پیشگفتار
ادبیات هر قومی یکی از ارکان عمدهی فرهنگ آن قوم است.
ادبیات نیز بدون نقد و ارزیابی پیشرفت لازم را نمیکند و چنانکه باید راه تکامل را نمیپیماید و چه بسا دچار سکون و رکود و توقف میشود، زیرا وقتی سخنوران و شاعران و نویسندگان ملتی از راه و رسم ابداع و ابتکار بازماندند و از نقد و سنجش بیخبر باشند، یا در سراشیب افراط میافتند یا در پرتگاه تفریط و یا به تقلید آثار دیگران میپردازند و یا به نوآوریهای پوچ و بیارزش دست میزنند.
ملکی که ادب و هنر و پویایی داشتهاند از نقدی پویا و بارور برخودار بودهاند و چه بسا نوآوریهای هنری و ادبی که حاصل موشکافیها و راهنماییهای هنرشناسان و سخنسنجان بوده است.
بنابراین نقد و نقادی در عرصهی ادبیات و نوشتههای مختلف تاثیر بسزایی بر نویسنده و شاعر دارد تا سبب اعتلاء و ترقی نویسنده در کارش گردد و سبب پیشرفت جامعه شود.
نقد ادبی
نقد ادبی که از آن میتوان به سخن و سخنشناسی تعبیر کرد، عبارت است از شناخت ارزش و بهای آثار ادبی و شرح و تفسیر آن به نحوی که معلوم میشود نیک و بد آن آثار چیست و منشاء آنها کدام است.
در زمان ما، غایت و فایده نقد ادبی به این نکته هم نظری دارد که قواعد و اصول یا علل و اسبابی را نیز که سبب شده است، اثری درجه قبول یابد و یا داغ رد بر پیشانی آن نهاده شود، تا حدی که ممکن و میسر باشد، تحقیق بنماید.
بنابراین واجب است که نقد ادبی، تا جایی که ممکن است، از امور جزئی به احکام کلی نیز توجه کند.
از اینجاست که برای نقد ادبی، مفهومی وسیعتر و تعریفی جامعتر قائل شدهاند و آن را شناخت آثار ادبی از روی بصیرت گفتهاند .
آثار ادبی چیست؟
حقیقت این است که آن مفهوم و معنایی که به سبب فقدان لفظ مناسب دیگر، از آن به لفظ «ادب» تعبیر میکنند، عبارت است از مجموعه آثار مکتوبی که بلندترین و بهترین افکار و خیالها را در عالیترین و بهترین صورتها تعبیر کرده باشد و البته به اقتضای احوال و طبایع اقوام و افراد و هم به سبب مقتضیات و مناسبات سیاسی و اجتماعی، فنون و انواع مختلفی از این گونه آثار بوجود آمده است .
اما نقد و نقادی که عبارت است از سنجش و ارزیابی و حکم و داوری درباره امور، البته اختصاص به ادبیات ندارد.
در سایر امور نیز بسا که مورد حاجت و ضرورت واقع میشود، چنانچه در فلسفه و تاریخ و انساب و لغت نیز نقد و نقادی است.
فیلسوف در باب ارزش و اعتبار معرفت نقادی میکند .
در هرحال، نقد و نقادی که عبارت است از شناخت نیک و بد و تمیز بین سره و ناسره، در همه فنون هنر و در بسیاری از شاخه علوم و معارف بشری است و اختصاص به آثار ادبی ندارد.
بنابراین نقد آثار ادبی، این مزیت را بر نقد سایر فنون هنر دارد که به یک تعبیر، از همه آنها مفیدتر و روشنتر است .
به هرحال، نقاد آثار ادبی کارش عبارت از این است که بین نویسنده اثر ادبی با خواننده عادی واسطه بشود و لطائف و دقایقی را که در آثار ادبی است و عامه مردم را اگر کسی توجه ندهد، بسا که از آن غافل و بینصیب بماند، معلوم کند و آنها را بدان لطائف و بدایع متوجه نماید و اگر هم معایب و نقایصی در آن آثار است که عامه مردم اکثر ملتفت آنها نیستند و به همین جهت راجع به آن آثار بیهوده در خوشبینی مبالغه میکنند، آن معایب و نقایص را نیز آشکار بنماید و از پرده بیرون اندازد تا قیمت حقیقی و بهای واقعی هر یک از آثار ادبی معلوم و معین باشد .
باری، چون نقادی به یک تعبیر لازمهاش قضاوت درباره آثار ادبی است و قضاوت درباره آثار ادبی هم بستگی دارد، به معرفت و شناخت درست و واقعی آن آثار، ناچار باید اصول و موازینی هم در کار باشد تا این داوری و قضاوت امکان بیابد، اما این موازین و اصول را به آسانی نمیتوان بدست آورد و بر آنچه به دست میتوان آورد، نیز اعتماد قطعی و کلی نمیتوان کرد.
سبب این امر نیز این است که هیچ منتقدی از حب و بغض و میل و هوی به کلی خالی و برکنار نیست.
از این رو، بسا که گزافهگویی و تعصب به خرج دهد و نیک و بد را به میزان دیگر بسنجد، چنانکه اگر خود شاعر و ادیب سخن آفرین است، طریقه و شیوه خود را بر شیوهها و طریقههای دیگر ترجیح بدهد و اگر خود ادیب و شاعر سخنآفرین نیست، بسا که آن شور و شوق و جذبه و الهام را که در سخن شاعر و نویسنده است، ادراک نکند و ارج و بهای واقعی نبوغ و قریحه خلاق معانی را ناچیز و اندک بشمارد.
اما کسانی که انتقاد را بدینگونه خوارمایه پنداشتهاند، از اهمیت آن غافل بودهاند.
در واقع نقد ادبی جز بحث و تحقیق درباره اوصاف و ارزش آثار منظوم و منثور چیزی نیست و از این قرار میتوان آن را «شناساندن لطائف آثار ذوقی» شمرد.
در این صورت، نقد ادبی، برخلاف آنچه در وادی امر به ذهن بعضی متبادر میشود با آنکه در بعضی موارد با عیبجویی همراه میباشد، در حقیقت از آن جداست.
آنچه در عالم ادبیات میتواند در معرض انتقاد قرار گیرد، اثری است که واجد مرحلهای از کمال باشد.
میتوان گفت کتابی یا شعری فرود انتقاد است، یعنی بحثو فحص درباره آن مایه اتلاف عمر و وقت است، اما هرگز هیچ اثری هرقدر عالی و ارزنده باشد، برتر از انتقاد قرار نمیگیرد و آنرا نمیتوان از دسترس نقادی برتر شمرد، زیرا اثر ادبی و هنری هرقدر بیشتر با کمال و جهان مقرون باشد، بیشتر درخور عنایت و علاقه است و هرچه کمتر از لطف و جمال بهره داشته باشد، کمتر مورد توجه و نظر واقع میشود.
باری هدف منتقد آن نیست که چیز تازهای بوجود بیاورد، بلکه میخواهد چیزی را که وجود دارد، تجلیل و توصیف کند.
عناصر و اجزاء آن را بشناسد و معلوم نماید که ارتباط بین عناصر و اجزاء مزبور با امور و عوامل دیگر از قبیل دین و محیط و ذوق و غیره چگونه و از چه قرار است.
در هرحال، برای آنکه بتوان در باب اثر هنری به درستی قضاوت کرد، لازم نیست که بتوان مانند هنرمند یا بهتر از او اثری ایجاد نمود.
بیآنکه انسان شاعری بزرگ باشد، میتواند منتقدی بصیر باشد.
غور و تحقیق در تاریخ نقد، این نکته را ثابن میکند که آنچه امروز نقد ادبی میگویند، با آنچه در قدیم از نقد ادبی اراده میکردهاند، تفاوت چندانی ندارد، بلکه فقط صورت توسعه یافته و تکامل پذیرفته آن میباشد.
این مطلبی است که مطالعه در تاریخ نقد آن را روشن میکند و در واقع بدون مطالعه تاریخ نه فقط مفهوم درستی از نقد نمیتوان یافت، بلکه باید گفت که فن نقد به تمامه در تاریخ ادب و هنر مندرج و منظوب است و همین امر است که نقد را با تاریخ ادبیات مرتبط میکند و در این باب جداگانه در موضع دیگر باید سخن گفت.
کسانی که در باب امکان نقد ادبی تردید کردهاند، ارزش و فایده آن را نیز منکرند.
با این همه ارزش و اهمیت نقد از قدیم مورد قبول بیشتر صاحبنظران بوده است.
اگر انتقاد در میان نباشد، ارزش واقعی آثار هنری معلوم نمیگردد.
اگر سیر ذوق و هنر در هر زمان معین نشود، به تدریج ادب و هنر گرفتار وقفه و رکود میگردد و در پیچ و خم راه تقلید فرو میماند.
مطالعه در نحوه تاثیر انتقاد در آثار ادبی این نکته را نشان میدهد که اهم وظایف انتقاد آن است که انواع و فنون ادبی را متوجه غایت و هدف واقعی آنها را بنماید و نشان دهد که غزل چه باید باشد و یا غایتی که رثاء و هجاء باید داشته باشد، چیست؟
گذشته از آن انتقاد باید احتیاجات و مقتضیات فکری و ذوقی هر دوره را تعیین کند و به گویندگان و نویسندگان نشان بدهد که برای رفع آن حوایج و مقتضیات چه باید کرد و این کاری است که فقط از انتقاد ساخته است، زیرا تنها انتقاد است که در بین احوال و اوضاع مختلف هر دوره چشم به آینده دوخته است.
اما بعضی از منتقدان، در نقد آثار ادبی مبانی اجتماعی را معتبر دانستهاند.
تحقیق درباره نحوه ارتباط ادبیات با جامعه موضوع نقادی این دسته از نقادان است.
شک نیست که محیط ادبی از تاثیر محیط اجتماعی برکنار نتواند بود.
افکار و عقاید و ذوقها و اندیشهها تابع احوال اجتماعی میباشد.
در روش «نقد اجتماعی» تاثیری که ادبیات در جامعه دارد و نیز تاثیری که جامعه در آثار ادبی دارد، مورد مطالعه است.
به عبارت دیگر، در نزد آن دسته از نقادانی که دنبال این شیوه رفتهاند، از آداب و رسوم و عقاید و نهضتهایی که در آثار ادبی انعکاس یافتهاند و خود نیز گاه تا حدی مولود و مخلوق آثار ادبی در جامعه میباشند، سخن میرود.
البته قریحه شاعر و نویسنده ذوق و تمایلات فردی و شخصی او قویترین عامل در ایجاد آثار ادبی محسوب میگردد، اما در هر عصر شاعر و نویسنده با خوانندگان و خریداران خاصی سر و کار پیدا میکند و گاه اتفاق میافتد که برای ارضاء پسند و سلیقههای مردم ناچار شود ذوق و پسند خود را به کلب به کناری نهد و از تمایلات عامه پیروی میکند.
بعضی از نقادان نیز در نقد ادبی بر مبادی و اصول روانشناسی اتکا کردهاند.
این دسته از نقادان میکوشند جریان باطنی و احوال درونی شاعر یا نویسنده را ادراک و بیان نمایند، قدرت تالیف و استعداد ترکیب ذوق و قریحه او را بسنجند، نیروی عواطف و تخیلات او را تعیین دارند و از این راه تاثیری را که محیط و جامعه و سنین و مواریث در تکوین این جریانها دارد، مطالعه کنند و بدینگونه نوع فکر و روحیه ذوقی شاعر را تعیین نمایند.
دشواریهای نقد ادبی نقد و شعر ادبیات فارسی راهی پس دراز در پیش دارد که تاکنون جز اندکی از آن پیموده نشده است.
در این نوشته با تمام کوششهایی که درباره آن شده است، هنوز مراحل نخستین رشد خود را میپیماید.
اگرچه کتابهای معانی و بیان و عروض و قافیه که از دیرباز تاکنون نوشته شدهاند، نوعی نقد شعرند و هرچه تذکرهها و کتابهای تاریخی و بعضی از آثار دیگر نیز جسته و گریخته به تحلیل شعر شاعران پرداختهاند، با این همه در این زمینه اولاً کارهای انجام نشده بیش از کارهای انجام شده است.
ثانیاً کارهای انجام شده نیز همیشه درست و دقیق و علمی نیست و در بسیاری از موارد با نقض و نارسایی توام است.
دشواریها و مشکلات کار نقد شعر در فارسی بسیار و یکی دو تا نیست، از آن جمله است: نقد شعر و نقد ادبی با فنون دیگر ادبیات و هنر درهم آمیخته است با فنونی از قبیل سبکشناسی و تاریخ ادبیات و مکاتب ادبی و لغت و زبانشناسی و علوم بلاغت.
در این میان اختلاف نقد ادبی و سبکشناسی از همه بیشتر است، زیرا اولاً این دو فن اگر به معنی وسیعی گرفته شوند، شامل یکدیگر نیز میگردند و یکی میتواند دیگری را هم دربر گیرد و به گفته دیگر، سبکشناسی به معنی گسترده شامل نقد ادبی هم میشود و نقد ادبی نیز میتواند سبکشناسی را هم شامل گردد.
به خصوص که شعبهای از فن اخیر به نام سبکشناسی تکوینی یعنی مکتب سبکشناسی لئواشپیتزر به نقد ادبی بسیار نزدیک است.
ثانیاً این هر دو فن غالباً درباره مباحث یکسانی بحث میکنند.
مباحثی مانند انواع ادبی، سبکشناسی، معنیشناسی، مجاز، تصویر و غیره.
علاوه بر این، نقد ادبی به معارف و علوم و فنون دیگری از قبیل روانشناسی، زیباییشناسی، فلسفه، تاریخ، جامعهشناسی، زبانشناسی و معنیشناسی نیز شدیداً محتاج و وابسته است.
در ایران برای نقد شعر علاوه بر نقد و فنون اروپایی و عربی به این امور نیز نیازمندیم: علم محاضرات، یعنی محاوره و حاضرجوابی، علم انساب، جغرافیا، علم احاجی و اغلواطات، یعنی آنچه از الفاظ و عبارات خلاف قاعده و قیاس بحث میکند، علم امثال، علم کلام، حدیث، قرآن، درایت، آیین مزدیسی، زبان عربی، زبانهای ایرانی میانه و ایران باستان.
علاوه بر این برای نقد شعر و شاعری در هر جای دنیا باید از ادبیات جهان و ادبیات ملی نیز آگاه بود.
چون بخش اروپایی و امریکایی ادبیات جهان بیشتر از ادبیات کشورهای دیگر نقد و بررسی شده است.
کمک بیشتری به نقد ابدی ما میکند.
در مطالعه ادب اروپایی باید دو شاخه مهم آن یعنی ادب اروپای غربی و اروپای شرقی هر دو را بررسی کرد، زیرا کار از تنوع بیشتری برخوردار خواهد بود و دید او وسیعتر خواهد شد، بخصوص که این دو شعبه از زاویههای مختلفی به جهان ادبیات نگاه میکند.
بنابراین موضوعات نقد شعر و فنون دیگر ادبی چندان مشخص و روشن نیست.
مثلاً در قدیمیترین کتابهای معانی و بیان و بدیع عربی این فنون با نقد شعر درهم آمیخته بوده است و در قرون بعد بوسیله سکاکی و خطیب قزوینی و تفتازانی از یکدیگر متمایز شده است.
در ادب اسلامی و ایرانی باصطلاح سیبک برنمیخوریم و کتابی در این زمینه نمینویسیم.
برای نقد شعر نیز کتابهای مستقلی دیده نمیشود (بجز نقد الشعر قدامه بن جعفر) و این مبحث مهم ادبی در کتابهای معانی و بیان و بدیع و موازنه و تاریخ و تذکرهها پراکنده است.
در اروپا نیز محققی به اسم هاتزفیلد در کتابی به نام «کتابشناسی انتقادی سبکشناسی جدید که بر ادبیات رومی منطبق شده است» مطالب 2000 کتاب سبکشناسی را که در نیمه اول قرن بیستم نوشته است، خلاصه کرده و نشان داده است که مباحث بسیاری از این کتابها ربط و شباهتی به یکدیگر ندارند و اختلاف بعضی از موضوعات این آثار تا حدی است که خواننده را به حیرت میافکند.
نقد شعر و فنون ادبی آنجا که به علوم نزدیک میشوند، شعبهای از علوم انسانیند.
بنابراین قواعدشان دقیق و عام و همهگیر نیست، بلکه میزانهایی که به دست میدهند، نسبی و اعتباری است و بسته به ذوق افراد است، چنانکه بعضی از ناقدان در ارزش شاهکارهای جاودانی ادبیات جهان نیز گاهی شک کردهاند.
مثلاً در ارزش آثار شکسپیر و گوته بطوری که بعضی از سخنسنجان این نویسندگان و شاعران بزرگ را دزد و سارق ادبی دیگران شمردهاند.
معنی اصطلاحاتی که در نقد و فنون ادبی بکار میرود و بوسیله آنها ارزش آثار را تعیین میکنیم، چندان دقیق و روشن نیست.
مثلاً روشن نیست که فصاحت، بلاغت، زیبایی، انسجام، تناسب، تقارن و غیره که ما با آنها درباره شعر و نثر ادبی داوری میکنیم، در واقع چه معنایی دارند.
نبود ناقد کاردان و آزموده و چیرهدست ـ نقد ادبی کار همه کس نیست و ذوق و استعداد خاص و اطلاعات وسیع میخواهد.
سخنسنج خوب در پیشرفت ادبیات و هنر و علم نقش بسزایی دارد و باروری و شکفتگی ادب اروپایی تا اندازهی زیادی مرهون ناقدانی مانند: ارسطو، لونگینوس، هراس، بوالو، درایدون، سنتبو، سینگ، بلینسکی، چرنیشسکی و دهها مانند آنها بوده است که با راهنماییهای پرارج خود، راه ترقی و کمال را فراهم کرداند.
البته علاوه بر نقدنویسان حرفهای شاعران و نویسندگان نیز همیشه به نقد دست زدهاند و به این فن مهم خدمت کردهاند.
ابزار و ملاک نقد ابزار نقد ادبی در درجه اول ذوق مردم و بعد از آن علوم و فنون ادبی است که باید بوسیله سخنسنجی با انصاف و صاحب ذوق و متخصص برای ارزیابی شعر و ادب بکار رود و ما به بعضی از این معیارها در همین مقاله اشاره میکنیم و برای دیدن بقیه بهتر است به کتابهای نقد ادبی و تاریخ ادبیات ایرانی و عربی و فرنگی رجوع شود.
نقد ذوقی و نقد فنی مطابق آنچه گفته شد، هر کسی تحت تاثیر محیط اجتماعی و استعدادهای فردی خود ذوقی پیدا میکند که او را قادر میسازد که از آثار هنری و ادبی لذت ببرد و آنها را ارزیابی کند.
یا به عبارت دیگر، هر کسی به سائقه ذوق خود بدون خواندن فنون ادبی و سخنسنجی هم قادر است ادبیات را نقد کند و درباره زیبایی آثار هنری و ادبی داوری نماید.
ما چنین نقدی را نقد ذوقی مینامیم.
اینگونه نقدها که کار مردن عادیست، نیاز به معیارها و میزانهایی که در کتب سخنسنجی نوشته شده است، ندارد.
به این معنی که شنونده یا خواننده شعر در نتیجه عات و تحت تاثیر ملکه ذوق درمییابد که وزن فلان شعر نادرست و معیوب است و وزن شعر دیگر مطلوب و سالم است یا فلان بیت زیبا و دلنشین است و آن یکی نامطلوب و زشت است.
او مانند یک ناقد و سخنسنج دلیل خوبی یا باید اشعار را نمیتواند بیان کند و قادر نیست بگوید که چرا این شعر دلنشین و خوب و آن یکی نامطلوب است، در حالی که فاقد متخصص و سخنشناس علاوه بر درک زیبایی اثر میتواند علت آن را بیان کند، زیرا او علاوه بر داشتن ملکه ذوق از اطلاعات ادبی و هنری نیز بهرهمند است.
چنین کسی هم شعر را نقد ذوقی میکند و هم نقد فنی.
بنابراین نقد فنی آن است که هم ذوق در آن موثر است و هم اطلاعات ادبی.
از این رو چون ناقد برای نقد از دو منبع و از دو نوع ابزار استفاده میکند، آثار ادبی را بهتر درک و نقد مینماید و از آن بیشتر لذت میبرد.
پس ما دونوع نقد داریم، یکی نقد ذوقی که کار همه مردم است، بخصوص مردمی که ملکه ذوق در آنها بیشتر و قویتر پرورش یافته است و دیگی نقد فنی که کار سخنشناسان و متخصصان نقد ادبی است.
گفتیم ما جز معدودی ناقد و سخنچین چیرهدسنت و بیغرض نداریم و آنان که نقد میکنند، غالباً صلاحیت این کار را ندارند و جز آنکه مردم را با تعصبات و بتپرستیاه و بتتراشیهای خود گمراه کنند، کاری از دستشان ساخته نیست.
بنابراین ما از کسانی که بخوبی از عهده نقد فنی برآیند، بینصیبیم.
به این سبب که باید به نقد ذوقی اکتفا کنیم و عنان قضاوت و داوری خود و مردم را به دست شبهنافذان غربزده بیاطلاع و متعصب ندهیم و ذوق خود را به دست اندک مایگان از مکتب گریختهای که خود را شاعر و ناقد قلمداد میکنند، نسپاریم و همان بهتر که ارزیابی ادبی خویش را به ذوق اکثریت مردم واگذار کنیم و مانند گذشته هر شاعری که از زیردست نقاد دوران و صراف زمانه که بهترین ناقد است، پیروزمند و سربلند بیرون آمد، او را بپذیریم.
باید ببینیم او که را به شاعری میپذیرید و کدام را به دست فراموشی میسپارد.
همانطور که حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی را بدینسان شناخته و پذیرفتهایم و ارزیابی کردهایم، زیرا بسیاری از مردم اگرچه متخصص نقد ادبی هم نباشند، دارای ذوق سلیمند و میتوانند درباره شعر و ادبیات و هنر اظهارنظر کنند.
آنان میتوانند اثری را بپسندند یا نپسندند.
بنابراین همانطور که گفتیم، هر فردی خود به خود سخنچین و ارزیاب شعر و ادبیات نیز است و همین ذوق عمومی در دوران طولانی و زمانی دراز است که در بیشتر موارد بهترین معیار و میزان نقد است.
باری با داشتن سخنشناس خوب و ناقد متخصص هم نقد ادبی کار آسانی نیست و دشواریهای بسیاری بر سر راه آن قرار دارد که به بعضی از آنها اشاره کردیم یا بعداً اشاره خواهد شد.
یکی از این مشکلات این است که نقد بر پایه ذوق است نه بر اساس علم و استدلال ریاضی و میدانیم که ذوق مردم با هم تفاوت دارد و نتیجه نقد و ارزیابی آثار ادبی یکسان نیست، بلکه تحت تاثیر ذوقهای متفاوت مردم متفاوت است، در حالی که حقایق علمی چنین نیستند و دو به علاوه دو همه جا چهار است.
این تفاوت ذوقها سبب میگردد که یکی سعدی را بیشتر از حافظ دوست بدارد و دیگری برعکس این فکر کند و برای ما نیز ممکن نیست که با دقت حکم کنیم حق با کدام است.
نقد موضوع و ماده شعر و ادبیات و انواع ادبی مراد از نقد موضوع شعر و ادبیات، این است که بدانیم یک اثر ادبی به دور چه مواد و موضوعاتی میچرخد، مثلاً بدانیم که آن اثر کمتر از جنبه حماسی دارد یا غنایی یا نمایشی یا تعلیمی یا چوپانی یا اجتماعی.
در اروپا از قدیمیترین زمانها، یعنی از عهد ارسطو تاکنون به این مساله توجه بسیاری شده است و ادبیات و شعر را از این لحاظ به اقسامی تقسیم کرده و آن را انواع ادبی نامیدهاند.
انواع ادبی در اروپا عبارتند از: موضوعات ادبی که در عین حال دارای ساختمان خاصی نیز هستند.
بنابراین وقتی میگوییم انواع ادبی، مراد بیشتر اقسام ادبیات است.
از لحاظ موضوع و ماده آن نه از نظر صورت و شکل.
فیالمثل تعیین انواع صورت و شکلها و قالبهای ادبی جزء بحث انواع ادبی به معنای خاص و اصطلاحی آن نیست.
به گفته دیگر، بحث از مثنوی و غزل و قصیده و ترجیحبند و غیره که خود از انواع صورتهای شعرند، جزء مباحث انواع ادبی به مفهومی که مراد ارسطو و غرض ما در این مبحث است، نیست.
اما در ادبیات اروپایی انواع ادبی علاوه بر موضوعات ویژهاغی که دارند، دارای اشکال خاصی نیز هستند.
بنابراین در آنجا صورت و ماده شعر را با هم مورد بحث قرار میدهند.
شعر و ادبیات از این لحاظ در اروپا به حماسه، غنایی، تعلیمی، چوبانی و نمایشی تقسیم شده است که هر یک از آنها به نوبه خود به اقسام دیگری نیز منقسم میشوند.
این نوع تقسیمبندی به واسطه نارساییهای آن از قرن نوزدهم به بعد به تدریج تغییر کرده یا منسوخ شده است و امروز در اروپا این انواع به هیچ وجه ملاک نقد نیست و کار نقد در قرن بیستم به کلی بر مدار دیگری قرار گرفته است، زیرا آنقدر تحولات نظم و نثر در دو قرن اخیر سریع بوده و آنقدر معیارها به سرعت تغییر کرده است که با میزانهای قدیم دیگر نمیتوان آنها را نقد کرد.
شعر فارسی و عربی از لحاظ موضوع به شکل دیگری تقسیم شده است که با طبقهبندیهای اروپایی تفاوت دارد.
به گفته دیگر نام انواع ادبی در این دو دسته از ادبیات با هم متفاوتند.
نمونه انواع ادبلی در عربی و فارسی چنین است: مدح، هجو، عشق، رثاء، عرفان (اینها با ادبیات غنایی اروپایی و غرب منطبقند)، پند و حکمت، ادبیات مذهبی (ادبیات تعلیمی)، حماسه و غیره.
ما در قدیم ادبیات نمایشی به مفهومی که در غرب معمول است، نداشتهایم.
نتیجه با توجه به مطالبی که بطور اجمال بیان شد، نقد ادبی یا سخنسنجی توصیف و ارزیابی و تعیین درجه خوبی و بدی آنهاست.
بوسیله نقد ادبی است که مردم درمییابند کدام اثر ادبی عالی و درخشان و کدام متوسط و ضعیف است.
نقد و نقادی در عرصهی ادبیات و علوم دیگر باعث شکوفایی و ارزشمندی نوشته میشود.
انتقاد باید سازند باشد، نه از روی غرضورزی و حسادت که ذهن خواننده را گمراه کند و سبب بدبینی او نسبت به نویسنده شود.
البته انتقاد این آگاهی را به نویسنده میدهد که در ادامهی کار از دقت و مطالعه بیشتری برخوردار شود.
نویسنده نباید تنها به دنبال تقلید از مطالب دیگران باشد، بلکه به دنبال نوآوری و ابداع مطالب جدید باشد تا ذهن خواننده را با مطالب تقلیدی و تکراری خسته نکند و باعث انتقاد خود نشود، بلکه اگر انتقادی باشد، سازنده و باعث تکامل و پیشرفت او و دیگر نویسندگان و حتی سازنده برای آگاهی خوانندگان شود.
منابع و ماخذ: ادبیات و نقد ادبی، دکتر خسرو فرشیدورد.
نقد ادبی، جلد اول.
دکتر عبدالحسن زرینکوب.
فهرست مطالب پیشگفتار 1 نقد ادبی 2 آثار ادبی چیست؟
2 دشواریهای نقد ادبی 6 ابزار و ملاک نقد 9 نقد ذوقی و نقد فنی 9 نقد موضوع و ماده شعر و ادبیات و انواع ادبی 11 نتیجه 12 منابع و ماخذ: 13 موضوع: «نقـــد ادبــی» نگارش تحقیق: علیرضا حاتمی بهار 86