خرگرد که از اسلام تا قرن هشتم هجری آنرا با نام معبرش خرجرد می نامیدند با جمعیت تقریبی 1500نفر بر روی طول جغرافیایی 59-59درجه وعرض جغرافیایی 34درجه و32دقیقه ودر ارتفاع 945 متر از سطح دریا قرار دارد.
و روستای بعدی که روزگاران درازی یکی از شهرهای مهم خواف بوده امروزبرروی خرابه های شهر قدیمیش در فاصله 5 کیلومتری جنوب شهر خواف و در کنار جاده آسفالته تایباد – خواف و نیز خواف به سنگان و قاسم آباد و زوزن واقع است.
شغل عمده مردم آن کشاورزی و مانند هزار واندی سال قبل که مولف حدودالعالم گفته است دامداری میباشد.
بروایت ترجمه مجالس النفائس تالیف امیرعلیشیرنوائی در خراسان در محلی بنام خرگرد (خرجرد) معروف بوده که اول همین خرگرد مورد بحث که در یک فرسنگی «روی» حاکم نشین فعلی خواف بوده و دیگری خرجرد جام (قریه لنگر )که در دو فرسنگی تربت جام قراردارد بوده است.
این روستا در قرون اولیه هجری و شاید قبل از آن که منابع تاریخی آمده و بویژه در قرن چهارم شهری بوده از شهرهای تابع فوشنج (بوشنج) هرات که ابن حوقل صاحب صوت الارض به سال363 هجری ضمن شرح شهر هرات و توابع ان از خرگرد چنین نام میبرد:
… اما پوشنگ دارای شهرهای خرگرد، فرگرد و کره است و بزرگتر از همه آنها پوشنگ که شهری به اندازه نیمه هرات و هر دو شهر در زمین مستوی قرار دارند..
و بزرگترین شهر پس از پوشنگ شهر کرسوی است که زمینی فراخ نعمت و دارای آب و باغهای اندک و به اندازه یک سوم پوشنگ، بناهای آن از گل است.
خرگرد دارای آب و باغهای بسیار و کوسوی کوچکتر است و فرگر از خرگرد کوچکتر است و آب جاری آن اندک است.
مردم آن غالبا ستور می چرانند و باغ بسیار ندارند.
کره، باغ و آب فراوان دارد و وسعت آن در حدود وسعت خرگرد است.
و باز مقدسی صاحب احسن التقاسیم در همین قرن توصیف ایالت هرات مینوسید:
«ناحیت هایش بوشنج: شهرهایش خرگرد، فلجرد، کوسوی و کره است»
و باز مولف حدود العالم بسال 372 هجری آنرا شهرکی خوانده و شغل عمده مردمش را دامداری نوشته: «خرگرد شهرکیست، خرد، مردمان او خداوند چهارپایانند»
خرگرد از نظر ارتباط جمعی موقعیت خاصی داشته و بروایت ابن حوقل در مسیر راه قاین به بوشنج و هرات به زوزن واقع بوده است که میگویند: « شهرهای زوزن، خرگرد و فرگرد در سر راه قاین به بوشنج واقع تر کنار رودی در پایین هرات جاری است می ر ود و نیز نوشته است : (… میان هرات و بوشنگ و یک روز میان پوشنگ وکره چهار فرسخ از طرف چپ کسی که به نیشابور رود فاصله است وراه این دو ناحیه از شاهراه نزدیک یک فرسنگ فاصله دارد .
از پوشنگ تا خرگرد دو روز و از آنجا تا زوزن یک روز.
)
یاقوت حموی در سال 623 آنرا نزذیک بوشنج هرات آورده و نامی از تبعیتش که جزء کدام ولایت بوده است نبرده :(خرجرد : یفتح اوله و تسکین ثانیه ثم جیم مکسوره وراء ساکنه و دال : بلد قرب بوشنج هرات ینسب الیها احمد ابن محمد تن اسماعیل ابن محمد بن ابراهیم ابن مسلم اتن بشار ابوبکر البوشنجی الخرجردی البشاری .
سکن نیشابوری.
)
و اما علامه دهخدا نیز به نقلی از منابعی تاریخی و نظر جغرافیدانان از خرگرد چنین می گوید (نام یکی از شهرهای مهم خواف است و به نام شهر خرجرد بوده است ولی ابن حقول به صورت خرگرد ضبط کرده همچنین شهر فرگرد در یک منزلی خاور خرگرد که یاقوت آن را فرجرد و فلجرد ضبط نموده است.)
کوسوی یا کوسویه نزدیک به رودخانه هرات ودر شمال خرگرد و بزرگترین هر سه شهر بود و یک سوم شهر بوشنج.این دهکده در جلگه واقع با آب وهوای معتدل آب آن از قنات و محصول: غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه اتومبیل رو است و آبادی بنایی است قدیمی که در آن شاهرخ شاه دارالخلافه داشته است.
کوسوی یا کوسویه نزدیک به رودخانه هرات ودر شمال خرگرد و بزرگترین هر سه شهر بود و یک سوم شهر بوشنج.این دهکده در جلگه واقع با آب وهوای معتدل آب آن از قنات و محصول: غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه اتومبیل رو است و آبادی بنایی است قدیمی که در آن شاهرخ شاه دارالخلافه داشته است.
معماری خانه سازی در منطقه ی خواف عوامل جغرافیایی و ارزشهای مذهبی و عقیدتی در کیفیت و نوع معماری نقش تعیین کننده ای دارد .
از یک طرف عوامل طبیعی و آب و هوایی مثل گرمای زیاد و باد توأم با شنهای روان و کمبود بارندگی باعث شده خانه های از گل رس دارای دیوارهای ضخیم ساخته شود تا در مقابل سرمای زمستان سرد و سرمای زمستان گرم باشد .
سقف خانه ها ضمن اینکه از خشت خام بصورت گنبدی می باشد دارای بادگیرهایی می باشد که ضمن تبادل هوا در خانه باعث روشنایی و افزایش نور می گردد .
از طرف دیگر ارزشهای مذهبی ، قرآنی در سبک معماری سنتی منطقه نقش بسزایی داشته و دارد از نظر مردم متدین منطقه خانه محل آرامش جسمی ؛ روحی ؛ معنوی و رعایت ارزشهای اسلامی است تنها محل خوابیدن نیست , نقشه های خانه و منازل بگونه است که محرم از نامحرم ، مهمان از صاحب خانه حدا بوده و رعایت حال همه گردد هم صاحب خانه بتواند کار خود را انجام دهد و هم میهمان احساس راحتی نماید .
محلات قدیمی شهرها و روستاها بافت گلی و سنتی دارد و محلات نو و جدید التاسیس شهر مدل و نقشه های جدید با مصالحی چون ( سیمان – آجر – آهن ) ساخته شده است که نه تناسبی با شرایط آب و هوایی جغرافیایی دارد و نه با فرهنگ محلی و مذهبی مطابق است .
خانه ها در روستاهای خواف یک واحد تولیدی خودکفا و خودگردان است .
سبک معماری و نقشه و مصالح بکار رفته با کار افراد خانواده و نحوه و میزان تولید و درآمد آنان ارتباط نزدیک دارد .
آثار شهر تاریخی خرگرد همانطورکه گفته شد روستای فعلی خرگرد روی بقایای شهر قدیمی اش ساخته شده وآثار ونمونه مصالح ساختمانی کمتر دیده می شود ولی باید برای پی بردن به آثار شهریت آن به مطالعه شش قطعه زمین بلاصاحب ویا قبرستان ویا مزار "پیر "بپردازیم که چون سکوهای دست نخورده باقی مانده اند و زمینهای اطرافشان جهت آبگیر شدن خاکبرداری گردیده اند و در نتیجه خاکبرداری لایه هائی که باعث شناسائی میشود از بین رفته اند و آجرها و سفالها و کاشیهای بجا مانده و جمع آوری شده از کشتزارها در جای جای خرگرد مشاهده میشوند.
قطعات متعدد و گوناگون آجر و سفال و کاشی خبر از هنر و فرهنگی پرشکوه و ابنیه ای عالی در این مکان میدهند که از دیرباز شمع حیات را در این مکان روشن نگاه داشته اند.
شواهد نشان میدهد که خرگرد از وسعت زیادی برخوردار بوده است.
این شهر خندق و حصاری داشته است که جزئی از آن در سمت غربی خرگرد و منتهی الیه زمینهای زراعتی مشاهده میشود.
پراکندگی سفال و آجر و بقایای دیوار نشان میدهند که شهر بشکلی حدود دایره داشته که قطر آن بحدود یک کیلومتر میرسده است.
تراکم جمعیت و ابنیه تاریخی بزرگ و عام المنفعت در سمت شرقی شهر بیشتر از دیگر نقاط بوده است حد شرقی شهر به کوهی تپه مانند کم ارتفاع ختم میشده که این تپه از زمان مقابله با لشکر اسلام در سال هجری کافر قعله نام گرفته است.
تاسیسات صنعتی شهر در این ناحیه قرار داشته و در همین سمت شهر کوهی از سنگ آهن وجود داشته که به مرور استخراج گردیده و در حال حاضر بشکل تپه ای جلب نظر مکند.
سابقه تاریخی سفالهای جمع آوری شده از نقاط مختلف خرگرد حاکی از این هستند که از صدر اسلام و حتی قبل از آن خرگرد منطقه ای مسکونی بوده و جغرافی نویسان اسلامی مانند ابن حوقل و مقدسی و یاقوت و نیز ابوالفدا آنرا شهری از شهرهای مهم خواف دانسته اند که مردمان آن با آب و شبان فراوان به تربیت و پرورش اغنام و احشام می پرداخته اند.
این شهر در بعد از اسلام و بوِیژه از قرن پنجم تا یازدهم هجری یکی از مراکز علمی خراسان بزرگ بوده زیرا خواجه نظام الملک طوسی وزیر معروف الب ارسلان و ملکشاه سلجوقی که در شهرهای مهمی چون هرات و نیشابور و بغداد و مرو و اصفهان نظامیه هائی که در حکم دانشگاه بود ساخته در همان ایام نیز یکی از قبیل همان نظامیه ها در همین شهر تاریخی خرگرد خواف ساخته است که این خود نشان دهنده اهمیت این شهر بوده و از لحاظ بعد علمی در ردیف شهرهای بزرگ ایران قرار داشته است.
و از آنکه بگذریم باز متوجه می شویم پس از گذشت حدود 450 سال هنوز اهمیت علمی را از دست نداده که در سال 848 هجری قمری بهنگام سلطلنت شاهرخ شاه تیموری بدستور خواجه غیاث الدین پیراحمد خوافی وزیر با اقتدار این سلطان مدرسه غیاثیه به جایگزینی نظامیه ساخته شده که این دانشگاه مذهبی تا قرن یازدهم و احتمالا اوایل دوازدهم از رونق خاصی برخوردار بوده است.
اگر چه سفالهای از عصر صفوی بر خرابه های خرگرد پیداست و عرصه زندگی شهری دیده می شو د و از زمان طلوع این سلسله بوِیزه در زمان سلطنت شاه عباس اول به تدریج اهمیت سیاسی و علمی خود را از دست داده و مدرسه غیاثیه هم که هم اکنون اثار آن پابرجاست از اهمیت آن کاسته شده و ساختمان آن رو به ویرانی گذاشته است به خصوص از اوایل قرن یازدهم که شاه عباس در ابتدای سلطنتش به این شهر آمده و با علمای مذهبی به خشونت پرداخت می گویند حتی هفتاد نفر از آن را از بام مدرسه غیاثیه به پایین انداخت و به قتل رسانید، شیرازه علمی و مرکزیت خرگرد از هم پاشیده شد و از آن روز منطقه خواف از نظر افتاد و دوره افول آن آغاز گردید تا اینکه احتمالا در اواخر دوره صفویه علمای مذهبی کم کم به غصبه روز خواف مجاور این شهر نقل مکان داده و فقط به پیش نمازی مساجد و ارشاد مردم از طریق وزع و خطابه پرداختند اما پس از گذشت حدود دو قرن باز علمای مذهبی خواف علمیه کنونی را در شهر خواف دایر نمودند که اگر به حوادث تاریخی توجه کنیم و تسلسل بدین پیش آمدها بدهیم میتوان گفت که همین حوزه علمیه فعلی در زمینه مذهبی جایگزین نظامیه و غیاثیه خرگرد می باشد.
با توجه به نکات تاریخی بالا خرگرد در تمام ایام حیات سیاسی و مذهبی خواف یکی از مراکز مهم علمی خراسان بزرگ بوده و از بعد از زلزله 737 هجری و ویرانی زوزن مرکزیت خواف از زوزن منتقل و تا اواخر عهد صفویه بین شهرهای خرگرد و سلامی در نوسان بوده و در زمان نادرشاه افشار به شهر روی منتقل گردیده است خواف وا و معدوله روستای بزرگی است که از مضافات نیشابور بوده و امروز از مضافات مشهد است و آن را روی و خواف می گفتند و غصبه آن قبل از این خرگردی و اکنون خواف است و غصبه دیگر هم داشته است مسماه به سلومد که بعد سلامت نوشته شده و حال سلامی گویند و قدیمیترین قصبه خواف اینجاست.
ذیل ص 385 تاریخ سیستان تصحیح ملک الشعرا بهار.
مدرسه غیاثیه خرگرد در خرگرد خواف نزدیک جاده آسفالت بنایی دیده می شود که زمانی مهم ترین مرکز تعلیم و تربیت بوده است.
بر اساس کتیبه ی موجود.
این مدرسه در سال 848 (ه_ق) به دستور خواجه غیاث الدین پیراحمد خوافی، وزیر شاهرخ میرزا، بنا شده است.
بدین علت به غیاثیه مشهور گردید.
این بنا نماینده ی کامل معماری دوره ی تیموریان است که به سبک آذری ساخته شده است.
معمار بنا استاد قوام الدین شیرازی که در حال کار روی بنا فوت کرده است و کار نیمه تمام وی را برادرش غیاث الدین شیرازی که مجموعه گوهرشاه مشهد و هرات را نیز ساخته است، کامل کرد.
مدرسه غیاثیه که در زمان شکوهش از بهترین دانشگاه های اسلامی بوده و دانشمندانی مثل ابوبکر پوشنچی خرجردی، ابونصر خرجردی را پرورانده است، چهار ایوانی است با ارتفاع 11 متر، دارای محوطه ای بس وسیع، چهارطرف حیاط را حجرات دو طبقه فرا گرفته است که تعداد آنها 16 باب برای زندگی طالبان می باشد.
سردر بزرگ این بنا شکل ایوان رفیعی است که به سمت شمال شرقی قرار دارد.
داخل ایوان نوار پهنی از کاشیهای معرق زمینه ی سفید و نقوشهندسی فیروزه ای رنگ است که کلمه الله در آن تکرار شده است .
در دو طرف ایوان بزرگ، درست در گوشه حیاط دو اتاق گنبددار هست، که دارای دو پوشش داخلی کوچک و پوشش خارجی بزرگتر است.
فاصله میان پوشش این دو گنبد بر خلاف سایر بناها زیاد و کاملا محسوس است.
از دو اتاق زاویه شمال شرقی و شمال غربی بزرگتر از سایر حجره ها به احتمال زیاد بعنوان مسجد مدرسه و مجالس وعظ استفاده می شده است.
از شبستان سمت راست برای مسجد و شبستان سمت چپ برای اتاق مدرس و استادان استفاده می شده است.
دیوارهای صحن دارای کاشی است.
روی ایوانهای ورودی داخلی «انا فتحنا لک» و ایوان روبروی آن سوره الرحمن، ایوان سمت راست سوره قیامه و ایوان شرقی (چهارم) سوره ی دهر با خط ثلث کتیبه شده است.
البته باید توجه داشت که قسمت اعظم این کتیبه ها از بین رفته ریخته است.
البته توجه داشت که قسمت اعظم این کتیبه ها از بین رفته ریخته است.
نوار دور میانه حجرات مدرسه جمله های لا اله الا الله، الحمد الله، تولکت علی الله ربی دیده می شود.
نمای خارجی مدرسه کاشیکاریاست.
داخل بعضی از طاق نماهای خارجی آن کلمات الله و محمد بارها تکرار شده است.
در سال 1316 تعیراتی (ه-ق) در آن انجام گرفت.
درها و پنجره های آن که از چوب صندل بوده سرقت شده فقط در یک محل که دور از دسترس بوده مانده است بدنه ی بنا تا ارتفاع 150 سانتی متر با سنگ مرمر شش ضلعی و کاشی تزئن بوده که فقط در چند قسمت آثار آن باقی است.
این بنا ابتدا سفت کاری شده و سپس با آجر و کاشی نماسازی و تئین گردیده است.
چون قفل و بستی با سفت کاری ندارد نماسازی آن در دوران مختلف ریزش نموده است.
اهمیت هنری مدرسه به حدی بوده است که محققان معروف غربی مثل سایکس، گرابار، هرتسفلد، برنارد اوکین در مورد آن تحقیق کرده اند.
چون مدرسه ی غیاثیه را وزیری اهل سنت دوره ی تیموری برای طلاب علوم دینی ساخته بود.
بعد از 60 سال با ظهور دولت صفوی که در تشیع تعصب داشت، مورد بی مهری قرار گرفت و علم و درس علما از بین رفت.
علاوه بر آن در تخریب مدرسه عوامل طبیعی مثل زلزله، بادها تند و سیل و فرسایش طبیعی و گرمی هوا و غارت اشیای قیمتی توسط روس نیز موثر بوده است.
مردم محل به مرور زمان کاشی ها و سنگها را از مدرسه جدا کرده، حتی از مدرسه بعنوان آغل استفاده نموده اند.
پاره ای از معمرین می گویند: مدرسه تا صد سال قبل آباد بوده، ولی به دلیل جنگ جهانی اول به دست نظامیان و پاره ای از خوانین محلی ویران شد.
از سال 1348 (ه-ق) توسط دفتر سازمان حفاظت آثار باستانی خراسان تعمیراتی شده و هم اکنون ادامه دارد و تحت حفاظت و نظارت سازمان فرهنگی می باشد.
قلعه گبرها «کافرقلعه» خرگرد از جمله قسمتهائی که از شهر قدیم خرگرد دست نخورده باقی است منتهی الیه شرقی آن در مشرق جاده آسفالته خواف به تایباد است که بر روی تپه ماهورهای این قسمت همراه با سفالهای فراوان و تعداد زیادی جوش کوره و گدازه سنگ آهن و پایه سفالگری و توپی کوره سفالگری وجود دارد که قلعه گبرها در شمال این قسمت و بر فراز تپه واقع بوده است و چنان حدس زده میشود که قسمت مسکونی گبرها (زردشتیان ناحیه صنعتی شهر خرگرد و همین محدوده بوده است).
چنانکه معروف است و میگویند: در صدر اسلام بسال 31 هجری که لشکر مسلمین خواف را فتح نمود زردشتیان مقیم این قلعه که تعصب و آمادگی بیشتری داشتند بمقابله با آنان پرداختند و عده ای از مسلمین را به شهادت رسانیدند که گفته اند شهدای گمنام خرگرد و نیز خواجه یار از نتیجه این پیکار خونین بوده است.
چون در خرگرد محلی به نام قلعه گبرها اشتهار دارد معلوم است که تا سالهای بعد از تسلط مسلمین بر خواف بر این شهر مجوسان وجود داشته و به اسلام نگرویده اند و از نیز از قرائن و منابع طبیعی پیداست تجمع و تداوم زندگی زردشتیان در منطقه خواف در شهرهای زوزن و خرگرد و سیجاوند بیشتر از نقاط دیگر منطقه بوده زیرا به آفرید پیغمبر بدعت گذار خوافی اهل زوزن است که در سیماوند ظهور کرده و برخی گفته اند اهل روی بوده است ولی در سنگان زردشتیان دوام نیاورده و به هندوستان رهسپار شدند.
در هر صورت این وقایع نشان میدهد که دوام دین زردشت در منطقه خواف لااقل تا قرن سوم هجری ادامه داشته است.
مدرسه نظامیه خرگرد خواجه نظام الملک توسی وزیر ملک شاه سلجوقی در دوران وزارت خود نظامیه های زیادی در هرات .بغداد .توس .نیشابور .خرگرد خواف ساخته است .در این مدارس که در حکم دانشگاههای امرورزی بوده علوم عالی تدریس می شد.
هریک از موقوفات .معلم .ریس .معید .خطیب.دارلکتب.عمال.ظابطین و تشکیلات منظمی داشته اند .
محصلین و طلاب دارای وظیفه و مستمری بوده .معیدها از بین علما و دانشمندان انتخاب می شدند.آندر گدرا ضمن دیدار از این مدرسه گوید :بنای مذبورقدیمی ترین مدرسه بزرگ چهار ایوانی در ایران است که الگویی برای چهار ایوانی شدن مسجد جامع اصفهان و پس از آن مسجد اردستان در قرن هشتم (ه-ق) گردیده است.در زوایای ساختمان اماکن مسکونی و دفاتر اداری وجود داشته است.
آنرا ساخته اند، برخی گویند: نظامیه پایگاهی بود برای ترویج مذهب شافعی که خواجه نظام الملک بدان گرایش داشته، چون خواجه از اشاعه ی مذهب اسماعیلی و افکار حسن صباح در حوزه خواف بیمناک بود تاسیس نظامیه سپر فکری بود در مقابل افکار اسماعیلی در خواف.
تا اوایل صفویه این مدرسه پا برجا بوده و عبدالرحمان جامی شاعر بزرگ قرن نهم (ه-ق) شاگرد نظامه خرگرد بوده است.
اگر چه عمر مدرسه حدود هزار سال است، ولی بعدها به علت بی توجهی و تحت تاثیر عوامل طبیعی رو به افول گذاشته، تا جائی که مخروبه شد.
فقط کتیبه ای که با گچ نوشته شده باستان شناسان سالهای قبل از دیوار جدا کرده و به موزه ایران منتقل کردند.
تاریخ ساخت بنا سالهای 475 تا 485 (ه-ق) می باشد.
بعدها آثار باقی مانده از بین رفت و در محل آن در سال 1361 (ه-ش) مسجدی به نام مسجد نظام الملک ساخته شده که امروزه برادران اهل سنت خرگرد از آن به عنوان مسجد جامع استفاده می کنند.
مزارات خرگرد چون قرار است مزارات منطقه خواف در فصلی جداگانه و نسبتا به تفضیل بیاید لذا از مزارات خرگرد فقط نامی بیشتر برده نمیشود و از طرفی چون این شهر محل زندگی گروه زیادی از بزرگان و مشاهیر طراز اول خواف بوده یا لطبع مدفن عده زیادی از اکابر در این شهر واقع بوده است ولی مدفن عده ای که اکنون مشهور و معلوم و مورد احترام و زیارت مردم میباشد از این قرار است: مزار میرقوام الدین شیرازی مهندس و معمار نامی ایران و نیز سازنده مدرسه غیاثیه خرگرد و مساجد گوهرشاد مشهد و هرات، متوفی سال (842 هجری) در پای قلعه گبرها.
و در کنار آن مدفن استاد زمان المغفور صمد سنگبر متوفی سال 908 هجری واقع است.
و دیگر در جوارش مزار دختر مجدا ابدین محمد خوافی وزیر سلطان حسین بایقراء و نوه غیاث الدین پیراحمد خوافی متوفی (1051 هجری) وزیر شاهرخشاه تیموری است.
مزار خدیجه خاتون در حدود 250 متری جنوبی غربی مدرسه خرگرد 100 متری جنوب شرقی جایگاه مدرسه نظامیه در کوچه حاجی جامی وسط روستای فعلی بنائی خشت و گلی و نیمه ویران مشاهده میشود که به مزار جدیجه خاتون شهرت دارد.
مزار ابوبکر وراق که در کنار جاده خواف به سنگان و در 200 متری روستا قرار دارد.
رجال خرگرد شهر خرگرد که خود قرنها یکی از مراکز مهم علمی خراسان بزرگ بوده مسلما «تحصیلکرداگان» زبده دانشمندان و ادبا و نویسندگان و نیز سیاستمداران زبردستی به اجتماع تحویل داده است و بلکه خواف را که در قرن نهم هجری منشا سلاطین عالیقدر و فحول علما و مشایخ و اعاظم وزرا و ملوک و امرا دانسته اند و یا مراکز آئین فصاحت و بلاغت شمرده اند بوجود چنین مرکز علمی و دانشگاهی بستگی داشته است.
اغلب مشاهیر علمی و مذهبی و سیاسی خواف و شهرهای مجاور آن در این شهر تحصیلات خود را بپایان رسانیده اند و از جمله دانشمندان خرجردی بدین شهر منسوب میباشند مانند: احمد بن محمد بن بشار خرجردی (463-543 هجری) مکنی به ابوبکر که در نیشابور ساکن بود عبدالرحمن بن محمد بن احمد خطیبی خرجردی مکنی به ابونصر متوفی سال 448 هجری اسماعیل بن ابوالقاسم بن عبدالواحد بن اسماعیل خرجردی مکنی به ابوسعید متوفی سال 434 هجری در هرات و از علمای با عمل و عابدان کثیرالعباده بوده است.
خرجردی دیگری بنام احمدبن محمدبن بشار متوفی سال 443 هجری در نیشابور.
وجه تسمیه خرگرد اگرچه محققین و پژوهشگران درباره وجه تسمیه مکانها کمتر بنظر واحدی رسیده اند ولی از جائیکه باید حتی الامکان معنی هر کلمه روشن شود.
هر پژوهشگر سعی میکند که از معنی اجزا کلمات و نیز از روایات و نظرات مردم محل یاری گرفته تا بتواند در این زمینه مقصد روشنی که مورد قبول اهل علم و ادب باشد برسد، و در مورد وجه تسمیه خرگرد نیز چنین حدس زده میشود: خرگرد، بفتح خاء از دو جزئ «خر» و «گرد» ترکیب یافته که خر بمعنی بزرگ و گرد بمعنی شهر است یعنی شهر بزرگ که بروایت ابن حوقل صاحب صورت الارض در قدیم از شهرهای مجاورش مانند «فرگرد» و «سلومک» بزرگتر بوده و یا چون همیشه مرکز علم و دانش منطقه بوده آنرا از نظر معنوی بزرگتر میدانسته اند.
دیگر آنکه چون همانطور که گفته شد پیوسته مرکز علمی این ناحیه بوده تعبیرات سه گانه دیگری هم برای وجه تسمیه اش قائلند: اول آنکه مردم محل خرگرد را مخفف (خرگرد) میدانند و اهل علم و ادب آنجا چنین توجیه مینمایند که (خرد) یعنی علم و دانش و (گرد) بمعنی شهر علم و دانش و دانش که البته این وجه با قدمت تاریخی مرکزیت علمی آن در شرق خراسان تطبیق مینماید.
و تعبیر دوم آنان اینست که «خرد» را مخفف خردمند میدانند و گرد که معنی شهر میدهد یعنی شهری که خردمندان درآن زندگی مینمایند.
که البته این معنی را با تعداد کثیری از علماء و دانشمندان که همیشه به سبب تدریس در نظامیه و غیاثیه و به یقین قبل از آنهم بوده در خرگرد سکونت داشته اند توجیه مینمایند که از آن جمله در زمان ورود شاه عباس اول بخواف فقط حدود هفتاد نفر از علمای طراز اول خرگرد مورد خشم او قرار گرفتند.
جهت سوم اینست که (خرد) مخفف خردمندان است و (گرد) بمعنی دایره و حلقه یعنی شهری که خردمندان و دانشمندان در آن جمع شده اند و حلقه درس تکشیل داده اند که این مورد را هم با موقعیت مرکزیت علمی آن در سابق وفق میدهند.
ولی تاکنون هیچ یک از محققان و اهل نظر در این باره نظر روشنی بیان ننموده اند و اما آنچه بنظر نگارنده میرسد وجه تسمیه خرگرد بی ارتباط بمرکزیت علمی آن نخواهد بود.
لباس - پوشاک کیفیت لباس و نوع آن از جمله اجزای تشکیل دهنده ی مدل فرهنگی هر منطقه می باشد، که با توجه به وضعیت جغرافیایی و اعتقادات حاکم بر مردم شکل خاص به خود می گیرد.
در منطقه خواف و خرگرد اوضاع جغرافیایی که منطقه ای کویری و شرایط طبیعی سختی بر آن حاکم است.
از یک طرف، و تعصب و تقید مذهبی و اعتقادی که در زندگی اجتماعی و خانوادگی مردم مشاهده می شود از طرف دیگر، بر نوع لباس و پوشاک و کیفیت و شکل آن تأثیر خاصی داشته است.
مردان منطقه ی خواف و خرگرد و بیشتر افراد کهنسال دارای لباس محلی سرتا پا سفید از جنس کرک، پشم، کرباس، پنبه و نخ می باشند، که به وسیله ی خود افراد محلی در کارگاه های خاص تولید می شود که در زمستان گرم و در تابستان سرد است.
لباس مردان عبارت است از: دستاری سفید، پرپیچ که یک بال نیم متر از جلو یا پشت آن آویزان است.
به اصطلاح به آن عمامه و به لهجه محلی لنکته می گویند.
این عمامه سر را در مقابل حرارت زیاد تابستان و سردی زمستان و ضربات محیط کار محافظت می کند.
ضمن اینکه نشان اقتدار مرد به حساب می آید (که باید پرپیچ تر و بال آن بلندتر باشد) پیراهن سفید گشاد و دارای چین و بلند تا زانو همراه با کت یا نیم تنه کوتاه، که به اصطلاح محلی جلیقه یا وسکت گویند.
در تابستان و در زمستان کت بلند یا پالتو که تا زانوها می آید از جنس پشم، و یا کرک، و ردایی بلند و شلواری محلی از جنس کرباس یا مشابه آن، اما پچین و پف کرده و رها و گشاد که به آن تنبان می گویند.
لباس زنان: مثل مردان بیشتر سنتی و محلی است که عبارتند از: پیراهن دورچین و گشاد در رنگ های مختلف، شلوارهای گشاد و چین دار و دورکش که به آن تنبان یا پی ژامه گویند.
روسریهای سفید و بزرگ که به آن قطیفه گویند و دستمال یا پارچه سیاه رنگی که بر روی قطیفه می بندند.
و در زمستان وسکت و یا جلیقه همراه با چادرشب که در کارگاه های محلی تولید می شود.
غذاهای محلی: وضعیت طبیعی ، آب هوا و منابع گیاهی و مشاغل کشاورزی و دامداری در منطقه ی خواف بر نوع غذا و خوراک اثر گذاشته، این مسئله ما را به یاد جامعه شناس و مورخ معروف، ابن خلدون می اندازد که گفته بود: خوراک و غذای مردم تا حدی تحت تأثیر عوامل طبیعی و آب و هوائی است.
چون مردم منطقه زحمت کش و مولد و دامدار و کشاورز هستند، خوراک آنها حالت خودکفایی داشته و در منطقه تولید می گردد به عبارت دیگر از تولید به مصرف می باشد این غذاها شامل موارد زیر است: قلورتروش، قلوربشیر، ارزن پلو (گاورس پلو)، گرماست، اشکنه خنجک، شیربرنج، توگی بشیر و غیره