هنر و ادبیات در ایران و جهان
نروز در (خانیک)
رجبعلی لباف خانیکی
خانیک تغییر شکل یافته واژه خانی در زبان پهلوی اشکانی به گویش پهلوی ساسای و مانوی است و خانی به معنی چشمه سار یا آب صاف یا طلای خالص و نام دیگر همای دختر داراب پیشدادی است اما خانیک در این مقوله نام روستائی است از دهستان کاخک واقع در 30 کیلومتری جنوب گناباد با جمعیتی حدود 2 هزار نفر که جاذبه ی شهرهای مشهد و تهران و بازار کار آ‹ شهرها اهالی است ساکن را در فصال زمستان به حدود تقلیل می دهد. آش از کاریز است و محصول عمده اش گندم و زعفران و باغهایش انبوه از درختان میوه و تاکر. مردمش زارع و دامدارند و سخت محتاج زمین و مرتع . اما دره خانیک تنگ و کوهستانی است و مردان خانیک که دل به دیار بسته اند و مانده اند مدام در کارند تا کف دستی بر وسعت زمین بیفزایند دست هایشان پینه سته است و دلهایشان گشاده و راضی به رضای خدا.
امروزه فراق فرزندان و مشغله تلاش معاش برایشان حال و حوصله ای نگذاشته است که سال را چون گذشته نو کنند و با سلام و صلوات به استقال نوروز روند چند لحظه ای مثل شهری ها سفره ای پهن می کنند و قرآن و سبزی و نقل و شکلات و بیسکویت و احیانا دسته ای کل پلاستیکی در آن می چینند و به افق تهران با گوینده رادیو دعای تحویل سال را می خوانند و دید و بازدیدی والسلام. با این وجود هنوز نوروز را پاس می دارند و مبدا زمان در طول یک سالش می شناسند.
آ‹چه از آداب و رسوم نوروزی خانیک از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت خاطره هایی است دریادمانده از دوران کودکی و نوجوانی در حدود 30 سال پیش.
در آن دوران جمعیت خانیک کم بود و جوانها عصای دست سالخوردگان و همه وابسته به زمین زیرا که زمین نان سال را میداد. حلای وطن و بدنبال نان رفتن عار بود و پاسداری از ملک پدری نشانه شرف و اصالت.
ماشین ها رنگ و ریای شهر را به ده نیاورده بودند و چشم ها با حسرت به لباسهای تنگ و گشاد شهر خیره نمی شودند، بوی عطر و اودکلن با بوی پهن و هرم سرگین مخلط نمی شد. همه همرنگ بودند و هم زبان. ده بوی ده می داد و چهره ده ساده و بی ریا و همه صمیمی و یار که نیازمند یاوری و صمیمیت بودند دل ها شاد بود و پرامید و روزها غنیمت برای کارو تلاش بر روی زمین برای زراعت و در کوهستان برای جمع آوری سوخت و در دشت و کوه برای گرد کردن علوفه و جرای .
استراحت را می گذاشتند برای نوروز از شب عرفه تا سیزده بدر که در آن ایام انجام کار نامیمون بود و مرده ها هم آزاد بودند.
آداب نوروزی همه سمبلیک و مظاهر حیات شرافتمندانه و خدا جویانه و متحرک بود و بر رویش گیاه و توجه به معبود و الفت دل ها و دفاع از حریم و ناموس تاکید داشت. از یک ماه مانده به نوروز مقدمات با نم کردن گندم در دو ظرف آغاز می شد. ظرفی برای سمنو و ظرفی برای کاکل
چند روزی بعد گندمها جوانه میزدند. جوانه گندمهای سمنوچید میشدند و گندمهای کاکل در حفره ای بر سینه دیوار رو به آفتاب کاشته می شدند تا برای نوروز بردیوارها سبز شوند و بهار را بخانه آورند. جوانه های چیده شده (برای سمنو) در آفتاب پهن میشدند تا خشک شوند پیام آمدن بهار را بی بی نوروز با خود می آورد بی بی نوروز سوسک سبز رنگ زیبا و دوست داشتنی بود که با گرم شدن هوا از خواب زمستانی بیدار می شد و به پرواز در می آمد همه باور داشتند که از آسمان به زمین آمده است تا آمدن نوروز را بشارت دهد. بچه ها دوستش داشتند و صمیمانه نوازشش می کردند. زمان برای مادران به سرعت می گذشت. کارگاههای بافندگی در همه خانه ها با صدای دلنشین در کار بودند و مادرها دل نگران که نکند تن پوش عزیزان به نوروز نرسد ! لحظه ها غنیمت بودند