دانلود تحقیق مولوی

Word 124 KB 19995 44
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مولوی

    در این تحقیق سعی بر آنست که افکار عقاید و شخصیت مولانا مورد بررسی قرار گیرد به همین خاطر به شرح کوتاهی از سرگذشت مولانا از آغاز عمو تا انجام می پردازیم و کوشش خود را در بررسی موارد ذکر شده می گذاریم.
    مولوی حدود 68 سال عمر کرد ولادتش در بلخ روز ششم ربیع الاول از سال 604 و وفاتش در قوینه از بلادروم پنجم ماه جمادی الآخر سنه 672 هجری قمری واقع شد همان سال که نابغه فلسفه و ریاضی خواجه نصیرالدین طوسی وفات یافت پدر مولوی سلطان الطماء شیخ بهاء الدین محمد ولد فرزند حسین بلخی از بزرگان علما و عرفای ممتاز عصر خود که ظاهراً نسبت خرقه تصوف به شیخ نجم الدین کبری متوفی 618 ه .

    ق می رسانید.
    آباء اجراء مولوی همه از مردم بلخ بودند که در آن روزگار یکی از کریسهای ایالت پهناور خراسان شمرده می شد.

    بهاءالدین ولد در حدود 616 ه .

    ق که تازه آوازه هجوم مغولان ببلاد خوارزم بگوش می رسید با فرزندش مولوی که در آن تاریخ تقریباً 13 ساله بود و دیگر اعضای خانواده و جمعی از ندم و حشم بقصد زیارت بیت الله از بلخ سفر کرد.
    معروف است که چون در اثنای آن سفر به نیشابور رسید بزیارت شیخ عطار رفت و شیخ عطار نسخه یی از مثنوی « اسرارنامه » خود را که منظومه عرفانی اخلاقی در بحر فرج مسدس محذوف مقصور1 حدود سه هزار سیصد بیت است و با این بیت آغاز میشود.


    بنام آنکه جان را نوردین داد خرد را در فراوانی یقین داد
    هدیه کرد و به بهاء الدین ولد گفت « زود باشد که این پسر تو آتش در سوختگان عالم زند ».

    باری بهاءالدین ولد بعد از سفر مکه در توالی سال 617 ه .

    ق گزارش به آسیای صغیر و کشور روم افتاد در آن تاریخ که سلطان علاء الدین --- سلجوقی آنجا سلطنت می کردو وزیری بلک فطرت و عارف مسلک و دانش دوست بنام معین الدین پروانه داشت که هم سلطان و هم وزیر دانشمندش هر دو گوهرشناس بودند و قدر آن مهمانان عزیز را بنکو می دانستند و بدین سبب در تنظیم و تکریم و تهیه وسایل آسودگی و رفاه حال ایشان دقیقه کوتاهی و اهمال ننمودند و بهیمن خلق و صفا و خلوصم ضمیر ، ----- بلند پرواز را صبر کردند که با پروبال همت در فضایی وسیع تر و برتر از آسمانها بال گشاد وقاف تا قاف جان علم و معرفت را زیر پر گرفت و نردبان پایه مدارج کمال بشری را تا عنان آسمان و اوج عرش علیین پیمود.


    نردبانهایی است پنهان در جهان
    پایه پایه تا عنان آسمان

    هر گره را نردبانی دیگرست
    هر روش را آسمانی دیگر است


    اتفاقاً در آن تاریخ اوضاع ایران و بخصوص نواحی بلخ و بخارا و خوارزم و دیگر بلاد ماوراء نهر و خراسان در اثر هجوم شوم مغولان خراب و آشفته و در هم شده و مخصوصاً شهر بلخ در همان سال 617 بسبب قتل عام و غارت آن طایفه وحشی خونخوار خالی از سکنه افتاده بود.
    باری سن استقبال و پذیرایی گرم سلطان علاءالدین و وزیر دانشمندش که بعداً از ارادتمندان خاص مولانا شده است و خرابی اوضاع بلخ که وطن آبا و اجدادی بهاءالدین ولد و مولوی بود دست بهم داد و مجموع این احوال موجب اقامت بهاءالدین وخانواده او در حوالی قونیه گردید ،‌ در ابتدا مدتی در شهر لارنده که در حدود ده فرسنگی جنوب شرقی قونیه بوده است بودند آنگاه به عاصمه قونیه که در حدود 450 کیلومتری جنوب شرقی استانبول است و در آن تاریخ پایتخت سلاجقه روم بوده است منتقل گردیدند و بهاءالدین در سال 628 ه .

    ق فوت کرد و در همان شهر به خاک سپرده شد.
    سه شخصیت ممتاز مولوی
    مولوی سه شخصیت ممتاز بود ،‌ مقصود سه شخصیت طولی است نه عرضی یعنی سه مرحله بزرگ علمی و عرفانی را که خود او از آنها به خامی و پختگی و سوختگی عبارت کرده است طی کرد تا با مدارج ممکن کمال بشری که اولیای خاص خواست واصل گردید.
    شخصیت اول با نخستین مرحله از مراحل علمی و عرفانی مولوی: خاندان مولوی و مهد تربیت و نشو و نمای او خاندان علمی و عرفانی بود مولوی از آغاز کودکی در خدمت پدر و بعد از آن در محضر مشایخ و استادان دیگر و مدتی نیز در دمشق که در آن روزگار مجمع اکابر علما و عرفا و زهاد و عباد بوده است بتحصیل علوم و معارف معمول زمان خود اشتغال داشت چندان که در موقع وفات پدرش که حدود بیست و پنج سال از عمر او می گذشت از علوم متداول زمان خود شامل ادبیات وقفه و اصول فقه و تفسیر قرآن و قصص و تواریخ اسلامی و اصول عقاید و کلام و فلسفه و بالجمله در اکثر فنون عقلی و نقلی سرمایه کافی اندوخته و مخصوصاً در فقاهت بمرتبه اجتهاد و اهلیت فتوی رسیده بود این مرحله از عمر از کودکی تا بیست و پنج سالگی است شخصیت اول مولوی بود که در آن شخصیت فقیهی متشرع و حکیمی دانشمند و مستلزم بامور شرعی شمرده می شد و بقول خودش « سجاده نشین با وقاری بود » شخصیت دوم یا دومین مرحله از مراحل علمی و عرفانی مولوی: شخصیت دوم مولانا از بیست پنج سالگی است تا سی و نه سالگی مقارن سال 642 ه .

    ق که ملاقات او با شمس الدین تبریزی اتفاق افتاده در آن مدت که حدود 14 سال می شد مولوی بتوسط سید برهان الدین ترمدی که از مدیران و اصحاب برگزیده پدرش سلطان العلماء بهاء الدین ولد بوده است داخل رشته تصرف و وادی سیر و سلوک گردید مدت نه سال در تحت تعلیم و تربیت مستقیم سید برهان الدین و بعد از وفات وی هم مدت پنج سال به تنهایی با نهایت شوق و علاقه مندی سرگرم ریاست و طی کردن مراحل سیروسلوک بود.
    شخصیت اول با نخستین مرحله از مراحل علمی و عرفانی مولوی: خاندان مولوی و مهد تربیت و نشو و نمای او خاندان علمی و عرفانی بود مولوی از آغاز کودکی در خدمت پدر و بعد از آن در محضر مشایخ و استادان دیگر و مدتی نیز در دمشق که در آن روزگار مجمع اکابر علما و عرفا و زهاد و عباد بوده است بتحصیل علوم و معارف معمول زمان خود اشتغال داشت چندان که در موقع وفات پدرش که حدود بیست و پنج سال از عمر او می گذشت از علوم متداول زمان خود شامل ادبیات وقفه و اصول فقه و تفسیر قرآن و قصص و تواریخ اسلامی و اصول عقاید و کلام و فلسفه و بالجمله در اکثر فنون عقلی و نقلی سرمایه کافی اندوخته و مخصوصاً در فقاهت بمرتبه اجتهاد و اهلیت فتوی رسیده بود این مرحله از عمر از کودکی تا بیست و پنج سالگی است شخصیت اول مولوی بود که در آن شخصیت فقیهی متشرع و حکیمی دانشمند و مستلزم بامور شرعی شمرده می شد و بقول خودش « سجاده نشین با وقاری بود » شخصیت دوم یا دومین مرحله از مراحل علمی و عرفانی مولوی: شخصیت دوم مولانا از بیست پنج سالگی است تا سی و نه سالگی مقارن سال 642 هـ .

    ق که ملاقات او با شمس الدین تبریزی اتفاق افتاده در آن مدت که حدود 14 سال می شد مولوی بتوسط سید برهان الدین ترمدی که از مدیران و اصحاب برگزیده پدرش سلطان العلماء بهاء الدین ولد بوده است داخل رشته تصرف و وادی سیر و سلوک گردید مدت نه سال در تحت تعلیم و تربیت مستقیم سید برهان الدین و بعد از وفات وی هم مدت پنج سال به تنهایی با نهایت شوق و علاقه مندی سرگرم ریاست و طی کردن مراحل سیروسلوک بود.

    مولوی در همان احوال که یافت و عبادت و پیمودن مراحل طریقت اشتغال داشت باز از تتبع و مطالعه کتب و تکمیل معلومات عقلی و نقلی غافل نمی نشست و بالجمله پندان در علم و عرفان پیش رفت که به مقام پیشوایی و رهبری سالکان و ارباب طریقت نیز رسید و روی هم رفته جامع علوم و معارف ظاهر و باطن گرید بطوری که هم فقها و هم علمای ظاهر از حوزه درس و مواعظ گرم و گیرای منبری او فیض می بردند و هم طریقت و مستعدان معارف روانی باطنی از برکت دستگیری و ارشاد و تربیت های قولی و عملی او بهره مند می شدند ، شخصیت سوم یا سومین مرحله از مراحل علمی و عرفانی مولوی: شخصیت سوم مولانا از حدود 642 شروع می شود که به شمس الدین محمد تبریزی برخورد واثرصحبت وجذبه روحانی وی بلکی احوال وعقاید وی دگرگون شد بطوری که هردو شخصیت طریقی شریعتی او مبدل بحقیقت صرف گردید و بجایی که می گفت0 شخصیت سوم مولانا که صورت نمایی و فصلیت اخیر اوست از 39 سالگی تا 68 سالگی که پایان زندگانی اوست همچنان با نهایت گرمی و روز افزونی دوام و استمرار داشت و در جذبه عشق و شور حال بماقی از توحید رسید که بقول خودش از کفر و ایمان و قهر و لطف بالاتر بود.

    انقلاب عمیق روانی مولانا در حدود هفتصد سال پیش دیداری میان دو شخصیت صورت گرفت که یکی از آن دو از شهرت علمی و روحانی رسمی کاملاً برخوردار بوده و دیگری تا آن روز در پرده ابهام و گمنامی شخصی که در آن موقع از شهرت چشمگیر برخوردار بوده است شخصی که در پرده ابهام بوده است شمس الدین تبریزی است که پس از دیدار با مولانا به عنوان عامل انقلاب عمیق روانی وی در طول تاریخ معارف هفتصد سال باید طرف ثبت گردید.

    این دیدار حادثه ای بس شگفت انگیز بود که بعدها دو مسئله بسیار با اهمیت را در روانشناسی مطرح می نماید.

    مسئله یکم: اینست که چه عامل روانی است که موجب تحول بسیار عمیق در شخصیتی گشته است که پیش از آن دیدار تحول انگیز دارای من شکل یافته ای از منطق و فلسفه و فقه و اصول و ادبیات و اخلاق خاص بوده و پیش ازآن دیدار شکل من او به کلی دگرگون گشته صدها اصول و دقایق بنیادین معرفت بدون --- به منطق و روشهای حرفه ای معرفت از مغز و روان وی فوران می کند.

    طرز تفکرات مولانا پس از آن دیدار جریان خصی پیدا نموده.

    مسئله دوم: که از نظر اهمیت روانی کمتر از مسئله اول نیست ، اینست که منابع معتبری که نتیجه دیدار مولانا را با شمس تبریزی در اختیار ما قرار می دهند و همچینین دو دیوان مثنوی و شمس نیز اثبات می کنند ، تسلیم شگفت انگیز مولانا به شمس تبریزی است ابن تسلیم در حدی است که مولانا واقعاً خود را در جاذبه شخصیت شمس می بازد و تا در صفر تقلیل می یابد.

    با اینحالت تسلیم نمایی در برابر شمس ،‌ مغزی و روانی جوشان و خروشان و انقطاع ناپذیری با من های مستمر در درون مولانا به وجود آمده است که نظیرش در تاریخ یا وجود ندارد یا بطور قطع بسیار نادرست.

    سیستم جهان بینی مولانا با نظر به روش فکری مولانا که با یک هیجان فوق العاده روانی در آمیخته است و به طرو کلی با نظر به تنوع ابعاد و گسترش استعدادهای روانی یک مغز رشد یافته ، انتظار یک مکتب سیستماتیک فلسفی و جهان بینی کلی و همچنین یک نگرش علمی معمول و کاملاً بی مورد و بیهوده است ما در اینجا به پنج قلمرو فکری مولوی اشاره می کنیم: 1ـ قلمرو استان پردازی و تمثیل و تشبیه و تنظیر ، که مهارت مولانا را در حد اعلائی از فعالیتهای مغزی نشان می دهد مولانا توجهی ندارد که آیا تمامی انسانها صحت دارد و صحیح است یا خیر و همچنین مولانا با آن تمثیلات و تشبیهات و تنظیرات نظری به واقعیتهای عینی همه عناصر آن امور ندارد زیرا او با تمام صراحت به نارسائی تمثیل برای اثبات یا توضیح و اعتراف نموده .

    لذا این اعتراض به مولانا که او شاعرانه یا فانتزی فکر می کند کاملاً بیهوده است.

    او می کوشد تا بتواند موضوعات مقعول و اصول عالی و بنیادین جهان بینی و انسان شناسی و ندایایی را با مفاهیم محسوس و قابل فهم عموم مطرح کند.

    هرچه می گویم به قدر فم تست مردم اندر حسرت فهم درست و با این وصف همان تشبیهات و تمثیلات و دیگر فعالیتهای مغزی مولانا در استانهایی که می آورد و سمت اطلاعات عمومی قدرت فوق العاده در استنتاج اوتصرف اورا درمضامین داستانها بخوبی اثبات مینماید.

    2- قلمرو بینشهای مولوی دراین قلمرو و با اهمیت بایستی دو مسله جداگانه در نظر گرفت مسله یکم: توجهات وآگاهی های علمی مولاناست0 جای تردیدی نیست که مولانا صدها مسائل علمی .

    تحقیقی را مورد توجه قرار داده، حتی ابتکارهایی بسیار جالب را هم دارا بوده است، مانند مسائل مربوط به روانکاری وتضادهای درونی وبرونی و غیر ذالک.

    مسئله دوم: مولانا برخی از مسائل غیر عهلمی را به عنوان قضایای علمی ثابت شده مطرح کرده است ، مانند چهارعنصر آب و آتش و خاک و باد که بعدها از نظر علمی مردود شناخته شد ـ نه تنها عناصر متجاوز از صداست بلکه اصلاً خود آن چهارموضوع عنصر نیستند.

    3ـ قلمرو و بینشهای جهان بینی الف) تردیدی نیست در اینکه جهان هستی به عنوان یک واقعیت برای مولانا مطرح شده است مباحث بسیار جدی و صریح وی در حرکت و تحول و تضاد حاکم در جهان و همچنین تعیین مسیر تکامل از جهادی تا آهنگ ارغنون هستی دلائل محکمی برای اثبات واقعیت جهان ا دیدگاه مولانا می باشد.

    نهایت امر اینست که وی اصرار دارد که اثبات واقعیتها را بر براز شدن و به فعلیت رسید ابعاد و استعدادهای آدمی ، مستند بدارد مولانا به جای کلمه استعداد کلماتی از قبیل چشم دل و عقل معقول به کار می برد.

    ب) مولانا استدلال مستقیم به منتاهی بودن جهان ننمی آورد ولی معتقد است که جهان هرچه باشد ذره ای ناچیز در برابر عظمت خداوندی است مولانا می گوید این جهان هستی از و ابدیت ندارد اگر هم فرض کنیم که در مرز و کرانه ای برای این جهانپیدا نکردی ،‌باز باید این جهان را متنهای تلقی کنی زیرا هر چه باشد لذا و درک تو بر آ ناحاطه پیدا می کند و مشرف می شود زیرا کسی که می گوید جها ازلی و ابدی است ضمناً اعتراف قاطعانه دارد بر اینکه من جهان را با وصف از لبی و ابدی بودن در می یابم و درک می کنم پس ثابت می شود که ذات انسان احاطه بر جهان دارد و این فرض با نا متنهای بودن جهان سازگار نمی باشد مولانا در راز نیازی که با طبیعت می کند چنین مطرح می کند: از طرف دیگر مولانا جریان قوانین را در جهان هستی مستند به استمرار حفاظت خداوندی از آنها می داند ( مطلبی که از آلبرت اینشتین معروف شده است که می گفت من خدا را به عنوان حافظ قوانین پذیرفته ام ) مولانا با این اعتقاد متناهی بودن جهان را اثبات می کند زیرا وقتی که قوانین هر لحظه از طرف خداوندی حفظ شود چون همه ذرات و پدیدهای جهان تبلور یافته قوانین است پس همه آنها در هر لحظه مستند به فیض جاری الهی است.

    مقصود مولانا از افطار اوج آسمان فضا و کرات آسمانی نیست بلکه منظورش عامل فوق طبیعت مقول است که مثبت خداوندی می باشد.

    ج) مولانا پیروی جهان هستی را از قوانین می پذیرد و نظم و ضابطه اجزاء و روابط جهان را مورد تأکید قرار دهد و از این دیدگاه مانند یک عالم عینی گرای ، با طبیعت روبه رو می شود.

    مولانا سیستم جهان هستی را باز می داند و با کمال اعتقاد صریح به قوانین جهان هستی ، آنها را معلول عوامل بالاتر می داند و از این راه معجزه و استجابت دعا را دو پدیده واقعی معرفی می کند ، نه ضد واقعیت.

    4ـ قلمرو معرفتی الف) جهان را نمی توان با هیچ سیستم ساخت ، مولانا همچنانکه سیستم جهان هستی را باز می داند ، عوامل و اشکلا معرفت را نیز محدود و غیر قابل بستن در چارچوبه های رایج دورانها و متفکران معمولی تلقی کند.

    ب) معرفتهای جزئی و معرفتهای کلی: مولانا دو نوع اساسی ، معرفت را از یکدیگر تفکیک می کند معرفتهای جزئی و کلی معرفتهای جزئی رامحصول حواس و عقل نظری معمولی و معرفت کلی را نتیجه شهود و تزکیه نفس و تکامل روحی می‌داند.

    5ـ قلمرو عرفانی الف) روش معرفتی مولانا در قلمرو عرفانی که پیش گرفته است ، فوق العاده جالب است زیرا او با نظریه مجموع آثاری که از خود به یادگار گذاشته است نه چیزی را از ابعاد و استعدادها و غرائز آدمی منفی ساخته است نه واقعیتی را از جهان عینی مولانا از ذرات عالم بسمانی گرفته تا مجموع عالم طبیعت را بعنوان واعیتی که وابسته به مبدا برین است ، می پذیرد و از ذرات تفکرات و خاطرات گرفته تا روح کل و عقل تصدیق می نماید و بدین ترتیب در روش عرفانی خود سمتی مخالف عرفانی منفی را انتخاب نموده و در آن حرکت می نماید.

    مثلاً او غریزه جنسی و لذت اشباع آن را و همچنین نتیجه تواد و تناسل را که دارد منفی نمی سازد بلکه آن را نمودی از مثبت الهی تلقی کرده در مجرای قانون می پذیرد ولی اصرار می ورزد که پرستش لذت جنسی سقوط سیا در ابعداد و استعدادهای آدمی را به باد می آورد.

    بنابراین ، معرفتهای مولوی همگی در مسیر عرفانی مثبت به کار می روند و همه معلوماتی را که از شناخت انسان و جهان بدست می آورد ، در استخدام یک معرفت عالیدرباره دریافت آهنگ ارغنون هستی که خود موجی از آن قرار خواهد گرفت در می آورد.

    ب) شور عرفانی مولانا حال و هیجان زودگذر نسبت و نمی توان از حالات زودگذری که درو بدوهیجان به وجود می آیند محسوب نمود.

    او در یکی از ابیات ، این شورگرائی و هیجان طلبی را محکوم کرده می گوید: تو که از سلوک و عرفان جز حال و شور نمی خواهی ، در حقیقت تو حال پرستی نه خداپرست ، اصالت شور و هیجان مولانا وابسته به ریشه های عمیقی است که او درباره انسان و جهان بدست آورده است.

    عرفان مولانا حرکت و تحول جهان و انسان را نه با ذوق ادبی محض بلکه مستند به ریشه های اساسی نظم عینی جهان موجودیت انسان ، مطرح می نماید.

    مولانا در اینجا نمایش سکون جهان و انسان را در عین تحول و حرکت نشان می دهد که ما امروز این نمایش را به دائره پنکه متحرک تشبیه می کنیم.

    این یک نگرش واقع گرایانه درباره حرکت مولانا همچنانکه نگرش علمی نسبت به طبیعت دارد زمزمه روحانی هم درباره آن سر می دهد.

    ج) جریان طبیعی دریافتهای عرفانی و معانی با عظمت در مغز مولانا یکی از شگفت انگیز ترین دریافتهای عرفانی مولانا که او را کم نظیر نشان می دهد اینست که مولانا در ابراز مطالب فوق العاده عرفانی ، حالت روانی کاملاً طبیعی از خود نشان می دهد بیان او در طرح مسائل عالی عرفانی و بلکه در اظهارعموم مسائل عالی جهان بینی ، به نحویست که گویی یک ریاضیدان عالی مقام 4=2×2 را مطرح می کند.

    مولانا و ایده ئولوژی و جهان بینی اسلامی آیا ایده ئولوژی و جهان بینی اسلامی سیستم معرفتی مولانا را محدود ساخته است و شکل خاصی به آن داده است؟

    اگر مقصود از ایدئولوژی و جهان بینی اسلامی آن ساخته و پرداخته های افکار عامیانه ای ست که بمشابه کفهایی در محیطهای نادان بروز می کند و یا آن دقایق منع شده است که ببخبران از اسلام مانند بعضی از مستشرقین و عالم نماهای حرفه ای بعنوان ایده ئولوژی و جهان بینی اسلامی آن ساخته و پرداخته های افکار عامیانه ای است که بمثابه کفهایی در محیطهای نادان بروز می کند و یا آن دقایق منع شده است که ببخبران از اسلام مانند بعضی از مستشرقین و عالم نماهای حرفه ای بعنوان ایده ئولوژی و جهان بینی اسلامی مطرح کرده اند نه تنها مولوی بالاتر از چنین اسلام است و اگر منظور آن اسلام است که با دستورات اکید قرآنی و حکمت عقل که خود منابع اسلامی در نهایت درجه آن را مورد تأکید و تأیید قرارداده است سیستم معرفت و جهان بینی را باز معرفی نموده و به فعلیت رسیدن انواع ابعاد جهان بینی و واقع یابی را یک ضرورت انسانی مطرح نموده و ایده ئوژی خود را بر روی انسان محوری از دو بعد مادی و معنوی بنیان گذاری کرده نه تنها مولوی آن اقیانوس متلاطم و ژرفا را به تکاپوی نامحدود در عالم هستی و اداره کرده است ، بلکه می تواند مغزها و روان هایی را که آمادگی دارند ، به تکاپویی وسیع تروعمین تر از مولانا تحریک نماید.

    دیدار تاریخی شمس تبریزی و مولانا چنانکه به طرو اختصار اشاره کردیم دگرگونی کاملاً اساسی در درون مولانا به وجود آورده و او را به جهان بینی عمیق و گسترده از ابعاد مختلف هستی و اداره می نماید.

    در هر صورت نمی توان تردیدی داشت در اینکه وی از ایده ئولژی اسلام تجاوز ننموده ، با اعتقاد راسخ و قدم ثابت در این ایده ئولوژی به حرکت خود ادامه داده است.

    روشن ترین دلیل پای بندی جدی موانا به اسلام استناد و تکیه فراوان وی بر آیات قرآنی و احادیث است که مخصوصاً در کتاب مثنوی دیده می شود.

    آنچه که تحول روانی مولانا در ایده ئولوژی اسلامی اش بوجود آورده است دو موضوع است: الف) مولانا پس از آن دگرگونی اساسی یقنی کرده است که اعمال و عبادت مذهبی مطلوب ذاتی و حرفه ای نبوده ، بلکه مقصود درون و چشیدن طعم و تکامل و حرکت در مسیر کمال و دریافت ارتباط شدید انسانها با یکدیگر و اتحاد آنان در مشیت الهی است.

    ب) تفسیر و توجیه خاص بعضی از اصول ایده ئولوژی اسلامی که در روش معرفتی مولانا مشاهده می شود ، مانند مفهوم رهبر و مربی که گاهی در کلمات مولانا بعنوان قطب و شیخ و پیر باصطلاح متصوفه نمودار می گردد.

    با مسائل مربوط به ارتباط خدا با جهان هستی و غیر ذالک مولانا در اینگونه مسائل با ایمان و کوشش فراوان در صدد اثبات آن است که تفسیر و توجیه او درباره موضوعات ایده ئولوژیکی بهترین راه شناسایی اسلام است.

    آیا جهان بینی مولانا معلول سیستم اجتماعی دوران خود بوده است؟

    متفکرانی که بروز دانشها و عقاید و جهان بینی ها را مستند به سیستم اجتماعی و محیطی دوران بروز عقاید می داند به این سئوال پاسخ مثبت می دهند.

    اما در مورد مولانا از شهرت علمی وج هان بینی عرفانی در دوران خود برخوردار بوده است ولی مجموع عناصر و واحدهای شخصیت او برای توده جمعیتها و همچنین برای علمای حرفه ای آن دوران قابل هضم نبوده و شخصیت او را پیچیده تلقی می نموده.

    و مولوی به صراحت می گوید: همین بگو که ناطقه جو می کند تا به قرنی بعد ما آبی رسید ملاحظه می شود که مولانا اطمینان دارد که مردم جامعه آن دوران گوته های او را نمی فهمند در عین حال امیدوار است که آیندگان مطالب او را درک خواهند کرد لذا تسلیت به خود داده ، می گوید حال که نفس نا حلقه ( یا مغز و روان ) قدرت کند بوی معارف را دارد ، بکوش ، اگر امروز هم نفهمند آیندگان خواهند فهمید.

    مولانا از فقر علمی و فلسفی و عرفانی دوران خود می نالد می گوید: چه کنم که نمی توان انسانهائی را پیدا کنم که واقعیت را در اختیار آنان بگذارم.

    و به --- معدودی از عرفا ماندد حسام الدین چالپی ، مردم متوسط مانند معین الدین پروانه که به مولانا ارادت می ورزیدند نه به جهت فهم کامل مطالب مولانا بوده است ، بلکه آنان به دو قیات و طنز و تشبیهات زیبا و داستانهای جالب و سد شکنی هایی که در آثار مولانا بهوفور پیدا می شد.

    علاقه شدید دانستند و چنانکه می دانیم شخصیت جهان بینی و علمی و عرفانی و دینی مولانا پس از ملاقات با شمس تبریزی به کلی دگرگونی شده بدون اینکه کمترین تحولی در سیستم دوران حیات وی به وجود آماده باشد یک عالم فقیه و اصولی و مفسر و منطقی کلاسیک بیک معنویست طوفانی و عارف و بالکتبک دان و روان شناس چند بعدی دگرگون شده ابیات مولانا درباره این انقلاب اساسی در مثنوی و دیوان شمس بسیار فراوان است.

    آیا مولانا ایدئولوژی خود را محو ساختن اقتدار اعراب به کار برده است؟

    شواهد بسیاری در مثنوی وجود دارد که بخوبی اثبات می کند که مولانا انسان را به طور کلی در دیدگاه خود قرارداده از تبعیض نژادی مطابق دستورات اسلامی بکلی مبداء و متنفر بوده است.

    آنچه برای مولانا مطرح است چه عرب و چه غیر عرب ، خواه سفید و خواه سیاه ، آنچه که می توان در آثار مولانا بدون استثنا دیده است که مولانا زورگوئی و اعمال قدرت بر ناتوان و سلطه بوئیهای خود خواهانه را به شدت محکوم می سازد ، خواه از خلفای عرب و خواه از سلاطین غیر عرب و ما هیچگونه دلیلی برای اثبات حساسیت مولانا درباره خصوص خلفای اعراب نداریم و اگر مولانا درباره خلفای اعراب اظهار بدبینین و آنانرا طرد نماید با نظر به روش دو خلافت عباتسی و اموی بوده که ایده ئولوژی اسلامی را وسیله اقتدار و سلطه جوئی خود خواهانه قرار داده بودند.

    مولانا و سیستم حکومت با نظر به اینکه مولانا به استثنای بعضی از موضوعات اسلامی که تفسیر و توجیه شخصی درباره آنها ابراز می کند و معتقد است که واقعیت اسلام درباره آن موضوعات همان طور است که او تفسیر می کند.

    از ایده ئولوژی اسلامی تجاوز نکرده یا تمام جدیت و علاقه قلبی از این ایده ئولوژی دفاع می کند و چنانکه مشهود است در حدود دو ثلث آیات قرآنی را در مثنوی ، تفسیر و مورد استشهاد و استدلال مدعهای خود قرار داده است که تقریباً در 2200 مورد نور یا جمله ای از آن را با سراحت آورده است و در حدود 500 حدیث را نیز صریحاً در مثنوی مطرح نموده است.

    بهمین جهت حکیم معروف حاج ملا هادی سبزواری در توصیف مثنوی آن را به عنوان کتاب تفسیری از قرآن یاد می کند بدین ترتیب نظریه مولانا درباره سیستم حکومت ، مطابق ایده ئولوژی اسلامی بوده و حکومت را پاطخ گوی هر دو بعد مادی و معنوی انسان می داند.

    به عبارت دیگر حکومت در اسلام چنانکه ملتزم به تنظیم و اجرای حقوق حیات طبیعی انسانهاست همان طور به تنظیم و اجرای حقوق جان های تکامل بوی آدمیان نیز موظف میباشد لذا کمترین انحراف حاکم به پرستش مال و مقام که جنبه تربیت روحی اجتماع را مختل بسازد از شایستگی حاکمیت در جامعه اسامی ساقط می گردد و ادامه حکومت چنین افراد در صورت ناتوانی جامعه از داشتن حاکم شایسته حاکمت در جامعه اسلامی ساقط می رگدد و ادامه حکومت چنین افراد در صورت ناتوانی جامعه از داشتن حاکم شایسته ، ضرورتی نفرت انگیز برای حفظ طبیعی مردم می باشند ، نه حکومت اسلامی مولانا در تفسیر حاکمیت علی ابن ابیطالب (ع) چنین می گوید.

    در این قسمت به نظر و عقیده مولویدر مورد پادشاهان می پردازیم: پادشاهان همان باب صفیر ( در کوچک بیت المقدس ) هستند که موسی ( ع) برای خمیدن قامت جباران بنی اسرائیل ساخته و دستور داد که از آن در وارد شوند و خود را بشکنند و توبه کنند.

    بدانجهت که اهل دنیا و خود خواهان و مال پرستان از سجده به مقام کبریائی خداوند امتناع می ورزند و از تکامل گریزانند نتیجه این عملشان بهوجود آمدن پادشاهان است که می روند و به آنان سجده می کنند و مولانا دوزخ را در ابدیت به سلاطین خود کامه در این دنیا تشبیه می کند.

    خداوند مشتی گوشت و استخوان بنام پادشاهان را در نتیجه اعراض اهل دنیا از حق و حقیقت ، باب صغیر ساخته که با نضوع و سجده به آنان کیفر اعمال خود را ببینند.

    محراب عبادت این دنیا پرستان سر گین دانه هایی است که نام آنها را پادشاه و امیر و پهلوان گذاشته اند.

    این دنیا پرستان لایق حضور در بارگاه الهی و در کشش ؟؟؟؟؟

    نیستند آنان صورت نی هستند ولی نیشکر نیستند.

    اهل دنیا که دنیا را می پرستند ، مردم پست و رذل اند که به آن پادشاهان و قدرتمندان سگ صفت ذضوع می کنند.

    اگر این پادشاهان و قدرتمندان ، واقعاً خوی انسانی داشتند نمی گذاشتند کسی بر آنان سجده کند.

    هرکه را مردم سجودی می کنند زهر مادر جان او می آکنند ملک و سلطنت و قدرت هیچ عاطفه ای واصل را نمی شناسد وناصبت اساسی اش اینست که نخست هرچه و هرکه را در برابر خود ببیند می درد و می سوزاند پس به دریدن و سوزاندن خود مشغول می شود.

    این توضیحات به وضوح نشان می دهد که مولوی با سلطنت مطلقه بسیار مخالف بوده است.

    البته در صورتی که اعمال آنها مطابق منطق واقعی حیات نباشد.

    و حال زمامدار مورد دفاع مولانا.

    1ـ از خواص الله 2ـ هم دارای ملک دنیا هم ملک دین باشد مانند دین احمدی(ع) 3ـ کارش مستندبه الهام خداوندی 4ـ از شهوت و حرص و هوا پاک و منزه 5ـ خوی خداوندی داشته باشد 6ـ چنان ظلم و ستم را ریشه کن کند که از هیچ کس ناله و آهی بر نیاید و یا رب یارب مردم به آسمانها نرود.

    آداب و رسوم اخلاقی و اجتماعی مباحث اخلاقی و آداب رسوم اجتماعی در گفته های مولوی با سایر گویندگان تفاوت و اختلافات بسیار دارد گفته های اخلاقی مولوی عموماً با تشبیهات تازه بدیع و انتقالات متنوع و پاشنی مطالب لطیف عرفانی و فلسفی تؤام شده است و بدین سبب است که اشعار مثنوی در مناق و مشرب اهل حال مزه و حالت دیگر دارد که نظیر آن را در منظومه های مشابه اخلاقی و عرانی کمتر میتوان یافت.

    پاداش و پاد افراه مکانات و مجازات یا پاداش و پاد افراه اعمال و احوال بشر مولوی می گوید هر عملی اعم از این که خوب باشد یا بد مجازات و مکافات دارد و هر چه به ما می رسد نتیجه اعمال ماست.

    این بیت نشانگر این است که هرچه بر سر انسان می آید از نیک بر همه نتایج و موالید اعمال خود اوست.

    راست و دروغ مولوی می گوید راستی موجب و آرامش است و دل انسان بدروغ نمی آرامد.

    ست آخر هم دروغ آشکار است.

    عمده مایه سخن مولوی در این باره حدیث شریف است.

    دَعَ ما یُرییکَ اِلی مالا یرییک فان اصدق صما نینته و الکذب ریبه.

    مولوی در بیان این که دروغ بخورد روح انسانی نمی رود و عاقبت معلوم خواهد شد تشبیهی تازه دارد که در ادبیات فراسی بی سابقه است.

    مولوی در یک جا تحقیق می کند که دروغ از راست تولید می شود برای اینکه می خواهد مثل راست رواج و تأثیر داشته باشد و بعبارت دیگر دروغ از برکت راست جلوه می کند مثل میوه تلخ که از برکت میوه شیرین آب می خورد دروغ و راست شامل قول و فصل یا گفتار و کردار هر دو می شود کسی که بدروغ دعوی هنرمند می کند باعث و انگیزه اش جز این نیست که میخواهد خود را بجای هنرمند راستین واقعی قلمداد کرده باشد؛ کسی که دورغ می گوید می خواهد دروغ او مانند راست جلوه کند و مؤثر واقع شود پس درست آمد که دروغ از راست تولید می شود.

    کی دروغ قیمت آرد بی زر است در دو عالم هر دروغ از راست خاست فضیلت خاموشی و آفت زبان مولوی در فضیلت خاموشی و آفات زبان نکته هایی دقیق لطیف دارد از این قبیل که می گوید خاموش دخل است و سخن گفتن خرج مولوی زبان و دهان را به سنگ و آهن و آتش گیره تشبیه میکند که ان را در محل تاریک و پنبه زار برافروخته باشند پیداست که شعله و لهیب آتش چون در پنبه زا را افتد چه نتایج شوم ببار می آورد.

    خوی نکو اگر بخواهیم همه موضوعات اخلاقی و اجتماعی مثنوی را نقل و تشریح کنیم « مثنوی هفتاد من کاغذ شود » عجالته تصریغی را که مولوی از خوی نکو به طور کلی نموده است ناتمه ابن مبحث قرار می دهیم و به همین اندازه اکننا می کنیم.

    عقاید مذهبی درباره مذهب و عقیده مولوی گفته اند که سن حنفی مذهب اشعری مسلک بود هر چند خانواده و پدران مولوی ظاهراً سنی حنفی بوده اند و خود نیز در دامن این مذهب موروثی پرورش یافته و در روزگار جوانی و ایام طالب علمی فقه حنفی را مخصوصاً ندب خوانده و ندب فراگرفته بود ولیکن بعد از آنکه در تحصیل فنون فقه و اصول نائل آمد آنچه را که بر حسب استنباط خود با موازین شرعی موافق تر می ابمد آن رامی پذیرفت خواه مطابق فق حنفی بوده یا شیعه امامی.

    مقام توحید حالی و عرفانی مولوی مولوی در مقام توحید الهی و عرفان ربانی بمقامی محدود عالمی نا محدود رسیده بود که می گفت: مولوی خود هم شیخ بود هم نور شیخ و بدین سبب در عالمی بی کران و فضایی بی انتها سیر می کند.

    و وسعت عمق فکر مولوی را از اینجا قیاص می توان کرد.

    می گوید که آن چه گفته ام در خود عقل عوام گفته ام و باقی سخن را نهفته ام.

    انطلاف را که حوصله دریاها و اقیانوسها نیز بگرد وسعت قطره یی از دریای پهناور و افکار و اندیشه های مولوی نمی رسد.

    آری مولوی بمقامی از عرفان و فناء در وجود حق و هستی مطلق رسیده بود که کفر ایمان هر دو دربان او بدند.

کلمات کلیدی: مولوی

مولوي مولد مولانا شهر بلخ است و ولادتش در ششم ربيع الاول سال ??? هجري قمري اتفاق افتاده و علت شهرت او به رومي و مولاناءروم همان طول اقامت وي در شهر قونيه که اقامتگاه اکثر عمر و مدفن اوست بوده ليکن خود وي همواره خويش را از مردم خراسان شمرده و اهل ش

قصه وقصه پردازي درمثنوي مولوي ورت زيباي ظاهرهيچ نيست اي برادر سيرت زيبا بيار مثنوي ، شاهکار عرفاني قرن هفتم واز ستونهاي چهارگانه ادب فارسي ، ازمعدود آثار يست که درعين ديرينگي ، ازبسياري جوانب همچنان تازگي وطراوت خود را حفظ نموده است . زبان راو

مولوي جلال الدين محمد بن بهاءالدين محمد بن حسيني خطيبي بکري بلخي معروف به مولوي يا ملاي روم يکي از بزرگترين عارفان ايراني و از بزرگترين شاعران درجه اول ايران بشمار مي رود. خانواده وي از خاندانهاي محترم بلخ بود و گويا نسبش به ابوبکر خليفه ميرسد و پ

مولوي و استعاره هاي عشق اي عشق تو موزونتري يا باغ و سيبستان تو؟ اين شعر با ريتم هاي موزون و رقصنده اي ادامه مي يابد تا از اعمال اعجازآميز عشق که تلخي را شيرين مي کند و هر ذره اي را بحرکت در مي آورد و به درختان رقص مي آموزد و بدون آن زندگي هيچ لذ

نام او به اتفّاق تذکره نويسان محمّد و لقب او جلال الدّين است و همه مورّخان او را بدين نام و لقب شناخته اند و او را جز جلال الدّين به لقب خداوندگار نيز مي خوانده اند . « خطاب لفظ خداوندگار گفته ي بهاء ولد است » و در بعضي از شروح مثنوي هم از وي به مو

جلال‌الدين محمد، که با عناوين « خداوندگار»، « مولانا»، « مولوي»، « ملاي روم» و گاه با تخلص « خاموش» در ميان پارسي زبانان شهرت يافته، يکي از شگفتيهاي تبار انساني است. از عنوان‌هاي او، « خداوندگار» و « مولانا» در زمان حياتش رواج داشته و «مولوي» در قرن

سلطان العلما بهاء ولد و تولد جلال الدين محمد مولوي بهر صورت بهاء ولد پسر حسين خطيبي در سال‹‹546››يا‹‹542›› هجري قمري در بلخ خراسان آنزمان متولد شد. خانواده اي مورد توجه خاص وعام و نه بي بهره از مال ومنال و همه ي شرايط محياي ساختن انساني متعالي. کود

جلال الدين محمد بن بهاءالدين محمد بن حسيني خطيبي بکري بلخي معروف به مولوي يا ملاي روم يکي از بزرگترين عارفان ايراني و از بزرگترين شاعران درجه اول ايران بشمار مي رود. خانواده وي از خاندانهاي محترم بلخ بود و گويا نسبش به ابوبکر خليفه ميرسد و پدرش از س

مرا سايه هُما ، چندان نوا زد که گوئي سايه او شد ،..................... من، هُمايم از هُما، يا سيمرغ شدن ِ انسان آيا سايه ِ هُما افسانه است؟ چرا،از حقيقت، افسانه ساخته شد؟ وچرا بايدآن افسانه را ازنو، تبديل به حقيقت کرد تا« اصال

مولوي ِصنم پرست « بخش دوم » « صنم ِ» مولوي و حافظ همان « ايرج » فردوسي است پيدايش ِ سر انديشه ِ«حکومتِ بدون قدرت» درفرهنگ ايران= ارکه= ارتاخشتره=اردشير اي شادي آن شهري ، کش، « عشق» بوَد، سلطان هرکوي ، بود بزمي ، هرخانه بود سوري م

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول