(شلگل، به نقل از احمدی (1375) ص 293)
«تأویل» دادن معناست – نه «تبیین» (در بیشتر موارد، تأویلی تازه جایگزین تأویل پیشین که دیگر قابل درک نیست می شود، تأویلی که اکنون تنها یک نشانه است). واقعیت هایی که وجود ندارند، همه چیز در سیلان و گذر است، گریزپا، مبهم و درک ناشدنی، آنچه به نسبت دیرپاتر است – این ها عقاید ما هستند.
دست آخر، آدمی در چیزها هیچ نمی یابد، مگر معنایی که خود به آن ها داده است: یافتن را علم خوانده اند، و معنادهی را هنر، دین، عشق ، غرور. حتی اگر این کاری کودکانه باشد، باز باید کار یافتن و معنادهی را ادامه داد، و به هر دو علاقه داشت – کسانی باید بیایند: دیگران – ما که دیگران باشیم! – باید معنا دهیم!
(نیچه (ج 1377) صص 52 و 53)
ما یکدیگر و خود را فقط به لطف گذر سریعمان از روی کلمات می فهمیم. ما نباید بر روی آنها تأکید کنیم وگرنه شاهد خواهیم بود که روشن ترین گفتارها به معماها و توهمات کم و بیش فرهیخته تبدیل می شود.
از این رو من باید مراقب باشم تا آنچه را که کلمات شعر و تفکر تجریدی در همان لحظه ای که ادا می شوند، به من القاء می کنند نپذیرم. در عوض باید به درون خود نگیرم. آنجاست که باید به دنبال مشکلات واقعی و مشاهدات عینی ام درباره حالات واقعی باشم؛
(والری (1377) صص 4 و 5)
تک معنایی و چند معنایی
تئاتر شاعرانه چند معناست. در مقابل تک معنایی تئاتر دراماتیک. این مفهوم بسیار به مفهوم متون چند آوایی که با در مقابل متون تک آوایی مطرح می کند نزدیک است که پیش تر درباره آن بحث کرده ایم.
به لحاظ نظری، یک ارتباط هنگامی ارتباطی موثر قلمداد می شود که در آن یک مدلول با یک و فقط یک دال مربوط باشد و یک دال هم فقط یک مدلول را بیان کند. زبان علمی، نظام های علامتی، و رمزگان های منطقی به طور عام چنین اند.
در عمل، نظام هایی که در آن ها هر دال می تواند به چندین مدلول ارجاع کند، و هر مدلول می تواند به وسیله ی چندین دال بیان شود، فراوان اند. این امر را می توان در رزمزگان های هنری مشاهده کرد که در آن ها قرارداد ضعیف است، کارکرد شمایلی رشد یافته، و نشانه گشوده است.
«چند معنا بودن قاعده ی عام زبان ملفوظ است، و به نظر می رسد که دلیل آن این واقعیت باشد که ما در این جا بیش از آن با یک رمزگان روبه رو باشیم، با توده ای از رمزگان هایی سر و کارداریم که روی هم قرار گرفته اند و به هم گره خورده اند. بی شک رمزگان های چند معنا وجود ندارند، بلکه نظام های بیانی ای وجود دارند که به طور هم زمان از چندین رمزگان استفاده می کنند. باری، آن چه از این امر نتیجه می شود امکان گزینشی است که سبک را رقم می زند: از آن جا که فرستنده امکانات فراوانی برای فرمول بندی پیام خود در اختیار دارد، گزینش او گزینشی معنادار است.»
«مسئله ی گزینش با مسئله ی تمایز میان دلالت صریح و دلالت ضمنی پیوند می خورد. در دلالت صریح با مدلولی روبه روییم که به صورت عینی و چنان که هست به تصور درآمده است. حال آن که دلالت های ضمنی بیانگر ارزش های ذهنی ای هستند که به واسطه ای صورت و کارکرد نشانه به آن منسوب می شوند: یک واژه ی «عامیانه»، «شاعرانه»، «علمی» و غیره و نیز یک کلام «مزورانه» یا «احساسی» دلالتی ضمنی به مدلول خود دارند.»
دلالت صریح و دلالت ضمنی دو شکل بنیادین و متضاد دلالت هستند؛ می توان گفت که علوم به آن دسته از پیام ها تعلق دارند که در آن ها دلالت های صریح نقشی مسلط دارند و هنرها به آن دسته از پیام ها متعلق اند که در آن ها نقش مسلط را دلالت های ضمنی ایفا می کنند.
رمزگان های علمی که اساساً تک معنا هستند، امکان وجود تنوعات سبکی و دلالت های ضمنی را که در رمزگان های هنری فراوانند، منتفی می دارند.
(گیرو (1380) صص 46 و 47)
الیوت و چند معنایی
الیوت و ریچاردز اصولاً نقد نوبه ای نخستین بار چند معنایی در هنر و ادبیات را تئوریزه می کنند، الیوت می نویسد:
این که معنای یک شعر ممکن است به کلی از تفسیر و تأویل گریزان و دور باشد. پنداری عامیانه است. اما هر گاه بگوئیم مفهوم شعر شاید از مقصود آگاهانه شاعر، چیزی فراتر و یا از مبادی آن به دور باشد ... به هیچ وجه عامیانه نیست...
هر شعر ممکن است برای خوانندگان مختلف معانی گوناگونی داشته باشد. چنان که شاید این معنایی گوناگون نیز از معنی مورد نظر شاعر به کلی متمایز باشد. به عنوان مثال شاعر ممکن است از تجریه خاص شخصی خود چیزی بنویسد، تجربه یی که از نظر او، به کلی با جهان خارج بی ارتباط است، با این حال برای خواننده ی این شعر ممکن است بیان یک وضعیت عمومی یا طرح تجربه خصوصی او تلقی گردد. هر چند چه بسا ممکن است که تفسیر خواننده با تفسیر شاعر متفاوت باشد. اما در عین حال به احتمالی بهتر یا به همان اندازه معتبر بوده باشد. شاید در یک شعر نیز بیش از آن چه خود شاعر به آن آگاه است... معانی بتوان یافت که همه تفاسیر گوناگون هم شاید صورت نظام یافته ی جزیی یک مطلب باشند. علت ابهامات شاید از این حقیقت ناشی می شود که شعر، بار معنایی بیشتر و نه کمتری نسبت به سخنان معمولی می تواند ابلاغ کند.
(الیوت (1375) صص 144 و 145)
البته چند معنایی نقد نو بعد جای خود را به معناگریزی هر مینوتیکی می دهد. از نظر الیوت میان احساس فردی و شعر شکافی ایجاد می شود و بنابراین فرآیند روانی واقع در پس یک اثر را نمی توان معیار داوری درباره ی شعر دانست. (نقد جدید (ج 5) ص 301)؟
واژه ها یک زمینه ی معنایی را به ذهن متبادر می کنند که در زمینه ی دیگری نمی کنند. (همان، ص 318)