دانلود تحقیق معرّفی نسخه های خطی دیوان فدایی یزدی

Word 145 KB 20208 17
مشخص نشده مشخص نشده هنر - گرافیک
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • میرزا سیّد یحیی متخلّص به «فدایی» فرزند میرزا محمّد علی وامق (مؤلّف تذکره میکده که با خط خوش فدایی به رشته تحریر در آمد) و نوه میر محمد باقربن محمد سعید بن محمد امین حسینی حسنی یزدی ، عالم دینی و ادیب و شاعر سده سیزدهم ه.ق است.

    فدایی در مدرسه مصلّای صفدرخان به تحصیل و تدریس مشغول بود و در ادبیات عرب و صرف و نحو به ویژه علم نحو تبحّر داشته و دارای آثاری چون مستیقظ و منظومه در نحو است که نسخه هایی از آن در کتابخانه وزیری یزد نگهداری می شود.

    او جدای آشنایی با علوم عربی، فردی ادیب و شاعر بود که از اقسام شعر بیشتر به غزل و رباعی تمایل داشته و مهارت او در سرودن ماده تاریخ در دیوانش زبانزد است.


    و پدرش میرزا محمد علی وامق او را فردی خوش اخلاق، سالک، پرهیزکار، خوش حافظه و دارای خطی نیکو و طبعی روان دانسته است و در وصف او گوید:
    «فرزند دلبند این صداقت اندیش،و به دو واسطه هم نام جد امجد نامی خویش.

    اسمش میرزا سید یحیی و دل پژمرده این افسرده را موجب سرور و احیا، از جمله طلّاب علوم سعادت مرسوم و سادات رفیع الدرجات این مرز و بوم به علوم عربیّت مربوط و جواهر زواهر نکات نحویه را گنجور حافظه اش مضبوط نموده.

    مدت العمر در مصلّای صفدرخان به تعلیم و تعلّم و تفهیم و تفهّم به سر برده و با ارباب فضل و کمال طریق مجالست و مخالطت سپرده و در طریق سلوک احدی را از وی گله‌مند ندیده و سخن شکایتی و نسب جنایتی درباره‌اش نشنیده، بلکه خود نیز در عالم پدر فرزندی از سلوک او هرگز نرنجیده ام.


    مجملاً کثیر القبول و قلیل الفضول، خالی از مکر و حیله و امین قوم و قبیله، طبعش عالی و دلش از حقد و حسد خالی، از لهو و لعب دور و دلش به صحبت ارباب کمال مایل و مسرور، طبع روان و از اقسام شعر بیشتر به غزل و رباعی تر زبان است و منتخب اشعارش بیشتر از همه معاصرین و شعرای بلاغت آیین اهل این زمان است.

    خداوند بی منّت جلّ اسمه، سعادت و عاقبت را روزی و نصیب او فرماید.»
    فدایی با به یادگار گذاشتن دیوان شعری از خود در سال 1282 ه .ق بر اثر ابتلا به بیماری وبا چهره در نقاب خاک کشید.


    سه نسخه خطی بسیار نفیس از اشعار او در کتابخانه وزیری یزد نگهداری می شود که بک نسخه آن به شماره 3689 مجموعه ای از غزل، قصیده و رباعی است که فدایی با فخامت و متانت و استواری کلام در مدح و منقبت رسول اکرم (ص) و حضرت علی (ع) و ائمه اطهار شروع کرده و این مدح و ستایش امامان در جای جای دیوان نمود دارد و به کرّات از الکن بودن زبان و ناقابل بودن شعر خود در مدح و توصیف آنها داد سخن داده است.


    اگر چه قابل مدح تونیست شعر رهی زلطف گوش ده و کن قبول و خرده مگیر
    و از خالق بی همتا به واسطه قسم دادن به امامان و اولیاء الله تقاضای عفو و بخشش می نماید.


    او در زمره شاعرانی است که برای مسائل اخلاقی، دینی و اجتماعی اهمیت به سزایی قایل است و در رابطه با مسائلی چون ازدواج دختران، توجه به نماز و روزه، دروغ و غمّازی، آبرو، غرور، به غفلت گذراندن عمر، غم نان خوردن انسانها، ذمّ اهل بازار و ...

    لب به سخن گشوده است.

    فدایی در مورد اوضاع سیاسی زمان خود را دور نگاه داشته است و در مواردی از پادشاهان و وزیران و افرادی چون قباد، سنجر ، طغر لتکین، انوشیروان، اسکندر، نظام الملک، علیشاه، حاجی ابراهیم، میرزا سید حسین، میرزا احمد، میرزا فتّاح، میرزا سید نصیر، میرزا سید مهدی و ...

    نام برده و در پاره ای موارد در مدح و وصف بعضی از افراد اشعاری را سروده است.

    او به شاعران پیش از خود نظر داشته و در میان شاعران پارسی زبان، استقبالهایی از اشعار شاعرانی چون محتشم کاشانی، ظهیر فاریابی و انوری انجام داده و گاهی مصراع یا بیتی از شعر آنها را تضمین کرده است و از شاعران بزرگی چون سعدی، حافظ، وحشی بافقی، قضایی یزدی، حسّان، حیرت، صباحی و ...

    نام برده و یا در مدح و توصیف آنها اشعار زیبایی را خلق کرده است.

    در بعضی موارد فدایی هجو سرایی کرده و متأسفانه عفّت کلام را چنانکه باید و شاید رعایت ننموده و با الفاظ و کلمات مستهجن و نازیبا به بعضی از افراد تاخته است.

    یکی دیگر از وجوه بارز این دیوان شعر او، وفور کلمات و مفردات و ترکیبات عربی است.

    کلماتی چون (سعیر، تقریر، تفسیر، تقدیر، اهتمام، اعتصام، احتشام و...) که به عنوان قافیه استفاده شده است.

    و در بعضی موارد می توان شاهد آمیختن ترکیبهای عربی با سخن پارسی در اشعار او بود به گونه ای که گاهی نصف مصراع یا یک بیت را به زبان عربی بیان می کند.

    او به غیر از کلمات و ترکیبات عربی، کلام خود را به آیات و احادیث شریف آراسته می کند.

    و همچنین استفاده از ترکیبات قرآنی چون عظم رمیم، یوم الحساب، ماء معین، ربّ العالمین و ...

    .

    در دیوان او جایگاه ویژه ای دارد.

    اشاره به قصص مذهبی، تاریخی، روایت و داستانهای عاشقانه ادبی و اشاره به اسامی شخصیتهای این داستانها در اشعار زیر به چشم می خورد.

    اشاره به فلاسفه و دانشمندان بنام همچون ارسطو، افلاطون، بقراط، و بوعلی سینا در دیوان او جایگاه ویژه ای دارد .

    مثلاً در مدح و ستایش امام علی (ع) گوید: اندیشه ها و مضامین استوار و اصطلاحات دینی و عرفانی چون (نماز، رکوع، سجود، نهی از منکر و امر به معروف، دار فنا، دار بقا) و گاهی موسیقی، علم صرف و نحو عربی، مسائل پزشکی و ...

    هم در اشعار او منعکس شده است.

    یکی دیگر از مهارتهای فدایی در سرودن ماده تاریخهایی است که ارزش والا تری به دیوان او بخشیده است.

    مصراع دوم ماده تاریخ است که برابر 1261 می شود و چون در مصراع قبل آمده «جان دل» یعنی: الف = 1 باید کسر شود پس ماده تاریخ مساوی با 1260 ق می شود که تاریخ فوت آقا احمد است.

    عبارت «حیف از استاد سخن» برابر 1282 است اما با توجه به مصراع قبل باید «سر از کلک» هم افکنده شود یعنی معادل حرف ک= 20 کم شود.

    پس تاریخ فوت میرزا سید محمد علی مدرس متخلّص به «وامق» به دست می آید که برابر 1262 ق است.

    آخرین مصراع به اضافه کلمه «جد» از مصراع قبل برابر است با سال 1258 ق ولیکن شخصیت مورد نظر شاعر شناخته نشد.

    در سخن او ویژگیهای دیگری چون به کاربردن کلماتی نظیر «شنفت» به جای «شنید»، «چار» به جای «چهار»، «برشت» به جای «کباب شدن»، خدایگان، همگنان و ...، به کاربردن جمعهای غیر رایج چون «حسّاد» به معنای «حسودها» به کاربردن کلماتی که در مثنویهای حماسی به چشم می خورد همچون کلاه آهنین، درع فولادی، کمان، سنان و ...، استفاده از امثال و تعبیراتی نظیر: سه طلاقه کردن، بصره به خرما و زیره به کرمان بردن، به چشم می خورد.

    او با داشتن این طبع بلند و کلام شیوا و بهره جستن از علم و دانش از کج رفتاری زمانه و روزگار در مورد خود ناله می کند و با توسّل جستن به خداوند و اولیاء او گلایه و شکایت خود را ابراز می نماید.

    دو نسخه خطی دیگر فدایی، دیوان غزلیات او است که یک دیوان به شماره 748 و دیگری به شماره 3840 در کتابخانه وزیری یزد موجود است و اشعار هر دو نسخه، به غیر از در نظر گرفتن ویژگیهای نسخ خطی همچون افتادگی بعضی از شعرها، مشابه هستند.

    موضوع و محور اصلی غزلیات فدایی، عشق است چنانکه دیوان خود را با سخن عشق آغاز می کند.

    دیدگاه فدایی در رابطه با عشق نزدیک به اندیشه عشقی است که نخست حلّاج به صورت حبّ ذاتی حق تعریف کرد.

    خواستی که موجب بیان «کنت کنزاً مخفیاً فا حببت ان اعرف و خلقت الخلق لکی اعرف»، از جانب پروردگار شد.

    او خمیره بشر را به موجب این حدیث قدسی و آیه مبارکه «انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فأبینَ أن یحملنها و أشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا» سرشته از شراب عشق و آفرینش جهان و انسان را از ازل برای پرستش و عشق ورزی به جمال لایزال می داند.

    او درد عشق را غم به حساب نمی آورد و همچون بسیاری از عاشقان به درد و رنج و مرگ در راه عشق افتخار می کند.

    چرا که: من عشق و عفّ ثم کتم فمات مات شهیداً.

    در راه عشق فقط معشوق حقیقی را طلب می کند و توجهی به نعمتها و لذتهای دیگر ندارد.

    و همه چیز خود را از عشق به خداوند می داند.

    او پیشه خود را عشقبازی می داند و برای عاشقان نامهای بسیاری قایل است.

    و در این راه با این که خاکسار است خود را از سلاطین جهان برتر و غنی تر می داند.

    و تنها راهنما را خدای لایزال به حساب می آورد.

    و در راه عشق به قضا و قدر و رضای خداوند سر تسلیم می نهد و همه چیز را از جانب دوست نیکو و محمود می پندارد.

    در شعر او عشق مجازی هم نمود پیدا می کند و جمال انسانی هم برای او جز تجلّی حق نیست.

    نزد او عشق به هر صورت که باشد مایه کمال انسانی است چرا که انسانها را با معشوق وی پیوند روحانی می دهد و مذهب او مذهب عشق است.

    و دل دادن به بتان زیبارو را خطا به شمار نمی آورد.

    در اشعار فدایی عشق خواه حقیقی و خواه مجازی سرانجام آدمی را به سوی کمال می کشاند و در اینجا مجاز پلی می شود که واقعیت محسوس را با حقیقت معقول ارتباط می دهد و گفته المجاز قنطره الحقیقه معنا پیدا می کند و آن زمان است که عاشق لذت حقیقی عشق را درک می کند.

    او به دفعات اشاره می کند که در راه عشق دیر و سومنات و حرم و کنشت و مسجد و میخانه و رند و زاهد و دیوانه و فرزانه با هم یکی هستند.

    و آنچه در خرابات رندان است با آنچه در خانقاه صوفی است، هیچ تفاوت ندارد چنانکه مسجد و کنشت هر دو جلوه گاه یک معشوق است.

    او عشق را از هوسهای پلشت درونی جدا می کند.

    در دیوان او صحنه های عاشقانه ای دیده می شود که نمی توان فهمید در حقیقت برای فدایی رخ داده و یا اینکه رؤیای شاعر است.

    او از گیسوی پر شکن معشوق، بدن سیمین، تیر مژگان، لب لعل، طاق ابرو، چاه زنخ، ناز و تکبّر معشوق و رقیبان عشق صحبت می کند و مدّعی است که نیروی عشق انسان را جوان می سازد.

    و به طور کلی عشق در نزد فدایی عشق آسمانی فراگیری است که همه کائنات و به خصوص انسان را در بر می گیرد و این عشق به صورتهای مختلف در آثار او نمود پیدا کرده است.

    عاشق خود را در معشوق حل می کند و خرگاه و خیمه خود را در عدم برپا می کند و هراسی از نیست شدن ندارد.

    او به غیر از پرداختن به مسأله همیشه مطرح یعنی عشق، مسائل اخلاقی را هم مدّ نظر قرار می دهد و به طور کلّی شاعری است که اخلاقیات برای او مهم به شمار می آیند.

    مثلاً به امّ الخبائث یعنی غرور و یا عیادت کردن ناتوانان اشاره می کند.

    فدایی در اشعار خود به غیر از اشاره به پیامبران و امامان به داستانها و روایتهای تاریخی، مذهبی، دینی و داستانهای معروف ادب پارسی هم نظر دارد.

    اشاراتی به داستان آفرینش انسان، یوسف و یعقوب، سلیمان و خاتم او، لیلی و مجنون، وامق و عذرا، یوسف و زلیخا، خسرو و شیرین و فرهاد، محمود و ایاز، حسین بن منصور حلّاج، شیخ صنعان و ...

    در دیوان او به چشم می آید.

    فدایی بدون روا داشتن تکلّف بر خود، در کلام به طور طبیعی از آرایه ها و صنایع ادبی همچون تلمیح، تشبیه، جناس، ملمّع، مراعات النظیر، تضمین، ایهام، عکس، تضاد و ...

    بهره جسته است.

    فدایی در دیوان غزلیات خود با زبانی فصیح و شیوا و طبعی روان با فصاحت و بلاغت و استواری بی نظیر کلام در مضامین، غزلیات بسیاری را خلق کرده که قابل تأمل است.

    و چون کلامی است که از دل بر می خیزد، لاجرم بر دل می نشیند.

    و خواندن و شنیدن آن روح انسان را جلا می دهد و خالق را به خاطر خلق خود و بخشیدن عشق به او با همه سختیها شکر می گذارد.

    اگـر چـه قابل مدح تونیست شعر رهیزلطف گوش ده و کن قبول و خرده مگیر بزرگوار خدایا به حق هشت و چهارکه حاکمانند امروز و شافعان فرداکه در گذر ز گناهان ما سیه رویانعلی الخصوص فدایی که هست مدح سراهمیشه تا که عدو را به دوزخ است مکانمدام تا که محب راست در جنان مأوا آنان که گشته یکسره عالم خرابشانافتاده از غرور به گردن طنابشانکردار نا صواب کنند و عجبتر آنکبس فخرهاست از عمل نا صوابشانظلم کسان کنند و ثوابش نهند نامایزد مگر دهاد جزای ثوابشانمال کسان خورند به زور، این غریب نیستکز یاد رفته یکسره یوم الحسابشانچندان جفا کنند که گردیده اند خلقدر ناله و فغان شب و روز از عذابشانبهر نانی که بود قسمت توچند مسکین غم بیهوده خوریعمر تو هست گرامی تر از آنکه غم بوده و نابوده خوریای که به غفلت گذرد عمر تومی نتوان گفت که صاحبدلیعمر که از هر چه گرامی تر استمی دهی از دست و همان غافلی برای جور و جفاشان همین قدر کافی استکه مطلعی کنم از شعر محتشم انشادستیزه گر فلکا از جفا و جور تو دادنفاق پیشه سپهر از کینه ات فریادچه احتیاج به دیوان وحشی است آن راکه هست حافظ و سعدی و انوری و کمال کی توان بودن مدام از جور گردون در خماراعظمی یا ساقی الصّهباء کأساً من مدامدر یزد جسم پاکش دانی شبیه چیستکالورد فی الحدیقه والرّوح فی البدن ای رحیم ای کریم ای غفّاروقنا ربّنا عذاب النّارچون قائل انا افصح زبان به عجز گشودچگونه ما بتوانیم کرد ادای ثناروح را گویی چو آید در تن عظم رمیمآید و گوید که سبحان الّذی یحیی العظامرفعتت زانسان که بگذاری اگر بر خاک پایآسمان گوید همی یا لیتنی کنت ترابز آشیان تن چو مرغ روح او پرواز کردگفت رضوان بهشتش فادخلوها خالدین شاخ زگلبن نموده طلعت یوسفلاله ز شبنم گرفته اشک زلیخاابر ز باران بسان دیده وامقگل به بهاران شبیه عارض عذراحیدر مرحب کش آن کو درگه اثبات حقتیغ خیبر گیرش از دشمن کشیدی انتقام ای فلاطون زمان و ای ارسطوی جهانای که مثلت نیست اندر هیچ فن در هیچ بابگاه تقریر و بیان چون رخش در میدان کشیفی المثل بقراط اگر باشد ترا بوسد رکاب مقربان را می رسد بر چرخ امروز از نشاطنغمه عود و نوای چنگ و آهنگ ربابمنّت خدای را که بود از وجود اوبر خلق منّتی ز خداوند ذو المنندر نحو تا ز ناصب و جازم سخن رودوین را اثر ز لم بود آنرا نشان ز لنقرارداد برای دوای درد همهچه خاصیتها در هر گیاه هر صحرا بگیر از جان و دل وانگه رقم زنبهشت جاودان بادا مقامش بر طریق منشیان اول بیفکن سر ز کلکپس به تاریخش رقم زن حیف از استاد سخن بالبدیهه زد رقم کلش که با جدحیف رفت از این جهان نا گاه بیرون منم که بوی نکردم گلی ز باغ مرادبه نامردای من مادر زمانه نزادبه هر که روی کنم پشت می کند بر منبه هر که داد زنم می کند به من بیدادچو من ستم زده روزگار نشنیده استچو من فسرده دلی آسمان ندارد یاددر این زمانه غم از بسکه عام گردیده استز خاص و عام نبینم کسی که باشد شادسزد به جرم محبت اگر برند سرمکه پای من نسپرده است جز طریق ودادز جور چرخ و ز بیداد آسمان دل منخرابه ایست که هرگز نمی شود آبادبه فنّ شاعری استاد تا شدم ز حسدحسود در ره انکار شعر من استادبه راستی ز تو ای آسمان کج رفتارکنون که دست نمیداری از نفاق و عنادکنم شکایت جور ترا به پیش شهیکه گشت ختم رسل را ز مرتبت دامادعلیّ عالی اعلا وصیّ ختم رسلکه ذات او ز ازل گشت علّت ایجاد دیوانه عشقیم مرنج از سخن ماآواره یاریم مپرس از وطن ما کسی که داد به ما از الست مستی عشقتمدام خواست زما شیوه الستی ما راماییم مست باده عشق تو از ازلاز ما کسی نخواسته شرب مدام راز فدایی این سخن را دم آخرین شنیدمکه غم تو روز اول شده سرنوشت ما را من که منصور صفت کوس انا الحق زده امغم ندارم که کشد عشق تو بر دار مراچند پرسی از سرشک سرخ و رنگ زرد مادرد عشق است این و آگه نیستی از درد مادردی است درد عاشق کان را دوا نباشدیا رب چه چاره جویم این درد بی دوا رابا ننگ و نام کار نداریم در جهانما عاشقیم و عاشق بود ننگ و نام ما نام گلستان مبر با رخ نیکوی دوستقصه طوبی مخوان با قد دلجوی دوست چون فدایی سخن ما همه عالم بگرفتوین هم از لعل سخنگوی تو باشد ما را زاهدان بیکار می‌خوانند رندان را چو خودغافلند از این که باشد عشقبازی کار ماگاه مجنون گاه شیدا گه فدایی خواندمنامها در عاشقی باشد من گمنام را هستیم خاکسار ولی ز آبروی عشقشاهان عالمند سراسر گدای ما ودای عشق ترا نیست کسی رهنماکوش فدایی که خود گم نکنی جاده راگر غیر وصل دوست بود مدّعای ماما را به مدّعا نرساند خدای ما بر ما هر آنچه دوست پسندد به آن خوشیمغیر از رضای دوست نباشد رضای مابلند و پستی ما چون بود ز دوست فداییبه غیر دوست نداند بلند و پستی ما راجرعه ای از می عرفان تو به ما بخش عیانیعنی آگاه ز اسرار نهان کن ما راشاه بهتر روش بنده نوازی داندچه بگوییم چنین یا که چنان کن ما راروز به روز از قضا قسمت ما می رسدبیهده غم می‌خوری روزی ننهاده را به عالم هر کسی را مذهبی آمد پسندای دلمعاذ الله که غیر از عشق باشد مذهبی ما را دادیم اگر دل به بتان نیست خطاییداند همه کس شیوه ترکان خطا را نگاری کز ز دستم رفت یاری کرده ام پیدانه چون یاری که دانی خوش نگاری کرده ام پیداگر آن مه بر غمم هر لحظه می افزود چندین غمچه غم اکنون که یار غمگساری کرده ام پیدابه چشم گلرخی گر خوار گشتیم نیست چندان غمکه عزّتها به پیش گلعذاری کرده ام پیدا رند از میخانه و زاهد ز مسجد کامجویپیش عاشق فرق نبود مسجد و میخانه راپیش چشم مست ساقی عاقل و مجنون یکیستبرده از سر هوش هم دیوانه هم فرزانه راای فدایی قصه عشق است این افسانه نیستهر تهی مغزی ندارد طاقت این افسانه راهمه جا به سوی یار است چو روی دل ز عالمبه خدا که هست یکسان حرم و کنشت ما راچو زرهروان عشقیم یکی بود فداییره دیر و سومنات و حرم و کنشت ما را کویت که در آن راه بود نا کس و کس راکی فرق ز عشّاق توان اهل هوس رارفتم که ز جورت همه جا داد بر آرمشاید که ز هم فرق کنی عشق و هوس رابر خلاف مدّعی عاشقم نه بوالهوسکی به یار گفته ام مدّعای خویش را عجبی نیست اگر میل به شکر نکنمزده ام بوسه لب لعل شکر خایش راشد سرم خاک به راهش ولی ای دل شادمکه زنم بوسه مگر خاک کف پایش رانیست عضوی که نکو از همه اعضایش نیستکرده ام بازرسیها همه اعضایش راغم پیری نخوری گر نگری یوسف مصراثر عشق جوان ساخت زلیخایش را به امیدی که در عمرت نگردی ناتوان هرگزعیادت کن ز راه لطف یک ره ناتوانی راتکبّر پستی آرد خاک شو زاهد به میخانهچو می دانی که فرقی نیست در بالا و پست آنجا مکن اندیشه فدایی ز گناه دو جهانچون به دل دوستی هشت و چهار است تراما راست سخن مدحت پیغمبر و آلشمقبول از آن است فدایی سخن ماملک گر در ازل برداشت از یک جا گل ما رانبیند کس یکی از چه دل یار و دل ما راهم عشق تو عاقبت کشاندمنصور صفت به دار ما رابه عشق من اگر رشک می برد محمودبه ناز دلبر من غیرت ایاز آمدکافر عشقم نمی آید مسلمانی ز منهمچو صنعان بر میان زنّار می باید مرا

معرّفي نسخه هاي خطي ديوان فدايي يزدي ميرزا سيّد يحيي متخلّص به «فدايي» فرزند ميرزا محمّد علي وامق (مؤلّف تذکره ميکده که با خط خوش فدايي به رشته تحرير در آمد) و نوه مير محمد باقربن محمد سعيد بن محمد امين حسيني حسني يزدي ، عالم ديني و اديب و شاعر سده

معرّفی نسخه های خطی دیوان فدایی یزدی میرزا سیّد یحیی متخلّص به «فدایی»[1] فرزند میرزا محمّد علی وامق (مؤلّف تذکره میکده که با خط خوش فدایی به رشته تحریر در آمد) و نوه میر محمد باقربن محمد سعید بن محمد امین حسینی حسنی یزدی ، عالم دینی و ادیب و شاعر سده سیزدهم ه.ق است. فدایی در مدرسه مصلّای صفدرخان به تحصیل و تدریس مشغول بود و در ادبیات عرب و صرف و نحو به ویژه علم نحو تبحّر داشته ...

شاعراني که بر سر عقيده جان باخته باشند در قلمرو ادبيات فارسي انگشت شمارند. محمد فرخي يزدي يکي از آنهاست که به سال ???? ه.ق در يزد متولد گرديد. فرخي استعداد شعري و جوهر اعتراض را از همان ايام تحصيل در کار و کردار خود آشکار کرد و به سبب شعري که سروده

قسمتي از زندگي فرخي يزدي محمد فرخي يزدي ، فرزند محمد ابراهيم بسال ???? قمري در يزد چشم بجهان گشود . اودر سال ???? قمري روزنامه معروف طوفان را منتشر کرد ، و در دوره هفتم مجلس به نمايندگي انتخاب شد . بايد دانست که وي تا اندازه اي به مسلک سوسياليز

شکی نیست که تاریخ ایران دارای فراز ونشیب های فراوانی بوده است و علما و مرجعیت در این کشور نیز داری نفش مهمی بوده اند خصوصا حکومت ها و مردم نیز توجه ویژه ای به این موضوع داشته اند لذا در این تحقیق سعی بر آن شده تا با ورق زدن گوشه ها یی از صفحات تاریخ وتحلیل آن نگاهی هر چند مختصر به رابطه علما و مراجع با یکی از چهره های مهم سیاسی ایران ( سردار سپه) بیفکنیم و بامطالعه موردی برخی از ...

بهار آخرين استاد شعر کلاسيک فارسي است . شاعري از تبار بزرگان که به ويژه قصيده سرايي ، ادامه دهنده راه استاداني چون رودکي و عنصري و فرخي و ناصر خسرو و سنائي و انوري بشمار مي آيد ؛ اما در عين حال نسبت به گرايش هاي شعر نو عنادي ندارد و خود نيز در زمينه

به نام خدا خلاصه تاريخ ايران زمان ميلادي زمان هجري سلسله پادشاه رويدادها پايتخت حدود 720 تا 550 پيش از ميلاد مادها ديا اکو ديااکو هفت قبيله آريايي را در

روايتي از انقلاب دوم امروز روز 13 آبان سال 1358 است. زمان باردار حوادثي است که تاريخ ساز است حوادثي که دنيا را تکان خواهد داد و چه کسي گمان مي برد در چنين روزي واقعه اي به وقوع خواهد پيوست که پايه هاي شيطاني ترين حاکميت ادوار تاريخ بشري را به لرزه

بنام خداوند جان و خرد سخن آغاز اسناد مهم تاریخی که در این مجموعه به نظرتان می رسد ، بخشی از معاهدات سیاسی ، فرمانهای سلطنتی ، اسناد وقایع تاریخی ، اسناد حقوقی ، و نامه های خصوصی تاریخی خراسان است ، که در طول سالهای تحقیق و تهیه مطالب تألیفات متعدد خود ، درباره ی روی دادهای این استان گرد آوری کرده ام ، با آنکه اغلب این استاد و عکس ها در بعضی از تألیفات منتشر شده بنده به چاپ رسیده ...

خسرو پرویز : خسرو پرویز سازنده حماسه بزرگ خسرو و شیرین نیز بود که عشق جاودانه اش به شیرین برای همیشه در تاریخ به ثبت رسید . که با اندوه بعدها از فره ایزدی دور میگردد و از آن مقام و ابهت خود میکاهد . فردوسی نیز از آخرین سالهای شاهنشاهی خسرو شکایت می کند ولی وی از شاهنشاهان مقتدر ایران بود خراسانی - ابوبکر علی بن محمد : شیمیدان ایرانی که بقول ابن ندیم و بگفته کیمیاگران به کیمیا ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول