دانلود تحقیق ققنوس

Word 73 KB 19953 14
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مسابقات اتومبیلرانی است .

    رقابت سنگین و فشرده است .

    عده ای دختر و پسر جوان یکی از رانندگان رالی را که پیشتاز است به شدت تشویق می کنند .

    پیام هم با شیطنت های مخصوص به خود راه را به رقیب سر سختش می بندد و او را در آخرین دور از پیست خارج می کند .

    ناصر ، پدر پیام که طراح موتورهای مسابقه ای است و مربی اوست با اضطراب زیادی مسابقه را دنبال می کند .


    در میان جمعیت ، زنی میانسال نیز ، با دوربین لحظه به لحظه پیام را تحت نظر دارد .

    بالاخره پیام اول می شود .

    کاپ و مدال طلای مسابقات را از آن خود می کند .

    طرفدارانش که همگی از همکلاسی ها و هم دانشکده ای های او هستند ، محل اهداء جوایز را از شور و هیاهو پر می کنند .

    زن مرموز هم که آسا نام دارد ، خوشحال از پیروزی پیام ، بدون جلب توجه ، محل مسابقه را ترک می کند .


    پیام با پدرش ناصر و نامزدش نغمه که جزو هم دانشکده ای هایش است عکس یادگاری می گیرد .
    شب هنگام است .

    در یک پانسیون دانشجویی ، در نهایت احتیاط محفلی برپاست .

    کامبیز ، سر گروه یک شبکه غیر قانونی ( همانند گلدکوئیست ) در حال جذب زیرشاخه های فعال است .


    او سکه های طلایی با نقش پرنده ققنوس را به سایر نفرات که تقریبا همگی دانشجو هستند نشان می دهد پززنته او با عکس ها تصاویر و توصیفاتش از در امد غیر قابل تصویر بازاریابی شبکه ای و از روش های کلکسیونی آنچه فروخته می شود ، همه را جذب خود کرده است .
    کامبیز با مهارت تمام ، به سئوالات آنها پاسخ می دهد .

    پیام هم که جز و جمع است تقریبا قانع شده است که جزو زیر شاخه های کامبیز باشد .

    او رویای شرکت در مسابقات رالی بین المللی و قهرمانی جهان را دارد .

    فکر می کند که این مسیر می تواند منابع مالی اولیه او برای سفر و تدارک ماشین را فراهم آورد .


    در پایان جلسه ، پیام خود را به نغمه می رساند .

    نغمه که از دیر کردن پیام شاکی است به خاطر ذوق و شوق او کوتاه می آید .

    خانواده نغمه که به شدت دیسیپلین دار هستند از دیر آمدن پیام می رنجند .


    انها از طبقه سرمایه دار و روشنفکر جامعه اند و دل خوشی از انتخاب دخترشان ندارند .


    آنها برای نغمه که از شاگردان ممتاز حقوق دانشگاه تهران است ، نقشه های بسیاری داشتند که همه را نقش بر اب می بینند .

    پیام با هیجان تمام سعی می کند به طور نامحسوس نظر انها را راجع به فعالیت در بازاریابی شبکه ای و هرمی بداند و اگر توانست در اینده انها را زیر شاخه خود سازد .


    از سویی ناصر ، پدر پیام نیز بدنبال اسپانسر برای موتور تازه طراحی کرده اش می باشد .

    او پس از جدایی از همسرش تمام تنهایی خود را با پیام و در پیست رالی گذرانده است .


    پیام طی رفت و امدهای خود به دانشگاه ، پیست ، محافل دوستانه اش و گردش با نغمه ، متوجه تعقیب های آسا می شود .

    او تصمیم می گیرد سر از کار این زن ناشناس در بیاورد .


    با شگردهایی بالاخره موفق می شود رد گم کند و خود به تعقیب آن زن بپردازد .


    در نهایت متوجه شرکت محل کار زن و موقعیت او که مدیر عامل این شرکت بزرگ است می شود .

    همزمان با اصرارهای نغمه برای سر کار رفتن پیام و اقدامش برای عروسی ، پیام جذب بازاریابی شبکه ای می شود از سویی نیز ماجرای این زن ناشناس او را به خود مشغول می سازد .


    پیام کارهایی را که نغمه یا خانواده او ، به صورت پاره وقت برایش یافته اند نمی پذیرد سعی می کند رویای خود برای اول شدت در مسابقات رالی ایران ، سپس دوبی ، اروپا و جهان را پیش بگیرد .


    رویایی دیر هنگام که برای نغمه هیچ معنایی ندارد .

    او هیجان ، شجاعت ، و جذابیت های پیام را دیوانه وار دوست دارد چرا که مکمل شخصیت ارام ، متین ، قانون مدار و موقر خودش است نمی داند در قبال بی توجهی های پیام به زندگی روزمره و کسب در امد چه پاسخی بایستی به خانواده اش بدهد و در نهایت سرنوشتشان به کجا خواهد انجامید .


    پیام در روز جشن تولد نغمه ، با لباس تیوتی می خواهد او را سورپریز کند اما حضور در لباس یک عروسک برای خانواده نغمه شرم آور و بسیار جلف است .

    این موضوع تنش هایی را ایجاد می کند اما پیام که حامل خبر ارزشمندی برای نغمه است هیچ چیز را به دل نمی گیرد .

    پیام از ماجرای تعقیب های زن ناشناس برای نغمه صحبت می کند و این که بالاخره راز این زن را کشف کرده است .

    این زن ، آسا نام دارد و مادر پیام است .


    پیام با خوشحالی بیش از اندازه ای ، از این که مادرش زنده است ذوق می کند و به وجد می آید .

    پدرش همیشه به او می گفته که مادرش فوت کرده است .

    نغمه هم در خوشحالی او شریک می شود و بی توجه به جو خانواده ، برای گردش و نشستی دو نفره از خانه بیرون می زنند .


    ترک کردن مجلس تولد و تنها گذاشتن میهمانان نیز برای خانواده نغمه بسیار ناخوشایند و غیر قابل تحمل است .

    اما نغمه نمی خواهد بهترین شب زندگی پیام را به هیچ قیمتی خراب کند .

    در نتیجه به هیچ وجه به روی خود نمی اورد و نمی گذارد پیام چیزی متوجه شود .

    انان شبی عاشقانه را می گذرانند .


    ناصر با جدیت مسئله اسپانسر و طراحی موتور جدیدیش را پی می گیرد تا شاید از این طریق بتواند مخارج عروسی و تهیه منزل پیام و نغمه را فراهم کند .

    پیام نیز سرخوش از راز کشف شده ، برخورد با پدرش را تا دیدار نزدیک با مادر شبه عقب می اندازد و به او چیزی نمی گوید .


    نغمه هم خانواده اش را متقاعد نمی کند که برای تغییر شخصیتی در پیام ، به او فرصت بدهند .

    او با کمک یکی از دوستان پدرش کار مناسبی در یک اداره برای پیام می یابد .


    اما پیام کارمند بشو نیست و بی نظمی های او ، عدم قانون مندی اش و اینکه برای تمرین مسابقات می بایست مدام محل کارش را ترک کند ، آنها را به بن بست می کشاند .

    پیام در تقابل با پیشنهاد نغمه ، خود کاری می یابد .

    نغمه به پارک ارم می رود تا پیام راجع به کار جدیدش با او صحبت کند .

    در نهایت متعجب می بیند که پیام ، از بلند گوی محوطه او را به دیوار مرگ فرا می خواند.

    در دیوار مرگ ، پیام سوار بر موتور سیکلت ، جمعیت را تا حد مرگ می ترساند و به وجد می آورد .

    نغمه با کیفش چنان ضربه ای به پیام می زند که کم می ماند پیام در همان دوران وحشتناک به بیرون دیوار پرتاب می شود .

    پیام موتور را که نگه می دارد ، در بین تشویق مردم بدنبال نغمه است که از نغمه خبری نیست .

    پیام که از شکر آب شدن رابطه اش با نغمه بسیار دلخورست و از سویی نیز برای فعالیت در شبکه ، نیاز ، به پول دارد ، برای یک تیم متوسط ، با یک ماشین معمولی در یکی از مسابقات شرکت می کند او می خواهد به هر قیمتی شده اول شود تا پولی بدست بیاورد و زیر شاخه کامبیز شود .

    چیزی که نغمه از آن متنفر است چرا که نغمه از علاقه دیر باز کامبیز به خودش به خوبی آگاه است و همیشه از حضور کامبیز در حیطه زندگی و تحصیل خود فراری بوده است .

    تلاش پیام در تمرینات تیم جدید و اسپانسرش رضایت بخش است اما خود پیام اضطراب دارد .

    او با هر قیمتی دل نغمه را بدست می اورد و او را برای تماشای مسابقه به پیست می کشاند .

    این کار را دور از چشم ناصر انجام می دهد .

    در زمان مسابقه ، پیام چند دور مانده به اخر بالاخره به نزدیکی های نفر اول می رسد .

    هیجان و اضطراب زیادی او را فرا گرفته است .

    مادرش آسا را در میان جمعیت می بیند .

    نغمه ، کامبیز ، دوستان ، تابلوهای اسپانسری ، لحظه ای احساس می کند که دنیا دور سرش می چرخد .

    او درست کمی مانده به پایان خط از نفر اول عقب می افتد و ما بین دو سه ماشین دیگر گیر افتاده ، کنترل از دستش خارج می شود و واژگون می گیرد .

    آسا در بین جمعیت تقریبا ازحال می رود .

    ...

    در بیمارستان ، پشت در اتاق ریکاوری ، همه منتظر بهوش امدن پیام هستند .

    کامبیز که توجهش بیشتر به نغمه است ، سعی می کند محبت او را جلب کند و خود را نشان دهد اما نغمه از او فراری است .

    ناصر هم که از پنهان کاری پیام به شدت عصبانی است به نغمه می گوید که چرا او به ناصر اطلاع نداده است در همین حین دسته گل بزرگی از راه می رسد و توجه همه را به خود جلب می کند .

    دسته گلی که آسا با امضاء ناشناس فرستاده است شک برانگیز است .

    ناصر سعی می کند بفهمد که از طرف چه کسی است اما موفق نمی شود .

    در اتاق ریکاوری نیز پیام به هوش می اید .

    او تحت مداوای پزشکان ، به سرعت رو به بهبودی است .

    آسا هم که نگران سلامتی پیام و در بدر زدن های اوست ، طوری ترتیب می دهد تا بالاخره یکدیگر را مخفیانه ملاقات کنند .

    آسا نمی داند که پیام فهمیده است که مادرش زنده است ...

    ملاقات آنها در دفتر کار محل آسا ، صورت می گیرد .

    پیام محو فضای مدرن و لوکس شرکت و مدیریت قدرتمند مادرش می شود .

    او بر خلاف پدرش بسیار با وقار ، سنگین ، با ابهت و پر جذبه است .

    موفقیت های آسا برای هیچکس قابل انکار نیست .

    آسا گذشته هایش با ناصر را به کوتاهی مرور می کند .

    پیام از نگاه های مادرش متوجه می شود که هنوز دلبستگی پنهانی به پدرش دارد .

    آن می گوید که شرایط به نحوی است که او می بایست پیام را ملاقات می کرده پیام هم حق دارد که لذت مادر داشتن را بچشد .

    آسا ، با پرداخت مبلغی به پیام سعی می کند او را از مخمصه های مالی اش نجات دهد .

    پیام از این مسئله به شدت ذوق زده می شود .

    هر چند آن در حال آزمایش پیام است و نمی خواهد او را به تن پروری عادت دهد .

    با حمایت های مادر و انر‍ژی زاید الوصفی که پیام دریافت داشته ، احساس استقلال و قدرت عجیبی به او دست می دهد .

    این احساس از نظر نغمه موقتی و کاذب است .

    او فکر می کند که اسا سعی دارد پیام را بخرد .

    اصرار پیام برای ملاقات نغمه با آسا ، به جایی نمی رسد .

    او طرفدار سرسخت ناصر است و احترام بسیاری برای او قائل است و لخرجی های پیام و تغیر رفتارش برای ناصر و سایرین عجیب است .

    ناصر می خواهد از کار او سر در اورد اما پیام چیزهایی نشان می دهد و می گوید که در بازاریابی شبکه ای فعالیت می کند .

    ناصر به ظاهر قانع می شود اما او را از چنین فعالیتی پرهیز می دهد اما پیام تلاش می کند تا برای خود در زیر شاخه های کامبیز جای خوبی بیابد و پیشرفت سریعی داشته باشد همین کار فاصله نغمه و ناصر را با او به اوج می رساند .

    پیام حتی با نغمه درگیری لفظی شده و او را جلوی بچه های دانشکده سنگ روی یخ می کند .

    بلاخره نغمه به ناصر می گوید که جریان از چه قرار است و آسا چگونه زندگی آنها را بهم زده است ناصر با پیام درگیر می شود .

    پیام هم دلخور از خبر چینی نغمه، پس از دعوا و مرافعه با ناصر ، انها را ترک می کند و غیبش می زند .

    تلاش آنها برای یافتن پیام به جایی نمی رسد .

    کسی از انها خبر ندارد .

    کامبیز هم در این فاصله ، سعی می کند موفقیت هایش و زیر شاخه هایش را به رخ نغمه و سایرین بکشاند .

    او سعی دارد کم کم به نغمه نزدیک شود و پیام را ازچشم او بیندازد .

    اما نغمه او را می راند و به جستجویش به دنبال پیام ادامه می دهد .

    بالاخره نغمه و ناصر به سر وقت آسا می روند زخم چندین ساله دهن با زمی کند .

    ناصر از تنهایی هایش طی این سال ها و زحماتش برای بزرگ کردن پیام می گوید و این که چطور اسا به هوای بلند پروازی هایش آنها را به امان خدا رها کرده است ....

    سراغ پیام را از او می گیرند.

    او هم از پیام بی اطلاع است اما می داند که پیام به سر وقت او خواهد امد ....

    پیام دور از چشم بقیه به سر وقت مادرش می رود .

    اسا از ملاقات با او و پرداخت وجه طفره می رود .

    پیام از همه جا مانده سعی می کند اسا را گیر بیاورد اما موفق نمی شود و بدتر دچار شک می شود ارتباط آسا با یکی از مدیران پایین دستش برای پیام جای سئوال دارد اما نمی تواند از چیزی سر در بیاورد و آسا را تنها گیر بیارود .

    او رنجیده از دست مادر ، قهر کرده با پدر و نغمه ، برای بدست اوردن پول در یک مسابقه شرکت می کند .

    مسابقه خلافکارانی که می خواهند شرط بندی کنند که چه کسی می تواند تهران تا کرج را دنده عقب برود .

    پیام کله شق فراتر از سایرین ، در مسابقه پیش می تازد اما تصادف بعضی از بچه های مسابقه و حضور پلیس مسابقه انها را نیمه کاره می گذارد .

    همه متواری می شوند .

    برنده ای معلوم نمی شود .

    پول ها هم به باد می رود او نزد کامبیز بر می گردد .

    در حقیقت کامبیز او را طی این مدت شیر می کرده که تو باید رو پای خودت بایستی و به پدرت باج ندهی او هم ترتیب اسکان پنهان پیام را داده بوده تا از فاصله میان او و نغمه بهره برداری کند .

    کامبیز از پیام می خواهد که در حمل محموله طلای اعضاء شبکه از بندر به تهران با انها همکاری کند .

    شبکه به مهارت رانندگی پیام نیاز دارند .

    خطر حمله اشرار به محموله سکه های نقش دار ققنوس از سویی و گشت های بازرسی پلیس و ضبط محموله غیر قانونی از سویی دیگر در کمین انهاست .

    پیام می پذیرد در ازای دریافت وجه قابل توجه و شرایط اقامت دائم در دوبی ، به کامبیز به عنوان سر گروه شبکه ای خود سرویس ویژه بدهد .

    محموله سکه های طلای ققنوس تحت حفاظت ویژه در بندر تحویل گرفته شده و با گارد پنهان به سمت تهران راهی می شود .

    در طی مسیر شبانه ناگهان گروه شبکه مورد حمله عده ای ناشناس قرار می گیرد .

    درگیری مسلحانه شده ، شدت می یابد .

    حضور پلیس نیز اضطراب و وضعیت اعضای شبکه را بحرانی تر می کند .

    شرایط به نحوی شکل می گیرد که پیام با محموله تنها می ماند .

    او که چاره ای جز گریز ندارد بدون کامبیز با محموله ها فرار کرده خود را از راه های فرعی و با تغییر وسیله به تهران می رساند و مخفی می شود .

    وسوسه این محموله عظیم او را آزار می دهد .

    از سویی نیز حس بدی نسبت به کامبیز پیدا کرده و طی این سفر از بودن با او و بی رحمی اش احساس خطر نموده است .

    می داند که جانش در خطر است ، از سوی کسانی که محموله را لو داده اند و حتما از اعضای شبکه خودشان هستند و از سوی دیگر پلیس همزمان با تصمیم عجولانه او برای فروش سکه ها و دادن اخبار درگیری مسلحانه و حمل قاچاق محموله سکه های طلای ققنوس در همه جا می پیچید .

    اخبار تلویزیون و روزنامه ها با آب و تاب جریان را می نویسند .

    نیروی انتظامی با قدرت تمام پشت این ماجراست.

    پیام سعی می کند تا از کامبیز در بین اخبار یا از طریق های دیگر خبری بیابد اما موفق نمی شود .

    او در یک عمل ابتکاری ، شب هنگام ، ‌وارد دانشکده هنرهای زیبا شده در تاریکی کارگاه های مجسمه سازی محموله را درون یک مجسمه نیمه تمام پنهان می کند تا حداقل اگر دستگیر شد یا لو رفت منکر همه چیز شود .

    او به این طریق می تواند با خطر کمتری رفت و آمد کند و پی کامبیز برود بعدها هم اگر آب ها از آسیاب افتاد می تواند فکری برای طلاها بکند و آنها را بیرون بیاورد .

    پیام پنهانی می رود و از دور پدرش ناصر را می بیند .

    به نظر بسیار خسته ، کلافه و درمانده است .

    پیام رویش نمی شود که با او ملاقات کند .

    به سراغ نغمه می رود .

    نغمه که دانشجوی فوق لیسانس حقوق است و با یک دفتر حقوقی وکالت کار می کند اصلا انتظار دیدن پیام را ندارد .

    قبل از آن که پیام چیزی بگوید نغمه سریع او را به گوشه ای می کشاند پیام از شنیدن حرف های نغمه سرش گیج می رود .

    نغمه همه چیز را می داند .

    کامبیز به او گفته که پیام محموله های اعضاء گروه را به سرقت برده است .

    حالا هم پلیس به دنبال اوست و هم اعضای گروه پیام از شنیدن مبلغ میلیاردی محموله ای که پنهان ساخته سرش گیج می رود .

    حالا همه به دنبال او هستند .

    نغمه نگران جان پیام است .

    پیام سر در نمی اورد که چرا کامبیز فکر کرده که او محموله را دزدیده است .

    نغمه علی رغم میلش به سراغ کامبیز می رود .

    کامبیز زندانی موقت پلیس است.

    نغمه در ملاقات با او متوجه می شود که پلیس آنها را بازداشت کرده و کامبیز در صدد است که ثابت کند که به گواهی اعضاء سکه های اصل با قیمت مناسب تحویل اعضاء داده و فعالیتش کلاهبردارانه نبوده و نیست .

    کامبیز با قید ضمانت آزاد می شود .

    او و اعضا بدنبال پیام هستند .

    کامبیز اصرار دارد که نغمه می خواهد پیام را تبرئه کند .

    به او می گوید که پیام بایستی سریعا کل طلاها را باز گرداند تا آنها از آسیب رساندن به او دست بردارند .

    نغمه پیام را راضی می کند تا طلاها را برداشته به گروه باز گردانند.

    مسئله پرونده قضایی پیام را نیز خود به کمک اساتیدش پی گیری و حل خواهد کرد ، پیام با نغمه به سر وقت طلاهای پنهان شده در مجسمه می روند .

    پیام در نور روز می بیند که به جای یک مجسمه 14 مجسمه عین هم و کامل شده در محوطه است که در حال بارگیری است با پی گیری متوجه می شوند که سی مجسمه عین هم بر ای سی استان ساخته شده و بخشی از آن هم فرستاده شده است .

    پیام همان جا حالش بد می شود .

    مجسمه را چه طور بیابد ؟

    چطور بشکافد ؟

    از کجا بداند داخل کدامشان جاسازی کرده است ؟

    نغمه پیام را نزد یکی از همکارانش به طور موقت پناه می دهد .

    پی گیری پرونده پیام در مراجع قضایی مشخص می سازد که بسیاری از دانشجویان و سایر اعضای شاخه های شبکه از پیام به خاطر سرقت طلاها شکایت کرده اند واز کامبیز هیچ شکایت یا گله ای ندارند .

    نغمه به سراغ آسا می رود تا شاید بتواند با کمک مالی او بخشی از ضررها را جبران کند اما متوجه حقایق دیگری می شود .

    اسا مدتی است که مدام دچار حمله های عصبی خاص شده و به کما می رود .

    وکیل اسا به نغمه می گوید که او بدلیل نزدیک دیدن زمان مرگش نتوانسته از دیدن پیام دست بکشد .

    از زمانی که پیام در رالی عنوان کسب کرده و در تلویزیون دیده شده است اسا مدام به تماشای مسابقات او می رفته و حتی پنهانی تعقیبش می کرده است .

    این اواخر به دلیل شدت گرفتن رفت و برگشت های او به کما تصمیم می گیرد که با پیام روبرو شود .

    او برای اطمینان از لیاقت پیام سعی کرده آرام آرام او را با سرمایه های کوچک چک کند و برای همین هم پول در اختیار او می گذاشته است خشم نغمه از اسا با فهمیدن حقایق و دیدین جسم به کما رفته های در بیمارستان به تمامی فرو می نشیند .

    نغمه سعی می کند ناصر را هم به سر وقت اسا ببرد اما موفق نمی شود .

    ناصر همه اینها را نتیجه فتنه های اسا در طول زندگی اش می داند و معتقد است که همه این بلاها حق اسا ست .

    ناصر وقتی متوجه مشکلات پیام می شود دیوانه وار به هر دری می زند تا شاید فرجی شود .

    او حتی به فکر می افتد که پشت فرمان بنشیند هر چند که سالهاست بدلیل مشکلات قلبی توسط پزشکان از شرکت در مسابقات رالی بر حذر شده است نغمه ضمن پی گیری کار پیام متوجه می شود که کامبیز فعالیت های پنهانی را اغاز کرده است .

    او از طریق دوستان پدرش در کارگزاری های بورس متوجه می شود که سهام هایی به مبالغ میلیاردی توسط کامبیز به صورت ناشناس خریداری شده است نغمه به کل ماجرا شک می کند .

    این ثروت یک شبه آن هم درست بعد از جریان سرقت طلاها به دست کامبیز رسیده است ؟

    چرا انها را مخفیانه سرمایه گذاری می کند؟

    اصلا چه کسی جریان را لو داده ؟

    از کجا معلوم که محموله دست پیام کل محموله بوده ؟

    ..

    همه چیز و همه سر نخ ها به خود کامبیز بر می گردد.

    درست در زمانی که نغمه پرونده پیام را به مراحل مثبتی رسانده است و حضور پیام به عنوان مضنون اصلی پرونده در دادگاه ضروری است مسایل در هم می پیچید پیام توسط یکی از زیر شاخه ها دیده شده و تعقیب می شود .

    یک گروه از شاکیان طی عملیاتی هماهنگ به انها حمله می کنند .

    پیام موفق به فرار می شود اما همکار نغمه طی این ماجرا به شدت زخمی می گردد .

    عدم حضور پیام در دادگاه موجب می شود تا هم پرونده او به عقب بیفتد و هم احتمال بی گناه بودن منتفی شود و هم اینکه مجوز جستجوی مجسمه ها توسط دادگاه صادر نگردد .

    پیام فراری شده است .

    این بار حتی از نغمه هم پنهان می شود .

    تماس تلفنی او با نغمه ، به جایی نمی رسد .

    نغمه می خواهد از او حمایت کند اما او حاضر نیست نغمه را هم درگیر این ماجرا کند تا مبادا آسیبی به او برسد .

    حمایت های نغمه از پیام ، خانواده نغمه را مستاصل کرده است .

    آنها باورشان نمی شود که دختر یکی یکدانه شان در استانه موفقیت در عرصه های وکالت و حقوق دانی به چنین مجرمی دل بسته باشد .

    نغمه بالاخره پیام را راضی می کند تا حداقل آخرین همکاری را با او بکند .

    پیام که نا امید از نجات است با بی میلی تن به همکاری می دهد .

    نغمه و پیام شبانگاه مخفیانه به کارگاه دانشکده هنرهای زیبا می روند .

    او از پیام می خواهد تا مثل آن شب کل قضیه پنهان کردن محموله را برای او تکرار کند .

    پیام سعی می کند تا آنچه را که ان شب بر او گذشته بیاد بیاورد و حرکاتش را عینا تکرار کند .

    نغمه از حرکات او کروکی تهیه می کند و یاد داشت بر می دارد در راه بازگشت نغمه می خواهد پیام را مخفیانه هم شده به منزلشان ببرد اما پیام جیم شده او را تنها می گذارد تنها پل ارتباطی آن تماس تلفنی آن هم از طرف پیام است .

    نغمه با پی گیری کروکی های آن شب و حکم دادگاه ، با همکاری تیم سازنده مجسمه ها متوجه می شود که محموله طلاها حتما در یکی از دو مجسمه فرستاده شده به تبریز یا ارومیه است .

    او با تقبل هزینه بازسازی مجسمه ها ، حکم تخریب آنها را از دادگاه می گیرد تا هم حقیقت بر همگان اشکار شود و هم بتواند با پس دادن محموله ، شکایت را پس بگیرد و جرم پیام را به حداقل برساند .

    مجسمه موجود در تبریز تخریب می شود اما خبری از طلا ها نیست .

    نغمه هزینه بازسازی مجسمه را پرداخت می کند و راهی ارومیه می شود .

    در این چند روز SMS های زیادی از کامبیز دریافت کرده که حاضرست در ازای جواب مثبت نغمه به ازدواج با او افراد شبکه اش را از شکایت از پیام منصرف کند .

    کامبیز با سماجت تمام عشقش به نغمه را ابراز می کند .

    نغمه بر سر دو راهی مانده است .

    دعایی می کند و تصمیم می گیرد که به هر قیمتی شده پیام را نجات دهد .

    از پیام هم هیچ خبری نیست .

    نغمه با شکافتن مجسمه موجود در ارومیه محموله طلاها را از دل مسجمه بدست می اورد با خوشحالی تمام به تهران باز می گردد .

    کارشناسان قضایی در بازرسی محموله نتیجه می گیرند که تمام سکه ها قلابی است یا پیام سکه ها را عوض کرده که احتمالش کم است یا از ابتدا سکه ها قلابی بوده .

    سر نخ ماجراها کماکان در دست کامبیز است .

    نغمه مسئله خریداری سهام های میلیاردی توسط کامبیز را مطرح می کند .

    حکم دستگیری او صادر می شود اما خبری از او نیست نغمه به ناچار قراری با کامبیز می گذارد کامبیز عاشقانه به محل قرار می اید اما توسط پلیس دستگیر می شود .

    وجود اسناد رسمی و ادله قاطع کامبیز را مجبور به اعتراف می کند .

    اصلا سکه اصلی در کار نبوده و کامبیز با طراحی نقشه ای سکه های جعلی را ضرب نموده است و با استفاده از پیام صحنه دزدیده شدن طلاها را باز سازی نموده است تا پیام را به عنوان مجرم اصلی و مظنون مورد شکایت همه از مسیر نغمه خارج سازد .

    به این ترتیب با صحنه سازی پیام را با سکه ها تنها گذاشته و فراری داده است.

    در نتیجه هم به مبلغ میلیاردی سکه های ضرب شده رسیده است و هم رقیب عشقی خود را از میدان بدر کرده است اعترافات او و دفاع قاطع نغمه از پیام موجب تبرئه شدن پیام می شود .

    کامبیز محکوم شده به زندان می افتد نغمه هم به جستجوی پیام به هر دری می زند .

    بالاخره متوجه می شود که پیام با هویتی ناشناس در یک مسابقه رالی شرکت کرده است .

    او از طریق در امد اسپانسرو برنده شدن می خواهد موجبات فرار خود از کشور را فراهم کند .

    نغمه زمانی به مسابقه می رسد که مسابقه برگزار شده است .

    او ناصر را هم نمی یابد تا از او کمکی بگیرد .

    اتومبیل اسپانسر با رانندگی پیام در رقابت ماشینی است که اسپانسر آن توسط ناصر فراهم امده است .

    پیام در تعجب است که چه کسی برای پدر او رانندگی می کند که اینچنین حمایت بالایی دارد طی مسابقه پیام با بی رحمی تمام ماشین رقیب را که توسط پدرش طراحی شده ، به کناره های زمین می کشاند و در فرصتی مقتضی شرایط واژگون شدن آن را فراهم می کند .

    پیام اول می شود اما هیچ شوری برای او ندارد .

    نه مادرش نه نغمه و نه پدرش ناصر شاهد مسابقه او بوده اند .

    او نمی داند که نغمه سراسیمه به سمت او می اید تا حکم برائتش را به او بدهد .

    پیام سعی دارد تا شناخته نشده است حتی بدون دریافت کاپ از محوطه مسابقه خارج می شود اما نغمه او را می یابد .

    خبری بی گناهی اش شور انگیز ترین مسئله برای او ست .

    او به جایگاه بر می گردد و با شادی بیش از حدی روی سکو می رود .

    کاپ را به پدرش و نغمه هدیه می کند .

    در همان حین است که ضمن مصاحبه با خبر نگاران چهره واقعی رقیب از دور خارج شده و مصدوم به چشم می اید .

    نغمه و پیام در کمال ناباوری ناصر را می بینند انها باورشان نمی شود که ناصر علی رغم بیماری قلبی اش پش رل نشسته و حتی علی رغم واژگونی تمام دومی این مسابقه را کسب کرده است .

    جشن انها به عزا تبدیل می شود .

    به سر وقت ناصر می روند .

    در کماست .

    هم مصدوم است و هم دچار عارضه قلبی شده است .

    او برای فراهم نمودن پول برای پیام به این فاجعه تن در داده است .

    همه در انتظارند .

    اسا دقایقی از کما در امده از نو مجدد به کما رفته است دیدار پیام با او او را از پای می اندازد .

    مادرش را با همان حال به سر وقت ناصر می برند .

    هر دو در بخش مراقبت های ویژه اند اسا با کملاتی نیمه کنگ دعایی می خواند چیزی می گوید و اشک شوق می ریزد .

    او قبل از بیهوشی مجدد وکیلش را مامور به کاری می کند سندی را امضاء کرده انگشت می زند و همچنان که دست نغمه را در دست پیام می گذارد به کمایی عمیق می رود ....

    آسا قلبش را به ناصر هدیه کرده است ...

    مرگ مغزی او موجب می شود تا شرایط اهداء قلب به سرعت پیش برود عشق کار خودش را می کند .

    حتی در اخرین لحظه ناصر با پیوند قلب آسا زندگی دوباره می یابد قلب زنی در سینه او می تپد که هیچگاه نتوانست عشقش را به درستی بیان کند .

    و شوک های اولیه ناصر بر طرف شده است .

    او این قلب جدید را دوست دارد .

    همچنان که با نغمه بار دار به تماشای مسابقه پیام نشسته است پیام از خط مسابقه می گذرد ماشین او با اسپانسر جدید و طراحی موتور جدیدش اول شده است.

    پیام کاپ را بالای می گیرد مدال را به گردن می اویزد در بین جمعیت کنار نغمه و پدرش ناصر صورت آسا را می بیند که به او لبخند می زند و دست تکان می دهد .

    پایان فروردین 86

کلمات کلیدی: ققنوس

مسابقات اتومبیلرانی است . رقابت سنگین و فشرده است . عده ای دختر و پسر جوان یکی از رانندگان رالی را که پیشتاز است به شدت تشویق می کنند . پیام هم با شیطنت های مخصوص به خود راه را به رقیب سر سختش می بندد و او را در آخرین دور از پیست خارج می کند . ناصر ، پدر پیام که طراح موتورهای مسابقه ای است و مربی اوست با اضطراب زیادی مسابقه را دنبال می کند . در میان جمعیت ، زنی میانسال نیز ، با ...

گرد شکار پرونده: در مورخه 10/9/85 گزارش از کلانتري بخش 18 سنجان مبني بر وقوع درگيري در شهرک نبش کابينت سازي ققنوس که شخصي بنام سعيد جهت وصول طلب خود به مغازه مراجعه و با مالک و شاگرد مغازه درگير و آنها را مضروب و متواري کرده و ضمنا افراد مضروب به پز

قتل ناشي از اشتباه امير شريفي خضارتي مقدمه:جرايم عليه اشخاص از جمله مباحث مهم حقوق کيفري اختصاصي مي‌باشد که به دو بخش جرايم عليه تماميّت جسماني و جرايم عليه شخصيّت معنوي تقسيم مي‌شود. در اين بين جرايم عليه تماميّت جسماني (مثل قتل، قطع عضو،

چوله‌قزک بارن کن بارن ب‌‌پاين کن گندوم د زر خاکه از توشنگي هلاکه بزغله شير ميه چپو پنير ميه با ترانه‌ي چوله‌قزک، روزگاري نه چندان دور، روستازادگان نشابور، گوش به جاري شدن ترنم باران بر دشت‌هاي سرزمين سپيده و نسيم صبح مي‌ايستادند. از اين دست بسيارند

نيما را درست نمي خوانند ________________________________________ از خلال گفت و گويي که با اين شاعر داشتيم، دريافتيم که با نگاهي چند سويه، خود افتخار مي کند که در کنار نيما بسيار چيزها را فرا گرفته و به گونه اي سرراست نيرو، خود را برترين شاگرد نيما

* اميد و آرزو آخرين چيز است که دست از گريبان بشر بر مي دارد. «روسو » * بهترين وسيله براي فتح و پيروزي انسان اميدواريست ، اگر مي خواهيد پيروز شويد اميدوار باشيد. «؟ » * اميد ما در ايمان است. « لاندور » * اميد نان روزانه آدمي است. « تاگور » * دنيا به

مقدمه گويند ققنوس هزارسال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آيد هيزم بسيار جمع سازد و بر بالاي آن نشيند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشي از بال او بجهد و در هيزم افتد و خود با هيزم بسوزد و از خاکسترش بيضه اي پديد آي

علي اسفندياري، مردي که بعدها به «نيما يوشيج» معروف شد، در بيست‌ويکم آبان‌ماه سال 1276 مصادف با 11 نوامبر 1897 در يکي از مناطق کوه البرز در منطقه‌اي به‌نام يوش، از توابع نور مازندران، ديده به جهان گشود. او 62 سال زندگي کرد و اگرچه سراسر عمرش در سايه‌

حکيم ابولقاسم فردوسي ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ايراني در سال 329 هجري قمري در روستايي در نزديکي شهر طوس به دنيا آمد . طول عمر فردوسي را نزديک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاريخ درگذشت وي مي گذرد. فردوسي اوايل حيات را به کسب مقدما

سال و محل توّلد: 1304 تهران سال و محل وفات: 1379 تهران زندگينامه: احمد شاملو در سال 1304 در تهران متولد شد. تحصيلات کلاسيک نامرتبي داشت؛ زيرا پدرش که افسر ارتش بود اغلب از اين شهر به آن شهر اعزام مي شد و خانواده هزگز نتوانست براي مدتي طولاني جايي

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول