مقدمه:
صرف نظر از هر نوع ویراستاری و رفع اشکال در اثار نوشتاری یا هر اثر دیگر بنظر بیاید پس از اتمام آن دو طرز فکر درباره پدیده حامله موجود باشد که کاملاً طبیعی است
دیدگاه اول دیدگاهی تحسن برانگیز و دیدگاه دوم برخلاف دیدگاه اول در پی نشان دادن عیوب آن اثر است که در جمع بندی به این دو دیدگاه در کنار هم اصطلاحاً نقد گفته میشود
متأسفانه خیلی ها وقتی جهت از نقد و انتقاد میشود تصور میکنند که باید تماماً از نداشتن اشکالات و عیوب چیزی سخن به میان آید
و بالعکس خیال میکنند هر گاه محسنات و خوبی ها و زیبائیهای یک اثر قابل بحث است دیگر انتقادی در کار نیست.
حال آنکه نقد و یا انتقاد معنی اش صرفاً این نیست که از چیزی ابزار گرفته شود و یا چیزی که تعریف آنرا شنیده اند از انتقاد بدورات بلکه همانگونه که اشاره شده نقد یعنی هم بررسی محسنات و هم تحقیق درباره اشکالات و ایرادات و اظهار آنهاست.
حال با توجه به جمع بندی دو دیدگاه فوق که ما آنرا نقد اثر مینماییم و نیز عنایت به اینکه اثر مورد نظر ما یعنی کتاب نامور نامه درباره فردوسی و شاهنامه به قلم دکتر عبدالحسین زرکوب از دو جهت یکی خلاصه نویسی و دیگر نقد نویسی مورد مفاهیم ابتدا از جنبه ای عیوب آنرا ظاهر ساخته و از جنبه دیگر محاسن کلام را آشکار مینمائیم و بدنبال آن خلاصه این اثر را تقدیم حضور خوانندگان محترم میکنیم.
نقدی بر نامورنامه
دکتر عبدالحسین زرین کوب منتقد و نویسنده موفق معاصر است که در این کتاب با قلم مو شکاف و توانایی خود نه تنها شخصیت فردوسی را تحلیل و او را از خلال اثرش میشناساند بلکه درباره چند و چون شاهنامه به داوری میپردازد.
یکی از انواع نثر معاصر نثر تحقیقی هنری است.
دکتر زرین کوب در اثر خود به نام نامورنامه از این شیوه نثرنویسی بهره برده است.
او با نگاهی تحلیلی زوایای داستان های شاهنامه را از جهات مختلف تبیین میکند.
نویسنده شباهت هایی را میان شاهنامه فردوسی و «انه ائید» یافته است.
اما هیچ یک از دیگر داستان های حماسی را قابل مقایسه با شاهنامه نمیداند.
شاهنامه داستان هایی حماسی است با زمینه قهرمانی، قومیو ملی که حوادثی خارق العاده در آن جریان دارد.
هدف نویسنده از کتاب نامورنامه آشناسازی مردم با شاهنامه و قهرمانان ملی شان است.
نویسنده هیچ گاه عواطف شخصی خود را مبنا قرار نداده به همین سبب در سرگذشت یا شرح قهرمانی های پهلوانان و شخصیتهای داستان هرگز دخالت و به نام و کام خود در باب آنها داوری نکرده است.
با داستان هایی شفاهی و مدون سر و کار دارد که در آن ها شرح پهلوانی ها، عواطف و احساسات مختلف مردم یک روزگار و مظاهر میهن دوستی و فداکاری و جنگ با تباهی ها وسیاهی ها آمده است.
دکتر زرین کوب شاهنامه را حماسه ای میداند طبیعی و ملی که عبارت است از نتایج افکار و قرایح و علایق و عواطف یک ملت که در طی قرن ها تنها برای بیان وجوه عظمت و نبوغ آن قوم به وجود آمده است.
این حماسه سرشار از یاد جنگ ها، پهلوانیها، جان فشانی ها و در عین حال لبریز از آثار تمدن و مظاهر روح و فکر مردم یک کشور در قرن های معینی از ادوار حیاتی ایشان است که معمولاً از آنها به دوره های پهلوانی تعبیر میکنیم.
نویسنده منظومههای ایلیاد و اُدیسه هومر را نیز از این نوع حماسه ها میداند.
و قهرمانان حماسه را با تمام دقتی که از نظر عاطفی واحساسی در آنها وجود دارد قهرمانانی ملی میداند.
به نظر نویسنده شاهنامه کتابی است در خور حیثیت انسان یعنی مردمیرا نشان میدهد که در راه آزادگی و شرافت و فضیلت تلاش و مبارزه کرده و مردانگیها نمودهاند.
و اگر کامیاب شده یا شکست خوردهاند حتی با مرگشان آرزوی دادگری و مروت و آزادمنشی را نیرو بخشیده اند.
از این رو شناختن اثر بزرگ فردوسی و به روح و جوهر آن پی بردن برای مردم ایران وظیفه ای است خطیر و دل پذیر.
نویسنده شخصیت های مختلف شاهنامه را در کتاب خود به نام نامورنامه بیان کرده است.
از رستم پهلوان نام آور گرفته تا کاووس شاه که مردی خیره سر و گستاخ و مغرور بود.
نقد ادبی شناخت ارزش های واقعی آثار ابداعی و آفرینش های ادبی و نیز بررسی قواعد و اصول یا علل و عواملی است که باعث میشود اثری درجهی قبول یابد و یا مورد رد و انکار قرار گیرد.
نقد ادبی باید دور از شایبهی اغراض باشد و قضاوت راستین و بینش و آگاهی مایه های اصلی آن را تشکیل دهد.
نقد ادبی شناخت ارزش های واقعی آثار ابداعی و آفرینش های ادبی و نیز بررسی قواعد و اصول یا علل و عواملی است که باعث میشود اثری درجهی قبول یابد و یا مورد رد و انکار قرار گیرد.
نقد ادبی باید دور از شایبهی اغراض باشد و قضاوت راستین و بینش و آگاهی مایه های اصلی آن را تشکیل دهد.
مضمون کتاب نامورنامه شناساندن قهرمانان و پهلوانان شاهنامه است.
تا مردم ایران با استفاده از آن به شناخت پهلوانان ملی خود برسند.
نویسنده کتاب بیشتر بر زمینه های اخلاقی و مذهبی تأکید کرده است و زمینه های اجتماعی و فلسفی را کمتر مورد توجه قرار داده است.
اما در بعضی از فصل های کتاب تحت تأثیر تأثرات شخصی اثر خود را آفریده است.
نویسنده حس وطن دوستی و پهلوانی را القا کرده که ارزش فراوان دارد.
در نقد ادبی باید اثر از نظر چند نوع نقد مورد بررسی قرار گیرد که ما در اینجا به چند مورد نقد ادبی اشاره میکنیم و سعی کرده ایم کتاب را از جهات مختلف مورد بررسی قرار دهیم؛ نقد لغوی: کلمه وقتی میتواند معنی و مفهوم خود را القا کند که درست و در جای خود در عین زیبایی و ظرافت به کار رود.
که در کتاب نامورنامه نویسنده با کاربرد کلمات مناسب توانسته مفهوم خود را به خوبی القا کند.
در بعضی قسمتها کلمات در جای دقیق خود در جمله به کار نرفته است.
و در موردی نیز از کلمات کهنه که کارایی خود را از دست داده اند استفاده شده مانند صفحه 66 که از دو کلمه فرسوده «بیشترینه» و «کمترینه» به جای بیشترین و کمترین استفاده شده است.
لغات عربی که در کتاب آمده غالباً یا لغات معمولی و رایج عربی در زبان فارسی است و یا اصطلاحات فنی و علمیاست.
نقد فنی: نامورنامه نثر ساده و روان دارد از معانی دشوار استفاده نشده و بیان زیبا دارد.
نکته دیگری که باید در نقد فنی مورد بررسی قرار گیرد موسیقی کمله و کلام است که هم در شعر وجود دارد و هم در نثر.
نویسنده از کلمات و ترکیب و تلفیق حروف موسیقی خاصی بوجود نیاورده است.
از جملات طولانی استفاده شده است که ممکن است خواننده در فهم چنین جملاتی با مشکل مواجه شود.
در کل فهم کتاب برای همگان کار آسانی است از تشبیه و تمثیلات در کلام خویش استفادهی زیادی نبرده است.
نقد زیبایی شناسی: برای نویسنده مهم این نبوده که نظریه ای خاص را بیان کند بلکه تأثیری کلی و واحد در خواننده باقی گذارده است.
در واقع اثر زیبایی است که توانسته بر خواننده اش تأثیر بگذارد.
نقد اخلاقی: در کتاب ارزش های اخلاقی مثل: وطن دوستی تقویت شده است.
جوانان را تشویق به شناخت پهلوانان کشورشان میکند و حتی شناختی را در آنها بوجود میآورد.
از تزکیه نفس سخن به میان میآورد.
به نوعی میتواند فایدهی تربیتی و اخلاقی داشته باشد.
و به خواننده عشق به تقوی و وحشت از نابکاری را القا میکند.
فقط شیوهی بیان نیست که دارای اهمیت است بلکه در محتوای اثر نیز هست.
نویسنده از گفتن سخنان هزل و یاوه و نیز تملق و دروغ که خلاف اخلاق و دین است دوری کرده است.
نقد اجتماعی: نویسنده در مورد شاهنامه نوشته است و شک نیست که شاهنامهی فردوسی گذشته از نوع اجتماعی آن یعنی حماسه، احساسات میهن دوستانه و برتری های قومیو ملی را که خواه و ناخواه امری اجتماعی است مطرح میکند.
دکتر زرین کوب نویسندگی را در خدمت اجتماع و سیاست میداند و از آن برای بیدار کردن مردم استفاده کرده است.
نقد روانشناسی: نویسنده از قدرت و استعداد هنری و ذوق و قریحه بالایی برخوردار است و در نوشته اش از نیروی عواطف و احساسات و تخیلاتش استفاده کرده است.
محرک او در اندیشه ها و الهامات خویش عواطف و احساسات است.
اگر نویسنده در مورد حماسه نوشته است به نوعی معرف خصال و سجایای اوست.
یعنی این صفت را داشته که در مقابل اهریمن دفاع کند و خواستهی آن را در معاصران و آیندگان تقویت نماید.
نامورنامه تاریخ ایران قدیم از آغاز تمدن نژاد ایران تا انقراض حکومت ساسانیان به دست مسلمانان را بیان کرده یعنی همان شاهنامه فردوسی.
در ابتدا شاهنامه را با چند اثر مقایسه کرده و در قسمتهای بعدی بعضی از تراژدی های آنرا آورده است و در آخر از ذوق و قریحه و تخیلات خود استفاده کرده و گفت و گویی از رستم و فردوسی بوجود آورده است.
*** اشعار حماسی پهلوانان ملی درباره اصل و منشأ حماسه دقیقاً میتوان به همان نکته ای اشاره کرد و از آن سخن گفت که محققان درباب منشأ افسانه ها و داستانهای منظوم گفته اند باید توجه داشت که این اصل منشأ به زمانی بر میگردد که اقوام دیرینه گیتی چون به مقتضای زندگانی نظامیمجبور به ستیز و پیکار با طوایف واهم مجاور بودند همواره پهلوانان و دلاوران خود را گرامیشمرده و به آنها افتخار میکرده اند سیر تاریخ گواه بر این ادعاست که رفته رفته این مهر و علاقه، سبب گردید تا هاله درخشانی از تعجبت و اوهام پیرامون مفاخر این دلاوران پدید آورده و وجود آنها را سراسر در فروغ خیره گر و ابهام آمیزی غرقه نمود و سبب شد تا مردم بی اختیار مجذوب احوال و افعال آنان شوند، مضافاً اینکه از این رهگذر ترانه های پر شوری نیز که زائیده منابع تعجب قومیبود، و در اوصاف مفاخر و ذکر مآثر این دلاوران پدید آمده بود به زبانها و افواه جاری گشته که به یقین اینگونه ترانه ها در طی روزگار طول و تفصیل و زیادت و نقصان پذیرفته و در مواقع و جاهای مختلف به اشکال مختلف روایت گردیده است.
علاوه بر آن خنیا گران پیشین نیز شاخ و برگهایی به آنها افزوده و وقایع یاد شده را به این شکل آکنده از خیال و افسانه نموده و در نتیجه از مرحله صدق و صواب دور میکردند حال در این اوضاع و احوال اگر شاعری مقتدر پدید میآمده ترانه ها و داستانهای مزبور را به شکل منظومه ادبی آراسته مینموده که تاریخ کهن ادبیات جهان میتواند در صورت نیاز به اثبات این تحول شواهد و دلایل بسیاری را ارائه نماید.
*** شواهد تاریخی یکی از دلایل و شواهد تاریخی که میتواند بر این مدعا گواهی دهد کار مهم آئیدس هاست دریونان قدیم به شاعران خنیاگر آئیدس میگفتند.
آئیدس ها ترانه و چامه ها ی دلپذیری از داستان جنگهای تروا میدانستند که با استفاده از آلتی بنام ستارگاهی به مرجع و زمانی در خانه ثروتمندان آن نغمه ها را میخواندند که شنودگان خود را چنان تحت تأثیر قرار میدادند که گاهی فریاد شادی از درون و نهادشان بر میخواست و زمان در دیدگانشان اشک تحسر حلقه میزد.
دانشمندان درباب دو داستان ایلیاد و ادیسه که منسوب به ایروس یونانی میباشد گفته اند که اشعار این دو کتاب گرد آوریده ای از ترانه های باستانی بوده که حدوداً هشتصد سال پیش از میلاد توسط گروهی از اهل ذوق جمع آوری شده است گواه دیگر بر این مدعا تفنی را مشگران در کوی و بر زنهای مختلف است که بر میگردد به قرون وسطی و وقتی که زبان رومیدر شمال فرانسه لهجه اویل و در جنوب آن لهجه اوک را پدید آورده بود.
در آن زمان شاعران بسیاری بودند که تحنیف های سبک وزن و ترانه های نشاط انگیز در بیان مفاخر پهلوانان وقهرمانان میسرودند که را مشگران بدانها در کوی و برزن تفنی میکردند که بنا به عقدیده محققان ادبیات فرانسه حتی داستان شارلمانی و منظومه رولان از منبع ذوق و قریحه همین گویندگان بسیار سیراب گشته و گویندگان آنها از این ترانه ها کسب فیض نموده اند.
حماسه بزمیکینگ آرتور که یکی از دلکش ترین حماسه های بزمیزبان انگلیسی است نیز از ترانه هایی که در روزگار لیولین شاعران نوازنده ویلز تفنی مینمودند مایه الهام گرفته است.
در باب فی بلون گن لید حماسه بزرگ آلمانی نیز از لحاظ ضعف ارتباطی که در پیوند اجزاء و افسانه های آن بکار رفته نتیجه تحقیق و پژوهش سخن شناسان و دانشمندان منتهی این شده است که بعضی از حکایات مانند داستان زیگفرید اژدهاکش و هاگن خون آشام و ترانه های باستانی ریشه گرفته و در ادوار بعد پیوند یافته و بصورت داستان واحدی درآمده است.
علاوه بر آن در داستان بولف حماسه رزمیانگلیسی نیز ما شاهد نفوذ ترانه های کهن و افسانه های باستانی اسکاندنیاوی ورژمانی هستیم که چنان روح بت پرستی را باعقیده ترسایی به هم آمیخته که حتی نقد کنندگان در تشخیص منشأ پیدایش و هویت گوینده درمانده و گرفتار بحث و اجتجاج شده اند با این وجود دانشمندان تصدیق کرده اند که صرف نظر از قدمت زمان جمع و تألیف اجزاء این داستان که خود از حدود سده پنجم میلادی قراتر نمیرود در پاره ای موارد آثار افسانه های خیلی پیشین و در جوزه های خیلی کهن در این داستان به نظر میرسد شاهنامه استاد گرایمانه طوس اگر چه در عهد جدید تری قدم به میدان پیدایش گذاشته و هویت و حیات گوینده چیره دست آن نیز کمتر از سرگذشت اویروس و سایر چامه گویان نامدار جهان در تاریکی های تردید و ابهام پوشیده مانده اما چون زائیده محیطی نظامیو نتیجه طبع گوینده ای نامیبوده بزودی قبول و شهرت یافته و در نتیجه در ردیف آثار جاوید جای گرفته است.
حال با آنکه منشأ پیدایش و جریان تکامل در اشعار حماسی جز آنچه بیان گردید چیز دیگری نمیتواند باشد اما تحقیق این نکته درباب شاهنامه قطعاً خالی ازاشکال نیست.
آنهم به این دو دلیل عمده اول اینکه مقصود فردوسی از یک سو ظاهراً نظم تاریخ بوده و اگر هم افسانه ای نیز در طی آن داخل نموده آن را به رمز و معنی تأویل کرده و از سویی نیز اطلاع موثقی از منبع اصلی کتاب که استاد طوس را بدان مهر و علاقه بسیار بوده در اختیار نیست، اما با این حال از این اتزاج خیال و واقع که در سراسر این کتاب جاوید همه جا وجود دارد میتوان یقین کرد که مأخذ نقل شاعر از افسانه های حماسه آمیز و احتمالاً نیز ترانه ها و رجزهای ساده قدیمیمشحون بوده و بسا وقایع بزرگ واقعی که تخیل شاعرانه و یا تعجب قومیآنها را به شکل افسانه جلوه گر نحوه و پس در دست گوینده ای بزرگوار موضوع الهام داستانهای دلپذیر گشته است.
با تمامیاینها اگر آن چنان که محققان پنداشته اند حماسه را بتوان مجموعه تجارب عقیده ها و عواطف مردم ساده و خشن دوران پهلوانی دانست لابد شاهنامه را باید کامل ترین حماسه جهان بحساب آورد زیرا قریحه سحر انگیز افسونکار فردوسی در این کتاب از زوایای مختلف حق مطلب را به کمال ادا نموده است.
استاد فرزانه طوس در این کتاب به قدری در نگار گری و رنگ آمیزی پرده های رنگارنگ حیات سحر و چالاکی نشان داده که در سایه روشن های مبهم و مرموز خیال هیچ کدام از نقطه های برجسته و دیدنی نیم رخ هستی از زیر خاب وی نگریخته و همه جا خیال آفریننده و قریحه معنی یاب گوینده به ادای حق مطلب بصورت تمام و کمال پرداخته است.
شور و مستی و ذوق و نشاط را در جائیکه بزم طرب میآراید و نغمه و سماع را با بذله و طبیعت به هنگام این بزم آرایی چنان توأم مینماید که شما را بی اختیار در جذبه و سرور غرقه مینماید و آنجا که حلقه مانم میچیند به قدری فریاد و شکوه و سوک و مویه سر میکند، بدانگونه زاری و شیون و ندبه و فغان میآغازد که با نوک قلب شما را به مجروح و روح شما را متأثر میکند و آن هنگام که از شور و عشق سخن به میان میآورد آنچنان به رمزهای محبت آشنایی کامل دارد که انسان گرفتاری در پنجه خونین عشق را آرزو میکند.
*** ایلیاد و شاهنامه علیرغم اینکه دانشمندان فرنگی ایلیاد سحر آسای ایروس را کتاب آسمانی شعر دانسته اند اما در مقام سنجش باید تصدیق کرد و بصراحت گفت که ایلیا در عظمت و کمال با شاهنامه فردوسی پهلو نتواند و اصلاً قابل مقایسه نیست بلکه ایلیاد خیزابه ای از این دریای بی پایان است زیرا که ایلیاد فقط روح جنگجویی و قهرمانی توصیف شده و در اودیسه فکر کمرانی و تن پروری متجلی است حال آنکه در شاهنامه این دو حالت همواره بهم آمیخته و در طی نگار گری ها و رنگ آمیزی های حیات درونی و بروی مظاهر و آثار این احوال متضاد مجال و میدان کاملی جهت بیان یافته است.
از طرفی در شاهنامه حقایق زندگانی بی پرزده و گاه نیز در پرده لطیف و نازکی از خیال تجلی مینماید علاوه بر آن قهرمانان شاهنامه اگر چه به اوصاف خیالی آراسته اند اما جز ارواج بزرگ روزگار را نشان نمیدهند اما ایلیاد مبارزه خدایان و نیمه خدایان و جلوه گاه قدرت پهلوانان پروردگا آسا میباشد حال آنکه اویروس خواننده را به جهانی خیالی میکشد که در آن هیچ چیز به جز به رنگ و دیوار این جهان نیست و همه چیز در امواج عظمت و ابهت دور انگیزی که متعلق به جهان مجرد میباشد غوطه میخورد از این رو نمیتواند روح تشنه آدمیرا سیراب کند و طبع حقیقت پرست وی را خرسند سازند ولی شاهنامه انسان را در جهانی سیر میدهد که جز نقوش و آثار این جهان چیزی ندارد از این رو هنگام خواندن خود را در مکانی کهنه میبیند که در همه اطوار و حرکات قهرمانان آن خشونت با سادگی و تخور با چالاکی توأم است اگر بتوان این بیان را پذیرفت که میگویند عظمت حماسه در شگفت انگیزی وقایع آن است و هر خانه ایکه پرده های سحر انگیز چرت ایز را بهتر نگارگری و نقشبندی کند دل خواننده را بهتر شیفته عظمت و قدرت خویش خواهد کرد باید اذعان نمود که از همه آثار حماسی جهان متمدن فقط این کتاب لایزال است که بحق میتواند در همه حال سحر انگیزی و دلفریبی کرده و به مقام عالی ترین حماسه جهان بر آید و این است نکته سر عظمت و نفوق شاهنامه را بیان میکند ملاحظه بفرمائید اگر خدایی بر قهرمان شکست ناپذیری غالب گردد و یا دیوی را در آتش خشم و کینه بسوزاند و یا اینکه نژادی از جهان براندازد جای حیرت و تعجب نیست.
ولی اگر انسان خرد زبون اهریمن گران جانی را به زاری بکشد و شیر و اژدها را زبون کند، هفت خوان را در نوردد کاموس و اشکبوس را به خاک هلاک افکند سیل خون از توران جاری نماید و جهانی را از هیبت نام خود بلرزاند آیا ممکن است ذکر مآثرا او در شما مورث شگفتی نشود؟
آیا در شاهنامه هرگز با دیده تأمل نگریسته اید؟
و نظر تحقیق را از گرد و غبار آشوب و پیکار نفوذ داده و گذرانده اید؟
آیا از دیدن آنهم ستیزه و آشوب و جنگ و خونریزی جز بیهودگی و زیانمندی کین توزی و لزوم استقرار صلح و آشتی نتیجه گرفته اید؟
مگر در همه آن پیکارهای خونین هنگامیکه گرد و غبار بالا میرود و نعره مردان و چکاچاک اسلحه و پویه اسبان به هم میآمیزد ندیده اید چگونه استاد طوس از میان گرد و غبار فرو نشسته ظاهر گشته از یک سو قاتل را به عبث کاری و بد سرانجامی مینکوهد و از سویی دیگر مقتول را سبکری و هوس رانی سرزنش میکند و ضعف و بیچارگی و زبونی آدمیرا در برابر قدرت اراده ایزدی نشان میدهد.
بنابراین زهی بی انصافی که بقول افلاطون اینگونه اشعار را مایه گمراهی و بد نهادی دانسته پرورنده خشم و آفریننده ترس و زبونی بدانند.
*** رمز افسانه ها باید تصدیق کرد که هیچکس به خوبی فردوسی وظیفه شاعر حماسی را ایفا ننموده است زیرا چنان که هر گو گوینده بزرگ فرانسوی پنداشته وظیفه شاعر حماسی آن است که مسیر جامعه بشری را در مراحل گوناگون زندگانی نشان دهد و باز نماید که آدمیچگونه از حضیض یژگیهای جهالت به ذروه نور معرفت عروج مینماید.
گیومرث وی مظهر روح خشن و ساده انسانی است که در طی قرون و اعصار پس از قرن ها زیست در عریانی و گرسنگی و بدبختی به ترتیب خانه و مسکن و تربیت دام و موفق گشت، افسانه هوشنگ از سعی و مجاهدتی که آدمیبرای غلبه بر عناصر و موالید قاهر طبیعت به جای آورده و سرانجام در پایان کوشش ها و آزمون ها بسیار به کشف آتش و اخزاع لباس دست مییابد، حکایت میکند داستان جمشید حاکی از شروع تهذیب و تمدن و پیروزی روشنایی به ظلمت میباشد.
در این مرحله است که مبانی و ارکان نظام اجتماعی استوار گشته است و اصناف طبقات جدا میشوند.
قصح ضحاک سبک سری ها و بی اعتدالی های اژی دهاک پادشاه ماورا در قالب پلیدیها و خونخواری گی های آهی اژدهای اهریمن خوی ابرنشین سه سره که در اوستا ذکر شده بیان گردیده و از آشوب و انقلابی که بر اثر تزلزل نظام اجتماعی آثار رفاه و تهذیب را از جهان متمدن زدوده حکایت میکند سحر و جاذبه ای که خانه استاد در توصیف این سیر دلپذیر معنوی که روح انسانی در جستجوی کمال مطلوب پیش گرفته به کار برده به قدری بوده که همه گویندگان در برابر آن سیر انداخته و تسلیم گشته اند.
در واقع شاهنامه سرگذشت تکامل و ترقی نژاد ایرانی بلکه دوده آری میباشد که البته از تعجب قومیو نژادی نیز مایه گرفته و در پرتو تخیلات شاعرانه شکوه و مهابت خاصی یافته است شاهنامه برای خودش جهانی است اما جهانی رنگین تر و پرنگارتر از جهان ظاهری که آفریده خیال شاعر است، ولی در آفاق آن همه قوانین و نوامیس عالم واقعی حکومت میکند و اگر آنگونه که داروین پنداشته جهان هستی پهنه تنازع بقاع باشد بدون هیچ تردیدی شاهنامه روشن ترین و کاملترین تصویر جهان هستی خواهد بود.
در تشبیهات نیز این روح را معاینه توان دید مژگان به ناوک، ابرو به کمان، سبزه خط به جوش گیسوان به کمند، عبغت به گوی وقامت به تیر تشبیه شده و حتی در مورد عشتبارنی و دلدادگی که همه جا با جنون و سبکسری توأم میباشد در این داستان ها همواره متانت و وقاری که شایسته پهلوانان میباشد حفظ گردیده است، دامان عفت قهرمان را تحت هیچ شرایطسی به لکه هوس نمیآلاید تا آنجا که وقتی تهمینه دختر پادشاه سمنگان شیفته گشته و شب هنگام بر بالین وی رفته میگوید: لذا میبینیم که پهلوان آداب دینی و آیین پهلوانی را فراموش نکرده، موبدی نزد پدر دختر روانه میکند و او را به قاعده و رسم متداول خواستگاری میکند.
*** شاهنامه و انهئید در مقام مقایسه میتوان تصدیق کرد که بین حماسه های بزرگ جهان از ایلیاد و اودیسه گرفته تا شانسون دورولان و بولف فقط انه ئید را میتوان با شاهنامه سنجید و این در حالی است که یقین داریم گرچه آن روح دلاوری و جنگجویی که در سراسر شاهنامه جلوه میکند مطلقاً در انه ئید وپرژیل به نظر نمیرسد اما گویی سرنوشت این دو کتاب از ازل به هم پیوسته بوده است و آنهم به این دلیل که از یک سو در هر دوکتاب هدف گوینده تحکیم مبانی ملیث بوده و از سوی دیگر گویندگان هر دو اثر بر خلاف سرایندگان سایر آثار باستانی فراموش نشده و زندگانی آنها در ظلمت افسانه نهان گشته، بعلاوه در هر دو منظومه همواره رامش و آسایش با جنگ و کوشش توأم و مقرون میباشد با این تفاوت که سرنوشت ویرژیل بهتر از تقدیر فردوسی بوده زیرا که وی در دوران الگوست امپراطور روم با وی همدم و همنشین بود ولی فردوسی مورد غضب و سخط پادشاه وقت خود قرار گرفت.
شهوات تند، احساسات قوی، شگفتی های شگرف در این اثر ملایم و تسکین شده اما با این حال قهرمان آن انه غالباً مورد حمایت و عنایت خدایان بوده و لذا پیروزیهای خود را مدیون و مدهون توجه آنان میباشد.
آنچه خواننده را بی اختیار به شگفتی و ستایش و امیدوار توصیف احوال روحی است که در این کتاب با لطف و مهارت و قدرت خاصی انجام پذیرفته است انه پهلوان داستان مظهر قدرت و ابتکار و افتخار میباشد آنگونه که فردوسی قهرمان محبوب خود رستم را میپرستد و شاهنامه وی گویی چنانکه محمود غزنوی نیز گفت جز وصف و ستم چیزی نیست ویرژیل نیر به مفاخر انه پهلوان محبوب خود که او را موجد عظمت و کبای روم میداند مهر و علاقه بسیار میورزد و هرگز راضی نمیشود لطمه ای به شکوه و مهابت قهرمانی وری وارد آید.
حتی آنجا که شکست وی را حکایت میکند چنان با مهارت ضعف و حقارت صوری وی را در برابر قدرت و عظمت معنویش قرار میدهد که خواننده بی اختیار مجذوب بزرگواری و نیرومندی قهرمان میشود.
*** شاهنامه و ملیت ایرانی بسا جای تأسف است که پاره ای از مردم کوته نظر روایات شاهنامه را به کلی بدور و عاری از حقیقت و یا آمیخته با افسانه دانسته و به استناد این فکر از اهمیت آن غافل مانده اند.
البته باید گفت شکی نیست که مبادی تاریخ هر قومیو یا ملتی با اساطیر و افسانه های سنخیف آمیخته اسست از چین و هندوستان گرفته تا یونان و روم و از ملل ژرمن گرفته تا اقوام سامی، آغاز تمدن همه امم جهان در ظلمت افسانه سیر میکند و با این حال آن افسانه ها و اساطیر وامعی تا مدتی دراز در اذهان مردم رسوخ و نفوذ داشته و آنان را نسبت به آن عقاید متعجب و معتقد داشته است که گر چه در فظر مورخ بی ارزش و خوار مایه میباشد اما از لحاظ اثر اجتماعی که دارد نز عالم اجتماع بسی عزیر و گرانمایه شمرده میشود.
با آنکه اساطیر ایلیاد از حیله حقیقت عاری بوده ولی مدتها در اذهان مردم یونان رسوخ داشته و از دیر باز کسانی که بدان اوهام معتقد بوده اند خود را یونانی دانسته و با همنژادان خود در غم و شادی و بندگی و آزادی شریک و همدرد بوده اند صرف نظر از صحت و سقم روایات فردوسی تا آنگاه که مردمیجمشید و کیقباد را از خود دانسته و گودرز و رستم را پهلوان قومیخود بشمار میآورند و به مآثر آنان افتخار کرده و به وجودشان مهر و علاقه میورزند.
رابطه قومیبا یکدیگر دارند و ایرانی محسوب میشوند.
بنابراین شاهنامه قصه باشد یا تاریخ، حقیقت باشد یا افسانه جهت جامعه ملت ایران و بنیان قدیم ملیت ایرانی محسوب میشود و اینکه چرا صاحب نظران ایرانی این کتاب جاوید بزرگ را ستوده و با دیده تکریم مینگرند بنظر ما اگر این علت از تاریخ ادبیات پرسیده شود بیان خواهد کرد که چگونه این اثر بی نظیر توانسته است هزار سال بر جهان ذوق و هنر فرمانروایی کند و بقول بشاره حوزی شاعر معاصر عرب خسروان گردنکش را در زیر درفش خود گرد آورد.
*** فردوسی و شاهنامه اگر گفته شود شاهنامه فردوسی دیوان واقعی فرهنگ خالص ایرانی است گزاف نیست زیرا که حماسه ملی ایران فقط در این اثر است که به اوج خود میرسد و جز آن تمام ادبیات دری شدیداً تحت تأثیر اسلام است در صورتیکه این اثر هر چند در جزئیات بعضی نفوذهای بعضی نفوذهای اسلامیرا هم نشان میدهد اما روح واقعی آن روح آریایی و هند و اروپایی است شاهنامه و تمام حماسه ملی ایران در عین حال پلی است که دنیای باستانی را با دنیای قرون وسطی، دنیای اسلامیکه هنوز در فرهنگ ما ادامه دارد به هم میپیوندد.
خراسان عمر فردوسی هنوز پر از خاطره های دوران باستانی و داستانهای گذشته بود طوس یاد آور نام جاودانه مرد افسانه ها و نمونه ای از تند خویی و سرکشی و تسلیم ناپذیری، کلات در آن سوی دشت طوس یاد آور خاطراتی از صحنه های دلاوران عهد کیان، نیشابور با نام شاپور پادشاه ساسانیان مربوط به نظر میرسید، خسرو گرد در نزدیک بهیق نام پادشاهان ساسانی را بخاط میاورد، کاشمر هنوز خاطره سرو خویش را که زرتشت کشت و خلیفه عباسی آنرا از ریشه درآورد حفظ کرده بود، شهر بلخ داستان تختگاه گشتاسپ و کانون آئین زرتشت، مرو که خاطره آسیابان آن با داستان سوری و مرگ یزدگرد مربوط میشود هنوز در نزد آشنایان با گذشته باستانی ایران نام « خداه کشان» را به دنبال میکشید، آن طرف تر در طخارستان در شهر سمنگان، قصه رستم و سهراب را به یاد میآورد.
در بخارا که در این ایام تختگاه امیر خراسان بود- یاد سیاوش و آنچه در آن نواحی « گریستن مفان» خوانده میشد، هنوز باقی بود دورتر در جانب نیمروز زابل و سیستان یاد آور قصه های زال و رستم بود و شهر قرنین در حاشیه کویر آثار از آخور رخش رستم را همچون خاطره دوران کر و فر این پهلوان سگزی نشان میداد، آتشکده های ویران، باروهای ریخته کوشکهای تروک در طوس و اطراف آن نیز مثل شهرهای دور دست هنوز باقی بود، دهقانان طوس هم مثل دهقانان آن روز در معمین روزگاران در ایران سراها و کوشکهای خویش نقش پهلوانان گذشته و صحنه هایی از جنگها و بزمهای آنها بر مینگاشتند، در گرمابه ها و سر در کاروانها و بازارها گه گاه چیزی از این نقش ها باقی بود، نقش بیژن در زندان افراسیاب، نقش رستم در جنگ با دیوان مازندران، ظرفهای چینی و فرشها و پرده های نقش بهرام گور و نخجیرهای او را تصویر میکرد.
در میدان شهر، بر سر بازارها و رهگذرها و که پهلوانان کشتی میگرفتند و قصه گریان هنگامه بر پا میکردند داستانهای پهلوانان نقل میشد.
نقل قصه رستم و اسفندیار چنان سابقه ای داشت که حتی در پایان عهد ساسانیان قصه گویان در سرزمین های دور دست- از جمله در حجاز- مردم را به نقل آن سرگرم میکردند، قصه ها و روایتهایی که دهان بدهان به آنها رسیده بود و هنوز در کتابهای نوشته نشده بود.
در تعبیرها و مثلها، جمشید رمز قدرت و جلال، ذیدون مظهر خردمندی و آهستگی و ضحاک رمز به خوبی و بیدادگری بود و سالم نریمان مظهر چالاکی و نیرومندی و هر کس دوست داشت نیروی شگرف جسمانی را در وجود دلاوری از روزگاران خویش را توصیف کند او را به رستم دستان مانند میکرد و اسفندیار مظهر جرئت و تهودگی بی مثال بود.
جشن نوروز، جشن مهرگان، جشن بهنجنه و جشن سده از طوس تا غزنین هر یک با تشریفات ویژه ای که بیشتر آن یادگار دنیای باستانی بود برپا میشد و یاد آور شاهان و نام آوران گذشته بود جمشید، تهمورث، هوشنگ و فریدون تا آنکه ابومنصور محمد بن عبدالرزق حاکم و سپهسالار و کنارنگ نام آور خراسان فرمان به جمع و تدوین داستانهای باستانی را در سرزمین خراسان صادر نمود و در این میان ابوالقاسم یک دهقان زاده طوسی که شور و علاقه ای به این گونه داستانها نشان میداد و در آن زمان یعنی سال 346 هفده سالی بیشتر نداشت و هیچ بخاطرش نمیگذشت که آنچه فرمان این کنارنگ طوس نمیتواند با تمام قدرت و کوکبه وی آن را زندگی بخشد، ذوق و قریحه وی آن را جاودانه خواهد کرد.
شاهنامه منثور ابو منصوری منسوب به او یا گرد آوریده به امر او مأخذ عمده و در عین حال محرک اصلی حکیم ابوالقاسم فردوسی به نظم شاهنامه عظیم وی شد.