مولوی از تولد تا تحول معنوی
مولوی در اواخر سپتامبر سال 1207 چشم به جهان گشود.احتمالاً ایام کودکی را همراه پدرش گذرانید. پدرش بهاالدین از علمای چندان معروفی نبود. و به اشتغالداشت.احلام معنوی و امیال راهدارند و خواسته های عده ای از پیروانش قرار بر این انداخت که سرنوشت نقش مهمترین را در حیات دینی پیروان خویش برای وسیع مقدر نموده است. آمال و امیالی از این دست برخوردهای ناخوشایند با و علمای دینی کشاند و همانها بودند که او را از قریه و مقامی که به دنبالش بود محروم کردند.بهاالدین سال 1208 تا 1212 به سمرقند همراه مولوی و تنی چند از مریدان و بی نقل مکان کردند.چند سال بعد حدود سال 1216 خانواده ی از شرق ایران بار سفر بستند و ابتدا به سفر حج رفتند. سرانجام آنجا را نیز به قصد قونیه ترک گفتند و در کنف حمایت علاالدین دو سال در مکانی که بین مدرسه و خانقاه بودند به تدریس پرداخت و به هنگام مرگ در فوریه سال 1231 در آنجا ماندگار شد. طی این مدت مولوی هفده ساله با گوهر خاتون وصلت کرد و صاحب دو پسر شد. مادر ولی نیز در همانجا که در گذشت و بر خاک سپرده شد.
ار قرار معلوم بهاالدین در نظر داشت مولوی حالی او را بگیرد و واعظ یا شود.
اومولوی را بر جمع اصحاب و شاگردان خویش معرفی کرد و فرصت و عظ و تذکیه و جلب اعتماد مردم قونیه را برای ولی مهیا ساخت. در هنگام درگذشت پدرش و سال و تعلیمات مولوی جوان هنوز بر آن درجه نرسیده بود که از حرمت پدر برخوردار گردد. بنابراین از برهان الدین خواست بیاید و بر مسند پدر نشیند. سید برهان الدین موقتاً بر آن رضا داد ، اما علناً آن مقام را حق مولانا می دانست. او با حمایت های صاحب اصفحانی وزیر سلجوقی در قیصریه مستقر گردید. برهان الدین بلافاصله مولوی را تعلیم و تربیت بر محضر مراجع دینی و قشر عان بر آن روزگار در حلب و دقیق فرستاد. مولوی در آنجا بر تحصیل علوم متعارف دینی شامل فقه حنفی ، قرآن و حدیث و الهیات پرداخت و شاید در آنجا فرصت استماع خطا برهانی عمومی عارفان و نظریه پردازان تصوف نظیر این عربی را نیز در دست آورد و در عین حال دروس طاهر را نیز گرفت.مولوی مدتی بر خلوت نشینی و زهر و ریاصت مشغول بود و یادداشت ها و رسائل معنوی پدر را می خواند و در آن عور می کرد. بر جوابها و احلام عرفانی التفات داشت و در کنار آن یادداشت های معنوی و تفاسیر قرآنی برهان الدین را مطالعه می نمود.غلبه بر نفسی اماره و ترقی او را در طریقت عرفان برهان را متقاعد می ساخت که او دیگر بر معلم نیاز ندارد. آن دو وظایف مربوط بر وعظ و تدریسی را در قئنیه و قیصریه از سر گرفتند.قدر مسلم ، مولوی در قونیه پیشه پدر دئر وعظ و تزکیه را از سر گرفته یا مقام جدیدی ، احیاناً مقام استادی فقه بر وی اعطا گشت. ولی بر احتمال فراوان حکیم مدرسی معنوی و واعظ جماعت تقوا پیشه و شاگردان عارف مسلک را داشت. زن و مرد در مجالس او حضور می یافتند و شماری از زمان هم خود را مرید داشتند.قبل از ورود شمس بر قونیه مولوی در چهار مدرسه کرسی استاد داشت. ولی مطابق گفته سلطان مولوی در جستجوی مقدسه همچون حضرت حصر بود که احتمالاً راهنما او می شود.پس از ورود شمس بر قونیه در 29 نوامبر تحول عظیمی در شکل ظاهری معنویت مولوی پدید آمد.عبادات او وجد انگیز تر و عشق اش را بر خداوند نه تنها در قالب عادت بر مجاهده و مهار نفسی که در وجد باشد از شعر ، موسیقی و سماع نیز ابراز می نمود.