ستایشگران بنىهاشم و حدود آزادى آنان در دوره خلفا
از نیمه دوم سده نخستین هجرت،برغم تمایل حکومت دمشق،در شعر عربى نشانههائى از گرایش به خاندان پیغمبر پدید گشت. (1) بحق دانستن آنان، سوگوارى در مصیبت این خاندان،ناخشنودى نمودن از ستمهائى که بر ایشان رفت.و گاه نکوهشى از آن مردم که موجب چنین ستم شدند.از میان آن شعرها نمونههائى انتخاب گردید که با زندگانى دختر پیغمبر (ص) ارتباطى داشت.اما آنچه درباره امیر المؤمنین على علیه السلام و فاجعه کربلا سروده شده فراوانست،چندانکه در چند مجلد بزرگ جاى خواهد گرفت.
با بر افتادن امویان بسال یکصد و سى و دو هجرى این دسته از شاعران مجال فراخترى یافتند. و با آنکه عباسیان از آل على دلى خوش نداشتند،براى ریشهکن ساختن مانده خاندان اموى ستایندگان بنى هاشم را آزاد مىگذاشتند،و اگر ضمن ستایش آل پیغمبر از آل عباس هم مدحى مىکردند،ستاینده بىجایزه وصلت نمىماند.اما بهر حال آزادى آنان تا آنجا بود که مدح علویان با نکوهش عباسیان توام نباشد و گرنه شاعر بجان خود امان نمىیافت-گاهى هم زمامدارانى چون متوکل و معتصم کمترین گرایشى را بآل على (ع) بر نمىتافتند و از آزار شاعران ثناگوى آنان دریغ نمىکردند.
با گسترش تسلط دیلمیان بر بغداد،در این شهر که از سالها پیش مرکز اجتماعى شاعران شیعى شده بود،انجمنها تشکیل گردید که در آن فضیلتهاى اهل بیت را مىخواندند و بر مظلومیت آنان اشک مىریختند.
اما در شعر فارسى ،ستایش آل پیغمبر و گرایش به على (ع) و خاندان او از سده چهارم هجرى آغاز شده،و شمار این شعرها (آنچه در دست ماست) در سراسر حکومتسامانیان غزنویان،سلجوقیان و خوارزمشاهیان بسیار اندک است.
در آن دسته از شعرها که بعنوان نخستین شعرهاى درى معرفى شده جز وصف طبیعت و ستایش حکومت چیزى نمىبینیم.
آیا مىتوان گفت همه شعرهاى فارسى ایران اسلامى که تا سده چهارم هجرى بزبان درى یا دیگر لهجههاى ایرانى سروده شده از این نوع بوده است؟هر چند نمىتوان بدین پرسش پاسخ مثبت داد،اما گمان نمىرود شعرهاى در موضوع مورد بحث ما سروده شده باشد.در اینصورت علت آن چیست؟فشار سختحکومت؟جاى چنین احتمالى هست.و ما مىدانیم از سال چهل و سوم هجرى تا پایان حکومت ولید بن عبد الملک بن مروان،ایران و منطقه شرقى زیر فشار حاکمانى چون زیاد،عبید الله،حجاج بن یوسف،پسر اشعث.و کسانى از این دست مردم،روزگار مىگذرانده است.اما چرا در مدینه که مستقیما زیر نظر خاندان اموى بود،کمیتبه ستایش هاشمیان بر مىخیزد ولى در نیشابور،طوس،غزنه و هرات نظیر چنین شاعرى را نمىبینیم؟. آیا مىتوان گفت در سده نخستین هجرت مردم ایران از خاندان پیغمبر (ص) و آنچه بر سر آنان رفت اطلاعى نداشتند؟هرگز جاى چنین احتمالى نیست.از این گذشته در فاصله تقریبا نیم قرن از حکومت ولید بن عبد الملک تا پایان کار مروان بن محمد که گروههاى مقاومت در شرق ایران مخفیانه سرگرم کار بودند و بنام حکومتخاندان پیغمبر«الرضا من آل محمد»شعار مىدادند،مىتوان گفت هیچگونه شعرى که بازگوینده این تمایل باشد سروده نشده؟مىدانیم شعر عامل مهمى براى تحریک عاطفه و احساس عمومى است.آیا مىتوان گفتحکومتها و یا عاملان آنان چنین شعرها را از میان بردهاند؟اگر چنین است چرا با شعر عربى چنین معاملهاى نشده است؟مضمون شعرهاى عربى مذمت مستقیم از خلفاى اموى و عباسى بود،در صورتیکه اگر در زبان فارسى چنین شعرهایى سروده شده باشد،تعریض به حاکمان صفارى،سامانى و یا غزنوى نبوده،چه آنان دخالتى در آن ستمکارىها نداشتهاند.
درست است که بحث ما درباره شعر درى است و این لهجه از سده سوم رسمیتیافت،اما در شعر تازى هم که ایرانیان عربىگو سرودهاند چنان نمونههائى دیده نمىشود.از سده چهارم هجرى یعنى همزمان با تاسیس دولتهاى شیعى در ایران مرکزى است که گاهگاه نظیر این مضمونها در شعر فارسى دیده مىشود:
مدحت کن و بستاى کسى را که پیمبر
و یا این نمونه:
و یا این نمونه:
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار (2)
چنین زادم و هم بدین بگذرم
همین دان که خاک ره حیدرم (3)
و یا این بیتها:
مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود
که روز حشر بدین پنج تن رسانم تن
بهین خلق و برادرش و دختر و دو پسر
محمد و على و فاطمه حسین و حسن (4)
در اواخر سده چهارم که فاطمیان بر مصر دستیافتند و حکومتى مقتدر را پى افکندند وصیتشهرت آنان بدیگر کشورهاى اسلامى رسید و در شرق ایران طرفدارانى پیدا کردند، شاعران فارسى گوى آن سامان بمدح اهل بیت زبان گشودند و نمونه برجسته آنان ناصر خسرو علوى است.لیکن باز هم در سراسر قرن پنجم و ششم.شمار شعرهائى که در مدح آل پیغمبر بفارسى سرودهاند،فراوان نیست.شگفت اینکه در سده پنجم شیعیان در بغداد و مرکز خلافت عباسى انجمنها تشکیل مىدادند و بر مصیبت اهل بیت مىگریستند ،اما در شرق ایران دور افتادهترین نقطه بمرکز خلافت،ناصر خسرو باید از بیم جان از بیغولهاى به بیغوله دیگر پناه برد.این چنین سختگیرى را باید بحساب عباسیان گذاشت و یا بحساب خوش خدمتى حکومتهاى محلى که براى پایدارى خود،خشنودى خاطر آنان را از هر راهى مىجستند،و یا بحساب پاىبندى سخت مردم این منطقه بمذهب سنت و جماعت و یا پذیرش وضع (پس از مقاومتى اندک) ،بحثى است که پس از گذشت هزار سال آنچه پیرامون آن نوشته شود حدس و گمانى است که منشا آن نیز تمایل و عاطفه و یا طرز تفکر بحث کننده است.بهر حال چنانکه نوشتیم از نشات زبان درى در شرق ایران تا دهه نخستین سده هفتم،از شعر فارسى آنچه در ستایش خاندان پیغمبر سروده شده نمونههائى اندک است.و نام دختر پیغمبر به تلویح یا ضمنى در بعض این بیتها دیده مىشود.با هجوم مغولان بایران براى مدتى بیش از یکصد سال همه چیز درهم ریخت و در سده هشتم هجرى است که شاعران شیعى در نقاط مختلف کشور ایران بمدح اهل بیت زبان مىگشایند.
در ادامه نمونه شعرهایی از نظر خواننده مىگذرد و چنانکه مىبینیم طولانىترین مدیحه از خواجوى کرمانى و ابن حسام خوسفى است.
آنچه در این فصل فراهم آمده،به پایان قرن نهم خاتمه مىیابد.چه قرن دهم آغاز سمیتیافتن مذهب شیعه در ایران است و در این دوره است که قسمت مهمى از شعر فارسى را مدیحهها و مرثیههاى اهل بیت تشکیل مىدهد