آنتوان گرابوفسکی به سال 1857 در بخش آلمانی لهستان زاده شد .
در آن روزگار لهستان کشوری مستقل نبود و به بخشهای تحت سلطه روسیه تزاری ، آلمان و پروس تقسیم شده بود گرابوفسکی شیمیدان بود و در زمینهی شیمی دارای چندین تألیف، اما او زبانشناسی بزرگ و زباندانی استثنایی نیز بهشمار میرفت .
او با وجود آشنایی کامل به 30 زبان، از آنجا که به زبانی جهانی اعتقاد داشت به آموختنِ زبان “ولاپوک” پرداخت .
ولاپوک زبانی است که اسقف یوهان مارتین اشلایر (19121820) آن را آفریده است اما گرابوفسکی بهزودی دریافت که ولاپوک به خاطر دستور زبانش، زبانی دشوار است.
با وجود این او به آموختن آن همّت نهاد و آن را نیکو آموخت.
هنگامی که او با اشلایر ملاقات کرد و دریافت که خود او نیز با زبان ساختهی خویش نمیتواند بهخوبی گفتگو کند دریافت که ولاپوک بهخاطر دشوار بودنش نمیتواند کارکردی فرا ملّی داشته باشد.
در سال 1887، نخستین خود آموزِ زبان اسپرانتو منتشر گردید و گرابوفسکی با جمعی دیگر از ولاپوکدانان، زبان ساختهی اشلایر را رها کردند و به آموختن اسپرانتو پرداختند بهزودی او « کولاک» اثر شاعر بلند آوازهی روس الکساندر پوشکین را به اسپرانتو ترجمه کرد و برای زامنهوف (19171859) آفرینندهی اسپرانتو فرستاد این دو گرابوفسکی و زامنهوف بهزودی با یکدیگر دیدار کردند و نخستین گفتگو به زبان اسپرانتو در تاریخ، این چنین شکل گرفت.
این دیدار را چنین تعریف کرده اند : ....در نخستین برخورد گرابوفسکی با اسپرانتو به زامنهوف درود میفرستد و گفتگو را با استاد همچنان به اسپرانتو ادامه میدهد اشک ذوق دقایقی چند مانع پاسخ پیرمرد میشود.
اوه خدای من!
شما گرابوفسکی، زبانشناس بزرگ اسپرانتو را پذیرفتهاید، آنرا آموختهاید و با این تسلط بدان سخن میگویید ؟
من نه تنها آن را پذیرفتهام و نه تنها آن را یک شاهکار میشمارم، بلکه آن را بیهیچ تردید و گزافه، برترین دستآورد بشر در قلمرو زبان و تفاهم بشریاش میدانم.
من گرابوفسکی زبانشناس و زباندان افتخار خواهم کرد، اگر مرا به عنوان شاگرد کوچک خود بپذیرید.
با شما عهد میکنم که خویشتن را تا زندهام وقف پیشبرد اسپرانتو، این عطیه بنمایم .گرابوفسکی در راه ترویج اسپرانتو تلاش بسیار کرد و در سال 1904 انجمن اسپرانتو لهستان را بنیان نهاد و خود بهعنوان نخستین رییس آن برگزیده شد .
در طول جنگ جهانی اول، گرابوفسکی ناچار به ترک ورشو شد زیرا در آن روزگار ورشو در بخش روسی لهستان واقع بود و برای گرابوفسکی که در بخش آلمانی لهستان زاده شده بود خطر تبعید به سیبری وجود داشت.
سرانجام هنگامیکه سربازان آلمانی ورشو را به تصرف خود در آوردند او توانست بار دیگر به ورشو بازگردد اما خانوادهی او را به روسیه فرستاده بودند .
او در خانهی خالی خویش در تنهایی پان تادئوش اثر شاعربزرگ لهستان میسکیویچ(18551798) را به اسپرانتو ترجمه کرد.
این کتاب بیان کنندهی زندگی گروهی از نجیبزادگان لهستانی در لیتوانی قرون 17 18 است و منظومهای حماسی بهشمار می آید.
از این پس گرابوفسکی در تنهایی و بیماری زیست و جز سرایش و ترجمه به اسپرانتو و دیدار با زامنهوف کار دیگری نداشت.
گرابوفسکی در این دیدارها آفریدههای خود را برای او میخواند بعد از مرگ زامنهوف که در سال 1917 رخ داد او تنهاتر از همیشه شد وی در سال 1921 به علت حمله قلبی در ورشو زندگی را بدرود گفت .
هر چند که شعر گرابوفسکی شعر دوران نخست تاریخ ادبیات اسپرانتو به شمار میآید ، دورانی که سرودهها سرشار از بیان آرمان شاعر در عریانترین شکل خود است و صور خیال را به آن چندان راه نیست .
گر چه شعر اسپرانتو به معنای واقعی کلام از دوران بعد آغاز می شود ، ولی گرابوفسکی، پدر شعر اسپرانتو است .
او با تسلط کامل بر 30 زبان، و با انجام ترجمههایی از آن زبانها به اسپرانتو به غنای ادبی و فرهنگی اسپرانتو افزود و خود نیز به سرایش سرودهایی پرداخت و این گونه دفتر شعر" از پارناس" شکل گرفت .
در تاریخ اسپرانتو گرابوفسکی دومین نام است این به آن معنا نیست که او دومین فردی است که اسپرانتو را آموخت اما، دومین فردی است که به اسپرانتو سخن گفت و به این زبان نوشت او به همراه زامنهوف، معمار کلام اسپرانتو است .
آنچه در پی میآید برگردان ”هنگامه مدّ “ و ”پگاه“ از سرودههای اوست .
”پگاه“ معروفترین سرودهی گرابوفسکی و پاسخی به ”سروش امید“ سرودهی زامنهوف میباشد .
گفتنی است که ”پگاه“ را پیش از این استاد فرزانهام دکتر ناصرالدیـن صـاحــب الزمانی در کتاب ” ادبیات امید“ تـرجمه کـردهاند ، امـا به دلـیل نایاب بودن کتاب فوق، برای آشنایی علاقهمندان ترجمهای دیگر از این سروده ارائه میشود .
هنگامهی مـَدّ این ترانهی شجاعت است از برای دریا نوردان مهاجر زیرا سرود، همواره شجاعت میآفریند پس همسرایی کنید دریانوردان !
اینک هنگامهی مــد است آواز سر دهید یاران ، آواز در دهید!
شکوه و افتخار آینده با شماست آسمان روشن است و ستاره ها هماره رخشان، اینک هنگامهی مــد است بادهای روبرو ، موج های مخالف بر جماعت ما میتازند اما اکنون مـد است که بهنگام، خویش را می نمایاند و ستاره، که پس ابرها، هماره خویش را نهان میکرد کنون به روشنی در آسمان میدرخشد پس اینک قلبهاتان را بهشور آورید توفان دور گشته است و خشکی را توان دید نک باد شرطه میوزد و خورشید فروزش میآغازد بادبانها را در مسیر نسیم برافرازید آواها را در جامه سرود بر انگیزید قلبها را با امید جاودان بزدایید شجاعت را بپا دارید زیرا در انتهای سفر پیروزی از آن ماست پگاه برادران: برای نوین سرودی پر خروش ساز آوازتان را کوک کنید تا پژواک پر توان آن از کوهسار و دریا گذر کند و خفتگان را بیدار باش در دهد پــگاه، از هر سو پگاه میروید و سایههای شب از جهان فرا می روند پس از زیر پا نهادن یکی خارستان خیزآبهای دریا ما را به تهدید نشستند اما آنان را شکست دادهایم و بسوی ساحل سبز انسانیت شادمانه بادبان برافراشتیم پس از پیکاری طولانی ، عذابی تلخ پرچم ستاره در باد میرقصد اگر هنوز تند بادی سترگ ـ نبردی ـ در رسد دیگر بخوبی آبدیدهایم نه آتش، نه پولاد، نه خیانتهای ناگهان، امید را شکست نخواهد داد در جهان هیچ چیز دورش نخواهد راند امید در ژرفای قلبمان ریشه کرده است به پیش ـ با ایمان ـ بادبان بر میافرازیم برای پیروزی راهبر و رهروانش را که تا مرگ او را وفادارند دعا میکنیم جهان دیگر گونه خواهد گشت و زمان خواهد گذشت اما یاد آنان جاودان خواهد ماند بر ما پدیدار شد زبان خجسته ـ شگفت ارمغان آسمانی ـ با عشق به مردمان و زاد بوم در قلب وفادار شعله شوریم همچنانکه به شکوه تبار خود پایبندیم خویش را فرزندان تمام جهانیان میدانیم در جای جای خاک صدها هزار قلب را به شور میآورد پژواک درود ما پس ما فرزندان، بر زمین میسرائیم پگاه، از هر سو پگاه میروید و سایههای شب از جهان فرا میروند