دانلود مقاله هنر و ادبیات در ایران و جهان

Word 60 KB 20033 24
مشخص نشده مشخص نشده هنر - گرافیک
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • هنر و ادبیات در ایران و جهان
    نروز در (خانیک)
    رجبعلی لباف خانیکی
    خانیک تغییر شکل یافته واژه خانی در زبان پهلوی اشکانی به گویش پهلوی ساسای و مانوی است و خانی به معنی چشمه سار یا آب صاف یا طلای خالص و نام دیگر همای دختر داراب پیشدادی است اما خانیک در این مقوله نام روستائی است از دهستان کاخک واقع در 30 کیلومتری جنوب گناباد با جمعیتی حدود 2 هزار نفر که جاذبه ی شهرهای مشهد و تهران و بازار کار آ‹ شهرها اهالی است ساکن را در فصال زمستان به حدود تقلیل می دهد.

    آش از کاریز است و محصول عمده اش گندم و زعفران و باغهایش انبوه از درختان میوه و تاکر.

    مردمش زارع و دامدارند و سخت محتاج زمین و مرتع .

    اما دره خانیک تنگ و کوهستانی است و مردان خانیک که دل به دیار بسته اند و مانده اند مدام در کارند تا کف دستی بر وسعت زمین بیفزایند دست هایشان پینه سته است و دلهایشان گشاده و راضی به رضای خدا.


    امروزه فراق فرزندان و مشغله تلاش معاش برایشان حال و حوصله ای نگذاشته است که سال را چون گذشته نو کنند و با سلام و صلوات به استقال نوروز روند چند لحظه ای مثل شهری ها سفره ای پهن می کنند و قرآن و سبزی و نقل و شکلات و بیسکویت و احیانا دسته ای کل پلاستیکی در آن می چینند و به افق تهران با گوینده رادیو دعای تحویل سال را می خوانند و دید و بازدیدی والسلام.

    با این وجود هنوز نوروز را پاس می دارند و مبدا زمان در طول یک سالش می شناسند.


    آ‹چه از آداب و رسوم نوروزی خانیک از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت خاطره هایی است دریادمانده از دوران کودکی و نوجوانی در حدود 30 سال پیش.
    در آن دوران جمعیت خانیک کم بود و جوانها عصای دست سالخوردگان و همه وابسته به زمین زیرا که زمین نان سال را میداد.

    حلای وطن و بدنبال نان رفتن عار بود و پاسداری از ملک پدری نشانه شرف و اصالت.
    ماشین ها رنگ و ریای شهر را به ده نیاورده بودند و چشم ها با حسرت به لباسهای تنگ و گشاد شهر خیره نمی شودند، بوی عطر و اودکلن با بوی پهن و هرم سرگین مخلط نمی شد.

    همه همرنگ بودند و هم زبان.

    ده بوی ده می داد و چهره ده ساده و بی ریا و همه صمیمی و یار که نیازمند یاوری و صمیمیت بودند دل ها شاد بود و پرامید و روزها غنیمت برای کارو تلاش بر روی زمین برای زراعت و در کوهستان برای جمع آوری سوخت و در دشت و کوه برای گرد کردن علوفه و جرای .
    استراحت را می گذاشتند برای نوروز از شب عرفه تا سیزده بدر که در آن ایام انجام کار نامیمون بود و مرده ها هم آزاد بودند.
    آداب نوروزی همه سمبلیک و مظاهر حیات شرافتمندانه و خدا جویانه و متحرک بود و بر رویش گیاه و توجه به معبود و الفت دل ها و دفاع از حریم و ناموس تاکید داشت.

    از یک ماه مانده به نوروز مقدمات با نم کردن گندم در دو ظرف آغاز می شد.

    ظرفی برای سمنو و ظرفی برای کاکل
    چند روزی بعد گندمها جوانه میزدند.

    جوانه گندمهای سمنوچید میشدند و گندمهای کاکل در حفره ای بر سینه دیوار رو به آفتاب کاشته می شدند تا برای نوروز بردیوارها سبز شوند و بهار را بخانه آورند.

    جوانه های چیده شده (برای سمنو) در آفتاب پهن میشدند تا خشک شوند پیام آمدن بهار را بی بی نوروز با خود می آورد بی بی نوروز سوسک سبز رنگ زیبا و دوست داشتنی بود که با گرم شدن هوا از خواب زمستانی بیدار می شد و به پرواز در می آمد همه باور داشتند که از آسمان به زمین آمده است تا آمدن نوروز را بشارت دهد.

    بچه ها دوستش داشتند و صمیمانه نوازشش می کردند.

    زمان برای مادران به سرعت می گذشت.

    کارگاههای بافندگی در همه خانه ها با صدای دلنشین در کار بودند و مادرها دل نگران که نکند تن پوش عزیزان به نوروز نرسد !

    لحظه ها غنیمت بودند
    چند روزی بعد گندمها جوانه میزدند.

    لحظه ها غنیمت بودند.

    بازار خیاطان ده گرم بود بچه ها بی صبرانه در انتظار نوروز بودند و پدر در تلاش بود که بچه ها را نونوار به عیددیدنی بفرستد.

    ده روزی بیشتر به نوروز نمانده بود که پارچه ها بافته می شدند و دوخت و دوز و خرید آغاز می شد.

    کاروانهایی بزرگ با آداب و رسوم برای خرید عازم کاخک می شدندو نیاز های شب عید را پایاپای در قبال دسترنجشان به خانه می آوردند.

    بچه ها از هدیه های پدر در پوست نمی گنجیدند و سیب سرخ معطری را که پدر از کاخک تحفه آورده بود بر لب طاقچه می گذاشتند تا خانه را معطر کنند.

    زمان برای بچه ها به کندی می گذشت، همه مشتاق رسیدن نوروز بودند.

    جوانه های گندم خشک و آماده می شدند و مادر آ‹ها را می کوبید و پختن سمنو با سلام و صلوات آغاز می شد.

    سمنو پزان : در پختن سمنو تشریفات خاصی را رعایت می کردند و برای آن ارج و حرمتی ویژه قائل بودند زیرا که می گفتند : سمنو دست پخت حضرت فاطمه زهرا (س) است.

    مادر وضو می گرفت و زیر لب ذکر می گفت و صلوات می فرستاد و آرد را در آب حل می کرد و شیره انگور در محلول می ریخت و برای تبرک هفت عدد ریگ از زیر هفت ناودان رو به قبله به نشانه رحمت و برکت در محلول می انداخت و چند دانه اپند نیز برای دفع شچم زخم و بلا به آن اضافه می کرد و محلول را در دیگ چدنی می ریخت و روی اجاق می گذاشت .

    هنگام پختن سمنو باید آنرا مدام بهم میزدند که مبادا سر رود زیرا که به اعتقاد آنها در این صورت یکی از اهالی خانه جان خود را از دست میداد.

    بهم زدن سمنو اجر و ثواب فراوان داشت و داوطلبان بر هم پیشی می گرفتند.

    سمنو که آماده شد آنرا در کاسه های سفالی کوچک می ریختند و تعداد زیادی از آن کاسه ها را دورادور اطاق بر رف ها و طاقچه ها می چیدند با این باور و آرزو که سال نو را با شیرینی و برکت آغاز کنند.

    پخت نان نوروز دو سه روزی به نوروز مانده بود که مادر بفکر تهیه نان عید می افتاد و آن نان هایی بود به اشکال مختلف و فانتزی به نامهای قطاب ، تافتون چه ، شانه ریش و عروسک ، خمیر نان عیدی، سفت و با خمیر نان های معمولی مصرف روزمره متفاوت بود.

    برای درست کردن آن خمیر آرد گندم و روغن و زردچوبه و فلفل و زیره و شیر را مخلوط می کردند و خوب آنرا مالش میدادند و مایه می زدند و آن را در جای نسبتا گرمی می گذاشتند که برسد وقتی خمیر می رسید یا بر می آمد آنرا چونه می کردند و به چونه و فلفل و زیره و شیر را مخلوط می کردن و خوب آنرا مالش می دادند و مایه می زدند و آن را در جای نسبتا گرمی می گذاشتند که برسد وقتی خمیر می رسید یا بر می آمد آنرا چونه می کردند و به چونه ها به دلخواه فرم میدادند.

    تافتون چه و عروسک را از آن خمیر و بدون اضافه کردن چیزی به آن می پرداختند .

    تافتون چه نانهای گرد کوچک و نسبتا ضخم بود که روی آنرا با فشردن چیزی شبیه شانه و ماسوره نقش می انداختند.

    برای ساختن عروسک چونه خمیر را به شکل عروسک می ساختند و آنها را به بدنه تنور تافته می چسبانیدند تا پخته و خشک شود.

    این عروسک ها خیلی مورد توجه بچه ها بود.

    اما برای ساختمان قطاب و شانه ریش به نحوی دیگر عمل میکردند .

    قطاب شکلی مثلث داشت برای پرداختن آن چانه خمیر را گرد و نازک می کردند تا برای بار کردن آماده شود و بار معجونی بود مرکب از نخود پخته ، عدس پخته، پیاز و فلفل سیاه که خوب کوبیده می شد ، بار را روی خمیر نازک شده می گذاشتند و سه طرف آنرا رویهم گذاشته بهم می چسبانیدند و قطاب ساخته شده را به تنور داغ می چسبانیدند و برای ساختن شانه ریش که شکل نیمه دایره داشت صفحه ای گرد و نازک از خمیر درست می رکدند و پس از بار کردن آنرا دولا می کردند که سطح آن بر آمده می شد آنگاه بعدا نیم دایره ساخته شده را با چاقو یا ناخن می فشردند و آنرا به شکل شانه در می آوردند وقتی شانه ریش ساخته شد روی آنرا نقش های زیبائی می انداختند و به تنور داغ می بردند.

    قطاب ها و تافتون چه ها برای سفره میهمانان نوروزی پخته میش دند و شانه ریش و عروسک ها برای هدیه دادن به پسر بچه ها و دختر بچه ها.

    کلوچه های آماده شده را در سبد ها می ریختند و بر درب کندوهای گندم می گذاشتند با این امید که کندوها برکت دارشوند و به عدد هر کلوچه یک جوال گندم به محصول سال نو افزوده شود.

    چهارشنبه سوری در آخرین چهارشنبه جشن سده بر گزار می شد شامگاه آن روز از وقتی هوا گرگ و میش میشد بر فراز بام ها آتشی بلند بر می افروختند و خردو کلان از روی آتش می پریدند و فریاد می زدند : سدی ، "Saday , Saday" و در آوازی آهنگین و دست جمعی ، به زنان بیوه و بی سرپرست مژدگانی رفتن زمستان میداادند و با زنان شوهر داراظهار همدردی که بعد از این باید در غم فراق شوهر روز را شب کنند، زیرا که از بهار مرد باید برای بارور کردن زمین هر بامداد خانه را ترک کند .

    زبان حالشان این بود زنهای بی شو!

    چله بدرشو chellabedav shoo Zanhaye beeshoo زنهای شودار به غم گرفتار shoo dar.be ghamgereftar Zanhaye پاسی از شب می گذشت و آتش ها به خاموشی می گردانیدند آنگاه مادر کوزه ای را پر آب می کرد و از فراز جام آب را به نشانه روشنائی و حیات در چهار گوشه خانه می ریخت و قرض ها و گرفتاریها و مریضی ها و گناهان را در کوزه خالی فوت می کرد و آن را از بام به کوچه می انداخت کوزه باید می شکست که اگر نمی شکست گرفتاریها در سال جدید هم دامنگیر بودند.

    شام آخر سال دوسه روزی مانده به نوروز کاکل ها بر دیوارها سبز شده بودند و کاسه های سمنو فضای خانه ها را عطر آگین کرده بودند و جامه های نو و کفشهای کاخکی و بیرجندی در طاقچه ها چیده شده بودند فضای خانه ها و کوچه ها نظیف و پاکیزه شده بودند و انتظار بچه ها رو به پایان بود مادر برنج و روغن زرد و زعفران و آش خشک را آماده میکرد و مقدمات شام از صبح روز 29 اسفند آغاز می شد، پدر کنده های زرد آلو را قیمه میکرد و به پای دیگران می آورد و ما در برنج های نم کرده را در دیگ ریگی 13 می ریخت در حالیکه نعمات خداوندی را سپاس می گفت .

    با آب کش کردن برنج ها بو و هرم مطبوع آن فضای خانه را پر می کرد و اشتها می آورد، وقتی بوی زعفران و روغن زرد در خانه می پیچید همه میدانستند که مدت زیادی به خوردن پلو باقی نمانده است پلو شب عید عزیز بود و حرمت داشت زیرا که سفیدی بود و شگون داشت.

    آفتاب روز علفه رو به زوال میرفت و دختران و پسران جوان کلون ها را از علف پر کرده بودند که دست از میان سبزه بگذرد و در را بگشاید.

    شام آماده بود ما در سهم دلاک و حمامی را کنار می گذاشت و دیگ پلو دم کرده را بر سفره شام می گذاشت و بسم اله می گفت و دیگ را در مجمعه خالی می گرد و با روغن و زعفران چهره سفید پلو را رنگین می کرد و با روغن و زعفران چهره سفید پلو را رنگین می کرد و یقلاوی خاگینه را روی پلو بر میگردانید پلو آماده خوردن میشد و دست ها به مجمعه دراز می شدند بر سفره شام نان و ماست و شیره انگور و پونه تازه هم بود اما کسی به آنها اعتنا نمیکرد و با اشتها پلو را ترجیح میداد.

    حتما بچه تهیدستان در دل می گفتند که کاش مادر برای صرف جوئی آش خشک قاطی پلو نکرده بود!

    خیلی زود مجمعه خالی می شد و آخرین برنجها هم از آن بر چیده می شدند دستها به آسمان بلند می شدند و شکر خدا را بجای می آوردند مادر سفره را جمع میکرد و شام دلاک و حمامی و گاه مسکینی را که در نظر داشت بر مجمعه می گذاشت و میبرد .

    شام هر یک عبارت بود از بشقابی برنج چند تائی گلوچه مقداری نان و کاسه ای آجیل کوچه ها منظره ای عجیب و تماشائی داشتند بوی برنج در ده می پیچید آن شب همه پلو می خوردند.

    عیدی نامزدها علاوه بر سینی های شام ، سینی های دیگری را هم به این سوی و آن سوی می بردند و آنها هدیه خانواده پسران جوانی را در خود داشتند که برای نامزدها به ارمغان برده می شدند و به عیدی معروف بودند.

    هر عیدی شامل یک دستمال ابریشم یک جفت کفش کاخکی تبلک استخوانی منگوله دار یک قواره پیراهن یک چارقد یک کله قند و مقداری شیرینی (گاه اتفاق می افتاد که آقا پسر اسکناسی ده تومانی دزدکی زیر کفش ها یا لای دستمال ابریشمی برای دختر خانم می فرستاد) دختر خانم هنوز به عقد پسر در نیامده بود اما گفتگویش شده بود و همه مدانستند که نامزد شده است.

    او هم برای آقا پسر تدارک دیده بود تدارک دختر خانم راهم مادرش برای آقا پسر هدیه می فرستاد و عبارت بود از یک دستمال جیب گل دوزی شده هفت رنگ یک عرقچین گل دوزی شده هفت رنگ و یک قواره پیراهن مردانه پشت گلی صبح نوروز دختر خانم به نشانه قبول هدیه کفش های تبلک دار را به پا و دستمال ابریشمی را برسر می بست و به سلام پدر و مادر پسر می آمد.

    آقا پسر هم عرقچین هفت رنگ بر سرو دستمال هفت رنگ را تا زده به نحوی در جیب کوچ کت می گذاشت که گوشه اش به نظر آید او به این شکل نامزددار شدن خود را اعلام می کرد.

    شب علفه آرام می گرفت کوچه ها خلوت می شدند و مردم می آرمیدند تا آخرین شب سال را به پایان برند بچه ها از شوق نمی خوابیدند به فردا فکر مر کردند که آرا 18 و لحظات شیرینی در پیش رو دارند.

    آداب اولین روز نوروز روز اول نوروز زودتر از هر روز آغاز می شد پدر و مادر با صدای موذن از خواب بر می خاستند و به نماز می ایستادند.

    مادر بعد از نماز برای آخرین بار تدارکات عید را وارسی می کرد و ظرف ها را از آجیل و کلوچه وسمنو پر می کرد و هفت سین را بر سفره می چید.

    پدر قرآن از طاقچه بر میداشت آنرا به آرامی از پوشش پارچه ای خارج می کرد به چشم می کشید و می بوسید و رو به قبله می نشست و قرآن را می گشود و سوره مبارکه یس را با خلوص نیت و صدای رسا تلاوت می کرد .

    در کنار پدر ظرف آبی قرار داشت و پدر هر آیه را که می خواند بر آب می دمید.

    بچه ها که از خواب بر می خاستند پدر ختم یس کرده بود و ثوابش را بر اموات و متعلمان و اقوام و خویشان و پدران و مادران و دیگر اسیران خاک خیرات کرده بود.

    یکی از فرزندان ظرف آب کنار دست پدر را بر می داشت و شتابان آن را به قبرستان می رسانید و بر خاک اموات می افشاند.

    خورشید صبح اول فروردین زیباتر از همیشه سراز افق بر می آورد و جنب و جوش آغاز می شد.

    همه جامعه های نو به تن می کردند خوشحال بودند مبارکباد می گفتند آرزوی قبول طاعات می کردند بریزید و سپاهش لغن می گفتند صاف و پاک شده بودند زیرا که کدورتها و کینه ها و گرفتاریها را شب سدی در کوزه کرده بودند و از خانه بدورشان انداخته بودند مردم گروه گروه راه خانه مرده تازه ها را در پیش می گرفتند که به آنها سر سلامتی دهند و سپس راهی قبرستان ده می شدند تا روح اموات را نیز شادمان کنند.

    مرده تازه ها بر مزار تازه گذشتگان هم بساط می گستردند و عود و کندر دود می کردند و تسلیت گویان و فاتحه خوانان را به لقمه ای حلوا و چند قطره ای گلاب مهمان می کردند.

    پس از زیارت قبور مردم بطرف مزار امامزاده ده حرکت می کدرند بر امام زاده سلام می گفتند و دعا می کردند و بر می گشتند .

    نوبت دیدار و سلام بزرگان و ریش سفیدان می رسید که کوچکترها به سلامشان می رفتند و حرمتشان را پاس می داشتند.

    بچه ها خود را به آن آداب مقید نمی کردند و همان صبح آرا کرده از خانه بیرون می زدند و از خانه اقوام عیدی می گرفتند.

    خیلی زود جیب و دامن بچه ها از کلوچه و گردو و بادام شور کرده و کشمش و برگه پر می شد که خوراک خوب اولین روز نوروز را کفایت می کرد.

    اگر کسی همتی می کرد و تخم مرغ رنگ شده ای هم می داد به بازی آنها رونق می بخشید و بیشتر خوشحالشان می کرد بچه ها بار خود را که هستند به بازی گاه می رفتند و بزرگسالان باید یادر خانه می ماندند که از کوچکترها پذیرائی کنند و با خود دانه های نارفته را بروند روز بعد به این منوال سپری می شد و بزرگسالان از شامگاه اولین روز نوروز وارد معرکه بازی و شوروشعف عید شدند.

    7- بازیهای نوروزی اولین بازی بزگسالان شاه بازی بود که نزدیک غروب آفتاب آغاز می شد و آ‹ نمایشی طنز گونه و نیش دار بود که بیکارگی و ظلم و فساد در بار امیران و شاهان را بر ملا می کردند.

    شاه ظالم با طمطراق و علم و یراق و لشکر آراسته در کمرکش کوهی در یک سوی ده می نشست و امی عادل با جمعیتی در سوی دیگر ده شاه سفیر می فرستاد که از امیرنشین مال و برده آورد.

    یاران امیر یکی پس از دیگری به اسارت در می آمدند و در دربار شاه ظالم در زندانی بزگ نگه داشته می شدند آخرین یاور امیر هم به اسارت در می آمد و فرمان امیر را به زندانیان ابلاغ ممی کرد و اسیران به دستور امیر دربار را به آشوب می کشاندند و شاه را از تخت به زیر می کشیدند و با فضاحت او را در کوچه ها می گردانیدند.

    این بازی مدت زیادی طول می کشید و هیجان زیادی در مردم بر می انگیخت.

    پایان نمایش برای سالخوردگان و میان سالان پایان شب را اعلام می کرد، اما جوانها تن به خواب نمی دادند و بازی را به کوهها و دره ها می کشانیدند و اگر هوا مهتابی و روشن بود استخوان مهتاب بازی می کردند.

    و اگر هوا تاریک بود دزد بازی می کردند.

    برای بازی استخوان مهتاب تعدادی یار انتخاب می شدند و در یک جا می ایستادند یک نفر داوطلب استخوانی به سمتی پرتاب می کرد و دیگران بدنبال آ‹ به جستجو می پرداختند و کسی که استخوان را می دید فریاد می زد دیدم پرتاب کننده استخوان در آ‹جا ایستاده بود و وقتی به آنجا می رسید یابنده بر کولش سوار می شد با دو دست چشم هایش را می گرفت و مرکوب ملزم بود تا راکب را به محلی برساند که استخوان از آ‹جا پرتاب شده است.

    مرکوب بعد از سه دور چرخیدن به دور خود اگر سریع و مستقیم به آن نقطه می رسید بلافاصله بر راکب سوار می شد و به نقطه اول بر می گشت و اگر محل را گم می کرد آنقدر انطرف و آنطرف می گشت که خسته می شد و راکب با پرتاب استخوان بازی را آغاز می کرد این بازی با پیش آمدهاای غیر مترقبه و خنده آور توام بود.

    دزد بازی نمایش سمبلیک دیگری بود برگرفته از داستانهای غم انگیزی که پدر بزرگ ها و مادربزرگها تعریف می کردند از حمله و شبیخون ترکمن ها واحدی ها و حسنی ها به روستا در حضر و غارت و چپاول راهزنان و طراران کاروانها در سفر بازیگران برای اجرای نمایش دو دسته می شدند دسته ای که نقش راهزنان و دزدان را باید بازی می کردند از جمعیت دور می شدند و پراکنده در کمین گاههای کوه به انتظار می نشستند و گروهی دیگر به هیئت کاروان راه میان دره را پیش می گرفتند.

    در میانه راه به ناگاه دزدان به کاروان می زدند و اگر می توانستند آنچه همراه مسافر بود صاحب می شدند و در صورتیکه دزدی مغلوب می شد به اسارت مسافر در می آمد و دست بسته به بازیگاه آورده می شد و شورائی برایش مجازات تعیین می کرد که دزد الزاما به تحمل آن گردن می نهاد در این بازی گاه می شد که مسافری عریان بر می گشت و مجازات دزد معمولا مضحک و شادی آفرین بود که ساعتهای زیاد عریو خنده و شادی تماشا گران را به آسمان بلند داشت و تا روزها وورد زبان مردم بود.

    شب های عید اینگونه سپری می شد در روز دوم نوروز اکثر قریب به اتفاق مردم برای بازی با تماشا به خرمن گاهها و زمینهای بی حاصل میانه دره ها مریفتند (سر آب خلقوچ و سر آب تک پی سرا بازیگاهه های اصلی مردم بودند) مردان در یک دره و زنان در دره دیگر مستقر می شدند جمعیت همه جا موج می زد تعدادی بازیگر بودند و تعدای تماشاگر نوع بازی مردان با بازی زنان فرق می کرد بازی مردان نمایش سمبلیک حماسه و جنگ و دلاوری و زور آزمایی و کار و کشاورزی بود و بازی زنان پایکوبی و نمایش طنز روابط اجتمای (خاله بازی) و خواستگاری و رفتار زن در خانه و برخورد شوهر با اشتباهات و غیره.

    اوج بازی ها و شور و شوق عید سه روز اول عید بود و از روز چهارم بازبیها فروکش می کرد و دید و بازدیدهای دور انجام می شد مردم دسته دسته رهسپار روستاهای دور و نزدیک می شدند و در آغاز سال نو با اقوام و آشنایان دیدار تازه می کردند و صله رحم بجای می آوردند تا روز دوازدهم مردم یا به نروزی می رفتند و یا در خانه از میهمانان نوروزی پذیرائی می کردند.نوروز با سیزده بدر به پایان می رسید.

    برای گریز از نحسی روز سیزده مردم از صبح با اسباب و وسایل پخت و پز به صحرا می رفتند و پسران به افتخار نامزدها باد 24 می بستند و جمعیتی از زنان دختر خانم را برباد می نشاندند و او را به پرواز در می آورند دختر خانم در میانه زمین و آسمان هر بار که به پرواز در می آمد این شعر را می خواند : ای باد به نوم نومزدم Ee Bad Benoome Nomzadom خادم غلوم نومزدم Khadom Jholoome Nomzadom از بادبلن بفتم Az Bade Bolan Beftom شکر به کوم نومزدم Shekar Be Koome Nomzadom خانواده روز سیزده را در کنار اقوام و بستگان در فضای آزاد و کناره جویبارها می گذرانیدند اجاق در زیر درختان ساخته می شد با این باور که بوی و بخار غذا آنها را بارور می کنند.

    بچه ها از آخرین فرصت استفاده می کردند و با بازی و جست و خیز روز سیزده را بدرقه می کردند و دختران جوان گره مشکلات و آرزوهایشان را به سبزه ها می زدند با غروب خورسید بساطها بر چیده می شدند و مردم با نوروز بدرود می گفتند و نحسی ها را در صحرا می گذاشتند و از صبح روز چهارده کارهای عادی روز مره را آغاز می کردند زن امور خانه را تمشیت میداد و مرد میرفت تازمین را بارور کند که کندوله ها خالی نمانند و خانواده تا نوروز آتی سیر و سربلند باشند.

    ذیل حرف خ

- ريشه ها الف) فقه الغه نقد ب) جايگاه نقد به طور اعم در ادبيات دل انگيزي فارسي ج) تاريخ نقد متأثر در ايران و اولين نقدي که نوشته شد. د) آيا نقد همان «نه» است. جايگاه نقد در ادبيات جهان نقد و نقا

قرون وسطا : یک هزاره از تاریخ اروپا به عنوان قرون وسطا شناخته می شود . این دوران که از حدود 450 میلادی با فروپاشی امپراتوری روم آغاز شد نظاره گر عصر " ظلمت " بود . ( تجزیه امپراتوری روم – اضمحلال روم غربی و قدرت گرفتن کلیسا ) . این دوران را می توان تاریک ترین دوره تاریخ اروپا نامید زیرا سلطه جهان بینی مذهبی در تمام شئون زندگی مادی و فرهنگی انسان غربی سایه افکنده بود . انگیزاسیون ...

مقدمه موقعیت جغرافیایی ایران بگونه ای است که همواره مورد سکونت انسانها از هزاران سال پیش از تاریخ قرار گرفته است. نجد ایران مثلثی است بین دو فرورفتگی خلیج فارس در جنوب و دریای خزر در شمال. کوههای مغرب یا سلسله زاگراس از شمال غربی به جنوب شرقی امتداد یافته است و سلسله جبال البرز در قسمت شمالی مثلث مذکور قرار گرفته است. به شهادت تاریخ و گواهی باستانشناسانی که از سالها قبل از این، ...

درآمدي بر ادبيات توصيفي بخش عظيمي از ادبيات ثاني فارسي ما ماهيتي «توصيفي» دارد. توصيف هنرمندانه‌ي شاعر از «طبيعت»، «خود» و «جامعه» درون مايه‌هاي ارزشمندي است که ادبيات ما را عمق و غنا بخشيده است. شاعران بزرگي هم چون رودکي، خرمي، منوچهري و عنصري از

پیشگفتار: هنر ایران به لحاظ قدمت و زیبایی همیشه مورد توجه محققان بوده است. هنر ایرانی هنری اصیل و سنتی است که از دیرباز مورد توجه منتقدان و پژوهشگران قرار گرفته است و در این راستا آثار هنری به جای مانده از جمله نقاشیهای دیواری و سفالها و کاشیها و نقاشیهای مینیاتور که عموماَ برای زینت بخشیدن به نسخ خطی کاربرد داشته است مهمترین نقش را بازی کرده اند و به راحتی اندیشه ها و تفکرات ...

تاریخ چای براساس اسناد و مدارک موجود ، نخستین بار در سال 1262 شمسی مقارن سلطنت ناصرالدین شاه قاجار شخصی به نام حاج محمد حسین اصفهانی کشت چای را در ایران آغاز نمود ، ولی به علل نامعلوم موفق نشد ؛ تا اینکه در سال 1279 شمسی مرحوم حاج محمد میرزا کاشف السلطنه چایکار که در آن زمان ژنرال کنسول ایران در هند بود ، با کار و تلاش در مزارع چای در هند موفق شد اصول و فنون چایکاری را بیاموزد ؛ ...

پیشگفتار انقلاب اسلامی ایران، تنها یک جهاد و مبارزه سیاسی برای تغییر یک حکومت یا رژیم طغیانگر و ظالم و مستبد نبود، بلکه نهضت بیداری یک ملت در برابر صف خودکامگی، استعمار و از خودبیگانگی بود. حرکت بیداری برای مقابله با استعمار و برکندن مبانی فرهنگی ، اعتقادی و آئینی یک ملت بود. حماسه‌ای برای احیاء آئین و فکر و اندیشه دینی، اعتقادی و باورهای دیرین و پا بر جای یک ملت بزرگ بود. یک ...

کاربرد هنردرمانی به ویژه روی کودکان استثنائی ، مارا واداشت تا به جستجو و کنجکاوی در این زمینه بپردازیم . هنر درمانی جنبه های مختلفی دارد : موسیقی درمانی ، نقاشی درمانی ، دراماتراپی ، قصه درمانی ، شعر درمانی و ... که دراینجا ، به تمام جنبه های هنر درمانی نپرداخته ایم ، بلکه تنها روی شاخه هایی از آن که احتمال می رفت قابل فهم تر و کاربردی تر باشد ، کار نموده و مطالبی بسیار مختصر ...

تاریخچه قلیان و چپق در ایران! در سال 1492 میلادی وقتیکه کاشف بزرگ ، کریستف کلمب، پس از ماهها تلاش و کوشش، در کنار جزیره‌ای که امروز به کوبا مشهور است لنگر انداخت، با جهانی روبرو شد که تازگی‌های فراوانی برای او داشت. او و همراهانش در این جزیره ناشناس دیدنیهای جدیدی مشاهده کردند. آنها «دیدند بومیها لوله ای از برگ خشک گیاهی که به هم پیچیده اند در دست دارند، شبیه به لوله آتش بازی که ...

مقدمه بیشتر افراد حتی دوستداران تمدن وفرهنگ باستانی ایرانی براین باورند که تاریخ تمدن وهنر ایران از 2500 سال پیش یعنی از زمان طلوع دولت هخامنشی آغاز شده است و پس از این دوران ساکنان فلات قاره ایران فاقد تمدن وفرهنگ اصیلی بوده اند . در صوریتکه بنیان تمدن وهنر هخامنشی بر پایه ی فرهنگی استوار بوده است که از چندین هزاره پیشتر در فلات قاره ایران وجود داشته است . درست است که چهره های ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول