زمینه فعالیت : شاعر، روزنامهنگار، ادیب، تاریخنویس، و سیاستمدار
تولد : ۱۲ ربیعالاول، ۱۳۰۴ ه.
ق.
/ ۱۷ آذر، ۱۲۶۵ / ۸ دسامبر، ۱۸۸۶ مشهد ، ایران
مرگ : ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰ / ۲۲ آوریل، ۱۹۵۱ تهران ، ایران
محمدتقی بهار (۱۷ آذر ۱۲۶۵ تا ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰)، ملقب به ملکالشعرا شاعر، روزنامهنگار، ادیب، تاریخنویس، و سیاستمدار ایرانی بود.
محمدتقی در مشهد به دنیا آمد.
او فرزند میرزا محمدکاظم صبوری بود که قبل از وی لقب ملکالشعرا داشت.
پس از مرگ صبوری در سال ۱۳۲۲ ه.
منصب وی و لقب ملکاشعرا به دستور مظفرالدین شاه قاجار به محمدتقی هجدهساله رسید.
در دوران استبداد صغیر در سال ۱۳۲۸ ه.
بهار به مشروطهطلبان خراسان پیوست و در انتشار روزنامهٔ خراسان با آنان همکاری کرد.
وی شعرهایی را در این روزنامه چاپ میکرد، از جمله شعر معروف «کار ایران با خداست» با مطلع «با شَهِ ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست».
این روند تا فتح تهران در ۱ رجب ۱۳۲۷ ه.
(۲۸ سرطان ۱۲۸۸) بهدست مشروطهطلبان و استعفای محمدعلی شاه ادامه یافت.
پس از فتح تهران، بهار نویسندگی را نیز شروع کرد و اولین مقالات سیاسی و اجتماعیاش در طوس با امضای «م.
بهار» و بعضی از مقالاتش نیز بدون امضا در حبلالمتین چاپ کلکته منتشر شد.
بهار در ۱۳۲۸ ه.
در مشهد روزنامهٔ نوبهار را که نظرات حزب دموکرات را که در همان سال راهاندازی شده بود منتشر میکرد، تأسیس کرد.
بهار همزمان به عضویت کمیتهٔ ایالتی این حزب انتخاب شد.
بهگفتهٔ خود بهار، در روزنامهٔ نوبهار (و بعد از آن تازهبهار)، برنامهاش «مخالفت با بقای قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت بود».
نوبهار بهدستور کنسول روسیه توقیف شد و بهار بلافاصله روزنامهٔ جدیدش تازهبهار را منتشر کرد.
اما تازهبهار هم در محرم ۱۳۳۰ ه.
بهدستور وثوقالدوله وزیر خارجهٔ وقت تعطیل شد.
بهار و نه نفر از اعضای حزب دموکرات را نیز دستگیر کرده و به تهران فرستاندند.
یک سال بعد ملکاشعرا دوباره به مشهد برگشت و با اجازهٔ نیرالدوله والی خراسان دوباره روزنامهٔ نوبهار را راهاندازی کرد.
ولی بهعلت محدودیتهای سیاسی این بار در زمینهٔ مسائل اجتماعی، اخلاقی، و دینی مینوشت.
بهار یک سال در نوبهار کار کرد و پس از آن، تقریباً همزمان با آغاز جنگ جهانی اول، به نمایندگی دورهٔ سوم مجلس شورای ملی، از درجز و کلات و سرخس، انتخاب شد.
نوبهار مجدداً از طرف کنسولگریهای روسیه و بریتانیا توقیف شد و بهار از راه روسیه به تهران رفت.
در تهران اعتبارنامهٔ بهار برای وکالت مجلس با مخالفت روبرو شد ولی پس از شش ماه بالاخره قبول شد.
بهار روزنامهٔ نوبهار را این بار در تهران دوباره راهاندازی کرد که بعد از ماجراهایی مجدداً توقیف شد و بهار به خراسان تبعید شد.
آرامگاه بهار
پس از انقلاب روسیه و شکوفایی مجدد احزاب در ایران، بهار دوباره به تهران برگشت و دوسال پیاپی نیز به عضویت کمیتهٔ مرکزی حزب دموکرات انتخاب شد.
در این دو سال بهار انجمن ادبی دانشکده و مجلهٔ ادبیای با همین نام دایر کرد و نوبهار را نیز مجدداً برای مدتی راه انداخت.
طبق گفتهٔ خود وی، در این دوران به این نتیجه رسید که باید بهجای روشهای قبلیاش، به ایجاد یک دولت مقتدر مرکزی کمک کند.
در این باره، بهار مینویسد: «نه به جنگلیها عقیده داشتهام نه با خیابانی همراه و همسلیقه بودهام و نه با قیام کلنل محمدتقی خان (به آن طریق) موافقت داشتهام».
با ظهور سردار سپه (رضاشاه پهلوی بعدی) و وعدهٔ جمهوریاش، بهار با سردار سپه همراه شد ولی پس از مدتی «سر و کلهٔ دیکتاتوری عظیمی را از پشت پرده» دید و انتقاد از دولت سردار سپه را شروع کرد.
بهار از قول سردار سپه (پس از روی گرداندن بهار از وی) مینویسد: «من ملک را خیلی دوست داشتهام ولی خود او نخواست از من استفاده کند».
با باز شدن مجلس پنجم که بهار در آن نمایندهٔ ترشیز است، فرار احمدشاه، و فرمانروایی کامل سردار سپه بر ایران، بهار به مخالفتهای خود ادامه میدهد (و از جمله در ۹ آبان ۱۳۰۴ رأی مخالف میدهد).
در نتیجه به مجلس مؤسسان که اکثر نمایندگان مجلس پنجم در آن عضوند دعوت نمیشود.
در مجلس ششم بهار برای آخرین بار و این بار از تهران به نمایندگی انتخاب شد و با پایان این دوره از زندگی سیاسی کنارهگیری میکند.
با باز شدن مجلس پنجم که بهار در آن نمایندهٔ ترشیز است، فرار احمدشاه، و فرمانروایی کامل سردار سپه بر ایران، بهار به مخالفتهای خود ادامه میدهد (و از جمله در ۹ آبان ۱۳۰۴ رأی مخالف میدهد).
در مجلس ششم بهار برای آخرین بار و این بار از تهران به نمایندگی انتخاب شد و با پایان این دوره از زندگی سیاسی کنارهگیری میکند.
از ۱۳۰۵ تا ۱۳۲۰ بهار دوبار زندانی میشود و یک بار نیز به مدت یک سال به اصفهان تبعید میشود.
در همین درگیریها دیوان اشعارش که در چاپخانهٔ مجلس چاپ شده بود ولی توزیع نشده بود توسط شهربانی ضبط میشود و بعد از شهریور ۱۳۲۰ از ۲۸۰ صفحهٔ اولیه تنها ۱۴۰ صفحه پیدا میشود.
کارهای دیگر بهار نیز، غیر از تاریخ سیستان، مجمل التواریخ، سبکشناسی، و چند کتاب درسی، در انبار وزارت فرهنگ مفقود یا «مندرس» میشود.
وی در ۱۳۲۳ پس از کنار رفتن رضاشاه پهلوی کتاب تاریخ مختصر احزاب سیاسی را چاپ کرد و در آن به انحلال سلسه قاجار و روی کار آمدن رضاشاه پرداخت.
پس از رضا شاه , با آغاز حکومت محمدرضا شاه پهلوی دوره ای کوتاه مردم ایران زندگی سیاسی نسبتا" آزادانه ای را تجربه کردند.
این دوره , دوره شکل گیری و فعالیت و تحرک مجدد انجمنها و تشکل های فرهنگی و هنری بود.
انجمن ادبی ایران مجددا" در سال 1320 ش.
به ریاست ادیب السلطنه سمیعی و با یاری ملک الشعرای بهار و جمعی از شاعران و نویسندگان پا گرفت .عمارت فرهنگستان ایران در اختیار این جمع قرار گرفت و هر هفته در آن جلسه بر گزار می شد.
در این جلسات شاعران و نویسندگان آثار خود را می خواندند و در باره ی آنها بحث و گفت و گو می کردند.در همین انجمن طرح هایی برای تالیف کتاب لغت نامه , داستان و سناریو تهیه شد که در حد طرح ماند.
در همین سال ملک الشعرای بهار جمعیت ایرانی هوادار صلح را بنیان نهاد, و قصیده ی معروف جغد جنگ را بر پیشانی این جمعیت نشاند.
روزنامه مصلحت به مدیریت احمد لنکرانی نیز نشریه این جمعیت بود, جمعیتی که بسیاری از شاعران و نویسندگان در آن فعال بودند.
در دوران محمدرضا شاه پهلوی در ۱۳۲۵ شمسی بهار مدتی وزیر فرهنگ شد.
نظر بهار در مورد ریشهٔ دری به نظر محمدتقی بهار، زبان دری زبانی است که از خراسان به دربار ساسانیان رفته است.
به نقل از وی در اصل معنی کلمهٔ «دری» اختلافاتی وجود دارد.
مثلاً برهان قاطع ذیل حرف دال مینویسد: گویند لغت ساکنان چند شهر بوده است که آن بلخ و بخارا و بدخشان و مرو است، و طایفهای بر آناند که مردمان درگاه کیان بدان متکلم میشدهاند و گروهی گویند که در زمان بهمن اسفندیار چون مردم از اطراف عالم به درگاه او میآمدند و زبان یکدیگر را نمیفهمیدند بهمن فرمود تا دانشمندان زبان فارسی را وضع کردند و آن را دری نام نهادند یعنی زبانی که به درگاه پادشاهان تکلّم کنند و حکم کرد تا در ممالک به این زبان سخن گویند ــ و منسوب به درّه را نیز گویند همچو کبک دری و این به اعتبار خوشخوانی هم میتوان بوده باشد زیرا که بهترین لغات فارسی زبان دریاست.
بر اساس این توجیهها و منابع دیگری از این دست، دو چیز را میتوان فرض کرد: یکی این که در دربار و در میان بزرگان در خانه و رجال مداین (تیسفون پایتخت ساسانیان) به این زبان سخن میگفته باشند.
و دیگر آن که این زبان، زبان مردم خراسان و مشرق ایران و بلخ و بخارا و مرو بوده باشد.
اجتماع این دو حالت نیز مشکلی ایجاد نمیکند و منابعی وجود دارد که هر دو وجه را تأیید میکند:روایت ابنالندیم از ابنمقفع که میگوید «دری لغت شهرهای مداین است و در دربار پادشاه بدان زبان سخن میگفتند و منسوب است به مردم دربار و لغات اهل خراسان و مشرق و بلخ در آن غلبه دارد».
روایت یاقوت از حمزه بن الحسن نیز مطابق روایت ابنالندیم است.
بیشتر عبارتهای فارسیای که در کتب عربی از قول شاهنشاهان ساسانی و رجال آن دوره به شکل دقیق نقل شده است به زبان دری است، نه به زبان پهلوی.
از آن جمله عبارتی است که جاحظ در کتاب المحاسن و الاضداد میگوید: «و وَقَّعَ عبد الله بنِ طاهر: مَنْ سَعَى رَعَى وَ مَنْ لَزمَ المنامَ رای الأحْلامَ، هذا المَغنی سِرقهٌ مِنْ توقیعاتِ انَوشَرْوان فانه یقول: هرک رَوَذ چَرَذ، و هرک خُسپَذْ خواب بینَذْ».
جاحظ در کتاب التّاج نیز عباراتی از شاهنشاهان ساسانی ذکر میکند مانند «خرّم خفتار» و غیره که همه به زبان دری است.
محمد بن جریر طبری در تاریخ طبری عبارتی از قول اسماعیل ابن عامر یکی از سرداران سپاه خراسان که مروان ابن محمد آخرین خلیفهٔ اموی را دنبال کرد و در مصر به او رسید، که مروان در آن جنگ کشته شد، میگوید که: «اسمعیل به خراسانیان گفت: «دهیذ یا جُوانکان!»» و جای دیگری نیز از قول همین شخص میگوید: «یا اهل خراسان مردمان خانه بیابان هستید برخیزید؟» که هردوی این عبارتها به دری است.
ابن قتیبه در عیون الاخبار در شرح رزم «وَهْرَزْ سُوار» با حبشیان در یمن حکایتی ذکر میکند و میگوید: سواران ایرانی بر تیرهای خود نامها مینوشتند گاه نام شاهنشاه گاه نام خودِ سوار و گاه نام پسر و گاه نام زن ــ وهرز چون با صف حبشه برابر آمد، غلام را گفت تیر از ترکش برآور و فرا من ده، غلام تیری برآورد و بهدست سوار داد که بر آن تیر نامِ زنِ وهرز نوشته بود، وهرز آن را به فال بد گرفت و با غلام گفت: تویی زن!
و این فال بد به تو باز گردد!
برگردان و تیری دیگر ده.
غلام تیر را به جعبه درانداخت و دست بزد و تیری دیگر برآورد و بهدست خداوند داد.
چون وهرز نگریست باز همان تیر بود!
پس وهرز در فالی که زده بود به اندیشه رفت و ناگهان با خود آمده گفت: زنان!
سپس گفت زن آن!
(یعنی بزن آن را) نیکو فالیاست این!
...
این داستان میرساند که وهرز به زبان دری سخن میگفته است یا نقل سخنان او را عربها از آنجا که زبان بزرگان ایران دری بوده است به همان زبان شنیده و روایت کردهاند.
به این علت که در زبان پهلوی زن را «کن» میگویند و دختر را «کنیزک» ولی فعل زدن با صدای «ز» میآید و بنابراین این جناس (بین نام همسر وهرز و بن مضارع «زن») نمیتوانسته است در زبان پهلوی برقرار باشد، بلکه فقط در دری برقرار است.
از اسناد فوق و منابع دیگر میتوان نتیجه گرفت که زبان دری که خاص مردم خراسان و شرق ایران بوده است در دربار تیسفون و میان درباریان و رجال ساسانی نیز متداول بوده است.
ریشهٔ «دری» را نیز احتمالاً باید «دَر» دانست که در زبان دوران ساسانی به معنی پایتخت و دربار است.
در چگونگی ورود زبان مشرق ایران به مغرب آن محمدتقی بهار عقیده دارد که شاید در عهد آزرمی و پوران و یزدگرد این زبان بههمراهی «پهلویان» یعنی اتباع فرخ هرمز پدر رستم فرخزاد که همه از مردم خراسان بودند و طبری از آنان با نام «فهلویان» نام میبرد به دربار تیسفون راه یافته است و در مدت طولانی نفوذ آن طایفه در پایتخت، این زبان در دربار ریشه دوانده است و مصادف با ورود عربها در مداین زبان دری در دربار شایع بوده است.
بیان حوادث تاریخی دوران زندگی بهار وقایع اجتماعی عمده در طول زندگی بهار که منجر به سرودن اشعار آزادی خواهانه و سیاسی و از جمله شعر مرغ گرفتار شد، به شرح زیر میباشد.
1- مرگ مظفرالدینشاه که بهار نظر مثبتی نسبت به او داشت چرا که قانون اساسی را تصویب کرد و مخالف مشروطه نبود.
2- انقلاب مشروطه و رونق آزادی خواهی و مشروطه طلبی 3- درگیری آزادی خواهان با محمدعلیشاه که با مشروطه مخالف بود(اشعار بهار در این دوره مضمون آزادیخواهی و میهندوستی داشت) 4- به توپ بستن مجلس، تعطیل آن به دستور محمدعلیشاه در 2 تیر 1287، استبداد صغیر، کشتار و قلع و قمع آزادیخواهان و سلطنت مستبدهی شاه 5- حملهی قوامی ملی به سرکردگی سپهدار اعظم و سردار اسعد به تهران و پیشرفت مشروطه خواهان به سرداری ستارخان در تبریز منکوب شدن مستبدین و دشمنان مشروطیت ایران، فرار محمدعلیشاه، استحکام مبانی مشروطیت در ایران وخلع محمدعلیشاه در 1278 6- جانشینی احمدشاه فرزند خردسال محمدعلی شاه بعد از او 7- گشایش مجلس دوم با حضور شاه جدید در 24 آبان 1287 8- پیدایش حزب دموکرات در ایران در سال 1289 (در مشهد) و فعالیت بهار در آن 9- انتخابات دورهی سوم مجلس شورای ملی در 1289 10- حادثهی بمباران آستانهی قدس رضوی در 1290 11- معاهدهی 1907 روس و انگلیس (1286) (تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ) و مبارزه شدید بهار علیه آن 12- جنبشهایی در خراسان، گیلان (جنگل) و آذربایجان 13- بحران سلطنت قاجاریه و درگیریهای سیاسی بین گروههای اقلیت و اکثریت مجلس در 1300 14- انتخابات مجلس چهارم ـ پنجم ـ ششم و نمایندگی بهار در آنها 15- تشکیل مجلس موسسان، مسئله تغییر سلطنت، اعلام انقراض قاجاریه و تاسیس سلسله پهلوی در 1304.
16- سلطنت رضاشاه و ظلم و بیداد بیانتهای او بهار در طول زندگی خود مقامها و مناصب زیادی داشت که هیچ کدام نتوانست روح مبارزهطلبی را از او بگیرد.
او شاعری مردمی و دلسوز و غمخوار مردم بود.
بارها به دلیل مبارزات سیاسی و مقالهها و اشعار شدیدالحن خود درباره مسائل مختلف به زندان افتاد یا تبعید شد.
از جمله تبعید او به تهران در 1291 ـ حبس در زندان در آذر 1293، در مرداد 1308 و اسفند 1311 که تا شهریور 1312 به طول انجامید.
تحلیل اجتماعی شعر مرغ گرفتار در بهار 1312 شعر مرغ گرفتار را در زندان شهربانی سرود که تحلیل آن با توجه به اوضاع اجتماعی آن زمان در زیر آمده است.
اشاره به زندانی بودن شاعر مرغ گرفتار بار معنایی دوگانه اشاره به گرفتار بودن در ظلم و بیداد حکومت من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید بهار با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان، انتظار آرامش و راحتی برای خود را ندارد، او دنبال آزادی برای مردم است.
دنیای اطراف خود را بِسان زندانی میبیند و از مردم میخواهد که آن را به باغ بدل کنند هرچند او در قفس اسیر باشد.
فصل گل میگذرد همنفسان بهر خدا بنشینید به باغی و مرا یاد کنید بار معنایی دوگانه 1.
در بهار 1313 او زندانی است و از مردم میخواهد که او و امثال او را که برای استقرار آزادی، از آزادی خود گذشتند فراموش نکنند و به یاد آنها باشند.
2.
خوشیهای زودگذر باعث فراموشی مسائل مهم اجتماعی نشود و به آنها دلخوش نکنید چرا که ماندگار نیستند، در مورد تغییر اوضاع(تبدیل زندان به باغ) باشید، یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان چوتماشای گل و لاله و شمشاد کنید بار معنای دوگانه: 1) در هر هنگام خوشی و دستیابی به آزادی، کسانی را که برای بهبود شرایط اجتماعی خود را به مشقت و خطر انداختهاند فراموش نکنید (از جمله بهار که با وجود مناصبی که داشت به خاطر اهداف انسانی از آسایش چشم پوشید) 2) اشاره به فصل بهار که او در زندان است و از مردم میخواهد که با مشاهده بهار او را یاد کنند که نام بهار دارد.
هرکه دارد ز شما مرغ اسیری به قفس برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید هرکسی از شما که رنجی را تحمل کرده است با تغییر اوضاع این رنج را به آزادی بدل کند و به ثمر برساند.
در این بیت بهار مردم را به مبارزه علیه حکومت دعوت میکند.
و خواهان تغییر شرایط میشود تا بدین وسیله آزادی برای زندانیان به ارمغان آید.
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک فکر ویران شدن خانه صیاد کنید بهار از فدا شدن در راه آزادی و رهایی از ظلم رضا شاه، باکی ندارد و مردم را به براندازی حکومت شاهنشاهی فرا میخواند.
بیستون بر سر راه است، مباد از شیرین خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید بیستون استعاره از رنج و درد بیشمار، شیرین استعاره از آزادی، فرهاد استعاره از اسیر و زندانی در بند.
شاعر تاکید میکند که زندانیان رنج زیادی را در پیش رو دارند و همینطور آزادیخواهان، مبادا کاری انجام نشود و مبارزه در حد حرف باشد که این مشکلی را به مشکلات میافزاید و آزادیخواهان را از ادامه مبارزه ناامید میکند.
در این زمان ظلم و بیداد زیادی از طرف رضا شاه به مردم به خصوص اهل قلم میشد طوری که بهار کارهای سیاسی خود را تعطیل کرد.
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه ای بزرگان وطن جمعی خداداد کنید اشاره به حکومت بیدادگر پهلوی میکند و برای نجات زندگی جوانان که مهمترین قشر اجتماع هستند.
سران کشور را به عدالت دعوت میکند.
(به خاطر خدا عدالت پیشه کنید) گر شد از جور شما خانهی موری ویران خانهی خویش محال است که اباد کنید بهار در زمانهای مختلف شاهان و سران کشور را با سرودن اشعاری راهنمایی و نصیحت میکند مثلاً در زمان محمدعلی شاه که به شدت ظلم و بیداد می کرد او را با سرودن شعر ”آیینهی عبرت“ به عبرت گرفتن از کردار سلاطین گذشته ایران و نتایج خوب و بدی که هریک از پادشاهان از اعمال خود گرفته بودند دعوت میکند.
در این بیت به رضاشاه و سران حکومت هشدار میدهد که اگر به ظلم و جور خود ادامه دهید حکومت شما دوام و بقایی ندارد.
کنج ویرانهی زندان شد اگر سهم بهار شکر آزادی و آن گنج خداداد کنید در این سالها قدرت مطلقهی رضاشاه به اوج خود رسیده بود و هر نوع فعالیت سیاسی را از مخالفان خود سلب میکرد.
این بیت اشاره به اختناق و بیاجر و منزلت بودن علم و هنر در آن دوران دارد و عنوان میکند که سهم یک هنرمند و شاعر از این رژیم کنج زندان است و این یعنی او گناهی جز تفکر ندارد.
اما تأکید او بر این است که اگر سهم من شاعر از وطن با این وسعت گوشه زندان است، باشد خدا را شکر که این باعث آمدن آزدی میشود.
او معتقد است که برای دستیابی به شرایط مطلوب و آزادی عدهای باید سختی و مشقت را به جان بخرند و شکرگذار باشند.
اول اردیبهشت، سالروز در گذشت ملک الشعرای بهار اول اردیبهشت ۱۳۳۰ هجری شمسی میرزا محمد تقی بهار ملقب به ملک الشعرا و متخلص به بهار، شاعر و نویسنده توانای ایران و از رجال سیاسی این مرز و بوم بدرود حیات گفت.
اول اردیبهشت ۱۳۳۰ هجری شمسی میرزا محمد تقی بهار ملقب به ملک الشعرا و متخلص به بهار، شاعر و نویسنده توانای ایران و از رجال سیاسی این مرز و بوم بدرود حیات گفت.
اشعار بهار زبان حال مردم، و نماینده افکار و آمال توده آزادیخواه بود و او با سروده هایش از اوضاع مملکت و امور سیاسی آن دوره انتقاد می کرد.
بهار بعد از درگذشت پدر، ملک الشعرای آستان قدس رضوی شد و در مشهد روزنامه بهار را منتشر ساخت.
در سال ۱۳۳۶ هجری شمسی انجمن ادبی دانشکده را در تهران تأسیس کرد و با دیگر ادیبان به فعالیت پرداخت.«دیوان اشعار»، تصحیح دو متن قدیمی و ارزشمند به نام های تاریخ سیستان، و مجمل التواریخ و القصص و«همچنین مختصر تاریخ احزاب سیاسی» از مهمترین آثار بهار به شمار می روند.
منابع : این مقاله شامل بخشهایی به قلم محمدتقی بهار (درگذشته در ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰) است.
حقوق معنوی آن بخشها برای محمدتقی بهار محفوظ است.
بهار، محمدتقی.
سبکشناسی، یا تاریخ تطور نثر فارسی، جلد اول.
چاپ هشتم، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۴، ISBN 964-00-0724-2، صص ۱۹ تا ۲۴.
سایت اطلاع رسانی ویکیپدیا http://fa.wikipedia.org