دانلود تحقیق هندسه نااقلیدسى و نسبیت عام اینشتین

Word 1 MB 20443 96
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۳۰,۰۰۰ تومان
قیمت: ۲۴,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • در قرن نوزدهم دو ریاضیدان بزرگ به نام «لباچفسکى» و «ریمان» دو نظام هندسى را صورت بندى کردند که هندسه را از سیطره اقلیدس خارج مى کرد.

    صورت بندى «اقلیدس» از هندسه تا قرن نوزدهم پررونق ترین کالاى فکرى بود و پنداشته مى شد که نظام اقلیدس یگانه نظامى است که امکان پذیر است.

    این نظام بى چون و چرا توصیفى درست از جهان انگاشته مى شد.

    هندسه اقلیدسى مدلى براى ساختار نظریه هاى علمى بود و نیوتن و دیگر دانشمندان از آن پیروى مى کردند.

    هندسه اقلیدسى بر پنج اصل موضوعه استوار است و قضایاى هندسه با توجه به این پنج اصل اثبات مى شوند.

    اصل موضوعه پنجم اقلیدس مى گوید: «به ازاى هر خط و نقطه اى خارج آن خط، یک خط و تنها یک خط به موازات آن خط مفروض مى تواند از آن نقطه عبور کند.»

    هندسه «لباچفسکى» و هندسه «ریمانى» این اصل موضوعه پنجم را مورد تردید قرار دادند.

    در هندسه «ریمانى» ممکن است خط صافى که موازى خط مفروض باشد از نقطه مورد نظر عبور نکند و در هندسه «لباچفسکى» ممکن است بیش از یک خط از آن نقطه عبور کند.

    با اندکى تسامح مى توان گفت این دو هندسه منحنى وار هستند.

    بدین معنا که کوتاه ترین فاصله بین دو نقطه یک منحنى است.



    هندسه اقلیدسى فضایى را مفروض مى گیرد که هیچ گونه خمیدگى و انحنا ندارد.

    اما نظام هندسى لباچفسکى و ریمانى این خمیدگى را مفروض مى گیرند.

    (مانند سطح یک کره) همچنین در هندسه هاى نااقلیدسى جمع زوایاى مثلث برابر با 180 درجه نیست.

    (در هندسه اقلیدسى جمع زوایاى مثلث برابر با 180 درجه است.) ظهور این هندسه هاى عجیب و غریب براى ریاضیدانان جالب توجه بود اما اهمیت آنها وقتى روشن شد که نسبیت عام اینشتین توسط بیشتر فیزیکدانان به عنوان جایگزینى براى نظریه نیوتن از مکان، زمان و گرانش پذیرفته شد.

    چون صورت بندى نسبیت عام اینشتین مبتنى بر هندسه «ریمانى» است.

    در این نظریه هندسه زمان و مکان به جاى آن که صاف باشد منحنى است.

    نظریه نسبیت خاص اینشتین تمایز آشکارى میان ریاضیات محض و ریاضیات کاربردى است.

    هندسه محض مطالعه سیستم هاى ریاضى مختلف است که به وسیله نظام هاى اصول موضوعه متفاوتى توصیف شده اند.

    برخى از آنها چندبعدى و یا حتى nبعدى هستند.

    اما هندسه محض انتزاعى است و هیچ ربطى با جهان مادى ندارد یعنى فقط به روابط مفاهیم ریاضى با همدیگر، بدون ارجاع به تجربه مى پردازد.

    هندسه کاربردى، کاربرد ریاضیات در واقعیت است.

    هندسه کاربردى به وسیله تجربه فراگرفته مى شود و مفاهیم انتزاعى برحسب عناصرى تفسیر مى شوند که بازتاب جهان تجربه اند.

    نظریه نسبیت، تفسیرى منسجم از مفهوم حرکت، زمان و مکان به ما مى دهد.

    اینشتین براى تبیین حرکت نور از هندسه نااقلیدسى استفاده کرد.

    بدین منظور هندسه «ریمانى» را برگزید.



    هندسه اقلیدسى براى دستگاهى مشتمل بر خط هاى راست در یک صفحه طرح ریزى شده است اما در عالم واقع یک چنین خط هاى راستى وجود ندارد.

    اینشتین معتقد بود امور واقع هندسه ریمانى را اقتضا کرده اند.

    نور بر اثر میدان هاى گرانشى خمیده شده و به صورت منحنى در مى آید یعنى سیر نور مستقیم نیست بلکه به صورت منحنى ها و دایره هاى عظیمى است که سطح کرات آنها را پدید آورده اند.

    نور به سبب میدان هاى گرانشى که بر اثر اجرام آسمانى پدید مى آید خط سیرى منحنى دارد.

    براساس نسبیت عام نور در راستاى کوتاه ترین خطوط بین نقاط حرکت مى کند اما گاهى این خطوط منحنى هستند چون حضور ماده موجب انحنا در مکان - زمان مى شود.



    در نظریه نسبیت عام گرانش یک نیرو نیست بلکه نامى است که ما به اثر انحناى زمان _ مکان بر حرکت اشیا اطلاق مى کنیم.

    آزمون هاى عملى ثابت کردند که شالوده عالم نااقلیدسى است و شاید نظریه نسبیت عام بهترین راهنمایى باشد که ما با آن مى توانیم اشیا را مشاهده کنیم.

    اما مدافعین هندسه اقلیدسى معتقد بودند که به وسیله آزمایش نمى توان تصمیم گرفت که ساختار هندسى جهان اقلیدسى است یا نااقلیدسى.

    چون مى توان نیروهایى به سیستم مبتنى بر هندسه اقلیدسى اضافه کرد به طورى که شبیه اثرات ساختار نااقلیدسى باشد.

    نیروهایى که اندازه گیرى هاى ما از طول و زمان را چنان تغییر دهند که پدیده هایى سازگار با زمان - مکان خمیده به وجود آید.

    این نظریه به «قراردادگرایى» مشهور است که نخستین بار از طرف ریاضیدان و فیزیکدان فرانسوى «هنرى پوانکاره» ابراز شد.

    اما نظریه هایى که بدین طریق به دست مى آوریم ممکن است کاملاً جعلى و موقتى باشند.

    اما دلایل کافى براى رد آنها وجود دارد؟


    جان دالتون


    0 سال قبل از ثبت و اعلان استقلال آمریکا در سال 1766، جان دالتون در انگلستان متولد شد.

    خانواده او در یک کلبه کوچک گالی در روستایی زندگی می‎کردند.

    در کودکی، جان به همراه برادرش در یک مزرعه کار می‎کرد و در مغازه پدر در بافتن لباس او را یاری می‎دادند.

    با وجود فراهم بودن اندکی از لوازم اولیه زندگی آنها خانواده فقیری بودند، بسیاری از پسران فقیر در آن زمان از داشتن تحصیلات محروم بودند، اما جان توانست با خوش‎شانسی در مدرسه‎ای در همان نزدیک زادگاهش مشغول تحصیل شود.



    در سال 1766، تنها از هر 200 نفر، یک نفر قادر به خواندن بود.

    جان دانش‎‎آموزی خوب بود و به یادگیری علاقه زیادی نشان می‎داد.

    آموزگاران نیز او را به یادگیری تشویق می‎کردند.

    در 12 سالگی، او اولین مدرسه خود را در شهری نزدیک محل اقامتش باز کرد اما به خاطر کمبود پول مجبور به بستن آنجا و کارکردن در مزرعه عمه‎اش شد.



    3 سال بعد، به همراه برادر بزرگتر و یکی از دوستانش مدرسه‎ای را در 0کندال) Kendall انگلیس باز کرد.

    به تدرس انگلیسی.

    لانتین، یونانی، فرانسوی و 21 موضوع علمی و ریاضی پرداخت.

    جان به یادگیری طبیعت و هوای اطراف خود می‎پرداخت.

    او پروانه‎ها، حلزون‎، و ...

    را جمع‎آوری می‎کرد.جان دالتون پی برد که دچار کورنگی ست و به یادگیری آن روی آورد.

    در 1793، جان به عنوان معلم خصوصی به منچستر رفت و در کالج جدید مشغول به تدریس شد.

    و در آنجا به مشاهده رفتار گازها پرداخت.



    او به عناصر و اجزاء مختلف و چگونگی درست شدن آنها اندیشید.

    جان نظریه‎ای داشت که بر طبق آن، هر عنصری از اتم‎های مجزا تشکیل شده و تمام عناصر با یکدیگر متفاوت هستند زیرا اتم‎های سازنده هر کدام از آنها، با دیگری متفاوت است.





    جرج سیمون اهم


    جرج سیمون اهم در سال 1787 در آلمان متولد شد.

    پدرش قفل ساز و مادرش، فاریا، دختر یک خیاط بود.

    با اینکه پدر و مادر جرج تحصیلات خود را به پایان نرسانده بودند.

    اما پدر جرج تحت تعلیمات و مطالعات شخصی خود بود تا جایی که قادر بود پسر خود را به عالیترین نحو با تعلیمات خود آموزش دهد.



    در 1805، اهم وارد دانشگاه Er Langen شد و درجه دکتری را دریافت کرد.

    او کتابهایی در زمینه هندسه نوشته و در همان زمان به تعلیم ریاضیات در چندین مدرسه مشغول بود.

    بعد از آنکه او به کشف الکترومغناطیس که در سال 1820 اتفاق افتاد علاقه‎مند شد، در لابراتوار فیزیک مدرسه‎ای شروع به کار و آزمایش کرد.

    در دو مقاله مهم در سال 1826 اهم، تصویری ریاضی از هدایت گرما در مدارهای مدلسازی شده فوریه ارائه داد.

    این مقاله‎ها، استنباط اهم از نتایج پدیده‎ها و آزمایشات تجربی را افزایش داد و بخصوص در مقاله دوم، او قادر بود قوانینی که برای شرح و توضیح نتایج کارهای انجام شده دیگران بر روی "پیل" بود را مطرح کند.

    اجزای ابتدایی یک سلول الکتروشیمیایی: 1) الکترودها (X و Y) که هر دو از مواد برنده الکتریکی ساخته شده بودند: فلز، کربن، ترکیبات ...

    2) الکترودهای مرجع (A و B و C) که در برخورد با جسم تحلیل رونده، فاسد می‎شوند.

    3) خود سلول یا محفظه‎ای که از مواد بدون حرکت و بی‎اثر تشکیل شده باشد: "شیشه، ...

    4) الکترولیته‎ای که حاوی یون می‎باشد.



    با استفاده و کمک از آزمایشات فراوانی که جرج سیمون اهم انجام داده بود، توانست روابطی اساسی بین ولتاژ، جریان و مقاومت بدست آورد.

    چیزی که امروز به عنوان قانون اهم شناخته می‎شود.

    او کتابی را در مورد نظریه الکتریسته اش در سال 1827 منتشر کرد .

    معادله I=V/R به عنوان "قانون اهم شناختهمی شود.

    با این شرح که مقدار ثابتی ازجریان که ازسیمی عبور بکند .

    دقیقاً متناسب است با ولتاژ دو سر آن سیم ، تقسیم بر مقاومت آن .


    اهم (R) ، واحد مقاومت الکتریکی ، مساوی است با جریان (I) یک آمپری که در یک رسانا برقرارشود به ازاء یک ولت اختلاف پتانسیل (V) الکتریکی که بر دو سر سیم اعمال می شود .

    این روابط بنیادی آغازی است با شروع تحلیل مدارات الکتریکی .
    اهم (R) ، واحد مقاومت الکتریکی ، مساوی است با جریان (I) یک آمپری که در یک رسانا برقرارشود به ازاء یک ولت اختلاف پتانسیل (V) الکتریکی که بر دو سر سیم اعمال می شود .

    این روابط بنیادی آغازی است با شروع تحلیل مدارات الکتریکی .

    مایکل فاراده در سال 1791 در یک خانواده فقیر انگلیسی بدنیا آمد .

    مایکل فاراده پسری بسیار کنجکاو بود و علاقه زیادی به پرسیدن درمورد هر مطلبی داشت ، او نیاز شدیدی به هرچه بیشتر دانستن احساس می کرد .

    در13 سالگی به عنوان پیغام رسان دریک مغازه صحافی گری کتاب در لندن مشغول به کار شد.

    او تمام کتابهایی را که دراطرافش بود را مطالعه کرد و آرزو داشت که روزی خود او بتواند کتابی بنویسد.

    او به مباحث انرژی خصوصاً نیرو ، علاقه مند شد .

    مطالعات و آزمایش های فراوانی که درحوزه انرژی و نیرو انجام داده بود .

    او را قادر می کرد تا دراینده اکتشافات مهمی در زمینه الکتریسته انجام دهد .

    او سرانجام یک فیزیک دادن و شیمیدان مشهور شد .

    2 وسیله درست کرد برای تولید چیزی که خود او آن را چرخش الکترو مغناطیس می خواند : بوجود آمدن جریانی دریک مدار توسط یک نیرو مغناطیسی دوار به دور یک سیم.

    10 سال بعد در سال 1831 ، آزمایشات متعدد خود را که منجر به کشف القاء الکترو مغناطیس شد آغاز کرد .

    این آزمایشات مبنای فن آوری جدید الکترو- مغناطیس به حساب می آیند .

    که در واقع شکل دهنده آن ها هستند .

    در 1831 ، فاراده یکی از بزرگترین کشفیات القاء الکترو مغناطیس خود را با استفاده از "حلقه القاء" خود انجام داد : القاء یا تولید الکتریسته در یک سیم به وسیله تاثیر نیروی الکترو مغناطیس یک سیم حاصل جریان بر روی یک سیم دیگر .

    تولید یک جریان دائم الکتریکی .

    برای این منظور فاراده ، دوقطعه سیم را بدور یک دیسک مسی پیچاند- با چرخاندن صفحه حلقوی ، بین قطب های آهنربا ی نعلی شکل او جریانی پیوسته و مداوم بدست آورد.

    این اولین تولید کننده الکتریسیته (ژنراتور) بود .

    از ابزار و وسایلی که او درآزمایشاتش درست کرده بود در موتورهای الکتریکی و تبدیل کننده ها و تولید کننده های الکتریکی بهره بردند.

    فاراده آزمایشات الکتریکی خود را ادامه داد .

    در سال 1832 او اثبات کرد که الکتریسته ای که توسط مغناطیس القاء می شود،اختلاف ولتاژ الکتریکی تولید شده توسط باتری و الکتریسته ساکن همگی یک چیز هستند .

    او همچنین کار مهمی را درزمینه الکترومغناطیس انجام داد.

    مایکل فاراده یکی از بزرگترین فیزیکدانانی بود که توجه زیادی به تجربه و آزمایش کردن نظریات و افکارش داشت ، او به عنوان پدر موتور الکتریکی ، تولید کننده های الکتریکی ( ژنراتور) تبدیل کننده های الکتریکی ، شناخته می شود همچنین "قانون القاء" را که اکنون تحت عنوان "قانون القاء فاراده " شناخته می شود بیان داشت ، دو قسمت از فیزیک به افتخار او به اسمش نامگذاری شده است .

    فرده ( برای فازان) و فاراده (به عنوان واحد بار ) .

    هنری فورد هنری فورد اغلب به اشتباه مخترع اتومبیل نامیده می‌شود.

    (این نام متعلق به کارل بنز آلمانی است).

    هنری فورد یک فرد خلاق بود که صنعت اتومبیل را منقلب کرد.

    فورد در سی‌ام جولای سال 1863 در Deadborn میشیگان متولد شد.

    در کودکی در مزرعه خانوادگی کار می‌کرد.در اوقات فراغتش در تعمیرگاه ماشین‌های مزرعه تجربه می‌اندوخت..

    در سن 17 سالگی، فورد مزرعه خانوادگی را ترک کرد و به Detroit نقل مکان ‌کرد.

    جایی که در آنجا کارش را در تعمیرگاههای ماشین به ویژه موتورهای بخارادامه داد.

    در 1882 هنری فورد یک ماشین کار حرفه‌ای بود و توسط شرکت Westinghouse استخدام شده بود تا ماشین‌های بخار را راه‌اندازی و تعمیر کند.

    در 1891 فورد یک موتور کوچک گازوئیلی طراحی کرد.

    توماس ادیسون سپس یک شغل به هنری فورد پیشنهاد کرد و فورد مهندس ارشد شرکت روشنایی بخش ادیسون شد.

    سه سال بعد، فوردیک ماشین گازوئیلی ساخت که به نام کالسکه بدون اسب شناخته می‌شود.

    او شغلش با ادیسون را رها کرد تا علائقش در زمینه ماشینها را دنبال کند.

    بیشتر از 5 سال بعد، هنری فورد به توسعه طراحی ماشینها شامل مدل A و مدل T ادامه داد.

    او سرعت و کارآیی سوخت ماشینها را افزایش داد.

    کارآیی برای فرد یک جنبه تجارتی داشت.

    او خط تولید و اسمبلی را توسعه داد تا تولید ماشینها را سریعتر و اقتصادی‌تر کند.

    در طی جنگ‌های جهانی اول و دوم، ماشین فورد در جنگ برای ساختن تجهیزات استفاده می‌شد.

    در طی آخرین دوره زندگی هنری فورد، او به عنوان رئیس بنگاه فورد، که یک مؤسسه خیریه بود خدمت می‌کرد.

    هنری فورد در هفتم آوریل 1947 درگذشت.

    گوگلیلمو مارکونی گوگلیلمو مارکونی یک مخترع و مهندس الکترونیک ایتالیایی بود.

    او به خاطر توسعه فن تلگراف بدون سیم، که رادیو هم نامیده می‌شود معروف است.

    قبل از کار مارکونی، سیگنالهای تلگراف از طریق سیم فرستاده می‌شدند.

    مارکونی در 25 آوریل 1874 در Bologna، ایتالیا متولد شد.

    او در اوایل زندگی‌اش به علوم علاقه‌مند شد.

    بیشتر مطالعاتش شخصی و محرمانه انجام شد.

    در سال 1894 مارکونی شروع به کار کردن با تلگراف‌های بدون سیم کرد.

    او کارش را برپایه کارهای هاینریش هرتز با الکترومغناطیس‌ها قرار داد.

    با انتقال سیگنالها در یک اتاق شروع کرد و بالاخره با قراردادن فرستنده و گیرنده موفق به انتقال آنها به مایلها دورتر شد.

    دولت ایتالیا به این کار علاقه‌ای نشان نداد.

    بنابراین مارکونی به انگلستان رفت.

    در این زمانها او، اولین حق امتیازش را به خاطر رادیو گرفت.

    هدف بعدی مارکونی فرستادن پیغام از این طرف به آن طرف آتلانتیک بود.

    او در 12 دسامبر 1901 موفق به انجام این کار شد.

    او حرف S را در کدمورس فرستاد.

    موفقیت این انتقال زمینه مطالعات علمی در جو و ایده یون کره را گشود.

    این تکنولوژی با نجات دادن جانهای بسیاری از سرنشینان کشتی‌هایی که دچار مشکل شده بودند مانند Republic و Titanic بسیار معروف‌تر شد.

    سپس مارکونی شروع به کار روی انتقال موجهای کوتاه و مایکروویوها کرد.

    کار کردن با سیگنالهای موج کوتاه ارزان‌تر و آسان‌تر بود.

    در 1909 مارکونی جایزه نوبل فیزیک را برد و در آن با کارل.

    اف.

    براون شریک بود.

    در 1914 پادشاه جورج به مارکونی لقب شوالیه بزرگ پادشاهی ویکتوریا را داد.

    مارکونی هم‌چنین مدال John fritz را دریافت کرد.

    او در 20 جولای 1937 درگذشت.

    لیزا میتنر Lise Meitner در Austria، در سال 1878 متولد شد.

    به عنوان یک دختر جوان، او به ریاضیات و فیزیک علاقه‌مند بود و مادام کوری و فلورانس نایتینگل را قهرمان خود می‌دانست.

    بعد از مدرسه خصوصی او به دانشگاه Vienna وارد شد و در سال 1906 مدالش در فیزیک را دریافت کرد.

    او باید عادت می‌کرد که تنها زن در اتاقی پر از صدها دانش‌آموز باشد.

    او در انستیتوی Kaiser_Wilhem با Otto hahn کار می‌کرد.

    آنها عنصر پروتاکتینیم را کشف کردند و اثرات بمباران نوترئنی روی اورانیوم را مطالعه کردند.

    Meinter رئیس مشترک انستیتو شد و در سال 1917 به ریاست دپارتمان فیزیک منصوب شد.

    بعد از ترک آلمان نازی در سال 1983، او پستی در انستیتوی نوبل فیزیک در استکهلم پیدا کرد.

    او تحقیقاتش را در آنجا ادامه داد و بهمراه Otto Frisch برادر (خواهر) زاده‌اش دریافت که آنها موفق به شکافت نوکلئونهای اورانیوم شده‌اند.

    آنها این فرایند را فیزیون نامگذاری کردند.

    در زمان جنگ،‌او از کار کردن روی بمب اتمی سر باز زد.

    در سال 1947، توسط کمیسیون انرژی اتمی سوئد یک لابراتوار برای وی تأسیس شد و او در آنجا روی یک راکتور هسته‌ای آزمایشی کار کرد .

    آلبرت انیشتین لبرت انیشتین در سال 1879، در آلمان متولد شد.

    او از موسیقی کلاسیک لذت میبرد و ویلین میزد.

    یکی از داستانهایی که انیشتین دوست داشت از دوران بچگیاش نقل کند درباره حیرت او در سن چهار یا پنج سالگی است وقتی یک قطبنمای مغناطیسی را دید.

    عقربه هدایت شده با یک نیروی نامرئی که همواره جهت شمال را نشان میدهد به شدت کودک را تحت تأثیر قرار داد.

    قطبنما او را متقاعد کرد که باید چیزی در ورای اشیاء باشد.

    چیزی عمیقاً پنهان شده.

    انیشتین حتی به عنوان یک پسر کوچک، متفکر و خود کفا بود.

    مبنای یک افسانه خانوادگی، او به کندی حرف میزد تا برای اندیشیدن به آنچه میخواهد بگوید صبر کند.

    خواهرش پشتکار و تمرکز او را در ساختن خانههای یا کارت به یاد میآورد.

    در سال 1933، او به کارمندان انستیتیوی تازه تأسیس برای مطالعات پیشرفته در نیوجرسی پیوست او این جایگاه را برای تمام زندگیاش پذیرفت و تا لحظه مرگش آنجا بود.

    شاید بیشتر مردم انیشتین را به خاطر تساوی ریاضیاش درباره ماهیت انرژی E=Mc2 بشناسند.

    انیشتین یک مقاله با یک درک جدید از ساختار نور نوشت.

    او بحث کرده بود که نور میتواند طوری عمل کند که گویی از ذرات مجزا و مستقل انرژی تشکیل شده است چیزی شبیه ذرات یک گاز.

    چند سال قبلMax Plancks اولین فرضیه گسستگی انرژی را بیان کرده بود اما انیشتین فراتر از اینها رفت.

    به نظر میرسد طرح انقلابی او، تئوری پذیرفته شده جهانی را که نور شامل امواج الکترومغناطیس نوسانی است، رد کرده است.

    اما انیشتین نشان داد که نور کوانتومی، به سخن او ذرات انرژی، میتوانند در توصیف پدیدههای مورد مطالعه توسط فیزیکدانهای تجربی کمک کنند.

    به عنوان مثال، او نشان داد که چگونه نور الکترونهای فلزات را دفع میکند.

    یک تئوری مصرف انرژی جنبشی وجود داشت که گرما را به صورت اثر حرکت دائمی توصیف میکرد.

    انیشتین راهی جدید برای امتحان عملی این تئوری پیشنهاد کرد.

    او گفت، اگر ذرات کوچک اما قابل رؤیت در یک مایع معلق شوند، بمباران بیقاعده توسط اتمهای نامرئی مایع باید سبب شود تا ذرات معلق به صورت بیثباتی به رقص در آیند و این باید از طریق میکروسکوپ قابل مشاهده باشد، و اگر حرکت پیشبینی شده دیده نشود کل تئوری جنبشی، مورد تهدید قرار خواهد گرفت.

    اما رقص تصادفی ذرات میکروسکوپی مشاهده شد.

    اکنون جزئیات حرکت شرح داده میشود.

    انیشتین، تئوری جنبشی را محکم کرد و او یک ابزار قدرتمند جدید برای مطالعه حرکت اتمها ساخته بود.

    جایزه علمی جهانی« انیشتین »، امسال به یک دانشمند جوشناس اعطا می‌شود رالف سیسرون، رییس دانشگاه کالیفرنیا در شهر ایروین واقع در جنوب غربی ایالات کالیفرنیا، برنده جایزه جهانی علمی «آلبرت انشتین» شد.

    به گزارش سرویس بین‌الملل خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس، سیسرون، که یک دانشمند جو شناس است به دلیل مطالعاتش بر روی گازهای گلخانه‌ای و کاهش ازن به دریافت این جایزه مفتخر خواهد شد.

    شورای فرهنگی جهانی در مکزیک هر ساله این جایزه را به تلاش‌های پژوهشی که برای کسب رفاه و سود واقعی بشریت انجام می‌شوند، اهدا می‌کند.

    این جایزه شامل یک دیپلم و یک مدال افتخار و 10 هزار دلار می‌باشد.

    این دانشمند 61 ساله که قرار است جایزه خود را در مراسم جشنی در بلژیک در ماه نوامبر دریافت کند گفت: به خاطر برنده شدن جایزه‌ای که نام آلبرت انشتین بر روی آن است به خودم افتخار می‌کنم و معتقدم که این قدردانی نه تنها بر کارهای مهمی که بر روی علوم سیستم‌های زمینی در دانشگاه ما انجام می‌شود بلکه بر تمام تحقیقات عالی محیط زیستی تاثیر مطلوب خواهد داشت.

    پروژه سیسرون به ایجاد خط مشی در خصوص تغییرات و آلودگی‌های جوی کمک کرده است.

    وی در سال 2001 در انجام پروژه‌ای تحقیقاتی در زمینه افزایش دما طی 20 سال گذشته که بخشی از آن در اثر فعالیت‌های انسانی بوده، همکاری داشته است.

    انیشتین : فیزیک و متافیزیک این روزها متخصصان و هوچی های بورژوازی از هر قماش به اشاعه نظرات ارتجاعی در مورد شخصیت انیشتین و تئوریهایش می پردازند.

    اما بیشتر جاروجنجالها در ستایش از کمکهایی که انیشتین به پیشرفت دانش بشری نموده نیست.

    بلکه تبلیغ این نظریه است که علم، مایملک "نوابغ" است.

    یک دیدگاه کاملا ارتجاعی دیگر هم تبلیغ میشود که درکی از واژه ی "نسبیت" (عنوان تئوریهای انیشتین) ارائه میدهد.

    طبق این دیدگاه ارتجاعی "همه چیز نسبی است" و نتیجتا بشر هرگز نمیتواند از جهان عینی شناخت واقعی بدست آورد.بطور نمونه، مجله نیوزویک (مورخ 12 مارس) بخش خاصی را به انیشتین اختصاص داده است.

    در این بخش نظرات "جان ویلر" یکی از باصطلاح "متخصصان اصلی" و صاحب نظران درباره تئوریهای انیشتین که خود نیز فیزیکدان است، مطرح گشته است.

    او چنین جمعبندی میکند که "جهان فیزیکی محصول مشاهده است" و "هیچ پدیده ای را تا زمانیکه مورد مشاهده قرار نگرفته باشد نمیتوان پدیده خواند".

    کل مقالاتی که در این بخش ویژه مجله نیوزویک بچاپ رسیده، نمونه برجسته ای از چگونگی استفاده بورژوازی از انیشتین است.

    میخواهند این دیده را اشاعه دهند که عوام الناس نمیتوانند علم را درک کنند.

    بعلاوه، آنها میخواهند این برداشت را از تئوریهای علمی انیشتین ارائه دهند که نسبت به موجودیت دنیای واقعی و مستقل از ذهن ما باید شک کرد.

    این نوع ایده آلیسم ارتجاعی پرسابقه را بهیچوجه نمیتوان بعنوان یکی از "خدمات" انیشتین جا زد.

    انیشتین کسی بود که به فروریختن برخی ایده های ایده آلیستی و متافیزیکی مسلط در حیطه فیزیک کمک نمود.

    او با توضیح و ارائه برخی نتیجه گیریها از کشفیات علمی زمان خود که در حیطه علم فیزیک قدیم بلوا بپا کرده بود، پاسخی کوبنده به کسانی داد که ادعا می کردند آن کشفیات کلا مقوله علم را زیر سئوال برده است.

    انیشتین در تئوریهای ویژه و عمومی نسبیت خود، مفاهیم اساسا جدیدی را در مورد زمان، مکان، جرم و انرژی مطرح کرد که باعث جهشی در علم فیزیک، جهت انعکاس دقیقتر واقعیت عینی شد.

    این هم واقعیتی است که دیدگاه های انیشتین بسیار متناقض بود.

    او سرسختانه اصرار داشت که "علم بدون مذهب، فلج است و مذهب بدون علم کور".

    او معتقد بود که علم را نمیتوان در عملکرد بشری دخالت داد.

    این عقیده ای کاملا ایده آلیستی و ضد علمی است و درست خلاف پیشرفتهایی است که انیشتین به انجامشان یاری رساند.

    دیدگاه متناقض وی از جهان باعث شد که خدماتش به علم فیزیک محدود شود.

    تئوریهای انیشتین محصول علم بود، نه حاصل مغز اسرار آمیز یک "شخصیت ویژه".

    برای محک زدن این تئوریها هزاران آزمایش دقیق بعمل در آمد که بیشتر آنها را به اثبات رساند.

    بطور نمونه این تئوری انیشتین که زمان در سرعتهای بالا، آهسته تر میگذرد را آزمایشات در مورد ذرات تشدت ناپایدار رادیو آکتیو به اثبات رساند.

    طبق این آزمایشات، ذرات فوق الذکر زمانی که با شتاب بیشتر به حرکت در می آیند، دیرتر از بین میروند.

    انیشتین طبق این تئوری پیش بینی کرد که اگر یک از دوقلو ها توسط موشک با سرعتی بسیار بالا سفر کند، هنگامی که به زمین بازگردد سنی کمتر از دومی خواهد داشت (و بنابراین جوانتر خواهد بود).

    تئوری دیگر او مبنی بر اینکه جرم اشیاء (یا مقاومتشان در برابر حرکت) در سرعتهای بالا افزایش می یابد نیز مکررا توسط آزمایشاتی که در مورد اجسام بعمل در آمد، اثبات شد.

    طبق این آزمایشات هرقدر هم که به یک جسم انرژی داده شود، سرعتش فقط میتواند به سرعت نور نزدیک شود ولی هیچوقت نمیتواند به سرعت نور برسد.

    همه اینها برخلاف آنچه در عناوین درشت مطبوعات بورژوایی میخوانیم، "رازهای کائنات" نیست؛ بلکه پیشرفت دانش ما در مورد کائنات است.

    این تئوریها توضیح میدهد که چرا خورشید سالها پیش نسوخت؛ چرا سیارات و سایر اجسام چنین مسیر حرکتی دارند.

    این تئوریها حرکت نور و سایر پدیده ها را بهتر از قبل(حقیقی تر از قبل) نشان داد.

    شکستن فیزیک کلاسیک انیشتین در سال 1905 تئوری ویژه نسبیت خود را منتشر کرد.

    با آنکه این تئوری گسستی همه جانبه از بسیاری مفاهیم قدیمی فیزیک محسوب میشد، منتهی در آغاز آن را سرسری گرفتند.

    بتدریج روشن شد که این تئوری جهت فهم پدید الکترومغناطیس، رادیو اکتیویته و سایر اموری که در آن دوره قابل درک نبود، بسیار ارزشمند است.

    در سال 1919، بالاخره انیشتین بدنبال محاسبات دقیق در مورد جذب نور توسط حوزه جاذبه خورشید طی یک کسوف، کانون توجه عموم واقع شد.

    زیرا این محاسبات، پیش بینی های تئوری عمومی نسبیت وی که در سال 1916 منتشر شده بود را تایید کرد.

    آن زمان بود که بسیاری پذیرفتند "انقلابی" در علم فیزیک در جریان است و فیزیک کلاسیک تدوین شده توسط نیوتون در قرن 17 محتاج باز نگری اساسی است.

    پیش از انیشتین، ارکان تئوری فیزیک چه بود؟

    نیوتون، مکان و زمان را مطلق میدانست.

    البته نه به آن مفهوم که مارکسیستها مطرح میکنند، یعنی نه به مفهوم یک واقعیت مطلق که مستقل از ذهن ما و شناخت نسبی ما از آن موجودیت دارد.

    بلکه بدان معنا که مکان و زمان ظاهرا مستقل از ماده ی در حال حرکت وجود دارند.

    انگلس در انتقاد از دورینگ، فیلسوف بورژوا مقوله زمان مطلق را بدین شکل زیر سئوال برد:"اگر میخواهیم ایده زمان کاملا ناب و جدا از مشتقات خارجی و وابسته به آن را بفهمیم، مجبوریم کلیه اتفاقات گوناگونی که همزمان و یکی پس از دیگری رخ میدهند را بعنوان امور بی ارتباط به موضوع بحث کنار بگذاریم؛ و بدین طریق نظریه ای کرا در مورد زمان تدوین کنیم که در آن هیچ اتفاقی رخ نمیدهد"(آنتی دورینگ ـ فصل مکان و زمان).

    بطور مشابه، بحث مکان خالی و "مطلق" که درغیاب هر شکلی از ماده وجود دارد نیز متافیزیکی بود.

    انگلس در رد این بحثهای متافیزیکی از هگل نقل میکند که "مکان و زمان مملو از ماده اند … همانطور که بدون ماده، حرکتی وجود ندارد، بدون حرکت هم ماده ای ماده ای در کار نیست… مکان و زمان فقط در حرکت، صورت واقعیت می یابند.

    بعلاوه نیوتون ادعا داشت که اشیاء را می توان در "سکون مطلق" در نظر گرفت.

    برای وی حرکت می توانست بدون ماده و ماده بدون حرکت وجود داشته باشد.

    اما همانطور که انگلس گفت:"حرکت، شیوه موجودیت ماده است.

    هرگز، در هیچ کجا، ماده بدون حرکت وجود نداشته و نمی تواند وجود داشته باشد ...

    بطور مثال، یک جسم می تواند روی زمین از تعادلی مکانیکی برخوردار باشد، می تواند از لحاظ مکانیکی ساکن باشد.

    اما این بهیچوجه مانع از شرکت این جسم در حرکت زمین و بطریق اولی در حرکت کل مظومه شمسی نمیشود.

    ماده بدون حرکت همانقدر غیر قابل تصور است که حرکت بدون ماده." (همانجا ـ فصل شناخت کائنات، فیزیک، شیمی) بحثهای نیوتون، هم متافیزیکی بود و هم ایده آلیستی.

    همانطور که لنین خاطر نشان کرد: "مسئله اینست، تلاشی صورت میگیرد تا فـکـر حرکت بدون ماده به ذهــن رخنه کند.

    این فکــری است که از ماده جدا گشته است.

    این ایده آلیسم فلسفی است." (ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم)مباحث نیوتون او را قادر ساخت خدمات عظیمی به علم مکانیک، علوم بصری، ریاضیات و نجوم در قرن 17 بکند.

    اما آنها منعکس کننده فلسفه بورژوایی و محدودیتهای کلی شناخت بشر از کائنات در آن دوره بودند.

    از زمان آغاز انقلاب بورژوایی در علوم که نیوتون چهره اصلی آن بود، تکامل تولید و آزمونهای علمی، بسیاری امور جدید که توسط فیزیک نیوتون قابل توضیح نبود و در واقع خلاف آن بود را آشکار نمود.

    این اکتشافات در اواخر قرن 19 به اوج خود رسید.

    یکی از آنها به سرعت نور مربوط شد و دیگری به امواج الکترومغناطیس.

    اینها کاربرد عظیمی در تلگراف و ارتباط رادیویی وسایر جهش های تکنیکی فوق العاده مهم داشت.

    کشف دیگری که صورت گرفت این بود که سرعت نور تحت تاثیر گردش زمین قرار ندارد.

    یعنی محاسبات نشان میدهد که این سرعت هنگام تابش آن چه در جهت گردش زمین، چه در جهت عکس آن تغییری نمی کند.

    فیزیک نیوتون که مبتنی بر "عقل سلیم" زندگی روزمره بود، اصرار داشت که سرعت این تابش در حالت اول برابر است با سرعت نور باضافه سرعت گردش زمین و در حالت دوم برابر است با سرعت نور منهای سرعت گردش زمین.

    علم فیزیک قدیم در تلاش برای تشریح این تضاد؛ خود را به یک رشته موارد خاص و استثنائات و امثالهم می آویخت.

    بعلاوه، اکتشافاتی نیز در زمینه عناصر رادیواکتیو صورت گرفت.

    عناصری (ذراتی) که با آزاد کردن انرژی بشکل اشعه (رادیاسیون) جرم خود را کاهش میدادند.

    فیزیک نیوتون هیچ جایی برای تبدیل جرم به انرژی (بدین طریق) قائل نبود.

    نتیجتا بسیاری از فیزیکدانان به این جمعبندی انحرافی رسیدند که "ماده ناپدید شده است".

    آنها با قاطی کردن مقوله ی ماده از لحاظ فیزیکی (یعنی جسم بعنوان چیزی متمایز از انرژی) با ماده در مفهوم فلسفی (یعنی آنچه موجودیت عینی دارد) به ورطه ایده آلیسم می افتادند.

    لنین سرمنشاء این اغتشاش را چنین خاطر نشان کرد:" ماده ناپدید میشود.

    یعنی محدوده شناخت تاکنونی ما از ماده ناپدید میشود و شناخت عمیقتر میگردد.

    آن خواص ماده که سابقا مطلق، تغییر ناپذیر و اولی (غیر قابل نفوذ، ساکن، جامد وغیره) بنظر میرسید، در حال ناپدید شدن است و اینکه آشکار میشود که این خواص ماده نسبی بوده و فقط مشخصه حالات معینی از ماده است.

    یگانه خاصیت ماده که ماتریالیسم فلسفی مقید به تشخیص آن است "واقعیت عینی بودن ماده، خارج از ذهن، است … عمدتا بخاطر آنکه فیزیکدانان دیالکتیک نمیدانستند بود که فیزیک جدید به ایده آلیسم در غلطید." (همانجا صفحات 260ـ 263) خدمت انیشتین چه بود؟

    انیشتین از مباحث نیوتون پیرامون مکان و زمان مطلق گسست کرد و نشان داد که مکان و زمان فقط می توانند با رجوع به وقایع معنا و تعی ن بیابند.

    منظور از وقایع نیز در واقعیت، حرکت ماده است.

    او نشان داد که یکی از نتایج این بحث، تداخل متقابل مکان و زمان است.

    مثلا همانطور که قبلا اشاره شد، ذرات رادیواکتیو در سرعتهای بالا آهسته تر نابود میشوند و اگر سرعتشان به 94ر94 درصد سرعت نورافزایش یابد (سرعت نور محاسبه شده توسط ناظران ثابت روی کره زمین) آنگاه "عـمـر" آن ذرات تقریبا 30 برابر افزایش خواهد یافت.

    برای ناظرانی که همراه با این ذرات حرکت کنند افزایش عمر به همان سرعت معمول خواهد بود.

    و برای آندسته ناظرانی که با سرعت کمتر از ذرات در حال حرکت باشند، عمر آن ذرات مثلا میتواند 5 بار آهسته تر از حالت عادی طی شود.

    و همه این ناظران در مورد مسافتی که ذرات طی کرده اند اختلاف نظر خواهند داشت.

    هر یک از آنها در مورد مقدار زمان و مکانی که دو نقطه از "طول عمر" ذره را مشخص میکند، به نتیجه متفاوتی دست می یابد.

    اما همانطور که تئوریهای انیشتین نشان داد این بدان معنا نیست که "همه چیز غیر واقعی است"یا صرفا به ناظر بستگی دارد.

    انیشتین نشان داد که ابعاد مکان و زمان که فاصله واقعی بین دو نقطه را می سازند می تواند بطور گوناگون محاسبه شود.

    اما آن فاصله که جوانب مکان و زمان را بهم آمیخته باید نسبیت ویژه، توسط همه ناظران و بر طبق فرمولی که انیشتین کشف کرد، یکسان محاسبه شود.

    بعبارت دیگر، در عین حال که اندازه گیریهای زمان و مکان نسبی هستند اما یک واقعیت مطلق اساسی را منعکس میکنند.

    نتیجه دیگر تئوریهای انیشتین، نظریه تبدیل متقابل جرم و انرژی بود (که در معادله مشهورج شت بیان میشود.

    در این معادله ش بیان جرم، ت نشانه سرعت نور در خلاء و ج بمعنای انرژی است) بیان میشود.

    این گسست از نظریه ای قدیمی بود که انرژی و جرم را دو چیز کاملا مجزا در نظر میگرفت.

    نظریه انیشتین درست عکس این را نشان داد.

    جرم و انرژی در هم تداخل میکنند و یکی می تواند به دیگری تبدیل شود.

    این همان نتیجه ای است که انگلس قبلا خاطر نشان کرده بود.

    همانطور که قبلا اشاره شد، این معادله به توضیح پدیده های قبلا ناشناخته ، نظیر از میان رفتن جرم، کمک کرد و به بحث ایده آلیستی "ماده ناپدید میشود" ضربه زد.

    این معادله ما را به درک اینکه چرا خورشید توانسته مدتی چنین طولانی (تقریبا 5 میلیارد سال) فروزان بماند، قادر میسازد.

    طبق شناختی که در قرن 19 از مقوله احتراق وجود داشت (و این راهی بسیار محدود از آزاد شدن انرژی گرمایی بود) خورشید باید مدتها پیش سوخته باشد.

    اما استفاده از نظریات انیشتین ما را قادر میسازد این موضوع را بفهمیم و بتوانیم زمانی که خورشید همچنان فروزان خواهد بود (شاید 5 تا 10 میلیارد سال دیگر) را پیش بینی کنیم.

    انیشتین در تئوری عمومی نسبیت خود، بحث نیوتون در مورد جاذبه بعنوان "عمل در یک فاصله" که با سرعتی بی پایان اشاعه می یابد را کنار زد.

    از آنجا که هر چیزی در کائنات با سرعتی معین در حرکت است، این نا محدود بودن سرعت عمل جاذبه کاملا به این ایده نیوتون که حرکت کلیه امور کار خداست مربوط میشد.

    بعقیده انیشتین، قوه جاذبه گستره ی یک حوزه مادی را در یک سرعت معین در بر میگیرد.

    تاثیرات این قوه نمیتواند با سرعتی نامحدود اشاعه یابد و هیچ ماده ای نمیتواند با سرعتی نامحدود حرکت کند.

    انیشتین با درک نوینش از تاثیرات حوزه جاذبه بر فضا و زمان قادر شد که میزان خمیدگی اشعه نور توسط جاذبه خورشید، لرزش مدار سیاره مرکوری نسبت به خورشید و امثالهم را بدرستی پیش بینی کند.

    بسیاری از نظریات انیشتین بویژه در زمینه نسبیت عمومی همچنان موضوع بحث و تحقیق فیزیکدانان و کیهان شناسان است.

    محک زدن و نقد جزء به جزء تئوریهای انیشتین نه در حوصله این مقاله است و نه مسئله اصلی.

    مهم این است که تئوری نسبیت تا آنجا که صحت دارد، سلاحی علیه ایده آلیسم و کل "نسبیت گرایی" فلسفی است که در حال حاضر مورد سوء استفاده قرار گرفته و تبلیغ میشود.

    این تثوری تایید و درک عمیقتری از واقعیت زیر بدست میدهد: واقعیت اساسی فقط و فقط ماده ی در حال حرکت اســــت.

    "خطوط مرزی مشروط" در طبیعت همانطور که انگلس گفت براستی مشروطند.

    برای شناخت صحیح هر جزء طبیعت باید کل قوانین عمومی تکامل آن را در نظر گرفت و فهمید.

    این مفاهیم دیالکتیکی که تئوریهای انیشتین بدان اشاره دارد را باید در چارچوب تکامل عمومی علم فیزیک در نظر گرفت.

    همانطور که لنین در آستانه قرن بیستم تاکید کرد: فیزیک مدرن...

    در پیشروی بسوی تنها روش حقیقی و تنها فلسفه حقیقی علوم طبیعی از طریقی مستقیم نمی گذرد بلکه جاده ای پر پیچ و خم را طی خواهد کرد.

    این پیشروی، نـه آگاهانه بلکه غریزی است.

    با نگاه روشن به "هدف نهایی" نیست، بلکه متزلزل و گاه حتی با پشت کردن به آن، بدان نزدیک میشود.

    فیزیک جدید در کار است و ماتریالیسم دیالکتیک را متولد میکند.

    زایش کار دردناکی است.

    (لـنین، همانجا) معنای این حرف آنست که واقعیت، خود دیالکتیکی و مادی است.

    تئوریهای علمی تا آنجا که حقیقت دارند، یعنی تا آنجا که تجربه را بدرستی جمعبندی کرده و قادرند که آن را بدرستی پیش بینی کنند، باید این را بازتاب دهند.

    از سوی دیگر، دیدگاه بورژوازی که به علم برای پیشرفت تولید نیاز دارد، متافیزیکی و ایده آلیستی است و این دیدگاه بر علم حاکم بوده و آنرا عقب میکشد.

    این مسئله روشن تر از هرجا در مورد خود انیشتین مشاهده میشود.

    او نمیتوانست فلسفه بورژوایی دترمینیسم را کنار نهد و این کاملا به اعتقادات مذهبی اش مربوط بود.

    برعکس انیشتین برخی از پیشرفتهای کلیدی جدیدی که در علم فیزیک طی دو دهه 20 و 30 صورت گرفت را رد نمود.

    عـــلــم، دیـــن و جــامعـــهدر قلب این پیشرفتها تکوین فیزیک کوانتوم قرار داشت.

    نامگذاری این علم بدان جهت بود که انرژی تنها می تواند در بسته ها(ابعاد معین) یا "کوانتا" حمل شود و انتقال یابد.

    طنز اینجاست که سرمنشاء این ایده، اقدام شخص انیشتین برای تدوین انرژی نوری بود.

    خود این مسئله نشان میدهد که طبیعت همانطور که ماتریالیسم معتقد است نه بشکل تک خطی بلکه از طریق جهش ها تکامل می یابد.

    فیزیکدانان کوانتوم از چنین درکی، "اصل عدم اطمینان" را بیرون کشیدند و به یک تئوری استاتیستیک در مورد پروسه های زیرـ اتمی دست یافتند.

    اصل عدم اطمینان اساسا منعکس کننده این بحث مائو است که "برای شناخت ساختار و خواص اتم باید آزمایشاتی بر آن بعمل آورید و وضعیتش را تغییر دهید" نتیجه این بحث آنست که ما در یک مقطع معین نمیتوانیم مکان دقیق و شتاب دقیق یک جسم را بدانیم زیرا برای شناخت آنها از طریق تاباندن یک شعاع نور، باید این یا آن را تغییر دهیم.

    بنابراین ما نمیتوانیم کل حرکت آتی یک جسم منفرد را با صحت مطلق پیش بینی کنیم.

    این امر سرچشمه ای برای عذاب بسیار انیشتین بود که فکر میکرد قوانین در این سطح باید مستقیما قدر گرا، ساده و غیر استاتیستیک باشند و این بازتابی از منطق الهی و هماهنگی کائنات است.

    بقول انیشتین "نمیتوانم تصور کنم که خدا با کائنات نرد بازی میکند" همانطور که انگلس بشکلی نافذ نشان داد، این دترمینیسم که نافی وجود شانس در طبیعت میشود، اساسا یک دگم است که بسیار به دین وابسته میباشد.

    تا آنجا که هیچ راهی برای نمایش "ضرورت ساده و مستقیم"اعمال شده که در همه جا وجود دارد، موجود نیست و اعتقاد به این نوع از ضرورت بخشی از ایمان است.

    (دیالکتیک طبیعت) اینکه انیشتین خدمات معین کرد اما بواسطه بینش خود به مخمصه افتاد و سپس در نیمه دوم عمر خود به جدل علیه پیشرفتهای کلیدی علم فیزیک پرداخت را میتوان با تجربه سایر فیزیکدانانی که آنها نیز به همین شیوه به مخمصه افتادند، مقایسه کرد.

    خصوصیات این دسته از دانشمندان در یکی از نشریات علمی چین تحت رهبری خط مائو چنین مشخص شده است:ماکس پلانک اولین فردی بود که فیزیک کوانتوم را پروراند.

    بدون آنکه با اوضاعی که تئوری کوانتوم برای مفاهیم فیزیک کلاسیک پدید آورده بود و بعدها توسط محققان بسیار تایید شد و تکامل یافت موافق باشد.

    او بر تفسیر تئوری کوانتوم در چارچوب فیزیک کوانتوم اصرار میورزید.

    یک نتیجه گیری این بینش جهت گم کردگی 51 ساله او بود...

    شبیه همین را میتوان در مورد لورنتس دید خدمات مهمی به پایه ریزی تئوری نسبیت کرد...

    اینها درسهای مهم تاریخی است که نشانگر اهمیت یک جهانبینی صحیح جهت هدایت موفقیت آمیز فعالیت در حیطه علوم طبیعی است.

    ( چرا لین پیائو در مورد ضد ذر ه مخالفت میورزد ـ علوم چین ، اکتبر 1974) انیشتین از رد دیدگاه کلاسیک فیزیک مبنی بر آنکه طبیعت چیزی "کامل" و ساخته دست خداست سر باز زد.

    بهمین خاطر به یان نتیجه رسید که برای رسیدن به یک شناخت "کامل" از طبیعت باید هرگونه تاثیر انسانث "ناکامل" بر طبیعت از میان برود.

    و انسان چه بعنوان فرد، و چه در جامعه باید کاملا خارج و جدا از طبیعت در نظر گرفته شود.

    و علم باید به طبیعت "آنطور که خودش هست" برخورد کند.

    در عین حال، در امور بشری باید چیز دیگری غیر از علم (بعقیده انیشتین، دیــن) باید راهنمای عمل باشد.

    انگلس این سفسطه را قبلا افشاء کرده و خاطر نشان ساخته بود که: "...

    دقیقا این تغییر طبیعت بدست انسان، و نه صرفا طبیعت بخودی خود است که اساسی ترین و اولین مبنای بشری را تشکیل میدهد." (دیالکتیک طبیعت) چنین تضادهایی بود که خدمات انیشتین به علم فیزیک را محدود نمود و بنحوی آشکار تر در دیدگاه های اجتماعی اش نیز بروز یافت.

    انیشتین از اعتبار خود برای تبلیغ موضعی ترقیخواهانه در مورد بسیاری از مسائل حاد سیاسی استفاده کرد.

    او با جنگ جهانی اول و سپس با فاشیسم در زادگاه خود، آلمان مخالفت کرد.

    سپس در امریکا او با مک کارتیسم، با اعدام روزنبرگ ها و باج خواهی و قلدری هسته ای امریکا مخالفت کرد.

    اما در همه این موارد، موضع وی بر آمیزه ای از لیبرالیسم و "سوسیالیسم" تخیلی استوار بود.

    بنابراین او به برخی مواضع سیاسی ارتجاعی (نظیر حمایت از صهیونیسم) در غلطید زیرا از مبنائی علمی برای تجزیه و تحلیل و درک امور بی بهره بود.

    هرچند وی بطور مبهم به آنچه خود از سوسیالیسم میفهمید علاقمند بود، اما مشخصا با مارکسیسم توافق نداشت زیرا به عقیده او مارکسیسم در مورد امکانات رسیدن به یک درک علمی از فعالیت بشری "اغراق" میکرد.

    هرچند او علیه بت ساختن از خودش توسط بورژوازی موضع گیری نمود اما برای توده های خلق در حیطه علم هیچگونه نقشی قائل نبود و برخی افراد را بالاتر از بقیه در نظر میگرفت.

    این دیدگاه انیشتین بخوبی درخدمت تلاشهای بورژوازی قرار گرفته که بگوید "مگر انیشتین باشید" تا بتوانید از مسائل سر درآورید.

    این تلاشها بخاطر هرچه عمیقتر کردن شکاف میان کار یدی و کار فکری و در اسارت نگهداشتن زحمتکشان انجام میشود.

    انیشتین و گروه 5 نفر نشریه رویزیونیستی "خبرنامه پکن" بتاریخ 2 مارس 1979 اظهار داشت که "گروه 4 نفر...

    به با نفوذ ترین دانشمند قرن بیستم، به مردی که هویتش عمیقا با امر ترقی بشر گره خورده، بهتان می زدند.

    این دارودسته دیوانه خواهان علم، فرهنگ و دانشمندان نبودند...

    این واقعیت که امروز صدمین سالگرد تولد انیشتین را بزرگ میداریم معرف پیروزی آشکار به گروه 4 نفر میباشد".

    این حرفها آشکارا توخالی است.

    انقلابیون چینی مدافع خدمات انیشتین بودند اما از وی ـ چه بعنوان یک دانشمند، چه در حیطه نظرات سیاسی ـ بدون نقد تعریف و تمجید نمی کردند.

    و مسلما از او برای علوم و دانشمندان چین، مدل نمی ساختند.

    انقلابیون چینی بدرستی فلسفه انیشتین و بخشهای شایسته ی نقد در تئوری عمومی نسبیت وی را نقد میکردند.

    پوچی این اتهام مسخره که آنها کاملا نافی خدمات انیشتین بوده و حتی علم را نفی میکردند و یا در پی نابودی علم بودند را میتوان با نگاهی به مقالات نشریات تحت رهبری فرماندهی پرولتری حزب دریافت.

    از آن مقالات آشکار است که تئورهای انیشتین مورد مطالعه و بحث قرار گرفته است.

    حتی موسسه بدنام و ارتجاعی "هـوور" در مقاله ای که کمی قبل از کودتای رویزیونیستی اکتبر 1976 منتشر ساخت، اذعان کرد که "تحقیقات در فیزیک کاربردی و فیزیک تئوریک با حدت و شدت دنبال میشود" (مقاله ی سیاستهای علمی چین )آنچه حکام رویزیونیست فعلی درباره اش جیغ و داد میکنند، خط رهبری کننده علم است: اولا، با توجه به شرایط مشخص چین، تاکید علوم باید در بخش کاربردی میبود تا تحقیقات اساسی.

    تا علم بتواند به نیازهای توده های خلق خدمت کند.

    این امر مبنای مادی برای تحقیقات بیشتر را فراهم میکرد.

    ثانیا علم نباید ملک طلق روشنفکران برج عاج نشین باشد.

    دانشمندان باید جهانبینی خویش را نوسازی کنند و موضع ماتریالیستی دیالکتیکی، دیدگاه و روش پرولتاریا را اختیار کنند.

    باید دید رویزیونیستها طی حاکمیت خط مائو در پی چه بودند و امروز در چین به چه کاری مشغولند: نابودی سوسیالیسم تحت عنوان دستیابی به چین "پیشرفته و مدرن"، حمله به پیشرفتهائی که در زمینه محو تمایزات اجتماعی بدست آمده و درمقابل بیشتر کردن این تمایزات، بیرون کردن زحمتکشان از مراکز تحصیلی و باز گرداندن آنها به مزارع و کارخانه ها تا مانند حیوان زیر یوغ کار کنند و در مقابل، تشویق جنبه های عقب مانده ی روشنفکران و سایر نیروهای خردن بورژوا تا جهت احیای سرمایه داری بسیج شوند.

    تعریف و تمجید از انیشتین نیز در همین چارچوب قرار دارد و امری کاملا ارتجاعی است.

    آنها می کوشند از انیشتین مدلی برای خط ارتجاعی خود بسازند که بر مبنای آن اساس پیشرفت علمی "شخصیتهای نابغه" هستند.

    این خط نه فقط ضد سوسیالیسم است بلکه به علم هم ضربه می زند.

    با وجودیکه انیشتین خدماتی به علم نموده، اما این بحث که علوم تحت سوسیالیسم با خلق چندین و چند "انیشتین" پیشرفت خواهد کرد، به دو دلیل رویزیونیستی است: اولا، بینش انیشتین از ماتریالیسم دیالکتیک به مفهوم همه جانبه و عمیق آن بسیار فاصله داشت.

    مائوتسه دون خاطرنشان کرد که: "مارکسیسم، رئالیسم را در آفرینش هنری در بر میگیرد اما نمیتواند جایگزین آن شود.

    همانطور که در فیزیک نیز تئوریهای اتمی و الکترونیک را در بر میگیرد اما جانشین آنها نمیشود".

    بنابراین مارکسیسم مطالعه و قیاس نقادانه همه ی شاخه های دانش بشری را دامن زد، با تکوین و تکامل ماتریالیسم دیالکتیک که نه فقط جمع بست شناخت است بلکه از طریق بکار بست آن در عمل، به غنای مداوم دانش بشری راه می گشاید.

    انیشتین مسلما صاحب دیدگاهی ماتریالیستی دیالکتیکی نبود.

    همین مسئله باعث خطاهای بسیار او شد که باید مورد نقد قرار گیرد تا بتوان بدفاع از ماتریالیسم دیالکتیک برخواست و آنرا تکامل داد.

    اما از آنجا که تئوریهای وی بطور گسترده ای بازتاب این واقعیت است که واقعیات،خود دیالکتیکی هستند، شناخت ما از آنها را غنا بخشیده است.

هندسه ریمانی و هندسه نا اقلیدسی هندسه ریمانی شاخه‌ای از هندسه دیفرانسیل است که بررسی خمینه های ریمانی می‌پردازد. یک خمینه ریمانی خمینه ایست که مجهز به یک متریک ریمانی می‌باشد یعنی یک ضرب داخلی در فضای مماس بر هر نقطه خمینه که بطور هموار تغییر می‌کند. هندسه ریمانی در قرن نوزدهم توسط برنهارد ریمان پایه گذاری شد. هندسه ریمانی در نظریه نسبیت عام نقش اساسی دارد. هندسه ریمانی مهمترین ...

در قرن نوزدهم دو ریاضیدان بزرگ به نام «لباچفسکى» و «ریمان» دو نظام هندسى را صورت بندى کردند که هندسه را از سیطره اقلیدس خارج مى کرد. صورت بندى «اقلیدس» از هندسه تا قرن نوزدهم پررونق ترین کالاى فکرى بود و پنداشته مى شد که نظام اقلیدس یگانه نظامى است که امکان پذیر است. این نظام بى چون و چرا توصیفى درست از جهان انگاشته مى شد. هندسه اقلیدسى مدلى براى ساختار نظریه هاى علمى بود و ...

اينشتين دو نظريه دارد. نسبيت خاص را در سن 25 سالگي بوجود آورد و ده سال بعد توانست نسبيت عام را مطرح کند. نسبيت خاص بطور خلاصه تنها نظريه ايست که در سرعتهاي بالا (در شرايطي که سرعت در خلال حرکت تغيير نکند--سرعت ثابت) مي‌توان به اعداد و محاسباتش اعتما

اینشتین در نوجوانى علاقه چندانى به تحصیل نداشت. پدرش از خواندن گزارش هایى که آموزگاران درباره پسرش مى فرستادند، رنج مى برد. گزارش ها حاکى از آن بودند که آلبرت شاگردى کندذهن، غیرمعاشرتى و گوشه گیر است. در مدرسه او را ?باباى کند ذهن ? لقب داده بودند. او در ۱۵ سالگى ترک تحصیل کرد، در حالى که بعدها به خاطر تحقیقاتش جایزه نوبل گرفت شاید شما نیز این جملات را خوانده یا شنیده باشید و ...

اینشتین دو نظریه دارد. نسبیت خاص را در سن 25 سالگی بوجود آورد و ده سال بعد توانست نسبیت عام را مطرح کند. نسبیت خاص بطور خلاصه تنها نظریه ایست که در سرعتهای بالا (در شرایطی که سرعت در خلال حرکت تغییر نکند--سرعت ثابت) می‌توان به اعداد و محاسباتش اعتماد کرد. جهان ما جوریست که در سرعتهای بالا از قوانین عجیبی پیروی می‌کند که در زندگی ما قابل دیدن نیستند. مثلا وقتی جسمی با سرعت نزدیک ...

مقدمه از اوائل قرن بیستم دو نظریه ی بزرگ نسبیت و مکانیک کوانتوم، برای پاسخگویی به مشکلاتی که فیزیک کلاسیک با آنها دست بگریبان بود، پا به عرصه وجود نهادند. جالب این است که هر دو نظریه تقریباً همزمان مطرح شدند و سیر تکاملی خود را طی کردند. نخست نسبیت خاص در سال 1905 تنها در محدوده ی دستگاه های لخت بکار گرفته شد و در سال 1915 تحت عنوان نسبیت عام به دستگاه های شتابدار تسری یافت. ...

"نیروی خلا یا گرانش؟ VMR – PCR!" شاید این نظریه دهها سال پیش می بایست مطرح می شد که نیروی گرانشی وجود ندارد و این تماما برآیند دافعه ی بین خلا و ماده است که گرانش می نامیم. اما با گذشت چندین سال حتی فکر محققی به این سو نمی رود که سیستم جارو برقی (Vacuum cleaner) که از نام آن نیز مشخص است دلالت بر این امر دارد که نیروی گرانشی وجود ندارد. در جارو برقی یک فن قوی خلایی تقریبی در آن ...

مقدمه: دیدگاه نقد اسطوره گرا، علی رغم روبه رو شدن با مخالفت هایی که طی قرون جدید با ادعای دروغین و غیرواقعی بودن آنها به همراه داشته، با پدیدار گشتن روانکاوی عمقی و توجه فروید به یونگ به عنوان موسسان بزرگ این مکتب به افسانه ها، رؤیاها، اقوام کهن و ... طلیعه ای نو را در نمایاندن اساطیر نوید می دهد؛ و بدین ترتیب در پی اثبات تئوری « تاریخ مقدس » همگام با ناخودآگاه جمعی یونگ، مصادیق ...

مقدمه یکى از نخستین حل هاى معادله اینشتین را فیزیک پیشه منجمى به نام کارل شوارتس شیلد به دست آورد. شوارتس شیلد متریک اطراف یک کره مثلاً اطراف یک ستاره را به دست آورد. این متریک که امروزه متریک شوارتس شیلد نام دارد، خاصیت بسیار عجیبى دارد: اگر شعاع ستاره از حدى کوچک تر شود، دیگر حتى نور هم از آن نمى تواند بیرون بیاید. در این حالت ستاره تبدیل به شىء عجیبى مى شود که سیاهچاله نام ...

تصویر چهارده پس از نسبیت باید نگاهی به مکانیک کوانتومی بیاندازیم جایی که دانشمندان زیادی از جمله نیلز بور ، ولفانگ پائولی ، اروین شرودینگر ، انریکو فرمی و ورنر کارل هایزنبرگ . مکانیک کوانتوم حاصل کار چندین نفر بود ، در صورتی که نسبیت با تمام گستردگی خود حاصل ذهن خلاق اینشتن بود . اما گفتنی است که اینشتن یک انسان معمولی نبود . با بررسی هایی که بر روی مغز او انجام شده است مشخص شده ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول