مسابقات اتومبیلرانی است . رقابت سنگین و فشرده است . عده ای دختر و پسر جوان یکی از رانندگان رالی را که پیشتاز است به شدت تشویق می کنند . پیام هم با شیطنت های مخصوص به خود راه را به رقیب سر سختش می بندد و او را در آخرین دور از پیست خارج می کند . ناصر ، پدر پیام که طراح موتورهای مسابقه ای است و مربی اوست با اضطراب زیادی مسابقه را دنبال می کند .
در میان جمعیت ، زنی میانسال نیز ، با دوربین لحظه به لحظه پیام را تحت نظر دارد . بالاخره پیام اول می شود . کاپ و مدال طلای مسابقات را از آن خود می کند . طرفدارانش که همگی از همکلاسی ها و هم دانشکده ای های او هستند ، محل اهداء جوایز را از شور و هیاهو پر می کنند . زن مرموز هم که آسا نام دارد ، خوشحال از پیروزی پیام ، بدون جلب توجه ، محل مسابقه را ترک می کند .
پیام با پدرش ناصر و نامزدش نغمه که جزو هم دانشکده ای هایش است عکس یادگاری می گیرد .
شب هنگام است . در یک پانسیون دانشجویی ، در نهایت احتیاط محفلی برپاست . کامبیز ، سر گروه یک شبکه غیر قانونی ( همانند گلدکوئیست ) در حال جذب زیرشاخه های فعال است .
او سکه های طلایی با نقش پرنده ققنوس را به سایر نفرات که تقریبا همگی دانشجو هستند نشان می دهد پززنته او با عکس ها تصاویر و توصیفاتش از در امد غیر قابل تصویر بازاریابی شبکه ای و از روش های کلکسیونی آنچه فروخته می شود ، همه را جذب خود کرده است .
کامبیز با مهارت تمام ، به سئوالات آنها پاسخ می دهد . پیام هم که جز و جمع است تقریبا قانع شده است که جزو زیر شاخه های کامبیز باشد . او رویای شرکت در مسابقات رالی بین المللی و قهرمانی جهان را دارد . فکر می کند که این مسیر می تواند منابع مالی اولیه او برای سفر و تدارک ماشین را فراهم آورد .
در پایان جلسه ، پیام خود را به نغمه می رساند . نغمه که از دیر کردن پیام شاکی است به خاطر ذوق و شوق او کوتاه می آید . خانواده نغمه که به شدت دیسیپلین دار هستند از دیر آمدن پیام می رنجند .
انها از طبقه سرمایه دار و روشنفکر جامعه اند و دل خوشی از انتخاب دخترشان ندارند .
آنها برای نغمه که از شاگردان ممتاز حقوق دانشگاه تهران است ، نقشه های بسیاری داشتند که همه را نقش بر اب می بینند . پیام با هیجان تمام سعی می کند به طور نامحسوس نظر انها را راجع به فعالیت در بازاریابی شبکه ای و هرمی بداند و اگر توانست در اینده انها را زیر شاخه خود سازد .
از سویی ناصر ، پدر پیام نیز بدنبال اسپانسر برای موتور تازه طراحی کرده اش می باشد . او پس از جدایی از همسرش تمام تنهایی خود را با پیام و در پیست رالی گذرانده است .
پیام طی رفت و امدهای خود به دانشگاه ، پیست ، محافل دوستانه اش و گردش با نغمه ، متوجه تعقیب های آسا می شود . او تصمیم می گیرد سر از کار این زن ناشناس در بیاورد .
با شگردهایی بالاخره موفق می شود رد گم کند و خود به تعقیب آن زن بپردازد .
در نهایت متوجه شرکت محل کار زن و موقعیت او که مدیر عامل این شرکت بزرگ است می شود . همزمان با اصرارهای نغمه برای سر کار رفتن پیام و اقدامش برای عروسی ، پیام جذب بازاریابی شبکه ای می شود از سویی نیز ماجرای این زن ناشناس او را به خود مشغول می سازد .
پیام کارهایی را که نغمه یا خانواده او ، به صورت پاره وقت برایش یافته اند نمی پذیرد سعی می کند رویای خود برای اول شدت در مسابقات رالی ایران ، سپس دوبی ، اروپا و جهان را پیش بگیرد .
رویایی دیر هنگام که برای نغمه هیچ معنایی ندارد . او هیجان ، شجاعت ، و جذابیت های پیام را دیوانه وار دوست دارد چرا که مکمل شخصیت ارام ، متین ، قانون مدار و موقر خودش است نمی داند در قبال بی توجهی های پیام به زندگی روزمره و کسب در امد چه پاسخی بایستی به خانواده اش بدهد و در نهایت سرنوشتشان به کجا خواهد انجامید .
پیام در روز جشن تولد نغمه ، با لباس تیوتی می خواهد او را سورپریز کند اما حضور در لباس یک عروسک برای خانواده نغمه شرم آور و بسیار جلف است . این موضوع تنش هایی را ایجاد می کند اما پیام که حامل خبر ارزشمندی برای نغمه است هیچ چیز را به دل نمی گیرد . پیام از ماجرای تعقیب های زن ناشناس برای نغمه صحبت می کند و این که بالاخره راز این زن را کشف کرده است . این زن ، آسا نام دارد و مادر پیام است .
پیام با خوشحالی بیش از اندازه ای ، از این که مادرش زنده است ذوق می کند و به وجد می آید . پدرش همیشه به او می گفته که مادرش فوت کرده است . نغمه هم در خوشحالی او شریک می شود و بی توجه به جو خانواده ، برای گردش و نشستی دو نفره از خانه بیرون می زنند .
ترک کردن مجلس تولد و تنها گذاشتن میهمانان نیز برای خانواده نغمه بسیار ناخوشایند و غیر قابل تحمل است . اما نغمه نمی خواهد بهترین شب زندگی پیام را به هیچ قیمتی خراب کند . در نتیجه به هیچ وجه به روی خود نمی اورد و نمی گذارد پیام چیزی متوجه شود . انان شبی عاشقانه را می گذرانند .
ناصر با جدیت مسئله اسپانسر و طراحی موتور جدیدیش را پی می گیرد تا شاید از این طریق بتواند مخارج عروسی و تهیه منزل پیام و نغمه را فراهم کند . پیام نیز سرخوش از راز کشف شده ، برخورد با پدرش را تا دیدار نزدیک با مادر شبه عقب می اندازد و به او چیزی نمی گوید .
نغمه هم خانواده اش را متقاعد نمی کند که برای تغییر شخصیتی در پیام ، به او فرصت بدهند . او با کمک یکی از دوستان پدرش کار مناسبی در یک اداره برای پیام می یابد .