانی نسبت نداشت .

    جمعی که طرف سلطان علاالدین کیقباد سلجوقی از کشور روم به دارالخلافه بغداد آمده و آن تقریر دلپذیر را استماع نموده بودند چون به روم بازگشتند از مناقب مولانا آنچه مشاهده کرده بر سلطان عرضه داشتند.

    سلطان را در غیاب اعتقادی راسخ در حق وی پدید آمد و تمنای ملاقات مولانا را داشت.

    تا اتفاقا مولانا را عزیمت حجاز افتاد و از آنجا به طرف شام عبور فرمود و در آنجا مولانا سید برهان ترمذی که از مریدان و همراهان وی بود رحلت نمود و در حین وفات به مولانا بهاالدین وصیت کرد که شما به طرف روم عزیمت فرمایید که جهت شما در آنجا فتوحی باشد .

    مولانا قبول نموده به مدینه ارزنجان آمده در خانقاه عصمتیه تاج ملک خاتون عمه سلطان علاالدین نزول فرمود و پس از مدتی اقامت به طرف روم رهسپار گردید.

    چون به صحرای قونیه رسید سلطان با جمیع اکابر و ارکان دولت مولانا را استقبال نموده به شهر درآورند و به منزلی که در خور آنجناب بود در آورده و خدمات به جای آوردند.

    در آن اوان مولانا جلال الدین به سن 14 سالگی بود و در آن صغر سن از علمای بزرگ به شمار می آمد .

    چون والد بزرگوارش در سنه 631 رحلت نمود مولانا به موجب وصیت والد بر مسند افاده قدمت گذاشت و لوای نشر علوم و درس فنون و امر معروف و نهی از منکر برافراشت و ذات ملک صفات او را از ریاضات و مجاهدات و مکاشفات روی داد و به صحبت حضرت خضر (علی نبینا و آله السلام) رسیده و جمعی کثیر از عرفای عصر را ملاقات نمود آخرالامر نمود به خدمت تاج العارفین مولانا شمس الدین تبریزی رسیده و ارادت او را از جان و دل برگزید وبا یکدیگر در خلوت صحبت داشتند .

    مولانا طریقه سماع و فرجی و وضع دستار به مثابه ایشان ساخت و همین ترتیب او علم معرفت بر سر عالم بر افراشت جنانکه خود می فرماید :
    هزاران درج و در آرد بناگوش ضمیر من از آن الفاظ وحی آسای شکر بار شمس الدین
    ز عقل و روح ها بگذر حجاب عقل بر هم در دو سه منزل از آنسوتر ببین بازار شمس الدین نقل است که چون شمس الدین در عالم طلب سیاحت می کرد به مدمت بابا کمال الدین جندی قدس سره رسید و مرید او گردید .

    روی بابا به شمس فرمود :‌ باید بروم رفته در آنجا سوخته ایست وی را مشتعل گردانی بنا به فرموده بابا، شمس الدین به روم آمد و مولانا جلال الدین را ملاقات فرمود .

    ملاقات شمس الدین با مولانا را اخبار مختلف است.

    از جمله چون شمس الدین به روم آمد و مولانا را ملاقات نمود مولانا در کنار حوضی نشسته و کتابی چند در نزد او بود شمس الدین از مولانا پرسید این چه مصاحف است ؟

    مولانا گفت :‌اینها را قیل و قال گویند تو را با آنها چکار .

    شمس الدین کتابها را در آب انداخته و مولانا را متحیر ساخت .

    مولانا از روی تاسف و تاثر روی بدو کرده و گفت ای درویش چندین علوم بود که دیگر یافت نمی شود فاسد و ضایع ساختی .

    شمس الدین دست دراز کرده کتابها را از آب بیرون آورد بدون آنکه آب در آن اثر کرده باشد.

    مولانا از این مشاهده پرسید : این چه سری بود که به ظهور پیوست ؟

    شمس الدین فرمود :‌که این از ذوق و حال است تو را از آن چه خبر؟

    پس از این مولانا مرید شمس الدین گشت و تا مدت شش ماه در خلوت با یکدیگر صحبت می داشتند تا اینکه دوستان مولانا شور و غوغا بر آورده طعن وتشنیع به شمس الدین زدند که سرو پا برهنه شکم گرسنه ای ظهور نموده مقتدای مسلمانان را گمراه کرده است .

    شمس الدین ناچار به صوب تبریز روان گردید و مولانا را سوز عشق زبانه کشید و در فراق شمس الدین اشعار سوزناک گفتن گرفت و بالاخره طاقتش طاق شده به سوی تبریز شتافت و پس از زحمات زیاد مطلوب را دریافت و به اتفاق به روم بازگشته چندگاهی خالی از اغیار مشغول صحبت شدند باز حسودان غوغا بر آوردند.

    این بار شمس الدین به طرف شام فرار نمود مولانا در فراق او قرار و آرام نداشت و پس از چندی مولانا فرزند خود بهاالدین ولد را به شام فرستاد تا شمس الدین را به شام بازگرداند و بنا به خواهش و تمنای مولانا دوباره شمس الدین به روم بازگشت و پس از مدتی معاندین او را کشته و در چاهی انداختند.

    مولانا بنا به خوابی که دیده بود جنازه شمس الدین را از چاه بیرون آورده در محلی مدفون ساخت .

    آورده اند مولانا بعد از واقعه حایله شمس الدین پیوسته اندوهناک و بی قرار بود تا اینکه خاطر حزین خود را به صحبت و تربیت حسام الدین چلپی که یکی از شاگردان و مریدان خاص و محبوب و منظور او بود معطوف ساخت و کتاب مثنوی مشهور را بنا به استدعای وی به رشته نظم درآورد و به نور هدایت جان گمراهان ضلالت را از ظلمت جهالت برهانید.

    الحق کتابی بدین نظم و نسق به زبان فارسی چشم زماه ندیده و گوش روزگار نشنیده به مرتبه ای مقبول و مطبوع عرفا گردیده که شیخ بهاالدین عاملی قدس سره با آن همه فضل و کمال در تعریف آن می فرماید : من نمی گویم که آن عالیجناب هست پیغمبر ولی دارد کتاب مثنوی او چو قرآن مدل هادی بعضی و بعضی را مضل .

    وفات مولانا : جون جلد ششم به پایان رسید عارضه ای بر بدن شریف مولانا روی نموده و در آن بیماری در سنه 672 از جهان فانی به عالم جاودانی رحلت فرمود .

    مزار شریفش در شهر قونیه در غایت اشتهار و زیارتگاه ابنای روزگار می باشد.

    بیداری -راه هدایت از بزرگترین طلایه داران عرفان و تصوف مولانا جلال‌الدین رومی است که در جای جای مثنوی و دیوان شرق بلکه در جای جای زندگی خود عرفان و تصوف را به شکلی عملی به دوستداران دیدار خداوند نشان داده است و راه سیر و تکامل فردی را که نتیجه آن سیر و تکامل اجتماع است معرفی نموده است .

    هر جا که سخن از عرفان و معنویات است نام مولانا می درخشد و هر جا که گمگشته ای در نقطه‌ای از نقاط این عالم به دنبال خود می‌گردد ناخودآگاه این بیت زیبای او را دلیل راه خود می‌کند : روزها فکر من اینست و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دلخویشتنم ز کجـــا آمــده‌ام آمدنم بهر چـه بـود به کـجا می‌روم آخـر ننمایی وطنم مانده‌ام سخت عجب کز جه سبب ساخت مرا یا چه بودست مراد وی از این ساختنم و در اصطلاح عرفا این بیداری آغاز راه سیر و سلوک به سوی خداست و کسانی که از تعلقات پست دنیوی خسته شده‌اند و عرصه پست دنیا را کوچکتر از آن دیده اند که سیمرغ جان خود را در آن به پرواز در آورند با پر مردانگی و همت به دنبال مقصود خویش تا آنجا که در توان دارند به جستجو می‌پردازند و مولوی وار ندا در می‌دهند که : تا نیابم آنچه در مغز من است یک زمانی سر نخارم روز و شب و سختی‌ها و ملالتهای راه را به چیزی حساب نمی‌کنند که : ز کعبه روی نشاید به ناامیدی تافت کمینه اینکه بمیرند در بیابانش آموزه های مولانا برای انسان معاصر بابک شمشیری: آرای مولانا درتعلیم وتربیت، حاوی یک نظریه تربیتی کامل نیست یک دانشجوی دکترای فلسفه و تربیت گفت: آرای مولانا در باب تعلیم و تربیت به قدری نیست که حاوی یک نظریه تربیتی کامل باشد.

    به گزارش خبرنگار ایلنا،‌‏ بابک شمشیری در همایش آموزه ای مولانا برای انسان معاصر، در مقاله ای تحت عنوان "امکان ساخت نظریه تربیتی با اقتباس از رویکردهای عرفانی مولانا" افزود: برای ساخت یک نظریه تربیتی کاربردی از آرای مولانا، باید به اندیشه های عرفانی او رجوع کرد و مبانی نظری (هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی) را مبنای ساخت یک نظریه تربیتی قرار داد.

    وی اضافه کرد:‌‏ در رابطه با دیدگاه های تربیتی مولانا بلکه عرفان اسلامی به طور عام، مطالعات و پژوهشهای زیادی صورت نگرفته است.

    به گفته وی،‌‏ در مطالعات انجام شده، تنها بر اساس رجوع به آثار و نوشته های مولوی و استخراج پاره‌‏ای از عناصر، سعی داشته اند که دیدگاه خاص مولانا در خصوص حوزه تعلیم و تربیت را روشن کنند.

    وی افزود: با اندکی تامل منتقدانه، مشخص می‌‏شود که این پژوهش‌‏های اندک نتوانسته اند غرض اصلی خود یعنی ترسیم تعلیم وتربیت از نگاه مولانا را تحقق بخشند و برای این منظور یعنی بررسی رابطه رویکرد عرفانی مولانا و تعلیم و تربیت دو روش متفاوت وجود دارد.

    این پژوهشگر فلسفه تعلیم و تربیت در ادامه این بحث اظهار داشت: روش رایجی که معمولا درمطالعات و تحقیقات مربوط به حوزه فلسفه تعلیم و تربیت مورد استفاده قرار می گیرد، روش استنتاجی است که بر دلالت های تربیتی تکیه دارد.

    به‌‏گفته وی، در این روش آموزه های یک مکتب یا دیدگاه, شناسایی و بررسی شده و سپس در گام بعدی، دلالت‌‏های تربیتی آن‌‏مورد استنتاج قرار می گیرد، هرچند استفاده از این روش می‌‏تواند نتایج تربیتی نسبتا مفیدی را آشکار کند اما به دلایل گوناگون در عمل نتوانسته چندان روش موفقی محسوب شود.

    شمشیری ادامه داد: نمونه یکی از این دلایل و اشکالات درپژوهش بهشتی(1379) مشاهده می‌‏شود، این پژوهشگر در اثر خود به بررسی آرای مولانا در باب تعلیم و تربیت پرداخته است، اما در مطالعه وی از توجه عمیق به مبانی نظری دیدگاههای مولانا، خبری نیست از سوی دیگر نامبرده به آموزه عشق، مکاشفات قلبی( معرفت شهودی) و همچنین فنافی ا...

    به عنوان اساس دیدگاه تربیتی مولانا اشاره می کند.

    شمشیری با اشاره به نتایج این پژوهشگر گفت: این پژوهشگر چنین نتیجه می گیرد که فنافی ا...

    که به معنای رهایی از تاریکی ها و دلبستگی های مادی است، هدف نهایی تربیت از منظر مولانا است، به علاوه تربیت و تکامل معنوی تنها از طریق عشق امکان پذیر است زیرا عشق دارای نیرویی است که شخصیت عاشق را دگرگون می سازد واو را بی رنگ می کند.

    وی افزود: همانطور که ملاحظه می شود استنتاج های این پژوهشگر به قدری کلی، گنگ و مبهم است که چگونگی ورود آنها به نظام تعلیم و تربیت به هیچ وجه مشخص و معین نیست، با این وصف کلی از آموزه هایی همچون عشق، معرفت شهودی و فنافی ا...

    هرگزامکان ورود و استفاده از آنها در تعلیم و تربیت رسمی وجود ندارد.

    شمشیری تصریح کرد: چنین دلالتهایی را به دلیل آنکه قابلیت اجرایی عملی و همچنین هماهنگی با شرایط واقعی آموزش و پرورش ندارند، نمی‌‏توان دیدگاه تربیتی تلقی کرد، درحقیقت این معضلی ریشه‌‏ای است که بعداز پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نظام آموزش و پرورش با آن درگیر بوده است.

    وی با اشاره به آنکه بعد از انقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی، تمامی تلاش دست اندرکاران نظام بر این بوده که اصول مبانی و روشهای تعلیم و تربیت اسلامی بر تمام ارکان آموزش و پرورش حاکم شود، گفت: اما این تلاش چندان مثمرثمر نبوده است.

    وی درباره دومین رویکرد و تبیین رابطه دیدگاههای عرفانی مولانا در تعلیم و تربیت، افزود: دومین رویکردی که می تواند در تبیین رابطه دیدگاههای عرفانی مولانا در تعلیم و تربیت به‌‏کارآید، عبارت از ساخت یک نظریه تربیتی نوین است، به این معنی که مبانی نظری حاکم بر دیدگاههای مولانا روشن شود و سپس آموزه های مرتبط با آن مبانی شناسایی شوند و در نهایت نیز مرحله ساخت نظریه فرا می رسد که دارای محاسن و مزایای زیادی است.

    این دانشجوی رشته دکترای فلسفه تعلیم و تربیت، با اشاره به مبانی نظری اندیشه های مولانا گفت: برای شناخت بهتر دیدگاه مولانا در باب هستی شناسی، بایستی دو اصل عرفانی حاکم بر دیدگاه او را شرح داد.

    وی نخسنین اصل عرفانی حاکم بر دیدگاه مولانا را، اصل وحدت وجود یعنی همان هستی یک حقیقت واحد دانست نه اینکه وجود حقایق گوناگون و متباین باشد، وحدت وجود وحدت حقه، حقیقی است، یعنی وجود، همین وحدت است بدون اینکه احتیاج به واسطه در عروض یا واسطه در ثبوت واثبات داشته باشد، بنابراین دیدگاه، حقیقت یکی بیش نیست و هر چه در جهان هست تنها جلوه ای از همان حقیقت واحد یعنی ذات اقدس الهی است.

    شمشیری این طور نتیجه گیری کرد که تجلیات و مظاهر حق تعالی گوناگون و کثیر هستند اما هستی یگانه است بنابراین از اصل وحدت وجود اصل دیگری یعنی وحدت در عین کثرت، انشعاب پیدا می‌‏کند.

    وی با اشاره به دومین اصل مبانی نظری اندیشه های مولانا در باب هستی شناسی گفت: دومین اصل، اصل ظاهر و باطن است، بنا به اصل وحدت وجود، چنین استنباط می شود که عالم هستی از دو بخش تشکیل شده است نخست سپهر وحدت که همان باطن و ریشه جهان هستی است و این سپهر چیزی نیست جز باری تعالی و صفات ذاتی او، دوم سپهر کثرت است، این سپهر قلمرو تمامی موجودات یا به تعبیر دیگر تجلیات الهی است.

    به‌‏تعبیر غالب عرف، باطن جهان هستی، تعلق به عالم غیب یا ملکوت دارد و ظاهر نیز متعلق عالم ملک یا جهان محسوسات است.

    شمشیری از معرفت شناسی به عنوان یکی دیگر از مبانی نظری اندیشه های مولانا نام برد و گفت: در اندیشه های عرفانی مولانا در اصل کوشش انسان برای رسیدن به شناخت و معرفت است، اما در نزد وی همچون سایر عرفا شناخت حقیقی نه به واسطه حواس ظاهری و نه از طریق فرآیندهای استدلالی منطقی ذهن حاصل می آید، بلکه معرفت حاصل کشف و شهود و روشن شدگی (اشراق) است.

    وی افزود: اصولا معرفت شناسی نیز به تبعیت از اصل ظاهر و باطن و همچنین تقسیم بندی عوالم هستی، به دو مقوله کلی تقسیم می شود، مقوله نخست همان کشف و شهود است، یعنی شناسایی و دریافت درونی حقایق که به واسطه فیض الهی صورت می گیرد، مقوله دیگر معرفت شناسی نیز مربوط به شناختی‌‏است که از راه حواس ظاهری و یا از طریق استدلال های منطقی، عقلانی حاصل می آید، هر چند ممکن است به نظر آید که مولانا به طور کلی منکر این نوع شناسایی ها است.

    این پژوهشگر این طور نتیجه گرفت که ما حصل این نوع تقسیم بندی در قلمرو معرفت شناسی، معرفی و تمایز دو نوع عقل و عقلانیت توسط مولانا است.

    به عقیده وی، بنابه دیدگاه مولانا، انسان با دونوع عقل سروکار دارد که هر یک از آنها به نوبه خود و در جایگاه اصلی خویش اندیشمند و محترم هستند زیرا به باور مولانا، اساس انسانیت، عقل واندیشه است به همین خاطر اگر عنصر عقل و اندیشه را از انسان حذف کنند باقیمانده آن، چیزی جز مشتی گوشت، پوست، استخوان، رگ و پی نخواهد بود.

    شمشیری با اشاره به وجه انسان‌‏شناسی مبانی نظری اندیشه‌‏های مولانا، گفت: در نگاه عارفانی همچون مولانا، انسان نیز همچون کل جهان هستی از دو بخش ظاهر و باطن تشکیل شده است، بخش باطنی وی که گوهر وجود انسانی است، تعلق به عالم ملکوت دارد، این بخش همان است که روح یا نفس ناطقه نامیده می‌‏شود بخش ظاهری نیز همان ویژگی ها وصفاتی است که متعلق به جهان محسوس یا عالم ملکوت است انواع نفس ها نباتی، حیوانی و نظایر آن به این بخش تعلق دارند.

    وی افزود: با توجه به مبانی هستی شناسی، معرفت شناسی و نیز انسان شناسی در مکتب عرفانی مولانا، تا اینجا مشخص شد که غایت اصلی انسان وصال حق و فنافی ا...

    است.

    وصال و فنا نیز چیزی جز رسیدن به آگاهی حضوری نیست و در حقیقت فنا همان آگاهی است که این نوع آگاهی حضوری کاملا درونی است و با علوم ظاهری و عقل جزیی حاصل نمی آید.

    و در بخش دیگری از مقاله خود، گفت: پس از آنکه مشخص شد هدف اصلی عرفان و طریقت از منظر مولانا و سایر عرفای مسلمان، رسیدن به آگاهی، شناخت و درک است، نوبت به آن رسیده که امکان ساخت یک نظریه تربیتی جدید بر اساس دیدگاه عرفانی مولانا مورد بررسی قرار گیرد.

    وی افزود:‌‏ به نظر می‌‏آید که رجوع به هدف اصلی و نمایی سیر و سلوک عرفانی که همانا، معرفت است این مورد را کاملا آشکار می‌‏کند.

    به گفته وی،‌‏ بین سیر و سلوک عرفانی و تعلیم و تربیت اشتراک بسیاری دیده می شود چرا که در تعلیم و تربیت نیز هدف به نوعی فراهم آوردن شرایطی است که متکی به آگاهی و شناخت است.

    درحقیقت آنچه که در عمل دیده می شود این است که فرایند تعلیم و تربیت چیزی نیست جز فرآیند یاددهی- یادگیری و آگاهانیدن انسان، کمال مطلوب تعلیم وتربیت محسوب می شود.

    شمشیری همچنین گفت: امروزه متخصصان و صاحبنظران حوزه تعلیم و تربیت در اثر چرخش جدیدی که در نوع نگاه به عقلانیت حاصل شده است، توجه بیشتری به عقل عاطفی انسان در شناخت و یادگیری و یا به تعبیری هوش عاطفی نشان داده اند.

    وی افزود: اینجا است که ارزش دیدگاههای عرفانی مولانا در باب عقلانیت، به ویژه عقل کلی آشکار می شود و می توان چنین استنباط کرد که عرفان اسلامی برای دنیای عصر حاضر نیز می تواند سخن جدید داشته باشد.

    به گفته وی، از سوی دیگر این نتیجه گیری دال بر آن است که امروزه امکان ساخت نظریه های تربیتی با اقتباس از دیدگاه عرفایی همچون مولانا وجود دارد.

    این پژوهشگر در ادامه با اشاره به مورد دیگری مبنی بر چگونگی ساخت نظریه تربیتی مهم شده از مکتب مولانا افزود: ابتدا لازم است تا از منظر مولانا، شیوه نایل شدن به آگاهی حضوری یا همان معرفت شهودی روشن شود.

    به تعبیر دیگر از چه راهی و با کمک چه روش هایی می توان به شناسایی شهودی رسید.

    وی خاطرنشان کرد: پاسخ به این پرسش نقش مهمی در ارایه یک نظریه تربیتی نوین ایفا می کند.

    شمشیری دراینباره گفت: عشق از جمله اندیشه‌‏های بنیادین مولانا و به‌‏طورکلی عرفان اسلامی است، بنا به دیدگاه ابن عربی، عشق از جمله صفات ذاتی هستی و وجود به حساب می آید و چون صفت ذاتی از خود ذات جدا نیست پس می توان نتیجه گرفت که عشق عین وجود هستی است.

    به عقیده وی، همین جاذبه و عشق سازی نامریی است که عالم هستی را زنده وسرپا نگه داشته و سلسله موجودات را به هم پیوسته است به طوری که اگر در این پیوستگی و به هم بستگی سستی و خللی روی دهد ریشه هستی گسیخته خواهد شد و درحقیقت، وحدت بخشی از خصوصیات عشق است.

    شمشیری ادامه داد: کار عشق در اینجا نقطه مقابل عقل جزیی قرار دارد، چرا که بنا بر باور مولانا، عقل ثنویت بین است و آنچه را که در واقع یکی است دو تا می بیند.

    وی افزود: تحلیل عقلانی واقعیت را به دو بخش تقسیم می‌‏کند و آنگاه نمی‌‏داند که چگونه آن دو را با هم یکی کند، عشق است که اصل وحدت است و از این نظر بالاتر از عقل قرار می گیرد.

    به گفته وی‌‏، عقل جزیی، تفرقه، جدایی و کثرت ایجاد می کند حال آنکه عشق، نامتجانس را پیوند می دهد و جذب می کند و آن را با خود متجانس می کند.

    وی در ادامه با اشاره به وجود عشق های مجازی و حقیقی افزود: حضرت مولانا هر چند در پاره ای موارد به نکوهش عشق های مجازی پرداخته اما معتقد است که عشق های زمینی جلوه و پرتو عشق الهی است، ازاین نظرکه حسن هر جا هست جلوه ای از حسن ذاتی حق و تابشی از آفتاب جمال شاهد ازلی است و همان جمیل حق است که در مظاهر جسمانی متجلی می شود و و دل را صاف می‌‏کند.

    شمشیری اینطور نتیجه گیری کرد که عشق از منظر عرفان اسلامی از درجات و مراتب مختلفی تشکیل شده که از مراحل فرودین آغاز شده و به مراحل فرا رونده صعود می کند، از این رو عرفان اسلامی زندگی حقیقی را حرکت در جاده عشق می بیند، حال اگر انسان از این جاده منحرف شود و به بیراهه رود، در هر صورت از شدن خویش باز مانده و به سر منزل مقصود نخواهد رسید.

    وی همچنین گفت: حقیقت طریق عشق و مراتب آن حلقه اتصال عالم ملک و ملکوت و یا لایه های ظاهر و باطن هستی جهان هستی به شمار می‌‏آید.

    این دانشجوی دوره دکترای فلسفه افزود: چگونگی در هم آمیختگی و امتزاج قلمروهای جهان مادی و روحانی در مسیر عشق بر سالک راه مکشوف و نمایان خواهد شد و به همین دلیل است که بنا به چارچوب اعتقادی عرفان اسلامی، عشق موضوعی است که ردپای آن در تمامی مباحث هستی شناسی، معرفت شناسی وانسان‌‏شناسی دیده می شود، در اصل عشق موجب پیوند و یگانگی تمامی آموزه های عرفان اسلامی در حیطه های مختلف می شود.

    شمشیری، ازعشق پروری به عنوان بنیادی ترین بعد تربیت نام برد وگفت: ازجمله پیامدهای رویکرد عرفانی مولانا این است که عشق به عنوان مهمترین مساله و نیازی تلقی می شود که انسان با آن سروکار دارد.

    وی اضافه کرد: از دید مولانا،‌‏ عشق نیازی است که از درون انسان همچو چشمه‌‏ای جوشان به خروش می آید و در حقیقت مهمترین نیروی زندگی انسان بلکه مجموعه جهان هستی تلقی می شود.

    وی سپس گفت: بنابراین دیدگاه می توان چنین استنتاج کرد که تربیت نیز اساسا چیزی جز سیر و سلوک عشق نخواهد بود و با توجه به این تعریف، عشق در تعلیم وتربیت به اعتقادی هم هدف است،‌‏ هم راه و روش، هم آغاز است و هم پایان بی انتها.

    وی گفت: عشق هدف است چرا که به وصل و کمال و معرفت حقیقی منجر می شود، خود راه و روش است چرا که سیر تکاملی داشته و منزلگاههای بین راه را در دل خودش جای داده است به علاوه از راهها و روش های دیگر نمی توان به آن دست یافت.

    شمشیری افزود: آنچه که در رابطه با عشق پروری در تعلیم و تربیت مطرح می باشد تلاش در جهت تلطیف کردن عشق های زمینی و جسمانی است.

    به طوری که عشق از تمایلات شهوانی رها شده و جنبه معنوی بیشتری پیدا کند.

    به گفته وی‌‏، در این صورت تمایل عاشق به معشوق تنها به خاطر فرو نشاندن میل و کشمکش جنسی نیست بلکه تعلق خاطر وی به معشوق توام با حسن احترام و التزام روحی است، در این نوع عشق اثرات قدرتمندی از درک زیباشناسی حقیقی به همراه کنشهای اخلاقی دیده می شود.

    این پژوهشگر فلسفه با تاکیدبر تامل بزرگانی همچون مولانا گفت: تعلق در این آموزه ها سه راهکار اساسی را پیش پای نظام های تعلیم و تربیت نوین قرار می دهد.

    وی اظهار داشت: نخستین راهکار، نقش مربی درحفظ سلامت عشق پروری است، طریقت و طی‌‏کردن سیر و سلوک بدون هدایت راهنمایی و نظارت پیر شیخ یا مرشد میسر نیست و از نظر مکتب عرفان اسلامی بدون حضور پیرگام برداشتن در جاده سیر و سلوک همواره در معرض خطر انحراف و گمراهی قرار دارد.

    شمشیری ادامه داد: دومین راهکار تربیت اخلاقی عامل تلطیف عشق است، سیر و سلوک عشق نیازمند تربیت اخلاقی است، تربیت اخلاقی مکمل تربیت عاطفی محسوب می شود چرا که از یک طرف موجب پیشگیری از بروز آسیب پذیری های آن است.

    وی ادامه داد: از سوی دیگر تربیت اخلاقی و عاطفی از نگاه عرفانی به لحاظ چیستی از یک جنس هستند چرا که عشق و اخلاق هر دو از صفات ذاتی هستی تلقی می شوند، بنابراین پرداختن به یکی بدون در نظر گرفتن دیگری کاری عبث و ناقص است که نتیجه مثبت و مفیدی را نیز در بر ندارد.

    تربیت هنری عامل تلطیف عشق راهکار سومی بود که شمشیری بدان تاکید کرد و گفت: تربیت هنری نیز یکی دیگر از راهکارهای پیشگیری و حتی درمان آفت ها و اختلالات تربیت عاطفی و عشق پروری است، شاید بتوان مدعی شد که هنر بهترین وسیله ای است که باعث تلطیف عشق های زمینی و تبدیل آنها به عشق های عفیف و سپس عشق های معنوی و حقیقی می شود.

    به گفته وی، در واقع درک هنری داشتن، موجب می شود که فرد تنها در بند عشق های جسمانی توام با تمایلات شهوانی اسیر نشود بلکه بتواند از آن فراتر رفته و عشق های باطنی و روحانی را دنبال کند.

    وی افزود: در مکتب عرفانی مولانا نیز به تبعیت از کل جریان عرفان اسلامی، کاربرد هنر و تربیت هنری به کرات به چشم می خورد، مولانا شخصا در موسیقی نیز دست داشته است، نی که آغاز مثنوی با آن شروع شده به این آگاهی وقوف می دهد.

    این دانش پژوه افزود: به غیر از نی بسیاری از سازها را می توان در آثار مولانا دید که خود مولانا ظاهرا برخی از انها را به خوبی می نواخته و مابقی را به جد می شنیده است، مولانا موسیقی را یا بهتر بگوییم اصل موسیقی را این جهانی نمی داند بلکه معتقد است که این الحان موسیقیایی که با نغمه های سازهای مختلف ایجاد و خلق می شوند بازتاب جریانی گسترده و ژرف در جهان هستی است و گویی انعکاس آن صداها است که در برخی گوش‌‏ها می نشیند و از آنجا به ساز یا به حلق منتقل می شود و همچنین وی بر این باور است که اصل موسیقی از نغمه های بهشت است.

    شمشیری از صحبتهای خود اینطور نتیجه گیری کرد که مطالب نامبرده به معرفی الگوی نوینی پرداخته که به نوبه خودمی تواند مبنای یک نظریه تربیتی قرار گیرد، در این الگوها هدف نهایی تعلیم و تربیت درک و معرفت ذات جهان هستی یعنی حضرت حق است راه رسیدن به این هدف بالطبع از معرفت عالم اصغر یعنی شناسایی ذات خویش یا به تعبیری بازگشت به فطرت اصیل که معرفتی شهودی اشراقی است می گذرد.

    بنابراین از منظر این الگوی عرفانی معرفت نفس هدف میانی تلقی می شود.

    وی در تاکید صحبتهای خود افزود: این هدف میانی علاوه بر اینکه زمینه شناسایی حقیقت واحد و ورود به سپهر وحدت را فراهم می آورد موجبات وحدت شخصیتی متربی را نیز ایجاد می کند.

    به گفته وی، چگونگی دست یابی به فطرت نیز از طریق تعیین ماهیت آن مشخص می شود، همانطور که این نوشتار نشان داد ماهیت فطری چیزی نیست جز ذات هستی و صفات ذاتی آن که مشتمل است بر عشق زیبایی و اخلاق.

    وی راه رسیدن به هدف میانی تعلیم و تربیت یعنی خودشناسی یا بازگشت به فطرت را تربیت عاطفی با محوریت عشق پروری و عوامل مکمل آن یعنی تربیت اخلاقی و هنری دانست و گفت: در واقع این الگو چیزی نیست جز تفسیری بر حدیث نبوی "من عرف نفسه فقد عرف ربه".

    شمشیری در ادامه کاربردها و پیشنهادات خود را در قبال ارایه این مقاله عنوان کرد و گفت: در مجموع این الگوی اقتباس شده از مبانی عرفانی اسلامی می تواند در تدوین برنامه های تربیتی و به علاوه در تربیت مربیان تربیتی، نقش موثری را ایفا کند.

    وی سپس در ارایه پیشنهادات خود گفت: با آنکه عشق با فرهنگ های مختلف انسانی در سراسر جهان و در طول تاریخ عجین شده است لیکن تعلیم و تربیت نوین در جهان چندان توجهی به آن نشان نداده است اصولا در فرایند تعلیم وتربیت و در مدارس در قبال این پدیده موضع گیری های مختلفی به عمل می آورند.

    این دانشجوی دکترای فلسفه افزود: در جایی راهبرد سرکوبی را در پیش می گیرند وسعی می کنند که علایم بروز آن را در نطفه خفه کنند و در این صورت حتی صحبت کردن از عشق منع شده و دانش آموزان یاد می گیرند که هر گونه بروز و ظهور عشق را از بین ببرند.

    شمشیری افزود: در جایی دیگر خط مشی انکار حاکمیت دارد به این معنی که تعلیم و تربیت رسمی به دانش آموزان یاد می دهد که اساسا چیزی به نام عشق وجود ندارد و هر چه هست زاییده خیال و رویا است، عشق تعلق بر داستانها و افسانه ها داشته و از واقعیت فرسنگها به دور است در نتیجه دانش آموزان یاد می گیرند که واقع گرا بوده و از افسانه و خیال پردازی حذر کنند.

    وی همچنین گفت: رویکرد دیگری که در بسیاری از نظام های حاکم بر آموزش و پرورش جهان وجود دارد عبارت است از بی تفاوتی در قبال پدیده عشق، به زعم صاحب نظران و کارشناسان این نظام ها، تعلیم و تربیت رسمی بایستی هم و غم خود را بر پرورش بعد عقلانی انسان متمرکز کرده و با جنبه عاطفی چندان کاری نداشته باشد.

    وی تصریح کرد:‌‏ در واقع این صاحب نظران استدلال می کنند که پرورش انسان موجب می شود که انسان مهار عواطف خویش از جمله عشق را به دست گرفته و آن را تحت قوانین خرد در آورد.

    شمشیری از وجود دیگر رویکردهای مواجه با این پدیده نام برد و گفت: خط مشی دوگانه و متناقض از همین رویکردهاست، بدین معنی که در برنامه درسی، عشق معنوی، روحانی و الهی مورد ستایش و ارج گذاری قرار می گیرد اما عشق های زمینی، پست و بی ارزش و حتی شیطانی تلقی شده و به شدت با آنها برخورد می کنند.

    وی تاکید کرد:‌‏ چنین رویکرد متناقضی به سر درگمی دانش آموزان خواهد انجامید و درمجموع به نظر می آید که تمامی رویکردهای فوق در عمل از توفیق چندانی بهره مند نبوده اند و مبحث عشق و عشق پروری بایستی در برنامه درسی وارد شود.

    این پزوهشگر در خصوص این مساله خاطرنشان کرد: با توجه به دلایل و نتایج گفته شده به نظر می آید که الگوی پیشنهادی مطرح شده در این نوشتار چه در حیطه نظر و چه در حیطه عمل بتواند به حل معضلات ومشکلات مربوط به عشق و بروز آن در دانش آموزان کمک کند.

    وی افزود: به هر تقدیر الگوی پیشنهادی این نوشتار از آن جهت که برگرفته از فرهنگ اصیل ایرانی، اسلامی بوده وبا شرایط فرهنگی جامعه ایران و همچنین نظام تعلیم و تربیت ایرانی هماهنگی دارد حایز اهمیت است.

    وی خاطرنشان کرد: به نظر می آید که این الگو بتواند مبنایی برای انجام مجموعه ای از اصلاحات بنیادی در نظام تربیت معلم به حساب آید، بر اساس الگوی مطرح شده معلم دارای تعریف و نقشی جدید خواهد شد.

    به گفته وی، ‌‏در این الگو، معلم دیگر نقش یک آموزش دهنده صرف یعنی کسی که مخزنی از دانش بوده و آن را به دانش آموزان انتقال می دهد را ایفا نمی کند، در این الگو معلم هدایتگری است که در نقش جدید خود به توانمندیهای ارتباطی اتکای بیشتری دارد زیرا آنچه که تاثیر بیشتری در فرآیند یاددهی، یادگیری برجای می گذارد ارتباط عاطفی توام با صحبت و اقتدار معلم است.

کلمات کلیدی: مولانا

مولانا، آموزگار معنا مقدمه :روي آوري قشرهاي گوناگون جويندگان حقيقت در سراسر جهان به آثار مولانا، آدمي را به ياد آن مصرع خود او در ني نامه مي اندازد: که جفت بدحالان و خوشحالان1 شده است، بدحالان و خوش حالاني که هر يک از ظن خود يار2 او شده اند و هر ي

انواع عقل در مثنوي از نظر مولانا جلال‌الدين محمد بلخي جوري ادنان وش (کارشناس ارشد زبان ادبيات فارسي، مدرس دانشگاه جامع علمي کاربردي) چکيده در مثنوي، مولانا دو نگاه کاملاً متفاوت به عقل دارد. در مواضعي آن را مي ستايد و صفت اوليائش مي شمارد و در موا

مولانا کمال‌‌الدين سيدعلي محتشم کاشاني جنسيت: مرد نام پدر: خواجه ميراحمد تولد و وفات: (شاعر - ... ) قمري محل تولد: ايران - اصفهان - کاشان شهرت علمي و فرهنگي: شاعر ملقب به شمس‌الشعراء. اصل وي از نراق بود. محتشم در بيتي از ديوان خود به

مولانا و سماع فصل اول:مولانا و سماع دکتر ابوالقاسم تفضّلي 26 آذرماه است، شب عروج روحاني مولانا به درگاه با عظمت الهي است. مريدان و عاشقان مولانا در طول قرن‌ها، چنين شبي را جشن مي‌گيرند، به شادي و رقص و چرخ و پايکوبي و دست‌افشاني مي‌پردازند. نق

زادگاه مولانا: جلال‌الدين محمد درششم ربيع‌الاول سال604 هجري درشهربلخ تولد يافت. سبب شهرت او به رومي ومولاناي روم، طول اقامتش‌ و وفاتش درشهرقونيه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکره‌نويسان وي درهنگامي که پدرش بهاءالدين از بلخ هجرت مي‌کرد پنجساله

جلال‌الدين محمد درششم ربيع‌الاول سال604 هجري درشهربلخ تولد يافت. سبب شهرت او به رومي ومولاناي روم، طول اقامتش‌ و وفاتش درشهرقونيه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکره‌نويسان وي درهنگامي که پدرش بهاءالدين از بلخ هجرت مي‌کرد پنجساله بود. اگر تاريخ ع

زادگاه مولانا: جلال‌الدين محمد درششم ربيع‌الاول سال604 هجري درشهربلخ تولد يافت. سبب شهرت او به رومي ومولاناي روم، طول اقامتش‌ و وفاتش درشهرقونيه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکره‌نويسان وي درهنگامي که پدرش بهاءالدين از بلخ هجرت مي‌کرد پنجساله

مولوي از تولد تا تحول معنوي مولوي در اواخر سپتامبر سال 1207 چشم به جهان گشود.احتمالاً ايام کودکي را همراه پدرش گذرانيد. پدرش بهاالدين از علماي چندان معروفي نبود. و به اشتغالداشت.احلام معنوي و اميال راهدارند و خواسته هاي عده اي از پيروانش قرار بر ا

مختصري از زندگي نامه ي مولانا: جلال الدين محمد بلخي محمد بن حسين الخطيبي البکري درششم ربيع الاول سال604 هجري دربلخ متولد شد. وي از بزرگترين شعراي مشرق زمين است. پدرش محمد بن حسين الخطيبي البکري ملقب به بهاء الدين ازبزرگان مشايخ عصرخود بود وبه علت شه

جلال الدين محمد بلخي نامش محمد و لقبش جلالدين است. از عنوان هاي او خداوندگار و مولانا در زمان حياتش رواج داشته و مولوي در قرن هاي بعد در مورد او به کار رفته است. در ششم ربيع الاول سال ??? هجري قمري در شهر بلخ متولد شد. نياکانش همه از مردم خراسان بود

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول