تولد بهار
درست ۱۲۰ سال پیش در چنین روزی در منزل میرزا محمد کاظم صبوری ،ملک الشعرای آستان قدس رضوی در مشهد پسری به دنیا آمد که پدر نام اورا محمد تقی گذاشت.
محمد تقی که بعدها راه پدر راپیشه کرد وبه شاعری پرداخت همان کسی است که در تاریخ از اوبه نام ملکالشعرای بهار نام برده شده است.
بهار دروس نخستین را در نزد پدر دانشمندش که علاوه بر ملک الشعرایی آستان قدس رضوی دارای ثروت بالایی به ارث رسیده از پدرش حاج محمد باقر کاشانی ، رییس صنف حریربافان مشهد بود فراگرفت.وپس از مرگ پدر درحالی که تنها ۱۸سال داشت ، تحصیلات ادبی خود را نزد مرحوم ادیب نیشابوری که از ادبا و شعرای مشهور بود و نیز سایر فضلای معاصر، دنبال کرد.
وی مقدمات عربی و اصول کامل ادبیات فارسی را در مدرسه نواب در خدمت استادان آن فن تکمیل کرد.
بهار به رسم معمول آن زمان بعد از درگذشت پدر ، به ملک الشعرای آستان قدس رضوی رسید اما این امر او را که در عفوان جوانی بود وسری پرشور داشت راضی نکرد وبر همین اساس به انتشار روزنامه بهار در مشهد اقدام کرد.
بهار از سنین کودکی و در زمان حیات پدر قریحه ادبی خود را هر از گاهی نشان میداد و ذوق فطری و خدادادی خود را ضمن گفتار و کردار کودکانه آشکار می کرداینن در حالی بود که پدر نمیخواست فرزندش حرفه شاعری پیشه کند و بر همین اساس در تشویق او به شعرو شاعری کوتاهی کرده و او را به کسب و تجارت تشویق میکرد.
اما چون بهار ذاتا شاعر بود و شاعر هیچگاه نمیتواند به عالم مادیات و کسب مال و منال قدم بگذارد ، به رغم آمال پدر و به ذائقه ذوق فطری و طبع سرشار ادبی دنبال سخنوری و شاعری و نویسندگی را گرفت و تا بدان پایه رسید که در فن خود شهرت فراوان یافت.
بهار پس از فوت پدر در گفتن شعر، چنان مهارت به خرج داد که جز معدودی از استادان، سایر فضلای خراسان آن را باور نکرده و میگفتند اشعار پدرش را به نام خود میخواند.
در همان ایام بود که موضوع مسافرت مظفرالدین شاه به خراسان، در مشهد شایع شد، بهار برای اینکه سمت ملکالشعرایی خود را پس از صبوری محرز سازد و خود را به شاه بشناساند اولین قصیده خود را برای عرضه داشتن به شاه پس از ورود به مشهد ساخت ، که مطلع آن این است:
رسید موکب فیروز خسرو ایران
ایا خراسان، دیگر چه خواهی از یزدان
پس از مدتی بهار محیط مشهد را کوچک دید وراهی تهران شد ،البته در این مهاجرت که بیشتر اجباری بود عمال روس وانگلیس در خراسان که وجود وی را مانعی برای اقدامات خود می دانستند نیز بی تاثیر نبودند.
او در سال ۱۳۳۶هجری شمسی انجمن ادبی دانشکده را در تهران تاسیس کرد و با دیگر ادیبان به فعالیت پرداخت.
همزمان وی با شخصیت مستقل و خاصی که یافته بود وارد زندگی سیاسی و اجتماعی شد.
بهار ازآن جمله جوانانی بود که در چنین جریانهای سیاسی حاد بدون تردید و دو دلی و با ایمان راسخ به صف انقلابیون پیوست و در واقع روح پرشور شاعرانه و احساسات تند میهن پرستانه او را ، هیچ دسته دیگری قانع نمیکرد.
نخستین اشعار سیاسی و اجتماعی بهار در بین سالهای گوینده این اشعار و مقالات در ابتدا نامعلوم بود اما رفته رفته معرفی شده و مورد تحسین و ستایش عموم واقع شد، چنان که خود مینویسد: من در خراسان یکی از آنها بودم که از وضع تهران راضی نبودم و به انجمنهای سری ، سر می زدم و دست داشتم.
در این هنگام در مشهد حزب تندرو و دمکرات قدرت بسیاری یافت و کمیته حزب دمکرات خراسان، انتخاب شد و بهار هم یکی از اعضای این کمیته بود.
پس از تشکیل این کمیته، بهار روزنامه نوبهار را به امتیاز و مسوولیت خود به عنوان ناشر افکار حزب در مشهد انتشار داد.
اشعار بهار زبان حال مردم، و نماینده افکار و آمال توده آزادیخواه بود و او با سرودههایش از اوضاع مملکت و امور سیاسی آن دوره انتقاد میکرد.
بهار در دوره چهارم از شهر بجنورد ، در دوره پنجم از ترشیز و در دوره ششم از تهران به مجلس شورای ملی فرستاده شد.
اما از اواخر دوره ششم در اثر جریانهای سیاسی خاصی که پیش آمده بود امکان فعالیتهای سیاسی از بهار سلب شد.
بهار مدت یکسال در دارالمعلمین عالی که هسته نخستین دانشسرای امروزی است به تدریس تاریخ ادبیات ایران و همچنین به تصحیح کتابهای تاریخ سیستان ، تاریخ طبری ، مجمل التواریخ ، جوامعالحکایات و تالیف کتب درسی پرداخت.
درهمین ایام بود که بهار در اثر دروغهای دروغپردازان، به اتهامهایی ناروا زندانی و چهارده ماه به اصفهان تبعید شد.
دوره زندان و تبعید از پر بهرهترین سالهای زندگی ادبی او بوده است ، مثنوی کارنامه زندان، غزل معروف من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قطعه مفصل و معروف شباهنگ و قصاید دیگر را او در این زمان سروده است.
بهار در سال وی در دوره پانزدهم نیز از تهران انتخاب شد و به مجلس رفت و ریاست فراکسیون دموکرات را به عهده گرفت ، اما کسالت مزاج و اختلافهایی که پیدا شده بود نگذاشت او در مجلس کار کند.
بهار در سال دیوان شعرا، سبک شناسی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی و بیش از صد مقاله در زمینههای مختلف که در مجلات و روزنامههای روزگار آن زمان به چاپ رسیده از دیگر آثار ملکالشعرای بهار به شمار میرود.
او همچنین به تصحیح کتابهای تاریخ سیستان، تاریخ طبری، مجمل التواریخ، جوامع الحکایات و تالیف کتابهای درسی عصر خود پرداخت و مجلههای نوبهار، تازه بهار و مجله دانشکده را نیز منتشر کرده است.
محمدتقی بهار شاعر و نویسنده توانا و از رجال سیاسی ایران ملقب به ملک الشعرا و متخلص به بهار سرانجام یکم اردیبهشت سال خیز و طعنه بر مه و پروین زن در دل من آذر برزین زنبند طره بر من بیدل نهتیر غمزه بر من غمگین زنیک گره به طره مشکین بندصد گره بر این دل مسکین زنیک سخن ز دو لب شیرین گویصد گواژه بر لب شیرین زنخواهی ار زنی ره تقوا رازان دو زلف پرشکن و چین زنتو بدین لطیفی و زیباییرو قدم به لاله و نسرین زنگه ز غمزه، ناوک پیکان گیرگه ز مژه، خنجر و زوبین زنخواهی ار کشی، کش و نیکو کشخواهی ار زنی، زن و شیرین زنگر کشی، به خنجر مژگان کشور زنی، به ساعد سیمین زنگر همی بری، دل دانا برور همی زنی، ره آیین زنگه سرود نغز دلارا سازگه نوای خوب نو آیین زنبامداد، باده روشن خواهنیمروز ، ساغر زرین زنرو بهار از این سخنان امروزبر سخنوران خط ترقین زنزین تذرو و کبک چه جویی خیر؟رو به شاهباز و به شاهین زنشو پیاده ز اسب طمع و آنگاهپیل وش به شاه و به فرزین زنتا طبرزد آوری از حنظلگردن هوا به تبرزین زنتا جهان کژیت بننمایدکحل راستی به جهان بین زنگرت ملک و جاه برین بایدتن به ملک و جاه فرودین زنبنده شو به درگه شه و آنگاهکوس پادشاهی و تمکین زنشاه غایب آن که فلک گویدش:تیغ اگر زنی، به ره دین زنرو ره امیری چونان گیرشو در خدیوی چونین زنای ولی ایزد بی چون!
خیزره بر این گروه ملاعین زنبر بساط دادگری پا نهبر کمیت کینهوری، زین زنگه به حمله بر اثر آن تازگه به نیزه بر کتف این زنخیمه خلاف اعادی رابرکن از جهان و به سجین زندین حق و معنی فرقان رابر سر خرافه پارین زناز دیار مشرق بیرون تازکوس خسروی به در چین زنپای بر بساط خواقین نهتکیه بر سریر سلاطین زنپیش خیل بدمنشان، شمشیرچون امیر خندق و صفین زنبا مداد تیره خون خصمبر بیاض دین، خط تزئین زنبر کران این چمن نوخیزبا سنان آخته پرچین زنتا به راستی گرود زین پسبانگ بر جهان کژ آیین زنچهر عدل را ز نو آذین بندکاخ مجد را ز نو آیین زنگر فلک ز امر تو سر پیچیدبر دو پاش بندی رویین زنطبع من زده است در مدحتنیک بشنو و در تحسین زنبرگشای دست کرم و آنگاهبر من فسرده مسکین زنتا جهان بود، تو بدین آیینگام بر بساط نو آیین زنمدد نما ای عشقفسا - غلامحسین موسیزاده(اندیشه)همیشه مایه ویرانی دلم این بودکه حکم چرخ خطا بود و چاره تمکین بودبه یک نگاه نظر میکنم به رفته ‡عمربه سالهای سیاهی که سرد و غمگین بودز استغاثه نشد مستجاب آمدنتاگر چه دیده پراشک ما خدا بین بودبیا که بی تو نگردد به کام ما این چرخهمیشه گردش ایام بر سر کین بودنگشت پای مرادم به پشت زین هرگزهماره دوش پر از زخم کهنه زین بودقمار بازم و با باخت الفتی دارمکه برد در ید نامردمان بی دین بودتو در قمار قیامت مدد نما ای عشقمرا که باختن هست و نیست آیین بودبده به وادی محشر تو خال بالا راکه خال بازی دنیا همیشه پایین بود .
پس از مرگ صبوری در سال ۱۳۲۲ ه.
ق.
منصب وی و لقب ملکاشعرا به دستور مظفرالدین شاه قاجار به محمدتقی هجدهساله رسید.
در دوران استبداد صغیر در سال ۱۳۲۸ ه.ق.
بهار به مشروطهطلبان خراسان پیوست و در انتشار روزنامهٔ خراسان با آنان همکاری کرد.
وی شعرهایی را در این روزنامه چاپ میکرد، از جمله شعر معروف «کار ایران با خداست» با مطلع «با شَهِ ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست».
این روند تا فتح تهران در ۱ رجب ۱۳۲۷ ه.
(۲۸ سرطان ۱۲۸۸) بهدست مشروطهطلبان و استعفای محمدعلی شاه ادامه یافت.
پس از فتح تهران، بهار نویسندگی را نیز شروع کرد و اولین مقالات سیاسی و اجتماعیاش در طوس با امضای «م.
بهار» و بعضی از مقالاتش نیز بدون امضا در حبلالمتین چاپ کلکته منتشر شد.
بهار در ۱۳۲۸ ه.
در مشهد روزنامهٔ نوبهار را که نظرات حزب دموکرات را که در همان سال راهاندازی شده بود منتشر میکرد، تأسیس کرد.
بهار همزمان به عضویت کمیتهٔ ایالتی این حزب انتخاب شد.
بهگفتهٔ خود بهار، در روزنامهٔ نوبهار (و بعد از آن تازهبهار)، برنامهاش «مخالفت با بقای قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت بود».
نوبهار بهدستور کنسول روسیه توقیف شد و بهار بلافاصله روزنامهٔ جدیدش تازهبهار را منتشر کرد.
اما تازهبهار هم در محرم ۱۳۳۰ ه.
بهدستور وثوقالدوله وزیر خارجهٔ وقت تعطیل شد.
بهار و نه نفر از اعضای حزب دموکرات را نیز دستگیر کرده و به تهران فرستاندند.
یک سال بعد ملکاشعرا دوباره به مشهد برگشت و با اجازهٔ نیرالدوله والی خراسان دوباره روزنامهٔ نوبهار را راهاندازی کرد.
ولی بهعلت محدودیتهای سیاسی این بار در زمینهٔ مسائل اجتماعی، اخلاقی، و دینی مینوشت.
بهار یک سال در نوبهار کار کرد و پس از آن، تقریباً همزمان با آغاز جنگ جهانی اول، به نمایندگی دورهٔ سوم مجلس شورای ملی، از درجز و کلات و سرخس، انتخاب شد.
نوبهار مجدداً از طرف کنسولگریهای روسیه و بریتانیا توقیف شد و بهار از راه روسیه به تهران رفت.
در تهران اعتبارنامهٔ بهار برای وکالت مجلس با مخالفت روبرو شد ولی پس از شش ماه بالاخره قبول شد.
بهار روزنامهٔ نوبهار را این بار در تهران دوباره راهاندازی کرد که بعد از ماجراهایی مجدداً توقیف شد و بهار به خراسان تبعید شد.
پس از انقلاب روسیه و شکوفایی مجدد احزاب در ایران، بهار دوباره به تهران برگشت و دوسال پیاپی نیز به عضویت کمیتهٔ مرکزی حزب دموکرات انتخاب شد.
در این دو سال بهار انجمن ادبی دانشکده و مجلهٔ ادبیای با همین نام دایر کرد و نوبهار را نیز مجدداً برای مدتی راه انداخت.
طبق گفتهٔ خود وی، در این دوران به این نتیجه رسید که باید بهجای روشهای قبلیاش، به ایجاد یک دولت مقتدر مرکزی کمک کند.
در این باره، بهار مینویسد: «نه به جنگلیها عقیده داشتهام نه با خیابانی همراه و همسلیقه بودهام و نه با قیام کلنل محمدتقی خان (به آن طریق) موافقت داشتهام».
با ظهور سردار سپه (رضاشاه پهلوی بعدی) و وعدهٔ جمهوریاش، بهار با سردار سپه همراه شد ولی پس از مدتی «سر و کلهٔ دیکتاتوری عظیمی را از پشت پرده» دید و انتقاد از دولت سردار سپه را شروع کرد.
بهار از قول سردار سپه (پس از روی گرداندن بهار از وی) مینویسد: «من ملک را خیلی دوست داشتهام ولی خود او نخواست از من استفاده کند».
با باز شدن مجلس پنجم که بهار در آن نمایندهٔ ترشیز است، فرار احمدشاه، و فرمانروایی کامل سردار سپه بر ایران، بهار به مخالفتهای خود ادامه میدهد (و از جمله در ۹ آبان ۱۳۰۴ رأی مخالف میدهد).
در نتیجه به مجلس مؤسسان که اکثر نمایندگان مجلس پنجم در آن عضوند دعوت نمیشود.
در مجلس ششم بهار برای آخرین بار و این بار از تهران به نمایندگی انتخاب شد و با پایان این دوره از زندگی سیاسی کنارهگیری میکند.
از ۱۳۰۵ ه.ش.
تا ۱۳۲۰ ه.ش.
بهار دوبار زندانی میشود و یک بار نیز به مدت یک سال به اصفهان تبعید میشود.
در همین درگیریها دیوان اشعارش که در چاپخانهٔ مجلس چاپ شده بود ولی توزیع نشده بود توسط شهربانی ضبط میشود و بعد از شهریور ۱۳۲۰ ش.
از ۲۸۰ صفحهٔ اولیه تنها ۱۴۰ صفحه پیدا میشود.
کارهای دیگر بهار نیز، غیر از تاریخ سیستان، مجمل التواریخ، سبکشناسی، و چند کتاب درسی، در انبار وزارت فرهنگ مفقود یا «مندرس» میشود.
وی در ۱۳۲۳ پس از کنار رفتن رضاشاه پهلوی کتاب تاریخ مختصر احزاب سیاسی را چاپ کرد و در آن به انقراض قاجاریه و روی کار آمدن رضاشاه پرداخت.
در دوران محمدرضا شاه پهلوی در ۱۳۲۵ شمسی بهار مدتی وزیر فرهنگ شد.
زندگی و شعر بهار محمد تقی بهار (ملک الشعراء) در آذرماه 1265 خورشیدی در محله سرشور شهرستان مشهد .
چشم به جهان گشود .
پدرش محمد کاظم صبوری، ملک الشعرای آستان قدس رضوی بود .
بهار تحصیلات نخستین خود را در مکتب خانه و نیز نزد پدرش گذارند .
در خردسالگی به تشویق پدرش .
علاوه بر شعر با هنر نقاشی هم آشنا شد .
هفت ساله بود که دل بسته شاهنامه شد و به تاثیر از استاد نوس ، نخستین سرود خود را که با این بیت آغاز می شد ، سرود و از پدرش جایزه گرفت : تهمتن پوشید ببربیان بیامد به میدان ، چو شیر و ژیان پدر بهار که مشوق اصلی او در شعر و نقاشی بود ، به این نتیجه رسیده بود که اوضاع زمانه ، موافق شعر و هنر نیست .
پس فرزند را با کار و کسب واداشت تا از شعر و شاعری چشم بپوشد .
محمدتقی در مغازه بلور فروشی دایی خود به کار سرگرم شد ، اما از سرودن شعر بازنایستاد .
اندکی بعد در 18 سالگی ، پدرش را از دست داد و به ناچار سرپرستی خانواده را بر عهده گرفت .
چون اداره ی خانواده بر او دشوار شده بود ، شاعر جوان ، قصیده ای پرداخت و برای پادشاه وقت مظفرالدین شاه قاجار ، به تهران فرستاد که مورد پسند شاه واقع شد .
شاه مبلغ یک صد تومان جایزه برایش فرستاد و همچنین لقب ملک الشعرایی آستان قدس را - که قبلاً لقب پدرش بوده - به او اعطاء کرد .
بهار در 18 سالگی به عنوان قصیده پردازی زبردست ، جای خود را در میان شاعران عصر خویش باز کرد ، برخی از ادیبان ، به شاعری او رشک کردند و بارها او را آزمودند ، که شاعر جوان از همه ی آن آزمایشها پیروزمند بیرون آمد .
با صدور فرمان مشروطه ، بهار به جمع آوری خواهان پیوست و به سرودن شعرها و تصنیف های سیاسی و مهین روی آورد .
سپس در تشکیلات سیاسی ، مثل انجمن سعادت وارد شد و روزنامه هایی چون نوبهار ، نازه بهار ، زبان آزاد و دانشکده و ...
را راه اندازی کرد .
سرانجام از مشهد به تهران تبعید گردید و مدتی بعد در تهران به عنوان نماینده به مجلس راه یافت .
در 32 سالگی ازدواج کرد و باروی کار آمدن رضاخان میرپنج ، مبارزات سیاسی بهار شدت گرفت .
پهلوی ، تاج به سراندازید کاری ست نیست ان تاج گذاری ، که کله برداری ست روح پر تلاطم شاعر ، او را از یک زندگی آسوده و بی دردسر سرباز داشت و به گرداب حوادث گوناگون کشاند ، او در راه آزادی و میهن و اعتراض به نظام دیکتاتوری رضاخان لحظه ای از پا ننشست .
به همین سبب ، بارها دستگیر و زندانی شد .
برسفله فرو نیاورم سر هر چند که پادشا باشد روی هم رفته پنج سال از عمرش را در زندان گذراند و خانواده اش بارها به دشواری معیشت گرفتار شدند .
اما او نمی توانست مثل بسیاری از معاصران خود تسلیم شودو با نظام زورمدار .
سازش کند : گر فروشم کتاب در بازار به که خوانم قصیده در دربار دربار ، که میرزاده عشقی و بعضی از آزادی خواهان را سر به نیست کرده بود .
بر آن شد که بهار را نیز به قتل رساند .
اما بهار تصادفاً از مرگ حتمی نجات یافت و کس دیگری (واعظ قزوینی ) که شباهتی به شاعر داشت به جای او کشته شد .
بهار از این پس .
برای مدتی از سیاست کناره گرفت و به تحقیق خود تالیف مشغول شد و کارهای نیمه کارهی خود را سروسامان داد .
آثار تحقیقی او تصحیح وانتشار تاریخ سیستان ، تاریخ مختصر ، احزاب سیاسی ، مجمل التواریخ و القصص ، سبک شناسی (در سه جلد ) ، بخشی از جوامع الحکایات عوض و بسیاری از مقالات سیاسی و ادبی در مبارزه با استبداد و تبلیغ افکار و هنر نورد مطبوعات عصر می باشد .
اما در کنار این همه ، دیوان پرحجم اشعارش ، او را بعنوان یک ادیب و شاعر بلند مرتبه شناساند .
بهار شاعری است ستایش گر آزادی و میهن .
در طول زندگی پرفراز و نشیب خود ، با وجود گرایش هایی که گاه به چپ و راست از خود نشان داده است ، اما همواره به این دو موضوع (میهن و آزادی) پایبند بود ، و در آثار خود ، اوضاع سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی جامعه ی ایرانی را بخوبی می نمایاند .
ملک الشعرای بهار را آخرین استاد بزرگ شعر کهن فارسی می شناسند .
او خود را شاعری متجدد و پیرو سبک خراسانی می داند ، اما شعر بهار از لحاظ محتوا ، شعر مشروطه است .
گرایش او به تجدد با همه ی بی رنگی هایش ، باز هم در حدی است که بتوان «مرغ شباهنگ» او را که در قالب چهار پاره شیوه مکالمه سروده شده است .
با یکی از بهترین شعرهای نیما یوشیج یعنی «مرغ آمین» مقایسه کرد ، یا حداقل تاثیر شعر بهار را در آفرینش شعر نیما دریافت .
مهارت سخنوری بهار را در هیچ یک از معاصران او سراغ نداریم .
تسلط وی به زبان و فرهنگ فارسی و عربی ، قابل ستایش است ، تنوع واژگان ، بهره گیری از واژه های اوستایی ، فرس قدیم ، اصطلاحات عامیانه و زبان مردم کوچه و بازار ، به شعر او خاصیتی بخشیده است که خود شاعر از آن به «سبک ساده» یاد می کند .
از انواع شعرهای بهار ، قصاید او بهترین وماندگارترین است و در حقیقت ، ملک الشعرای بهار ، آخرین و نیرومندترین شاعر قصیده پرداز شعر فارسی است .
قصاید «جغد جنگ» ، «دماوندیه» و بسیاری از دیگر قصیده هایی که همه با محتوایی اعتراض آمیز ، علیه استبداد و در ستایش آزادی و آزادگی میهن دوستی سروده شده اند ، از شاهکارهای شعر فارسی به شمار می روند.
بهار در سال 1330 خورشیدی چشم از جهان فرو بست .
گزیده ای از شعرهای ملک الشعرای بهار این جهان این جهان همچو نقش پرگار است همه چیز زعدل هموار است کجی ظلم را در آن ره نیست بد و خوب و دراز و کوته نیست همه چیز روی عدل ، نکوست هرکس آن کند که درخور اوست می رود خلق سوی زیبایی زاده زه ، همت و شکیبایی آن که راه همت زشکیب کم است به گمانش که ره سوی عدم است هر که را نیست ذوق و طاقت و هوش نیمه ره می کشد ز درد ، خروش دوست دارد قبای رنگین تر می کند بار خویش سنگین تر باره سنگین و تن ززحمت ، گران مانده را پس زخیل همسفران قند از پای و ریش جنباند زهر را ناکس ودنی خواند هر چه اش افزودن دهی فزون خواهد بیم وازش مدام جان کاهد گر بپرسی از او که این همه چیز چه کنی گردای رفیق عزیز ؟
دیگری را حدیث پیش آرد که ندارم هر آنچه او دارد و از آن دیگران سوال کنی کاین همه از چه جمع مال کنی همه از این قیاس چاه زنند * * * توشه ای کاندرین سرا باشد خود فزون زا احتیاج ما باشد جای آرام و آب و نور و هوا هست کافی به رفع حاجت ما لطف و مهر طبیعت اند و هر سوی ما بیشتر که شدت و قهر صنعت و پیشه نیز بسیار است هر که رادر جهان یکی کار است اگر این کین و آزار ابلیس نفکندی به مغزهای حسیس غم نبودی به روزگار دراز نه حسود و نه مفسد و غماز غم نبودی و چون نبودی غم زیستی دید ، زاده ی آرام منابع این مقاله شامل بخشهایی به قلم محمدتقی بهار (درگذشته در ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰) است.
حقوق معنوی آن بخشها برای محمدتقی بهار محفوظ است.
بهار، محمدتقی.
تاریخ مختصر احزاب سیاسی.
تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، ۱۳۵۷، صص الف تا یج.
سپانلو، محمدعلی.
بهار.
چاپ اول، تهران: طرح نو، ۱۳۷۴.
مصاحب، غلامحسین (سرپرست).
دایرهالمعارف فارسی.
چاپ سوم، تهران: امیرکبیر، کتابهای جیبی، ۱۳۸۱، صص ۴۷۵ و ۴۷۶.