شهریار، ستاره پرفروغ ادب پارسی
شهریار شاعری عاشق بود که شعر او جلوه ای از پاکی وجود و تبلور حقیقی احساس بود.
با آن دلی که غزال چابک دشت های غزل بود، می خرامید و چشم زیبا دوستِ «شاعری» را به خود وا می داشت.
آن جا که در دامن دل انگیز «حیدر بابا» طنین می افکند، دل هر عاشق وارسته ای به آن سو می شتافت.
او در سیر پر دامنه خویش، در سلوک عاشقی تا بدان جا پیش رفت که سزاوار دریافت خرقه از دستان مرشد طریقت گشت؛ اما فروتنی و خاکساری اش او را به عالم شاعری فرا خواند.
روح پر تلاطم و پر تکاپوی نغز پرور او را می ستاییم.
***
«شهریار» شاعر پرآوازه پارسیگوی آذریزبان در قلمرو ادب و فرهنگ ایران از چنان اعتبار و خلاقیت شگفت انگیز هنری و مرتبه والای سخن سرایی برخوردار است که از تعریف،تمجید و تحسین بی نیاز است.
امروز کمتر کسی است که با شعر و ادب الفتی داشته باشد و «شهریار» را نشناسد و بتواند منکر مقام ممتاز وی در شعر فارسی معاصر شود و این نشانهای است از نفوذ معنوی کلام شاعر در سراچه دل شعر دوستانی که نگاهی عمیق به جهان دارند.
نام «شهریار» فرزند نامدار تبریز سالها است که از مرزهای ایران گذشته و در چهار گوشه گیتی هر جا که از ادب فارسی و زبان حافظ، سعدی و فردوسی سخن میرود زبانزد پارسی شناسان است و شعر فارسی معاصر با دیوان و آثار وی پیوندی استوار و ناگسستنی دارد.
امروز به جرأت میتوان گفت «شهریار»از برجستهترین مظاهر جهان شعر و پر فروغترین ستارگان آسمان ادب ایران به شمار میرود و آنان که ادبیات شیرین فارسی را نیک میشناسند وی را نظامی، سعدی و حافظ امروز میخوانند و آثار وی را از نظر رعایت نکات اخلاقی،عرفانی و برانگیختن غرور ملی،حسن میهن پرستی و نوعدوستی گل سرسبد ادبیات معاصر میدانند.
ولیکن آنچه در این میانه گفتنی است، این است که «شهریار» نیز به مانند هر انسان اندیشهورز در راستای آفرینشهای هنری خود با افت و خیزهایی روبرو بوده و در گذرگاه حیات خویش فراز و نشیبهای بسیاری را دیده و از پیچ و خمهای دور و درازی گذشته تا راه خود را در جهت حرکت استکمالی و خلق آثار و سرودههایی جاودانه و ماندگار یافته است.استاد ملک الشعراء بهار او را بداعت شاعری نه تنها افتخار ایران بلکه افتخار عالم شرق میداند
***
زندگینامه
زندگینامه فرزند آقا سید اسماعیل موسوی، معروف به حاج میرآقا خشکنابی، در سال 1325 هجری قمری (شهریور ماه 1286 هجری شمسی)، در بازارچه میرزا نصراله تبریز واقع در چای کنار، چشم به جهان گشود.
در سال 1328 هجری قمری، که تبریز آبستن حوادث خونین وقایع مشروطیت بود، پدرش او را به روستای قیش قورشاق و خشکناب منتقل کرد و دوره کودکی استاد در آغوش طبیعت و روستا سپری شد که منظومهی «حیدربابا» مولود آن خاطرات است.
در سال 1331 هجری قمری، پدرش او را برای ادامه تحصیل به تبریز باز آورد و او در نزد پدر شروع به فراگیری مقدمات ادبیات عرب نمود و در سال 1332 هجری قمری جهت تحصیل اصول جدید به مدرسه متحده وارد گردید.
در همین سال، اولین شعر رسمی خود را سرود.
سپس به آموختن زبان فرانسه و علوم دینی نیز پرداخت و از فراگیری خوشنویسی نیز دریغ نکرد که بعدها کتابت قرآن ثمره همین تجربه میباشد.
در سیزده سالگی، اشعار شهریار، با تخلص «بهجت»، در مجله ادب به چاپ میرسد.
در بهمن ماه 1299 شمسی، برای اولین بار به تهران مسافرت میکند و در سال 1300، توسط لقمان الملک جراح، در دارالفنون به تحصیل میپردازد.
شهریار در تهران تخلص به بهجت را نپسندیده و تخلص شهریار را پس از دو رکعت نماز و تفأل از حافظ میگیرد: غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم روم به شهر خود و شهریار خود باشم شهریار، از بدو ورود به تهران، با استاد ابوالحسن صبا آشنا میشود و نواختن سه تار و مشق ردیفهای سازی موسیقی ایرانی را از او فرا میگیرد.
او، همزمان با تحصیل در دارالفنون، به ادامه تحصیلات علوم دینی میپرداخت و در مسجد سپهسالار در حوزه درس شهید سید حسن مدرس حاضر میشد.
در سال 1303، وارد مدرسه طب میشود و از این پس زندگی شورانگیز و پرفراز و نشیب او آغاز میگردد.
در سال 1313، زمانی که شهریار در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشکنابی، به دیدار حق میشتابد.
او سپس در سال1314 به تهران بازگشته و از این پس آوازه شهرت او از مرزها فراتر میرود.
شهریار شعر فارسی و ترکی را با مهارت تمام میسراید و در سالهای 1329 تا 1330 اثر جاودانه خود «حیدربابایه سلام» را خلق میکند و برای همیشه به یادگار میگذارد.
منظومه حیدربابا تنها در جمهوریهای شوروی سابق به 90 درصد زبانهای موجود ترجمه و منتشر شده است.
در تیرماه 1331، مادرش دار فانی را وداع میکند.
در مرداد ماه 1332، به تبریز میآید و با یکی از منسوبین خود، به نام خانم عزیزه عمید خالقی، ازدواج میکند که حاصل این ازدواج سه فرزند به نامهای شهرزاد و مریم و هادی هستند.
در حدود سالهای 1346، شروع به نوشتن قرآن به خط زیبای نسخ نمود که یک ثلث آن را به اتمام رساند.
در این زمان، دیوان اشعار فارسی استاد نیز چندین بار چاپ و بلافاصله نایاب شده است.
در مدت اقامت در تبریز، موفق به خلق اثر ارزنده «سهندیه» در رمانتیک ترکی میشود.
در سال 1350، مجدداً به تهران مسافرت میکند و تجلیلهای متعددی از شهریار به عمل میآید.
در اردیبهشت ماه سال 1363، تجلیل باشکوهی از استاد در تبریز به عمل آمد.
استاد شهریار، به لحاظ سرودن اشعار کم نظیر در مدح امیرمؤمنان و ائمهاطهار علیهالسلام، به «شاعر اهل بیت(ع)» شهرت یافته است.
او پس از یک دوره بیماری، در 27 شهریور ماه 1367، دار فانی را وداع گفت و در مقبرهالشعرای تبریز به خاک سپرده شد.
*** شهریار شاعری است یکهتاز در میدان توحیدی و وادی عرفان و خود با اشاره به سروده حافظ میگوید:"هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم." لطف سخن استاد «شهریار» در چیرگی بینظیر وی برای سرودن شعر به دو زبان دری و آذری، شهرت ویژهای به این پیر استاد عرفان بخشیده و شهرتش از فراسوی مرزهای جغرافیای ایران، به سرزمینهای دیگر ره گشوده، سخنان دلنشنیناش روشنی بخش دل شیفتگان معرفت الهی گشته است و همین نکته است که «شهریار» را میان اقران و شاعران معاصر ایران ممتاز و بی نظیر کرده است.
همنشینی و مجالست وی با زبدهترین هنرمندان معاصرش در دوره تحصیل در تهران همچون «ابوالحسن خواه صبا»،«صادق هدایت»،و نیز آشنایی با «نیما یوشیج» و «کمال الملک» همه و همه در شکلگیری شخصیت فکری وی مؤثر واقع شد، به طوری که دکتر شریعتی درباره استاد شهریار میگوید: "کیست که بگوید ماه در کویر کبود و بیکرانه آسمان تنها نیست و در انبوه هزاران ستارهای که وی را همواره در میان گرفتهاند و همیشه در پیاش روانند غریب نیست؟
کو آشنایی ماه، کو خویشاوند ماه؟
اما ماه همدرد آشنایی دارد با او از یک نژاد نیست با او همخانه نیست، هر کدام، از آن دنیای دیگری هستند، دو بیگانه اما دو بیگانه همدرد و میدانیم که دو بیگانه همدرد از دو خویش بی درد یا ناهم درد با هم خویشاوندترند.چقدر این شعر «شهریار» هیجان دارد!
خطاب به نیما یوشیج شاعری که زبانش با زبان و سبکش با سبک شهریار بیگانه است.
او کهنه سراست و این نوسرا، او از آذربایجان است و این از رشت دو چهره درخشان اما هر کدام از آن دنیای دیگر، هر کدام در صف دیگری، دو صف متقابل،متخاصم و متناقض با دیگری، اما این دو بیگانه هر دو در یک درد میگدازند در جان هر دو یک آتش افتاده و هر دو را یک شعله می سوزد،نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم/ سرپیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم" سروده استاد شهریار در وصف مدینه سلام ای سرزمـین وحی و الهـام سلام ای شهر شـاهنشاه اسلام *** سلام ای پایتخت پادشاهی سـلام ای پایه عــرش الهی *** سلام ای کـان الماس فتوت سلام ای کاخ سلطان نبوت *** سلام ای سر در کاخ خدائی حــریم بـــارگــاه کــبــریــائی *** سلام ای مشرق مشکوه ایمان سلام ای عـرشه قـندیل رحمان *** چه روحی خفته در آنیّت تو مـلائـک مـحو روحـانیــت تـو *** خبر داری که با این شوق مدهوش چـه جانـی را گـرفتستی در آغوش *** در این جا خفتـه آن آرام جانها که دارد از مـلائـک پـاسبـان ها *** چه روحی قدسی اینجا آرمیده چه روحـانیــتی در وی دمـیــده *** تو گوئی غرفهها مهد فرشـته است به هـر در آیـت غفـران نوشـته است *** در و پیکر همه آیات و الواح شبستانها عبادتگاه ارواح *** چه شـهری جنت المأواست گوئی چه نخلی سدره و طوباست گوئی *** چه خاکی و چه اقــبالی خــداداد که چندان بوسه بر جای نبی داد *** نـشان پای پیغمبر به خاکش ثریا سرمه ای از خاک پاکش *** مشام جان کن اینجا جلد و چالاک شــمیم خــلد پیـغـمبـر کـن ادراک *** به هر طاق از ملائک آشیانهاست همـانـا غـرفههـای آسـمانهـاست *** افـق را یاد عهد وحی و تنزل هنوزش انعکاس بانک جبریل *** تــو گــوئــی در فـضــا آیـات قرآن پراکنده است و چون پروانه پران *** به مرغان سپیدی مانند اوراق که از قرآن برافشاند در آفــاق *** صــفا آکــنده ایـن آفــاق و انفس نسیمش چون مسیحا در تنفس *** به چشمان چشمهها بینی درخشان سـرشک شـوق و خجلت پرتو افشان *** چه بخشــشها که بارد با خجلها چه آرامش که میبخشد به دلها *** به مــوجی بیکـران ایمان زند برق به دریایی ز رحمت میشوی غرق *** بـیـان ما رسـای این صفت نیست به قاموس بشر اینجا لغت نیست *** چه گــویی در مـقام بهت و حیرت که هر دم میدرخشد برق غیرت *** در اینجا عقل محو و عشق مات است که ایــنجا ســرزمـین مـعــجـزات است *** بــه روی ایــن زمــیــنهــا راه رفــتـند به جان عرشی به تن در خاک خفتند *** سلام ای مهد انـس و آشنایی سلام ای آشــیـان روشــنـایی *** تو دیــدی رحـمه للعالمین را شنیدی بانگ جبریل امین را *** نــگیــن خاتمیت قـطــب الاقـطاب به دورش حلقههای خیل اصحاب *** علی را دیدی و اسـباط و اوتاد ابـاذر دیدی و سـلمان و مقداد *** چه ریحانهای روحانی که دیدی چه گوهرهای رحمانی که دیدی *** به حرف آی ای حریف سرگذشتی چه رویاها که دیـدستی بـهـشتی *** حدیث از جان و جانان کن ببینم سخن از روح و ریحـان کن ببینم *** تو را شــاید که با این لـعـل خاموش سخن گویی از آن سرچشمه نوش *** ســخـن اینـجـا ورای حــد قــال است که روی این سخن با اهل حال است *** سکوت عـشق را اینجا بیانی است که پهنای فلک با وی دهانی است شهریار در اشعار دیگر شعرا غزال و غزل امشب از دولت می دفع ملالی کردیم این هم از عُمر شبی بود که حالی کردیم ما کجا و شب میخانه خدایا چه عجب کز گرفتاری ایام مجالی کردیم تیر از غمزه ساقی، سپر از جام شراب با کماندار فلک جنگ و جدالی کردیم غم به روئین تنی جام می انداخت سپر غم مگو عربده با رستم زالی کردیم باری از تلخی ایام به شور و مستی شکوه با شاهد شیرین خط و خالی کردیم نیمی از رخ بنمود و خمی از ابرویی وسط ماه تماشای هلالی کردیم روزه هجر شکستیم و هلال ابرویی منظر افروز شب عید وصالی کردیم بر گل عارض از آن زلف طلایی فامش یاد پروانه زرین پر و بالی کردیم مکتب عشق بماناد و سیه حجره غم که در او بود اگر کسب کمالی کردیم چشم بودیم چومه شب همه شب تا چون صبح سینه آئینه خورشید جمالی کردیم عشق اگر عمر نه پیوست بزلف ساقی غالب آنست که خوابی و خیالی کردیم شهریار غزلم خوانده غزالی وحشی بد نشد با غزلی صید غزالی کردیم *** غزال و غزل شعر:شهریار چئویرن: م ـ سیدزاده بو گئجه باده ایله دفع ملال ائیله میشم، عؤمرون بیر گئجه سینده بئله حال ائیله میشم.
بیز هارا، تار هارا، یا رب، گئجه مئیخانه هارا؟
اونودوب دردی بو ایّامدا مجال ائیله میشم.
ساقی نین غمزه سی اوخ، مئی جامی اولموش سپریم، فلکین جؤورو ایله جنگ و جدال ائیله میشم.
مئی دمیر تک ائله ییب جانیمی، غمله ووروشوم، غم دئمه، دوشمنیمی روستم زال ائیله میشم.
آجی ایامی شیرین ائتمگه سرخوش دولانیب، کؤنلومو ایندی اسیر خط و خال ائیله میش.
گؤرموشم من اوزونون یاری سینی، تک قاشینی، ای اوزونده نئجه گؤر سئیر هلال ائیله میش.
گئتمیش هیجران اوروجو گؤرجک هلال قاشلارینی، بایرام اولموش بو گؤروش عزم و وصال ائیله میشم.
گؤرموشم اوزده او زرّین تئلی پروانه کیمی، یانمیشام اودلارا، ترک پروبال ائیله میشم.
عشق درسی منه اؤیرتسه ده هیجران غمینی، عشقه دوشمکله بئله کسب کمال ائیله میشم.
یاتماییب صوبحه کیمی من گئجه گون اوزلو یارین، سینه سی گوزگوم اولوب، سئیر جمال ائیله میشم.
ساقی نین زلفونه عشق باغلاماسا عؤمرو اگر، من بئله درک ائله ییب، بؤیله خیال ائیله میشم.
شهریارا غزل ائتمیش منی جئیران، گؤزلیم، گؤر غزل ایله نئجه صید غزال ائیله میشم منابع ایرنا روزنامه «همشهری»، 26 شهریور1383 مقاله سید فتح الله صدری زاده فهرستصفحهشهریار، ستاره پرفروغ ادب پارسی1زندگینامه4سروده استاد شهریار در وصف مدینه9منابع15