تقریباَ در تمام روزها ، به هنگام صرف نهار، شخصیتی برجسته از از پله های ساختمان باشگاه هنر در شیکاگو بالا می رفت گر چه کمی می لنگید ولی معمولاَ به عصایش تکیه می داد. میس وان دروئه نسبت به سن و سالش از البسه های «کنیس» بودند و او را ظریف نشان می دادند. از جیب کوچک کتش دستمالی گران قیمت و نرم بیرون بود زیرا علاقه داشت که در امور شخصی رعایت کلیه نکات را بنماید.
در خطوط چهره او خوش تیپی مشهود نبود: به نظر می امد که سرش از یک بلوک گرانیت بیرون آمده باشد، چهره اش با چنین و چروکهای بیشمار ظاهراَ یک شهروند هلندی راحت طلب و اشرفی را داشت.در حال عبور از فضای وسیع باشگاه هنر، جایی که او در سال 1951 پروژه اش را داده بود. میس – که به نام لقب یافت - با چهر های آشنا نیز بر خوردار می کرد. به هنگام سلام دادن چهر هاش شکفته می گردید و لبخندی دوستانه بر روی لبانش نقش می بست. شروع کار جدی او بعد از صبرف نهار و تقریباَ از ساعت دو بعدازظهر به بعد بود.
کسی که این تصویر قدرتمند را مشاهده می کرد کمتر می توانست تصور کند که لودویک میس از خانواده ایست نسبتاَ متوسط که حرفه بنایی و سنگتراشی داشته اند (او اسم مادر خود «وان دروئه» را نیز جهت فعالیت های معماری به اسمش اضافه نمود) و نیز هیچکس نمی توانست تصور کن که این جنتلمن محتاط که ظاهرش مانند روسای کارخانجات فولاد سازی آمریکاست در بیشتر مدت زندگی خود به یک انقلابی خطرناک معروف بوده است در سال 1953 هنگامیکه هیکلش دقیقاَ به شکل همان مجسمه ای در می آمد که از سنگ برایش تراشیده بودند، مدیر یکی از مجلات بانوان او را تهدیدی برای رلآمریکا قلمداد نمود و متهم به همبستگی با کمونهیست های، فاشیست ها ، و سایر فرقه ها کرد. این موضوع نه تنها باعث تعجب میس که یکی از محبوبترین انقلابیون بود قرار گرفت، بلکه تحیر دوستان او را نیز برانگیخت ، دوستانی که سالها تلاش می کردند او را از هیجانات روزنامه ها بر کنار کند . انزوای نسبی او باعث تمرکزش در ز مینه ای گردید که با آرامش بسیار ماموریت حقیقی خود را به عنوان یک معمار به عنوان سر منزل مقصود رساند.
مختصری از زندگینامه میس وندروئه
میس موفق به داشتن ز ندگی مورد علاقه و باب طبخ خود نگردید . در بیست و هفتم مارس سال 1886 در آکیس گرانا در رنانیا متولد شد.
وضعت خانوادهاش شرایط سخت در تعلیم و تربیذت به وجود آورد، لیکن حرفه پدرش بعنوان یک بنا به او امکان داد تا مصالح ساختمانی را در سطح وسیع شناسایی نماید، امکانی که معماران معمولی قادر به کسب آن نبودند. می گفت: پدر من بلوکهای مرمری زیبایی در مغاز هاش داشت. آن چیزی که ا سنگ می دانم از او یاد گرفتم. به هنگام پیمودن دوره ابتدایی و حرفه ای ، با دوستان هم سن و سالش به طریق روز مزد در کارگاههای ساختمانی کار می کرد. می گفت: «می بایستی اغلب گر م برای قهوه نجاران می آوردیم و اگر دیر می کردیم چن تا از آن چوبهای سقف را به طرفمان پرتاب می کردند.» میس از گذراندن دوره حرفه ای بسیار خوشحال بود زیرا متعقد بود که «ساختن» رادر میان گل و لا و هیا هوی کارگاه آموخته است و نه برسر میز طراحی . در اوقات فراغت مایل بود از آجر بر روی آجر گذراندنش با دوستان صحبت کند و با لبخندی گرم می گفت: «حالا می فهمید که یک آجر واقعاَ «چیزی » هست. حقیقت ساختمانی است و نه معماری روی کاغذ». مسلم اینست که با توجه به حرف پدرش او آجر زیادی را روی آجر گذاشته است و به طریق اولی قبل از کشیدن خط مسائل زیادی در مورد ساخت سنتی فرا گرفته بود. پنجاه سال بعد از تولدش ، در مقر امپراتورهای مقدس روم باستان میس یکی از معدود کنفراسهایش را به مناسبت شروع مدیریت معماری مدرسه فنی برگزار نمود. در آن روز سال 1938 گفت: «هر نوع تعلیم وتربیت از ضلع عملی زندگی شروع گردد و بر روی خط دیسلیپین ماتریل ها ، به وسیله فونکسویون و کار خلاق توسعه یابد.
دیدگاهها و نظرات میس در طی دوره های مختلف
-چقدر فرم یک آجر منطقی است و چقدر در همه ک ارها مورد استفاد است ! چه منطقی د ر خطوطش ، در مدولش و در پوسته اش نهفته است. چقدر یک دیوار آجری غنی می باشد؛ این ماتری لیال ها چه نظمی را به ما می آموزند !...»
«دیپلیسین» : کلمه ای که زندگی و کار میس را تشکی ل می داد. دیپلیسی ن یعنی قاعده ، روشنی و حقیقت. آکیس گرانا شهر محل تولدش در خط مرزی استان رنانیا با هلند واقع است. میس کاتولک به دنیا آمد و از اوان جوانی «به سنت آگوس تین» و «سنت توما س» گرویده بود. در کنفراس معرفی در سال 1938 گفت: «هیچ چیز قادر به بیان معنی کارهای ما مانند این این کلمات سنت آگوستین نمی باشد