دانلود تحقیق عرفان و صوفی

Word 88 KB 20103 21
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مقدمه‌
    دردم‌ از یار است‌ و درمان‌ نیز هم‌
    دل‌ فدای‌ او شد و جان‌ نیز هم‌
    آنانکه‌ اهل‌ هدایتند دارای‌ چراغ‌ معرفتند محرم‌ اسرار حضرت‌ عزتند هر حجایی‌ در راه‌ افتدمی‌برند و هوای‌ نفس‌ را به‌ ریاضت‌ از خود دور کنند بهترین‌ کارها شناختن‌ حق‌ تعالی‌ است‌ که‌ اول‌و آخر همه‌ چیزهاست‌.


    عرفان‌ یکی‌ از تابناک‌ترین‌ تجلیات‌ اندیشه‌ بشری‌ است‌ که‌ موجب‌ و موجد بسیاری‌ ازپدیده‌های‌ فکری‌ و هنری‌ بوده‌ است‌ و آن‌ طریقه‌ای‌ از معرفت‌ در نزد آن‌ دسته‌ از صاحب‌ نظران‌است‌ که‌ بر خلاف‌ اهل‌ برهان‌ و کشف‌ حقیقت‌ بر ذوق‌ و اشراق‌، بیشتر اعتماد دارند تا بر عقل‌ واستدلال‌.


    اساس‌ عرفان‌ عبارتست‌ از اعتقاد به‌ امکان‌ ادراک‌ حقیقت‌ از طریق‌ علم‌ حضوری‌ و اتحاد عاقل‌و معقول‌ به‌ عالم‌ درون‌ و بدین‌ قرار، عارف‌ ذات‌ مطلق‌ را نه‌ به‌ برهان‌، بلکه‌ به‌ ذوق‌ و وجد درک‌می‌کند و به‌ اعتقاد او اگر برای‌ دریافت‌ جمال‌ حق‌ و نیل‌ به‌ آن‌ راهی‌ هست‌ راه‌ عشق‌ است‌ نه‌ راه‌عقل‌ .
    و اما درد همان‌ عشق‌ است‌ و درمان‌ همان‌ وصل‌.

    گرچه‌ پیر هرات‌ گوید «عشق‌ درد نیست‌ لیکن‌به‌ درد آرد» و هم‌ در این‌ راه‌ خطرات‌ بسیار است‌ و سرها باید انداخت‌ و جانها فدا کرد.


    و چون‌ پرتو عشق‌ و عرفان‌ بر تن‌ آدمی‌ تابیدن‌ گیرد نور معرفت‌ از روزنه‌ جان‌ او سر می‌زند آن‌چنان‌ نسبت‌ به‌ معشوق‌ مهربان‌ می‌شود و به‌ حدی‌ می‌رسد که‌ هر آنچه‌ دارد در کف‌ می‌نهد و درپای‌ معشوق‌ می‌ریزد و بر سر قمار عشق‌ در می‌بازد و در راه‌ معشوق‌ خود را نادیده‌ می‌گیرد و به‌استقبال‌ بلاها و خطرات‌ می‌رود و از هیچ‌ چیز نمی‌هراسد و در واقع‌ در اینجاست‌ که‌ دردی‌ که‌متحمل‌ می‌شود با لذت‌ و جان‌ دل‌ پذیرا می‌شود و به‌ جای‌ رنج‌ لذت‌ها نصیب‌ خودش‌ می‌کند.


    البته‌ درجات‌ درد نیز در افراد مختلف‌ تفاوت‌ دارد حذبات‌ عشق‌ در دلهای‌ اشخاص‌ بر اساس‌ظرفیت‌ و استعداد و شایستگی‌ جلوه‌ گر است‌ و جلوه‌ سلطنت‌ عشق‌ بر تختگاه‌ دل‌ هر عاشقی‌ به‌گونه‌ای‌ است‌ که‌ او را سزد.

    چنانکه‌ بعضی‌ها را همچون‌ دریا به‌ تلاطم‌ و حرکت‌ وا می‌دارد و به‌بعضی‌ به‌ ظاهر آرامش‌ می‌دهد و به‌ سکوت‌ و سکون‌ می‌خواند یکی‌ از سر درد، گریه‌ می‌آغازد ودیگری‌ از مستی‌ و سرخوشی‌.


    اما عارف‌ درد را با تمام‌ سوزناکی‌ اش‌ می‌پذیرد چنانکه‌ عطار می‌گوید :
    کفر کافر را و دین‌ دیندار را
    ذره‌ای‌ دردت‌، دل‌ عطار را
    درد موهبتی‌ الهی‌ است‌ که‌ بر قلب‌ شایسته‌ می‌رسد که‌ در نزد صاحب‌ دردان‌ جایگاهی‌ ارزشمندداشته‌ و دارد در واقع‌ (درد حالتی‌ است‌ که‌ است‌ که‌ از محبوب‌ ظاهر شود و محب‌ طاقت‌ تحمل‌آن‌ را ندارد) اگر قصه‌ حرمان‌ و غصه‌ هجران‌ این‌ نوع‌ شکایتی‌ بودی‌ و آن‌ در طول‌ حکایتی‌نمودی‌ که‌ به‌ دستیاری‌ قلم‌ به‌ زبان‌ دراز و مددکاری‌ طبع‌ سخن‌ طراز بیان‌ توانستی‌ کرد و در میان‌توانستی‌ آورد می‌شنیدی‌ که‌ این‌ سوختگان‌ داغ‌ فراق‌ و دل‌ افروختگان‌ آتش‌ اشتیاق‌ در کوچه‌ غم‌ ودوری‌ و کنج‌ کاشانه‌ ناصبوری‌ چه‌ غمها دیده‌ و چه‌ الم‌ها کشیده‌اند.


    و ما این‌ چنین‌ بی‌ زاد و راحله‌ با توشه‌ محبت‌ مالامال‌ از درد در این‌ کویر قدم‌ می‌نهیم‌ و باحرارت‌ عشق‌ وی‌ جان‌ می‌گیریم‌ و این‌ اثر را به‌ همه‌ سوخته‌ جانان‌ در این‌ طریقت‌ هدیه‌ می‌نمائیم‌،هدیه‌ای‌ پر از نور وروشنائی‌ و هدیه‌ای‌ سرشار از عشق‌ و محبت‌ آلوده‌ به‌ درد تا سر منزل‌ درمان‌.


    در طریق‌ عشقبازی‌ امن‌ و آسایش‌ بلاست‌
    ریش‌ باد، آن‌ دل‌ که‌ با درد تو خواهد مرهمی‌

    تعریف‌ عارف‌ و عرفان‌ و صوفی‌ عارف‌ در لغت‌ به‌ معنی‌ شناسا، مرد شکیبا و خداشناس‌ و عرفان‌ در اصطلاح‌ لغوی‌، شناختن‌.وشناختن‌ حق‌ تعالی‌ و خداشناسی‌ است‌.

    عرفان‌ در اصطلاح‌ راه‌ روشی‌ است‌ که‌ طالبان‌ حق‌ برای‌نیل‌ به‌ مطلوب‌ و شناسایی‌ برمی‌ گزینند.

    به‌ عبارت‌ دیگر شناخت‌ عرفان‌ آن‌ نورانیت‌ روحی‌ است‌که‌ دوجهان‌ برونی‌ و درونی‌ را روشن‌ ساخته‌ و آن‌ دو را در رابطه‌ با حقیقت‌ با لذات‌ ارزیابی‌ نموده‌و می‌تواند شخصیت‌ آدمی‌ را در شعاع‌ آن‌ حقیقت‌ با لذات‌ قرار دهد.

    عرفان‌ یا معرفت‌ به‌ معنی‌ شناخت‌ و در اصطلاح‌ معرفت‌ قلبی‌ است‌ که‌ از طریق‌ کشف‌ شهودحاصل‌ می‌شود.

    کسی‌ را که‌ واجد عرفان‌ است‌ عارف‌ می‌گویند ودانش‌ مبتنی‌ بر عرفان‌ را معرفت‌گویند .

    عرفان‌ معجونی‌ شگفت‌انگیز از مکتب‌های‌ مختلف‌ فلسفی‌ جهانی‌ است‌ از کلمه‌ عرفان‌«میستیک‌» یا «میستیسیزم‌» یا «گنوسیسم‌» که‌ به‌ معنی‌ مرموز پنهانی‌ مخفی‌ است‌ و به‌ فارسی‌«عرفان‌» ترجمه‌ شده‌ جهان‌ بینی‌ دینی‌ خاصی‌ مفهوم‌ می‌گردد که‌ امکان‌ ارتباط‌ شخصی‌ و حتی‌پیوستن‌ آدمی‌ را با خداوند از طریق‌ شهود و تجربه‌ باطن‌ و حال‌ ممکن‌ الحصول‌ می‌شمارد.

    عرفان‌ طریقه‌ و مکتب‌ و مرامی‌ است‌ میان‌ اقوام‌ مختلف‌ که‌ در کشف‌ حقایق‌ و پیوند انسان‌ وحقیقت‌ نه‌ بر عقل‌ و استدلال‌ بلکه‌ بر «ذوق‌» و «اشراق‌» و «وصول‌» و «اتحاد» با حقیقت‌ تکیه‌ داردو برای‌ نیل‌ به‌ این‌ مراحل‌ دستورات‌ و اعمال‌ ویژه‌ای‌ را به‌ کار می‌گیرند.

    عارف‌ کسی‌ است‌ که‌ فنای‌ در حق‌ یافته‌ و هنوز به‌ مقام‌ بالله‌ نرسیده‌ و از مقام‌ تقید به‌ مقام‌ اخلاق‌سیر نموده‌ باشد معروف‌ ؛ حق‌ مطلق‌ است‌ که‌ مبدأو معاد همه‌ است‌.

    عارف‌ در اصطلاح‌ کسی‌ است‌ که‌ حضرت‌ الهی‌ او را به‌ مرتبه‌ شهود ذات‌ اسما و صفات‌ خودرسانیده‌ این‌ مقام‌ از طریق‌ حال‌ و مکاشفه‌ بر او ظاهر گشته‌ باشد نه‌ از طریق‌ علم‌ و معرفت‌ .

    برخی‌ گفته‌اند : عارف‌ که‌ از عرفان‌ یعنی‌ «آگاهی‌» مشتق‌ شده‌ است‌ همین‌ معنی‌ را نیز دارد و عارف‌ را آگاه‌نامیده‌اند.

    و عارف‌ را شخصی‌ که‌ جمیع‌ امور محیط‌ خود اعم‌ از مادی‌ و معنوی‌ آگاهی‌ داشته‌باشد و آگاهی‌ نیز توانایی‌ به‌ دنبال‌ دارد در این‌ زمینه‌ خواجه‌ عبدالله‌ انصاری‌ می‌گوید: «نور تجلی‌ناگاه‌ آید، ولی‌ بر دل‌ آگاه‌ آید».

    در اصطلاح‌ صوفیه‌ عارف‌ کسی‌ را گویند که‌ به‌ دو طریق‌ حال‌ و شهود مشاهده‌ ذات‌ و صفات‌ واسماء الهی‌ نموده‌ باشد و معرفت‌ حالیست‌ که‌ وی‌ رااز آن‌ شهود حاصل‌ گردد.

    گفته‌اند شناخت‌ حق‌ به‌ دو طریق‌ میسر است‌ ؛ یکی‌ به‌ استدلال‌ از اثر به‌ مؤثر.

    از فعل‌ به‌ صفت‌ وازصفت‌ به‌ ذات‌ که‌ مخصوص‌ انبیاء و اولیاء و عرفاست‌.

    این‌ معرفت‌ شهودی‌ هیچکس‌ را جزمجذوب‌ خلق‌ دست‌ نمی‌دهد مگر به‌ سبب‌ طاعت‌ و عبادت‌ آشکار پنهان‌ قلبی‌ و روحی‌ وجسمی‌ .

    در عرفان‌ عقاید بر همن‌ها، بودائی‌ها، رواقیان‌، سطوریان‌، مهریان‌، عقاید مسلمانان‌ زاهد،عقاید افلاطیون‌ جدید و حتی‌ نکاتی‌ از آئین‌ زرتشت‌ می‌توان‌ یافت‌.

    عارف‌ به‌ سعادت‌ این‌ جهان‌ رغبتی‌ ندارد بلکه‌ می‌کوشد تا به‌ سعادت‌ متعالی‌تر از آن‌ دست‌ یابدو فقط‌ به‌ ارزشهای‌ روحی‌ توجه‌ دارد و در این‌ کنکاش‌ به‌ لذتی‌ دست‌ می‌یابد اما او این‌ لذت‌ رامقصود غایی‌ خود قرار نداده‌، زیرا هدف‌ غایی‌ او، اتحاد با خدا می‌باشد.

    و این‌ اتحاد در بین‌ اقوام‌مختلف‌ به‌ گونه‌ هایی‌ متفاوت‌ بیان‌ شده‌ است‌.

    دیگری‌ گفت‌ عامه‌ مؤمنان‌ را عالم‌ نشاید خواندن‌ و جز خاص‌ اولیاء را عارف‌ نشاید خواندن‌.

    تصوف‌ به‌ معنی‌ پشمینه‌ پوشی‌ است‌ و متصوف‌ کسی‌ را گویند که‌ پشمینه‌ پوش‌ و پیرو راه‌صوفیان‌ باشد.

    لغت‌ «صوفی‌» که‌ در اول‌ به‌ مناسبت‌ آن‌ که‌ عادتا لباس‌ زهاد صوف‌ یا پشم‌ بوده‌ پیدا شده‌ بعدهامترادف‌ با لغت‌ عارف‌ شده‌ است‌ اعم‌ از این‌ که‌ عارف‌ لباس‌ پشمی‌ بپوشد یا نپوشد به‌ طوری‌ که‌در لغت‌ عرب‌ اصطلاح‌ «لبس‌ الصوف‌» به‌ معنی‌ «عارف‌ شدن‌» و «در زمره‌ فقرا و صوفیه‌ در آمدن‌»است‌.

    مثل‌ آن‌ که‌ در فارسی‌ هم‌ اصطلاح‌ «پشمینه‌ پوش‌» عینا به‌ همان‌ معنی‌ است‌ و از مترادفات‌صوفی‌ و عارف‌ و درویش‌ است‌.

    صوفی‌: صاحبدلی‌ که‌ خدای‌ را عاشقانه‌ می‌پرستد.

    در شرح‌ تصوف‌ چنین‌ آمده‌ است‌: «صوفیان‌ را از بهر آن‌ صوفی‌ خوانند که‌ سرهای‌ ایشان‌ روشن‌ بود و اثرهای‌ ایشان‌ پاکیزه‌ بود، واسرار بواطن‌ راست‌ و آثار ظاهر را یعنی‌ ظاهر و باطن‌ ایشان‌ روشن‌ است‌ و پاک‌ است‌ و پاکی‌سرایشان‌، آن‌ است‌ که‌ سر خویش‌ رااز درون‌ حق‌ پاکیزه‌ گردانیده‌ باشند و جز به‌ خدای‌ امید ندارندو جز از خدای‌ نترسند و جز او را دوست‌ ندارند.

    و جز به‌ او با کسی‌ دیگر نیارامند و جز بر اواعتماد نکنند و جز او را نخواهند و هرچه‌ ایشان‌ را از حق‌ تعالی‌ ببرد دل‌ به‌آن‌ چیز مشغول‌نکنند...» شهاب‌ الدین‌ ابوحفص‌ سهروردی‌ در «عوارف‌ المعارف‌» گوید: «صوفی‌ کسی‌ است‌ که‌ پیوسته‌ درون‌ خود را از اوصاف‌ نفس‌ و طبع‌ پاک‌ کرده‌ است‌ و آنگاه‌ مددجذبه‌ الهی‌ وی‌ را دریابد و در تخلیه‌ و تجلیه‌ نیرو بخشد و او را اتصال‌ به‌ جمال‌ الهی‌ دست‌ دهد.

    برخی‌ صوفی‌ را از وجوهی‌ دیگر گرفته‌اند چنانکه‌ هجویری‌ گوید: «گروهی‌ گفته‌اند که‌ صوفی‌ را از آن‌ جهت‌ صوفی‌ خوانند که‌ جامه‌ صوف‌ دارد و گروهی‌ گفته‌اندکه‌ بدان‌ صوفی‌ خوانند که‌ اندر صف‌ اول‌ باشند.

    و گروهی‌ گفته‌اند که‌ بدان‌ صوفی‌ خوانند که‌ تولی‌به‌ اصحاب‌ صفه‌ کنند.

    و گروهی‌ گفته‌اند که‌ این‌ اسم‌ از صفا مشتق‌ است‌ اما بر مقتضی‌ لغت‌ از این‌معانی‌ بعید می‌باشد...» همچنین‌ برخی‌ آن‌ را مشتق‌ از صوفانه‌ به‌ معنی‌ گیاه‌ خرد و ناچیزی‌ است‌ می‌دانند و وجه‌ تسمیه‌آن‌ به‌ سبب‌ تواضع‌ و تذلل‌ صوفی‌ دانسته‌اند.

    گروهی‌ آن‌ را از «سوفیا» و گروهی‌ آن‌ را ساخته‌ شده‌از حروف‌ رمزی‌ قرآن‌ دانسته‌اند.

    همچنین‌ در حلیه‌ الاولیاء و انساب‌ سمعانی‌ و اساس‌ البلاغه‌زمخشری‌ صوفی‌ را از صوفیه‌ و بنی‌ صوفه‌ یا از صوفان‌ مشتق‌ گرفته‌اند.

    البته‌ از بین‌ تمام‌ اقوال‌ همان‌ اشتقاق‌ از «صوف‌» به‌ معنی‌ «پشم‌» و پشمینه‌ پوش‌ صحیح‌ترمی‌باشد چنانکه‌ رسول‌ خدا در جایی‌ از قرآن‌ «مزمل‌» به‌ معنی‌ «گلیم‌ به‌ خود پیچیده‌» خطاب‌ شده‌است‌ و در ابتدای‌ آن‌ انقطاع‌ از خلق‌ و پیوستن‌ به‌ حق‌ و وکیل‌ ساختن‌ خدا در همه‌ امور امر شده‌ که‌رعایت‌ این‌ مسائل‌ شعار صوفیه‌ است‌.

    قول‌ ابوعلی‌ رودباری‌ از حضرت‌ رسول‌ (ص‌): از حضرت‌ رسول‌ (ص‌) روایت‌ است‌ که‌ بر شما باد جامه‌ پشمین‌ تا حلاوت‌ ایمان‌ دریابید و نیزهر که‌ لباس‌ پشمین‌ پوشد نرم‌ دل‌ شود.

    جنید گوید: «تصوف‌ اصطفاست‌، هر که‌ گزیده‌ شده‌ از ما سوی‌ الله او صوفی‌ است‌» ابوالحسن‌ خرقانی‌ گوید: «صوفی‌ تنی‌ است‌ مرده‌ و دلی‌ است‌ نبوده‌ و جانی‌ است‌ سوخته‌» ذوالنون‌ گوید : پرسیدند که‌ صوفیان‌ چه‌ کسند؟

    گفت‌: «مردمانی‌ که‌ خدای‌ را بر همه‌ چیز برگزینند و خدای‌ایشان‌ را بر همه‌ بگزینند» بشر گوید: «صوفی‌ آن‌ است‌ که‌ دل‌ صافی‌ دارد باخدای‌.» عرفان‌ عملی‌ عرفان‌ عملی‌ جسورانه‌ترین‌ کمال‌ مطلوب‌ و والاترین‌ اشتقاق‌ روحای‌ در حیات‌ دینی‌ است‌.

    عرفان‌ عملی‌ روابط‌ و وظایف‌ انسان‌ را با خود و با اجتماع‌ و با خدا بیان‌ می‌کند و مانند علم‌ اخلاق‌است‌ سالک‌ باید مقامات‌ و منازلی‌ را طی‌ کند تا به‌ قله‌ رفیع‌ انسانیت‌ برسد.

    و باید بداند که‌ وصول‌به‌ این‌ درجه‌ به‌ عقل‌ و اندیشه‌ نیست‌ و کار دل‌ و حاصل‌ مجاهده‌ و تهذیب‌ نفس‌ است‌ یعنی‌ سالک‌متحرک‌ و پویا است‌ و از هرچه‌ بیاغازد باید به‌ خداوند بیانجامد.

    «انالله‌ و انا الیه‌ راجعون‌» درعرفان‌ علمی‌ کوشش‌ بی‌ وقفه‌ سالک‌ برای‌ بازگردانیدن‌ کثرت‌ به‌ وحدت‌ و گذشتن‌ از وجود ممکن‌و فانی‌ و رسیدن‌ به‌ وجود متعال‌ است‌.

    عرفان‌ نظری‌ (علم‌ به‌ خدا و جهان‌ هستی‌) عارف‌ می‌خواهد به‌ کنه‌ و حقیقت‌ هستی‌ که‌ خدا است‌ برسد ومتصل‌ گردد و آن‌ را شهود نماید و در این‌ راستا با عقل‌ کاری‌ نداردابزار کار عارف‌ دل‌ و مجاهده‌ وتصفیه‌ و تهذیب‌ و حرکت‌ و تکاپو در باطن‌ است‌.

    عارفان‌ چه‌ می‌خواهند؟

    هر دو عالم‌ را به‌ دشمن‌ ده‌ که‌ ما را دوست‌ بس‌.

    ابن‌ سینا می‌گوید: مطلوب‌ و مقصود عارف‌ «حق‌ اول‌» است‌ نه‌ چیزی‌ جز به‌ حق‌ که‌ او هیچ‌ مقصودی‌ را بر عرفان‌حق‌ ترجیح‌ نمی‌دهد.

    و حق‌ را می‌پرستد زیرا که‌ او شایسته‌ پرستش‌ است‌ واین‌ که‌ پرستش‌ یک‌نسبت‌ و رابطه‌ گرانقدری‌ است‌ به‌ حق‌.

    عارف‌ حق‌ را می‌خواهد نه‌ برای‌ چیزی‌ غیر حق‌.

    و هیچ‌ چیزی‌ را بر معرفت‌ حق‌ ترجیح‌نمی‌دهد.

    و عبادتش‌ حق‌ را تنها به‌ خاطر این‌ است‌ که‌ او شایسته‌ عبادت‌ است‌ و بدان‌ جهت‌ است‌که‌ در عبادت‌ رابطه‌ای‌ است‌ شریف‌ فی‌ حد ذاته‌ نه‌ به‌ خاطر میل‌ و طمع‌ در چیزی‌ یا ترس‌ ازچیزی‌.

    علی‌ (ع‌) گوید: «الهی‌!

    من‌ تو را از ترس‌ آتشت‌ و یا به‌ طمع‌ بهشتت‌ عبادت‌ نکردم‌ بلکه‌ تو راشایسته‌ عبادت‌ یافتم‌ و عبادت‌ کردم‌.» سعدی‌ گوید: خلاف‌ طریقت‌ بود کاولیا تمنا کنند از خدا جز خدا تصوف‌ چیست‌؟

    ابو سعید ابوالخیر گفت‌: تصوف‌ دو چیز است‌: «یک‌ سو نگریستن‌ و یکسان‌ زیستن‌» و گفت‌ این‌ تصوف‌ عزتی‌ است‌ در دل‌ و توانگری‌ است‌ در درویشی‌ و خداوندی‌ است‌ در بندگی‌و سیری‌ است‌ در گرسنگی‌ و پوشیدگی‌ است‌ در برهنگی‌ و آزادی‌ است‌ در بندگی‌ و زندگانی‌است‌ و مرگ‌ و شیرینی‌ است‌ در تلخی‌ .

    و در میان‌ مشایخ‌ این‌ طایفه‌ اصلی‌ بزرگ‌ است‌ که‌ این‌ طایفه‌ همگی‌ یکی‌ باشند و یک‌ همه‌.

    میان‌جمله‌ صوفیان‌ عالم‌ هیچ‌ مضادت‌ و مباینت‌ و خود روی‌ در نباشد.

    هر که‌ صوفی‌ است‌ که‌ صوفی‌نمای‌ بی‌ معنی‌ در این‌ داخل‌ نباشد.

    و اگر چه‌ در صور الفاظ‌ مشایخ‌ از راه‌ عبادت‌ تفاوتی‌ نمایدمعانی‌ همه‌ یکی‌ باشد چون‌ از راه‌ معنی‌ درنگری‌ چون‌ همه‌ یکی‌ اند.

    همه‌ دست‌ها یکی‌ بود وهمه‌ نظرها یکی‌ بود.

    ابوالحسن‌ نوری‌ می‌گوید: «تصوف‌ ترک‌ جمه‌ نصیبهای‌ نفس‌ است‌ برای‌ نصیب‌ حق‌.» ذوالنون‌ گوید: سه‌ سفر کردم‌ از سفر اول‌ علم‌ توبه‌ را آوردم‌ که‌ خاص‌ و عام‌ پذیرفت‌ سفر دوم‌ علم‌ توکل‌ ومعاملت‌ و محبت‌ که‌ فقط‌ خاص‌ پذیرفت‌ سفر سوم‌ علم‌ حقیقت‌ آوردم‌ که‌ نه‌ به‌ طاعت‌ علم‌ و عقل‌خلق‌ بود در نیافتند.

    شیخ‌ الاسلام‌ گفت‌: آن‌ سفر پسین‌ نه‌ به‌ پای‌ بوده‌ که‌ به‌ او نه‌ به‌ قدم‌ روند که‌ به‌ همم‌ روند گویند چون‌ جنازه‌ ذوالنون‌ را می‌برند ؛ مرغانی‌ در آسمان‌ پدید شدند و چنان‌ بال‌ بر بال‌ نهادند که‌ برسر مردمان‌ سایه‌ افتاد و دیگر روزی‌ بر سر قبر او نوشته‌ یافتند.

    چنانکه‌ به‌ خط‌ آدمیان‌ نمی‌مانست‌ ـکه‌ ذوالنون‌ حبیب‌ الله‌ من‌ الشوق‌ قتیل‌ الله‌ و هرگاه‌ آن‌ نوشته‌ را می‌تراشیدند باز آن‌ را نوشته‌می‌یافتند.

    ابو سعید گفت‌: « تصوف‌ آن‌ است‌ که‌ هرچه‌ در سرداری‌، بنهی‌ ؛ هرچه‌ در کف‌ داری‌ بدهی‌، وهرچه‌ پیش‌ آید نجهی‌.» اولین‌ صوفی‌ شیخ‌ عطار در تذکره‌ الاولیاء حسن‌ بصری‌ را اولین‌ صوفی‌ میداند وی‌ پس‌ از بازگشت‌ به‌ بصره‌چنان‌ خویشتن‌ را در انواع‌ مجاهده‌ و عبادت‌ افکند که‌ به‌ قول‌ شیخ‌ عطار: «در عهد او کسی‌ رایارای‌ بالای‌ آن‌ ریاضت‌ کشیدن‌ نبوده‌ و در دریافت‌ به‌ جایی‌ رسید که‌ گفتند هفتاد سال‌ طهارت‌ اودر طهارت‌ جای‌ باطل‌ می‌شد.» عبدالرحمن‌ جامی‌ در نفحات‌ الانس‌، ابوهاشم‌ کوفی‌ را اولین‌ کس‌ که‌ به‌ صوفی‌ مشهور شدمعرفی‌ می‌کند همچنین‌ اولین‌ خانقاه‌ را در رمله‌ شام‌ می‌داند چنان‌ که‌ گوید: «اولین‌ کسی‌ که‌ به‌ صوفی‌ مشهور شد: ابوهاشم‌ الصوفی‌، قدس‌ الله‌ سره‌ ـ بود.

    و اولین‌ خانقاه‌برای‌ صوفیان‌ در رمله‌ شام‌ ساخته‌ شد توسط‌ امیری‌ ترسا که‌ هنگام‌ شکار دو تن‌ را دید که‌ چون‌فراهم‌ آمدن‌ گفت‌: ندانم‌ گفت‌: ترا چه‌ بود؟

    گفت‌: هیچ‌ چیز.

    گفت‌: از کجا بود گفت‌ ندانم‌ امیر گفت‌این‌ انس‌ و الفت‌ چگونه‌ بود گفت‌ این‌ ما را طریقت‌ است‌.

    امیر گفت‌: برای‌ شما جای‌ بسازم‌ تا بایکدیگر آنجا فراهم‌ آیید پس‌ آن‌ خانقاه‌ به‌ رمله‌ بساخت‌.

    لوئی‌ ماسینیون‌ فرانسوی‌ عبدک‌ الصوفی‌ را اولین‌ کس‌ میداند که‌ به‌ لقب‌ صوفی‌ ملقب‌ شد.

    بعضی‌ از مورخین‌ هم‌ مانند (ابن‌ تمیمه‌) مؤلف‌ کتاب‌ (صوفیه‌ و فقرا) آغاز ظهور صوفیه‌ را دربصره‌ دانسته‌ واولین‌ کسی‌ که‌ دیر (خانقاه‌) کوچکی‌ برای‌ صوفیه‌ ساخت‌ بعضی‌ از پیروان‌عبدالواحد از اصحاب‌ حسن‌ بصری‌ است‌ بعد اضافه‌ می‌کند صوفیه‌ بصره‌ در زهد و عبادت‌ وترس‌ از خدا مبالغه‌ می‌کردند و از این‌ جهت‌ از مردم‌ سایر شهرها ممتاز بودند.

    از معروفترین‌ این‌دسته‌ می‌توان‌ ابوهاشم‌ کوفی‌، ابراهیم‌ ادهم‌ و ذوالنون‌ مصری‌ و داود طائی‌ و حارث‌ محاسبی‌ ومعروف‌ کوفی‌ و حاتم‌ اصم‌ و سری‌ سقطی‌ را نام‌ برد.

    عین‌ القضاه‌ همدانی‌ می‌نویسد: «پویندگان‌ راه‌ خدادر اعصار گذشته‌ و سده‌های‌ نخستین‌ به‌ نام‌ صوفی‌ شناخته‌ نشده‌اند وصوفی‌ لفظی‌ است‌ که‌ در قرن‌ سوم‌ شهرت‌ یافت‌ و نخستین‌ کسی‌ که‌ در بغداد بدین‌ نام‌ نامیده‌ شده‌«عبدک‌ صوفی‌» بود وی‌ از بزرگان‌ مشایخ‌ و قدمای‌ آنان‌ و پیش‌ از بشر حافی‌ و سری‌ سقطی‌ بود.

    شیخ‌ الاسلام‌ گفت‌: ذوالنون‌ از آن‌ است‌ که‌ وی‌ را بنیارایند به‌ کرامات‌ و بنستانید به‌ مقامات‌ مقام‌و حال‌ و وقت‌ در دست‌ وی‌ سخره‌ بود و درمانده‌.

    نخستین‌ کسی‌ بود که‌ اشارت‌ با عبارت‌ آورد وجنید این‌ علم‌ را ترتیب‌ نهاد و بسط‌ کرد و کتب‌ ساخت‌ و این‌ علم‌ را با سر منبر برد و آشکارا کرد.

    اولین‌ عارف‌ به‌ طوری‌ که‌ نوشته‌اند حبیب‌ ایرانی‌ معروق‌ به‌ عجمی‌ ابتدا پول‌ قرض‌ می‌داد یعنی‌ صراف‌ بودبعد زاهد شد و خانقاهی‌ در کنار سواحل‌ فرات‌ برپا کرد او دوست‌ بصری‌ بود وی‌ را مؤسس‌ فرقه‌تصوف‌ ایرانی‌ دانسته‌اند و سال‌ فوت‌ او را (116 یا 120 هجری‌) ثبت‌ کرده‌اند.

    نخستین‌ کس‌ از پیروان‌ تصوف‌ که‌ شعر فارسی‌ را وسیله‌ برای‌ بیان‌ تعلیمات‌ خود پذیرفت‌ابوسعید ابوالخیر بوده‌ است‌ و بیشتر اشعارشان‌ را به‌ زبان‌ عوام‌ می‌نوشتند تا خواص‌.

    اما آنچه‌مبرهن‌ است‌ این‌ است‌ که‌ پس‌ از ظهور تصوف‌ ابن‌ عربی‌ در مغرب‌ زمین‌ و نزدیک‌ شدن‌ پیروان‌ آن‌به‌ ایران‌ افکار ابن‌ عربی‌ که‌ آمیخته‌ به‌ اسرائیلیات‌ و افکار مغرب‌ زمین‌ است‌ در تصوف‌ ایران‌ راه‌یافته‌ و آن‌ را قلب‌ کرده‌ است‌.

    دیدگاه‌ عرفان‌ عرفان‌ با نظری‌ جامع‌ و عمیق‌ به‌ شخصیت‌ انسان‌ می‌نگرد و با طبع‌ انسانی‌ سخت‌ سازگار است‌و راز قدرت‌ عظیم‌ عرفان‌ را باید در همین‌ جست‌.

    عرفان‌ در همان‌ حال‌ که‌ سر کوی‌ نفس‌ را اساس‌زندگی‌ می‌شمارد فعالیت‌ عقلی‌ را از انسان‌ دریغ‌ ندارد.

    (علامه‌ اقبال‌ لاهوری‌) در این‌ زمینه‌ آذر بیگدلی‌ شاعر قرن‌ دوازده‌ هجری‌ می‌گوید: به‌ شیخ‌ شهر فقیری‌ ز جوع‌ برد پناه‌ بدن‌ امید که‌ از جود خواهدش‌ خوان‌ داد هزار مسئله‌ پرسید از مسائل‌ و گفت‌: اگر جواب‌ ندادی‌ نبایدت‌ نان‌ داد نداشت‌ حال‌ جدال‌ آن‌ فقیر و شیخ‌ غیور ببرد آبش‌ و نانش‌ نداد تا جان‌ داد عجب‌!

    که‌ با همه‌ دانایی‌ این‌ نمی‌دانست‌؟

    که‌ حق‌ به‌ بنده‌ نه‌ روزی‌ به‌ شرط‌ ایمان‌ داد؟

    من‌ و ملازمت‌ آستان‌ پیر مغان‌ که‌ جام‌ می‌ به‌ کف‌ کافر و مسلمان‌ داد .

    مشخصات‌ عمده‌ عرفان‌ 1.

    عمل‌ اصل‌ و اساس‌ حرکت‌: در این‌ مکتب‌ تنها بر علم‌ تکیه‌ نمی‌شود بلکه‌ عمل‌ اصل‌ واساس‌ کار است‌ و علم‌ خود نتیجه‌ و محصول‌ عمل‌ است‌.

    2.

    اعتقاد به‌ حقیقت‌ جهانی‌: اعتقاد به‌ حقیقت‌ جهان‌ خارج‌ و وحدت‌ واقعی‌ این‌ حقیقت‌.

    3.

    اعتقاد به‌ اصالت‌: اعتقاد به‌ اصالت‌ ارتباط‌ حضوری‌ و مشهودی‌ میان‌ انسان‌ و حقیقت‌ درعین‌ قبول‌ علم‌های‌ حصولی‌ و ارتماسی‌.

    آنان‌ عشق‌ و عقل‌ را دو حریف‌ می‌شمارند اما با دو قلمرو جداگانه‌ هر کدام‌ در قلمرو خاص‌خود توانایی‌ و ارزش‌ خود را دارد.

    عارف‌ نباید در قلمرو عقل‌ که‌ مربوط‌ به‌ عوالم‌ وظواهر مادی‌ است‌ محدود سازد.

    در این‌ زمینه‌ مولوی‌ می‌گوید: عقل‌ باشد مرد را بال‌ و پری‌ گو نباشد عقل‌، عقل‌ رهبری‌ تاز مفتاح‌ خرد، این‌ قرع‌ باب‌ از هوی‌ باشد، نه‌ از روی‌ صواب‌ 4.

    قول‌ حقیقی‌ واحد و عینی‌ قول‌ حقیقی‌ واحد و عینی‌ که‌ هدف‌ هر عارف‌ وصول‌ به‌ آن‌ حقیقت‌ و اتحاد و فنا در آن‌ است‌.

    5.

    رابطه‌ ممتاز انسان‌ با حقیقت‌ کلی‌ جهان‌ و امکان‌ وصول‌ و اتحاد و فنای‌ وی‌ در آن‌ حقیقت‌ وبقایش‌ با آن‌ پیدایش‌ ریشه‌های‌ اولیه‌ تصوف‌ و عرفان‌ تصوف‌ مورد مطالعه‌ ما یک‌ نوع‌ روش‌ خاصی‌ در زندگی‌ است‌ که‌ اطمینان‌ و راحتی‌ و تسکین‌درونی‌ و سعادت‌ ایده‌ آل‌ شخصی‌ صوفی‌ را از غیر راه‌ کار و کوشش‌ و نظامات‌ و فعالیتهای‌ عادی‌زندگی‌ بوسیله‌ تحمل‌ مشقات‌ و زهد و ترک‌ لذائذ و بالاخره‌ با پیروی‌ از اصل‌ «فرا راز زندگی‌ مادی‌»تأمین‌ می‌نماید.

    نفوذ افکار صوفیانه‌ مسلم‌ است‌ که‌ رسیدن‌ به‌ سعادت‌ و حقیقت‌ زندگی‌ برای‌ بشر همیشه‌ محور اساسی‌ترین‌ آرمانهاو شیرین‌ترین‌ رویاها بوده‌ و جستجوی‌ راه‌ وصول‌ به‌ آن‌، هدف‌ اصلی‌ زندگی‌ روحی‌ و معنوی‌ وی‌را تشکیل‌ می‌داده‌ است‌.

    درست‌ است‌ که‌ تصوف‌ در دنیای‌ اسلام‌ از زهد و فقر آغاز شد و با عشق‌ الهی‌ و ذوق‌ وحدت‌وجود و شهود به‌ کمال‌ رسید ؛ ظهور و توسعه‌ آن‌ در سرزمین‌ ایران‌ در طی‌ قرون‌ نخستین‌ اسلامی‌خالی‌ از غرابتی‌ به‌ نظر نمی‌رسد چرا که‌ ایران‌ به‌ عنوان‌ مهد دیرینه‌ آیین‌ زرتشت‌ با عوالم‌ زهد و فقرآشنائی‌ و توافقی‌ داشته‌ تا از این‌ حیث‌ آمادگی‌ خاصی‌ برای‌ پرورش‌ تصوف‌ نشان‌ داده‌ باشد.

    و این‌نکته‌ از آمادگی‌ فکری‌ و مادی‌ آن‌ دوران‌ ایران‌ حکایت‌ دارد و تاحدی‌ نیز به‌ سبب‌ بروزکشمکشهای‌ اجتماعی‌ و برخوردهای‌ شدید طبقاتی‌ و مبارزان‌ مذهبی‌ و کلامی‌ ایران‌ صدراسلام‌حاصل‌ شده‌ است‌.

    البته‌ عقاید مذاهب‌ عهد ساسای‌ مثل‌ آیین‌ مانی‌، عقاید ساسانی‌ هم‌، پاره‌ای‌عناصر عرفانی‌ در عقاید و آداب‌ مردیسنان‌ و هم‌ تعالیم‌....زرتشت‌ و مطاوی‌ اوستا در پیدایش‌تصرف‌ تأثیر داشته‌ است‌.

    عقیده‌ مانی‌ به‌ عقیده‌ مانی‌ انسان‌ نیز مانند همه‌ چیز از دو قسمت‌ آشتی‌ناپذیر، «نور و ظلمت‌» تشکیل‌ یافته‌و همواره‌ مظاهر آن‌ دو در زندگی‌ انسان‌ منعکس‌ است‌ وروی‌ این‌ اصل‌ تعلیم‌ می‌داد که‌ انسان‌:انسان‌ باید برای‌ آزادی‌ روح‌ خویشتن‌ و نجات‌ از اهریمن‌ ظلمت‌ از راه‌ ریاضتهای‌ شاقه‌ و ترک‌مشتهیات‌ کوشش‌ کند و آنهایی‌ که‌ می‌خواهند به‌ مرتبه‌ جاودانی‌ نور «ننا و نیرو انا» برسند باید ازتوالد تناسل‌ و زناشوئی‌ و اشتهار اجتناب‌ ورزند.

    و به‌ حالت‌ تجرد و فقر و توکل‌ و انزوا و ریاضت‌کشی‌ و ترک‌ حیوانی‌ بسر برند.

    حتی‌ برای‌ یکبار هم‌ به‌ خوردن‌ گوشت‌ اقدام‌ نکنند و به‌ حالت‌ روزه‌(روزه‌ وصال‌) باشند.

    عقیده‌ زرتشتیان‌ گروهی‌ از زرتشتیان‌ از طریق‌ ریاضت‌ و مجاهدت‌ و روش‌ باطن‌، راه‌ تزکیه‌ نفس‌ و تخلیه‌ سر وتجلیه‌ روح‌ می‌کوشند و به‌ حالت‌ تجرد و پرهیزکاری‌ و توکل‌ و بردباری‌ به‌ سر می‌برند.

    طالب‌ یزدان‌ به‌ عقیده‌ این‌ گروه‌ نخست‌ باید ترک‌ دین‌ و مذهب‌ آباء خویش‌ نماید و با همه‌ خلق‌صلح‌ کند و خلوت‌ گزیند و از غذای‌ معتاد روزانه‌ مقداری‌ کم‌ کند و طریقه‌ ریاضت‌ از راه‌ گرسنگی‌و خاموشی‌ و تنهایی‌ و یاد یزدان‌ دنبال‌ نماید.

    دیگر سالک‌ پیرو و مرشد خود را در نظر گیرد و چنان‌ داند که‌ وی‌ حاضر و ناظراست‌ و درحقیقت‌ پیر را بی‌ مثل‌ و منزه‌ شناسد و پیوسته‌ بر این‌ فکر ادامه‌ دهد.

    و همه‌ حواس‌ ظاهری‌ وباطنی‌ را در آن‌ متمرکز سازد و جمع‌ موجودات‌ را عدم‌ انگارد در این‌ حالت‌ است‌ که‌ بیخودی‌ برسالک‌ دست‌ می‌دهد و پیوستگی‌ و اتحاد بر وی‌ هویدا می‌گردد و خیال‌ دوئی‌ ودورنگی‌ از میان‌ برمی‌خیزد.

    تأثیر ادیان‌ دیگر در تصوف‌ اسلامی‌ جمعی‌ از محققان‌ در بررسی‌ عرفان‌ و تصوف‌ اسلامی‌، شباهت‌ هایی‌ میان‌ آن‌ و روشهای‌ فکری‌و مذاهب‌ عرفان‌ ملل‌ دیگر دیده‌اند و چنین‌ پنداشته‌اند که‌ تصوف‌ اسلامی‌ بر گرفته‌ از آراء واعمال‌حکمهای‌ یهود و رهبانان‌ مسیحی‌ و متفکران‌ یونانی‌ و بودائیان‌ و برهمنان‌ هندی‌ و پیروان‌طریقه‌ گنوسی‌ و آئین‌ میتر و مانویت‌ و غیره‌ است‌ واز خود چیزی‌ ندارد.

    گروهی‌ نیز این‌همانندی‌ها را حاصل‌ برخورد اندیشه‌ها می‌دانند.

    در مسیحیت‌ به‌ جنبه‌های‌ «روحانی‌ مفرط‌ و ترک‌ دنیا» و در یهودیت‌ بیشتر به‌ جنبه‌های‌ «بیم‌ ویأس‌ و ترس‌» پرداخته‌اند و تصوف‌ هندی‌ به‌ «تنهایی‌ و انزوا» تحمل‌ رنج‌ اهمیت‌ می‌دهد.

    البته‌هیچ‌ یک‌ از این‌ امور با روح‌ شرع‌ اسلام‌ سازگار نیست‌ و به‌ مدلول‌ «لارهبانیه‌ فی‌ الاسلام‌» صوفی‌باید در میان‌ مردم‌ باشد و از بیکاری‌ و عطلت‌ بگریزد و به‌ خلق‌ و خالق‌ خدمت‌ کند اما دل‌ به‌ دنیانبندد واسیر ظواهر نشود.

    تصوف‌ در اسلام‌ تصوف‌ اسلامی‌ در معارف‌ و تعالیم‌ اسلامی‌ زمینه‌ هایی‌ داشته‌، و گرنه‌ به‌ این‌ آسانی‌ در همان‌دوران‌ نزدیک‌ به‌ صدر اسلام‌ این‌ چنین‌ جایگاهی‌ در جهان‌ اسلام‌، نمی‌توانست‌ به‌ دست‌ آوردچنانکه‌ ماسینیون‌ معتقد است‌ که‌ «بذر حقیقی‌ تصوف‌ در قرآن‌ است‌ و این‌ بذرها آن‌ چنان‌ کافی‌ ووافی‌ هستند که‌ نیازی‌ بدان‌ نیست‌ که‌ در سفره‌ اجنبی‌ نشست‌.» و نیز گوید: «هر محیط‌ دینی‌ که‌ مورد تقوا و تأمل‌ و اخلاق‌ به‌ پیروان‌ خود تأکید اکید کرده‌ باشد،صلاحیت‌ آن‌ را دارد که‌ روح‌ تصوف‌ در آن‌ ظهور کند بنابراین‌ تصوف‌ مخصوص‌ یک‌ نژاد یا یک‌زبان‌ یا یک‌ طبیعت‌ مخصوص‌ نیست‌.

    بلکه‌ آن‌ پدیده‌ای‌ روحی‌ است‌ که‌ به‌ حدود مادی‌ لغت‌ ونژاد محدود نمی‌شود.

    پس‌ تصوف‌ اسلامی‌ از قرآن‌ که‌ مسلمان‌ آیاتش‌ را تلاوت‌ می‌کند و در آن‌آیات‌ تأمل‌ می‌نماید و به‌ انجام‌ واجباتش‌ قیام‌ می‌کند، سرچشمه‌ گرفته‌ و نمو یافته‌ و تطور پذیرفته‌است‌.

    خداوند در قرآن‌ می‌فرماید: اینما تولوا فثم‌ وجه‌ الله «هر کجا رو کنید خدا آنجاست‌» و:نحن‌ اقرب‌ الیه‌ منکم‌.

    و: هو الاول‌ و الآخر و الظاهر و الباطن‌.

    «اول‌ همه‌ اشیاء و آخر همه‌ اشیاء اوست‌».

    این‌ سخنان‌ توحیدی‌ بالاتر از توحید عوام‌ را بیان‌ می‌کند.

    همچنین‌ : آیات‌ مربوط‌ به‌ «لقاءالله» و «رضوان‌الله» و مربوط‌ به‌ وحی‌ و الهام‌ و مکالمه‌ ملائکه‌ باپیغمبران‌مثلا حضرت‌ مریم‌ ـ همگی‌ نشان‌ از سیر و سلوک‌ وطی‌ مراحل‌ قرب‌ حق‌ تا آخرین‌ منازل‌ می‌دهد.و در این‌ راستا ابزار رسیدن‌ به‌ قرب‌ حق‌ (دل‌، مجاهده‌، تصفیه‌، تهذیب‌، و حرکت‌ و تکاپو درباطن‌) است‌.

    در قرآن‌ نیز از تزکیه‌ نفس‌ به‌ عنوان‌ یگانه‌ موجب‌ فلاح‌ و رستگاری‌ یاد شده‌ است‌چنانکه‌ گوید: قد افلح‌ من‌ زکیها و قد خاب‌ من‌ دسیها با توجه‌ به‌ این‌ شواهد کافی‌ بوده‌ که‌ چنین‌ مسائلی‌ الهام‌ بخش‌ معنویتی‌ عظیم‌ و گسترده‌ در موردخدا و روابط‌ انسان‌ با خدا بشود.

    زندگی‌ و حالات‌ و کلمات‌ و مناجاتهای‌ رسول‌ اکرم‌ (ص‌) سرشار از شور معنوی‌ الهی‌ و مملو ازاشارات‌ عرفانی‌ است‌.

    علی‌ (ع‌) نیز اکثریت‌ قریب‌ به‌ اتفاق‌ اهل‌ عرفان‌ و تصوف‌ سلسله‌های‌ خودرا به‌ ایشان‌ می‌رسانند کلماتش‌ الهام‌ بخش‌ معنویت‌ و معرفت‌ است‌.

    عرفان‌ و تصوف‌ اهل‌ عرفان‌ هرگاه‌ با عنوان‌ فرهنگی‌ یاد شوند با عنوان‌ «عرفا» و هرگاه‌ با عنوان‌ اجتماعی‌ شان‌یاد شوند غالبا با عنوان‌ «متصوفه‌» یاد می‌شوند.

    عرفا و متصوفه‌ هر چند یک‌ انشعاب‌ مذهبی‌ در اسلام‌ تلقی‌ نمی‌شوند و خود نیز مدعی‌ چنین‌انشعابی‌ نیستند و در همه‌ فرق‌ و مذاهب‌ حضور دارند در عین‌ حال‌ یک‌ گروه‌ وابسته‌ و به‌ هم‌پیوسته‌ اجتماعی‌ هستند.

    یک‌ سلسله‌ افکار و اندیشه‌ها و حتی‌ آداب‌ مخصوص‌ در معاشرتها ولباس‌ پوشیدنها و احیانا آرایش‌ سر و صورت‌ و سکونت‌ در خانقاهها و غیره‌ به‌ آنها به‌ عنوان‌ یک‌فرقه‌ مخصوص‌ مذهبی‌ و اجتماعی‌ رنگ‌ مخصوص‌ داده‌ و می‌دهد.

    البته‌ همواره‌ خصوصا در میان‌ شیعه‌ ـ عرفایی‌ وجود دارند که‌ هیچ‌ امتیازی‌ ظاهری‌ با دیگران‌ندارند و در عین‌ حال‌ عمیقا اهل‌ سیر و سلوک‌ عرفانی‌ می‌باشند و در حقیقت‌ عرفای‌ حقیقی‌ این‌طبقه‌اند نه‌ گروههایی‌ که‌ صدها آداب‌ از خود اختراع‌ کرده‌ و بدعتها ایجاد کرده‌اند.

    در آغاز تصوف‌ آداب‌ ورسوم‌ خاصی‌ نداشت‌ و به‌ صورت‌ زهد و اعراض‌ از دنیا و مواظبت‌مستمر بر واجبات‌ و مستحبات‌ ظهور کرد و زاهدان‌ که‌ درد دین‌ داشتند برفتند بر ضد کسانی‌ که‌دین‌ به‌ دینا می‌فروختند قیام‌ می‌کردند «زهاد ثمانیه‌» نمونه‌ بارزی‌ از این‌ گروه‌ به‌ حساب‌می‌آیند.

    عرفان‌ و تصوف‌ از مکتب‌ بصره‌ به‌ مکتب‌های‌ بغداد و خراسان‌ منتقل‌ شد و تصوف‌ زاهدانه‌ به‌تصوف‌ عاشقانه‌ بدل‌ گردید.

    صوفیه‌ خراسان‌ تصوف‌ و عرفان‌ اسلامی‌ را زنده‌ و پویا یافتند و زهدصرف‌ و تقشف‌ را مناسب‌ آن‌ ندیدند و به‌ سلاح‌ عشق‌ و مودت‌ و بلند اندیشی‌ و اخوت‌ و انسان‌مداری‌ و فتوت‌ و وجد و حال‌ و قبول‌ ملامت‌ مسلح‌ شدند و به‌ ارائه‌ و ترویج‌ جنبه‌های‌ ذوقی‌ وعاطفی‌ عرفان‌ اسلامی‌ پرداختند .

    اگر چه‌ این‌ شهرت‌ و محبوبیت‌ سبب‌ شهادت‌ مردانی‌ چون‌ حلاج‌ و عین‌ القضاه‌ و شیخ‌ اشراق‌شد اما در تنویر و تلطیف‌ افکار مردم‌ و غنا و وسعت‌ نظم‌ و زبان‌ فارسی‌ و نفوذ آن‌ در تمام‌ قلمرواسلامی‌ اثری‌ شایسته‌ و عمیق‌ نهاد.

    تصوف‌ و عرفان‌ زاییده‌ و عکس‌ العمل‌ عجز تعقل‌ و تعبد از درک‌ راز وجود است‌.

    درجات‌ اختلاف‌ صوفیه‌ بدان‌ که‌ مراتب‌ طبقات‌ مردم‌ ـ علی‌ اختلاف‌ درجاتهم‌ ـ بر سه‌ قسم‌ است‌: قسم‌ اول‌ به‌ مرتبه‌واصلان‌ و کاملان‌ و آن‌ طبقه‌ علیاست‌.

    و قسم‌ دوم‌ به‌ مرتبه‌ سالکان‌ طریق‌ کمال‌ و آن‌ طبقه‌ وسطی‌است‌.

    و قسم‌ سیم‌ مقیمان‌ وهده‌ نقصان‌ و آن‌ طبقه‌ سفلی‌ است‌.

    واصلان‌، مقربان‌ و سابقان‌ اند.

    وسالکان‌، ابرار و اصحاب‌ یمین‌، و مقیمان‌ اشرار و اصحاب‌ شمال‌.

    (نفحات‌ لانس‌).

    و اهل‌ وصول‌ بعد از انبیاء (ص‌) دو طایفه‌اند: اول‌: مشایخ‌ صوفیه‌ که‌ به‌ واسطه‌ کمال‌ متابعت‌رسول‌ (ص‌) مرتبه‌ وصول‌ و بعد از آن‌ در رجوع‌ برای‌ دعوت‌ خلق‌ به‌ طریق‌ متابعت‌ مأذون‌ و مأمورشده‌اند.

    و این‌ طایفه‌ کاملان‌ مکمل‌ اند که‌ فضل‌ و عنایت‌ ازلی‌ ایشان‌ را بعد از استغراق‌ در عین‌جمع‌ و لجه‌ توحید از شکم‌ ماهی‌ فنا به‌ ساحل‌ تفرقه‌ و میدان‌ بقاء خلاصی‌ مناصی‌ ارزانی‌ فرمود تاخلق‌ را به‌ نجات‌ و درجات‌ دلالت‌ کند.

    و اما طایفه‌ دوم‌ آن‌ جماعت‌ اند که‌ بعد از وصول‌ به‌ درجه‌ کمال‌ حواله‌ تکمیل‌ و رجوع‌ به‌ ایشان‌نرفت‌ و غرقه‌ بحر جمع‌ گشتند و در شکم‌ ماهی‌ فنا چون‌ ناچیز و مستهلک‌ شدند که‌ از ایشان‌ هرگزخبر به‌ ساحل‌ تفرقه‌ و ناحیت‌ بقاء نرسید.

    و بعد از کمال‌ وصول‌ ولایت‌ تکمیل‌ دیگران‌ به‌ ایشان‌مفوض‌ نگشت‌.

    عطار هم‌ در این‌ زمینه‌ در منطق‌ الطیر می‌گوید: سالکان‌ پخته‌ و مردان‌ مرد چون‌ فرو رفتند در میدان‌ درد گم‌ شدن‌ اول‌ قدم‌ زین‌ پس‌ چه‌ بود لاجرم‌ دیگر قدم‌ را، کس‌ نبود واهل‌ مسلک‌ نیز بر دو قسم‌ اند: طالبان‌ معتقد اعلی‌ و مریدان‌ وجه‌ الله.

    یریدون‌ وجهه‌ وطالبان‌ بهشت‌ و مریدان‌ آخرت‌.

    انعام‌ 52 / یا کهف‌ / 28 «و منکم‌ من‌ یرید الآخره‌» آل‌ عمران‌ / 152 و طالبان‌ حق‌ دو طایفه‌اند: متصوفه‌ و.....

    نقد صوفی‌ و عارف‌ «نقد صوفی‌ نه‌ همه‌ صافی‌ و بیغش‌ باشد» و حافظ‌ گوید:«ای‌ بساخرقه‌ که‌ مستوجب‌ آتش‌ باشد» باید دانست‌ که‌ صوفی‌ وصوفیان‌ و صوفی‌ مسلکان‌ همگان‌ مورد تأیید نبوده‌اند.

    چنان‌ که‌ حافظ‌افرادی‌ را که‌ صرفا خرقه‌ می‌پوشند را مستوجب‌ آتش‌ می‌داند لذا اینان‌ را صاحبان‌ تذویر می‌داندکه‌ نقابی‌ از ریاکاری‌ بر چهره‌ دارند.

    اینان‌ را فقهای‌ تشرع‌ نیز انکار می‌کنند.

    صوفیان‌ گه‌ تندرویهایی‌ داشته‌اند و سخنهایی‌ نامعقول‌ می‌زدند که‌ بارها مورد اعتراض‌ افرادی‌چون‌ جنید، خواجه‌ عبدالله‌ انصاری‌ و شیخ‌ احمد نیز قرار گرفته‌ ند اما زبده‌ترین‌ اعتراضات‌ برصوفیان‌ اعتراضات‌ جامعه‌ اسلامی‌ به‌ خصوص‌ اهل‌ سنت‌ آن‌ هم‌ قبل‌ از انقراض‌ خلافت‌ بغدادبوده‌ است‌ که‌ در تصوف‌ ایران‌ نیز تأثیر گذاشته‌ است‌ از آن‌ جمله‌ ابوالفرج‌ ابن‌ جوزی‌ (وفات‌ 597)در کتاب‌ تلبیس‌ ابلیس‌ روشنترین‌ و صریحترین‌ اعتراضات‌ رابر طریقه‌ تصوف‌ می‌نماید.

    از جمله‌ ایراداتی‌ که‌ بر صوفیه‌ گرفته‌اند: طریقه‌ پوشیدن‌ لباس‌های‌ مندرس‌ و رقعه‌ رقعه‌، که‌ البته‌در این‌ کارشان‌ خود رابه‌ پوشیدن‌ لباس‌ رقعه‌ دار رسول‌ (ص‌) و اویس‌ قرنی‌ و دیگر یارانش‌ وابسته‌می‌دانند که‌ باید ذکر کرد هدف‌ رسول‌ و یارانش‌ فقط‌ زهد بوده‌ است‌.

    از دیگر عیوب‌ این‌ که‌ مال‌ و ثروت‌ خود را به‌ دیگران‌ می‌بخشند و خود محتاج‌ می‌شوند وحرفه‌و پیشه‌ای‌ نیز ندارند اما صوفیان‌ متأخر از این‌ شیوه‌ عدول‌ کرده‌اند و به‌ مال‌ و ثروت‌ روی‌آورده‌اند عده‌ای‌ در مساجد می‌نشینند و به‌ قول‌ خود منتظر فتوح‌ می‌باشند و از صدقه‌ دیگران‌بهره‌ می‌جویند و آن‌ را از جانب‌ خدا می‌دانند.

    ابن‌ بطوطه‌ در مورد خانقاه‌ محمد بطائحی‌ می‌نویسد: «هفتاد تن‌ در خانقاه‌ او بسر می‌بردند و ازفتوحات‌ و نذورات‌ مردم‌ استفاده‌ می‌کردند.» غذای‌ صوفیان‌ کم‌ و ساده‌ بوده‌ است‌ و مقصودشان‌ ضرر رساندن‌ به‌ نفس‌ بوده‌ است‌.

    گاه‌ به‌جای‌ آب‌ صاف‌ و زلال‌، آب‌ کدر می‌نوشیدند.

    البته‌ این‌ کارها مورد نقد است‌ چون‌ ضعف‌ بدن‌ ونهایتا قدرت‌ عبادت‌ را کم‌ می‌کند.

    برخی‌ صوفیان‌ سماع‌ را بر مبتدی‌ ناروا دانسته‌اند.

    زیرا سماع‌ راباعث‌ تحریک‌ و هیجان‌ در قلب‌وی‌ میدانسته‌اند.

    در این‌ باره‌ جنید گوید:«اگر مریدی‌ را دیدی‌ که‌ گوش‌ به‌ سماع‌ دارد بدان‌ که‌ هنوزدر وی‌ بقایایی‌ از لعب‌ هست‌.» در رابطه‌ با نقد صوفی‌ و عارف‌ دکتر یوسفی‌ چنین‌ می‌گوید: «در آثار صوفیه‌ افکار بلند نکته‌های‌ عبرت‌انگیز عواطف‌ بشر دوستی‌، وارستگی‌، جوانمردی‌ وسعه‌ صدر وبزرگواری‌، حقیقت‌، دوستی‌، حمایت‌ از مظلوم‌، و رد اجحاف‌ چندان‌ فراوان‌ است‌ که‌به‌ واقع‌ در میان‌ شاعران‌ و نویسندگان‌ زبان‌ فارسی‌ عرفا و صوفیان‌ بیش‌ از دیگران‌ بشر را به‌انسانیت‌ و انسان‌ دوستی‌ فرا خوانده‌ و راهنمائی‌ کرده‌اند.»

کلمات کلیدی: صوفی - عرفان - عرفان و صوفی

مقدمه ادبيات عرفاني (ادب صوفيه) از حيث تنوع و غنا در فارسي و عربي اهميت خاص دارد .اين ادب هم شامل نظم است و هم شامل نثر و نيز فلسفه دارد و هم اخلاق ، هم تاريخ دارد و هم تفسير ، هم دعا دارد و هم مناجات ، هم حديث دارد و هم موسيقي . قسمت عمده اي از

يکى‏از مباحث مهم درعرفان عملى و مقامات‏العارفين توبه است. توبه گرچه در نظر مفسران، علماى علم‏اخلاق، متکلمان و محدثان از جايگاهى بلند و ارزشى والا برخوردار است اما عارفان و صوفيان توجه‏اى خاص و عنايتى ويژه به آن مبذول داشته‏اند. سيرى اجمالى در آثار م

مباني فلسفه عرفان ايراني مباني فلسفه عرفاني ايراني – اسلامي بر چهار بخش مهم به شرح زير تقسيم بندي شده است:‌ وحدت وجود کشف و شهود دانش معنوي مراحل تربيت معنوي وحدت وجود بدين معني است که حقيقت را واحد و احديت را اصل و منشا تمام مراتب وجود ميدانستند

پيشگفتار هنگامي که پرتو درخشان آيين مقدس اسلام،با معارف شکوفا وپرباروبالنده الهي،سراسرجهان ظلماني راروشن ساخت و مسلمانان متفکّر وجويندگان حقيقت وکمال انساني را ازچشمه زلال دانش ومعرفت سيراب کرد، همگان را برانگيخت که از جوانب وجنبه هاي گوناگون،درباب

چکيده: مجلس گويي در تصوّف سابقه اي طولاني دارد و بعضي از مشايخ صوفيه به مجلس گويي و برگزاري جلسات صوفيانه معروف بوده اند؛ در واقع بسياري از تعاليم مشايخ صوفيه از طريق مجلس گويي ها به مريدان منتقل شده است. پاره اي از يادداشت هاي مريدان را، در لابلاي

عرفان عملي در اسلام «مقام و حال» براي شناخت و آشنايي بيشتر با مقام وحال در عرفان عملي: لازم است ابتدا مبحثي در رابطه با عرفان و تاريخچه آن وسپس عرفان عملي ارائه گردد وآنگاه به چگونگي مقام و حال در عرفان عملي بپردازم. کلمه عرفان در زبان انگليسي متراد

تصوف يا صوفي‌گري راهي است به طرف حقيقت با پاي عشق و سرچشمه آن حکمت خسرواني ايراني است و معمولا فرقه‌اي اسلامي محسوب مي‌شود. صوفيان آفريننده هستي را داراي هيچيک از صفاتي که ما مي‌شناسيم نمي‌دانند و او را بالاتر از هر پندار و توصيفي مي‌دانند. ريشه ي

اثر های صوفیان صوفیان این عهد ، در ایران و آنیران ،اثرهایی که غالباً در مرتبه های دوم و سوم قرار دارند ، بنظم و نثر پدید آورند و آیین پیشینیان را در این دنبال کردند . هیچ یک از این کتابها و دفترها ارزش آثار عارفان بزرگ گذشته را ندارد ، نه از حال و ذوق و فصاحت آنان در اینجا اثریست و نه از عمق فکر و اندیشه پاردیی از آنها در اینها خبری . بیشتر در آنها به بیان آیینها و سنت ها ، ...

به نام خداوند جان و خرد مقدمه :‌ شک ،‌ گمان و يقين ؛ از جمله مسائل مربوط به حوزه معرفتند که بشر پيوسته در زندگي با آن روبه روست . شکل حاصل اشتراک ميان معلومات و مجهولات است . گمان به قول مولانا همچون شيشه زرد و

توبه و جایگاه بلند آن در عرفان(۱) یکى‏از مباحث مهم درعرفان عملى و مقامات ‏العارفین توبه است. توبه گرچه در نظر مفسران، علماى علم‏اخلاق، متکلمان و محدثان از جایگاهى بلند و ارزشى والا برخوردار است اما عارفان و صوفیان توجه‏اى خاص و عنایتى ویژه به آن مبذول داشته‏اند. سیرى اجمالى در آثار مشایخ بزرگ به وضوح نشانگر این معنى است. از آثار ارزشمند آنان چنین بدست مى‏آید که تقریبا همه اینها ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول