مقدمه :
ابوالفتح عمربن ابراهیم نیشابوری،معروف به خیام ، از چهره های تابناک علوم ریاضی و نجوم وحکمت جهان در قرون وسطی است. معدودی از رباعی های نغز و حکممت آمیز او به جای مانده ، نام خیام را در دفتر ادبیات جهانی نیز ، ویژه در برون مرز ایران ثبت نموده است.
این بحر وجود امده بیرون زنهفت کس نیت که این گوهر تحقیق سبقت
هرکس سخنی از سر سودا گفتند زان روی که هست کس نمی داندگفت
خیام چنانکه از رباعیات او بر نمی آید، عالمی کمی گر است، به مسائل بنیادی توجه ویژه دارد ومسائل بنیادی را با دید ژرف ریاضی وفلسفی تجزیه و تحلیل می کند. هر رباعی خیام محتوای ژرف ودقیق وماندگار دارد، شعر ناب فارسی است.خیام بی آنکه درس مکتبی بدهد.پند وموعظه درمیان بیاورد خواننده را آگاهی و هشیاری می بخشد. چیزهائی را که فیلسوفان در الفاظ پیچیده و نامانوس دور و دراز می پوشانند، او به سادگی و زیبائی و کوتاهی می آفریند و جلوه گر می کند.
درباره رباعیات خیام چند هزار مقاله در فهرست های غربی دیده می شود. اما شعارمقالات پژوهشی درباره کارهای علمی به خیام به چند درصد این رقم هم نمی رسد .کشفیات علمی کهنه می شوند ولی لطایف شعر ناب دیرپاست.
خیام هزارو چهارصد سال بعد ازاقلیدس با همان هندسه واستدلالهای اقلیدسی سرو کار داشتند وعمرخیام درفاصله زمانی نیمه راه میان ابوعلی سینا و خواجه نصیر طوسی قراردارد.
((پیشگفتار))
حکیم عمر خیام ، ریاضی دان و منجم ایرانی و سراینده رباعیات نغز را همه می شناسند. چند هزار مقاله و کتاب درباره او به زبانهای مختلف در جهان به چاپ رسیده که بیش از نود و پنج درصد آنها با رباعیات وی پیوند می یابد.
انبوه کتاب ها و مقالاتی که غربیها درباره ی عمر خیام نوشته اند ، غالبا در گرد محور ((می نوش))و(( خوش نوش)) دور می زند ، که در نگاه اول بعضی از رباعیات منسوب بر او به چشم می خورد، ولی از مقام والای علمی خیام کتب سخن به میان می آورند.
سیمای خیام چنین بنظر می یاید:
دانشمندی متفکر،اهل حساب وتیزبین به دوراز مسائل خرد، مکتبی و اجتماعی، قهرمان هماوردی با دشواریهای بنیادی فلسفی و ریاضی مانند چگونگی حدها و امکانات عقلی در برابر معالات ، اندیشمندی دلیر که از سیطره امپراطوری گسترده هزار و پانصد ساله هندسه اقلیدسی بدر می رود و پرچم استقلال بر میافرازد، آزاد اندیشی بی پروا که مدعیان علم و داوریهای جزمی را به چیزی نمی گیرد. ولی آنگاه که با مردم معمولی سخن می گوید، عصاره تفکرات بلند فلسفی خود را بی و پیچیدگی،درقالب چهارپاره های زیبا برایشان بیان می کند.
خیام مانند دانشوران مکتبی به مراجع ونامها پناه نمی برد، نمی گوید اگر کتاب های ارسطو افلاطون،ابن سینا ومانند آن ها را دریابی،جهان را خواهی شناخت و دیگر مشکلی در این زمینه نخواهی داشت. نه،می گوید مطلب ژرفتر از اینهاست.
((سرسری برپا نگشته است این سرای پرشکوه ))
آنانکه محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانه ای و در خواب شدند
(منسوب و خیام )
دانشمند نامدار خراسان با دگراندیشان نمی ستیزد، همینقدر با یک ریشخند ژرف بی آزارانه با جرم اندیشان همه دان روبرو می شود و در همه حال به عارف وعامی وکافر ومسلمان ومبتدی و استاد، به زبان خوش دری می گوید: چند روزی بیش دراین سرای دو در نخواهید ماند، وقت را غنیمت بشمار، فرصت ها را از دست مده ، شادو سرخوش بزی .
گر یکی نفست به زندگانی گذرد مگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه ی سودای جهان عمر است چنان کش گذرانی گذرد
برچشم تو عالم ارچه می آرایند مگرای بدان که عاقلان نگرانید
بسیار چه تو روند و بسیار آیند بر بای نصیب خویش کت بربایند
در بسیاری از رباعیات که به خیام نسبت می دهند، تشتت آراء ، تناقضهای منطقی ، ناهمخوانی افکار ، یا تاکید بر می خوارگی دیده می شود که ناگزیر از احتمال انتساب آنها به یک دانشمد بلند پایه می کاهد.ژرف نگری،کلان بینی، کوتاهی و برندگی سخن و درخشش جهان در سروده های خیام می باید از همان دست باشد که در کارهای ریاضی او جلوه گر است.
با اینکه این نمونه ها از کتاب های ممتاز(محمد علی فروغی – قاسم غنی ، صادق هدایت و علی دشتی) برگرفته شده در اصالت برخی از آنها شک باقی است. دانشوران نامبرده هم مدعی نبوده اند که بطور یقین هم این رباعیات از خیام می باشد. تطبیق نسخه های معروف رباعیات خیام و بحث در جست و جوی صحیحترین آنها مورد نظر نگارنده نبوده است .
ارزیابی شهرت جهانی خیام :
نخستین ترجمه کارهای خیام به زبان فرانسوی در سال 1851 ، یعنی فقط چند سالی پیش از شهر ترجمه رباعیات فیترجرالد صورت گرفته است –ناگزیر باید پذیرفت که شهرت جهانی نام خیام در نیمه دوم قرن نوزدهم بر اساس کارهای او نبوده است.شهرت عمرخیام درمیان مردم اروپاوآمریکا، بیشتر مرهون ترجمه رباعیات معدود اوست که سرشار از زیبایی و تفکر بنیادی حکیمانه و شاعرانه است .شاعر انگلیسی ادوارد فیتنرجرالد این گردنبند مرصع شرقی را از گوهرای فکری عمرخیام چنان به رشته کشیده است ، که عروس ادبیات جاودانه بدان می نازد.